در گفتوگو با دکتر محمد شیخی مطرح شد
اشاره: تهران شهری ایستاده در کنار آرمانهای بلند، سبز، بااصالت و هویت ایرانی-اسلامی، امن و پایدار، روان و برخوردار از عملکرد ملی و جهانی، اما دود سیاهی که آسمان آبی شهر و ارتفاعات شمالی را در خود محو میکند پرده برمیافکند بر هر چه سبزی و روانی است.
شهر به کجا رفته است و تهران به دنبال آرمانها تا کجا رسیده است. آیا نفسی برای دویدن هست؟ پرسشی در تکاپوی حقیقت، اشکال در محتوی یا در اجراست؟ برنامه راهبردی-ساختاری تهران چیست و با چه مشکلاتی پیش رو است. نهادهای مدنی در تحقق آرمانهای کلانشهر تهران چه نقشی دارند یا میتوانند داشته باشند؟
دکتر محمد شیخی، عضو هیئتعلمی دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی و مدیر ارشد بسیاری از پروژهها و مطالعات و برنامهریزی شهری، در گفتوگویی دوستانه به پرسشهای چشمانداز ایران در حوزه مدیریت شهری پاسخ گفتند که تقدیم خوانندگان میشود.
- مطالعات راهبردی-ساختاری توسعه و عمران تهران در سال ۱۳۸۶ به تصویب رسیده است، اما میبینیم در اسناد اصلی این طرح داخل پرانتز نوشته شده است «طرح جامع تهران». سؤال مطرح این است که با توجه به تفاوت ماهوی این دو نوع سند، بالاخره طرح حاکم و راهنما در مدیریت شهری تهران از نوع راهبردی است یا جامع و چرا این دو در کنار هم قرار دارد؟
در طرح راهبردی-ساختاری تهران چشماندازها، راهبردها، اهداف و سیاستها اقدامهای اجرایی پیشنهاد کرده است. قرار بود در فاز اول مطالعات در چارچوب مرسوم مطالعات طرح جامع نباشد؛ بنابراین وقتی این طرح شروع شد اگر اشتباه نکنم تهران ۲۱ منطقه بود و این طرح در واقع به دنبال مسئلهیابی و انتخاب نوع برخورد با این مسائل بود؛ بنابراین، دیگر عنوانش هم طرح جامع نبود، عنوانش طرح راهبردی-ساختاری بود. یک پارادایم شیفتی از لحاظ نظری و چارچوب کاری وجود داشت. برای اولین بار در تهیه اسناد جامع شهری ما نگاهمان از طرحهای جامع و تفصیلی تغییر پیدا کرد. هرچند در کشورمان در اجرای طرح جامع و تفصیلی با مشکل روبهرو بودیم که ناشی از بدفهمی آن بود.
جالب است بدانید برخی شهرداران ما حتی بهدرستی نام طرح تفصیلی را نمیدانستند و در مکاتبات رسمی مکرراً طرح تفضیلی مینوشتند. ما هنوز آن شیوه برنامهریزی را کار نکرده بودیم، وارد شیوه جدیدی از تفکر و برنامهریزی شهر شدیم که به نظر من با ساختارهای مورد نیاز آن آشنایی نداریم.
حتی گاهی در برخی اسناد دومرحله این نوع مطالعات نیز با یکدیگر اشتباه گرفته میشد. گاهی به مطالعات راهبردی-ساختاری (فاز اول) مطالعات ساختاری-راهبردی اطلاق میشود. در مطالعات راهبردی-ساختاری فرض بر این است که شهر کمتر به قالبزنی و تعیین فضا نیاز دارد. در این مرحله ما باید برای شهر تعیین استراتژی بکنیم. بهنظر من یک اندیشه ترقیخواهانهای پشت این مطالعات وجود دارد، زیرا خواهان وضع چشمانداز و راهبرد، سیاست و بعد هم اقدامهای اجرایی بدون ورود به جزئیات طراحی شهر است.
به یاد دارم حدود سالهای ۱۳۷۶ -۱۳۷۷ این بحث مطرح میشد. در همین سالها ضرورت تغییر این نگاه در وزارت مسکن و شهرسازی وقت (راه و شهرسازی فعلی) بیان شد. جامعه مهندسان مشاور، بهعنوان حرفهمندان برنامهریزی شهری، این تغییر را بررسی کردند.
بهطور خلاصه حرف اصلی این نوع برنامهریزی این است که ما نگاه خطکشیدن شهری یا در اصطلاح شهرسازی، قالبزنی فضا و به عبارت قابل درک شهروندان تعیین کاربری را کنار بگذاریم. این نوع برنامهریزی به جای طراحی کالبدی صرف، به برنامهریزی استراتژیک توجه دارد که در کشورهای توسعهیافته نیز تجربه شده است.
با توجه به این ضرورتها برای اولین بار در کشور متصدی تهیه طرح شهری از وزارت مسکن و شهرسازی (راه و شهرسازی فعلی) به شهرداری منتقل شد. شهرداری بهعنوان یک نهاد عمومی (Public) وارد شد. به عبارتی متصدی تهیه طرح به جای دولت، نهاد عمومی برآمده از مردم است که البته در کشور ما جای بحث دارد. علیرغم بحثهای موجود با توجه به اینکه شورای شهر شهردار را انتخاب میکند در این روش برنامهریزی شهری، در واقع شهرداری به نمایندگی از طرف مردم وارد برنامهریزی و طراحی استراتژیک برای شهر میشود.
البته همان موقع بسیاری و ظاهراً دکتر سعید حجاریان، عضو شورای شهر اول، در نقد برنامهریزی راهبردی گفته بودند این روش برنامهریزی نیازمند مدیریتی استراتژیک است؛ بنابراین طرح و تفکر راهبردی پیش از هر چیز به مدیریتی راهبردی نیاز دارد. البته بهنظر میرسد هماکنون نیز برای تحقق برنامه راهبردی در حوزه شهر هم به لحاظ تفکر و هم به لحاظ مدیریت، فاقد مدیریت استراتژیک شهری برای اجرای پیشنهادهای راهبردی این طرحها هستیم و این یک نقص محسوب میشود.
علا. ه بر این نیاز به زمینههای حقوقی-استراتژیک در مطالعات راهبردی داریم. در این زمینه ما از گذشته تا حال همچنان مشکل داریم؛ یعنی، ما در قانون تأسیس شورای عالی معماری-شهرسازی، قانون تغییر نام و قانون شهرداریها تا جایی که من میدانم طرحها و برنامههای استراتژیک را بهرسمیت نشناختند.
شما الآن هم میگویید طرح جامع، در حالی که اول قرار بود این طرحها جنبه راهبردی داشته باشد ولی بعداً به دلیل خلأهای قانونی قرار شد جایگزین طرح جامع شود. بعداً هم بخش تفصیلی آن را انجام دادند. قرار بود از دل این مطالعات چشمانداز، راهبرد و سیاست تعریف کنیم و سپس یکسری ساختار را برای شهر وضع کنیم. این ساختارها در قالب طرحهای موضعی و موضوعی تعریف شدند.
موضعی برای مکانی که مسائل خاصی دارد و موضوعی برای موضوع خاصی که نیازمند مطالعه جداگانه دارد. برخی از این موضوعات عبارتاند از بافتهای ارزشمند، بافتهای فرسوده و بافتهای روستایی قابل تبدیل به شهر و یکسری پروژههای عظیم تجاری و اداری. در طرح تهران نیز برنامه عملیاتی (Action plan) تعریف شد که بر اساس آن در هر موضوعی و در هر موضعی کار بشود.
بهخاطر دارم بین کارشناسان این بحث مطرح بود که آیا ما طرح تفصیلی یکپارچه هم نیاز داریم؟ این پرسش از اینجا مطرح شد که آیا همه جای تهران نیازمند طرح و برنامه استراتژیکاند یا با همان برنامه تفصیلی قبلی میتوانند کار کنند؟ اگر اینگونه است ما از طریق برنامههای عملیاتی تمرکزمان را بر مناطقی بگذاریم که نیازمند کار بیشتر هستند؟ مثلاً در دفترمان طرح تفصیلی بافت ویژه ارزشمند نارمک را تهیه کردیم. در چارچوب این طرح برای حدود ۴۵۰ هکتار از بافت نارمک برنامهریزی و طراحی ویژه کردیم. این اقدامات در چارچوب پیشنهادهای طرح تفصیلی تهران بود. یادآوری کنم طرح راهبردی تهران به تهیه طرح تفصیلی برای مناطق تهران منجر شد و طرحهای موضوعی-موضعی که حدود یکصد طرح بود بر اساس پیشنهادهای طرح تفصیلی تهیه شدهاند.
بنابراین از ابتدا قرار نبود ساختار طرح تهران طرح جامع باشد. البته به طرح جامع نیز نقد وارد بود. طرح جامع همه ابعاد را بررسی میکند و البته آنچه پیشنهاد میدهد جامع نیست و بسیار جزئی است. در طرح جامع فرصتی برای پرداختن به ساختارهای شهری وجود ندارد.
برای مطالعه و تحقق مطالعات راهبردی با توجه به خلأهای قانونی که ذکر کردم نهادهای واسطهای همچون نهاد مطالعات و برنامهریزی شهر تهران را ایجاد کردهاند که فعلاً وظایفش از طریق ادغام با مرکز مطالعات و برنامهریزی شهر تهران به شهرداری تهران منتقل شده است. در همین رابطه دیدهبان تهران تشکیل شد و بهطور کلی این نهادها تشکیل شدند تا خلأ مدیریت استراتژیک را پر کنند؛ البته بهنظرم تا به حال هیچیک از این ترفندها موفق نبوده است.
- با توجه به شیفت پارادیمی که از طرح جامعه به طرح راهبردی در مدیریت شهری اتفاق افتاده است آیا در تهیه و اجرا تجربه لازم وجود داشت؟
به لحاظ تخصصی تجربه تهیه این طرحها را نداشتیم. در مطالعات راهبردی، تهیه طرح از طریق ارتباط گسترده با نهادهای شهری و با مردم امکانپذیر میشود. تجربه کشورهای توسعهیافته نشاندهنده این ارتباطات است؛ یعنی با برگزاری همایشها، کارگاههای محلی (Work shop) این طرحها تهیه میشود.
تا جایی که میدانم مشاوران به دنبال تجربه این راهها رفتند، ولی به دلیل مشکلات قانونی و فرهنگی زیرساختهای لازم را پیدا نکردند. به عبارتی با مردم و نهادهای مردمی ارتباط مناسبی برقرار نشد و بیشتر در حد گرفتن اطلاعات محلی و نظرخواهی بود. بهر حال کمک واقعی مردم در تهیه طرح منعکس نشد. در این ناقصالحلقهای، طرحی موسوم به جامع تهران و در واقع طرح راهبردی-ساختاری تهران تهیه شد.
به دنبال این کار طرح تفصیلی و تفصیلی ویژه تهیه شد. اگر ما ارتباط افقی و عمودی این طرحها را با هم نگاه بکنیم باز دچار مشکل هستیم؛ یعنی، طرحی که در پاییندست اجرا میشود، از راهبردهای بالادست تبعیت نمیکند. مثلاً در مراجع پایینتر به دلیل فقدان مدیریت استراتژیک تراکم را به هم میریزند. اگر این طرحها بر اساس مدیریت استراتژیک نباشند نمیتوانند موفق باشند. بهیاد دارم در طرح بافت فرسوده و طرح منظر شهری و… خود کارفرما مدعی بود با تراکمهای پیشنهادی طرح تفصیلی بالادست نمیتوانیم کار کنیم. آنها خواستار تغییر بودند و مشاور را وادار به تغییر میکردند. البته گاهی هم پیشنهاد پایه ایراد داشت. بهطور مثال در جاهایی تراکمهای بالا اتفاق افتاده بود و طرح راهبردی آنها را نقد میکرد و در جهت کاهش تراکم تمایل داشت. مکانیسمهای اجرایی طرح جامع و تفصیلی که اسم آن هم غلط است در واقع ایراداتی داشت. در این موارد میتوانم شهادت بدهم کارفرمایان هیچ اصراری به رعایت ضوابط بالادست و پاییندست نداشتند؛ یعنی، طرح تفصیلی بستر رعایتنکردن ضوابط طرح جامع را فراهم میکرد و طرحهای تفصیلی ویژه نیز اجازه تغییر ضوابط طرح بالادست را داشتند. بالاخره طرح تهیه شد و برای تصویب به کمسیون ماده ۵ رفت. در این کمیسیون بحث مغایرتها با طرح تفصیلی مطرح میشد. بسیاری از این طرحها یا به کمیسیون ماده ۵ نرفتند یا اگر رفتند آنجا نسبت به تغییرات توجیه شدند و ضوابط بالادست را نقض کردند.
آن زمان صحبت از متابولیسم شهری بود؛ یعنی ما وقتی (Main Structures) را کار میکنیم، تغییرات را به خود شهر و شهرداریها بسپاریم. این البته شعار خیلی زیبایی است و البته درست هم است. ولی زمانی کارایی دارد که نگاه و مدیریت استراتژیک بر شهر حاکم باشد و مردم هم در صحنه باشند. نهادهای مردمی حضور داشته باشند و منافع خودشان را هم درک کرده باشند تا بتوانند از این منافع دفاع بکنند. در وضع موجود اگر جایی برج بزنند من و شما هیچکارهایم و هیچ جا نمیتوانیم شکایت کنیم. در شرایطی که نهادهای مردمی هیچکارهاند و قدرت تصمیمگیری و اعتراض ندارند بهنظر میرسد صحبت از متابولیسم شهری منطقی نبود.
در نبود این بستر، طرح راهبردی وارد جزییات شد؛ و الا مطلوب این بود که جزئیات به عهده طرحهای پاییندستی گذاشته میشد و مکانیسم خودش را هم پیدا میکرد. البته من در صورت وجود بسترهای لازم موافقم که نمیتوان از اول جزییات طرح شهری را تعیین کرد. قطعاً نیاز به تغییر در اجرا وجود دارد.
یک دلیل ورود به طرحهای راهبردی، شکنندگی طرح جامع در مقابل تغییرات بود و خودش توجیه خودش را از بین میبرد و اتفاق لازم روی نمیداد.
در طرح راهبردی امکان ترمیم درونی ضوابط وجود دارد که از طریق نهادهای محلی این تغییرات اعمال میشود.
این نوع طرحها در جامعه ما گرفتاریهای زیادی دارد. مثلاً به شهرداریها گفتند که خودکفا باشید و درآمدهایتان را خودتان تأمین کنید. این در حالی بود شهرداری به لحاظ پایههای درآمدی اغلب دچار مشکل است.
علاوه بر این ماده ۱۳۶ برنامه سوم و مواد مشابه در برنامه چهارم و پنجم تحقق پیدا نکرد. این مواد در قالب شعارهای زیبا و بیانیههای روشنفکری از بالا تعریف شد و هیچوقت به منصه ظهور نرسید. پس ساختار مدیریتی شهرداری بههیچوجه توان پاسخگویی به این نوع مدیریت شهری و این نوع برنامهریزی را ندارد.
از طرفی میدانیم نهادهای مردمی نیز مشکلات همیشگی را دارند. مشکلاتی در بعد ارتباط با حکومت که به هر حال اینها را قبول ندارد و اجازه نمیدهد این نهادها مشارکت جدی داشته باشند. البته آرمانگرا هم نباید بود. این نهادها چون نبودند و پا نگرفتند در درون خودشان ضعفهای اساسی دارند. قادر نیستند در تهیه این برنامهها مشارکت و یا در اجرا کمک جدی داشته باشند.
بنا براین نباید فکر کنیم نهادهایی قدرتمند و با ظرفیتها و صلاحیتهای لازم داریم تا بتوانیم بسیاری از این کارها را به آن بسپاریم. به همین دلیل شهرداران و برخی از کارشناسان معتقدند این نهادها کشش و توانایی پذیرش این مسئولیت را ندارند. از اینرو سؤال میکنند شما کدام نهاد را میشناسید تا ما کارهایمان را به آنها بسپاریم.
بسیاری از شوراهای شهر یا شورایاریها واقعاً در عمل آزمون خوبی پس ندادند. در برخی از نهادها منافع جناحی و گروهی در تهیه یا اجرای این طرحها غالب شد و آسیب زد؛ بنابراین به لحاظ اجرایی ما مشکل نهادی داریم. شوراها نیز برآمده از بطن مردم یا نهادهای مردمی نیستند.
گاهی همین نهادهای نیمبند نیز خودشان از نظر فنی مانعی در برابر طرحهای راهبردی هستند. مثلاً برای رفع بحرانهای پیش روی گاهی همین نهادها نقض طرح جامع و تفصیلی را از طریق تصویب ضوابط ویژه تأیید میکنند. البته گاهی خودشان هم به این مسائل آگاه هستند، ولی تن به دشواریهای فوری پیش رو میدهند.
بنا براین ما در عمل نگرش راهبردی را از این طرحها گرفتیم. خروجی راهبردی این طرحها را محدود کردیم. بنا براین نمیتوانیم انتظار داشته باشیم خروجی این طرحها به اجرا دربیایند و نتیجه آن را ببینیم.
- آیا در طرح راهبردی تهران بهمنظور ایجاد ساختار لازم و مبتنی چشمانداز، طرحهای موضعی و موضوعی چشماندازها را پشتیبانی میکنند. مثلاً ما برای چشمانداز تهران، شهری سرسبز و زیبا با پهنهای سبز و نه یک یا دو پارک بزرگ تعریف کردهایم؟
تا حدی که میدانم بله. البته من در مسیر تهیه طرح راهبردی-ساختاری تهران نبودم. ولی در شهرهای دیگری که فعالیت میکنیم همین مسیر را طی میکنیم. پس از طی مسیر مرسوم مطالعاتی اقدامهای اجرایی را پیشنهاد میکنیم و مجموعهای از آنها را در قالب برنامههای عملیاتی تعریف میکنیم. هر برنامه عملیاتی بخشی از این چشمانداز را پوشش میدهد. مثلاً طرح تفصیلی ویژه ارزشمند نارمک مجوز چشمانداز تهران با عنوان شهری با اصالت و هویت ایرانی–اسلامی را پشتیبانی میکند. برای این منظور حفاظت از بافتها و میراثهای کهن شهر اهمیت پیدا کرده است؛ البته تهران سابقه زیادی ندارد با این حال علاوه بر بافت مرکزی تهران، نارمک (که فرانسویها طرح این محله را تهیه کردند) ویژگی خاصی دارد که طرح راهبردی تهران برای باززندهسازی آن طرح ویژه تفصیلی بافت ارزشمند نارمک را پیشبینی کرده است.
- با توجه به اتمام دوره طرح راهبردی تهران، چگونه میتوان چارچوب و ساختار طرحهای موضوعی و موضعی مانند طرح ویژه تفصیلی بافت ارزشمند نارمک را حفظ کرد. به عبارتی شاهد تغییر نگاه متناقض با رویکرد طرح کنونی در این پهنهها نباشیم؟
البته نگاه هم باید همین باشد. ولی با آنیشدن تغییرات، طرحهای بلندمدت هم زیر سؤال میرود. در طرحهای راهبردی هم تأکید میشود دنبال طرحهای بلندمدت نروند، زیرا تغییرات خیلی سریع و وسیع شده است. البته جان کلام شما این نیست. مثلاً بافت مرکزی تهران بافت ارزشمندی است. بافت نارمک بافت باارزشی است. البته ارزشش با بافت مرکزی تهران فرق میکند. این ارزشها چیزی نیست که در طرح بعدی بهکلی فراموش بشوند. بلکه باید با توجه به دانش و فنّاوری وقت بازبینی شوند، ولی ارزشهایی که در زمان وجود دارند در طرحهای بعدی ادامه خواهند یافت.
در رابطه با درباره بافتهای تاریخی شهرهای ما، قبلاً دانشکده هنرهای زیبا طرحی را تهیه کرد که زمینههای خوبی داشت و امروزه به نظریات کاملتری رسیده است.
البته نکتهای وجود دارد و آن زمینه اجرای این طرح است. سؤال این است که این طرحها تا چه حد اجرایی است؟ آرمانهای ما خیلی بلند است، اما گامبهگام که به مرحله اجرا میرسیم طرح را به هم میریزیم. شاید مسئله اساسی اینجا باشد. کسی شک ندارد که بافت نارمک ارزشمند است. همه میدانند که میدان هفتحوض ارزشمند است و هر طرح دیگری هم بیاید میگویند این میدان سابقهای تاریخی دارد و ارزشهایی را در فضا و کالبد ایجاد کرده است که باید حفاظت کنیم. مکانیسم این حفاظت مهم است که ما گامبهگام هدف حفاظت را خراب میکنیم. بنا براین مهم است مجموعهای که این طرح را انجام داده است همراه طرح باشد؛ یعنی، مسئولیت پیادهکردنش را هم داشته باشد.
بهطور خلاصه میتوانم بگویم هر ارزشی به لحاظ تاریخی، هویتی، فرهنگی و یا مذهبی وجود دارد باگذشت زمان این ارزش از بین نمیرود. با این وجود میبینیم مثلاً در مشهد و اتفاقاتی که پیرامون حرم افتاده است این ارزش مذهبی را از بین برده است. در میدان شهدای مشهد اتفاقی افتاده است که واقعاً فکر میکنم طرح قبلی بهتر بود. در طرح جدید برای هویتبخشی به این میدان چند تا مجسمه گذاشتهاند که نهایت بیارزشی است.
من معتقدم معماری که در این محدودهها به وجود میآید باید از ارزش غالب فضا که مذهبی است پاسداری کند. حق نداریم بر اساس تفکرمان چیزی را سر جای قبلی در این فضاها بگذاریم که با ماهیت غالب فضا مغایر است. ما باید از دیگران یاد بگیریم. معمار لائیک وقتی به کلیسا میرسد خودش را جمع میکند و با ساختار دیگری طراحی میکند. با ساختار آدمهایی که معتقدند و مثلاً با پای پیاده میخواهند بیایند طراحی میکند و تسهیلات برای این افراد ایجاد میکند. ما در طراحی شهری در بافتهای ارزشمند محور دید را نباید از بین ببریم چه حرم امام رضا باشد، چه بنای حافظیه و…
بازآفرینی فضا با توجه به شرایط متفاوت خواهد بود. در ادوار تاریخی گذشته باوجود محدودیتهای مالی، آرامگاههای حافظ و فردوسی ساخته شده است یا حسینیه ارشاد به وجود آمده است. در دولتهای نهم و دهم با وجود درآمدهای سرشار نفتی چه اتفاقی در بافتهای فرسوده یا تاریخی افتاده است. بهخاطر دارم در شیراز معاون میراث فرهنگی وقت شیراز به نقل از آقای احمدینژاد میگفت ۲۰ هکتار از بافت تاریخی پیرامون شاهچراغ را برای ساخت مسکن مهر نگه دارید و برای بقیه طراحی کنید. ببینید این نظام مدیریتی هم هست و همه مؤلفهها اقتصادی نیست.
- اشاره شد که یکی از ضعفهای اصلی در تهیه و اجرای طرحهای راهبردی فقدان مدیریت استراتژیک است. یکی از نهادهای پیش رو شوراهای اسلامی شهر و روستا است، اما این شوراها در چارچوب اختیارات قانونی بهسرعت در مقابل تغییرات و یا انحرافات طرح راهبردی واکنش نشان نمیدهند. برای اینکه بخواهیم شورایی در تراز طرح راهبردی داشته باشیم داشتن چه ویژگیهایی را ضروری میدانید؟
به نظر من شورای شهر بیشتر باید بر محور فعالیتهای عمران و توسعه شهری شکل بگیرد و واکنشهای سیاسی آن محدود باشد. در سالهای اول انقلاب آیه شورا بسیار شنیده میشد و تفکر شورا رواج داده میشد. میخواستیم بگوییم تصمیمات از حالت فردی و مدیریت بوروکراتیک خارج شده و باید حالت جمعی داشته باشد با تأخیر بسیاری شوراهای اسلامی شهر و روستا را ایجاد کردیم. با این حال از شورای اول به بعد، جناحگرایی، شورای شهر را دچار آسیب کرده است. من فکر میکنم مکانیسم انتخاب دچار اشکال است و ساختار قانونی شوراها کفایت لازم برای پیشبرد این طرحها را ندارند. البته در بهترین حالت مردم هم در انتخاب افراد مهم هستند. اینکه چه کسانی انتخاب شوند تا وظایف قانونی شورا بهدرستی تحقق یابد.
انتخابشوندگان نیز از تمام اقشار، باید مشخصات لازم را داشته باشند تا با آسیبهای فعلی روبهرو نشویم. گاهی شاهد رفتاری از برخی اعضای شوراها هستیم که به نظر من دون شأن هر ایرانی است.
البته مطلوب است که انتخابشوندگان از دل نهادهایی مدنی بیرون بیایند که ما فعلاً این نهادها را نداریم و این آسیب جدی جامعه است. ما به معنای واقعی حزب نداریم تا کاندیداها از دل احزاب واقعی بیرون آمده باشند و نماینده یک شیوه فکری باشند. در این صورت اگر سیاسی هم باشند، لااقل نماینده بخشی از مردم هستند.
بعد دیگر داشتن برنامه برای شهر یا اجراییکردن طرحهای شهری است. در کشور ما برنامهداشتن حسن محسوب نمیشود. کاندیداها از دادن برنامه پرهیز میکنند. تعداد اعضای شوراها هم در حال حاضر برای نمایندگی مردم در امور شهر کافی نیست. در خیلی از کشورهای توسعهیافته علاوه برای شورای شهر تعداد قابلتوجهی شورا برای منطقه شهری داریم. تعداد کم اعضای شورای شهر امکان تبانی برای انتخاب شهردار را افزایش میدهد. شورای مطلوب یک مجلس محلی است که از متن محلات جوشیده باشد و ما فعلاً این شرایط را نداریم. با این وجود شوراها نمایندگی منافع مردم را نمیکند و در برخی موارد به دلیل نداشتن تخصص فنی، طرحهای خوبی را از مسیر خود خارج میکنند. شوراها باید از منافع شهر دفاع کند. با مکانیسم موجود افزایش اختیارات شورای شهر آن را کارآمدتر نمیکند.
- مهندسان مشاور بهعنوان بازوی فنی در تهیه انواع مطالعات شهری نقش دارند، اما مکرر مشاهده و تجربه شده است که پیشنهادهای کارشناسی آنها تحت تصمیمات مدیریتی تغییر میکند یا در مواردی با حفظ موضع در کنار پیشنهاد کارفرمای اصلی مطرح شده است. برای اینکه مهندسان مشاور صرفاً بر نقش توجیهکننده دیدگاههای کارفرما را عهده نگیرند چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟ میبینیم که اشتباهات را مدیران شهری گاهی بهپای مشاوران مینویسند. البته از نظر حقوقی امضای مشاور وجود دارد اما در این شرایط فشار کارفرما اغلب پنهان میماند.
بهنظر میرسد مهندسان مشاور با توجه به امرار معاش از دولت کاملاً تسلیم تصمیمات مدیریتی هستند. البته ساختار قانونی شکلگیری مهندسان مشاور، روابط درونی آنها و نحوه دریافت گواهینامه صلاحیت حرفهای همه جای بحث دارد. در شرایط فعلی من خود ناقد نهاد مهندسان مشاور هستم. شخصیت لازم برای برخورد مهندسان مشاور با خواستههای کارفرمایان وجود ندارد. به لحاظ شکلی جامعه مهندسان مشاور نهاد مدنی خوب و باسابقهای است؛ ولی نوع رابطهاش با نهاد قدرت بهویژه در شرایط بد اقتصادی بهگونهای است که این نهاد نه کاری میکند و نه میتواند انجام بدهد. ارتباط جامعه مهندسان مشاور با اعضای خودش ضعیف است. به دو نهاد در کشور به نظرم خیلی ظلم شده است: یکی دانشگاهها و دیگری مهندسان مشاور. در این دو نهاد فکر و اندیشه وجود دارد، اما متأسفانه در جامعه ما فکرکردن ارزش نیست. مهندسان مشاور میتوانند بازوهای فکری نهادهای دولتی، عمومی و حتی خصوصی باشند، ولی به دلیل عمده فعالیتهایی که با دولت انجام میدهند عمدتاً طرف دولت و یا نهادهای بخش عمومی مثل شهرداریها یا انواع بنیادها هستند. در هر حال مهندسان مشاور استقلال رأی ندارند؛ بنابراین فرصت آزاداندیشی و ایدهپردازی از مهندسان مشاور گرفته میشود و آنها نمیتوانند خیلی بالا بپرند. از طرفی یکسری کلیشهها وجود دارد که مشاوران باید بنابر آنها کلیشهها عمل کنند؛ بنابراین اندیشه نو، خلاقیت در این فضا مجال ندارد.
همانطور که گفتید وقتی مشاور میبیند نظرش در شهرداری یا شورای عالی پیش نمیرود مجبور میشود تا حدی تابع نظرات آنها بشود و در طرحش توجیه کند و نهایتاً به تصویب برساند و مستمری بگیرد. من پیشبینی میکنم مهندسان مشاور سالم که اصولی را رعایت میکنند در یکی دو سال آینده ورشکست خواهند شد. در شرایط فعلی نهاد مشاوره در حال فروپاشی است و این سازشها با کارفرمایان امری بدیهی است.