حبیبالله پیمان
ویژگیهای قیام ابراهیم در روشنایی آگاهی از شرایط جغرافیایی تاریخی و دورانی آن رخداد بهتر درک میشود. دورانی محوری که حدود دو هزار سال پیش از میلاد آغاز میشود و یک مشخصه آن ظهور تقریباً همزمان انبیای بزرگ توحیدی است که با روشنگریهای خود روند گسست از فرهنگ عصر شکار و امپراتوری ضمیر ناآگاه و غلبه آگاهی را تسریع کردند.
پیشینه تاریخی و زمینه فکری و اجتماعی موطن ابراهیم
ابراهیم در شهر اور در بینالنهرین متولد شد. سرزمینی که به دلیل وجود شرایط مساعد اقلیمی، تمدن و فرهنگ کشاورزی خیلی زودتر از بسیاری مناطق دیگر نطفه بست و در بستر آن برخی از کهنترین دولت-شهرها نظیر فنیقی، سومر، اکد، کلده و آشور پدید آمدند که اغلب تحت حاکمیت جباران و شاه-خدایان اداره میشدند. در این دوره با وجود گسست از عصر شکار و توسعه تمدن کشاورزی و شهرنشینی برخی عناصر مهم فرهنگی متعلق به آن دوران تداوم یافتند؛ دورهای که تهیه غذا مستلزم تعقیب، درگیری و غلبه بر صید و سپس کشتن یا زندهگرفتن آن بود، شیوه رفتاریای که در ناخودآگاه جمعی به حیات خود ادامه داد و در ادوار بعد (شبانی و کشاورزی)، برخی از قبایل دامدار، بیابانگرد و شاهان و کشورگشایان بهصورت هجوم برای فتح سرزمین، غلبه بر انسانها و کشتن و اسیرگرفتن و بردهکردنشان بهکار بردند. برای انسانهای عصر شکار کشتن حیوانات برای رفع گرسنگی بود و راز بقا محسوب میشد، ولی جباران و شاه-خدایان و گروههایی که در ادوار بعد این شیوه را علیه اقوام دیگر بهکار میبستند هدفی جز کسب سلطه و برتری و توسعه سیطره مالکیت و حاکمیت خود بر سرزمینها و مردمان دیگر نداشتند. گروههای دامپروری نیز در مناطق خشک و نیمهخشک به علت نوسانات آب و هوایی متناوباً در معرض قحطی و گرسنگی قرار میگرفتند. اگر امکان دیگری برای تأمین معاش نمییافتند، بعضاً با حمله و غلبه و زور محصول و دامهای کشاورزان را میربودند و آنان را به قتل میرساندند. رسم قربانیکردن حیوان و انسان در ادوار بعد نیز به نحوی ادامه همین رسم در دوران شکار بود. در تصور انسان عصر شکار صید و انسان هر دو بخشی از طبیعتاند و نوعی خویشاوندی بین آنها برقرار است. بیگانگی و خط فاصلی که امروز این دو را از هم جدا میکند وجود نداشت. تقدیم قربانی بهنوعی جبران نیروی حیاتی الهههایی بود که صیدها و ریشهها و گیاهان خوراکی از آنها تغذیه میکردند.۱
ویژگی دیگر عصر و زمانه ابراهیم رواج کهانت و غیبگویی بود که بر پایه الهامات و توهمات شنیداری و دیداری و همراه با مراسم برگزاری آیینهای قربانی و سحر و جادو برگزار میشدند. در این دوره هنوز آگاهی به مفهوم درست آن ظهور نکرده بود. در کنار حواس این شعور ناخودآگاه بود که کنشهای افراد را برای رهایی از تنگناها هدایت میکرد. دامنه فعالیت این شعور درگذشته بسیار گستردهتر بوده است. ازجمله در موقعیتهای بحرانی مانند جنگ، خشکسالی و قحطی و بیماری، تعیینکننده بوده که چه بکنند و چه نکنند. این پدیده که در ابتدا فراگیر بود با بروز ناکارآمدیشان در حل مسائلی که پیوسته بغرنجتر میشدند، بهتدریج به افراد خاصی (بیشتر کاهنها) محدود شد تا سرانجام در اثر تشدید بحرانها، آشوب و هرج و مرج جامعه را فراگرفت، نظم مستقر متزلزل شد و مشروعیت گفتمانهای عصر الههپرستی زیر علامت سؤال رفت. در نتیجه موقعیت برای خروج خودآگاهی از بالقوگی بیش از پیش فراهم شد و طلیعه «عصرمحوری» 2و ظهور انبیای بزرگ در افق نمودار شد. آشوب و بینظمی ناشی از لاینحلماندن بحرانها بهعنوان طلیعه ظهور دگرگونیهای بزرگ اجتماعی با آنچه در کیهانشناسی از آن با عنوان دوره آشوبناک فضای کیهانی نام میبرند مشابهت زیادی دارد. درآنجا نیز آشوب از تولد و ظهور جدیدی در منظومههای کیهانی خبرمی دهد. در جوامع بشری زمانی رخ میدهد که نظم مستقر رو به ضعف و سستی مینهد، تناقضها آشکار و بر تردیدها افزوده میشود، آشوبها دامن میگسترانند و پرسشهای جدید اذهان فعالتر را به خلجان آورده و پاسخهای تازه میطلبند. در چنین موقعیتی راه برای ظهور اندیشهها و گفتمانهای تازه بازمیشود.
درخشش توحید و آزادی در فضای شرک و جباریت
ابراهیم بحق بنیانگدار آیین توحیدی در این منطقه مهم از جهان قدیم است. پیش از او و حتی پیش از موسی، عبریان به خدایان اقوام ساکن بینالنهرین، «مردوک و بعل و تانیت» باور داشتند و در عقاید شرکآمیز همسایگان خود در کنعان شریک بودند. خدای مشرکان عالم مانند خدای ارسطو، نه خالق جهان بود و نه علاقهای به نوع انسان و سرنوشت او داشت. ولی خدای ابراهیم (آل)، مانند یک دوست بر وی ظاهر میشود. به همین خاطر ایمان او نیز برخلاف ارسطوییان، باوری انتزاعی و مابعدطبیعی نیست، حقیقت زنده و کنشگری است که میتوان به او اعتماد و توکل کرد و یقین داشت که به وعده خود عمل میکند. به گواهی قرآن دین حنیف او از هر دو دین آلوده به شرک، یعنی، یهود و مسیحیت عصر بعثت، متمایز و معرف توحید پاک بود. آیین ابراهیم با گسست از نگرشکلگرایانه شرک و بتپرستی خدا را موجودی بهکلی دیگر (لیس کمثله شئ) معرفی کرد و با از میان برداشتن عنصر میانجی و کهانت و تأکید بر اینکه خدا بیواسطه اشخاص از درون قلب و شعور با انسان مرتبط است بر استقلال شعور یا خرد آدمی و آزادی و مسئولیت وی پا فشرد؛ و خود نیز بهمحض فراخواندهشدن از سوی خدا، از رفتار و تجربیات گذشته، با همه مشقتهایش، فاصله گرفت و بیدرنگ درگیر عمل واقعی رهاییبخش در همین جهان شد. در راستای تحقق این هدف به توصیه پروردگارش زادگاه خود شهر اور را ترک کرد و با خانواده خویش در زمانی بین سده ۲۰ تا ۱۹ پیش از میلاد در کنعان ساکن شد. در سفر پیدایش آمده است که ابراهیم سرباز مزدور پادشاهان سدوم بوده و مدام با مقامات کنعان و اطراف کشمکش داشته است و چون همسرش سارا میمیرد زمینی در حبرون در ساحل غربی رود اردن برای سکونت خویش میخرد. پدر مشرک وی آزر (ملقب به طارخ) ۳پیش از او از اور به سمت غرب مهاجرت میکند. عبریان اولیه نیز در سه موج بزرگ در کنعان ساکن میشوند، یکی همراه با هجرت ابراهیم به حبرون در حدود ۱۸۵۰ ق.م. دوم در زمان یعقوب، نوه ابراهیم که در نابلس (شکیم) ساکن میشود؛ و سوم در حدود ۱۲۰۰ ق.م؛ که طی آن قبائل عبری با این ادعا که از نوادگان ابراهیماند، از مصر خارج و بهزور وارد کنعان میشوند.
منطق ناظر بر اندیشه و عمل ابراهیم
ابراهیم به شکافها و تناقضات فکری و عملی دوران مینگرد و به آنها میاندیشد. پرسشهای او در نظام اندیشگی موجود پاسخی نمییابد تا خرد نقاد و خودبنیاد وی را قانع کند، اما به اتکای منش حقیقتجوی (حنیف) خود دست از طلب نمیکشد و بهضرورت رهایی از تنگناهای مادی و معنوی موجود فعالانه واکنش نشان میدهد. پس از مدتی تردید و تلاش و درگیری با خود و غیرخود و در پایان یک رشته تأملات پنهان از نگاه نامحرمان در دل سکوت و ظلمت شبی پرشکوه به سنگینی هزار ماه آبستن رخدادی بزرگ در حالیکه غرق تعامل و گفتوگوی درونی با شعور الهی درون خود (رب خویش) بود، ناگهان دریچه وحی به روی او گشوده شد و قلبش به نور آگاهی و بصیرت روشن شد. این رخداد شگفتانگیز طلوع صبح تازهای را نوید میداد. نگاهش معطوف به افقها و نشانههایی از حقیقت شد که فهم معانی آنها از ظرفیت شعور ناآگاه و نظام معرفتشناختی دوران بیرون بود. برخلاف الهامات ضمیر ناخودآگاه، وحی به ابراهیم او را دگرگون و از درون مجذوب و متعهد به حقیقت کرد، ولی از وی سلب اراده و اختیار نکرد. پس باتمام توان درگیر عملی واقعی و رهاییبخش شد و عصری جدید را در حیات فکری و فرهنگی بخش بزرگی از بشریت بنیان نهاد. در پرتو آن روشنایی به علل تناقضات و ناهماهنگیها در رفتار و در نظام فکری و اجتماعی سیاسی جامعه خود پی برد. باید نسبت به عواقب ادامه وضع موجود هشدار میداد، البته نه به روش الهگان یکطرفه و در قالب ساده و لازمالاجرا یا به روش جباران با مقهورکردن نیروی تفکر و اراده مردم، بلکه با زبانی مناسب دوره آگاهی، مستدل و خردپذیر و اکثراً با منطق جدل دیالکتیکی همراه با کاربرد وسیع تمثیل و استعاره که از ملزومات تفکر آگاهانهاند. وقتی با پدر بتتراش خود، آزر، در باب بتها وارد گفتوگو میشود به شیوهای که سابقه نداشت یعنی، با استدلال و طرح پرسشهایی بهظاهر ساده تناقضهای ذهنی و عملیشان را در برابرشان آشکار میکند و به تفکر برمیانگیزد و موجبات ظهور آگاهی را فراهم میسازد. «آیا چیزی را که با دستهای خود میسازید میپرستید؟» در ضمن با عرضه شقوق مختلف پاسخ، آنان را در انتخاب جواب سازگار با موازین خرد و واقعیتهای مشاهدهپذیر آزاد میگذارد. ابراهیم بهجای طرح آن پرسش تأملبرانگیز میتوانست ساعتها و روزها فقط در نکوهش بتها و اثبات برتری خدای خویش سخنرانی کند تا آنها نیز متقابلاً بیشتر از آن را در شرح خوبیها و معجزات خدایان خود بگویند بیآنکه راهی برای کشف و فهم حقیقت به رویشان باز شود. شیوه تبلیغ وی بر تطمیع و تهدید استوار نیست. خشونتی بهکار نمیبرد و به اتکا قدرت مادی و بدنی و زور و سرنیزه طرف مقابل را مجبور به پذیرش نظر خود نمیکند. به تعبیر قرآن جدال احسن و به زبان امروزی، مشی گفتوگوی انتقادی را برمیگزیند. این یک تأسیس است. از نزاع و جدال بر سرنامها و عناوین پرهیز میکند. نمیگوید برایتان دینی تازه و بهتر آوردهام، با پرسش از عوامل معضلات و بحرانهایی آغازمی کند که دیری است دست از گریبانشان بازنمیدارد. عجز بتها و نظام الههپرستی در حل مشکلات و رهایی از رنج فقر و ستم و سرکوب را به آنها مینمایاند و نیز همدستی نظام جباریت و ستم با کهانت و غیبگویی را که بازتولیدکننده و تداومبخش کهنالگوهای عصر شکار؛ یعنی، جنگ و کشتار بودند و خشونت و غارت را به تصویر میکشد. شیوه تفکر فلسفی معلمی عقل خودبنیاد هم بر همین منطق استوار است، پرسش طرح میکند و به شما فرصت تفکر، جستوجو و انتخاب میدهد. ابراهیم که نه طالب قدرت سیاسی است و نه در اندیشه جمع ثروت یا جلب مرید، در مواجهه با رأس قدرت؛ یعنی، جبار هم گفتمان شرک و شیوه عمل وی را در مقام یک شاه-خدا به چالش کشید و او را با تناقضاتش روبهروکرد؛ تو می گویی نه فقط پادشاه که خدای مردمان هم هستی، خدای عالمیان میمیراند و زنده میکند، اگر تو هم خدا هستی چنین کن. جبار با تمسک به یک تشابه صوری و فریبنده برای سادهدلان جواب داد من هم میتوانم بمیرانم (دستور کشتن بدهم) و زنده کنم (آنان را ببخشم). ابراهیم با پرسشی دیگر راه فرار و فریبکاری را به روی او مسدود کرد؛ خدای حقیقی خورشید را از مشرق برمیآورد، تو آن را از مغرب بیرون بیاور، جبار مبهوت وعاجز از پاسخدادن به حربه تهدید تمسک میجوید و چنانکه رسم جباران زمان بود؛ دستور می دهد او را زنده در آتش بسوزانند؛ زیرا پیش از این کسی اینگونه دعوی خداوندگاریاش را به چالش نکشیده بود. دیگر انبیای بزرگ نیز رسالت خود را با طرح پرسشهایی از این دست و متناسب با شرایط هر دوران آغاز کردند و در اثبات راستی مدعاهای خویش از منطق خرد و شواهد عینی و تجربی سود جستند. چنانکه آیات وحیانی مرتبط با دین در قرآن، گزارههایی آمرانه نیستند. بلکه همانندگزارههای علمی و فلسفی و جنبه تبیینی توصیفی دارند. امر و نهیها منحصراً به قلمرو شریعت تعلق دارند. در بخش اخلاقیات و نظام ارزشها نیز به تجویز و توصیه و بیان آثار و پیادهای خوب و بد ناشی از نفس عمل بسنده شده و از اجبار و تهدید به کیفر و پاداش قانونی سخن به میان نیامده است. بهویژه بخش هستیشناسی آیات همه تبیینی و مستعد درآمدن در قالب نظریهاند، ابراهیم انتظار دارد به کمک زبان و مفاهیم جدید، نگاهها، کنشها و رابطههای افراد و قشرها نیز متحول شوند و روابط ارباب و بندگی جای خود را به رابطه انسانهای آزاد و برابر دهد.
قضیه ذبح فرزند و نهی کشتن انسان از جانب خدا
ابراهیم اصالت رخداد وحی را باورکرد، آگاهانه به حقیقت انضمامی آن ایمان آورد، به آن وفادار ماند و برای تداومبخشیدن و متعینکردن اصولش در احساس و رفتار خود و در متن واقعیتها و مناسبات زندگی مردم قیام کرد. در این راه یک دم نیاسود و دست از طلب و تلاش پس نکشید. تنها تحت جاذبه عشق به حقیقت میتوان چنین بود. هنگامی که درگیر جدال درونی میان خود وابسته به علائق شخصی و نفس برتر و خودآگاه خویش شد، لحظهای اندیشید که در معرض آزمون سختی قرار گرفته است و دیر یا زود برای اثبات وفاداری عاشقانهاش به معبود باید دست به انتخابی دشوار بزند. باید میفهمید که چه چیز میان او و معشوق فاصله افکنده است؟ در این اندیشه بود که شبهنگام در رؤیا دید که فرزند دلبندش اسماعیل (و به روایت تورات اسحق) را قربانی کرده است. وحشتزده و مضطرب از خواب بیدار شد. آیا آن رؤیا حاوی پیامی از جانب خدا بود و از او میخواست تا فرزندش را برای او قربانی کند و آیا این تنها راه اثبات صدق ایمان و وفاداریاش به خدا محسوب میشد؟ یا نه ضمیر ناخودآگاه او با نگاهی به درون اندوختههای خویش از تجربیات دوران شکار و عصر الهه پرستی، کهن سرمشق 4 قربانیکردن عزیزترین فرزند و تقدیم آن به خدایان را به وی توصیه میکرد؟۵بر سر دوراهی پرهیز از انجام عمل شنیع کشتن فرزند بیگناه و انجامش به خاطر اثبات صدق ایمان و وفاداری به خدا قرار گرفت. در قلب خود باور نداشت که خدا فرمانی تا این حد مغایر با دستور پیشین خود مبنی بر حرمت خون انسان صادر کرده باشد. اصل بنیادینی که پس از ریختهشدن خون هابیل به دست برادرش قابیل نازل شد (مائده/۳۲) پس از چند روز تردید و اضطراب سرانجام نگران از اینکه مبادا با خودداری از قربانیکردن فرزند خدا در آزمون الهی مردود شود تصمیم به ذبح فرزند گرفت، اما پیش از اقدام این بار خدا و آنهم در بیداری و باواسطه شعور آگاهش با اشارهای معنادار (وحی) او را از انجام آن عمل ممنوع و مجرمانه متعلق به دوران شکار و شرک بازمیدارد. توجه به مبنای هستیشناسی انگیزه و طرز عمل ابراهیم برای فهم اهمیت تاریخی آن در فرایند رهایی بشر ضروری بهنظر میرسد.
ویژگیهای عصر آگاهی
در مراحل پیشآگاهی کنشهای زیستی و اجتماعی بر محور رابطه ساده بین محرک و پاسخ شکل میگیرند و شخص در اثر مداومت و تکرار نسبت به پاسخها شرطی میشود و به آنها عادت میکند. کودک با همین شیوه یاد میگیرد، کسب مهارت میکند و با ساختن ابزار بر بسیاری مشکلات فائق میآید. میمونهای انساننما نیز تا حدودی از این استعداد بهرهمند هستند، ولی آگاهی چیز دیگری است. خودآگاهی همان «من» جاودانه اقبال یا تجلی شعور الهی درآدمی است، شعور فراگیری که وجود (روحش) همهجا را پرکرده است. بدون آگاهی و صرفاً به اتکا غرایز و شعور ناآگاه هم میتوان زنده ماند و به زیستی طبیعی یا شبهطبیعی ادامه داد، اما داشتن حیات فکری و معنوی و زیستی آزاد، معنادار، خلاق، نوشونده و خودآگاهانه ناممکن است. با ظهور آگاهی تازه (وحیانی)- انسان به موجودی باردار و حامل حقیقت تبدیل شد و با رویش حیات معنوی در وی هستی ناپایدارش قابلیت نامیرایی یافت. بیمرگی که تحقق آن مشروط به عمل به لوازم وفاداری به حقیقت است.
ویژگی دیگر این چرخش دورانی، تغییر مفهوم زمان و تکرار ابدی سرنمون ازلی در آفرینش است. نزد مردم ادوار پیشآگاهی حرکت زمان دوری (دایرهای) و حوادث و کنشهای زیستی نوعی تکرار دائمی سرمشق ازلی خدایان تلقی میشد. رجعتی تکرارشونده و ابدی به آغاز هرچند به معنای نفی تاریخ بود، اما مردم از این احیای ادواری تلقی جاودانگی میکردند، اما از منظر ادیان ابراهیمی و بسیاری متفکران جدید زمان تاریخمند است و حرکت آن خطی (مستقیم یا همراه با نوسانات ادواری ترقی و انحطاط) و در هر حال پیشرونده است. تاریخ که آکنده از تجربیات بشری است در کلیت خود هدفمند و معنادار بوده است، از هبوط آغاز و تا رستاخیز نهایی ادامه دارد. باور به وجود فرجامی امیدبخش در پایان این مسیر طولانی پردرد و رنج، تسلابخش کسانی بوده است که از تاریخ وحشت داشتهاند. در ادوار کهن نوعی آسودهخاطری از پیش باور به تکرار همیشگی فرایندهای مرگ وزندگی و نزول و صعود به انسانها آرامش خاطر میبخشید. آیینهای نوروز به پاسداشت یک دور گردش زمان و بازگشت نشاط و سرزندگی به جهان طبیعی و آدمی برگزار میشدند. طی آن روزها مردم با انجام آدابی خاص سعی میکردند بدن و روان خویش را از پلیدی و کهنگی بزدایند و در تجدید آفرینش خود با طبیعت همراه شوند. با ظهور آگاهی از خود و حوادث و تجربیات بشری، مفاهیم صیرورت، نوشوندگی و تکامل جایگزین مفهوم تکرار سرنمون ازلی شد، انسانها وارد تاریخ شدند و از اسارت در چنبره بسته زمان و اعما یکنواخت و تکرارشونده رهایی پیداکردند. در عصر جدید بهموازات بحث درباره حرکت خطی و مستقیم تاریخ را متفکرانی مانند بیکن و پاسکال دنبال کردند و تلاشهایی هم در راستای احیای شکل تازهای از فرضیه قدیمی حرکت دوری در آرای امثال کپلر، گیوردانو، وکامپانلا صورت گرفت. در میان متفکران مسلمان نگرشهایی متفاوت در قالب مفاهیمی مانند حرکت جوهری، آفرینش و نوشوندگی مدام یا زمان به مفهوم تبدل و تجدد و حرکت به معنای خروج از قوه به فعل مطرح شد و عرصههای تازهای برای تحقیق، کنکاش و نوآوری در این زمینه گشودهاند.
اصالت آزادی و استقلال انسان در تعیین سرنوشت و آفرینش مدام خود و جهان
گام بلند دیگر در مسیر دورشدن از عالم شرک و الههپرستی تحولی است که انبیای ابراهیمی در نگرش مردم نسبت به چگونگی آفرینش خود و جهان پدید آوردند. بهرغم قول به تکثر خدایان، مشرکان و بعضی ادیان و مسلکهای بعدی متأثر از عقاید مادی کهن و نو مشرکان برای انسانها (و دیگر موجودات) قائل به استقلال و حاکمیت بر سرنوشت و ایفای نقشی خلاق ومبتکرانه در آفرینش خود و جهان نبودند. در حالی که در بینش توحیدی ضمن اذعان به منشأ الهی و وابستگی هستی (شعور) موجودات به شعور (روح) خداوند، بر استقلال و مسئولیت آدمی در آفرینش خود، تدبیر زندگی و تعیین و تغییر سرنوشت خود و جهان تأکید شده است. در این بینش، آفرینش جهان بر اساس طرحی ازپیش ترسیمشده در ذهن خدا یا از روی سرنمونی ازلی، آفریده نشده است، بلکه پرتوهایی از روح (شعور) بیکران و نامتناهی خویش و در عین بهرهمندی از صفات خود در جهان میپراکند. آنها با استعانت به تخیل خلاق روح خویش و ضمن تعامل و تجربه با خود، منشأ و گذشته خویش و ظرف واقعی جهان پیرامون موجودیت و هویتی برای خویش میآفریند و تعین پیدا میکند. این نقشآفرینی پیوسته تکرار میشود و آدمی و جهان در هر لحظه نو میشوند و بر تنوع و گستردگی آفرینش الهی میافزایند. انکار استقلال عمل نیروی شعور آدمیان و نقش آنها در آفرینش نو به نو جهان مرادف انکار آزادی و کرامت انسان و حق انفصال ناپذیروی در حکومت بر خویش (دموکراسی) و امتناع تحقق عینی آن است.
زبان و منطق مورد استفاده ابراهیم
دیدیم که ابراهیم دعوت خود را با پرسش از چرایی تناقضها و علل نابسامانیها آغاز کرد و به نقد ذهنیت و رفتار رهبران دینی و سیاسی و تابعینشان پرداخت. وی با ارائه نگرش و مفهوم تازهای از زمان، گسستی عمیق بین آنها و جهان کهن وادیان ابتدایی باستانی پدید آورد. در مفهوم جدید جوامع بشری نه درون دایرهای بسته، بلکه در بسترهای متکثر و ناهماهنگ ولی بهطورکلی همراستا و متقارب در حرکت و تحولاند. هریک تاریخی پرفرازونشیب، همراه با دورانهای عروج و انحطاطهای متوالی و درمجموع برگشتناپذیر دارند. در زمانهای که ابراهیم متولد شد شرک حاکمیت داشت و مردم از حاکم و محکوم و ارباب و بنده، رفتار خود را با فرامین ضمیر ناآگاه و سرمشقهایی که او توصیه میکرد هماهنگ میکردند. این ضمیر در جهانی بسته و مملو از خاطرات گذشته و کهنالگوها و سرمشقهای ازلی سیر میکند و از درون آنها رهنمودهای تکراری خود را استخراج میکند و از طریق الهامات شنیداری و تصاویری که در رؤیا به نمایش میگذارد، راه فراروی افراد میگذارد. درگذشته بیشتر مردم بیاراده از فرامین وی پیروی میکردند. ابراهیم پیشگام پیامبرانی بود که با برانگیختن شعور آگاه به مردم کمک کرد تا خود را از بندگی سخنگویان وی برهانند؛ و به نور عقل و آگاهی ظلمت جهل و استعباد را بشکنند و راه آزادی و رستگاری پیش گیرند. آگاهی درون شبکه پیچیدهای از روابط میان دادههای برآمده و برساخته از تجربه با خود وجهان، درگذشته و حال و آینده و نیز با واسطه و بیواسطه با شعور الهی شکل میگیرد؛ و در بستر گفتوگوی انتقادی و تعامل و مبادله تجربه با دیگران نشو و نما میکند. مشروط به اینکه با ذهنی گشوده به روی تجربهها و آگاهیهای تازه قدم به سپهر تعامل و گفتوگو بگذارد. در عصر پیشآگاهی، بدعت و نوآوری جرم شناخته میشد و رهبران دینی و سیاسی این جوامع پیشتازان و روشنگرانی مانند ابراهیم را مورد آزار و شکنجه قرارمی دادند. ابراهیم پس از مواجهه با رخداد وحی، درگذشته متوقف نماند. بیدرنگ از دایره بسته زمان دوری خارج شد و برای مردم از پویایی و نوشوندگی جهان و انسان سخن گفت؛ و بهمحض آنکه همه راههای ارتباط و گفتوگو را بسته دید با هجرت به سرزمینهای باز پیام حقیقت را در همهجا نشر داد و به نهضت آگاهی و رهاییبخش خود ابعادی جهانی بخشید.
ابراهیم میراثدار نوح و قیامش در ادامه رسالت وی و هجرت او در معنا و هدف بیشباهت به گردآمدن نوح و یاران اش در «سفینه همبستگی» نبود. زمانی که شدت ناامنی و شرایط سخت زندگی مادی و فکری و روحی به بحران اخلاقی و معنوی مهلکی دامن زده بود که حتی مؤمنان نیز از آسیب آن در امان نبودند، کسب ایمنی در برابر آسیب آن بحران و حفظ سرمایههای فکری و معنوی جز از طریق ایجاد و تقویت همبستگی و روابط مبتنی بر تعاون و همیاری بین افراد جمع ممکن نبود و نیست. سفینه نماد این همبستگی و طوفان ناظر بر بحران اجتماعی واخلاقی-فرهنگی در حال گسترشی بود که میرفت تا نهتنها جباران و تبهکاران و دنبالهروان آنها، بلکه افرادی از مؤمنان را هم به نابودی سوق دهد. افرادی که به این همبستگیهای انسانی نپیوستند، در اوج درماندگی و ناتوانی در لجنزار فقر و فساد و ستم غرق شدند و جامعهشان دچار فروپاشی شد. نیروهای صالح وارث سرزمین شدند و در بوته آزمون وفاداری به حقیقت و عمل به ارزشها و تعهدات انسانی و میثاقهای جمعی خود قرار گرفتند. ابراهیم همین تمهید را بهصورت هجرت از قلمرو حکومت سرکوبگر و جامعه فاسد و ساختن خانهای امن قائم بر صلح و آزادی و برابری به کاربرد. در این کارزار دشوار و سراسر آزمون و رنج با رساندن پیام حقیقت به گوش مردم تشنه آگاهی، آزادی و عدالت با برافروختن نور آگاهی در دلهای مردم و هدایت آنها به شیوه درست زندگی صلحآمیز، عادلانه، انسانی و مشفقانه و بالاخره با بنای خانه امن خدایی بهمثابه پایگاهی برای تحقق اصل همبستگی انسانی بر پایه توحید و صلح و آزادی و برادری و برابری وفاداری حقیقت و ادای مسئولیت عینیتبخشیدن به ایدهها و ارزشهای رهاییبخش آن را به اثبات رساند. متظاهران به حقیقت و مدعی پایبندبودن به ارزشهای انسانی الهی بدون آزمون به لوازم عملی آن به حال خود رها نمیشوند. مسئولیت فرد آدمی درست از زمانی آغازمیشود که با رخدادی مشابه همانکه خودآگاهی را در ابراهیم برانگیخت و چشمهایش را به روی حقیقت گشود روبهرو شود و به ادای مسئولیت فراخوانده شود، بهوسیله یک ندا، یک نشانه یا اشارهای از سوی «آن دیگری». فرق نمیکند که آن دیگری خودآگاه فرد باشد یا بیگانهای بر سر راه، مقاومت در برابر میل به دادن پاسخ مثبت تقریباً ناممکن است. وقتی برق آگاهی بر دل میزند و آتش اشتیاق از درون شعله میکشد مقاومت در برابر جاذبه حقیقت و تسلیم الزامات عشقشدن خیانت به خود و حقیقت هر دو است. وگرنه باید هاجروار او را در آغوش کشید و خستگیناپذیر زمین سخت را کاوید، باایمان به وجود آبی که اینک در «غیب» است و به این امید که با صبر و تلاشی عاشقانه سرانجام پوسته سخت شکاف برمیدارد و آن اکسیر حیاتبخش فوران میکند و آنچه غایب بود آشکار میشود. پیش از هاجر مادر موسی آزمون مشابهی را از سر گذرانده بود. راههایی که پیمودنشان مستلزم ایستادگی و مداومت و هجرت از منش و رفتار و عاداتی که تحت نظارت و حکمرانی ضمیر ناآگاه و سخنگویان آن در کسوت رهبری دینی و سیاسی بر الگوهای رفتاری عصر شکار و دوران شرک شکلگرفتهاند. ابراهیم در مواجهه با این تجربه انسانی سرنوشتساز پیشتاز است با آگاهیاش حقیقت را شناخت، خود را به راهش سپرد و دگرگون شد، برخاست و درگیر شد و خطر کرد، پوستین هویت کهن فرهنگی عقاید آبا و اجدادی و دلبستگی به مال و خاک را به دور افکند و بهنظام شرک و جباریت «نه» گفت و رنج هجرت را به تن خرید. انتخابهایش آزادانه و از روی آگاهی بود. در هر موقعیت تازه باید تصمیم میگرفت که ادامه بدهد یا نه. زعمای یهود بهغلط اصرار دارند وی را متعلق و خاص قوم خود قلمداد کنند. او به بشریت تعلق داشت و مخاطبش بهصورت عام همه انسانها بودند و بهطور خاص اقوام منطقهای که به خاطر موقعیت اقلیمیاش مستعد کشاورزی و توسعه تمدنی و فرهنگی بود. نخستین دستههای مهاجر اقوام شکارگری بودند که جنگلهای افریقا را به علت کاهش پوشش گیاهی و منابع غذایی ترک کردند و عازم مناطق معتدل در شمال و درههای حاصلخیز آن شدند. آنها تمدنهای شهری پیشرفته بهوجودآوردند و دولت-شهرهایی که بهزودی زیر سلطه اقوام مهاجم و حکومتهای جبار و بردهدار قرار گرفت. این وضعیت دست در دست نظام فرهنگی و دینی شرک و الههپرستی آمیخته با میراث بهجامانده از فرهنگ عصرشکار جوامع مزبور را به زندان و شکنجهگاه نیروهای مولد برده و آزاد تبدیل کرده بود. وضعیتی پر از تضاد و تناقض که با بروز بلاهای طبیعی زمینی و آسمانی بر پیچیدگیشان افزوده میشد؛ بالطبع پرسشهایی که پاسخ را انتظار میکشیدند. از سوی دیگر، آنها به اقتضای شیوه معیشتشان با مظاهر طبیعت در تماس مستقیم بودند، تأثیرات عینی را میدیدند، بعضی نادیدهها را شهود میکردند. آسمان آبی و پرستاره و چشماندازهای وسیع و افقهای ناپیدای دریا و صحاری به توسعه دید آنها کمک میکرد و اذهان را در جستوجوی پاسخ به چراییهای بسیار و معنا و ارزش زیستن و رنجبردن برمیانگیخت. اتفاقی که برای افراد وگروههایی که زیست انگلی دارند اتفاق نمیافتد. بیدلیل نیست که پیامبران بزرگ همگی به کارهای مولد و یا خدمات مفید اشتغال داشتند.
ابراهیم و تفکر انتقادی
یک ویژگی مهم دیگر ابراهیم روش او در نقد اعتقادات دینی و هستی شناختی مردم عصر مبنی بر اصالت مظاهر مادی حقیقت (شعور) و غفلت از خود آن بود. مابازای واقعی و عملی این رویکرد اطاعت و بندگی اربابان زمینی، شاهان و متولیان معابد و کارگردانان مراسم و آیینهای مذهبی بوده و هست. ذهن ناآگاه توان عبور از صورت به معنا را ندارد و متوقف در صورت اشیا، از ارتباط با شعور سازنده و تعینبخش آنها به علت نامحسوسبودنش عاجز میماند و ناگزیرآن را به سطح پدیدارهای عینی تقلیل میدهد. همعصران ابراهیم هم ناتوان از راهیابی به حقایق نامشهود ولی واقعی و تجربه پذیر از شعور برتر وآفرینده درخود-رب خویش- غافل و مهجور میماندند و پدیدههای طبیعی مانند خورشید و ماه و ستارگان را در مقام شعوری برتر از خود پرستش میکردند و از آنها طلب یاری و هدایت میکردند. در نتیجه ابراهیم با زبان و منطق آگاهی بهنقد رفتار آنان پرداخت؛ و تناقض موجود در عقیده و عملشان را آشکار کرد. ابراهیم با همان روش پدیدارشناسانه واقعیت افولیابندگیشان را با اشاره به طلوع و غروب خورشید و ماه و ستارگان به آنها نشان داد و نادرستی تصوراتشان را در این باره به اثبات رساند. نشان داد که آنها پدیدههایی نیازمندند و ناتوان از تأثیرگذاری بر سرنوشت و مرگ و زندگی مردمان هستند. حقیقت هستیبخش و جاودانه باید از جنسی دیگر و فراتر از این پدیدهها و خالق و مدبرآنها باشد. پدیدارها حقیقت نهایی نیستند. فنومن (پدیده) کانت را که در تیررس حواساند میتوان دید و شناخت، ولی نومن (ذات) را صرفاً به این دلیل که صید حواس ظاهری نمیشوند نمیتوان شناخت. آن زمان تجربه و شهود بیواسطه عقلی و تجربی (مشاهده و خوانش درون نفس یا ذهن) فاقد اهمیت شناختشناسی بودند. علاوه بر امکان کسب آگاهی بیواسطه از احساسات و اندیشههای درون خویش از طریق پدیدارشناسی نیز اطلاعات زیادی درباره ویژگیهای درونی و ناپیدای اشیا و اشخاص در دسترس حواس قرار میگیرند. انکشافاتی از این دست بدون بهرهگیری از نیروی تخیل و آفرینندگی شعور آگاه ناممکن است. دقت نظر و ژرفاندیشی در حوادث طبیعی و غیرطبیعی پیرامون این امکان را به ابراهیم داد که تناقضات را ببیند و در درستی باورها و داوریهای مرسوم تردید کند و جویای حقیقتی ماورای امور ناپایدار باشد. حقیقتی نه صرفاً ذهنی مانند افلاطون یا علت اولای ارسطو مقولاتی ساختهوپرداخته ذهن آدمی و نه محصول مشاهده و یا تجریه در عالم واقعی، درونی و یا بیرونی. چنین خدایی وجود مستقل از ذهن ندارد. میشود نادیدهاش گرفت یا از صفحه ذهن پاکش کرد. ابراهیم در جستوجوی خدایی زنده، کنشگر و مرتبط با جهان وتأثیرگذار در حوادث جهان بود. خدایی که نشانههای وجودی و تجلیات صفات و افعالش جهان را پرکرده است. بهطوریکه با استناد به آنها میتوان رب حقیقی را از اربابان خودساخته و خدایان دروغین بازشناخت. خدا هستی مطلق و شعور (آگاهی) یا به تعبیر دیگر، حکمت، نور یا روح جهان است. پرتوهای صادر از او بهمحض تعینیافتن دچار محدودیت میشوند و در چارچوب سنتها (ضرورت) عمل میکنند، بهعبارت دیگر موجودات در محدوده ضرورت (سنت)ها آزادند. وجود ما نیز از این جهت که با رب خویش در پیوند است رو به نامتناهی دارد و بالقوه نامیراست و از این بابت که متعین و محصور در سنتهاست، متناهی و میراست. جمع مفاهیم به ظاهر متناقض تناهی و نامتناهی، میرایی و نامیرایی، وحدت درکثرت و غیب و شهادت نشاندهنده واقعیت پویا و پیچیده جهانی است که جز از طریق نفی و اثبات متناوب و مستمر به حقیقت آن نزدیک نمیتوان شد.
- خاستگاه رسم مزبور افسانهای است که بنا برآن، فرزند اول از نسل یکی ازخدایان است که با استفاده از «حق سرور»، مادر را باردار کرده بود؛ و چون در جریان به دنیاآمدن کودک توان خدا به پایان میرسید، به منظور جبران نیروی مصرفشده و تضمین جریان «همه مانا»یی موجودات زنده، فرزند اول از طریق قربانیکردن به پدر باز پس داده شود. درباره اسحق (یا اسماعیل) هم عقیده بر این بودکه او هدیه خدا و نه زاده حاملگی مستقیم طبیعی بود.
- عصر محوری با یک رشته تحولات بزرگ قتصادی و اجتماعی و فرهنگی و در کنارش ظهور ادیان بزرگ توحیدی، از ادوار قبل و بعد متمایز است؛ شکوفایی فکری فرهنگی، بسط و تکامل آگاهی و وجدان فردی و اینکه مردم دریافتند که میتوانند در سرنوشت خود و نسلهای آینده اثرگذار باشند، پرشتابشدن افزایش نابرابری واستثمار همراه با ظهور طبقه تجار وتوسعه حیات شهری. در واکنش به این تحولات، در هر منطقه ادیان و آیینهای بزرگی مانند دین زرتشت و پیامبران عبری در ایران و خاورمیانه، آیین تائویی وکنفسیوس در چین، دین هندویی و بودایی در هند و عقلگرایی فلسفی در یونان همگی هر چند با روایتهای متفاوت، اندیشه توحیدی را تکامل بخشیدند.
- آزر عموی ابراهیم نیست، زیرا استعمال مجاز بدون قرینه است، به علاوه در کلیه آیات طرف مجادله پدرش است. ضمناً نجاست مشرکان از احکام تشریعی است و شامل اجداد و پیشینیان آنها نمی شود. (محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص ۵۷)
- کهنالگوها طرح وساختارهای از پیش محققشدهای هستند که معمولاً ناخودآگاهانه، وگاهی آگاهانه، در حافظه جمعی، درون شبکهای از روابط و کنشهای متقابل با دیگران پردازش وبازتولید میشوند.
- آئین قربانی از اعصارکهن در میان شکارچیان و شبانان وکشاورزان اجرا میشد. بنا به روایت میرچا الیاده (تاریخ اندیشههای دینی)، هدف پرهیز از انتقام ایزدبانویی بود که طبق اسطوره «جنایت ازلی» او را کشتند و بدنش را قطعهقطعه کردند و در زمین پراکندند و از آنها بود که ریشههای گیاهان خوراکی و درختان میوهدار مانند نارگیل و موز روییدند.
منابع
کارن آرمسترانگ، تاریخ خداباوری، ترجمه بهاءالدین خرمشاعی، انتشارات دانشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی،۱۳۸۵.
میرچا الیاده، تاریخ اندیشههای دینی، برگردان مانی صالحی علامه، انتشارات کویر،۱۳۹۴
میرچا الیاده، اسطوره بازگشت جاودانه، ترجمه بهمن سرکاراتی، انتشارات نیما، تبریز،۱۳۶۵
محمد خزائلی، اعلام قرآن، انتشارات امیرکبیر،۱۳۵۵