اعتصاب غذای کلیسای سن مری
احمد غضنفرپور ـ بخش دوم
احمد غضنفرپور که پیش از انقلاب در فرانسه مشغول تحصیل بودند، همزمان با ورود امام خمینی به پاریس در نوفللوشاتو حضور یافتند و یکی از ناظران مسائل درونی آنجا شدند. از شماره گذشته خاطرات و مشاهدات ایشان را آغاز کردیم که به شفافسازی بخشهایی از انقلاب اسلامی ایران کمک میکند. اینک بخش دوم این رشته نوشته را میخوانید:
نگاه نخبگان غربی
پیش از آنکه به اعتصاب غذای کلیسای «سن مری» بازگردیم، ضروری است درباره تأثیر وقایع جنبش ماه مه ۱۹۶۸ فرانسه در حد اختصار اشاره شود. در بحث گذشته گفته شد این جنبش، در آمادهکردن زمینه مساعد برای ورود امام خمینی به پاریس نقش ارزندهای داشت. از اینرو بود که وقایع ایران موردتوجه ویژه قرار گرفت و افرادی مانند «میشل فوکو» و دیگر اندیشمندان و خبرنگاران و بهطور کلی بخشی از مردم و جوانان آن دیار را به تحسین واداشت. در آن روزگار، عدهای از جوانان و روشنفکران فرانسوی و اروپایی به دیار شرق، امریکای لاتین و دیگر نقاط در رفتوآمد بودند، بلکه بتوانند کمبودهای عاطفی، علقهها و معنویت از دست رفته خود را بازیابند. آنان از مدتها پیش به این نتیجه رسیده بودند که دوران فراروایتهای راست و چپ و آن وعده و وعیدها به سر آمده و نمیتوانند رفع عطش کنند؛ زیرا تمدنی که با نوزایی (رنسانس) آغاز شد و بزرگترین دگرگونیها را در زندگی انسان به همراه آورد و آنگاه با دستاوردهای عصر روشنگری به شگفتانگیزترین پیشرفتهای علمی و فنی رسید، با تحقق آخرین مرحله توسعه و تکامل خود در قرن بیستم شکاف و شقاقی پدید آورد که فرانوگرایی و در خفا رفتن فرهنگهای ملی و قومی، در نتیجه جنبش فراگیر ۱۹۶۸ فرانسه بهروشنی آشکارکننده بحران یادشده محسوب میشد.
هانری کُربن، یکی از آن پژوهشگرانی بود که از مدتها پیش برای برونرفت این بحران راهی ایران شد و به پژوهش پرداخت، سرانجام به این نتیجه رسید که جوامع غرب و همچنین شرق برای نجات نیاز به یک بازنگری ژرف و جدی دارند، از اینرو به هر دو جامعه هشدار میدهد: «در جهان غرب، در اثر افول مکتب سینایی ناب و همه مکاتب شرقی از این دست، آدمی نهتنها مشرق وجود خویش را از دست داده، بلکه اعتقاد به عالم فرشتگان (عالم مثال)[۱] را که برای معنویت راستین آن همه در خور اهمیت است، به اعتقادی بیخاصیت فرو کاسته یا حتی بهعنوان اعتقادی پوچ و بیمعنی به تمسخر گرفته است، ولی در جهان اسلام پیام مکتب سینایی به نیکی درک و دریافت شده است.»
او میگوید: حکیم ابوعلی سینا یکی از چهرههایی است که توانست با پیوند زدن قلب و عقل دستاوردهای گرانسنگ برای نسل گذشته و حال و آینده فراهم آورد و حکمت سینا را پایهگذاری کند. او میگوید: «به یمن حکمت سینایی میتوان این فاصله بهوجود آمده بین قلب و عقل را در جامعه غرب فروکاست و زائل نمود.»
کُربن به جامعه غرب هشدار میدهد گمان مبرید تمثیلهای عرفانی ابنسینا مربوط به گذشته بوده که دورانش به سر آمده، بلکه این تمثیلها گنجینه یک درس ضروری است. وی همچنین هشدار میدهد: «این سنت باید با تصمیم درباره آیندهاش علل موجودیت خویش (در آینده) را تعیین کند. این سنت میتواند آیندهاش را به معنای مثبت رقم زند؛ البته فقط به این شرط که آن فلسفه سنتی که از مضامین سینایی تغذیه کرده است، به خواب نشخوار کردن ضوابط قدیمی فرو نرود… که چهبسا تحقیق ابنسینا چیزی جز کاغذی آلوده به جوهر نباشد.»[۲]
طرفداران امام خمینی از مدتها پیش ایشان را بهعنوان مجتهدی عارف، مسلط به فلسفه اشراقی، صدرایی معرفی میکردند و از اینرو روشنفکران و فلاسفه غربی که وصف این مکتب را از زبان پژوهشگران خود مانند هانری کُربن و ماسینیون و امثال آنان شنیده بودند، وقتی میشنیدند جنبشی در ایران به راه افتاده که تحت رهبری یک چنین شخصیتی است آن را به فال نیک میگرفتند و از اینرو بود که برای جستوجوی بیشتر دستهدسته به کلیسا میآمدند، با بیم و امید، اما به پرسوجو مشغول میشدند.
این مقدمه از این جهت آورده شد که علت رویآوردن جوانان، روشنفکران، خبرنگاران و اندیشمندانی امثال میشل فوکو به وقایع ایران روشن شود. این افراد از مدتها پیش از ورود امام به پاریس در انتظار نشسته بودند که شاید روزی بتوانند فردی با آن مشخصات سینایی که امثال کُربن نویدش را داده بودند ظاهر شود و گمشده غرب را به ارمغان آورد؛ یعنی کسی که بتواند جنبشی بهوجود آورد که آن پیوند قلب و عقل را محقق سازد. تا چه اندازه این خواستهها تحقق پذیرفت بر عهده پژوهشگران است که به پژوهش و قضاوت بنشینند. به نظر نگارنده این سطور چندین عامل بازدارنده مانع تحقق یافتن بعضی از این خواستهها شد: یکی از آن عوامل همان شرطی بود که هانری کُربن قبلاً پیشبینی کرده بود: «این سنت سینایی نباید به خواب نشخوار کردن ضوابط قدیمی فرورود، بلکه بتواند آیندهاش را به معنای مثبت رقم بزند، در غیر این صورت چهبسا تحقیق ابنسینا چیزی جز کاغذی آلوده به جوهر نباشد»؛ عامل دوم سانسور و استبداد و تحمیل عقاید و فساد تاریخی است که تاریخاً در تار و پود جامعه و حتی در انقلابیون و مبارزان روشنفکر و روحانی چپ و راست ریشه دوانده بود و نهادینه شده بود که تا به امروز هم بهوضوح قابل مشاهده است. نمونههای آن از همان ابتدا در همین اعتصاب غذا جلوهنمایی میکرد؛ عامل سوم نفوذ و عملکرد پیچیده عوامل شرق مانند حزب توده به پشتیبانی کگب شوروی و عوامل غرب، انگلیس، اسراییل و امریکا که لحظهای از کار بازنایستاد و همچنان ادامه دارد؛ عامل چهارم، اختلافات ریشهدار جناحهای روشنفکری و روحانی که هر زمانبر ابعاد آن افزوده
میشد و هر زمان به شیوه خاص تغییر چهره میداد؛ بسیاری از عوامل دیگر در این امر دخالت داشت که شرح آن از حوصله این بحث خارج است.
اعتصاب غذای کلیسای سن مری
اکنون به دنباله وقایع اعتصاب غذای کلیسای سن مری بازمیگردیم. گفته شد آقای بنیصدر گفت: من در محیط و خانواده روحانی بزرگ شدهام. روحانیت دو بخش هستند: عدهای با فکر باز مانند آیتالله طالقانی و امثالهم؛ و عدهای با فکر بسته و متحجر. چنانچه بتوانیم روشنفکران جهاندیده، غربشناس، خلاق و متفکر را جذب کنیم، قسمت مهم کارها در حال و آینده بهخوبی پیش رود و آن دسته از روحانیت محدود فکر و بیاطلاع از سیاستهای روز و جهان نمیتوانند بر ما سوار شوند.
شرکتکنندگان در این اعتصاب غذا علاوه بر افراد نامبرده (که در قسمت اول آمد) که از نجف و پاکستان آمده بودند، عدهای نیز از انجمنهای اسلامی شرکت داشتند. در بین این اعضا، عدهای طرفدار مجاهدین خلق بودند و افرادی هوادار دکتر شریعتی. آقایان بنیصدر و قطبزاده در میان اعضای انجمن طرفدارانی داشتند، همچنین مخالفانی. آقای بنیصدر اعتقاد داشت باید به میان جوانان و مردم رفت. بهطور مستقیم به بحث و گفتوگو نشست و از هر گونه زد و بند و بازیهای مرسوم سیاسی اجتناب کرد. بدینگونه بود که پایههای سیاسی او و این گروه گسترش چشمگیری یافت و روزبهروز مستحکمتر و منظمتر میشد، از اینرو رقبا یکی پس از دیگری خلع سلاح میشدند و البته حرف و فکر قابلملاحظهای هم نداشتند.
گویندگان و کنشگران
صحبتهای این چند روز اعتصاب غذا بر محور مطالب زیر دور میزد:
مسئله موازنهها (موازنه منفی، موازنه مثبت، موازنه التقاطی). مادیت و معنویت، اقتصاد توحیدی، نفت و کنسرسیوم، شخصیت و جایگاه مدرس در تاریخ، استقلال و آزادی، پخش قدرت و کیش شخصیت.
این سخنان نزد نسل جوان از تازگی و ویژگی خاصی برخوردار بود، مخصوصاً اینکه کسی توانسته با این وسعت نظر به مبانی اصلی انقلاب و اسلام توجه کند، مورد تحسین واقع میشد.
سخنان آقای بنیصدر اما بهعلت پارهای از مشکلات کلامی نمیتوانست بُرد سریع و قابلتوجهی پیدا کند؛ زیرا: اولین مشکل این بود که مفروض گفته میشد و از پیچیدگی خاصی برخوردار بود، بدین معنی که تقریباً جنبه تخصصی به خود میگرفت و از درک و فهم عامه خارج بود؛ ثانیاً به خاطر آنکه بیشتر در خارج از کشور اتفاق افتاده بود، کمتر با عمل هماهنگ بهنظر میرسید؛ ثالثاً بهواسطه آنکه وقت کافی نداشت، در عمل کمتر شرکت داشت، از سازماندهی نسبتاً ضعیفی برخوردار بود. از اینرو گنگ و مبهم بهنظر میرسید بهطوریکه گروه ما مجبور بود جلسات جداگانه برقرار کند تا بتواند توضیحات لازم ارائه دهد. با تمام این موارد، سخنان این چندروزه تأثیر چشمگیری داشت، بهطوریکه مردم و دانشجویان آن دیار و عدهای از افراد که از دیگر کشورها آمده بودند جذب گروه شدند.
در بین گردانندگان که از نجف و پاکستان آمده بودند، حجتالاسلام محمد منتظری و دکتر هادی نجفآبادی به حمایت از بنیصدر برخاستند و نسبت به قطبزاده موضع منفی گرفتند. علت این نزدیکی و دوری دلایل بسیار داشت، از همه بارزتر این بود آقای بنیصدر اهل علم و پژوهش بود و در مطرحکردن مسائل و ارائه نظریات و پیشنهادات از ویژگی قابلملاحظهای برخوردار بود. دوم آنکه با کسانی در ارتباط بود که آنها نیز اهلقلم و پژوهش بودند و میتوانستند بهسادگی جذب نیرو کنند.
در بین گردانندگان، اما آقای مهندس غرضی موضع دیگری داشت؛ در نامه یا گفتوگوی خصوصی (درست به خاطر ندارم کدامیک) به امام گفته یا نوشته بود اعتصاب غذا خوب برگزار شد، ولی اختلافنظر حضرات (بنیصدر و قطبزاده) بیدردسر نبود. آقای بنیصدر از همان ابتدا نسبت به آقای مهندس غرضی خوشبین نبود و این موضوع تا پایان و حتی بعد از انقلاب اسلامی ادامه داشت. آقای غرضی برای اعتصابکنندگان از تاریخ سخن میگفت و فتوحات نادرشاه را یادآوری میکرد و شخصیت ممتاز او را میستود. بدون آنکه از معایب او سخن بگوید. این نوع قضاوت یکبعدی از نظر اینجانب که پای بعضی از سخنان او مینشستم شبههبرانگیز بود یا شاید اگر از معایب او سخن گفته بود، در آن جلسات حضور نداشتم.
آقای صادق طباطبایی از دیگر برگزارکنندگان بود که از کشور آلمان آمده بود، ایشان ابتدا با آقای بنیصدر تا حدودی همراه بود، ولی متدرجاً از او فاصله گرفت و به آقای قطبزاده نزدیکتر شد. آقای محمد ترکمان تاریخنگار ازجمله گردانندگانی بود که با هیچکدام از طرفین همکاری و همراهی نداشت. ایشان قدرت بسیجکنندگی زیادی داشت و از استعداد و صداقت ویژهای برخوردار بود. اهل بازیهای سیاسی و کسب قدرت و اتلاف وقت نبود و این خصوصیت را تا بعد از انقلاب اسلامی همچنان حفظ کرد و یکی از مورخان مؤثر تاریخ ایران شد.
این اعتصاب غذا سرانجام با نطق آقای صادق قطبزاده که در قسمت اول شرحش آمد پایان یافت. تحرکات بعدی اما آغاز شد. هرچه مبارزات پررنگتر میشد و به سرنگونی شاه نزدیکتر، مخالفتهای درونگروهی جنبه خصمانهتر به خود میگرفت، همچنین ارتباط با نجف و ایران بهگونهای فعالانهتر برقرار میشد.
قطبزاده خود را نماینده امام خمینی معرفی میکرد و مطبوعات و شبکههای خبری او را به این نام یاد میکردند. آقای قطبزاده شخصیتی بود بسیار فعال، زرنگ و تیزهوش، بیشتر از پنج ساعت در شبانهروز بیشتر نمیخوابید و دائماً در سفر و حرکت بهسر میبرد. تماسهای فراوانی با شخصیتها، سیاستمداران، خبرنگاران و مردم کشورهای اروپایی، خاورمیانه، ایران و امریکا برقرار کرده بود، بهسادگی مصاحبه ترتیب میداد و مطلب منتشر میکرد. با گروه نهضت آزادی در ایران و همچنین با امام موسی صدر و دکتر چمران در لبنان و امام در نجف دائماً در تماس و رفتوآمد بود. ایشان با این خصوصیات و تواناییهای که داشت توانسته بود ابتکار عمل را در داخل و خارج از کشور در دست گیرد و از این نقطهنظر رقبا و مخصوصاً گروه بنیصدر را عقب زند. آقای بنیصدر اما در دیگر زمینهها از مهارتهایی برخوردار بود، تیزهوشی، اطلاعات مبسوط در زمینههای اقتصادی، حقوقی، اجتماعی مانند آنچه قبلاً اشاره شد.
آقای حسن حبیبی پژوهشگری بود حقوقدان، تیزهوش با حافظهای قوی و بسیار پرتلاش. ایشان از هر دو نفر (بنیصدر و قطبزاده) فاصله گرفته بود و به دور از پاریس به کار پژوهش میپرداخت، با صادق قطبزاده اما نزدیکتر بود و حشر و نشر بیشتری داشت. وقتی از ایشان علت دوری و مخالفت با بنیصدر را پرسیدم جواب نمیداد و بالاخره بر اثر اصرار زیاد در جواب گفت: «موضوع (Inluition) یعنی یک الهام درونی است.» معنی این سخن این بود که نخواست صریحاً وارد بحث شود. این نوع رفتار و پاسخگوییها از ویژگی شخصیتی او بود. آقای بنیصدر ایشان را شخصیتی التقاطی میدانست، یعنی کسی که پایبند به اصول مشخصی نیست. در هر صورت او سیاستمداری بود کمسخن، پیچیده و از مسلک خاصی برخوردار بود که از نحوه زندگی و ارتباطات او نشأت میگرفت.
آنچه نسل امروز و فردا ضروری است از گذشتگان بیاموزند این است که بدانند هرکدام از این شخصیتهای مذهبی یا ملی بهتنهایی تواناییهای فراوان داشتند، ولیکن بهجای تعامل و همکاری و جبران نقاط ضعف یکدیگر و تقویت نقاط مشترک و قوت به ستیز پرداخته بودند. زمانی که فارغالتحصیل شدم و فراغتی حاصل شد تصمیم به همکاری گرفتم، به این نتیجه رسیدم که بهتر نیست چند عنصر فعال، متعهد و وطندوست و مسلمان بر اثر یکسری مسائل حاشیهای بهجای تمرکز و مبارزه با قدرتهای ستمگر داخلی و خارجی به این خصومتها پایان دهند و اینچنین انرژیهای خود و گروه را به هدر ندهند؟ لذا بر آن شدم که به هر نحوی وسایل آشتی و همکاری فراهم آورم.
مدتها با آقای بنیصدر به گفتوگو نشستم، سرانجام در جواب گفت: این اختلافات ریشه در نفسانیات یا همان کیش شخصیت انسانها دارد و مسئله سادهای نیست که بتوان بهسادگی از آن گذشت و اضافه کرد که من منشأ این نفسانیات را در زمینه سیاسی، تاریخی، اجتماعی و فرهنگی در کتابی به نام کیش شخصیت آوردهام و یکبهیک شرح دادهام. میتوانی با آقای قطبزاده در میان بگذاری. وقتی مطالب را با قطبزاده در میان گذاشتم در جواب گفت: آنچه ایشان درباره خودمحوری و تکروی میگوید همان است که خودِ او انجام میدهد و خلاصه کلام گفت: کسی که به دیگری انتقاد میکند، حداقل خودش باید عاری از آن مشخصات باشد. برگشتم مطالب را عیناً بازگو کردم و بالاخره قضیه به همین جواب و گفتوگو پایان یافت. مشکلات اما همچنان پابرجا ماند و نهتنها به نتیجهای نرسید، بلکه بر دامنه آن افزوده شد.
آقای بنیصدر نیشتر را بر زخم کهنه وارد کرده بود. آنچه اما در آن زمان به آن توجه نداشت یا اگر توجه داشت، راهحل بنیادی ارائه نداد؛ این بود که شناخت ضمیر پرپیچوخم درونی یا عوامل پنهان دور از دسترس به این سادگی نیست که هرکسی بتواند به تنهایی و بدون آموزگار راستین درونبین حقیقی از آن مطلع شود و بر آن فائق آید یا بتواند تنها با مطالعه چند کتاب اخلاقی و یا موعظه و خطابه از مرز آن گذر کند.
اگر در آن زمان روشنفکران به این بلایا گرفتار آمدند، امروز بعد از سالها بهوضوح مشاهده
میکنیم، اهل منبر و موعظه هم بدان گرفتارند؛ یعنی هر زمان این نفس سرکش بهنوعی خاص جلوه میکند و این آتشنفسانی فرونمینشیند.
سالهای پیش قطبزاده از واژه پیشوا برای آیتالله خمینی استفاده میکرد و واژه امام را بنیصدر مطرح کرد. از آنجا که زمزمه خروج امام از عراق و آمدن ایشان به پاریس مطرح بود ما نگران بودیم با این اختلافها که میان روشنفکران مذهبی که فعالیتها بهجای همافزایی، همدیگر را خنثی میکند، چه باید کرد؟
۲ خطکشی پرانتز از نگارنده است.
۴ ابنسینا تمثیلهای عرفانی ترجمه انشاءالله رحمتی ص ۹۲ – ۹۳.