بدون دیدگاه

نگاهی روان‌شناختی به رأی‌دهی و رأی‌گیری در انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران

 

 

محمدرضا جلالی*

به نظر می‌رسد می‌توان نحوه رأی‌دهی مردم و شیوه انتخاباتی نامزدها را در ایران بر مبنای قالب نظری تحلیل کرد و نتیجه‌گیری کرد که کدام قالب نظری، باور درست‌تری در تبیین رأی‌دهی و رأی‌گیری فعالیت‌های انتخاباتی ایران به دست می‌دهد.

دیدگاه نخست: مردم کاملاً شناختی و ایدئولوژیک رأی می‌دهند و پیرو و متأثر از جناح‌ها و احزاب متبوع و رقیب که به معرفی و حمایت از نامزدی خاص برخاسته‌اند به نامزدهای مورد نظر، رغبت ایجابی نشان می‌دهند. این معنا در کشورهای کاملاً دموکراتیک هم که احزاب درونی‌شده اذهان آحاد جامعه هستند و فعالیتی نهادینه‌شده دارند، محقق نمی‌شود و بخش زیادی از افراد جامعه غیرشناختی و غیرایدئولوژیک عمل می‌کنند و تحت‌ تأثیر تبلیغات انتخاباتی آستانه رقابت‌ها و مبارزه‌های انتخاباتی قرار می‌گیرند و آن گاه رأی می‌دهند؛ چه رسد به جوامع غیردموکراتیک که تقریباً در آن‌ها هیچ حزب فعال و باسابقه‌ای نقش‌مند در معرفی افراد نیست و اگر احزاب و گروه‌هایی هم باشند در کنار سنخ‌های مختلف جمعیتی و اجتماعی و فکری و روشنفکری و هنری و ورزشی عمل می‌کنند و حداکثر، رقابت در مبارزه‌ای جناحی تعریف می‌شود.

دیدگاه دوم: مردم تحت تأثیر گرایش‌های انگیزشی و عاطفی خویش به احزاب و گروه‌ها و افراد، متمایل می‌شوند و افراد با داشتن بازخوردی ایجابی در فکر و احساس و رفتار، افراد مدنظر را در قالب طرح‌واره‌های انگیزشی-عاطفی خویش جذب می‌کنند و با اشتیاق به آن‌ها رأی می‌دهند. این بدیل نظری نیز با عنایت به آنکه اغلب نامزدها در انتخابات مختلف از رغبتی انگیزشی و عاطفیِ ایجابی در میان مردم برخوردار نیستند و به اصطلاح محبوبیت و مقبولیتی اولیه ندارند و بیشتر آن‌ها یا در ایام انتخابات شناخته می‌شوند یا با سابقه‌های رسمی و اجرایی پیشینی مورد اعتراض و انکار نیز هستند، نمی‌تواند تبیین‌کننده سمت و سوگیری رفتار انتخاباتی مردم و جذب آرای نامزدهای انتخاباتی باشد. اتفاقاً با توجه به غلبه رویکرد سلبی در انتخابات ایران، گرایش‌های انگیزشی- عاطفی در شکلی منفی و سلبی نسبت به نامزدی خاص و افراد و گروه‌ها و جناح‌های حامی‌اش تکوین می‌یابد و برای طرد و نفی او، ترجیح ناگزیر «ایجابی»  و نه لزوماً مطلوب برگزیده می‌شود.

دیدگاه سوم: حساسیت انتخابات زمانی در مردم تحریک ‌ و برانگیخته می‌شود و آنان را به ضرورت حضور و رأی‌دادن به نامزدی خاص راغب می‌سازد که آگاه باشند مجموعه‌ای متنفذ و مؤثر در قدرت به شکلی پیگیر و هماهنگ برای گزینه‌ای خاص عمل می‌کنند. معنای این گزینه نظری آن است که حرکتی ایجابی در حمایت از گزینه‌ای خاص در مردم وجود ندارد و شکل نگرفته است، اما چنین حرکتی را در غیرخودی و غیرخودی‌ها که قصد پیشبرد امر انتخابات علیه کسی و له کسی را دارند احساس و ادراک می‌کنند و به تیزی دریافت و اندریافت می‌نمایند که آن حرکت مقتدر و متحد و غالباً رسمی مطابق طبع انگیزشی آنان نیست. در این شرایط، افراد درگیر در امر سیاست یا حتی غیردرگیر، تحریک و ترغیب می‌شوند دلایل و انگیزه‌های آن انسجام قصدمندانه را بدانند و بعد از تکاپو برای کسب اطلاعات، نگران عملی‌شدن آن نیات می‌گردند؛ و به این روی به انتخابات روی می‌آورند و رقیب آن فرد و حزب و گروه و جناح خاص را شناسایی کرده و بالنسبه و به‌گونه‌ای سلبی ترجیح می‌دهند. محرک هیجانی در این وضعیت نه رغبت اشتیاقی به سمت گزینه انتخابی بلکه نگرانی اضطراب‌زا از انتخاب گزینه غیرانتخابی خود است. در واقع اگر گزینه‌ای مطلوب و ایجابی در میان نامزدها نباشد هیجان‌های مثبتی نظیر اشتیاق فعال نخواهد شد، امّا هیجان منفی اضطراب در شرایط نبود گزینه مطلوب و ایجابی فعال ‌شده و فرد را به هر صورت برای ضرورت حضور برمی‌انگیزد؛ یعنی اگر بی‌انگیزه بوده انگیزه‌مندش می‌کند و اگر انگیزه‌ای در کارش بوده آن انگیزه را صدچندان می‌کند. در این شرایط اضطراب‌زایی احتمالاً مشارکت نیز افزایش می‌یابد.

تجربه‌های انتخاباتی همه جای جهان حتی در کشورهای سنت‌مند دموکراتیک نشان می‌دهد که جنبه غالب رقابتی در انتخابات نه بر محور تبلیغات ایجابی و له خود (نظریه دوم) و نه بر محور تبلیغات و روی‌آوری اشتیاقی بر سود نامزد مطمع نظر (نظریه اوّل) که غالبا بر محور تبلیغات شدید سلبی علیه رقیب انتخاباتی است. انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری امریکا که به پیروزی دونالد ترامپ انجامید مصداق و نمونه‌ای بارز از این معنا و مفهوم است. در این شیوه از فعالیت انتخاباتی، نامزدها برای جلب و جذب آرای مردم از ناکارکردی و ناکارآمدی رقیب می‌گویند و مردم را از ماندن رقیب بر سر قدرت یا آمدن او بر سریر قدرت می‌ترسانند و نگران و مضطرب می‌کنند و تبلیغات ایجابی برای خود در ذیل تبلیغات سلبی علیه رقیب قرار می‌گیرد.

کافی است به انتخابات ریاست‌جمهوری ایران در بیست‌ساله گذشته نظر شود تا ببینیم تا چه حد نگرانی مردم از پیروزی کسی و در نتیجه دادن رأی سلبی به او به چرخش روند پیش‌بینی‌شده انتخاباتی منجر شده و نامزد ترجیحی دیگری را در کار آورده است. اقتضای این نوع رقابت‌ها، نوعاً قطبی‌شدن مبارزه انتخاباتی است و اگر به پیامدهای آسیب‌زای سیاسی و اجتماعی و روانی نینجامد که در جوامع دموکراتیک به دلیل سنت‌های قانونیِ مهارگر نمی‌انجامد، امر معمولی است و می‌تواند بازار رقابت را به شرطی که تا به آخر، انتخاباتی بماند و شبه‌انتخاباتی و انتصابی نگردد، بسیار گرم نگاه دارد.

بنابراین در موضوع انتخابات ریاست‌جمهوری که اینک پیش‌رو است، بدیهی است که هر گاه جناح محافظه‌کار از واگرایی‌های بعضاً عمیق خود به درآید و زمینه‌ها و پس‌زمینه‌های نهان و آشکار آن‌ها را به وحدت خواسته و ناخواسته ترغیب یا وادار سازد و بخواهد خود را از این بن‌بست چندگانگی به درآورده و درگیر حمایت از نامزدی واحد قرارش دهد، تلنگری است برای جناح رقیب که مشخصاً اینک در اصلاح‌طلبان و میانه‌روها تحقق دارد که نگران شوند و بجنبند و مردم را از تکاپوی نهان آن همگرایی بترسانند و اضطراب محرک درگیرسازی در مسئله انتخابات در آن‌ها برانگیزند. این درست اقدامی است که ماه‌ها است جناح محافظه‌کار علیه گروه رقیب به آن اشتغال دارد و پیروان خود و آحاد ناظر و بی‌طرف جامعه را علیه دولت می‌شوراند و نامزدهای تندتر علیه دولت را در کرسی بالاتری از فهرست خود می‌نشاند. نامزدهای این جناح نیز سخنان انتخاباتی خود را با نقد تند دولت آغاز می‌کنند.

با توجه به آنکه جناح اصلاح‌طلب و میانه‌رو وحدت محتمل‌تر و محقق‌تری دارد، طبیعی است که اضطراب و التهاب جناح محافظه‌کار بیشتر باشد و این التهاب و تنش بعضاً به تشتت و ناسازگاری میان آن‌ها نیز بینجامد. اگر محافظه‌کاران تنها در ایام انتخابات به خیال همگرایی-حتی سلبی- نیفتند، اضطراب، تولیدگر اختلال در عملکرد نخواهد بود. در مقابل، فعالان سیاسی نیز به این شیوه خودانگیزی و برانگیزی مردم خو گرفته‌اند، اینان بیش از هر زمینه محرّک از این زمینه که ریاست کسی یا تکرار ریاست کسی تهدیدی ملی در زمینه‌های اقتصادی، سیاسی، نظامی محسوب می‌شود، شدیداً فعال ‌شده و اضطراب ناشی از این زمینه خطر را در میان مردم انعکاس داده‌اند.

بنابراین هر دو جناح بر تهدیدها و خطرات پی‌آمدیِ روی کار آمدن طرف مقابل تمرکز دارد و نگرانی خود را از غلبه حریف بر جامعه به مردم منتقل ساخته و آن‌ها را تحریک و تحریض می‌کند. یکی مردم را از ناکارآمدی‌های اقتصادی دولت مستقر، آمارهای غیرواقعی مربوط به رشد اقتصادی، توسعه بی‌رویه مناسبات با دول غربی، بی‌توجهی به مسائل ارزشی و فرهنگی و مذهبی و اعتقاد به آزادی لجام‌گسیخته و دوری از نگاهی ولایی به حکومت و عدم حمایت از محرومان و مبارزان منطقه می‌ترساند و با این همه فقر و محرومیت مردم را ناشی از عملکرد ضعیف رقیب می‌شناساند؛ دیگری مردم را از اختلاس‌ها و فسادهای درشت و بسیار درشت رقیب که در همکاری با دولت پیشین به وقوع پیوسته، آمارهای واقعی تورم و رکود تورمی و رشد منفی اقتصادی دولت متبوع جناح رقیب، تعمیق مناسبات خارجی با روسیه و چین، بی‌توجهی به تخصص و علم و دانشگاه و قدر وشان علمی استادان و مخالفت با آزادی‌های سیاسی اجتماعی و بستن فضای فرهنگی و تشدید محدودیت‌ها و دوری از مؤلفه جمهوری و حق مردم در حکومت و قرار دادن ایران در آستانه جنگ، نگران می‌سازد.

در این میان مردم و خاصه آنان که غالباً اکثریت خاموش گفته می‌شوند و در همه انتخابات تعیین‌کننده‌اند، یعنی آنان که اگر بیایند جناحی را برتری می‌دهند و نیایند جناحی دیگر را، تحت شرایط استرسی که آفریده می‌شود متأثر از فراوانی میزان و شدت فراگیری اضطراب‌زایی رقبا قرار می‌گیرند. اگر هر یک از جناح‌ها نتوانند این اضطراب‌انگیزی را به حد آستانه برسانند، انتخابات محدود و در محدوده‌ای درون جناحی برگزار می‌شود و اگر هر یک از این جناح‌ها بتوانند اضطراب و نگرانی مردم و بالطبع توجه و یادگیری و فراخوانی اطلاعات بیشتر آن‌ها را برانگیزند، خواهند توانست مردم را در رأی سلبی به رقیب ترغیب و ناگزیر رأی ایجابی آن‌ها را بر له خود تدارک بینند. در این روند است که مردم در می‌یابند با اتخاذ چه تصمیمی باید چه سیاست‌هایی را رد و طرد کنند و از آسیب‌های تبعی آن سیاست‌ها در امان مانند. مثلاً اگر قرار است خطر جنگ از کشور دور شود مانع از انتخاب چه کسی شوند و اگر قرار است مختصری از اقتصاد غیرشفاف و بیرون از نظارت دور شوند به چه انتخابی دست زنند.

به تعبیری روشن فعلاً و عجالتاً دستاورد مردم در رقابت‌های انتخاباتی نه تقویت مثبت و گزینه ایجابی (که عبارت است از دریافت محرک و موقعیت و پیروزی و رسیدن به پاداشی مطلوب و خوش‌آیند) بلکه تقویت منفی و سلبی (دور شدن و دورکردن محرک و موقعیت تنبیهی خطرناک و ناخوشایند) است؛ و این نوع تقویت البته مطلوب است و اگر تداوم یابد به آن نوع تقویت که مطلوب اصلی است متصل می‌شود. چنان که راه آزادی‌های مثبت و ایجابی که آزادی مطلوب اصلی است نیز از آزادی‌های منفی و سلبی که مطلوب است می‌گذرد؛ بنابراین تحت شرایطی این‌گونه، سلبی بودن رقابت و به تبع آن قطبی شدن انتخابات قطعی است، مهم آن است که به طور نسبی طرفین شرایط رقابت را گردن گذارند و به خود و دیگری و مردم و مملکت تعهد بسپارند که نظر و رأی مردم را بر می‌تابند.

* هیئت‌علمی دانشگاه بین المللی قزوین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط