بدون دیدگاه

همگرایی در حوزه تمدنی ایران

 

(بررسی یک پیشنهاد)

ناصر تکمیل همایون

 

درآمد

از کهن‌ترین روزگار، جماعت‌ها و جامعه‌های بشری زندگی خود را گاه در اتحاد با همسایگان و گاه در منازعات گوناگون به بهانه‌هایی چند سپری می‌کردند و در زمان‌هایی که جامعه‌ای با قدرت بر آن‌ها یورش می‌آورد، استمرار حیات خود را در همجوشی با هم و در تقابل با دشمن می‌یافتند؛ به‌عبارت دیگر به «دفاع مشترک» می‌پرداختند. جماعت‌ها و جامعه‌ها، بی‌تردید یکسان و یک‌سو نبودند و به‌لحاظ قومیت و نژاد، خلق‌وخو و آداب منطقه‌ای و آیینی، با هم اختلافاتی داشته‌اند و به تحقیق در همان روزگاران، اشتراکاتی نیز با یکدیگر پیدا کرده بودند که تکیه‌گاه آمیزشی آنان را استحکام داده بود.

بسیاری از اقوام و تیره‌های کهن در ادغام‌های اجتماعی و سیاسی نام و نشانی از خود باقی نگذاشته‌اند و برخی با گسترش قلمرو اجتماعی و سیاسی خود و برخورداری از فرهنگ و اقتصاد و توانمندی‌های تاریخی، صاحب ‌نام و قدرت شده‌اند و از شهرت و مزیت تمدن‌های جهانی برخورداری یافته‌اند و در پیشبرد و شکوفایی آن‌ها تلاش‌های بسیار نشان داده‌اند. در آسیا، تمدن‌های چین و هند، در اروپا تمدن‌های یونان و روم و در آفریقا تمدن‌های مصر باستان موقعیت ممتازی داشته‌اند.

مطالعات تاریخی نشان داده سازندگان و پایندگان هریک از این تمدن‌های یادشده، تعلقات قومی و پاره‌فرهنگی با یکدیگر داشته‌اند و در اتحاد و هم‌جوشی به گونه یک قدرت کارساز و ماندگار در تاریخ جلوه یافته‌اند و چه‌بسا فروریختگی آن‌ها در جدایی‌ها و تفرقه و تضادهای گوناگون سیاسی و زیاده‌طلبی‌های برخی از متحدان بوده است. ادیان بزرگ جهان در آسیا دیانت بودا و مزادپرستی ایرانیان، در اروپا دیانت یهود و مسیحیت و اثربخشی آن‌ها در آسیا و آفریقا و نیز ظهور دیانت اسلام از بطن مشرق‌زمین و پیدایش تمدن جدید و رشدیافته‌ای که مورخان با عنوان «تمدن اسلامی» از آن یاد کرده‌اند، بی‌تردید در به هم آمیختگی جوامع و انسجام آن‌ها کارسازی لازم را نشان داده‌اند.

 

تحول و همگرایی‌های جدید

پس از رنسانس و شاخصیت فرهنگ و پاره‌فرهنگ‌های اقوام اروپایی و رواج احساس‌ها و عاطفه‌گرایی‌های قومی و کشورسازی‌های حکومتی و سلطه‌طلبی‌ها و رقابت‌های برخی از این کشورها، در آغاز، نقش همگرایی‌های تاریخی ناتوان شد، اما در دوران معاصر به‌دلایل گوناگون اجتماعی و سیاسی شرایطی پدید آمد که کشورهای جدید با ایجاد اتحادیه‌های گوناگون به هم نزدیک شوند و با قدرت بیشتری، هم کشورهای خود را بهتر اداره کنند و هم از کشورهای ضعیف جهان بیشتر سودجویی کنند.

نیرومندترین این اتحادیه‌ها اتحادیه اروپا[۱] است که با پایه‌های سیاسی و اقتصادی و بیش و کم فرهنگی شکل یافته است که ۲۸ کشور را در مساحتی نزدیک به ۴ میلیون و ۵۰۰ هزار کیلومترمربع با جمعیتی افزون بر ۵۰۰ میلیون نفر در برگرفته است؛ هرچند به دلایلی که بحث دیگری را می‌طلبد هنوز هم در این اتحادیه نیرومند اروپایی، انسجام کامل به‌دست نیامده است.

در برابر اتحادیه جهانی مغرب‌زمین، اتحادیه‌های دیگری شکل‌گرفته‌اند؛ ازجمله لیگ عرب[۲] با ۲۲ کشور و مساحتی نزدیک به ۱۳.۵ میلیون کیلومترمربع و جمعیتی حدود ۳۶۰ میلیون نفر که با بنای همانندی زبانی (عربی) و دینی (دیانت اسلامی) و تمایلات گوناگون نسبت به اروپا و امریکا و اسرائیل شکل یافته است، اما در سال‌های اخیر، تمایلات جدید سیاسی بعضی از کشورهای عرب، اتحادیه مزبور را سامان‌زدایی کرده و از اهداف اولیه که سیاستمداران بزرگ عرب، آن را پایه‌گذاری کرده بودند، بسیار دور شده است و به سیاست‌گری‌های سلطه‌طلبان جهانی دل‌بسته‌اند.

اتحادیه آفریقا و اتحادیه اقتصادی کشورهای شرق آسیا، اتحادیه‌های امریکای لاتین و چندین اتحادیه سیاسی و نظامی نمونه‌های دیگری هستند که در دهه‌های اخیر شکل‌گرفته‌اند و گاه چون پیمان سنتو از میان رفته‌اند. پرتوان‌ترین آن‌ها اتحادیه کشورهای اسلامی و کنفرانس‌ها و نشست‌ها در همگرایی‌های کشورهای غیرمتعهد است که بی‌تردید در تمامی آن‌ها، اندیشه و حرکت‌های مدنی پیشرفت داشته‌اند.

 

جایگاه ایران در اتحادیه‌های جهانی

ایران در چند اتحادیه چون «کشورهای اسلامی» و «کشورهای غیرمتعهد» جهان همواره شرکت سازنده داشته و در برابر بعضی از اتحادیه‌ها (مانند اتحادیه عرب که ایران را به‌عنوان عضو ناظر نپذیرفتند) از مصالح ملی خود دفاع به‌عمل ‌آورده و در زمان‌هایی از اتحادیه‌های سیاسی و نظامی (مانند سنتو) کناره‌گیری کرده است، اما هیچ‌گاه در صحنه‌های سیاسی جهان، پایگاه مستحکم طبیعی و مدنی خود را به‌دست نیاورده است، درحالی‌که موقعیت‌های ژئوپلیتیک و فرهنگی لازم را داشته است.

این واقعه نابهنجار پیش‌آمده که بی‌تردید در پیوند با مکانیسم سلطه‌گری قدرت‌های بزرگ جهانی در حفظ منافع استعماری و امپریالیستی شکل یافته، در سال‌های اخیر با نمایان‌تر شدن قدرت‌های معاند، بیش و کم مورد توجه و بررسی و نقد نسل جدید ایرانی قرارگرفته است و بر پایه استقلال ملی و پاسداری از هویت فرهنگی و تاریخی مردم ایران‌زمین، اندیشه‌هایی ابراز شده است که به‌لحاظ تاریخی به‌نظر می‌رسد تحقق آن با بعضی از شیوه‌های سنجیده، می‌تواند امکان‌پذیر باشد. ریشه‌یابی‌های محققانه این امر را می‌توان از گذشته‌های دیرین حیات فرهنگی ایرانیان تا دوران معاصر پیگیری کرد. شاید تشکیل سازمان کشورهای اکو،[۳] گام نخستین آن به‌شمار آید.

سازمان اکو

«اکو» مخفف نام سازمان همکاری‌های اقتصادی است که در آغاز سال ۱۳۴۳ شمسی/ ۱۹۶۴ میلادی با اهداف اقتصادی پدید آمد و سه کشور ایران، پاکستان و ترکیه در تشکیل آن با عنوان آر. سی. دی[۴] سهم اساسی داشتند که البته از صبغه سیاسی هم به دور نبود. این سازمان بعد از انقلاب (۱۳۵۷) در سال ۱۳۶۴ خورشیدی با نام «اکو» فعالیت جدید خود را ادامه داد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در سال ۱۳۷۲ خورشیدی، کشورهای مسلمان قفقاز و آسیای مرکزی شامل جمهوری‌های آذربایجان، ترکمنستان، قرقیزستان، قزاقستان، ازبکستان و تاجیکستان و نیز کشور افغانستان به سازمان یادشده پیوستند و درنتیجه ده کشور با جمعیتی بیش از ۴۵۰ میلیون نفر در مساحتی افزون بر ۷ میلیون کیلومترمربع، موقعیت سازمان مزبور را ترسیم و تحکیم کردند و دبیرخانه آن در تهران تعیین شد.[۵]

 

 

 

 

 

نقشه جغرافیایی کشورهای عضو اکو

 

هدف اصلی این سازمان توسعه اقتصادی، افزایش سطح زندگی، گسترش تجارت، همکاری‌های فنی و علمی، سهولت امر حمل‌ونقل و ارتباطات وسایل در این رابطه بیان ‌شده است و قرار نشست‌هایی (به زبان انگلیسی) در شورای برنامه‌ریزی منطقه‌ای هرسال یک ‌بار تعیین شد، اما این سازمان اقتصادی منطقه‌ای، به‌مرور به مسائل فرهنگی نگاه ویژه نشان داد و در سومین اجلاس خود در اسلام‌آباد پاکستان (۱۴ و ۱۵ مارس ۱۹۹۵ میلادی) به «تحکیم قرابت‌های فرهنگی پیوندهای معنوی و روابط دوستانه میان ملت‌های کشورهای عضو از طریق روش‌های اجتماعی و فرهنگی به‌صورت تئوری و عملی» توجه و عنایت کرد و اندک‌اندک روابط گروهی اندیشمندان، پژوهش میراث‌های مشترک کشورهای منطقه، انتشار مطالعات به زبان‌های ملی و انگلیسی، نشر آثار نویسندگان برجسته و نقاشان و عکاسان، تمهیدات برای آموزش زبان‌های رایج، بازدید استادان، معلمان، نویسندگان، هنرمندان و دانشجویان از کشورهای منطقه، گسترش همکاری‌های دانشگاهی، برگزاری نمایشگاه‌های فرهنگی، توسعه بررسی‌های مردم‌شناسی و باستان‌شناسی و حفظ دستاوردهای فرهنگی، حفاظت از کتب قدیمی (خطی)، توسعه همکاری‌ها در زمینه ورزش، هنر، موسیقی و هر نوع اقدام در استحکام فرهنگی جوامع منطقه در برنامه‌های اکو قرار گرفت.

 

زیرساخت فرهنگی و مدنی

کشورهای عضو سازمان اکو بر روی ‌هم با تفاوت‌های اندک، در یک بستر یا حوزه تمدنی قرار داشته‌اند که بخش عمده آن در منطقه‌ای گسترده با نام «ایران‌زمین» و در دوره ساسانیان، به نام «ایرانشهر» شناخته‌ شده‌اند. در این سرزمین «مجموعه‌ای» به‌وجود آمده که ساکنان آن به‌لحاظ تاریخی و اجتماعی از اقوام و تیره‌های گوناگون بودند و صبغه‌ای از آمیختگی فرهنگی و پاره‌فرهنگی را به نمایش درآورده‌اند. باآنکه سلسله‌ها و دودمان‌های متفاوت به‌لحاظ سیاسی و حکومتی در آن، قلمروهای مشخص یا نامشخص داشته‌اند، حیات آن‌ها چه در زندگی شهرنشینی[۶] و چه در کوچ‌روی و صحرانشینی[۷] همواره استمرار داشته که این امر در حماسه‌ها و ریشه‌یابی‌های تاریخی و اسطوره‌ای نشان داده‌ شده و به‌گونه دلپذیری از دور بودن خویشاوندی تاریخی از اندیشه‌های زشت نژادگرایی حکایت دارند و البته با برخورداری از آموزش‌های اسلامی، جلای بیشتری نیز پیدا کرده‌اند.

فزون بر ظهور «اسلام» و مقبولیت عام آن در کل منطقه، به‌ویژه جنبه‌های اشراقی و عرفانی آن، «زبان فارسی»، زبان دل و زبان حال و زبان پیوند همه مردم منطقه شده بود و هنوز هم استحکام خود را با تحمل همه تهاجمات خارجی (انگلیسی و روسی) حفظ کرده است و به زبان استاد کزازی «همگونگی، همسانی، هماهنگی و هم‌پیشینگی فرهنگی در بین کشورهای پهنۀ جغرافیای ایرانِ فرهنگی، بسیار است و این توانش و این هم‌پیوندی که در بین این کشورها هست، در هیچ جای دنیا نیست.»[۸]

استاد کزازی به نکته بااهمیت دیگری اشاره کرده و چنین آورده است: «فرهنگ ناپیداست، ولی ریشه است و موجب استواری و پایه و زیربنا و زیرساز همه‌چیز است؛ مانند ساختمان که پایه‌های آن نگه‌دارنده و استوارکننده آن است؛ ازاین‌روی، اگر روزگاری بخواهیم که هم‌پیمانی سرزمین‌های ایران فرهنگی را پدید بیاوریم با زیربنای فرهنگ، این زمینه برای اقتصاد و سیاست هم فراهم خواهد شد.»[۹]

 

پهنه تاریخی و فرهنگی ایران‌زمین

به دور از کشورسازی‌های به زبان تاجیکی «تبرتقسیمی» و هویت‌سازی‌های بیگانه از صیرورت تاریخی مردم ماوراءالنهر کهن، منطقه آسیای جنوب غربی و آسیای مرکزی و بخش‌هایی از آسیای صغیر از دیرباز در همجوشی و یگانگی شاخص قرار داشتند و سراسر آسیا، امپراتوری چین و هند و عثمانی و ایران، ملت‌ها و اقوام آسیایی را در حمایت خود گرفته بودند. ایران به‌عنوان یک امپراتوری، اقوام و ملت‌های یادشده در فِرَق و قوم‌های دیگر ساکن خلیج‌فارس را شامل می‌شده است. به زبان دیگر، ایران‌زمین، جغرافیای زیست مردم و حوزه تمدنی تاریخ مستمر آن بوده است.

جغرافیدانان و مورخان اسلامی (عرب و ایرانی) درگذشته با اسلوب کهن خود در آثار پایدار مسالک و ممالک‌نویسی، بلدان‌نگاری، شهرنامه‌نویسی و تاریخ‌آرایی‌های گوناگون، حد و مرز هر منطقه و کشور را تعیین کرده‌اند که البته گاه با هم تفاوت‌هایی دارند و گاه به‌مرور زمان دگرگونی‌هایی در آن‌ها (در رابطه با اقالیم سبعه و ربع مسکون) پدید آمده است؛ یکی از آن کتاب‌ها که روشن‌تر و دقیق‌تر به موقعیت ایران‌زمین پرداخته است، کتاب دانشنامه‌ای نزهه القلوب، تألیف حمدالله مستوفی قزوینی، است که جدیداً به‌طور کامل و بی‌نقص به‌اهتمام استاد میرهاشم محدث به چاپ رسیده است. نقل‌قول از این کتاب نفیس همان سودمندی را دارد که کتاب‌های ارزنده دیگر داشته‌اند و دارند:

«ایران‌زمین را حد شرقی ولایت سند و کابل و صغانیان و ماوراءالنهر و خوارزم تا حدود سقسین و بلغار است و حد غربی ولایت نیکسار و سیس و شام و حد شمالی ولایت آس و روس و مگیر و چرکس و بلغار و برطاس و دشت خزر که آن را دشت قپچاق خوانند و الآن و فرنگ و فارق میان این ولایت و ایران‌زمین فلجه اسکندر و بحر خزر است که آن را بحــر جیلان و مازندران نیز گویند و حـــد جنوبی از بیابان نجد است که به راه مکه است و آن بیابان را طرف یمین با ولایت شام و طرف یسار با دریای فـــارس که متصل دریای هنـد است و پیوسته است و تا ولایت هند می‌رسد.»[۱۰]

ناگفته نماند حمدالله مستوفی در جای دیگر «در ذکر ولایاتی که اگرچه از ایران نیست، اما بعضی از حکام ایران ساخته‌اند»[۱۱] این امر را نشان داده است که مرزبندی و بنای حدود و ثغور در گذشته، همانند امروز نبوده است و آمدوشد مردمان در حوالی مرزهای قابل‌ عبور به‌راحتی انجام می‌یافت. به‌عبارت دیگر، مرزهای هر کشوری (از آن میان «ایران‌زمین») به‌گونه‌ای نبوده که به‌لحاظ فرهنگی، مردم این‌سوی مرز با مردم آن‌سوی مرز کاملاً متفاوت باشند. همواره تأثیر و تأثرات دوجانبه فرهنگی در هر دو سو دیده می‌شد؛ برای مثال، زبان و ادب فارسی در قسطنطنیه[۱۲] و بوسنی و هرزگوین قرن‌ها رواج داشت. در دیگر سو، به‌دلیل نمود فرهنگی و شعر و ادب فارسی، سرزمین کشمیر را «ایران صغیر» می‌نامیدند، اما در پهنه جغرافیایی به سرزمین ایران تعلق حقوقی و حکومتی نداشت.

در عصر حاکمیت و سلطه قدرت‌های استعماری جهان، ایران بر پایه سیاست «موازنه مثبت» و تجاوزگری‌های روسیه تزاری و بریتانیای کبیر در منطقه، (از پیش از قرارداد ترکمن‌چای تا پس از جدایی بحرین) پراکندگی‌ها و جداسازی‌ها به انسجام فرهنگی و اجتماعی و همبستگی‌های تاریخی حیات ایرانیان گزند فراوان وارد ساخت و چندین دهه مردم در ناآگاهی و آشفتگی فرورفتند. اکنون‌که بیش و کم احساس بیداری در همه‌جای آسیا پدیدار شده است، گونه‌هایی از «همسویی» بر پایه‌هایی چون قومیت، نژاد، آداب و سنن، زبان و گویش‌های گوناگون، دیانت و مذهب و هم‌جواری‌های جغرافیایی و منطقه‌ای و عوامل سیاسی و حکومتی، اشتراکات اقتصادی و گاه هماهنگی‌های ایدئولوژیکی چشمگیر شده است. خاصه اینکه فروریختگی اتحاد جماهیر شوروی به رهبری روسیه، بسیاری از جوامع وابسته را آزاد ساخت و انقلاب ایران هم از سال ۱۳۵۷، در همبستگی‌های تصنعی منطقه تزلزل به‌وجود آورد و موقعیتی را ایجاد کرد که ایران علاوه بر کشورهای ترکیه و پاکستان، به دیگر کشورهای رهایی‌یافته در پیوند قرار گیرد و به‌بیانی دیگر، «دیوار آهنین» برچیده شد.

اکنون‌که مردم کشورهای جهان برای پیشرفت و پاسداری از هویت و فرهنگ خود به انواع اتحادها و همگرایی‌ها تمایل پیدا کرده‌اند، برای مردم منطقه وسیع ایران‌زمین، با داشتن تنوع فرهنگی و پاره‌فرهنگی و زبان و تاریخ و دیانت مشترک، محورهای چندی مورد توجه قرار گرفته است که در هریک از آن‌ها، به‌رغم داشتن برخی مزیت‌ها، نقصان‌هایی دیده می‌شود. اتحادیه شیعیان، بخش عمده‌ای از ایرانیان را در صحنه قرار نمی‌دهد، اتحادیه‌های اسلامی با آنکه ایران در آن حضور داشته است، اما تشیع ایرانی و تعصب عربی (العروبه) و موضع‌گیری‌های وهابیان، جایگاه ایرانیان مسلمان را مخدوش می‌سازد و نیز ساکنان غیرمسلمان در جوامع گسترده ایران‌زمین را از محور اتحاد دور می‌سازد.

اتحادیه فارسی‌زبانان با همه اهمیت تاریخی و فرهنگی، گروه‌های وسیعی از ایرانیان را که به زبان‌های دیگر سخن می‌گویند و می‌نویسند از حیطه اتحادیه دور می‌سازد و بر همین قیاس، اتحادیه‌های دیگر نیز خالی از اشکال نیستند؛ اما با درنظر گرفتن ایران بسان جامعه‌ای «موزاییکی» (کثیرالاقوام) با پاره‌فرهنگ‌های گوناگون تلفیق‌شدنی و زبان‌ها و گویش‌ها و لهجه‌های متنوع، با آنکه در سطح تحولات تاریخی، هم‌ترازی کامل ندارند، اما هماهنگی و حرکت مشترک در آن‌ها دیده می‌شود و بر پایه تحلیل‌های جامعه‌شناسی تاریخی، می‌توان کل منطقه را در حیطه و مسیر یک «تمدن» به‌شمار آورد[۱۳] و به‌لحاظ تاریخی نیز از هزاره‌های پیش تا دوران معاصر، به‌طور نسبی در هماهنگی و یگانگی و همسویی (با همه منازعات و قدرت‌طلبی‌ها) مودت خود را استمرار بخشیده‌اند و نیاز طبیعی و اجتماعی (دفاع مشترک از قومیت‌ها و هویت‌ها) شرایط لازم وحدت سراسری را امکان‌پذیر ساخته است و تمامی واحدهای مدغم در جامعه بزرگ منطقه را «وارث تمدن مشترکی» می‌دانند که با نام ایران‌زمین (نه کشور حکومتی ایران کنونی) شهرت جهانی یافته است.

 

خودجوشی در مکانیسم اتحادیه‌های منطقه‌ای

پس از جنگ جهانی دوم و تغییرات پدیدآمده در نظام‌های سیاسی اروپا و در صحنه آمدن ایالات‌متحده امریکا چون یک قدرت جدید، در آغاز به‌نوعی در تقابل با قدرت‌های ریشه‌دار و سلطه‌طلب روسیه شوروی و بریتانیای کبیر و سرانجام در همسویی و خروج از معرکه تضادهای امپریالیستی، در جوامع مشرق‌زمین دگرگونی‌هایی حادث شد؛ هم‌زمان، در ایران طلیعه درخشان «نهضت ملی» و اندیشه استقلال در پی «جنبش مشروطه‌خواهی» ــ که سال‌های مدید به‌دلیل حاکمیت استبداد، هر نوع آزادی و آزادیخواهی و عدالت‌طلبی را منکوب کرده بودــ امید نوینی در جامعه پدید آورد. ملی‌کردن صنعت نفت در سراسر کشور که همواره با دشواری‌ها و عنادورزی قدرت‌های خارجی رویارویی داشت و برپایی نظام دموکراتیک ملی در مسیر فرهنگ ایران، سیاستمداران قدرت‌طلب خارجی را بر آن می‌داشت که دامنه این حق‌طلبی‌های ایرانی، همه مناطق مشرق‌زمین را دربرنگیرد؛ به‌ویژه پتانسیل حرکت در سرزمین‌های وارث تمدن ایرانی بیشتر بود و سیاست کمونیستی استالین شدیداً نگران جمهوری‌های مسلمان آسیای مرکزی و سه جمهوری قفقاز بود و از سوی دیگر، اندیشه استقلال که جوهر نهضت ملی ایران بود در مناطق عربی تأثیرات کارسازی داشت. دیدار روان‌شاد دکتر محمد مصدق و مصطفی النحاس پاشا در قاهره در پی بازگشت از سفر نیویورک، پس از پیروزی ایران در مجمع ملل متحد و اثرات اجتماعی و سیاسی آن در سراسر منطقه، با آنکه کمتر بازگو شده و به‌قول شاعر متعهد و دانشمند، دکتر شفیعی کدکنی عزیز:

گیرم در آن کرانه نگویند

که این موج روشنایی مشرق

بر نخل‌های تشنه صحرا

یمن، عدن

یا آب‌های ساحلی نیل

از بخشش کدام سپیده است!

اما تاریخ روشنایی «یقظه العرب» در ملی شدن کانال سوئز (مصر) و استقلال‌طلبی‌های ملت‌های رنجیده آن دیار (الجزایر) و اینکه نهضت ملی ایران الهام‌بخش حرکت‌های آنان بود یا عاملی از عوامل آن به‌شمار می‌رفت می‌داند. ارسال تلگراف دکتر محمد مصدق، به‌عنوان نخست‌وزیر ایران، در دفاع از حق حاکمیت ملی همه ملت‌های جهان به هیئت نمایندگی ایران در هفتمین دوره مجمع ملل متحد در مهرماه ۱۳۳۱ خورشیدی (۶۶ سال پیش) که در نوع خود کم‌نظیر و بی‌سابقه بود، پیش از تشکیل اتحادیه عرب مقدمات اتحاد و همگامی جهان و جهانیان (کشورهای غیرمتعهد) ضد استعمار را پدید آورد.

برای روشنگری کامل این نوشتار به آوردن اصل تلگراف به‌عنوان سند تاریخی مبادرت می‌شود.[۱۴]

 

تلگراف ارسالی دکتر مصدق به‌عنوان نخست‌وزیر ایران در دفاع از حق حاکمیت ملی همه ملت‌های جهان

نهضت ملی ایران که همگامی و هماهنگی و همسویی با ملت‌های هم‌جوار را برنامه اصلی در مبارزه با استعمار و امپریالیسم شناخته بود، خصیصه‌ای تجددخواهانه بر پایه فرهنگ و تمدن تاریخی ملت‌های مشرق‌زمین را دارا بود و این شناخت و پیوند هر اندازه محکم‌تر می‌شد، پایداری و کارایی نهضت را بیشتر می‌کرد. دشمنان سلطه‌طلب و استثمارگر، گویی از این «راز سربه‌مهر» آگاه بودند. در ۲۹ نوامبر ۱۹۵۲ میلادی، ژنرال آیزنهاور، در نخستین مصاحبه عمومی‌اش پس از انتخاب شدن به سمت رئیس‌جمهوری امریکا (دو ماه پیش از آغاز رسمی دوران ریاست‌جمهوری خود) گفت: «گمان نمی‌کنم منطقه‌ای مهم‌تر از ایران روی نقشه جغرافیایی جهان وجود داشته باشد؛ ایران دارای نفت است و هم در چهارراه جهان واقع شده است.» آنگاه آسیمه‌سر می‌افزاید: «نباید وضعیتی پیش آید که ایران به گذشته دور خود بازگردد و یک قدرت نظامی شود. بروید تاریخ این کشور را بخوانید تا متوجه حرف من بشوید.»

چرچیل از همین اندیشه هراس بیشتر پیدا کرد و به دنبال آشنایی‌ها و همکاری‌های خود در جنگ دوم جهانی پس از سفر به واشنگتن، مقدمات کودتای شوم ۲۸ مرداد تدارک دیده شد.[۱۵]

به گمان نگارنده، این کودتا که علیه دکتر مصدق و حکومت دموکراتیک وی بود، منافع سرمایه‌داران جهانی را از منابع نفتی منطقه فراهم کرد و برای استمرار سلطنت دست‌نشانده پهلوی زمینه لازم را پدید آورد، اما نابود‌کردن یک جنبش عظیم ملی و انقطاع از ریشه‌های تمدنی آنکه در قلب آسیا و شریان حیاتی آن وجود داشت و «دل زمین» بود، به‌صورت مهلک‌ترین زیان تاریخی در انقطاع فرهنگی، جامعه بزرگ ایرانی را در پهنه‌های سیاسی پدید آورد و ملت‌ها و همه ساکنان جهان ایرانی را از رشد سالم مدنی دور ساخت.

 

حاصل سخن

در پی پیروزی انقلاب و دگرگونی‌هایی که در جهان به‌ویژه در منطقه آسیای غربی (خاورمیانه) حادث شد، کانون‌های قدرت خارجی چند جریان سیاسی را پدید آورد که پاره‌ای از عناصر وجودی آن‌ها از مدت‌ها پیش درون مرزهای کشور دیده می‌شد:

نخست جنبش جهانی‌سازی که تسهیلات بسیاری برای جوامع خاص پدید می‌آورد و بسیاری از معضلات ارتباطی فرهنگی و اقتصادی را برطرف می‌ساخت، اما در بطن و متن آن، استقلال و هویت تاریخی کشورهای جهان به‌سود قوی‌ترین کانون‌های جهانی سرمایه‌داری اضمحلال می‌یافت، به‌طوری‌که شرکت تام در چنبره آن، مورد استقبال جامعه ایرانی قرار نمی‌گرفت.

دوم که باز ریشه در کانون‌های قدرت برون‌مرزی داشت، حرکات پیدا و ناپیدا در جداسازی و تجزیه کشور بود؛ بی‌آنکه یکپارچگی و همگونی اقوام و تیره‌ها و دودمان‌های ساکن ایران در مسیر تاریخ بررسی شده باشد. زندگی اقوام در چارچوب «ملی»، هیچ‌گاه بر پایه زور و سیاست نبوده است و ترکیب حیاتی اقوام برای مثال، همانندی با کشور سابق یوگسلاوی نداشته است که در اولین فرصت، اقوام آزادی خود را استقبال کنند و کشوری مستقل برای خود برپا دارند. در زمان‌های بحرانی و تهاجمی، در ایران اقوام در هم ادغام می‌شدند و به دفاع همگانی در برابر دشمنان خارجی می‌پرداختند.

ترکیب احتمالی اقوام و دودمان‌ها در ایران حضور جماعت‌ها و جامعه‌ها در یک حوزه تمدنی واحد بود. به همین دلیل، تجزیه‌های اتفاق‌افتاده همواره جنبه‌ قدرت‌نمایی خارجی داشته و هیچ‌گاه تمامی یک قوم را فرانگرفته است. همانند بلوچ‌ها که در ایران و پاکستان مستقرند یا کردها که در ایران، عراق، سوریه و ترکیه استقرار یافته‌اند و نشان می‌دهد که این جدایی‌ها بدون دخالت اقوام یا انتخاب آنان صورت گرفته و به همین دلیل انسجام آنان همواره با تزلزل و ناهنجاری‌ها رویارویی داشته است.

سوم که مورد علاقه خاص قرار گرفت در پی توجه به تاریخ حیات اجتماعی و فرهنگی ایرانیان با صبغه‌های گوناگون مذهبی، زبانی و منطقه‌ای بود که جوامع و جماعت‌های متنوع ساکن ایران‌زمین را در پیوند و یگانگی قرار می‌داد و این امر همه‌گاه با حفظ ویژگی‌های تاریخی ـ اجتماعی[۱۶] تحقق می‌پذیرد و به‌لحاظ جامعه‌شناسی در نوعی عامیت[۱۷] دموکراتیک سنتی قرار داشته است. به‌طوری‌که هر بخش یا قشری از جامعه بزرگ با آزادی و همسویی و هماهنگی با دیگر بخش‌ها و قشرهای جامعه، بدون هیچ برتری‌جویی و بهره‌گیری‌های غیرانسانی، حیات پربار و مستمر خود را زنده نگاه می‌داشت.

طرز تفکر سوم در میان روشنفکران، ایران‌دوستان آزاداندیش، دوستداران و پژوهشگرانی که با تاریخ و فرهنگ ایران آشنایی داشتند جایگاه خاصی پیدا کرد و از اتفاق، بسیاری از اندیشمندان کشورهای حوزه تمدن ایرانی نیز از تفکر سوم استقبال کرده‌اند و از سال ۱۳۸۲ با کوشش‌های آقای حسین رمضانی خردمردی که آن را در قالب طرح تشکیل «اتحادیه کشورهای وارث تمدن ایرانی»[۱۸] (به‌عنوان یک طرح کلی و اولیه و قابل‌بررسی و ترمیم) به مقامات رسمی جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد کرد.[۱۹]

 

 

جدول مشخصات جغرافیایی و جمعیتی یازده کشور وارث تمدن ایرانی[۲۰]

شماره نام کشورها وسعت به کیلومترمربع جمعیت
۱ ایران ۰۰۰/۴۸۰/۱ ۰۰۰/۰۰۰/۸۰
۲ افغانستان ۰۰۰/۶۵۲ ۰۰۰/۰۰۰/۲۸
۳ تاجیکستان ۰۰۰/۱۴۳ ۰۰۰/۰۰۰/۹
۴ پاکستان ۰۰۰/۱۹۶ ۰۰۰/۰۰۰/۱۹۰
۵ آذربایجان (جمهوری) ۰۰۰/۸۷ ۰۰۰/۰۰۰/۱۰
۶ ترکمنستان ۰۰۰/۶۸۸ ۰۰۰/۰۰۰/۵
۷ ازبکستان ۰۰۰/۴۴۶ ۰۰۰/۰۰۰/۳۲
۸ قزاقستان ۰۰۰/۷۱۷/۲ ۰۰۰/۰۰۰/۱۸
۹ قرقیزستان ۰۰۰/۱۹۸ ۰۰۰/۰۰۰/۶
۱۰ گرجستان ۰۰۰/۷۰ ۰۰۰/۰۰۰/۴
۱۱ ارمنستان ۰۰۰/۳۰ ۰۰۰/۰۰۰/۳
جمع ۱۱ کشور ۶۷۰۷۰۰۰ ۳۸۵۰۰۰۰۰۰

 

 

فضای جغرافیایی اتحادیه در قلب آسیا و محاط حوزه‌های تمدنی گوناگون جهانی است. در پیوندبودن جایگاه ایران‌زمین با تمدن و فرهنگ‌های روسیه (در شمال) چین و آسیای جنوب شرقی (در شرق) هند و کشورهای جنوبی آسیا و آفریقا و بخشی از جهان عرب (از جنوب) و بخش‌های دیگری از کشورهای عربی و ترکیه و دریای مدیترانه (از غرب) فی‌الواقع اتحادیه کشورهای وارث تمدن ایرانی» را در چهارراه جهانی قرار داده است تا همه تمدن‌های بشر به‌راحتی با حوزه تمدنی ایران‌زمین در پیوند کارساز باشند. این حالت استثنایی جغرافیایی از کهن‌ترین روزگاران به‌ویژه با درنظر داشتن «جاده ابریشم»، تمدن ایران را به‌هیچ‌وجه بیگانه از دستاوردهای مدنیت جهانیان نکرده است و جهانیان نیز همواره از فرهنگ و تمدن ایرانی برخوردار بوده‌اند.

این طرح به کوشش‌های فرهنگی بیشتری نیاز دارد و باید پایه و بنیان آن را بر فرهنگ‌های مشترک و تبادلات و ارتباطات فرهنگی استوار ساخت و تا زمانی که انسجام و پذیرش فرهنگی کامل حاصل نشد گام فراتر ننهاد؛ چون همان‌گونه که برای مردم منطقه نعمت بزرگی است، برای دشمنان ایران (امپریالیست‌های گوناگون و هواداران آن‌ها) محنت ناگواری است و بی‌شک نیروهای تخریبی آن‌ها دست‌اندرکار وارونه جلوه‌دادن آن خواهند بود.

نباید فراموش کرد در این وانفسای سیاسی جهان و پیدایش امپریالیسم جدید فاشیستی و جذب نیروهای منطقه‌ای عنادپیشه، ادامه خونریزی‌ها و انسان‌کشی‌ها به بهانه‌های گوناگون و سیاست‌گری‌هایی که محو هویت و موجودیت تاریخی و فرهنگی و انسانی بخش عظیمی از مردمان آسیای مرکزی و آسیای غربی و حوزه بزرگ تمدنی انسان را هدف قرار داده است، اتحادیه یادشده با نام مخفف پیشنهادی «اکوتا»[۲۱] می‌تواند سنگر دفاعی ملت‌های صلح‌طلب منطقه باشد و با همجوشی تمام، رسالت تمدنی خود را بار دیگر در محک شناخت جهانی قرار دهد و با پیشرفت ایران و کشورهای دیگر اتحادیه، پیوندهای متقابل، صلح جهانی و دوستی ملت‌ها را به ارمغان آورد.

اندیشه‌گران این طرح موقعیت‌های اجتماعی و سیاسی کشورهای منطقه را بیش و کم می‌شناسند و:

ـ می‌دانند که باورمندی به اصل استقلال ملی، نخستین آغازگر حرکت سازندگی آینده است که بی‌تردید با اصل آزادی و برپایی نظام دموکراتیک هماهنگ است.

ـ می‌دانند که منزلت حاکمیت جمهوری، حیات تاریخی قوم‌ها، دین‌ها، مذهب‌ها و زبان‌ها را پاس می‌دارد و حقوق کامل شهروندی را برای همه زنان و مردان اتحادیه فراهم می‌دارد.

ـ می‌دانند که آبادانی و سازندگی آینده باید در تمام مناطق کشورها پدید آید و همه‌جا توسعه و رشد پیدا کند و ثروت‌های ملی برای سازندگی‌های آینده و نسل‌های پرتوان دیگر باقی بماند.

ـ می‌دانند که برپایی نظام عدالت اجتماعی، همه مردم را یکسان می‌داند و هیچ‌گونه امتیاز خاصی برای هیچ فرد یا گروهی قائل نمی‌شود و به زبان یکی از زادگان تاریخی همین سرزمین پربرکت، ناصرخسرو قبادیانی: «خلق همه جملگی نهال خدایند»

اندیشه‌گران این طرح به جوانب گوناگون پیشنهادی و اجرایی آن توجه لازم را نشان داده‌اند، با آنکه احساس طبیعی رسیدن به آرمان، انگیزه نیرومندی به‌نظر می‌رسید و به همین دلیل تبشیر فرهنگی و مردمی‌کردن هرچه بیشتر خواست همگرایی و اتحاد را برای سال‌های آینده ضروری می‌دانند و اعتقاد دارند تمام ملت‌ها و اقوام اتحادیه کشورهای وارث تمدن ایرانی باید، هم در کشور خود دگرگونی‌های لازم را پدید آورند و هم از بن دندان گرایش قلبی و معنوی و عملی به اتحادیه یادشده پیدا کنند.

این امر به آموزش‌های فرهنگی عمیق نیازمند است و به‌تحقیق تمام کشورها نمی‌توانند در این اتحادیه آرمانی به‌یک‌باره شرکت کنند؛ مگر اینکه به‌درستی مزایای آن را بشناسند و علاقه‌مند به اتحاد و همگرایی باشند. بدیهی است شرکت در این اتحادیه، مانع همکاری‌های سازنده با کشورهای بیرون از اتحادیه بر پایه میثاق بنیادی نخواهد بود. به همان‌سان که امروز اتحادیه اروپا، هم منشور واحد همکاری داردد و هم هریک از کشورها با کشورهای خارج از اتحادیه رابطه دارند.

این طرح که به‌صورت یک آرمان، به‌گونه پیشنهادی مقدماتی و قابل‌ترمیم بیان ‌شده، می‌تواند نویدی برای همه ‌کسانی باشد که ایران و استقلال آن را پذیرفته‌اند و به آزادی مردم و نظام دموکراتیک اعتقاد دارند و برخورداری از عدالت و حقوق انسانی را برای همه مردم منطقه، اصل تغییرناپذیر می‌دانند. مسلم است در چهارده کشور که وارث تمدن ایرانی هستند مشکلات فراوان سیاسی و اقتصادی و قومی و مذهبی وجود دارد که‌ترمیم پاره‌ای از آن‌ها، گام‌های نخستین برای همگرایی است و به‌طور طبیعی و اجتماعی‌ترمیم‌پذیر هستند. خوشبختانه به‌دلیل وجود منابع سرشار خدادادی در بخش‌های متعدد حوزه مزبور، وجود راه‌های زمینی تاریخی و دریایی (از سواحل مکران و پاکستان از سویی و گرجستان از سوی دیگر) با تمام کشورهای جهان در ارتباط مستقیم باشند و زندگی مردم منطقه را در مسیر سهولت بیشتری قرار دهد و با قدرت شکوفای انسانی به سلطه‌گری‌های غربی و نظام اروپای مرکزی و شیوه‌های جدید امپریالیستی امریکایی و نفوذ مخرب مرکزهای قدرت جهانی پایان دهد و چه‌بسا با استراتژی اخلاقی حوزه یادشده، تغییراتی در شیوه‌های زندگی اجحاف‌گرایانه دولت‌های سلطه‌گر ایجاد شود.

تکرار می‌شود این امر که نخست دگرگونی‌های سازنده درون‌کشوری بر پایه استقلال تام مدنی و آزادی و دموکراسی کامل خواستار است بی‌تردید در برخورداری از محوریت مدنیت باستانی (که بیگانگان از آن هراس دارند) و تمدن، نوسازی‌ها و نوگرایی‌های جهان‌گستر زمان، «جهان ایرانی سالم و امیدبخش» را شکوفایی می‌کند.

اندیشه‌های کنونی علاقه‌مندان به «همگرایی کشورهای وارث تمدن ایرانی» نخستین ترانه‌های دلکش آینده‌ای آرمانی است و بی‌تردید به بررسی و تأمل بیشتر نیاز دارد.

 

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

که گر مراد نیابم، به‌قدر وسع بکوشم

سعدی

[۱]. European Union

[۲]. Arab League

[۳]. Eeconomic Ccooperation Oorganization

[۴]. RCD

[۵]. مساحت‌ها و جمعیت‌ها از نظر نگارنده، تقریبی است.

 

[۶]. Urbanism

[۷]. Nomadism

[۸]. http://ekvta.blogfa.com/post-52.aspx

[۹]. همان.

 

[۱۰]نزهه القلوب، به اهتمام میرهاشم محدث، تهران، سفیر اردهال، ۱۳۹۶، ص ۷۵۷.

[۱۱]– همان، ص ۱۰۳۲.

[۱۲]. Constantinople.

[۱۳]– دکتر چنگیز پهلوان سال‌ها پیش اصطلاح درست «حوزه‌های تمدن ایران» را با تبیین‌های علمی به‌کار برده است.

[۱۴]– نقل از: نطق‌های دکتر مصدق، پاریس، انتشارات مصدق، ۱۳۴۸.

[۱۵]– نوشیروان کیهانی‌زاده، سایت «تاریخ ایرانیان در این روز»، هشتم آذرماه.

http://www.iranianshistoryonthisday.com/

[۱۶]. Particularite

[۱۷]. universalite

[۱۸]– کانال تلگرام و اینستاگرام پویش مردمی حمایت از تشکیل اتحادیه کشورهای وارث تمدن ایرانی به نشانی:

@ekvta.

 

[۱۹]– نقل از: فصلنامه سیمرغ، سال چهارم، شماره هشتم، ۱۳۹۶.

[۲۰]. از نوشتارهای اینترنتی محقق محترم آقای حسین رمضانی خردمردی با سپاسگزاری از ایشان استفاده شده است؛ اما جمع‌بندی مساحت و جمعیت را نگارنده انجام داده و با درنظر گرفتن اعداد و ارقام منابع مختلف، نمی‌توان جدول فراهم‌شده را دقیق و کامل دانست.

 

[۲۱]. EKVTA

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط