محمدرضا جلالی*
*عضو هیئتعلمی دانشگاه بینالمللی امام خمینی قزوین
۱) صرفنظر از تفاوتها و تمایزهای بسیاری که ممکن است میان روندها و جریانهای انقلابی و پوپولیستی وجود داشته باشد، میتوان وجه اشتراک این دو را در اظهار شعارهای ضد وضع موجود و برهم زننده وضع موجود و ابراز نارضایتی کامل از وضع موجود و وعده تغییرات ساختاری و همهجانبه برای رسیدن به وضعیت غیرموجود و مثلاً موعود و مطلوب و در عین حال مبهم دانست؛ بنابراین، میتوان به زمینهها و روندهای مشترکی اشاره داشت که طی میشوند تا موجبات اقتضاییِ[۱] پدیدآیی و پیدایی این دو نوع تحرّک سیاسی و رویآوری و اقبال به این دو نوع پتانسیل سیاسی در حرکتهای انبوهای شکل گیرند.
۲) این زمینه مشترک، تکوین نارضایتی ادراکی یا ادراکشده مشترکی است که در جمعیتی دارای علایق و انگیزههای مشترک در تعرض نسبت به وضع موجود پدید میآید و طبقه حاکم را تدریجاً نشانه میگیرد که مسئول و مقصر این وضعیت و شرایط موجود، تفسیر و تعبیر میشود. این ادراک مشترک از نارضایتی به پیریزی و تدوین رفتاریِ تعرضهای مشترک به متولیان و متصدیان قدرت مستقر و در واقع مقصران استنباطی شرایط فعلی میانجامد. این تعرضها عزم جدی برای تغییرات اساسی را در محور فعالیتها قرار میدهد و تغییر به هرگونه یعنی یا در بیرون از قالب و چارچوبهای فعلی قانونی و متداول یا احتمالاً در درون و مبتنی بر قالبها و چارچوبهای فعلی قانونی و رسمی را مدنظر همت شیوه خویش میسازد. تندی و قاطعیت این عزمِ خواستاری تحتالشعاع شور و رغبت هیجانی، بهویژه برهم زنندگی و نخواستن وضع موجود را برجسته میسازد و البته اغلب هم برنامهای مدون برای تأسیس ارائه نمیشود. از اینرو، در یکی (در انقلابها) تدریجاً به نظامات موجود میگراید و ناگزیر فرزندان خود یعنی، باورمندان و وفاداران به تغییرات ساختاری را میخورد و در دیگری (غلبههای پوپولیستی) اگر بهواسطه سنتهای قانونی و عقلانی مهار نشود با تداوم شور تبدیل به شعار میشود و نظامهای سیاسی و نظامهای باوری را دچار بحران میسازد.
۳) بنیانهای اولیه پدیدآیی جسارت و تعرض به ساختارها و طبقه سیاسی حاکم و طرح ضرورت تغییرات اساسی، در شرایط سیاسی بسته (در جوامع غیردموکراتیک) و در روندهای عادی و غیربحرانی (در جوامع دموکراتیک) پدید نمیآیند. در واقع، اقتضائات انقلابی یا پوپولیستی از بستری تکوینی برای پیدایی و شکلگیری در چنین جوامع و شرایطی برخوردار نیستند؛ در اولی تعرضات ضمنیِ خواهان تغییر، بازداری میشوند و در دومی تعرضات صریح خواستار تغییر مقبولیت نمییابند. با این حال در شرایطی آسیبهایی بر تصلب ساختاری و اقتداری نظام حاکم وارد میآید (در جوامع غیردموکراتیک) که بهتبع آن فضاهایی اعتراضی به وجود میآیند یا آسیبهایی در روندهای عادی و مطلوب (در جوامع دموکراتیک) شکل میگیرد که چرخه معمول قدرت را در طبقه سیاسی حاکم موضوع نارضایتی مردم میشناسد و محل و آماج تعرضها میشناساند. به هر صورت، این دو برآمده از عملکرد پیشگامانی است که ادراک ضرورت تغییر را زودتر احساس کردهاند؛ آنگاه پیشبینی تکوین فرایندهای رفتاری و اعتراضی و انحلالخواهانه که در تحرکات پوپولیستی و انقلابی پیش روی قرار میگیرند ممکن خواهد بود.
۴) بنابراین، این نظر دوکویول که انقلابها در شرایط بسته و عادی پدید نمیآیند و برعکس در زمانی شکل میگیرند که نظامهای سیاسی به هر دلیلِ اجباری و اختیاری خود داوطلب ایجاد تغییرات در ساختار نظام سیاسی شده و آن را به عمل نیز رسانیدهاند، در خصوص پدیدآیی تحرکات پوپولیستی که برخوردی فرصتطلبانه و ماجراجویانه و صوری با واقعیتها است و پدیدآیی انقلابها صدق میکند که برخوردی آرمانگرایانه و تندخویانه با واقعیتها است. پیشگام این دو نوع تحرک، افراد و گروهها و نظامهایی از تغییرات اصلاحی و رفرمیستیاند که فضای جامعه را از بستگی کامل و نظام سیاسی را از انعطافناپذیری کامل به درآوردهاند و با ایجاد تغییراتی در نظام حاکم سیاسی، انسجام ارگانیک نظام مستقر را از یکدستی اقتداری و اجماعی خارج ساختهاند و آن را برای دریافت آسیبهای دیگر و بیتفاوتیهای بعدی آماده ساختهاند و در واقع بستر مهیایی برای مهاجمان انقلابی یا پوپولیست تدارک دیدهاند.
۵) این معنا، مضمونِ استنباطی قابل استخراج از نظریه ناکامی-پرخاشگری[۲] دالارد و میلر نیز هست که در بسیاری نظریههای سیاسی ازجمله محرومیت نسبی[۳] تد گار انعکاس دارد. ناکامیها و محرومیتها لزوماً و بلافاصله به تعرض و پرخاشگری منجر نمیشوند، چنانکه لزوماً درماندگان و افراد و گروههای نومید و شکستخورده و سرخورده آنچنانکه مارتین سلیگمن در نظریه درماندگی آموختهشده[۴] بیان میدارد بهسرعت به استیصال و انفعال دچار نمیآیند. ناکامیها و محرومیتها باید به نسبت شرایطِ احساس شده و ادراکشده گروهی، مشترک و دردمند گردد و زمینه ابرازی و انعکاسی خود را به دست آورد تا به خشم و پرخاشگری و اعتراضهای تند ساختاری تبدیل شود. این شرایط و زمینههای ابرازی را اصلاحات پیشینی که در ساختار نظام سیاسی پیشین تَرَک وارد میسازد، فراهم آورده و در اختیار معترضان و شورمندان انقلابی یا پوپولیست ـ که بهویژه در شکل اعتراض در نفی وضعیت فعلی و ابهامِ آشکار در تأسیس بعدی، بسیار شبیه هماند ـ قرار میدهد.
۶) تزلزل نظام شاه در ایران موقعی به وقوع پیوست و آماج تعرضات تند انقلابی شد که آموزه ایجاد فضای باز سیاسی در کشور تحتفشار دموکراتهای حاکم در امریکا، اِعمال خودکار سرکوب استبدادی را آسیبزده بود و او بهتدریج در دام و چاه فضایی میرفت که تحت فشار ایجاد کرده بود و حتی شنیدن صدای انقلابی مردم هم چاره کارش نشد و تغییر و نفی خواستاری که جسارتش پدید آمده بود تا آخر رفت. این تزلزلها حاکمیت را در همه چیز و ازجمله در سرکوب، سر در گریبان و بلاتکلیف میسازد و شاه نیز آن جسارت عمل القایی را که پس از کودتای ۳۲ یا در کنارزدن علی امینی در خود میدید و در واقع جسارت عملی را که نیاز به فضای حمایتی خارجی دارد، از خود سلبشده میدید.
۷) امّا از دل اصلاحات پیشینی و زمینهای تنها انقلاب به در نمیآید؛ بروز رفتارها و پدیدآیی شخصیتهای پوپولیست رویه دوم محصولاتی است که از دل نظامهای متصلبِ ترکخورده- در جوامع غیردموکراتیک- و نظامهای قانونیِ با بحران آشکار -در جوامع دموکراتیک- پدیدار میشود. بهعنوانمثال هشتساله دوره اصلاحات سطح انتظارات مردم را تغییر داد. این سطوح انتظاری از سوی متولیان اصلاحات که جدیت یا جرئت کمی برای عملیات اصلاحی بیشتر و ساختاریتر داشتند محقق نبود. از اینرو، انتظارات عمیقترشده را به نهان و مافیالضمیر آحاد جامعه برد و با تولید سرخوردگیِ از اصلاحطلبان بخشی گسترده از عامه مردم را نیوشای سخنان و وعدههای پوپولیستی ساخت. قدرت عمل اصلاحطلبان امکان داشت در دوره تصدی قدرت نسبی، انتظارات بیشتری را از ناکامشدگی بازدارد و همچنان خود پاسخگوی انتظارات دیگر باقی بماند، ولی چون اینها به هر جهت و دلیل نشد، ناگزیر فضای تَرک برداشته را به دست وعدهدهندگان پوپولیست داد که چنانکه گفته شد مهمترین مؤلفه وجودیشان برخورد فرصتطلبانه و ماجراجویانه با واقعیتهای انتظاری و احتمالی آحاد جامعه است؛ اینان در گفتار توانمندند و در عمل تنها و تنها برهم زننده و ویرانگر. به این روی و بر مبنای این تعبیرات میتوان گفت که باید مراقب و نگران برآمدن و سر برآوردن پوپولیستِ دربست و خطرناکتری از پسِ دوره احتمالاً هشتساله روحانی بود. چه پاسخگویی و قدرت پاسخگویی دولت روحانی به انتظارات اصلاحی مردم و ترقیخواهان بهمراتب نازلتر از دوره اصلاحات بوده است.
۸) فراهمبودن فضای اعتراضی و بهاصطلاح ابراز نارضایتی از وضع موجود که طبعاً به قدرت تصدیمدار ارتباط مییابد، در جامعه امریکا سبب میشود که انتخابات و بهویژه انتخابات ریاست جمهوری در این کشور عملاً به رقابتی منفی و سلبی تبدیل شود و در قیاس با دیگر جوامع دموکراتیک، وجوه ایجابی آن در شرایطی کاملاً تحتالشعاع جنبههای سلبی رقابت قرار گیرد. رقبای باانگیزه، اغلب برای بهدست گرفتن قدرت از دست قدرت مستقر و فعلی به چالش تند با رقیب در قدرت و یا نزدیک و همحزبی رقیب در قدرت روی میآورند و اوضاع ناشی از تصدی رئیسجمهور فعلی را بحرانی جلوه میدهند و خود را بهعنوان چالشگر وضعیت بحرانی و نامطلوب فعلی جلوه میدهند، به این طریق سطح انتظارات مخاطبان رأیدهنده را افزایش میدهند و معطوف به خود میسازند. اینگونه تبلیغات سلبی، جماعت رأیدهنده را مضطرب و نسبت به وضع موجود نگران ساخته و آنها را حساس و گوشبهزنگ و نیوشای وعدهدهندگان تغییرات واقعی و القاییِ لازم میسازد. رونالد ریگان در سال ۱۹۸۰ در رقابت با جیمی کارتر که متصدی مسئول بحران جامعه محسوب میشد، بهعنوان چالشگر مقتدری نسبت به وضع موجود نشان داد که میتواند جامعه بحرانزده و تحقیرشده امریکا بهواسطه ضعف کارتر را احیا کند و توجهات جامعه رأیدهنده را بهجای صداقتمعطوف صلابت سازد؛ صلابتی که برای مواجهه با بحرانهایی شبیه بحران گروگانگیری ضروری است.
۹) شاید اوباما حتی بیش از بیل کلینتون در توسعه خدمات عمومی به آحاد جامعه در داخل امریکا و دورساختن امریکا در داخلشدن آن کشور در درگیریهای نظامی توفیق داشته است. به این ترتیب اصلاحات و نقایص ساختاری نظام سیاسی-اقتصادی حاکم و مورد تعرض واقعشدن طبقه سیاسی حاکم را توأمان بیشتر نمایانده است و بهجرئت در ابراز نارضایتی که در جامعه دموکراتیک امکان آن هست دامن زده و انتظارات را گستردهتر و تعمیقیافتهتر ساخته است؛ انتظاراتی که برآوردهساختن همه آنها معمول نظام سیاسی حاکم نیست. کنارگذاردن یا کنارزدن برنی سندرز شخصیت معترضی که این نقایص را در طبقه سیاسی حاکم میشناخت و همچنین نوعی واگرایی از طبقه حاکم سیاسی را نشان میداد و آماده رویارویی واقعگرایانه با آن نقایص و بالطبع تأمین و تحقق نسبی و البته واقعگرایانه انتظارات توسعهیافتهتر و تعمیقیافتهتر مردم بود، نشان داد که حتی حزب دموکرات هم آمادگی تغییر در نظام سیاسی حاکم را ـ که به بحران جدیتر و بیشتر مورد تعرض واقعشده از پس اصلاحات اوبامایی گرفتار آمده استـ ندارد و کلینتونِ منسوب به آن ساختار سیاسی و مدافع ارگانیک آن نظام سیاسی را ترجیح میدهد. همان نظامی که اوباما را از پاسخگویی بیشتر ممانعت میکرد، سندرز را از تداوم و تعمیق پاسخگویی بازداشت؛ اما شاید بهنوعی دستاندرکاران حزب از جامعه آبستن تعرض تغییرخواهانه مغفول شدند و پیریزی گرایش به دونالد ترامپ را سبب شدند؛ فردی که حتی حزب جمهوریخواه هم نسبت به او و بیتوجهی او نسبت به نهادها و قوانین نگران است. به تعبیر ساده به سندرز واگرا، اما واقعگرا و معقول رضایت ندادند و دچار ترامپ پوپولیست واگرا، اما غیرواقعگرا و ماجراجو شدند. ویژگی مشترک سندرز و ترامپ در رقابتی که با هیلاری کلینتون در رقابتهای درونحزبی و برون حزبی داشتند آن بود که هر دو واگرایانه از نظام سیاسی حاکم -که خود را نسبت به آن بیگانه معرفی میکردند- کلینتون را نماینده فساد حاکم و شرایط نامطلوب فعلی میشناسانیدند.
۱۰) آشوب و بحران ناشی از به قدرت رسیدن کسانی چون ترامپ که به شیوهای پوپولیستی، هزاران وعده ناشدنی و شدنی میدهند و در موارد زیادی اساساً اراده آن را ندارند که انجام دهند یا سنت قانونمند و اختیارات توزیعشده دموکراتیک اجازه عمل به آن وعدهها را نمیدهد، بهدشواری جمعکردنی است. ترامپ به نظام و طبقه حاکمی تعلق دارد که خود را در شعارهای عوامگرایانه از آن بیگانه نشان میداد. او جورترین و منطبقترین محصولی است که میتواند به نقایص ساختارِ حاکم مرتبط و متصل شود. تکتک خصایص رفتاری و شخصیتی و گفتاری او مورد تعرض تکتک امریکاییهاست. از این رو، جای پرسش بسیار دارد که چگونه ترکیب او را ترجیح دادند. او برخلاف سندرز که بهطور نسبی ظرفیت و اراده و جایگاه واگرایی از فسادی را که میگفت داشت و میتوانست تغییرات انتظاری را تا حدودی واقعگرایانه برآورده ساخته و از بحران شدیدتر و فراگیرتر بازداری کند، به فرض اراده فردی پوپولیستی، از جایگاهی تحولخواه برخوردار نیست و خاستگاه طبقاتی و اجتماعی او چنین اقتضایی ندارد؛ بنابراین، قابل پیشبینی است که جامعه امریکا در آینده و در زمانه تصدی و قدرت ترامپ دچار آشوبها و بحرانهای بیشتری شود. با این حال تا حد زیادی مهار میشود و پدیده بحران محض، از او-چنانکه از احمدینژاد در ایران ساطع شد- ساطع نخواهد شد.
۱۱) احمدینژاد نیز وعدههایی درشت برای تغییر میداد. او نیز بر نمایندگان برجسته نظام حاکم با رخصتی که داده شده بود حمله میبرد و رفتاری کاملاً واگرایانه نشان میداد و خویش را بیگانه از تداولات معمول حکومتی معرفی مینمود. در باور عامه مردم که تحلیلی از ساختار نظام سیاسی حاکم ندارند، استقلال و واگرایی مدعایی این افراد جاذبه دارد و انکارگرایانه به آن روی میروند و به آن خوشبینانه روی خوش نشان میدهند؛ اما احمدینژاد در واقع در چنین جایگاهی نبود. محدوده عمل او به اقتضای جامعه ایران در محدوده تعریفشدهای بود. شاید او به گستره حوزه عمل خود متوهم بود، امّا به تجربه درمییافت که اینگونه نیست. با این حال حامیان مقتدر او هم که بهحساب او حتی برخی عملگراهای ذینفوذ جناح راست را بازداری کرده بودند بهتدریج دچار آشوبها و بحرانهای اقتضایی چنین افراد و گرایشهایی شدند.
۱۲) بنابراین شاید دو جناح، هریک بنا به دلایل و مصلحتهای خود به آسیبهای ناشی از پوپولیسم دچار شده باشند. مکانیسم کنترلی سنتهای قانونی و نهادهای قدرتمند موجود در امریکا نیز در ایران نیست. هر دو جناح باید در نظرگیرند که خطر تهدید جناح مقابل را آنقدر تعین نبخشند که به پوپولیسم رضایت دهند و یا به آن دچار آیند؛ اما متأسفانه شیوه نسبتاً ناکارآمد دولت روحانی که بخشی مهم از این ناکارآمدی ناشی از تحدید او در تعدیلهای اصلاحی و خواستاری است، این خطر (پوپولیسم) را از نظر دور نگاه نمیدارد؛ و بسیار تندتر از آن عزم جناح راست در شکست روحانی و تولید بحران دائمی بازدارنده برای سرخوردگی مردم از دولت او، آگاهانه یا ناآگاهانه به سمتوسوی احمدینژادی دیگر است. اگر او (احمدینژاد) را بازداری کردهاند و از قطبیشدن جامعه ممانعت کردهاند، کار نیکویی است که باید در بازداری و ممانعت همانندهای دیگر نیز پیگیری شود و تداوم یابد. دور نیست که طرحی از یک احمدینژادی دیگر رشد کند و یا به جامعه تحمیل شود. مطمئناً ظرفیت تحملی و آسیبپذیری جامعه که سالهای سال توان جبران خسارت احمدینژاد را نخواهد داشت، گنجایش هیچ احمدینژاد دیگری را ندارد.
سوتیتر
متأسفانه شیوه نسبتاً ناکارآمد دولت روحانی که بخشی مهم از این ناکارآمدی ناشی از تحدید او در تعدیلهای اصلاحی و خواستاری است، این خطر (پوپولیسم) را از نظر دور نگاه نمیدارد؛ و بسیار تندتر از آن عزم جناح راست در شکست روحانی و تولید بحران دائمی بازدارنده برای سرخوردگی مردم از دولت روحانی، آگاهانه یا ناآگاهانه به سمتوسوی احمدینژادی دیگر است
میشد قدرت عمل اصلاحطلبان در دوره تصدی قدرت نسبی، انتظارات بیشتری را از ناکامشدگی بازدارد و همچنان خود پاسخگوی انتظارات دیگر باقی بماند و چون اینها به هر جهت و دلیل نشد، ناگزیر فضای تَرک برداشته را به دست وعدهدهندگان پوپولیست داد که چنانکه گفته شد مهمترین مؤلفه وجودیشان برخورد فرصتطلبانه و ماجراجویانه با واقعیتهای انتظاری و احتمالی آحاد جامعه است
[۱]. Contingency
[۲]. frustration & aggression
[۳]. relative deprivation
[۴]. learned helpnessness