مشارکت جامعه مدنی برای خروج از رکود و بحران اقتصاد در گفتوگو با حمید احراری
چشمانداز: با توجه به جدیترشدن تحریمها، اهمیت کارآفرینی هم جدیتر میشود. شما مدتی است که در گنبدکاووس کارآفرینی میکنید و اشتغال مبتنی بر تولید ایجاد میکنید. تولید و اشتغال پایدار عمل صالح زمان ماست. توجه داریم که نقدینگی در ایران زیاد است، اما ضریب ریسک هم بالاست. مردم بهعلت بیاعتمادی پولشان را در چرخه تولید قرار نمیدهند؛ البته موانع تولید هم در ایران بسیار است. در این اوضاع آشفته شما راه موفقی را پیمودهاید که توضیح شما میتواند برای دیگران راهگشا باشد.
پیش از پرداختن به پاسخ این پرسش دو نکته را بگویم. اولین نکته این است که کشور ما با ابرچالشهایی روبهرو است که کیان ملی ما را تهدید میکند. بحران آب، محیط زیست، فقر، بیکاری و شکاف اجتماعی و طبقاتی مسائلی هستند که چندین دهه است که با تغییر حاکمیتها، همچنان گرفتار آنها هستیم. پاسخ و چارهجویی برای این مسائل، دیگر در توان نهادهای سیاسی و حاکمیت نیست و با توجه به بحرانهای اقتصادی، بهنظر میرسد دولت قادر به حل این مسائل نیست یا نمیتواند نقشی راهبردی در حل آنها داشته باشد؛ بنابراین جامعه مدنی باید برای تغییر شرایط نقشآفرینی کند. بهعنوان نمونه بحران آب دو سویه دارد: یکسویه آن دولت است که با مدیریت ضعیف و صدور مجوزهای بیرویه و ضعف در برنامهریزی نتوانسته است بحران را پیشبینی و چارهاندیشی کند و سویه دیگر آن جامعه کشاورزان قرار دارند که در استفاده از منابع آب اسراف کردهاند. اکنون منابع آب زیرزمینی با حداکثر بهرهبرداری در حال تخلیه است. برخی قنوات بهعلت بیتوجهی مردم سالهای سال است لایروبی نمیشوند و در حال متروکه شدن و خشک شدن هستند. بخشی از کاهش آب قناتها بهعلت کاهش بارش و بخشی هم بهدلیل لایروبی نکردن آنهاست. این موضوعات دیگر مربوط به دولت نیست، بلکه به فرهنگ عمومی برمیگردد.
از حدود دو سه سال پیش متوجه شدم بحران اشتغال در حال عمیق شدن است و شرایط سختی ایجاد خواهد شد. در سرمقالهای در نشریه ایران فردا مسئله محور جنوب و محور شرق را مطرح کردم. شما میدانید بارش در نیمه جنوبی ایران بهویژه در استانهای فارس، هرمزگان، بوشهر و سیستان و بلوچستان بسیار کاهش پیدا کرده است. عرصههای طبیعی ما در حال اضمحلالاند. درحالیکه در جنوب شرقی دریای عمان و در شمال دریای مازندران بهعنوان یک فرصت در اختیار ماست. براثر تغییرات آب و هوایی، منابع آب تجدیدپذیر کاهش یافته و از سوی دیگر سطح دریاها در حال افزایش و شوری آنها در حال کاهش است.
چشمانداز ایران: چون ایران میان دریای عمان و خلیج فارس از جنوب و دریای خزر از شمال قرار دارد، ایران را تپه طلایی نامیدهاند.
حدود دو سال سردبیر مجله علمی مطالعات دریای خزر بودم. با روسها، آذربایجانیها، کاناداییها و همکاران ایرانی روی دریای خزر مطالعه میکردیم. ایران سهمی از نفت دریای خزر نبرده است. نفت را روسیه، قزاقستان و آذربایجان در اختیار دارند و آلودگی نفت برای ایران است. نواحی سمت ایران عمیق و فاقد منابع نفت است و جهت بادها و جریانهای دریایی بهگونهای است که درنهایت آلودگی ناشی از بهرهبرداری نفت به سواحل ما میرسد. از سوی دیگر در استانهای گلستان و خراسان شمالی بیابانها در حال گسترش هستند. نرخ تولید ناخالص ملی در این مناطق طی شانزده سال رو به افول بوده و در حال حاضر این دو استان جزو چهار استان فقیر کشور هستند. چهار استان سیستان و بلوچستان، گلستان، خراسان شمالی و جنوبی در آستانه بحران هستند.
دو سال و نیم پیش فکر کردم باید خودمان را با این تغییرات سازگار کنیم. نمیشود جلوی تغییرات اقلیمی را گرفت. باید با این تغییرات کنار آمد. ایده اولیه این بود که مسیر خلاقی را باز کنیم و فنّاوریهای جدیدی را طراحی کنیم. نخست به ایده «میوهخشککن خورشیدی» رسیدیم که همزمان مولد گرمای خورشید و برق خورشیدی باشند، البته این دستگاه میتواند سبزیجات و ماهی را هم خشک کند. فکر کردیم ۳۰ درصد محصولات باغ تلف میشوند. اگر بتوانیم با صنایع تبدیلی خورشیدی آنها را فرآوری کنیم، میتوانیم از همین گرمایش یا تغیر اقلیمی بهرهمند شویم. مثلاً در بازار تهران در حال حاضر باقلای پوستکنده خشکشده کیلویی ۲۰ تا ۳۰ هزار تومان است، ولی قیمت باقلای تازه سر مزرعه کیلویی حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ تومان است. امسال برخی کشاورزان باقلا و نخودفرنگی خود را بهدلیل نازل بودن قیمت جمع نکرده بودند. یا خرمای سیستان و بلوچستان در جایی مثل قصر قند که حدود ۲۴ هزار تن تولید دارد با قیمت کیلویی ۵۰۰ تومان فروخته شده است. درحالیکه ما در تهران خرما را کیلویی ۹ هزار تومان خریداری میکنیم. اگر فروش در مبدأ کیلویی ۲ هزار تومان هم بود، حداقل سالی ۲۴ میلیارد تومان به این شهر فقیر تزریق اقتصادی میشد. در آنجا سردخانه، سیستم بستهبندی، فرآوری و خشککردن وجود ندارد. ۵۵ درصد مردم هم بیکار هستند. چقدر منتظر باشیم دولت اعتبار و تسهیلات بدهد. طرحهای زودبازده و وامهای کمبهره تا امروز موفق نبودهاند، زیرا این تسهیلات بهصورت مستقیم و غیرمستقیم به بخش مسکن و املاک و خودرو منتقل شدهاند چون این بخشها اطمینانبخشاند و نرخ سود بیشتری دارند، یا صرف واردات شده است. از سوی دیگر ما زنجیرههای تولید و عرضه نداریم؛ بنابراین کشاورز ضرر میکند، دستاندرکاران بخش حملونقل ناراضی هستند و مردم هم از گرانی رنج میبرند. چاره کار در ایجاد زنجیرههای تولید و عرضه است.
همه میدانیم که جامعه با مشکل سلامت دستوپنجه نرم میکند. تعداد بیماران سرطانی در اطراف ما رو به افزایش است. در صنایع غذایی میبینیم بدترین کیفیت و شیوههای تولید برای کاهش هزینه در کنار عدم نظارت وجود دارد. اگر بخواهید در این کشور پروانه غذا و دارو بگیرید، شما را بسیار اذیت میکنند. فساد اداری غوغا میکند، اما پس از گرفتن پروانه، دیگر محصول شما کنترل نمیشود. در فروشگاهها، محصولات را آزمایش آفلاتوکسین نمیکنند. میکروب آفلاتوکسین در مواد غذایی رشد میکند که خود عامل سرطانزاست. من دو عدد حیرتآور دیگر بگویم. کندوداران از رنجدیدهترین و زحمتکشترین اقشارند. در بیابان زیر چادر زندگی میکنند و با گلها سفر میکنند. کنه یکی از آفات و بیماریهای رایج در زنبورستانهاست. کندوداران آموزش ندیدهاند و برای حل مشکل از قرص برنج که ترکیبات آلومینیوم فسفید دارد در کندو میگذارند تا کنه از بین برود. مردم برای سلامتی خود عسل میخورند، اما دارند ترکیبات سمی مصرف میکنند. این سم در بدن ترسیب میشود و آثار مخربی بر بدن میگذارد. چطور باید با این آفت مبارزه کرد. مثلاً اگر کسی برود روی کاربرد سرکه سیب که ارزان و در دسترس است کار بکند و این روش را جایگزین کند، طبیعی است کندودار ترجیح میدهد از این روش استفاده کند.
کار روی خشککنهای خورشیدی که شروع شد، توانستیم رکورد جهانی بزنیم و کلکتور هوای گرم را به بالاتر از رکورد جهانی ۸۵ درجه سانتیگراد برسانیم. یادم هست که در ماه رمضان پارسال بهعلت گرمای هوا، شبها کار میکردم. داخل دستگاه میرفتم و کسی نورافکن میانداخت و قطعات الکترونیک را وصل میکردم. نتیجه این شد که توانستیم کلکتور هوای گرم را به حدود ۹۶ درجه برسانیم و رکورد بزنیم. سیستم الکترونیکی طراحی کردیم که میوهها را با مدلی خاص خشک کند تا کیفیت مواد غذایی را حرارت از بین نبرد. چون سلولها در دمای بالا میترکند و در این شرایط میکروبها قدرت نفوذ در میوه را پیدا میکنند. اگر میوه را روی نمودار خاصی خشک کنید، رنگ و طعم میوه تغییر نمیکند. بعد هم بهجای ماده نگهدارنده از عسل استفاده کردیم. ترکیباتی با عسل و نمک و آبلیمو آماده کردیم تا میوههای خشک را با آن فرآوری کنیم. تولید میوههای خشک با خشککنهای خورشیدی تجربه موفقی بود. همسرم، حمیده ابراهیمی، نقش مهمتری داشت. او بود که مطالعه بازار و برگزاری نمایشگاههای داخل و خارج را دنبال میکرد و نظر مشتریان را به ما منتقل میکرد.
برای انتخاب منطقه اجرای طرح، به گنبدکاووس رفتم. به دوستان گفتم به من دو روستا معرفی کنید که هیچی نداشته باشند؛ یعنی کشاورزیشان رو به نابودی باشد و اشتغال نداشته باشد و روند مهاجرتشان سریعتر از بقیه جاها بوده و ریزگرد داشته باشند. دو روستا که در عرض پنج سال حدود ۲۰ درصد جمعیت آنها تخلیه شده بود. این نرخ مهاجرت حیرتآور است؛ یعنی بیش از حدود ۴۰۰ نفر از جمعیت ۲۸۵۰ نفری از چهار پارچه آبادی مهاجرت کرده بودند. روستاهای خیرخواجه و دوزالوم را معرفی کردند. اینها به مرز چسبیدهاند. رفتم دوزالوم و دیدم مردمان تمیزی دارد. متوجه شدم فاصله حمل زیاد است، اما با توجه به صرفهجویی در مصرف انرژی همچنان طرح خشککنهای خورشیدی اقتصادی است. این روستا با پیشرفت بیابان با پدیده ریزگرد مواجه شده بود. سالک بیداد میکرد. چون پرندگان شکاری را برای فروش در کشورهای حاشیه خلیج فارس شکار کرده بودند و این پرندگان کم شده بودند و موشهای صحرایی که حامل میکروب سالک هستند زیاد شده بود. روستاییان این پرندگان را شکار میکنند و به قیمت ۹ میلیون تومان میفروشند و به کشورهای خلیج فارس قاچاق میکردند و به قیمت ۲۵۰ میلیون تومان فروخته میشد. میکروب سالک با پشه خاکی به انسانها منتقل میشود و بیش از ۹۰ درصد مردم به سالک مبتلا شده بود. بههرحال دوزالوم انتخاب شد.
مسئله بعدی ما کمبود آب شیرین در این مناطق بود. ایدهای در ذهنم شکل گرفت و با همکارانم در میان گذاشتم. آبشیرینکنهای خورشیدی را طراحی کردیم. آب آنجا از چاههایی در فاصله ۲۵ کیلومتری با لوله منتقل میشد که TDS آن بالای استاندارد بود. شوری و میزان ذرات معلق آب بالابود. مردم روستا آبلولهکشی را نمیخوردند. آب باران را در آبانبار جمع کردند. مشکل آبانبار هم این بود که آب شش ماه در آنجا میماند و نیترات آب افزایش مییافت. ترکیبات نیترات و نیتریت در آب عامل سرطان است. سرطان هم در دوزالوم بیداد میکرد. بیشترین میزان سرطان در کشور و حتی جهان در محدوده استان گلستان و شهرستان گنبدکاووس است. دستگاه آبشیرینکن خورشیدی Revers Osmas را ساختیم که با هزینه کم، آب را تصفیه و شیرین میکرد. شاید درمجموع دو ماه وقت گذاشتیم. در آنجا در همه ساعات برق هم نداشتیم. این آبشیرینکن خورشیدی با ذخیره انرژی خورشیدی میتوانست روزی ۲ هزار لیتر آب را تصفیه کند. این هم قدم دوم که برداشته شد.
چشمانداز ایران: آیا این آبشیرینکن خورشیدی به تولید انبوه رسیده است که به بهرهبرداری برسد؟
در حال کارکردن روی پروژه تولید آبشیرینکنهای بزرگ خورشیدی هستیم و نمونههای آن را میسازیم. فنّاوری تولید آب شیرین در دنیا، امروز در انحصار اسرائیل و امریکاست که دانش و تجهیزات آن را به بقیه میفروشند. مثلاً عربستان حدود ۶۲۸ هزار مترمکعب در شبانهروز در یکی از آبشیرینکنها از خلیجفارس آب برمیدارد. فنّاوریهای پیشرفته در این زمینه متعلق به امریکا و اسرائیل است که یک شرکت امریکایی به عربستان به ۱۲ برابر قیمت فروخته است. دلیل افزایش شوری آب خلیج فارس هم به کاربرد عربستان و امارات از همین تکنولوژی برمیگردد. آنها نمک گرفتهشده از آب را به دریا برمیگردانند، البته نباید به خلیج فارس برگردانند. ایران هم باید نمک حاصل از آبشیرینکن را به دریای عمان بدهد. کلاً نسل میشماهی که ماهی گرانقیمتی است در خلیج فارس رو به انقراض است و تنوع گونهها در خلیج فارس در معرض تهدید است. آلودگی نفتی و نمکی خلیج فارس را تهدید میکند. ما امیدواریم بتوانیم تولید آبشیرینکن خورشیدی تلفیقی و تعریقی را در کشور جایگزین تکنولوژیهای موجود بکنیم. آبشیرینکنها در روستاهای مجاور دریای عمان پرکاربرد خواهند بود. اکنون روی فنّاوریهای جدید آبشیرینکنهای تبخیری کار میکنم که نیازی به واردات ممبران امریکایی نداشته باشد.
مسئله بعدی این بود که در صحرا و بیابانهای آنجا به این فکر افتادم که چطور میتوان کشاورزی را در بیابان احیا کرد. ایده سادهای به ذهنم رسید. اگر بخواهیم کاری خلاق بکنیم، پیش از مطالعه و کتابخوانی مشاهده میدانی مؤثر است. مطالعات ما میگفت میزان بارش در ترکمنصحرا ۲۰ درصد کاهش پیدا کرده است. همین مقدار هم در جنوب کاهش یافته است. میانگین بارش در سال ۱۰۰ تا ۱۳۰ میلیمتر شده است؛ با ۱۵۰ میلیمتر هم نمیشود کشاورزی دیم کرد. در صحرا دیدیم درختهای گز در شیبی که باعث تجمع آب شده سرحال و سرسبزند. به نظرم رسید اگر بارش را در یک مترمربع زمین جمع کنیم، در سال مقدار ۱۰۰ لیتر آب میشود. با ۱۰۰ لیتر درخت پرورش نمییابد، اما با ۳۰۰ لیتر میشود. بارش را نمیتوانیم زیاد کنیم، اما با هدایت و ذخیره آبهای سطحی و کشت درختان در فواصل مناسب میتوانیم مشکل کمآبی را حل کنیم. هلندیها در آفریقا تکنیکی را انجام داده بودند که بهاصطلاح GrowSys (سیستم رشد) میگفتند. آب به سمت water box که مخزن زیرسطحی بود هدایت میشد و با فتیله با توجه به خاصیت اسمزی به ریشه گیاه هدایت میشد. گران است و لی این روش برای بوتهکاری مفید است. water box بزرگتری تهیه کردیم و آب با شیب از ۲۰ مترمربع را به سمت مخازن زیرسطحی هدایت کردیم. دو لوله و فتیلهای از جنس سفال نیمپز به شکل مخروط استفاده کردیم و پاسخ گرفتیم و توانستیم ۵/۲ هکتار باغ درست کنیم که ظرف چهار ماه انار به بار نشست. اهمیت این کار از خشککن خورشیدی بیشتر بود. بهعلت کمبود برق روی برق خورشیدی کار کردیم. با توجه به وارداتی بودن برخی قطعات دیدیم که توجیه اقتصادی ندارد. پنلهای خورشیدی اغلب ثابتاند. روی زاویه مناسب تنظیم میشوند و در طول سال خورشید از روی پنل عبور میکند. ایده tracker خورشیدی که من به آن مولد آفتابگرد میگویم در بقیه جاهای دنیا نیز استفاده شده، اما توجیه اقتصادی ندارد. راهحل این بود که بازده این مولدهای آفتابگرد زیاد شود. ایده مولد آفتابگرد دومحوره شکل گرفت. جلسه طوفان فکری گذاشتیم و همکاران را جمع کردیم و به این ایده رسیدیم که بهجای موتورهای خودکار، مولدهای آفتابی را دستی کنیم. محاسبه کردیم و متوجه شدیم این کار توجیه اقتصادی دارد. تکنولوژی مناسب همیشه معادل تکنولوژی مکانیزه و مدرن نیست. در کشتگاه خورشیدی که باغ و خشککنها در آن است، مولدهای آفتابگردی درست شدهاند که توجیه اقتصادی دارند و بازده ۳۰-۴۰ درصدی بیشتر از مولدهای معمولی دارند.
چشمانداز ایران: ریزگردها صفحهها را کدر نمیکنند؟
نرخ بیکاری در این روستاها حدود ۴۰-۴۵ درصد است. با این مولدهای دستی یک شغل ایجاد میشود که نیروی کار هر روز ۵۰ مترمربع دستمال بکشد و ساعتی یک بار آفتابگرد را بچرخاند و فرد بابت این کار دستمزد دریافت کند. هم چالش انرژی و هم مشکل بیکاری حل شده.
چشمانداز ایران: روی مکانیسم گل آفتابگردان کار کردید؟
همان مکانیسم است. سیستم طبیعی گل آفتابگردان بسیار پیچیده است، اما روش و ایده همان است. در این روش پنل همیشه باید رو به آفتاب باشد و از صبح تا عصر انرژی تولید کند. متوسط ساعت تولید پنل ثابت، ۶ ساعت در روز است؛ اما در صورت آفتابگرد ۸ تا ۱۰ ساعت در روز است. آخرین مرحله این بود که آب شستوشوی میوه را تصفیه کنیم. یک تصفیهخانه طراحی کردیم که ارزانترین تصفیهخانه ممکن بود. با دستگاههای خورشیدی تصفیهخانه را راهاندازی کردیم؛ یعنی پساب ناشی از شستوشوی میوهها باز هم تصفیه میشود و در مرحلهای دیگر قابل استفاده است. تصفیهخانه فاضلاب را طراحی کردیم و جواب گرفتیم؛ یعنی پساب صنعتی را به آب کشاورزی تبدیل کردیم. آنجا ۳ هزار شاخه گل محمدی که برای مناطق کمآب مناسب است را دور کارخانه کاشتیم و با آب بازیابیشده، گلها را آبیاری کردیم. در خردادماه یعنی سه ماه بعد گلها شکوفه کردند. تا اینجا بحثهای فنّاوری بود. گام مهمتر از آن این بود که روستاییان ما را چطور بپذیرند. اگر روستاییان شما را میهمان خود بدانند، یکجور برخورد میکنند و اگر شما را سرمایهداری فرض کنند که به روستایشان رفته تا پول پارو کند، جور دیگری برخورد میکنند. اولین کار ما در روستا این بود که مدرسه روستا را مرمت و شروع به آموزش زنان روستا کردیم.
چشمانداز ایران: اگر شما به روستاها بروید و از مرمت مدارس آغاز کنید میگویند جاسوس هستید!
روستاییان چنین واکنشی نداشتند. معمولاً مسئولان ادارات در شهرستانها، درگیر فسادها و اختلاسها در سطوح بالا نشدهاند و مردمان سالمی هستند. آنها هم میخواهند اطرافیان و بچههایشان سر کار بروند. همراهی نشان میدادند. در زمینه کارآفرینی یک نوع اجماع ملی ایجاد شده است. البته سنگاندازی هم زیاد بود. بیشتر از هشتاد مجوز برای این فعالیتها گرفتم. ۱۶۰ هزار کیلومتر برای گرفتن این مجوزها رانندگی کردم. مدیری بود که ۶ ساعت بیرون دفترش نشسته بودم و میگفتند که جلسه دارد! موانع تولید در این کشور جداً رنجآور است. واقعیت این است که صبر جمیل هم در کار نبود و بیشتر خودخوری و استهلاک روحی بود. این بحث خیلی مهم نیست. به نظر من کارآفرینی فقط فنّاوری و ساخت دستگاه و تأمین سرمایه نیست، بلکه توانمندکردن مردم محلی است. طی سیزده ماه ۱۷۰ نفر از زنان آنجا در دورههایی مانند بهداشت، محیطزیست و کار با دستگاهها آموزش دادیم. طوری شد که آنها قطعات الکترونیک بسیار پیچیده را مونتاژ میکردند. دقت کارشان در برش فلزات به میلیمتر رسیده بود. یک خانم جوان پشت دستگاه گیوتین میایستاد و برش میزد. خانمی که فقط زبان محلی میداند و فارسی نمیتواند صحبت کند قطعات را مونتاژ میکند. همین خانمها محوطهسازی میکردند. همهچیز هم با ارزانترین مصالح ساخته میشد. نماهای کاهگل برای عایق گرمای طاقتفرسای آنجا انتخاب شد. برای فرار از گرما بعضی ساختمانها را زیر زمین بردیم. خلاصه اینکه همهچیز همان جا تولید شد. دستگاهها و ساختمان و کارخانه همان جا درست شد. آنها میدیدند که ما هم کنار آنها در زیر آفتاب سوزان کار میکنیم و به آنها آموزش میدهیم از اینرو به ما اعتماد میکردند. بهدلیل اینکه زبان فارسی نمیدانستند بعضی کلاسها به زبان ترکمنی برگزار شد. اتفاقاً بیش از ۸۰ درصدشان تحصیلکرده هم نبودند، اما کارهایی را یاد گرفتند که از لیسانسیهها برنمیآمد. اگر امروز وارد آنجا بشوید، فکر میکنید وارد کارخانه مدرنی شدهاید که مهندسانی ماهر آنجا را ساختهاند، اما آن کارخانه به دست زنان و مردان همان روستا ساخته شده بود.
چشمانداز ایران: در فضای بحرانهای ایران سعی کردید کار کوچکی را راهاندازی کنید، اما خود شما فرمودید فضای سرمایه در ایران به سمت کارآفرینی منتقل نمیشود. درواقع فضای سودانگاری وجود دارد که اقتضای سرمایهداری است؛ مانند واردات انبوه کالای ارزان از چین. چه باید کرد این الگوهای کوچک گسترده شود؟ دولت باید دخالت کند؟ ظاهراً زمینه در ایران زیاد است و مناطق بسیاری در ایران هست که میشود الگوی مشابهی را در آنجا پیاده کرد. چه موانعی در اقتصاد و سیاستگذاریهای کلان ما وجود دارد که سرمایهها به سمت دیگر مثلاً واردات خودرو میروند؟
منطق سرمایهداری سود است؛ خواه موافق باشیم یا خیر. با این منطق باید بتوانیم کنار بیاییم تا سرمایهها در حوزه تولید انباشته شوند. تا امروز سرمایهداری ملی ذیل رانت دولتی نتوانسته رشد کند. ما نتوانستیم سرمایهداری ملی را حمایت کنیم یا انباشت سرمایههای ملی برای تولید ملی را محقق کنیم. چه باید میکردیم؟ الآن به نقطهای رسیدیم که بازدهی این صنعت بیشتر از سپردههای بانکی شده است. ما میتوانستیم هزینه تجهیزات را پایینتر برده و با هزینه کم تولید شوند. با اعمال مهندسی ارزش و بازطراحی و بازبینی مهندسی، هزینهها را کم کردیم. اکنون در کارخانه ۱۳۰ دستگاه نصب است. هر دستگاه ماهانه حدود ۷۰۰ هزار تومان در مصرف انرژی صرفهجویی میکند. دستگاه بعد از سه سال هزینه خودش را برمیگرداند. چون به برق و گاز نیاز نیست. عنصر اصلی کارآفرینی، خلاقیت و نوآوری است. تصور رایج از صنعت عبارت است از سوله و دستگاههای خودکار و تعدادی کارگر و خرید مواد اولیه. این صنعت نیست. صنعت با دانش و خلاقیت، شکل میگیرد. ما در تجربه ارگانیا، معمولاً تا ناچار نمیشدیم دستگاهی نمیخریدیم. سعی میکردیم راهی ارزانتر و آسانتر را برای تولید پیدا کنیم. اغلب شابلونها، قطعات و ابزار را خودمان طراحی کردیم و ساختیم. در صنعت به بخش R&D بهای کمی داده میشود. صنعت سوله و ماشینآلات نیست. صنعت نیروی تربیتشده و فکر خلاق و برنامهریزی است. با دست خالی هم صنعت راه میافتد. سرمایه فقط پول نیست. سرمایه فکر است و آموزش مستمر. در دانشگاهها برای کار خلاق آموزش نمیدهند. فارغالتحصیلان دانشگاهی در ارگانیا میگفتند یک ماه کار در اینجا معادل چهار سال درس خواندن در دانشگاه است. علم باید متصل به واقعیت باشد. من از کپیبرداری و مهندسی معکوس هم بدم میآید. کسانی روی دستگاهی فکر کردهاند و طراحی کردهاند و ما با تقلب و کپیبرداری اگر مهندسی معکوس کنیم و از روی آن بسازیم، در این صورت هیچگاه به دانش واقعی دست نخواهیم یافت. باید دانش اصلی صنعت را یاد بگیریم، نه اینکه دستگاه را مهندسی معکوس کنیم و پیچها را بازکنیم و قطعات را کپیبرداری کنیم. صنعت ما بیشتر مبتنی بر مهندسی معکوس است.
عامل دیگر موفقیت بازاریابی درست و اخلاقی است. آحمیده خانم سال گذشته یک ماه در الرویس قطر نمایشگاه گذاشت و توانست مقام اول را به دست بیاورد. اولین بار بود که در نمایشگاهی خارجی شرکت میکردند، اما صادقانه و تمیز کار کردند. بحث بعدی برندینگ بود. اگر این زنجیره کامل نباشد، باید تمام سود تولید را به بخش تجاری بدهیم. کار حمیده خانم بازاریابی بینالمللی بود. از بندر کنگ شروع به ارسال کردیم، بازار قطر بازار جدیدی بود که باعث شد ما تجربهای جدید را به دست بیاوریم. قدم برداشتیم و زمین خوردیم و بلند شدیم و فهمیدیم چطور میتوانیم مشکل را در بازار بینالمللی حل کنیم. خواستیم برندمان و تجهیزاتی که ساختهایم را ثبت کنیم. به دفتر ثبت شرکتها رفتیم. دیدیم اداره ثبت شرکتها و علائم تجاری نه جای ثبت برند و نه جای ثبت علائم تجاری است، حتی اعتبار بینالمللی ندارد. امتیازی هم ندارد. الا اینکه دانش و اسناد فنی و اطلاعات فنیات را بردهای و تحویل قوه قضائیه دادهای! واقعیت این است که به آنها اعتماد نداشتم. فرمها را پر کردم، اما دیدم آنجا نمیدانند برند و ثبت اختراع چیست. فردی مشابه چیزی را که در دنیا بارها ساخته شده کپی کرده و آنجا ثبت کرده؛ بنابراین این برند را در انگلیس ثبت کردم. خواستم جایی در دنیا ثبت بشود تا فردا تقلب و کپیبرداری نشود. پس فقط تولید و خلاقیت کافی نیست. بازاریابی و برندینگ بسیار اهمیت دارد. امروز زنجیره تولید تا عرضه ما تشکیل شده و باید مشکلات باقیماندهاش حل شود و در بازار بینالمللی راه خود را باز کند. در کشور هم چندین جا از کارمان استقبال کردند و خواستار گسترش کار ما شدند و سرمایهگذاری در این صنعت بیشتر شده. شاید اگر اتکای به منابع ملی و دولت را کمتر کنیم، برای ما بهتر باشد.
آخرین ایده که به ذهنم رسیده داستان کندوی زنبورعسل است. ما برای فرآوری محصول از عسل استفاده میکردیم. بهدنبال یافتن عسل خوب، موضوع زنبورعسل مورد توجهم واقع شد. متوجه شدم اگر کندو را مانند کندوی استرالیایی کنیم، بهبود ۳۰ درصدی خواهیم داشت. کندوهای استرالیایی را تهیه و شروع به کار کردیم. یکی از ابرچالشهای جهان بحث گرمایش زمین است. ترامپ چون سوداگر نفت و اسلحه است این مسئله را انکار میکند، اما واقعیت این است که همه مردم با پوست و گوشت خود موضوع گرمایش زمین را احساس میکنند. این مسئله بر زنبورها اثر گذاشته است. در نیمه جنوبی کشور ما کندوداری در حال از بین رفتن است. عسل کُنار عسل بسیار ارزشمند و گرانقیمتی است و در سواحل خلیج فارس و دریای عمان در استانهای هرمزگان و بوشهر و فارس رواج دارد و بهعلت گرما در حال از بین رفتن است چون ۸۰ درصد کلونیهایی زنبور بر اثر گرما میمیرند. در هوای ۴۵ درجه شفیرههای زنبور بیرون میزنند و میمیرند. در دمای بالای ۵۰ درجه تمام زنبورهای کندو میمیرند. گرمای ۵۰ درجه در کشور ما در حال عادی شدن است. در گرمای هوا زنبورها بهجای جمعآوری شهد، آب به کندو میآورد. جلو کندو میایستند و آبی که در پایشان است با بال زدن تبخیر کرده و به درون کندو میفرستند تا کندو خنک شود. به نظرم رسید میتوانیم زنبورها را کمک کنیم. سیستم خورشیدی را طراحی کردیم که بالای کندو نصب میشود و هوای کندو را تهویه میکند. نیم لیتر آب در مخزن با انرژی خورشیدی نزدیک ۷۲ ساعت کند و را بین ۲۵ تا ۳۵ درجه خنک نگه میدارد. با این کار میزان تولید کندو بین ۴۰ تا ۶۰ درصد افزایش مییابد. این کندو را ساختیم. پیشنهاد کردم هر خانواده میتواند یک کندو داشته باشد؛ یعنی بهجای سرمایهگذاری کلان به هر خانواده یک کندو بدهیم. فرد که در خانه نمیتواند زنبورداری کند. وقتی تعداد کندوها زیاد شد یک شغل ایجاد و زندگی یک فرد تأمین میشود. چون در این زنجیره کنترل کیفیت انجام میشود، دیگر از قرص سیانور در برنج استفاده نمیشود یا به زنبور شکر داده نمیشود. زنبوردار بهعلت شرایط اقتصادی ناچار است به زنبور خوراک بدهد، اما کسی که عسل خوب و مطمئن میخواهد در این زنجیره با سرمایه کوچک به این عسل میرسد. فکر کردم بهجای سرمایهگذاری بزرگ و دریافت تسهیلات، فراخوان بدهم و از دوستان دعوت کنم. علاقه ما به خوردن غذای سالم و عسل سالم ما را در این زنجیره قرار میدهد. ایجاد یک شغل در شرایط کنونی کشور حداقل نیازمند ۱۵۰ میلیون تومان سرمایهگذاری است، اما در این زنجیره با تجمیع سرمایههای ۱.۵ میلیون تومانی این اتفاق میافتد. سرمایهگذار خرد با نرخ بازگشت سرمایه ۳۰ درصد سودش را میبرد و محصول هم به دست خودش میرسد؛ یعنی بازار فروش هم تضمین شده است. مدلی را برای کندو آغاز کردم تا بتوانیم انباشت سرمایه و کارآفرینی را به کمک جامعه مدنی محقق کنیم و نیازی هم به دولت نداشته باشیم؛ البته به مجوز دولت نیاز است، اما فکر نمیکنم در دولت مقاومتی در برابر این ایدهها وجود داشته باشد. هنگامیکه میخواستم این کار را شروع کنم با دوستان بسیاری مشورت کردم اغلب میخواستند مرا منصرف کنند. همه میگفتند تولید در این شرایط بهصرفه نیست. امروز که این تحریمها مجدداً بازگشته، تمام رسانهها و شبکههای اجتماعی انباشته از سخنان ناامیدکننده است. ما به دست خودمان داریم خودمان را تخریب میکنیم، چقدر خودزنی و یأس پراکنی، چرا آخرین امیدها را از خودمان بگیریم؟ تمام انرژی ما در این سالها صرف چه شده؟ آرمانها سر جایش، اما اینهمه تبادل اخبار بد، امید و انرژی ما را میگیرد. اگر امید از ملتی گرفته شود، آماده حقارت میشوند. بعد لابد باید به پیشواز ترامپ برویم! مگر امریکا برای عراق و عربستان چه کرده؟ آب شیرین را به ۱۲ برابر قیمت فروخته و ۴۰۰ میلیارد دلار سرمایههای عربستان را ظرف دو سال بالا کشیده است و ذخیره ارزی عربستان ۳۰۰ میلیارد دلار پایین آورده است. با دنیا دعوا کردن کار درستی نیست، اما ما هم نباید مسحور جو تبلیغاتی موجود بشویم. همه چیز را گردن حکومت و دولت نگذاریم. جامعه مدنی در حال پیشرفت است. بعضی از دوستان مرا بهدلیل امیدواری به آینده مسخره میکنند. من به آینده ایران امیدوارم و معتقدم ایران تنها کشور رو به توسعه در خاورمیانه است. چون توسعه از نظر من توسعه اجتماعی است. امروز نمیتوانید میان زنهای دوزالوم با دختر تحصیلکرده تهران تمایز قائل شوید. چون آنها نیز پیشرفت فرهنگی و اجتماعی کردهاند. مردم در زندگی به دموکراسی احترام میگذارند. مدتهاست که مردان به همسرشان احترام میگذارند و خانوادهها حرف بچه را گوش میکنند و در مدرسه کسی بیدلیل حرف ناظم را نمیپذیرد. این یعنی نهادینه شدن دموکراسی. حال اگر شورای نگهبان در برابر آرای مردم مقاومت بکنند، چه باک! چند صباح دیگر این جامعه مدنی همهچیز را تغییر خواهد داد؛ چون جامعه دارد به سنت دموکراسی عمل میکند. پیشرفت در حوزه عمومی ایران اتفاق افتاده و دیگر انکارپذیر نیست. قوانین انتخاباتی عراق، افغانستان و لبنان از ایران جلوتر است، اما ایران توسعهیافتهتر از این کشورهاست، زیرا دموکراسی تنها در حکومت نیست! اینجا جامعه مدنی دارد. اینجا پیشرفت فرهنگی و اجتماعی در جریان است. افکار زنان در ایران از زنان آن کشورها جلوترست. جامعهای پیشرفت میکند که مردم پیشرفت کنند. اینکه حکومت دموکراتیک باشد، اما هر روز در خیابان یک بمبگذار انتحاری به خودش بمب ببندد و خودش را منفجر کند دموکراسی نیست. دموکراسی آداب گفتوگو است که در ایران به وجود آمده. به کسی که از شرایط ایران ناراضی بود، گفتم تاریخ هفت هزار ساله بشر را ببین و بگو آیا بشر در هیچ دورهای راضی بوده و دورهای مطلوب بوده؟ این همان مصداق آیه «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ» (انشقاق:۶) است. تماماً رنج و مصیبت است. الآن هم شرایط اقتصادی نامساعد است، اما نباید امید را در خودمان و جامعه بکشیم. به باور من امیدآفرینی و کارآفرینی خلاق، عمل صالح زمان ماست.
چشمانداز ایران: شادکامی در رفع موانع است. حنیفنژاد میگفت موانعی سر راه آزادی ایجاد کردهاند که باید این موانع را رفع کنیم و شادکامی در این کار است.ف