رشد علمی دانشگاههای ایران در گفتوگو با دکتر مقصود فراستخواه
موضوع بحث ما رشد علمی در سطح دانشگاهها و معیار و محک آن است. اخیراً بعضی از مسئولان از رشد علمی سخن گفتهاند و بر آن تأکید کردهاند؛ در عین حال گفته شده است که در سالیان اخیر رشد علمی در دانشگاهها در مقایسه به سالیان گذشته کاهش پیدا کرده است. این نکته نیز مطرح است که بعضی از افراد این مسئله را به شعاری سیاسی بدل کردهاند و این موضوع را دستاویزی برای نقد دولت قرار دادهاند و از رشد بالای علمی در دولت قبلی دم میزنند. در حالت کلان رشد علمی مسئلهای راهبردی بوده و ما هم در بین مسائل دیگر این موضوع را به شکلی استراتژیک مد نظر داریم و از کارشناسانی مانند شما در این باب کمک خواهیم گرفت. مطلب دیگری که گفته شده این است که در برنامهریزیهای بلندمدتی که تدوین شده قرار است رشد علمی در ایران چنان باشد که در سال ۱۴۰۴ در منطقه به رتبه اول برسد و از لحاظ علمی از همه پیش باشد. نظر شما درباره این موضوع چیست و چه معیارهای علمی و تخصصی برای تخمین آن در دست داریم؟ در ابتدا تعریف خود را از رشد علمی بیان کنید و معیارهای آن را برای رشتههای مختلف بهخصوص رشتههای علوم انسانی که شما در آن صاحبنظر بودهاید و مقالات متعدد چاپ کردهاید بیان کنید تا پس از آن به مقایسه بین این دولت و دولت پیش هم برسیم.
فراستخواه: طبق تأملی که من در این باره کردهام توسعه و رشد علمی معیارهای گوناگونی دارد که یکبهیک میگویم. یکی از این شاخصها را در رشد و افزایش تعداد مقالات میبینیم و میزانها و معیارهای جهانی که برای این کار وجود دارد، شامل رنکینگها و رتبهبندیهای مختلفی هستند؛ مثلاً شانگهای، کی او اس، لایدِن، تایمز و سایمَگُو (SCImago). اینها درباره دانشگاههای مختلف و تعداد مقالاتی است که دانشجوها و اساتید در آن دانشگاهها چاپ میکنند، تحقیق میکنند و از این نظر دانشگاههای جهان را رتبهبندی میکنند. همین مطلب درباره اطلسهای علمی در پایگاه اسکوپوس نیز مشاهده میشود. اینها در سایتها قابل مشاهده است و باید توجه داشت که تنها بخشی از توسعه یا رشد علمی در کمیت و تعداد مقالات دانشگاههاست. این رتبهبندیها به شکل نظاممند و منظمی تعریف شده است. دانشگاهها در این پایگاهها بر این اساس رتبهبندی میشوند، اما این تنها معیار نیست.
یکی از معیارهای این پایگاهها این است که میپرسند کیفیت اساتید و دانشآموختگان دانشگاهها به چه میزانی است. این کیفیت شامل برندهشدن جوایز مختلف، ازجمله جایزه نوبل یا فیلدز است. میتوان گفت بهطور کلی ملاک اصلی تأثیر اجتماعی دانشگاهها (Social Impact) است. به این معنا کلیه نتایج و دستاوردهای نهادهای علمی اعم از دانشگاهها یا مراکز علمی دیگر در سطح اجتماعی بررسی میشود. باید دید نهاد علمی مذکور برای رفاه اجتماعی تقلیل مرارتهای بشری یا پیشبرد علوم و تکنولوژی و دیگر اهداف و غایات ارزشمند بشری به چه میزان توانسته تأثیر بگذارد. برای بررسی در سطح ملی سرانه مقالات با کیفیت بالا را در کشورهای مختلف با هم مقایسه میکنند و تعداد مقالات باکیفیت را میسنجند که در طول سال چقدر است.
چه کسی کیفیت آن را بررسی میکند؟
فراستخواه: آنها به این توجه میکنند که به چه میزان به این مقالات ارجاع شده است، برای مثال در تامسون، رویترز، اسکوپوس و چند سایت دیگر که پایگاه دادههای علمی دنیا هستند این مقالات ثبت شدهاند و ارجاعات آنها مشخص میشوند و تعداد آنها نیز در همین پایگاهها مشخص است. این پایگاهها، پایگاههای استنادی علوم گفته میشود.
تمامی مقالات این پایگاهها به زبان انگلیسی است؟
فراستخواه: در قدیم چنین بود، اما اکنون ما در کشورمان نشریاتی داریم که در آن پایگاهها ثبت شدهاند و امروزه در آنجا مقالاتی به فارسی هم وجود دارد. همچنین نشریات ترکزبان، پاکستانی یا عربی هم در این پایگاهها هستند و مقالاتی به زبانهای مختلف و غیر از انگلیسی هست. این نشریات بر اساس معیارهای مشخصی در آن پایگاهها عضو شدهاند و اگر در چنین نشریاتی که عضو این پایگاهها هستند، مقالهای داشته باشید، آن را حساب میکنند. پس میتوان دید که چون علم خاصیت میانذهنی و بینالاذهانی دارد، میزان ارجاعات به هر مقالهای و حسب استفاده دیگر پژوهشگران از مقاله مذکور نشانه افزایش کیفیت آن و همچنین افزایش رتبه آن در رنکینگ جهانی خواهد بود. ملاک به این ترتیب است که بیشترین ارجاعات چقدر بوده و مقاله در کدام سطح از ارجاعات قرار دارد، آیا در یک درصد بالای ارجاعا بالاتر قرار دارد؟ یا در ۱۰ درصد و آیا در ۱۵ درصد بالایی؟ اهمیت این موضوع در سالهای اخیر دوچندان شده است و استنادکردن به مقالات دیگر متفکران از اصول خدشهناپذیر مقالهنویسی تخصصی شده است.
البته نمیتوان رشد علمی و توسعه در کشور را به یکی از این اعداد و ارقام متصل کرد؛ بلکه برای بررسی آن باید بسیار پیچیدهتر و عمیقتر به مسئله نگریست. معیار دیگری که مبنای مقایسه کشورها قرار میگیرد این است که در هر کشوری چقدر مقاله منتشرشده در ساینس (Science) و نیچر (Nature) دارد که البته بیشتر به علوم پایه و مهندسی مربوط میشود. ولی معیارهای مهمتری هم وجود دارد که در ادامه چند نمونه دیگری را با شما در میان میگذارم. برای مثال گفتهاند که تعداد مقالات هر کشور را در نظر بگیریم و ببینیم که اندیشمندان و دانشمندان آن کشور به چه میزان مقالات مشترک با کشورهای دیگر دارند و این کشورها با کشور مبدأ چه فاصله مکانی را دارند. اینکه افراد مقالات خود را بهصورت مشترک با افرادی از کشورهای دیگر چاپ کنند یک شاخصی برای رشد علمی در کشورهاست. این نشان میدهد که نگاه به علم، یک نگاه بینالمللی و جهانی (Global) است. همکاریهای بینالمللی از معیارهای کلیدی است. علم فقط تولید دانش نیست، بلکه ارتباط هم اهمیت بسزایی دارد. نفس گفتوگو و ارتباط بین اقصی نقاط جهان یکی از لوازم علم است و عقلانیت ارتباطی هم از همینجا نشأت میگیرد.
آقای دکتر پرسشی که اینجا پیش میآید این است که آیا این در حد همین عقلانیت علمی و گفتوگو باقی میماند یا جنبه تجاری و صنعتی هم ممکن است به خود بگیرد؟
فراستخواه: بله اتفاقاً یک ملاک دیگر اینها برای رشد علمی در کشور این است که به کاربران (اعم از انسانها، نهادهای مدنی یا کارفرمایان) مراجعه کرده و ببینیم که چه در حوزه تجاری و چه مدنی و در حوزه عامالمنفعه چه نیازهایی داشته و برای کدامیک به علم و محققان علمی روی میآورند. باید دید که هریک برای دانشگاهها یا نهاد علمی به چه میزانی اعتبار قائل هستند. حال پرسش من از کسانی که میگویند در دولت قبلی رشد علمی اتفاق افتاده و امروزه کم شده، این است که با چه میزان و محکی این نتیجه را گرفتهاند. ما طبق اعلامهای مختلف حدود ۲۷۰۰ الی ۲۸۰۰ دانشگاه، نهاد یا مراکز و واحدهای مستقل آموزش عالی در کشور داریم؛ پرسش دیگر اینجاست که از این تعداد، چند دانشگاه یا واحد آموزشی و پژوهشی در سطح پانصد دانشگاه جهان هستند؟ مشاهده میکنیم که در رتبهبندی شانگهای فقط دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی شریف جزو پانصدتای اول هستند. این یک رتبهبندی است و من نمیخواهم بگویم که بهطور مطلق درست است، هرکسی میتواند رتبهبندی شانگهای را نقادی کند، من چند مقاله در این باب دارم. در آن مقالات این رتبهبندیهای مختلف در سایتهای مرجع را نقادی کردهام و شاخصهای آنها را بحث و بررسی کردهام، اما به هر حال من واقعیت موجود را میگویم که امروزه هست. دانشگاه تهران از چند سال پیش توانست در رتبهبندی شانگهای جزو پانصدتای اول قرار بگیرد و در سالیان اخیر هم در سیصدتای اول آن قرار گرفته است، دانشگاه شریف هم چند سالی میشود که توانسته در این رتبهبندی جزو پانصدتای اول بشود. در همین رتبهبندی امریکا ۱۳۴ دانشگاه دارد، یا مثلاً آلمان ۳۹ دانشگاه دارد، کشور ما دو دانشگاه دارد، انگلستان بیستوچند دانشگاه دارد؛ اسرائیل و برزیل هرکدام شش دانشگاه دارند، حتی عربستان هم چهار دانشگاه دارد. اینجاست که میتوانیم خودمان را با کشورهای دیگر مقایسه بکنیم و بگوییم که حتی در حد عربستان هم نیستیم. در پایگاه سایمَگو هم که رتبهبندی دیگری ارائه داده، دانشگاه تهران رتبه ۳۴۸ را دارد. در رتبهبندی کی او اس فقط دانشگاه تهران و شریف هستند که در چهارصد تا ششصدتای اول دنیا قرار دارند.
همانطور که ملاحظه میکنید من از کمّیترین و خُردترین شاخصها شروع کردم و خودم این شاخصها را خیلی مهم نمیدانم، ولی واقعیت جاری چنین است. با این مبناها خواستم نشان دهم که چقدر رشد داشتهایم. در رتبهبندی تایمز تعداد دانشگاههای ما کمی بیشتر میشود، در کنار دانشگاه تهران و شریف، دانشگاههای اصفهان و علم و صنعت هم در رتبهبندی چند صدتای اول قرار دارند؛ در لایدن چند دانشگاه دیگر هم اضافه میشوند، در تهران، دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، دانشگاه امیرکبیر، شریف و تربیت مدرس و در اصفهان هم دانشگاه صنعتی اصفهان در رتبهبندی چندصدتای اول هستند. طی سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۶ خبری شنیدیم که در کشور ما در حالت کلی، ۱۳ دانشگاه در بین هفتصد دانشگاه برتر جهان هستند و بقیه دانشگاههای ما از این رتبهبندیها خارجاند. بودن ۱۳ دانشگاه از بین ۲۷۰۰ و ۲۸۰۰ دانشگاهی که داریم به نظر رشد و توسعه علمی مطلوب و مناسبی را نشان نمیدهد. دانشگاهها شامل دانشگاه شریف، تهران، امیرکبیر، صنعتی اصفهان، علم و صنعت، تربیت مدرس، فردوسی مشهد و شهید بهشتی هستند.
حال با این مقدمات میتوان این گفته را بررسی کرد: ما در سالیان اخیر تعداد مقالاتمان افزایش پیداکرده است و نرخ رشد داشتهایم، به هر حال دانشجویان، اساتید و پژوهشگران بیشتری به تولید علم و نوشتن مقاله اهتمام ورزیدهاند؛ اما و هزار اما آیا همین یک ملاک کافی است؟
در سالهای اخیر متأسفانه این نرخ رشد باعث پروپاگاندای دولتی شده و هرکسی که بر سرکار میآید از نرخ رشد در دوره خودش دم میزند و اعداد و ارقامی برای اثبات آن ردیف میکند. دقت داشته باشید چون در سالهای پیش تعداد مقالات ما در دنیا خیلی خیلی کم بوده، الآن رشد زیادی در فضاهای خالی به چشممان میآید و سادهباورانه دچار اعجاب میشویم!
بهعبارتی تنها اصل سرعت لحاظ شده و نه کیفیت؟
فراستخواه: بله. ما با تعداد زیادتر و سرعت بیشتر به نوشتن مقاله اهتمام ورزیدهایم، اما اینکه چقدر به این مقالات استناد میشود بحث دیگری است. در عین حال در نظر داشته باشید که نرخ رشد در موارد دیگری هم شتابی چنین را داشته است، مثلاً نرخ رشد در مراجعه به اینترنت برای یافتن مطلبی نرخ رشد بالایی داشتهاند. این نشان از دینامیسم و پویایی جامعه است و درباره صنعت موبایل و استفاده از آن هم این موضوع صدق میکند. در علم هم ما با یک نرخ رشد بالا مواجه بودهایم؛ یعنی، با حدود ۲۰ درصد نرخ رشد، تعداد مقالات ما در حال حاضر به ۲۳ الی ۲۴ هزار مقاله رسیده است و این نرخ رشد از خیلی کشورها مثل چین بیشتر است. نرخ رشد چین ۱۵ درصد است، نرخ رشد کره جنوبی ۱۰ درصد است. نرخ رشد امریکا ۴ تا ۵ درصد است. قطعاً مشاهده میکنید که نرخ رشد ما به دلیل عقببودنهای قبلی، حالا بیشتر شده، اما در کل تعداد مقالات در این کشورها از کشور ما بسی بیشتر است.
همان افزایش سرعت …
فراستخواه: بله با سرعت در حال زیاد نوشتن مقاله هستیم. چون جای خالی زیاد داشتهایم، در حال پرکردن ظرفیتهایمان هستیم. من بهعنوان دانشآموزی کوچک از جامعه علمی کشور از این موضوع خوشحالم، ولی این نباید باعث بشود که جنبههای دیگر موضوع از نظر ما دور بماند. این رشد نشانه پویایی جامعه است، طبق آمار این نرخ رشد از سال ۱۹۹۸ آغاز شده است که میشود سال ۱۳۷۶ و تا سال ۲۰۰۸ ادامه داشته که معادل سال ۸۵ میشود. بالاترین نرخ رشدها را ما در این بازه زمانی داریم. این نرخ رشد در بازه زمانی دوران اصلاحات آغاز شده و آثار و نتایج خود را تا پس از آن نشان داده و در ابتدای آن هم آثار کارهای پیش از اصلاحات بوده؛ یعنی، سرمایهگذاریها در بخش دانش و فعالیتهای دیگر باعث این نرخ رشد شده بود. تغییراتی که در زیست جهان اجتماعی مردم حاصل شده بود یکی دیگر از عوامل این نرخ رشد در آن سالهاست. طی این بازه زمانی از رتبه پنجاه و چندم در دنیا به رتبه بیست و چندم رسیدیم. در واقع ما رتبه خود در تعداد مقالات را با سرعت زیادی ارتقا دادیم. این نشاندهنده یک جهش و پویایی در زیست جهان مردم در جامعه ایران بود. حال سؤال اینجاست که این رشد متعلق به چیست؟ این رشد به نظرم به دلیل رشد گفتمان عقلانیت و علمگرایی در جامعه ایران است.
عقلانیت و علمگرایی؟
فراستخواه: در یک فرهنگ و گفتمان روشنفکری، بهمعنای عام آن؛ یعنی، گفتمان عقلانیت به معنای گفتمان خردورزی؛ علمگرایی به معنای اهمیتدادن به علم و بر صدر نشاندن آن، بهعنوان یک معرفت. اگر فردی در یکی از رشتههای علوم انسانی، مانند جامعهشناسی قصد تحصیل دارد، به این دلیل است که جامعهشناسی را یک معرفت موثقی میداند که برای بررسی آسیبهای اجتماعی بهطور علمی عمل کند. فرد به این نتیجه رسیده که اعتیاد، جرم، دزد و بزهکاری در جامعه به میزانی افزایش یافته که لازم است بهطور علمی راهکاری برای آن اندیشید. این بهنوعی گفتمان علمی است.
به یاد دارم وقتی آقای خاتمی میخواست وارد کارزار انتخابات بشود از وی پرسیدند که به نظر شما کارخانهها باید به دست بخش خصوصی اداره بشود یا دولتی باشد؟ آقای خاتمی در پاسخ گفت مدیریت علمی مهم است.
فراستخواه: بله. بحث از تخصص خیلی مهم است. این بحثها متعلق به جامعه مدنی است. دانشگاهها از هشتصد سال پیش که بهوجود آمدند در متن شهرها بودند. برای مثال دانشگاه آکسفورد حدود نهصد سال سابقه دارد. دانشگاه کمبریج چند سال پیش هشتصد سالگی خود را جشن گرفته بود. این دانشگاهها در متن شهرها به وجود آمدند. در آغوش پویاییهای فرهنگی، اجتماعی و معرفتی جامعه بود که دانشگاهها پدید آمدند. در ایران هم تا یک تحرک و پویش خاصی در جامعه شهری و مدنی ایجاد نشود به شکل اصولی رشد و تعالی نخواهند داشت. برای مثال تحولی که در گفتمانهای دینی ما بهوجود آمده و شامل گفتمانهای نوگرایی دینی و روشنفکری دینی میشود و این درک که دین و علم هر دو ساحتی از ساحتهای بشری هستند میتواند به رشد علم کمک کند. خلاصه رشد گفتمان علم در ایران سبب این نرخ رشد شده است. اشتیاق دانشجویان و اساتید و پویش جامعه در جهت عقلانیت باعث شده که تولید مقاله در کشور شیب تند صعودی پیدا کند؛ البته در سطوح سیاستگذاری و مدیریت هم عواملی را میبینیم که شاید به یک جهت به سیاستهای دوره اصلاحات بازمیگردد و معاونت پژوهشی وزارت علوم که آقای دکتر منصوری و دوستانشان در رأس امور بودند؛ برای تولید مقالات علمی برای نویسندگان آنها جایزه و پاداش در نظر گرفتند. کمکها و تسهیلاتی برای تولید مقاله در نظر گرفتند تا افراد بیشتری به تولید علم رغبت پیدا کنند. مورد دیگر که اهمیت داشت بهبود شاخصهای اقتصادسنجی در ایران در دهه ۷۰ بود. طبق شواهدی که در دست داریم در همین دوره که رشد علمی را مشاهده کردیم، اوضاع اقتصادی کشور هم روبه بهبود بوده است؛ البته این بهبود هم بر اساس بعضی شاخصها بوده، ولی در کل وضع اقتصاد نسبتاً بهبود پیدا کرده بود. پس اگر همه این عوامل را در کنار هم در نظر بگیریم، میتوانیم به تصویر جامعی برسیم که دلیل نرخ رشد علمی در آن سالها را نشان میدهد. این عوامل در کنار افزایش حقوق هیئتعلمی دانشگاهها باعث رشد شد.
حدوداً دو برابر شد…
فراستخواه: بله حقوق افزایش پیدا کرد و همچنین افزایش اعتبارات پژوهشی دانشگاهها؛ در این دوره اعتبارات پژوهشی دانشگاهها اندکی افزایش پیدا کرد که بعداً دوباره کم شد، ولی در دورهای این اعتبارات هم به تولید مقاله کمک میکرد. در آن دوره تعداد دانشجویان تحصیلات تکمیلی هم بیشتر شد. وقتی دانشجویان ارشد و دکترا زیاد شوند، تعداد مقالات تولیدشده هم افزایش پیدا خواهد کرد، در دانشگاهها آئیننامه ارتقا باعث میشد اساتید به تولید مقاله بیشتر روی بیاورند. یکی از مواردی که مبنا قرار میگیرد تا ارتقا از مربی به استادیار، از استادیار به دانشیار و همینطور رو به بالا پیش برود تعداد مقالات آنهاست. این را نیز در نظر داشته باشید که من برای تمامی این موارد ملاحظات انتقادی دارم. آئیننامه ارتقا در درون خود اشکالاتی دارد که مورد بحث کنونی من نیست، من در حال بیان علتهایی هستم که باعث شد این درصدهای رشد در تعداد مقالات کشور مشاهده شود. حال اگر ما همان نرخ رشد دهه ۷۰ را ادامه میدادیم الآن باید بسی بیشتر مقاله در سال تولید میکردیم و الآن میبایستی در رتبه ده میبودیم. منظورم این است که آن نرخ رشدی که در آن دوره دیدیم در دوره آقای احمدینژاد کمتر و کمتر شد. با یک پیشبینی ساده و با همان نرخ رشد ما بایستی در سال ۲۰۱۳ به رتبه دهم دنیا میرسیدیم که متعلق به کره جنوبی است. سرعت نرخ رشد در دهه ۸۰ با شیب کمتری پیش رفته است. امروزه ما در رتبه پانزدهم دنیا (فقط از نظر نرخ رشد مقالات) هستیم؛ البته ممکن است که از نظر رشد تعداد مقالات جلوتر رفته و مثلاً به رتبه سیزده برسیم، اما رقابت در رتبههای بعدی سخت و سختتر خواهد شد؛ زیرا رقبای ما در تعداد مقالات کشورهای منطقه مانند ترکیه و عربستان نخواهند بود، بلکه رقابت ما با کشورهایی مثل استرالیا یا هند و کره جنوبی است. رقابتکردن با کشورهایی مانند برزیل، سوئد، سوئیس و انگلیس آسان نخواهد بود. در نهایت هم که امریکاست. شما ببینید که ما با این رشد بیستوچند هزار مقاله داریم، اما امریکا حدود ۳۰۰ هزار مقاله دارد. در کشورهای اروپایی تا حدوداً ۸۰ هزار مقاله هست. در آسیا و کشوری مانند کانادا هم حدوداً ۵۰ هزار مقاله در سال تولید میشود و ما هنوز برای رقابت با این کشورها راه زیادی در پیش داریم. میخواهم این نتیجه را بگیرم که ما ظرفیتهای فراوانی را استفاده کردیم تا به چنین رشدی رسیدیم و از این به بعد راه سختتری در پیش است. مدیریت، حمایت، عقلانیت، استقلال دانشگاهی و آزادی علمی، زمینه مناسب اجتماعی، فرهنگی و مدنی و اقتصادی و امکانات فراوانی لازم است تا بتوان باز هم در گردونه رقابت با این کشورها باقی ماند و مثلاً به تعداد ۷۰ تا ۸۰ هزار مقاله برسیم. اجازه بدهید این نکته را هم بگویم که نرخ رشد در مقالات در دهه ۷۰ به بعد فقط متعلق به کشور ما نبوده است، مصر نیز چنین نرخ رشدی داشت، ترکیه، عربستان و حتی پاکستان نیز چنین نرخ رشدی را داشتهاند؛ یعنی، میخواهم بگویم که این نرخ رشدی که بر سر زبانها افتاده و تبلیغاتی و غلطانداز است ما را به بیراهه میکشاند. این نرخ رشد امروزه پروپاگاندای دولتی هم شده است در حالی که در تمام جهان در کشورهای در حال توسعه یک روند جهانی بوده است. نرخ رشد صعودی در کشورهای در حال توسعهای که ظرفیتهایشان را بهکار میگرفتند معمولاً دیده شده است.
حال بیایید از جنبه دیگری به مسئله بنگریم. فرض کنید که ما نرخ رشدمان را با سرعت زیادی ادامه داده و به رتبههای بالا هم رسیدیم، مثلاً پس از امریکا و چین به رتبه چهارم رسیدیم و کاملاً به اینها برسیم. حال پرسش اینجاست که آیا ما با این وضعیت رشد علمی داشتهایم؟ پاسخ من منفی است، یعنی اگر ما به رتبه چهارم هم برسیم آنگاه در بهترین حالت در سال ۲۰۱۸ که به چنین رتبهای رسیدیم بازهم دلیل بر رشد علمی ما نخواهد بود. البته مسلماً میدانید که این فرض من خیالی است زیرا محال است که تا ده سال دیگر هم به رتبه چهارم برسیم. اگر به این رتبهها برسیم آیا مسئله ما حل میشود؟ پرسش در اینجاست و جواب من منفی است.
بحث اصلی من در اینجاست که این شاخصها حتی در صورت وقوع، باز هم گمراهکننده است. دلیل آن هم این است که شاخصهای کیفی ما برای تولید مقاله ایراد و اشکالات بسیار داشته و وضعیت نگرانکنندهای دارد. شاخصهای اصلی که رشد و پویایی واقعی علمی را نشان میدهد در کشور ما وضعیت مطلوبی ندارد. آن نوع رشد علمی مدنظر است که در جامعه مؤثر باشد. در این زمینه و پیرامون آن از نظر محتوایی و کیفی قضیه، من تصور میکنم که در واقع ما همچنان مشکل داریم. من سعی میکنم یکییکی این مشکلات را یادآوری کنم. یکی از این عوامل استنادات به مقالات بود که باید از کسانی که مدام از رشد علمی دم میزنند پرسید که به این تعداد مقاله، چه میزان استنادات میشود؟ در چه تعداد از مقالاتی که در کشورهای دیگر نوشته میشوند به مقالات تولیدشده در ایران ارجاع میدهند؟ در این قسمت ما خیلی عقب هستیم، برای مثال از اسرائیل عقبتر هستیم؛ از لحاظ ارجاع، اسرائیل در رتبه دهم دنیاست اما ما در رتبه سیوششم جهان هستیم. از عربستان، ترکیه و مصر هم عقبتر هستیم و با بعضی فاصله کمتر و با بعضی دیگر فاصله خیلی زیادی داریم؛ یعنی باید در دنیا خیلی به مقالات تولیدشده در کشور ما ارجاع بشود تا از این نظر رشد کنیم و بتوانیم بگوییم که علم تولیدشده، ما را دیگران در دنیا میشناسند و در متون آنها استفاده میکنند.
یکی دیگر از شاخصها ضریب تأثیر IF (Impact Factor) است. این شاخص هم اهمیت بالایی دارد. آی اف شاخصی است که چنین تعیین میشود: تعداد مقالات را در دو سال گذشته محاسبه میکنند و بعد نگاه میکنند که در این دو سال چقدر به این مقالات استناد شده است. این نسبت را آی اف مینامند که در این نسبت هم ما وضعیت مطلوبی نداریم؛ برای مثال از کشوری مانند امارات هم در این شاخص عقب هستیم. نشریات در کشور امارات تا نسبت آی اف رده سه هم دارند، درحالیکه در بهترین حالت در نشریات علوم پایه کشور ما نسبت آی اف از رده یک بالاتر نرفته است، در علوم انسانی (به دلیل مشکلات و مصائب این علوم در ایران) که وضع خیلی بدتر است و کار زیادی برای رقابت با کشورهای منطقه خودمان در پیش داریم؛ چه برسد به کشورهای اروپایی و کانادا و امریکا، مسلماً این را در نظر دارید که از گفتن این مطالب و قیاس بین کشورهای مختلف قصد تخفیف یا تمسخر و کوچککردن کشوری را ندارم، اما در قیاس بین کشور ما با تاریخ و تمدن غنی و پرمایه با کشوری مانند امارات که قدمتی حداکثر دویستساله دارد نباید چنین اختلاف معیاری باشد. ما باید خیلی وضعیت بهتری داشته باشیم. به هر حال اگر بخواهم سخن خود را کوتاه کرده و ملاکهای باارزش رشد علمی را بیان کنم؛ یکی از ملاکهای مهم تعداد محققان کشور در بین یک میلیون نفر جمعیت است. این یک شاخص مهم است که ما در اینجا با کشورهای دیگر خیلی فاصله داریم. توزیع جغرافیایی علم در کشور، از دیگر معیار و محکهای توسعه علمی در کشور است. این موضوع اهمیت دارد که ببینیم در شهرهایی مانند سیستان و بلوچستان، بوشهر، خراسان یا زاهدان که با مشکلات زیست بومی دستبهگریبان هستند چه تعداد از مقالات تولید شده است و ساکنان این استانها برای حل مشکلات زندگی روزمره خود چقدر به راهکارهای علمی روی میآورند. یکی دیگر از شاخصها همکاریهای بینالمللی است. یکی دیگر از شاخصها نسبت درصد تولید علم در ایران نسبت به تولید علم در جهان است. یکی دیگر از این معیارها، سهم تولید علم در تولید ناخالص داخلی در کشور است.
این سهم تولید علم و مقاله در تولید ناخالص داخلی چقدر است؟
فراستخواه: سهم پژوهش در تولید ناخالص داخلی در ایران، حدود نیم درصد است؛ گاهی تا ۰.۷ درصد هم افزایش پیدا میکند، درحالیکه در دنیا این نسبت بهطور متوسط ۲.۳ درصد است. شما با کشورهای گروه منا (MENA) آشنا هستید، کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه گروهی تشکیل داده و آن را منا نام نهادهاند؛ سهم پژوهش در تولید ناخالص داخلی در گروه این کشورها متوسط ۱.۲ درصد است، یعنی ما از متوسط درصد این کشورها هم پایینتر هستیم و توجه دارید که با کشورهایی مانند سوئد و سوئیس مقایسه نکردم، بلکه کشورهای همجوار خودمان را گفتم. ما از خیلی از این کشورهای همسایه مانند لبنان، مصر و عربستان عقبتر هستیم. یکی دیگر از مهمترین شاخصها، نوآوری است و اینکه از طریق علم و دانش، به چه میزان ارزشهای اجتماعی تولید خواهد شد. این شامل ارزشهای تجاری و ارزشهای اجتماعی در کنار هم میشود، چه ارزشهای تجاری مانند تولید کالا یا تولید فناوری که به شکل اختراع ثبت و تولید شود و چه ارزشهای غیرتجاری. به چه میزان از طریق این مقالات، ارزشهای مدنی، اجتماعی به دست میآید که در راستای اهدافی مانند حفظ صلح یا حفظ محیط زیست باشد.
برای مثال وقتی دانشگاهها در شهر بیشتر میشود، به چه میزان بر اثر تحصیلات افراد، زباله هم در شهر کاهش مییابد. اینها شاخصهایی است که ما به اینها شاخصهای کیفی میگوییم. معیار دیگری که به نظرم میآید این است که به چه میزان به علم مراجعه میشود. مدیریت علمی در چه حدی در ارکان تصمیمگیری کشور جاری و ساری است و به چه میزانی مسئولان امور برای تصمیمگیریهای کلان کشور به علم مراجعه میکنند. اگر این شاخصها را در نظر بگیریم متأسفانه وضعیت کشور ما نگرانکننده است. برای مثال شاخص تعداد اختراع برای یک میلیون نفر در کشور ما حدود ۵۰ تاست، البته این شاخص، متوجه جامعه را نشان میدهد و اختلاف بین استانها را مشخص نمیکند. مثلاً در استان خراسان این تعداد تا ۱۱ نفر کاهش پیدا میکند. در اصفهان وضعیت نسبتاً بهتری داریم و این شاخص حدود ۹۰ نفر است؛ به دلیل دانشگاه صنعتی اصفهان، آنجا رشد واقعاً خوبی را مشاهده کردهایم. این شاخص در تهران از اصفهان کمتر است، حدود ۵۷ نفر به ازای هر میلیون؛ در حالت کلی برای کشور متوسط ۵۰ را در نظر بگیریم میبینیم که در مقایسه با دیگر کشورهای دنیا ما خیلی عقب هستیم. این مطلب نیز اهمیت دارد که اطلس علم در کشور ما توزیع بهینه و عادلانهای ندارد. برای مثال در محاسبهای که من کردهام به ازای ۲۴ هزار مقالهای که در کشور ما تولیدشده، ۲۱ هزارتای آن مربوط به تهران بوده است. این همه قیل و قال بر سر ۲۴ هزار مقاله، در اصل هیاهویی توخالی است، از این تعداد ۱۰۳ تا از مقالات متعلق به استان خراسان شمالی است؛ ۱۲۱ مقاله از بوشهر است و ۱۷۷ مقاله از ایلام، ۱۴۶ مقاله هم از هرمزگان؛ کدام کشوری چنین نابرابری و بیعدالتی را در خود دارد؟
این توزیع ناعادلانه تولید مقالات در کشور ما از مواردی است که پیشبرد و توسعه علمی را کند کرده و از کیفیت تهی کرده است. اکثریت کشورهای در حال توسعه که شروع به رشد و توسعه مناطق خود میکنند، رشد متوازن و توسعه پایدار را در دستور کار قرار میدهند، بهگونهای که میتوان گفت به شکلی رشد به جان تمام کشور نفوذ میکند و در همهجا آثار و برکات خود را نشان میدهد؛ نه اینکه تنها در مرکز و پایتخت کشور رشد ظاهری داشته باشد. رشد مقالات در کشور ما به شکل دوپینگی است، یعنی من برای اینکه ارتقا در مقام بیابم یک مقالهای نوشتم در دانشگاههای پایتخت مقالات دیگری نوشتهشده و گویی همه اساتید و دانشجویان کل کشور در یکجا جمع شده و دوپینگی کردهاند که ناگهان تعداد زیادی مقاله تولید کنند. حقیقتاً این چه هنری است که در پایتخت سیاسی کشور تعداد زیادی مقاله بیکیفیت و بدون ارجاع و استناد تولید شد و از بقیه جاها غفلت شد، تازه متولیان امور بر سر اینکه این رشد نامتوازن متعلق به چه کسی است، دعوا و مرافعه میکنند؛ برخیالی صلحشان و جنگشان، برخیالی نامشان و ننگشان.
به نظرم پرسش از اینکه نرخ رشد متعلق به این دولت است یا دولت قبل، اصلاً محل بحث نیست و به قولی اینها جنگهای زرگری هستند تا ذهن اکثریت مردم را از پرسشهای اساسی منحرف گردانند؛ به نظرم اگر عمیقتر بنگریم اصلاً رشدی رخ نداده که بخواهیم قضاوت کنیم متعلق به کدام دولت است و باید درباره اصول و معیارها دقیقتر اندیشید. باید به مسائل دقیقتر نگریست. به نظرم تنها با رشد تعداد مقالات که تازه یکی از انواع تولیدات علمی است، نمیتوان به این نتیجه رسید که رشد علمی به وقوع پیوسته بلکه به نظر من توسعه علمی در کشور نیاز به یک زیستبوم دارد. نیاز به یک اکوسیستم خاص است. در جامعه و زیست جهان جامعه ما باید زیستبومی برای علم وجود داشته باشد. ما در جامعه خودمان نیازمند «جنگلینگی» برای تولیدات علمی هستیم و این منوط به آن است که زیستبومی برای رشد علمی فراهم شود. باید در جامعه علمی کشور ما یک نوع جنگلینگی یا اکوسیستم مناسب برای عقلانیت و علمورزی و کاربست علم برای حل مسائل و نگونبختیهایمان ایجاد شود.
جنگلینگی را بیشتر توضیح دهید.
فراستخواه: شما در جنگل درختان متفاوتی میبینید. در آنجا درختان فتوسنتز میکنند و در کنار هم محیط و زیستبوم مناسب برای رشد همدیگر را فراهم میکنند. ما در محیط علمی هم به زیستبومی متناسب نیازمندیم. در جامعه علمی باید مقاله در کنار آثار اجتماعی مترتب بر آن، برای پاسخ به نیازی اجتماعی و فرهنگی بوده باشد. باید موضوعات و مسائل موردبررسی در مقالات از متن جامعه برخاسته باشد. باید پرسید که به چه میزان دانشگاههای کشور ما با تولید مقالات به توسعه استانی خود کمک کردهاند؟ یا به چه میزان با تولید مقالات از مشکلات و مرارتهای مردم پیرامون خود کاستهاند؟ در حال حاضر مردم عزیز ما در استان سیستان و بلوچستان با مشکل گردوغبار و ریزگردها دستبهگریبان هستند و این مشکلی بسیار جدی است، این مردم گرفتارند وقتی روی گلیم قدم میگذارند گویی روی خاک راه میروند؛ در کوچه و خیابان نمیتوانند بهراحتی تنفس کنند و با مشکلات ریوی و تنفسی مواجه شدهاند، باید پرسید چه مقداری از مقالات تولیدشده در پاسخ به این مشکل یا درباره آن بوده است. درباره مسئله خاک در کشورمان چه تحقیقات تازهای کردهایم که بتوانیم جلوی فرسایش خاک در کشور را بگیریم؟ مسئله فرسایش خاک در ایران مسئله بسیار مهمی است، همچنین است مسئله آب و کمبود منابع آبی در کشور که بهتازگی بعضی از مسئولان را از خواب بیدار کرده و سروصدای بعضیها بلند شده و بعضی هنوز نه.
من میخواهم در اینجا از متفکری نام ببرم که ممکن است نام وی را نشنیده باشید، ابوبکر محمد کرجی؛ او در قرن چهار و پنج هجری در کرج فعلی میزیسته است. این فرد یک ریاضیدان و زمینشناس برجسته در زمان خودش بوده است. وی را میتوان تقریباً همعصر ابنسینا و زکریای رازی و ابوریحان دانست. در زمانی که آلبویه در بغداد به قدرت رسیدند، فخرالملوک وزیر بهاءالدوله دیلمی از ابوبکر محمد کرجی حمایت کرد و او الفخری فی الجبر والمقابله را نوشت. درباره زمین و خاکهای مختلف ایران کتابی نوشت. کتابی هم نوشته است به نام انباط میاه الخفیه، یعنی استخراج آبهای زیرزمینی؛ وی این کتاب را در آن زمان در کرج نوشته است، زیرا در زمانی که وزیر آلبویه را کشتند وی از ترس جانش به زادگاه خود بازگشت. وی در کرج تحت حمایت وزیری به نام ابوغانم و با کمک او این کتاب را نوشت. این کتاب درباره زمینهای ایران و خاکهای مختلف موجود در آن است، شاید باورتان نشود که وقتی این کتاب را مطالعه میکردم بهقدری اطلاعات مفید در این کتاب بود که من تعجب کردم که چگونه شخصی در آن زمان توانسته چنین جامع و کامل این پژوهش را انجام دهد. وی در این کتاب زمینهای جاهای متفاوت را بررسی کرده و شرح داده است، خاک موجود در این زمینها از چه جنسی است؛ خاک رس آنها چه تراکمی دارد، آب در هرکدام به چه صورتی جاری میشود و سؤالاتی از این قبیل.
در آن زمان؟
فراستخواه: بله شگفتانگیز است. شما اطلاع دارید که اقتصاد ما از زمان گذشته تابهحال اقتصاد آبسالار بوده است، یعنی بسیاری از مشکلات جامعه ایران از دولت آبسالار ناشی میشده است و حالا هم که دولت نفتسالار و رانتی و ذهنیت رانتی جایگزین آن شده است. چون آب زیر سلطه دولت بوده، دولت به هرجایی که میخواسته آب میداده و تراکم جمعیتی هم در کنار آبراهها شکل میگرفته است؛ البته من قصد اغراقکردن و تکبعدیدیدن مسائل را ندارم، ولی میخواهم توجه شما را به مسئله محوری آب در کشور خودمان جلب کنیم. به هر حال کسی منکر این مسئله نیست که از قدیمالایام مسئله آب، برای ما مسئلهای استراتژیک بوده است. مسئله آب در آینده به جناحهای سیاسی اصولگرا یا اصلاحطلب مربوط نخواهد شد، بلکه مسئلهای ملی و فراگیر است و باید به شکلی علمی با آن برخورد کرد تا بتوان از بروز بحران بیشتر پیشگیری کرد. در قرن چهارم هجری، یعنی معادل قرن یازدهم میلادی، پیش از رنسانس اروپا، ما دانشمندی مانند کرجی داشتهایم که با این دقت علمی و تیزبینی مسئله خاک را بررسی کرده و انواع آن را تشریح کرده است. چنین نخبگانی در جامعه ما رشد و نمو داشتهاند، آن هم در زمانی که تقریباً دانشگاههای اروپایی هم تأسیس نشدهاند و بحثهای علمی باب نشده است. این شکوفایی و استعداد در جامعه ما بیسابقه نبوده و ما امثال خوارزمی و ابوریحان بیرونی را در تاریخ کشورمان داشتهایم، قصد اغراق و بزرگنمایی ندارم، اما هدف سخنم این است که وقتی در آن زمان چنین افرادی پدید آمدهاند، چرا امروزه چنین نمیشود. کتاب آقای کرجی ترجمه شده و انتشارات آستان قدس رضوی به کوشش آقای حسین خدیو جم آن را چاپ کرده است، کافی است شما این کتاب را ببینید تا میزان نبوغ و خلاقیت و دقت علمی در آن را با چشم خودتان ملاحظه کنید.
میتوان با قطعیت گفت که ما امروزه هیچ دانش سیستماتیک و کافی درباره وضعیت آبهای کشورمان همچنین دانشی برای فرسایش خاکمان، برای حل مشکل ریزگردها و دیگر مسائل و مشکلات جامعه تولید نکردهایم. برای بسیاری از آسیبهای اجتماعی و مشکلات فرهنگی پیشرویمان دانشی نداریم و در پی تولید آن نیز نبودهایم. الآن مشکل آلودگی هوا در تهران و شهرهای بزرگ، بخشی به دلیل بنزین نامناسب است؛ این مشکل از نداشتن علم و دانش کافی در شاخه شیمی نشأت میگیرد، ما چقدر در حل این مسئله کوشش کردهایم؟ مسلماً این وظیفه دولت است که مراقب باشد بنزینی تولید شود که مردم را دچار انواع و اقسام سرطانها و بیماریهای مختلف نکند. چقدر در این زمینهها دانشگاههای ما فعال بوده و پژوهشگران و اندیشمندان ما مقاله و علم تولید کردهاند؟ در این زمینهها در وضعیت اسفباری بهسرمیبریم و محققان ما بر اثر مشکلات موجود بر سر راهشان با توجه به احتیاجات جامعه کاری نکردهاند. من مثالی برای شما میزنم تا موضوع مصداقی هم پیدا کند، دانشگاه کمبریج در کشور انگلستان بهتنهایی توانسته پدیده کمبریجی به وجود بیاورد، ۱۵۰۰ شرکت صنعتی و تولیدکنندگان فناوری و تکنولوژی که به فناوریهای بالا (هایتک ـ High Tech) مشهورند در این برنامه کمبریج در حال همکاری و تولید هستند. این دانشگاه ۱۵۰۰ شرکت را جمع کرده و با همکاری همه آنها در حال کارکردن و تولید انرژی یا کالا هستند. این خیلی اهمیت دارد که یک دانشگاه بتواند این تعداد از شرکتهای فناوری را تنها زیر چتر خود نگهداشته و تمام لوازم آنها برای تولید را فراهم کند، بدینوسیله کمبریج با درستکردن یک قطب فناوری و ارتباط با صنعتکاران مختلف نیازهای فراوانی را تأمین میکند. این شهرک علمی، دانشگاهی و صنعتی که حول محور صنعت و فناوری این دانشگاه تشکیل شده است، در ارتباط مستمر با دانشگاه ام آی تی امریکا است. به این رشد علمی گفته میشود که هم تولید علم و دانش و هم پاسخگویی به نیازها و احتیاجات جامعه را در برمیگیرد. این مثال جنبه ارتباط پیداکردن میان صنعت و تکنولوژی ازیکطرف و میان تولید مقاله و علم در نگاه کلیتر، بین دو دانشگاه مختلف، در راستای ارتباطگیری و بینالاذهانیبودن دانش را بهخوبی نشان میدهد. در عین حال گروههای علوم انسانی و علوم اجتماعی هم بهگونهای دیگر با سازمانهای تأمین اجتماعی یا نهادهای مدنی دیگری ارتباط یافته و به تولید دانش و ارتباطگیری خواهند پرداخت. در این ارتباطات، بین دانشگاه و سازمانهای قضایی و نهادهای اجرایی نیز بهصورت دیگری ارتباط و مبادله دانش و گفتوگو برقرار خواهد شد. همه اینها در کنار یکدیگر نشاندهنده رشد و توسعه علمی در دانشگاه است که در مثال ما، کمبریج نمونهای از وضعیت مطلوب است؛ پس به نظر من رشد علمی در زمانی است که علم، به ارزش مرکزی تبدیل شود، آزاد و مستقل و عزیز باشد و مرجع تصمیمگیری و اداره کشور باشد و معطوف به مسئلههای اجتماعی بشود و همکاری میان دانشگاهها و نهادهای اجتماعی، کنشگران و فعالان اجتماعی بیشتر شود و در نتیجه این ارتباط سفارش و نیاز به تولید علم در دانشگاه پدید آمده و دانشگاه در مقام تخفیف مشکلات مردم در جامعه از طریق نهادهای مختلف اقدام به تولید علم و دانش راهبردی میکند. این موضوع مهمی است و چند مدتی ذهن مرا به خود مشغول داشته است که آیا دانشگاههای ما سفارش اجتماعی دارند؟ به نظر من پاسخ به این پرسش منفی است، دانشگاههای ما اصلاً سفارش اجتماعی ندارند. جامعه به دانشگاه سفارش مسئله نمیدهد.
این موضوع که جامعه پاسخ پرسشهای خود را از جایی غیر از دانشگاه طلب میکند، آسیبهای بلندمدتی به جامعه خواهد زد. وقتیکه یک محقق در دانشگاه مشغول تحقیق و پژوهش است، چنانچه از جامعه سفارشی دریافت کند میتواند پروژهای اختیار کند و به سود جامعه عمل کند؛ چنانچه جامعهای سفارش و نیازهای خود را از دانشگاه نگیرد محقق پرسشی در اختیار ندارد تا آن را سامان ببخشد. پرسش دیگر اینجاست که آیا ما در جامعهمان و قانونمان سازوکارهایی داریم که باعث شود جامعه به دانشگاه سفارش بدهد؟ به نظرم پاسخ این سؤال نیز روشن است که چنین سازوکاری نداریم. حال اگر بخواهیم بهعنوان دقیقتر علوم انسانی را بررسی کنیم، ماجرا بسی بدتر خواهد بود؛ در علوم انسانی هیچ اختیاری در دست دانشگاهیان و محققان علوم اجتماعی و انسانی وجود ندارد.
امروزه مسائل و پرسشهای فراوانی وجود دارد که رشتههای علوم انسانی نمیتوانند وارد آنها بشوند و اجازه چنین کاری ندارند. اگر در زمینههای مذکور تحقیقی بکنند هیچ تضمینی وجود ندارد که حتی بتوانند آن را منتشر کرده و در محافل علمی منتشر کنند. درمجموع اگر بخواهم نتیجهگیری کنم باید این را بگویم که ما نباید فریفته بعضی از اعداد و ارقام بشویم و با اغراق و بزرگنمایی سعی کنیم دستاوردهای فراوانی برای خودمان متصور شویم و بحثهای بیهوده کنیم، بلکه باید عمیق، جامع و همهجانبه به مسائل و روشهای تولید علم و دانش و کیفیت آنها توجه ویژهای داشته باشیم. میزان رشد سالبهسال تعداد مقالات مسلماً لازم است، اما کافی نیست؛ اگر ما میخواهیم به رشد و توسعه علمی برسیم بهگونهای که در جهان و رتبهبندیهای علمی بین برترینها جایگاهی داشته باشیم، باید زحمت و تلاش بیشتری به خرج دهیم، سیاستهای درست علمی تعیین کنیم و برای دانشگاهها، آزادی علمی، استقلال دانشگاهی، پویاییهای مدنی، اداره درست کشور و تدبیر و عقلانیت اهمیت قائل شویم. به اینها همکاریهای بینالمللی و منطقهای را هم اگر اضافه کنید شاید بتوان به رشد رسید؛ اما متأسفانه هنوز هم در حال حاضر ما شاهد سیطره سیاست بر دانشگاهها هستیم، یعنی نظام سیاسی و ایدئولوژی حکومتی بر نظام حرفهای و علمی در دانشگاهها سیطره دارد. با چنین سیطرهای به رشد علمی نمیرسیم، زیرا مسائل علمی با نگاه امنیتی بررسی و بحث میشود. دانشگاهها هنوز اختیار کافی در برنامههای خودشان ندارند.
هنوز دانشمندان و پژوهشگران در دانشگاههای ما بهراحتی نمیتوانند با دانشمندان اقصی نقاط جهان ارتباط برقرار کرده، یا بهجاهای دیگر بهآسانی مسافرت کنند. همکاریهای بینالمللی و علمی در سطح جهانی، به دلیل ملاحظات سیاسی دچار خط قرمزهای فراوان و بیهودهای شده است. برای مثال فرض کنید که در یکی از رشتههای دانشگاهی با محققی از امریکا، بهصورت مشترک بخواهید مقالهای بنویسید، مسلماً میدانید که چه موانعی پیش پای شما خواهد بود، انواع و اقسام فیلترها را باید رد کنید. ابتدا باید از وزارت خارجه مجوز بگیرید که آنها از پذیرفتن سر باز میزنند و بعد دیگر نهادها؛ و در نتیجه من در مجموع تصور میکنم که با این سیطره سیاست بر علم، با عدم استقلال دانشگاهها، فقدان آزادی لازم برای کار علمی و دیگر مسائل و مشکلات سر راه، باید راه زیادی را بپیماییم تا از این وضعیت بیرون بیاییم. البته این را بگویم که در مواردی پیشرفتهایی وجود دارد، اما این پیشرفتها کافی نیست. پیشرفتهای بهوجودآمده هم بیشتر تحت تأثیر پویایی و پیشرفت بدنه جامعه بوده است، نه اتخاذ سیاستها یا راهبردهای درست از طرف دستاندرکاران و متولیان امور که اغلب میتوان گفت با تصمیمات اشتباه کاروان علم و دانش را به بیراهه کشیدهاند؛ اما من امیدوارم و این دینامیسم و تحولی که جامعه تجربه میکند در بعضی بخشها یا ساختارها، خود را به سیستمها به گونههای متفاوت تحمیل خواهد کرد. در مجموع اگر بخواهم در یک جمله این مطالب را خلاصه کنم، این میشود که با اینکه سیستمهای ما توسعه پیدا نکردهاند، اما در زیست جهان ما خبرهایی هست و تحولاتی دیده میشود؛ یعنی در زیست جهان اجتماعی ما، نسل جدید علمی، دانشمندان جوان و محققانی در حال رشد و شکوفایی هستند که میتوان به آینده آنها امیدوار بود. سطح تفکر و اندیشه و توانایی تحقیق و پژوهش در این دانشمندان جوان امیدوارکننده است. در عین حال با توسعه فناوری و ارتباطات به شکلی که امروزه میبینیم بعضی موانع از سر راه کنار رفته یا بهاجبار خواهد رفت، پس میتوان به آینده خوشبینانه نگریست. در عین حال شاخص پهنای باند ما و فیلترینگی که سر راه است، محدودیتهای زیادی که برای انواع تحقیقها بر سر راه است، مخصوصاً در علم انسانی، انکارناپذیر است. محدودیتهایی که سیستم اعمال میکند جلوی پویایی جامعه را میگیرد و از ساختهشدن زیستبوم علمی و رشد و توسعه واقعی جلوگیری میکند. در نتیجه اگر ما بخواهیم دنبال رشد علمی و توسعه علمی مطلوب باشیم باید به سمت آزادسازی این زیست جهان حرکت کنیم. اصلاح سیستمها و اصلاح نهادهای تصمیمگیر و نهادهای اجتماعی و ساختارهای اجرایی در این راه الزامی است.
به تمرکزگرایی اشاره کردید و از تمرکز سرانه تولید مقالات در تهران نسبت به دیگر شهرها آمارهایی ارائه کردید، به نظر میرسد در حوزه علوم هم تمرکزی برقرارشده است؛ بهگونهای که در علوم فنی و پایه، تکنولوژی و فناوریهای نظامی تعداد مقالات بسی بیشتر از مثلاً حوزه علوم انسانی میباشد. آیا میتوانیم از تمرکزگرایی در تولید مقالات هم بهعنوان عنصر دیگری از لیست بلندبالای متمرکزهای ایرانی نام ببریم؟
فراستخواه: بله به نکته مهمی اشاره کردید. در جایی از صحبتهایم گفتم که علوم انسانی با مشکلاتی بهمراتب بیشتر از دیگر حوزهها دستبهگریباناند و این تمرکز در تولید مقالات در حوزههایی که به مصلحت حکومت باشد را سبب میشود. توجه کنید که در حوزههای فنی، علوم پایه و حتی صنایع نظامی که منافع حکومت را تأمین میکنند هم محدودیتهایی وجود دارد، اما در حوزه علوم انسانی بسی بسیار بیش از این حرفهاست. برای مثال رشته فلسفه را در نظر بگیرید و گفتمان انتقادی را، مسلماً برای خیلی از افراد پژوهشهای اینچنینی خوشایند و مبارک نخواهد بود.
در قرونوسطی دیدگاهی وجود داشت مبنی بر اینکه علم خدمتکار و کنیز الهیات است. در قرونوسطی برای الهیات یا تئولوژی اهمیت زیادی قائل بودند و علم را صرفاً خدمتکار (Servant) الهیات میدانستند. بقیه علوم وظیفهای ندارند مگر اینکه در خدمت دستگاه الهیاتی و سیستم تئولوژی مستقر باشند. در کشور ما هم وضعیت به همین ترتیب است، یعنی یک جایگاه معرفتشناسانه مستقل برای علوم انسانی قائل نیستند. اگر بخواهم دلیل آن را بهصورت خلاصه بیان کنم این است که در نظامهای ایدئولوژیک که دولت یا ساختار سیاسی بر حوزه علم و دانشگاه حاکم شده، باعث نوعی سیطره سیاستهای دولتی بر تولید علوم خواهد شد. در اینجا قصد تخطئهکردن ایدئولوژی را ندارم، زیرا هر دانشمندی بهطریقاولی میتواند دارای ایدئولوژی خاصی باشد؛ اما سیطره ایدئولوژی دولتی بر فرایندهای علم و محتویات کارهای علمی و ارکان علمورزی، نتایج اسفباری به دنبال خواهد داشت که بعضی از آنها را در نظام آموزشی ما در این سالها مشاهده کردهاید. در این بین علوم فنی مهندسی و علوم پایه بر اساس این سیطره سیاستگذاریهای غلط، آسیب بهمراتب کمتری نسبت به علوم انسانی میبینند. دلیل آن هم مسائلی است که در علوم انسانی و اجتماعی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
علوم انسانی چه مسائلی را بررسی میکنند؟ آنها درباره حقیقت، خیر، زیبایی، عدالت، حقوق و قدرت و مفاهیمی از این قبیل بحث میکنند. درحالیکه بررسی این مطالب همیشه خوشایند حاکمیت نبوده و نیست. در علوم مهندسی ساخت تکنولوژی و فناوریهای مختلف مدنظر است و بحث از مفاهیم و تعریفها بهجایی دیگر موکول میشود و همین باعث آسیب بیشتر علوم انسانی و اجتماعی نسبت به علوم فنی، علوم پایه و صنایع نظامی خواهد شد؛ چراکه این علوم به میزانی از اصول و پیشفرضها دوری کرده و بیشتر به کاربرد و هدف ساختن و تولید وسایل میپردازند. یک مهندس دغدغه این را دارد که سازهای را طراحی کرده و بسازد که مقاومتر و با کارآیی بیشتری باشد، همینکه مهندس یک پل، جاده یا سد را بدون اشکال طراحی کند برای وی کافی خواهد بود و اینکه این سازه در چه جایی قرار داشته یا چه مسائل دیگری ممکن است ایجاد کند، بر حذر هستند. این مسائل و پرسشها در علوم انسانی و اجتماعی بحث و بررسی میشوند.
شما برای مثال علوم سیاسی را در نظر بگیرد، در این رشته مسئله بحث از توزیع قدرت است؛ حال متفکر حوزه علوم سیاسی در کشورهای توتالیتر چگونه میتواند درباره توزیع قدرت اظهارنظر کند؟ وقتی نوبت علوم انسانی میشود بهطور ناخودآگاه حساسیت متولیان امور هم بیشتر و بیشتر خواهد شد و اظهارنظر در این حوزهها با هزینه و ریسک بالاتری همراه خواهد بود. محدودیتها و قیدوبندها در این ساحت در تمامی ردهها وجود دارد، از گزینش دانشجو و سهمیهبندیها بگیرید تا گزینش استادان دانشگاهها و تسهیلات و امکاناتی که ارائه میشود و پژوهشها و یافتهها و انتشارات؛ میزان تمایزات و اختلافاتی که در این سطوح دیده میشود بهشدت بالاست.
یک دانشجوی فلسفه در بهترین حالت خلاقیت و اکتشاف، یا یک استاد فلسفه در محیط آکادمیک، درباره حقیقت سخن خواهد گفت و این زمانی است که روح حاکم بر این نهادها بهگونهای است که اکثریت بر این باور هستند که حقیقت در تصاحب ما و ملک طلق ماست، این نگاه باروح پژوهش و تحقیق فلسفی متناقض است. ما وقتیکه حقیقت را در تصاحب خودداریم، دیگر چه نیازی داریم به این بحثها؟ ما تمام حقیقت را در اختیار داریم و متفکران چه چیز جدیدی میخواهند ارائه بدهند که ما پیشاپیش ندانیم؟ این مشکل اصلی و ساختاری حاکم بر محیط آکادمیک و آموزشی ما در حوزه علوم انسانی است. در نتیجه در حوزه علومی مانند فلسفه، جامعهشناسی، علوم سیاسی و روانشناسی بسیاری از خط قرمزها وجود دارند که جلوی پیشروی محققان و خلاقیت اندیشمندان را خواهند گرفت. متأسفانه نگاه ایدئولوژیک وقتی با صورتبندی دینی و مذهبی مخلوط شود، نتایج و دستاوردهای مطلوبی به همراه نخواهد داشت. این مشکلات در کنار هم مانع از پویایی رشتههای علوم انسانی میشود.
شما این مسائل را در کنار متولیان مختلف امور در حوزه پژوهش و تحقیق دانشگاهی را لحاظ کنید، آنوقت خواهید دید که مراکز متعدد تصمیمگیری، مدیران و گروههایی که مداخله در محتویات علمی کار دانشگاهها و حوزههای علمی و پژوهشی دارند چگونه با تصمیمات مقطعی و غیرکارشناسی و نوعاً سیاسی مصیبتهای فراوانی به جامعه علمی ما میزنند. من یک بار شمارش کردم مراکز تصمیمگیری برای حوزه آموزش عالی بیش از ده نهاد بود، از شورای عالی انقلاب فرهنگی تا وزارت علوم و معاونت علمی ریاستجمهوری، کمسیون مجلس. هرکدام از اینها هم بدون همگرایی و هماهنگی با یکدیگر و بدون مشورت با صاحبنظران حوزههای دیگر تصمیمات متفاوت و گاه متضاد با هم میگیرند که در هرزمانی کاروان علم و دانش در کشور ما را به راه و بیراههای میکشانند. بهطور کلی اگر بخواهم نتیجهگیری کنم باید بگویم که وقتی دانشگاه استقلال لازم را نداشته باشد، تمامی رشتهها از علوم پایه در شیمی و ریاضی تا علوم انسانی و اجتماعی، هرکدام به شکلی ضربه میخورند؛ اما همانطور که پیشتر هم گفتم این آسیبهای مختلف در رشتههای علوم پایه و فنی مهندسی کمتر و در علوم انسانی و اجتماعی بسی بیشتر است و رشد و توسعه علمی صحیح و کارآمد را کند و در زمانهایی حتی با عقبگرد همراه کرده است. مثال دیگری که ملموس باشد را مطرح میکنم، کتابی منتشر کردهام تحت عنوان تاریخ هشتادساله دانشکده فنی تهران که در هنگام پژوهش برای آمادهکردن کتاب، به چشم خود دیدم که به چه میزان این مشکلات و آسیبهای متفاوت سبب شده است که دانشکده فنی دانشگاه تهران نسبت به دهه بیست و سی اختلاف فاحشی پیدا کرده و معیارها و سنجههای تحقیق با چه نزولی در این سالها مواجه شدهاند. آن سنتهای علمی، اخلاق علمی و هنجارهایی که در آن دههها در روح و جان دانشکده دمیده شده بود کاملاً لطمه دیده است و بهجای پیشرفت، پسرفت هم داشته است. من تمامی این مشکلات را از سیطره حاکمیت و مدیریت دولتی و ایدئولوژیک بر دانشگاهها میدانم که استقلال دانشگاه و آزادی آکادمیک را از آن گرفته و باعث کندشدن رشد علمی و بلکه رشدنیافتن آن نیز شده است. دانشگاههای ما دچار مدیریت دولتهایی شدهاند که هرکدام سیاستهای مدنظر خود را دارند و هرکدام تلاش دارند که اهداف خود را به روشی غیراصولی پیش ببرند و همین باعث شده که حتی نرمها و هنجارهای علمی در دانشگاههای ما نیز تغییر چشمگیری پیدا کند. شما اگر امروز مشکلاتی مانند سرقت و جعل و انتحال علمی را بهعنوان لکههای ننگ میبینید حاصل بیهنجاریهایی است که نتیجه واردکردن قواعد غیرآکادمیک به حوزههای آکادمیک در ایران است. وقتی قواعد زندگی علمی و نهادهای علمی را به هم میزنید و اجازه نمیدهید فضاهای علمی با قواعد حرفهای مستقل خود آزادانه رشد و بلوغ از خود نشان بدهد نتیجهاش ضعیفشدن هنجارهاست و آثار این ضعف هنجاری را در ضعف «اجتماعیشدن علمی» و جامعهپذیری علمی و اخلاق علمی میبینیم که دستبرد علمی یکی از نشانههای شوم آن است. وقتی در پذیرش هیئتعلمی و دانشجو و بورس و سایر قضایا، قواعد علمی و استقلال دپارتمانهای دانشگاهی و شؤون استادان و دانشگاهیان زیر پا گذاشته میشوند دور از انتظار نیست که در کار پایاننامهها و رسالهها و چاپ مقالات، یکرشته بیهنجاریها و رفتارهای مغایر با امانتداری علمی و مالکیت معنوی و اخلاق حرفهای مشاهده بکنیم. استقلال دانشگاهها اهمیتی بهمراتب بیشتر از آن دارد که انسان در نگاه اول میبیند، در حالی که تعدد مراکز تصمیمگیری در دپارتمانهای آموزشی باعث تخریب و فرسایش دانشگاهها شده است.
من نمیخواهم سیاهنمایی کرده و منکر بعضی پیشرفتها بشوم، اما باید این پیشرفتها را در بستر بزرگتری دید. ما در طول تاریخ خود ستارههایی فروزان داشتهایم، اما این ستارگان در همان حد نورافشانی باقیمانده و به نهاد تبدیل نشدهاند. من دانشگاه کمبریج را که مثال زدم قدمتی چند صدساله دارد، این دانشگاه نهاد علمی و پایگاههای اجتماعی مخصوص به خود را ساخته که در جامعه ریشه دوانده است و برای حل مشکلات و مسائل جامعه از پژوهشگرانش استفاده میکند، در حالی که ما در کشور خودمان هیچیک از ستارههای درخشانمان تبدیل به نهادی برای ادامه راه علمی نشدهاند. ما در عین اینکه خیام، خواجه نصیر، ابنسینا و مشاهیری از این دست داشتهایم؛ اما اغلب صنف، حرفه یا نهادهای مستقر و پایداری نداشتهایم که علم و دانش را برای توسعه پایدار در کشور بستری تأسیس کند. ما در تاریخ خودمان آسمان پرستارهای داشتهایم، اما هیچیک از این ستارهها در زمینمان مستقر نشده است تا بتوان بستری برای رشد و توسعه علمی ایجاد کرد. متأسفانه علوم انسانی و اجتماعی در کشور ما وضعیت نامناسبی دارند.
حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل …