هرگونه حرکت اصلاحی باید بدون شتابزدگی و هماهنگ با مردم انجام شود
رسول اژئیان
پیشرفت و توسعه پایدار هر قوم، قبیله، جامعه یا ملت رابطه نسبتاً مستقیمی با ساختار آموزش بهخصوص آموزش عالی آن دارد. هرچه شاخص سواد مردمان جامعه بالاتر باشد، اعتلای علمی و اخلاقی آنها میسرتر است. امروزه ثروت عمومی هر کشور به زور بازوی پهلوانان و منابع و ذخایر زیرزمینی و روزمینی آن وابسته نیست، بلکه با فعالیتهای علمی-تخصصی خلاقانه مترادف است که بتوانند با تولید ثروت از دانش روز خود بر کیفیت زندگی و آسایش مردمانش بیفزایند. کشورهایی هستند با مخازن عظیم نفت، گاز، طلا و الماس که حتی از رفاه نسبی هم برخوردار نیستد، اما برعکس جوامعی بدون ذخایر خدادادی، در سایه فناوری پیشرفته از ثروت عمومی فراوانی برخوردارند. لذا تولید ثروت از راه ارزش افزوده در صورتی ممکن میشود که مردم آن در همه زمینههای علمی تخصصی توانایی انجام کار نوآورانه را داشته باشند؛ یعنی، میزان سواد و تجربه کاری مردم آنها باید به یک هرم تخصصی کامل شباهت داشته باشد. هرم تخصصی با قاعدهای بسیار گسترده از کارگران ساده یا با تخصص کم شروع شده و با افزایش ارتفاع تخصصی دامنه آن به سمت رأس هرم تخصصی بلند آن باریکتر شود. کشورهایی که قاعده کارگران ساده و کمسواد آن زیاد و تعداد افراد با تخصصهای میانی مانند تکنیسینهای ماهر آن نسبتاً کم، اما تعداد افراد تحصیلکرده با تخصص بالای آن زیاد باشد، هرم تخصصی ناقص دارد و پیشرفت آنها بهمراتب کمتر از کشورهایی با هرم تخصصی کامل است. اینگونه جوامع جوانان نخبه را با ثروت ملی تربیت میکنند، اما قادر به نگهداری و بهرهبرداری از توانایی آنها در جهت ازدیاد ثروت عمومی نیست و عملاً نخبههای تربیتشده خود را فراری میدهند؛ یعنی، نخبگان توانمند و مغزهای متفکر را به کشورهای پیشرفته صادر میکنند. نگهداری نخبگان و استفاده از توانایی آنها در جهت توسعه کشور با ارتقای آموزش علمی و فناوریهای روز میسر میشود که آن هم باید توأمان با پژوهش همهجانبه بهخصوص پژوهشهای کاربردی باشد.
در پرتو روزآمد بودن تحقیقات بنیادی و توسعه فناوریهای نوین علمی است که میتوان از چند گرم شن و ماسه یا اکسید سیلیسیوم (SiO۲) ارزانقیمت به مدارهای مجتمع (IC) با ارزش افزوده چندین هزار برابر دست یافت و با نوآوری بر ثروت عمومی افزود.
اما آموزشها در صورتی کارساز است و در تولید ثروت عمومی تأثیرگذارند که فرهنگ نوآوری از دوران کودکی شروع شود و تا مراکز آموزشی عالی استمرار یابد؛ البته آموزش و پژوهشی برای هر جامعه باید بر مبنای مقتضیات فرهنگ و آداب و سنن، رسوم و روحیه و طبیعت آن ملت و متناسب با شرایط اقلیمی و بهمنظور رفع معضلات و نیازهای آن جامعه شکل بگیرد و توسعه بیابد تا بتواند ثمربخش باشد.
هرگونه ناهماهنگی بین روشهای آموزش و نیازهای جامعه یا مغایرت شیوه آموزشی و گردش کار مراکز علمی با خلقیات و عادتهای مردم میتواند مشکلات فرسایشی فلجکنندهای را بهوجود آورد. ساختار هندسی مراکز آموزشی و معماری کلاسها باید برگرفته از خلقیات مردم آن بوم باشد تا حس غریبگی و نامأنوسبودن ساختار آموزشی باعث فاصلهگرفتن مردم از مراکز آموزشی نشود.
بیگمان شکوفایی علمی ایران در دوران گذشته تا پیش از دوره قاجاریه را باید مدیون سیستم آموزشی مراکز علمی و سنتهای تحقیق و تفحص کارآمد و پیشرو آن زمان در تمام رشتههای علمی روز دنیا مانند اپتیک، نجوم، شیمی، ریاضی، معماری و شهرسازی، مهندسی راه، علوم نظامی و کشورداری، فلسفه و عرفان و ادبیات فاخر ایران دانست. دانشمندان و ادیبانی نامور که سرآمد روزگار خود بودهاند و آوازه آنها تا به امروز هم ادامه دارد، در همان مدارس دینی و علمیه قدیم تربیت و تحویل جامعه شدهاند.
موانع فرهنگی توسعه مدارس جدید
ظهور مدارس جدید همزمان با شروع دوران حرکت بیداری و عدالتخواهانه مردم ایران در پایان حکومت ۱۳۰ ساله قاجاریه بود و به دلایل گوناگونی با سوءظن و عدم پذیرش مردم روبهرو شد.
باید بپذیریم که چند عامل و طرز تفکر مانع پذیرش مدارس و دانشگاههای جدید و لذا کندی حرکت پیشرفت آنها در کشور شدند.
- گروهی که دلواپس وابستگی کشور به دول خارجی و انحطاط معنوی و اخلاقی جامعه ایران اسلامی بودند. آنها بحق یا ناحق نگران نیتهای پنهان و آشکار دول استعمارگر اروپایی در حمایت از شیوههای نوین آموزشی بوده و آن را زمینهساز نفوذ فرهنگ بیگانه به فرهنگ و آداب و سنن ایرانی و قصد دستاندازی به تمامیت ارضی کشور میدانستند؛ که البته رفتار و منش استعمارگران اروپایی در نفوذ خزنده آنها به تمامیت ارضی و منافع ملی کشورهای آسیایی، آفریقایی و خاورمیانه ترس و دلهره این گروه را توجیه میکرد. از طرفی دلباختگی طرفداران مدارس جدید به اسلوب زندگی غربی و بیاعتمادی به حسننیت حاکمان وقت که مجریان اصلی تغییر شیوه آموزشی بودند، زمینه مخالفت آنها را با پاگرفتن و توسعه آموزشهای نو تشدید میکرد.
- گروه دوم روشنفکران غربزدهای بودند که تنها راه پیشرفت جامعه ما را در فاصلهگیری از آداب و سنن ملی و مذهبی یا بهعبارتی ذوبشدن در فرهنگ فرنگی میدانستند.[۱] مردم ما به جریان حاکم برای حرکتی اساسی منطبق با روحیات و فرهنگ پرافتخار گذشته خود اعتمادی نداشتند. نه حاکمان متحجر ایل قاجار، نه رضاخان مستبد و نه پهلوی دوم را برای ایجاد تحول بنیادین صاحب صلاحیت نمیدانستند و به منورالفکرهای غربزده داخلی برای حرکت در راستای تغییرات مطلوب و بدون تنش اعتماد نمیکردند.
گروه دیگری از روشنفکران ایرانی پیشرفتهای شگفتانگیز اروپا را مدیون فاصلهگیری غربیان از جامعه دینی پس از عصر رنسانس میدانستند و سکولاریسم را تنها راه توسعه پایدار جامعه اروپایی میپنداشتند و خواهان الگوبرداری از آن بودند. اگرچه تعلیمات رسمی کلیسای کاتولیک و تصورات انعطافناپذیر سران کلیسای رسمی و برخورد خشن با دگراندیشان و هر آن کس یا هر آن چیزی که با دیدگاههای صلب آنها زاویه داشت از یک سو و پیرایههایی که طی سالیان بر دین محمدی وارد شده بود از سوی دیگر بر تصور برخی از روشنفکران داخلی چنان تأثیرگذار بود که جدایی از هر نوع دینی را برای پیشرفت علمی جامعه اجتنابناپذیر میدانستند. در صورتی که اگر دو گروه اول و دوم با گفتمان معتدلانه و منطقی زمینه آشنایی با استدلالهای یکدیگر را فراهم میکردند و برای اعتلای کشور به تفاهم میرسیدند، سوءظنها برطرف و راه برای جبران عقبافتادگی تاریخی هموار میشد که این مهم جز با اتحاد همه دلسوزان جامعه امکانپذیر نبود. پیشرفت جامعه با تقابل دو گروه که یکی مدارس جدید را ضد دین و فرهنگ جامعه و دیگری گروه مقابل را مرتجع و کهنهپرست تصور میکرد میسر نمیشد، اما متأسفانه این دو گروه دلسوز به جای همکاری با یکدیگر، در مقابل هم صفآرایی کردند و ناخواسته رشد جامعه را به تعویق انداختند. البته از نقش دستاندازان به ثروتهای ملی و تحریکات تفرقهافکنانه دشمنان ملت و همچنین افراطیون تنگنظر داخلی در ایجاد دودستگی کاذب ولی قابل پیشگیری، نباید غافل بود.
ساختار باز سیستم آموزشی[۲] قدیم
ساختار باز سیستم آموزشی قدیم به دلیل آزادی در انتخاب درس و استاد و مدرس مزایای فراوانی داشت، اما به دلیل نبود شفافیت در اعتبار مدارج و مدارک و طول هر دوره تحصیلی معایبی نیز داشت. در مقابل، مدارس جدید با وجود سیستم آموزشی بسته، اما به دلیل نظم و ترتیب آموزشی، مزیتهای انکارناپذیری دارند که در صورت اجرای صحیح آن شفافیت مدارج تحصیلی و اعتبار علمی صاحبان مدارک آنها را تضمین میکند. اگرچه ممکن است نقش ترمزی در مقابل رشد نخبگان تیزهوش و استعدادهای درخشان داشته باشد؛ لذا تلفیق این دو سیستم آزاد قدیم با کنترل مقاطع تحصیلی میتوانست رشد بهینه توأم با کاهش هزینه را به دنبال داشته باشد. کشورهایی مانند آلمان که شیوه تحصیلی باز[۳] تا حدی شبیه به مدارس قدیمی ما را داشتند، بهتدریج برای کاهش هزینه و بهینهسازی دوران تحصیل به سمت محدودیتهایی در دورههای تحصیلی روی آوردند.
رنسانس اروپا و خواب عمیق کشور ما
یک نکته مهم همزمانی تقریبی دوران رشد و شکوفایی علمی اروپاییان با افول و رکود علمی در ایران بوده است که با حاکمیت ایل قاجار بر سرنوشت مملکت رقم خورد. در حالی که تا پیش از این تاریخچه علمی ایران بسیار درخشان بود و دانشمندان بزرگ و ادیبان نامداری در مدارس دینی و نظامیههای قدیم با تهذیب نفس به تحصیل و تدریس علوم و فنون وقت میپرداختند، اما کشور بهتدریج در همه سطوح از جمله علم و فناوری به خواب فرورفت.
درست است که در دوران خواب عمیق علمی ما کشورهای غربی رشد چشمگیری در علوم تجربی داشتند، اما این امر نه به خاطر دینگریزی متفکران جامعه، به دلیل علمستیزی و عقاید صلب سران کلیسای رسمی بود. در ایران خواب عمیق، گسستی تاریخی در پیشرفت علمی و فناوری روز را به وجود آورده بود، اما سنتهای هزاران ساله ارزشهای علمی، تا حدودی پایدار مانده بود، به طوری که پیوند بین سنتهای قدیم علمی و آموزشی با علوم و فناوری جدید هنوز هم ممکن بود. به عبارتی ایجاد پل ارتباطی بر دره عمیق بین سنت درخشان به خواب رفته مدارس قدیم و مدرنیته علم و فناوری جدید میتوانست بدون خودباختگی، از بروز تنشهای احتمالی و دلواپسیهای بحق یا ناحق مردم جلوگیری کند و عقبماندگیها را تا حدودی جبران کند.
با پذیرش رشتههای مهندسی و علوم و فنون جدید در سیستم آموزشی قدیم همراه با اصلاحات ساختاری و تجدیدنظر اصولی در روشهای آموزشی و روزآمدی شیوههای تحقیق و آموزش میتوانستیم در زمان کوتاهتری به نتایج بهتری بهدست آوریم؛ اما حیف که فرصتها را غنیمت نشمردیم و شکار از دست رفت.
پلی تاریخساز بین سنت و مدرنیته لازم است.
- طراحان و معماران پل ارتباطی بر دره عمیق سنت و مدرنیته باید به شرایط و حساسیت دو طرف دره گسست تاریخی واقف باشند و انگیزه جدی برای پیوند بین دو طرف دره را هم داشته باشند. هرگونه ترس و واهمه از نفوذ بیگانه یا عجله و دلباختگی به ساختار جدید یا قدیم اجرای ساختمان شکاف بین دره سنت و مدرنیته را بیشتر میکند که زیانش به همه ملت میرسد.
- آنچه مهم است و باعث پیشرفت و تعالی جامعه میشود محتوای علمی و اخلاقی دروس است و نه ساختار هندسی و معماری ساختمانهای علمی. مردم ما اگر قبلاً میتوانستند در کلاسهای درس مدارس علمی قدیم مستمع آزاد شرکت کنند یا حتی وارد بحثهای علمی بشوند، برای حضور در کلاسهای درس مراکز آموزشی جدید و بهخصوص آزمایشگاههای آنها نیاز به مجوز رسمی و ثبتنام و گذراندن پیشنیازهایی دارند که البته به دلیل رعایت اصول ایمنی اجتنابناپذیر است.
- آهنگ نزدیکی دیدگاهها
همان طوری که اشاره شد با توسعه مراکز آموزشی جدید هر روزه عمق و فاصله شکاف دره بین مدارس سنتی قدیم و آموزش جدید زیادتر میشد. یکی دیگری را دینگریز و دیگری اولی را متحجر و علمگریز میدانست. از دید نگارنده، تحول زمانی شروع شد که متخصصان دیندار علوم جدید و متدینین حوزوی متجدد همدیگر را شناختند و از محتوای سخنان دیگری آگاهی پیدا کردند. دانشگاهیان متخصصی که درد معنویت دینی داشتند و حوزویانی که درد پیشرفت تخصصی مملکت دینی را داشتند به دنبال جستوجوی راهکاری برای نزدیکی دیدگاههای خود برای توسعه کشور شدند و متوجه شدند که تنها با اتحاد و همصدایی این پیشرفتها میسر میشود.
هنگامی که اساتید متخصص فرنگدیده در صف جماعت مساجد و حوزویان فاضل و سرشناس با لباس کامل روحانیت در دانشگاه حضور پیدا کردند و مشغول تدریس شدند، یخهای بیاعتمادی از دو طرف شروع به ذوبشدن کرد و با افتتاح مسجد دانشگاه تهران جوانان دانشجو نیز با اعتمادبهنفس در صف نماز جماعت و مراسم دینی شرکت میکردند و حوزویان شروع به مطالعه متون دروس جدید کردند. از این پس دانشگاهیانی که مارک بیدینی خورده بودند در مرکز توجه فعالیت دین اصیل و آزادیبخش قرارگرفتند و به جرگه پلسازان بر روی دره بیاعتمادی بین حوزه و دانشگاه پیوستند که با استقبال قشر فرهیخته حوزه و دانشگاه پایهها گذارده شد و به سمت یکدیگر پیش رفت. پیوند مبارکی که ثمره آن جوششهای دینی در دانشگاه و تأسیس مدارس به سبک جدید با تدریس زبان خارجی و علوم تجربی در حوزه بود که هرچند در مقاطعی با کندی یا انحرافاتی مواجه شد درنهایت این نهال نو پا توانست بهآرامی رشد کند و پا بگیرد.
رشد علمی پس از انقلاب
با به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، که ماهیت استقلالطلبانه داشته و به گواهی مطبوعات خارجی انقلابی در ارزشها بود، جوانههای تفاهم بین حوزه و دانشگاه بروز کرد. به دلیل رفع محدودیتهای که حاکمیت ارتجاعی گذشته بر دانشگاهها اعمال میکرد، حرکت علمی شتاب بیشتری گرفت. با افزایش شتاب علمی موانع جدیدتری مانند جنگ هشتساله با دشمنان خارجی و معاندین و سوداگران داخلی تشدید شد، اما خودباوری ملت نیز افرایش یافت.
- اتحاد و یگانگی که باعث پیروزی مردمی سازماننیافته بر ارتش کلاسیک متکی به ماشین جنگی مورد حمایت قدرتهای جهانی شد، باعث افزایش اعتمادبهنفس «ما میتوانیم» امام راحل و آزادشدن نیروی عظیم مردمی در تمام جوامع ملی بهخصوص دانشگاهی شده و به آن شتاب داد.
- تفاهم بین حوزویان و دانشگاهیان باعث کاهش اختلافنظر و بدبینیها و زمینهساز مشارکت بیشتر آنها جهت برطرفکردن موانع رشد و توسعه و فناوری مدرن شد.
- فشارهای هشت سال جنگ تمامعیار توأم با تحریم همهجانبه فشار زیادی برای تأمین نیازهای ضروری مردم به بدنه جامعه و دانشگاه وارد کرد، اما نبود اطمینان از امکان واردات کالاهای اساسی از خارج لزوم حس خودباوری و خوداتکایی به توانایی داخلی را تقویت کرد.
- توانایی مقابله صدام و یاورانش و دیگر دول متخاصم و دستیابی به موفقیتهای تصورناپذیری در جنگ تحمیلی روحیه «ما میتوانیم» ملت را تقویت کرد و باعث دستاورد بزرگ علمی و صنعتی شد.
- به دلیل نیاز شدیدی که در آن مقطع زمانی به تحقیقات صنعتی و حتی علوم پایه میشد، مسئولان وقت به تقویت زیرساختها و تجهیز آموزشگاهها و پژوهشکدهها در حد امکان پرداخته و توسعه دانشگاهها را پذیرش تعداد دانشجو متناسب با امکانات موجود انجام میدادند که باعث رونق واقعی پژوهش و رشد علمی کشور شد. مثلاً در بیست سال پیش هیئترییسه یک دانشگاه صنعتی برای پذیرش دانشجوی کارشناسی فیزیک حدود ۷۰۰ هزار دلار (حدود ۶۰ در صد بودجه ارزی دانشگاه) را برای تکمیل تجهیزات آزمایشگاههای آموزشی فیزیک هزینه کردند؛ یعنی، دانشگاه مزبور پس از تجهیز زیرساختهای ضروری اقدام به پذیرش تعداد محدودی (حدود هفت نفر) دانشجوی کارشناسی کرد، نتیجه این کار کارشناسیشده رشد اعتبار علمی آن دانشگاه و تربیت نیروهای کارآمد علمی در شاخههای تجربی و نظری و همچنین چاپ مقالههای پرارجاع در مجلات معتبر جهانی شد؛ یعنی، با ایجاد ظرفیت متناسب با امکانات دانشگاهها بود که حرکت علمی پژوهشی در ایران جهشوار رشد کرد. از طرفی با افزایش اعتبار علمی دانشگاهها و مراکز پژوهشی داخلی موج به بازگشت تحصیلکردههای ایرانی در یک مقطع زمانی به وطن شروع امیدوارکنندهای داشت.
شروع مجدد رکود علمی پس از انقلاب
- پذیرش بیرویه دانشجو بدون آمادهسازی زیرساختهای مناسب و کمبود محسوس امکانات آموزشی-پژوهشی یقیناً رکود شدیدی را به دنبال خواهد داشت. نتیجه اولیه رشد بیرویه آموزش عالی کشور ظهور قارچگونه مؤسسات پایاننامهنویسی و مقالهنویسی در خیابان انقلاب تهران است که به قیمتی نازل پایاننامه چاپ میکنند و باعث ضربه سهمگین به اعتبار علمی دانشگاه شدهاند. نبود زیرساختهای علمی-صنعتی لازم برای آموزش و پژوهش در سالهای اخیر، گرانبودن تجهیزات حساس و ابزار دقیق آزمایشگاهی و کارگاههایی، تعداد زیاد دانشجویان تحصیلات تکمیلی، ایجاد محدودیت دوره تحصیلی و فشار مضاعف بر اساتید معتبر برای راهنمایی دانشجویان ارشد دانشجویان عادی را مجبور به تهیه پایاننامه بیدردسر و با هزینه نازل از مؤسسات پایاننامهنویسی و مقالهنویسی کرده است که مسلماً رکود علمی دانشگاهها را به دنبال خواهد داشت. تعداد زیاد شرکتهای پایاننامهنویسی و رقابت بین آنها هزینه تهیه پایاننامه و مقاله را برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی کاهش داده است. آنها حتی پذیرش مقالههای علمی در مجلات نمایهدار خارجی (ISI) و داخلی (ISC) را با نازلترین قیمت تضمین میکنند. مثلاً برای تکمیل یک پایاننامه کارشناسی ارشد درباره فناوری نوین نانولولههای کربنی، یک شرکت پایاننامه چاپکنی فقط ۱.۵ میلیون تومان درخواست کرده بود که پایاننامه را با گارانتی پذیرش مقاله ISI در مدتی کمتر از دو ماه صحافیشده تحویل دهد. در حالی که آن دانشجو برای دستیابی به نتیجه قابلقبول برای دفاع بیش از پانزده ماه و هر روز حدود هشت ساعت (جمعاً حدود ۲۴۰۰ ساعت) در آزمایشگاه دانشگاه فعالیت مستمر داشته و به خاطر تأخیر در دفاع با کسر نمره هم مواجه شده بود. گذشته از این هزینههای مواد اولیه و آنالیز و اندازهگیریها (بدون احتساب هزینه آزمایشگاهی دستگاههای موجود در دانشگاه) بیش از ۱۰ میلیون تومان برآورد شده بود که دانشجو به دلیل کمبود بودجه پژوهشی دانشگاه تقریباً ۲ میلیون تومان آن را خود تقبل کرده بود. بگذریم از برخی از جوانان نخبه مانند نمونه فوق که برای کسب علم و معرفت حاضر به صرف وقت و هزینه میشوند، آیا با این اوصاف یک دانشجوی عادی پذیرای این همه سختی است یا راه راحتتر و کمهزینهتر تقلب او را وسوسه نمیکند؟ به دلیل اینکه اساتید صاحب صلاحیت وقت کافی برای سرپرستی تحقیقات تعداد زیاد دانشجویان تحصیلات تکمیلی و پایاننامههای ارشد و دکتری و همچنین تکمیل و ارائه دو مقاله در مجلات نمایهدار خارجی (ISI) و داخلی (ISC) برای دانشجویان دکترا ندارند، راهحل ساده خرید پایاننامه و مقاله سفارشی متأسفانه باب شده است. از طرفی دیگر گرهخوردن ارتقا و دریافت حمایتهای مالی پروژههای اساتید (گرانت) با تعداد مقالات و پایاننامه تحصیلات تکمیلی رقابت ناسالمی برای اخذ مجوز راهنمایی دانشجویان ارشد بین اساتید جدید را افزایش داده است. چون شرط ارتقا سرپرستی تعدادی دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری و چاپ تعدادی مقالهها در مجلاتی نمایهداراست، لذا برخی از اساتید را هم به رقابت برای کسب اعتبار علمی و مالی وسوسه میکند که نتیجه ملموس آن کاهش ارزش علمی پایاننامهها و رشد مقالههای کمکیفیت، کپیکاری و خرید پایاننامهها و چاپ مقالههای سفارشی در برخی مجلات بیکیفیت است که نماد ظاهری آن ازدیاد محسوس مؤسسههای «مقاله و پایاننامه چاپکنی» و تبلیغات علنی آنها در اطراف دانشگاه تهران است.
- سیاست غلط مسئولان سابق آموزش عالی در رشد کمی بیرویه و بدون مطالعه و افزایش تعداد دانشجویان تحصیلات تکمیلی و آسانترکردن شرط اخذ مجوز راهنمایی پایاننامه تحصیلات تکمیلی برای اساتیدی که صلاحیت آنها در گروههای آموزشی محرز نشده بود، شتاب رشد آموزش عالی را کند حتی منفی کرد.
- در حالی که وزارت علوم نسبت به تحصیل در برخی از کشورهای خارجی هشدار میداد و مدارک تحصیلی آنها را بیاعتبار توصیف کرده و کمیتههای ارزشیابی وزارت علوم مدارک آنها را پایینتر از مدارک داخلی تشخیص داده و ارزشیابی میکرد، مسئولان وزارت علوم دولت قبل پیروی از سیاست آموزشی همان کشورها را در افزایش بیرویه تعداد دانشجوی تحصیلات تکمیلی توصیه میکردند. آنها میگفتند که اگر در فلان کشور آسیایی یک استاد تا ۲۰ دانشجوی تحصیلات تکمیلی را راهنمایی میکند، پس هر استادیار ما هم میتواند حداقل ۳ دانشجوی دکتری را سرپرستی بکند و بدین طریق آمار دانشجویان تحصیلات تکمیلی بهطور چشمگیری افزایش خواهد یافت[۴]. درحالیکه پذیرش هر دانشجوی تحصیلات تکمیلی مستلزم (بخصوص در رشتههای تجربی) بررسی کارشناسی عمیق امکانات آموزشی-پژوهشی و صلاحیت علمی اساتید راهنما و همچنین دورنمای وجود بازار کار پس از فارغالتحصیلی به مدت ۳۰ سال برای فارغالتحصیلان وابسته است. آیا میتوان گفت تصمیم خلقالساعه بالاترین مقام اجرایی دولت سابق در افزایش تعداد دانشجویان دکتری از ۵ هزار نفر به ۱۰ هزار نفر در یک سخنرانی احساسی منطقی به نظر میرسد؟
- نبود زیرساختهای آزمایشگاهی و کارگاهی، بررسینشدن هزینههای تحقیقی و آموزشی، عدم اطمینان از توانایی اساتید در سرپرستی پایاننامهها و ناهماهنگی موضوعهای تحقیقاتی و پروژهها با نیازهای جامعه به رشد تعداد زیاد فارغالتحصیلان مدرک به دست منجر میشود که فاقد توانایی حل معضلات صنعت و کشاورزی جامعه خود بوده و لذا جایی در بازار کار کشور خود ندارند. تحقیق در مرزهای دانش روز دنیا مسلماً ارزش والایی دارد، اما در صورتی که دانشآموخته آن بتواند در گسترش علم و فناوری و تولید ثروت برای جامعه خود مفید باشد. اگر صنعت و جامعه به تخصص یک فارغالتحصیل دانشگاهی احساس نیاز نکند یک فرصت شغلی ۳۰ ساله را هم برای او تدارک نمیبیند و آن فارغالتحصیل در صورت توانایی کاری بهناچار جذب بازار کار کشورهای دیگر میشود یا به خیل تحصیلکردههای بیکار کشور میپیوندد که در هر صورت زیانی است جیرانناپذیر که به شخص و بیتالمال وارد میشود؛ و اگر بسیاری از فارغالتحصیلان ما جذب بازار کار در دانشگاهها، مراکز پژوهشی یا صنایع دیگر کشورها میشوند، خود نشان از خطای برنامهریزی آموزشی-پژوهشی ما در رفع معضلات جامعه ماست. تحقیق در مرزهای دانش پیشرفته روز دنیا باعث اعتبار علمی کشور میشود، اما کمکی به رفع معضلات و بیکاری تحصیلکردههای جامعه ما نمیکند. لذا بازنگری اساسی در اهداف آموزش عالی کشور اجتنابناپذیر است. بهعنوان مثال برای کشور ما که در منطقهای خشک و نیمهبیابانی قرارگرفته است، مسلماً تحقیقات برای توسعه کشت مواد غذایی که به آب کمتری نیاز دارند ضروریتر از محصولی مانند برنج است که برای کاشت آنها به آب بیشتری نیاز است. یا اینکه تحقیقات برای استفاده بهینه از انرژیهای تجدیدپذیر یا توسعه معماری سنتی متناسب با اقلیم ایران برای ما ضرورت بیشتری دارد تا پژوهشهای نظری در مواردی که نه امکانات تجربی آن در کشور موجود و نه فعلاً کاربردی برای آن در جامعه ما متصور میشود؛[۵]؛ آیا تحقیقات برای توسعه پرورش سوسمار موضوعیتی با شرایط خشک و کمآب ایران دارد که از پیش از پیروزی انقلاب در یکی از دانشگاههای تهران تصویب شده بود و بهتر نبود شهرداریهای مناطق مرکزی فضای شهری را با توسعه درختکاری بهجای چمن انگلیسی تلطیف میکردند که با شرایط اقلیمی ما سازگارتر است.
- پذیرش بیرویه دانشجوی تحصیلات تکمیلی همراه با کمبود امکانات پژوهشی و اشتغال بیش از حد اساتید باتجربه امکان بررسی دقیق محتوای پایاننامهها را از آنان سلب کرده است، بهطوری که به گفته یکی از اساتید دو پایاننامه تحصیلات تکمیلی دفاعشده در یکی از دانشگاههای معتبر ۵۵ درصد کاملاً (کلمه به کلمه) مطابقت داشتهاند. محتوای علمی ضعیف، عدم ویرایش ادبی و حتی عدم تغییرات اساسی در پایاننامههای کپیبرداریشده[۶] از دیگران مواردی هستند که باعث وهن آموزش عالی کشور ما میشوند؛ و الزام به چاپ مقاله از پایاننامهها بهمنظور ارتقای اساتید بازار نشریات بیاعتبار و پولی خارجی را هم داغ کرده است؛ و انتشار خبر پذیرش مقالهای شیطنتآمیز در یکی از کنفرانسهای خارجی باعث کاهش ارزش و اعتبار کارهای علمی ما میشود[۷] و از تجارت پرسود پایاننامهنویسی و مقالهنویسی شرکتهای داخلی و نشریات بیاعتبار بینالمللی هر دو سود میبرند.
باید بپذیریم که افول آموزشی عالی ما حتمی، اما تدریجی است، اما با درایت مسئولان و دلسوزان کشور هنوز هم امکان پیشگیری وجود دارد. تحولات اجتماعی در صورتی پایدار میماند که همانند مباحث تکامل[۸] در خلقت روند تغییرات آن در جامعه آرام و بدون تلاطم و التهاب طی شده باشد و آثار آن هم بهتدریج ظاهر شود. تغییرات و تحولات سریع اجتماعی مانند انقلابها[۹] زودتر به نتیجه میرسند، اما چون زمان لازم شناسایی موانع و تصحیح خطاهای احتمالی در اختیار آنها نبوده است، رشدی پایدار ندارند و احتمال بازگشت به روند قبلی دور از انتظار نیست. تغییر و تحولات در گیاهان و جانوران زمانبر بوده و از زمان خلقت میلیونها سال طول کشیده تا سیر تکاملی خود را بهتدریج طی کرده است. تغییر و تحولات در آموزش و پرورش و مسائل پژوهشی هم که با خلق و خوی انسانها سر و کار دارد، باید آرام و بااحتیاط و شیبی ملایم سیر تکاملی خود را طی کند تا بدون تنشها و مخالفتها به نتیجه برسند. تغییر و تحول در برنامههای آموزشی و بهخصوص پژوهشی در دانشگاهها (حتی آموزش ابتدایی و متوسطه)، در صورت وجود عزمی جدی و زیرساختهای لازم و همچنین برنامه اصلاحی صحیح، پس از دهها سال به بار مینشیند و نتایج اولیه آن ظاهر میشود. تحولات تند و بدون پشتوانه کارشناسی در برنامههای آموزشی جز سردرگمی، دلواپسی، ناباوری یا مقاومتهای بجا یا نابجا نتیجه دیگری نخواهد داشت. دلیل برخی از مقاومتها با سیستم آموزشی جدید یقیناً به دلیل آشنانبودن مردم یا نامأنوسبودن آن با روحیه مردم ما بوده است که با نپذیرفتن یا ایجاد مانع از شتاب و سرعت آن میکاهد. به نظر من اصلح آن است که برای هر حرکت اصلاحی (بهخصوص در مسائل آموزشی) با صبر و تأمل و به دور از شتابزدگی، ابتدا افکار عمومی را با آن برنامه هماهنگ کنند و سپس با یاری مردم و به کمک آنها موانع را از سر راه بردارند. اگر با شتابی هرچند کم با حضور فعال مردم مراحل تکامل بهآرامی و بدون التهاب طی شود، تحول پایدار خواهد ماند. در این صورت است که حرکت اصلاحی پس از سالها بهسرعت مطلوب بالا خواهد رسید و با انرژی جنبشی قابلتوجه خود همه موانع و سنگلاخها را برطرف خواهد کرد. آنچه باعث رکود و احتمالاً نزول یا کاهش سرعت در مسائل آموزشی و پژوهشی میشود، تغییر جهتهای مداوم و یا شتاب و ترمزهای تند متوالی و عدم برنامهریزی کارشناسیشده آیندهنگرانانه برای تربیت نیروهای پرتوان و تحولساز برای کشور است. همانطوری که نیروی مثبت جرم ثقیل جامعه را به شتاب وامیدارد و آرامآرام بر سرعت حرکت میافزاید، سیاست غلط آموزشی هم شتابهای منفی ترمزی به جامعه وارد میکند و از سرعت آن خواهد کاست؛ و هرچه تغییر جهت در سیاست آموزشی تندتر و زمان اعمال ترمز و شتاب کوتاهتر (بهغلط انقلابی)، تنشها بیشتر میشود. همانطوری که یک قطار با وجود شتاب زیاد پس از طی مسافتی بهسرعت مطلوب خود میرسد، ترمز قطار هم آن را پس از مدتی از حرکت بازمیدارد و پس از طی مسافتی (خط ترمز) میایستد. ترمز علمی اعمالشده در دهه قبل پس از مدتی، شاید دهها سال، بالاخره قطار علمی کشور را متوقف میکند. به هر حال برای مقابله با کاهش سرعت علمی عکسالعمل مناسب و سریع دلسوزان کشور ضروری است، اما مهمتر از اعتراض از کاهش سرعت توسعه شاید کالبدشکافی شرایط بهوجود آورنده کاهش شتاب و سرعت قطار توسعه علمی کشور ضرورت بیشتری دارد. برداشتن موانع از روی ریل قطار توسعه کشور اولین قدم برای حرکت مجدد و شرط عقل و درایت است.
بهعبارتی دیگر اگر در مواقعی به هر دلیل بر سر پیشرفت جامعه موانعی قرار گیرد و قطار توسعه مجبور به ترمز شود، سرعت پیشرفت آن کشور بلافاصله متوقف نمیشود و همچنان با سرعت کمتری مسافتی را قبل از توقف طی (خط ترمز) میکند.
رکود ملموسی که در اثر سیاست آموزشی اشتباه دولت سابق (بهخصوص دولت دهم) در توسعه کشور به وجود آمده است، باعث کاهش سرعت رشد کشور شده و آنچه اکنون از حرکت مشاهده میشود خط ترمز قطار توسعه است و اگر تحولی اساسی در سیاست آموزشی کشور صورت نگیرد، عواقب رکود علمی بعدها شدیدتر ظاهر خواهد شد.
خواب ۱۳۰ ساله دوره قاجاریه و حرکت بیداری ملی:
با قتل فجیع لطفعلیخان زند دوران رکود علمی، سیاسی، اقتصادی و صنایع اعم از مصرفی و نظامی بر تمام ارکان مملکت مستولی شد و همه جا را فراگرفت. بسیاری از اراضی تاریخی کشور مانند قفقاز، خراسان بزرگ و افغانستان مورد تاخت و تاز بیگانه قرار گرفت و از مام میهن جدا شدند. حکام بیکفایت قاجار جز هدردادن بیتالمال و حراج ثروتها و منابع کشور هنری دیگر نداشتند. البته طی این سالها تکانههای آزادمنشانهای که با فراز و نشیبهایی همراه بود، در طول این زمان مانند زمامداری قائممقام فراهانی و میرزا تقیخان امیرکبیر رخ داده بود که خود زمینه جهشهای بعدی شدند. در صد سال گذشته حرکتهای عدالت و اصلاحطلبانهای مانند نهضت تنباکو، انقلاب مشروطیت، نهضت ملیکردن صنعت نفت، قیام ۱۵ خرداد تکانههایی بودند که سعی در بیداری ملت کردند، اما در بیشتر موارد یا سرکوب شدند یا به انحراف کشیده شدند که ثمره نهایی آن به انقلاب انسانساز اسلامی منتهی شد.
اما به نظر من آشنایی دانشگاهیان متعبد با علمای حوزوی متجدد از حدود دهه چهل شمسی و با نزدیکی تفکرات تعدادی از آنها با یکدیگر مرحله جدیتری از تفاهم بین دو اصله مهم جامعه شروع شد و بهتدریج شتاب گرفت و بعد از انقلاب به بار نشست. ثمره این حرکت رشد شتابدار علمی اولیه در کشور بود که برخی از مطبوعات خارجی آن را معجزه انقلاب اسلامی نام نهاده بودند. با اولویت یافتن حاکمیت سیاسی بر دانشگاهها در دولت سابق به جای اولویت آکادمیک شتاب علمی کشور نه تنها کند شد، بلکه جهتگیری آن هم معکوس شد. حال اگر هنوز حرکت علمی با سرعت کمتری ادامه داشته و متوقف یا معکوس نشده است، به دلیل سرعت اولیه دورههای پیش از آن تحلیل میشود که باید فکر عاجلی برای آن بشود.
آثار شتاب منفی که بعداً (بهخصوص در دولت دهم) بر جامعه آکادمیک کشور وارد شد، در آینده یقیناً در روند حرکت دانشگاهها ظاهر خواهد شد و به رکود گسترده علمی (هرچند تدریجی) خواهد انجامید. دانشگاهی که میخواهد موجب تعالی و رشد ثروت جامعه از طریق صنایع دانشبنیان بشود، باید افکار و اندیشهها نو علمی و صنعتی را پذیرا بوده تحمل دگراندیشی در زمینه علمی را داشته باشد. مسلماً است که هر نوع دگراندیشی حتی علمی به نفع مصالح یک کشور نیست و یا شاید هم مغایر با شرایط فرهنگی و یا اقلیمی یک جامعه باشد، اما مخالفت با هر فکر و پدیده نو هم جامعه را از پویایی و حرکت بازخواهد داشت. بهعبارتی دیگر پیش از هر موضعگیری مثبت یا منفی نسبت با هر پدیده نویی باید آن را شناخت و با تبلور و پالایش آن ایده و تطبیق آن با شرایط جامعه از آن استفاده بهینه برد یا در صورت عدم انطباق آن با شرایط جامعه از طریق فرهنگی با آن مبارزه کرد.
عدم امکان برخورد آزادانه با آرا و عقاید جدید و یا نفی و یا پذیرش بدون چون و چرا و استدلال منطقی یک طرز فکر و یک قرائت آکادمیک نهایتاً به درجا زدن و رکود منجر میشود که به رشد تکصدایی آکادمیک، تحجر و نهایتاً واپسگرایی میانجامد. دانشجویی که نتواند افکار و عقاید هرچند غلط خود را آزادانه بیان کند و در نتیجه بهاشتباه خود پی ببرد، توانایی تحول در جامعه فردا را نخواهد داشت. آنکه به هر دلیلی عقاید قدما را در بست بپذیرد هرگز جرئت و جسارت ارائه افکار نو و دگراندیشانه را برای اصلاح امور آینده کشور نخواهد داشت[۱۰] که برخلاف نصایح مولا علی (ع) است. بهعبارتی دیگر کسی که از دوران تحصیل و جوانی مطیع و فرمانبر تربیت شده باشد، جسارت فرماندهی و مدیریت مستقل و آیندهنگرانه نداشته و قادر به اتخاذ تصمیمی نو متناسب با شرایط زمان و مکان را نخواهد داشت.
بایستی در نظر بگیریم که رکود اخلاقی و علمی جامعه اروپا در اثر مقاومت کلیسای کاتولیک با افکار جدید و دگراندیشانه غیرمأنوس یا مغایر با نظرات متفکران یونان قدیم بوده است؛ یعنی، کشفیات دگراندیشانه علمای روز که با گاه مغایرتی آشکار با آرا و نظرات بزرگان قدیم دارد، همیشه اشتباه نبوده و در بسیاری موارد تحولساز هم بوده است. فرمانبران مطیع هرگز نمیتوانند فرماندهان باکفایتی منطبق با شرایط روز بشوند.
صاحبنظران سیاسی یکی از علل سقوط جمهوری مردمسالارانه و نوپای آلمان پس از جنگ جهانی دوم (جمهوری وایمار) را که به قدرتگرفتن آدولف هیتلر، استیلای فاشیسم در آلمان (رایش سوم)[۱۱] و نابودی زیرساختهای اروپا و بقیه دنیا منجر شد، انتخاب افسری وفادار به کایزر ویلهم[۱۲] (پادشاه مستعفی آلمان) به ریاستجمهوری کشوری دمکراتیک عنوان میکنند. البته تشتت آرای سیاستمداران آلمان بین (۱۹۱۸ تا ۱۹۳۳) باعث شد که مردم به ریاستجمهوری ژنرال خوشنام، هیندنبورگ[۱۳] و پرورشیافته رژیم تکصدایی کایزر ویلهم آلمان تن بدهند؛ یعنی، فرمانبر رژیم سلطنتی فردسالار دوران جنگ اول جهانی رئیسجمهور رژیم مردمسالار نوپا برگزیده شده بود که با روحیه نظامیگری او سازگار نداشته و با انتخاب سرجوخه بدنامی به نام آدولف هیتلر به صدراعظمی آلمان سقوط جمهوری وایمار را تسریع کرد. فاشیسم و جنگ جهانی دوم که به عقیده گرهارد هاپتمن[۱۴] قابل پیشگیری بود، باعث کشتار ۲۰ میلیون انسان، ویرانی بیشتر کشورها و رشد بداخلاقی اجتماعی در تمام دنیا شد.
تحولات اجتماعی-علمی (مثبت یا منفی) اصولاً کند و دیربازده است و مدتها طول میکشد تا آثار و تبعات آن نمایان شود و باعث شکوفایی یا رکود جامعه شود. در اثر حرکتهای آزادیخواهانه سده اخیر تفکرات آکادمیک در ایران بهتدریج رشد کرد و پس از پیروزی انقلاب به اوج رسید و مدتی طول کشید تا به بار نشیند و بهتدریج باعث تحول در دانشگاهها شد (هرچند با افتوخیزهایی ناشی از شرایط زمان) و نشانههای شکوفایی آن نمایان شد.
با سیاست غیرکارشناسانه آموزشی دولت سابق (بهخصوص دولت دهم) در رشد بیرویه مراکز آموزش عالی غیراستاندارد و پذیرش تعداد زیادی دانشجوی تحصیلات تکمیلی بدون آمادهسازی زیرساختها و راهنمایی پایاننامه آنها اساتید کمتجربه و گاها جذبشده برخلاف اصول آکادمیک بهتدریج نشانههایی از بروز رکود علمی در دانشگاهها نمایان شد. آنچه اکنون هنوز از استمرار رشد علمی نمایان است و در آمار مسئولان به آنها استناد میشود استمرار حرکت کند تا زمان توقف کامل علمی و یا خط ترمز قطار توسعه کشور است.
شاید در شرایط اضطراری مسئولان مجبور به اتخاذ تصمیماتی جهت رفع نیازهای مقطعی جامعه شده باشند، اما باید توجه میکردند که این برنامهها مقطعی کوتاهمدت بوده و بعد از رفع شرایط اضطرار بایستی در آنها تجدیدنظر اساسی بشود.
افزایش بیرویه تعداد دانشجو در تمام رشتهها و رعایتنکردن تناسب بین فرصتهای شغلی[۱۵] و همچنین عدم تطابق رشتههای تحصیلی با نیازها و معضلات جامعه، کشور ما را با انبوه فارغالتحصیلان بیکار و صادرکننده نخبگان تحصیلکرده تبدیل کرده است. در اثر خروج بسیاری از مغزهای متفکر که برای تحصیل آنها تا حدود ۱ میلیون دلار از بودجه نفتی کشور خرج شده است، خسارت جبرانناپذیری به بیتالمال وارد کرده است. آنچه تأسفآور است نگاه برخی از مسئولان مملکتی است که صادرات مغزهای متفکر را با صادرات کشمش، پسته، زعفران، فرش، حتی نفت و گاز مقایسه میکنند. بر اساس برآورد وزارت علوم برای تربیت هر فارغالتحصیل دانشگاهی حدود ۱میلیون دلار هزینه میشود که با صدور مغزها به توسعه کشور لطمه زده و سبب توسعه کشورهای جذبکننده مغزها میشوند؛ یعنی، ما با پول نفت خودمان به توسعه بیشتر کشورهای توسعهیافته کمک میکنیم.[۱۶]
در زمانی که بازار کار دانشآموختگان هنوز بحرانی نشده بود تعداد داوطلبان ورود به دانشگاهها بسیار بیشتر از تعداد صندلیهای آموزش عالی بود، موج پذیرش بیرویه دانشجو در دانشگاههای مختلف دولتی و خصوصی شروع شد. باید اذعان کرد زمانی که سیل متولدین دههای ۶۰ و ۷۰ (دوره افزایش موالید) وارد سن بلوغ کاری میشدند و وضعیت بازار کار جوانان نامناسب شده بود، مسئولان وقت از ادامه تحصیل جوانان برای به تعویقانداختن تقاضای ورود به بازار کار استقبال میکردند؛ اما با افزایش فارغالتحصیلان دانشگاهی از یکطرف شرایط کاری متناسب با مدرک او وجود نداشت و از طرفی دیگر بازار کار مشاغل ساده هم اشباع شده بود. لذا با تعداد زیادی فارغالتحصیلان دکتری یا فوق دکتری و پزشکان متخصص روبهرو هستیم که چارهای جز هجرت یا پذیرش مشاغل نامتناسب با تجربیات خود را ندارند. از طرفی با کاهش موالید در اثر سیاست کنترل جمعیت[۱۷] و افزایش تعداد قارچگونه انواع و اقسام مراکز آموزش عالی دولتی، نیمهدولتی، غیرانتفاعی، نیمهانتفاعی، مراکز آموزش مجازی، پردیسهای خودگردان، دانشگاههای آزاد اسلامی، مراکز آموزش ادارات و مؤسسات، دانشگاه پیام نور، دانشگاههای فنی حرفهای و دانشگاه علمی کاربردی، افزایش عرضه آموزش عالی همراه با کاهش تقاضا با پدیده ۶۰۰ هزار صندلی بدون متقاضی[۱۸] مواجه شدهایم که سهم ظرفیت خالی دانشگاهها و مؤسسات غیرانتفاعی حدود ۸۵ درصد است.[۱۹] اگر مسئولان آموزشی برای کاهش موالیدی که در اثر سیاست تنظیم خانواده پیشبینیپذیر بود برنامهریزی نگرانانه آینده داشتند، با پدیده صندلیهای خالی و رقابت بین مراکز آموزش عالی دولتی و آزاد و غیرانتفاعی روبهرو نبودیم. این بیتوجهی به اصول برنامهریزی آیندهنگرانانه علاوه بر آثار شوم افت کیفیت باعث هدررفت سرمایهگذاریهای مادی و معنوی انجامشده در مراکز آموزش عالی شده است. از عواقب وخیم آن رشد پایاننامهها و مقالههای تقلبی و کاهش شدید ارزش تحصیلی دانشگاههای ماست؛ یعنی، ما با سیاست پوپولیستی کیفیت تحصیلات تکمیلی را فدای رشد بیرویه کمیتی آن کردهایم.
رشد تعداد مقالهها بدون تبدیل به ثروت مادی و معنوی رشدی کاذب است
عموماً شاخصهای متفاوتی برای ارزشیابی ارزش تحصیلات تکمیلی کشورها و دانشگاه وجود دارد که مسلماً یکی از آنها رشد تعداد مقالههای ISI و ISC است؛ اما هر مقاله ISI در صورتی ارزش دارد که محققان دیگر کشورها به آن توجه کنند و در واقع به آن مقاله ارجاعهای زیادی شده باشد؛ و از آن مهمتر تبدیل آن به ثروت کشور از طریق تولیدات دانشبنیان و فناوری نوین شده باشد؛ اما وقتی آقای قوامی، نماینده اسفراین در مجلس دهم، شاخص تولید مقالههای کشور را ۱۶ ولی شاخص کسبوکار را ۱۶۰ اعلام میکند،[۲۰] باید پرسید آیا شاخص تولید مقاله برای توسعه آموزش عالی کشور درست انتخاب شده است؟ کمیت مقالههای علمی با کیفیت عالی و در مرزهای دانش، باعث اعتبار علمی و فرهنگی و عرق ملی کشور میشود، اما بدون هدفگذاری برای تولید ثروت این دانشبنیادی هم تأثیری بر سبد زندگی مردم ما نخواهد داشت؛ و تحقیقات که در حقیقت مکمل آموزش در دانشگاه است، در صورتی مثمر ثمر خواهد بود که با توجه به شرایط اقلیمی و امکانات بالقوه کشور، در راه رفع معضلات کشور هدفمند بهکار برده شود. در غیر این صورت باعث هدررفتن سرمایههای مادی و معنوی جامعه شده و سودی نخواهد داشت. البته بدون پشتوانه تئوری یا به عبارتی آشنایی نظری از پدیدههای طبیعی، کاربرد آنها هم برای رفع معضلات جامعه امکانپذیر نیست، اما رعایت تناسب بین پژوهشهای نظری و کاربردی برای دستیابی به فناوری جدید ثروتافزا کاملاً ضروری است. مسلماً معضلات جامعه ایران خشک و نیمهبیابانی با مسائل و معضلات دیگر کشورهای اروپایی، ژاپن، چین، آفریقای جنوبی و امریکای شمالی متفاوت است. لذا پژوهشهایی که با امکانات بالقوه و شرایط اقلیمی ما تطابقی نداشته باشد، باعث هدردادن سرمایه مادی و معنوی کشور و ضبط نتایج آن در بایگانی پژوهشی دانشگاه میشوند. مثلاً اگر در کشور آتشفشان ایسلند تحقیقات برای یافتن نحوه استفاده بهینه از انرژی زمین گرمایی بشود، برای رفع معضلات جامعه آنها پسندیده است، اما این نوع تحقیقات برای ایران یقیناً موضوعیتی ندارد؛ و اگر زمین چمن بهصورت خودرو در کشورهای مرطوب رشد میکند، ایجاد فضای سبز با چمن برای کشور ما با بیشترین مناطق ایران خشک و نیمهبیابانی به دلیل تبخیر شدید سطحی و نیاز به آبیاری مداوم نامناسب به نظر میرسد. در عوض باغداری با درختان ریشهدار عمیق با شرایط اقلیمی ما سازگارتر است. متأسفانه برخی از موضوعهای پژوهشی دانشگاههای ما هم طی سالها با شرایط فرهنگی و آب و هوایی ما متناسب نبوده یا تقلیدی از کارهای دیگران بوده است. بهعنوان مثال آیا ارائه طرح پژوهشی برای توسعه رشد و صنعتیکردن تولید تمساح در منطقه خشک و بیابانی ایران از طرف دانشگاهیان پیش از انقلاب موضعیتی داشته و باعث هدررفتن سرمایههای مادی و معنوی کشور نمیشود؟ آیا بهتر نیست با توجه به شهرت باغهای ایرانی در شرایط کمبود آب کشور در پارکهای شهر تهران بجای توسعه چمن انگلیسی درختکاری متناسب با اقلیم ما استفاده بشود؟
[۱]. جملهای است منسوب به تقیزاده از صدر مشروطیت که به این مضامین گفته بود: «کشور ما باید از فرق سر تا کف پا فرنگی شود»
[۲]. Free Academic
[۳]. در سیستم آموزشی عالی آزاد (Free Academic) سابق آلمان اگر دوره تحصیلی پنج ساله یک دانشجو بیشتر از ده سال هم طول میکشید، از دانشگاه اخراج نمیشد. یک دانشجوی متوانست با انتخاب دروس علمی متنوع دوران تحصیل خود را برای کسب دانش بیشتر توسعه دهد. البته برخی هم سوءاستفاده کرده و به یک دانشجوی دائمی (Park Student) تبدیل میشدند. اکنون آنها هم محدودیتهایی برای جلوگیری از طولانیشدن و بهینهسازی دوران تحصیل در نظر گرفتهاند.
[۴]. کارگزاران آموزش عالی سابق (بخصوص دولت دهم) معتقد بودند، اگر یک استاد در کشور جنوب شرق آسیا قادر به راهنمایی بیست دانشجوی دکتری است، پس هر استادیار ما هم میتواند حداقل سه دانشجوی دکتری را راهنمایی بنماید. لذا پذیرش حدود ۱۰ هزار دانشجوی دکترا مشکلی ایجاد نخواهد کرد. اگرچه از نظر آماری میتوان برای راهنمایی ۱۰ هزار دانشجوی دکترای اساتیدی را هم معرفی کرد، اما آیا صلاحیت همه این اساتید (بهخصوص اساتید کمتجربه و اساتید جذبشده رانتی) برای راهنمایی پروژه تحصیلات تکمیلی به اثبات رسیده بوده است و آیا امکانات آزمایشگاهی و تجهیزات دستگاهی ضروری بهاندازه ۱۰ هزار دانشجوی دکترا هم وجود داشته است؟ و آیا نمیدانستیم که با این سیاست کیفیت آموزش عالی ایران را همطراز همان کشورهای جنوب شرق آسیا قرار خواهیم داد که مدارک آنها مورد قبول دانشگاههای ما نبوده و کمیتههای ارزشیابی آن مدارک را پایینتراز مدارک داخلی ارزیابی میکنند؟ و آیا با افزایش سیاهلشکر آموزش عالی ارتقای علمی کشور و تولید ثروت از فنآوری نوین میسر خواهیم شد؟(که گفتهاند «یکی مرد جنگی به از صد هزار»)
[۵]. بحث تحقیقات درباره لیزر الکترون آزاد که مدتی در دانشگاههای ما مطرح بود، به دلیل نیاز به تجهیزات فوقپیشرفته و گرانقیمت کارهای تجربی آن در حال حاضر در ایران میسر نبوده و بیشتر محققان این قسمت بهصورت نظری در آن کارکردهاند که مورد استفاده دول غربی قرار میگیرد. اگرچه لیزر الکترون آزاد تحقیقی پیشرفته در مرزهای دانش فردای دنیا است و رئیسجمهور اسبق امریکا ریگان بهمنظور کاربرد در جنگ ستارگان مطرح کرده است، اما به نظر نگارنده اولویت اول تحقیقات روز ایران نیست. به خاطر شرایط آلودگی شدید محیط زیست و تابش شدید خورشید در پهنای ایران، تحقیقات برای استفاده بهینه از انرژی لایزال خورشیدی و توسعه معماری اقلیمی سنتی از اولویت بیشتری برای ایران برخوردار است.
[۶]. هیئت داوران در بررسی پایاننامه کارشناسی ارشد متوجه میشوند که دانشجوی مرد دفاعکننده از پایاننامه خود از استاد راهنما به خاطر همراهی و اهدای مرخصی زایمان از استاد راهنما تشکر کرده است؛ یعنی او حتی صفحه تشکر از استاد راهنما را هم تصحیح نکرده بوده است،
[۷] برخی برای بدنامکردن آموزش عالی ما دست به شیطنت زده و مثلاً خلاصه مقالهای را برای یک کنفرانس بینالمللی اروپایی درباره توسعه شبکهها با عنوان فریبندهای با این مضامین (سرعتبخشیدن به شبکهها در صبح زود به روش «کلهپاچه و آبلیمو» با نویسندگانی مانند «بناگوش و بز سفید و…») فرستاده و به دلیل عدم آشنایی داوران با این اصلاحات مورد پذیرش واقع شده است. پخش وسیع نامه پذیرش مقاله کلهپاچه در شبکههای اجتماعی یقیناً جز وهن آموزش عالی ما نتیجه دیگری در برنداشته است.
[۸]. Evolution
[۹]. Revolution
[۱۰]. آنکسانی میتوانند تحولی عمیق در جوامع علمی ایجاد کنند که با وجود توانایی علمی جسارت ارائه افکار نو و دگراندیشانه خود را در مقابل نظر علمی و رأی پذیرفتهشده بزرگان روز داشته باشند. بهعنوانمثال وقتی لوئی پاستور نظرات خود را درباره وجود باکتریها اعلام کرد، مورد تمسخر دانشمند شاخصی چون لیبیش (Liebisch) واقع شد. لیببیش در کلاس درس نظرات پاستور از وجود «جانوران ریز آقای پاستور» او را به تمسخر میگرفت؛ اما نظرات پاستور که در مقابل غول علمی روز دنیا لیبیش دگراندیشانه و شجاعانه بود لذا با اثبات وجود باکتریها تحول بنیادین در علم به وجود آورد. ماکس پلانک (Max Plank) برای توجیه منحنی تابش نور نظریه کوانتمی بودن انرژی امواج الکترومغناطیس را بدون پشتیبانی تجربی ارائه و انقلاب علمی در فیزیک را به وجود آورد؛ و اینشتین Einstein با استفاده از تبدیلات لورنس Lorentz در مکانیک کلاسیک به جای تبدیلات گالیله Galile نسبیت خاص و بعداً نسبیت عام را مطرح کرد؛ اما همین اینشتین هم هرگز مکانیک کوانتمی هاینبرگ Heisenberg را نپذیرفت، اما مکانیک کوانتمی اثبات شد؛ و لوئی دوبروی De Broglie با نظریه دوگانگی Dualism ماهیت ذرهای نور و موجی بودن ذره را مطرح کرد که همه آنها برخلاف نظرات قدما بوده و پایههای اساسی انقلابهای علمی و صنعتی قرون گذشته را فراهم کردند.
[۱۱]. Third Reich حزب نازی آلمان به رهبری آدلف هیتلر در سال ۱۹۲۴ برای به دست گرفتن قدرت ضدجمهوری دموکراتیک نوپای آلمان کودتا کرد که سرکوب شد و هیتلر به زندان محکوم شد. در زندان کتاب نبرد من را نوشته و با تعهد به فعالیت صرفاً سیاسی آزاد شد. در حالی که پس از پایان بحران اقتصادی دهه ۳۰ میلادی که ستاره هیتلر هم در حال افول بود، به توصیه سیاستمداران دست راستی ژنرال هیندنبورک هیتلر را به صدراعظمی برگزید.
[۱۲]. در پایان جنگ جهانی اول ملوانان آلمانی در بندری شورش کردند که درنهایت به استعفای ویلهلم پادشاه آلمان و اعلام جمهوری در منطقهای بنام وایمار منجر شد که به نام جمهوری وایمار شهرت بافت؛ اما سیاسیون متفرق آلمانی تربیتیافته در دوران پادشاهی که قادر به اداره نظام جدید بر اساس اصول مردمسالاری را نبودند، ژنرال هیندنبورگ وفادار به پادشاه مستعفی (کایزرویلهلم) را به ریاست جمهوری برگزیند.
[۱۳]. Field marshal Hindenburg
[۱۴]. کتاب «صعود مقاومتپذیر آرتور اوه» اثر گرهارد هاپتمن حکایت از قابل پیشگیری بودن صعود هیتلر دارد. (Gerhard Hauptmann)
[۱۵]. باید توجه داشت که در زمان پذیرش هر دانشجو بایستی برای بعد از فارغالتحصیلی آنها یک فرصت شغلی به مدت ۳۰ سال در نظر گرفته میشد.
[۱۶]. اگر هزینه تحصیل یک متخصص را یک میلیون دلار در نظر بگیریم، ایران با هجرت ۱۵۰ هزار تحصیلکرده سالیانه ۱۵۰ میلیارد دلار (معادل ۳.۶ میلیارد بشکه نفت با نفتی ۴۰ دلاری) خسارت میبیند؛ و در اثر انتقادی که به سیاست پذیرش تعداد زیادی از مهاجرین جنگ سوریه توسط آلمان به خانم مرکل صدراعظم آلمان شد. مرکل اعلام کرد که این کار برای جذب نیروی کارآمد جوان تحصیلکرده برای مراقبت از سالخوردگان آلمانی هم بوده است. چون حدود ۴۰ در صد این مهاجرین جوانان فارغالتحصیل دانشگاهی آماده کار هستند که آلمان برای تربیت آنها یک سنت هم خرج نکرده است. در صورتی که برای تربیت هرکدام از آنها باید بیش یکمیلیون یورو هزینه میکردیم.
[۱۷]. با شعار فرزند کمتر زندگی بهتر و عدم بیمه فرزند سوم به بعد، رشد جمعیت کند شد. مسئولین بایستی میدانستند که شش سال بعد با کاهش تعداد دانشآموز دبستانی و ۱۲ سال بعد با تعداد دانش آموزان دبیرستانی و ۱۸ یا ۱۹ سال بعد با کاهش تقاضا برای تحصیل دانشگاهی مواجه خواهند شد.
[۱۸]. ۹. ۸. ۹۵ وزیر علوم
[۱۹]. به گفته علی آهون منش، رئیس اتحادیه مؤسسات و دانشگاههای غیرانتفاعی، با وجود اجرای مرحله تکمیل ظرفیت همچنان ۸۵ درصد صندلیهای این مؤسسات خالی است.
[۲۰]. قوامی، نماینده مجلس دهم از اسفراین