لطفالله میثمی
در بخش پایانی سرمقاله شماره ۵۷ با نام «قانوناساسی در دو حرکت» آمده بود «آنچه مطرح شد در حوزه مسائل معرفتی و احیاناً کجاندیشی بود. اما اگر درآمدهای رانتی و بادآورده مبتنی بر نازکی کار و کلفتی پول به فضای امنیتی ـ نظامی وارد شود و با تفسیرهای کجدلانه و کجاندیشانه از قانوناساسی تکمیل شود مثلثی را بهوجود میآورد که برانداز اصول انقلاب، قانوناساسی و نظام جمهوری اسلامی خواهد بود. به همین دلیل است که چالش قانوناساسی به بحران قانوناساسی تبدیل شده است. به این معنا که اگر نامزدهای ریاستجمهوری شعار بازگشت به تکتک مواد قانوناساسی را بدهند برانداز تلقی میشوند. به نظر من این مقوله است که می تواند ریشه ناآرامیها باشد.
امید است همانطور که مقام رهبری گفتند قانوناساسی ثمره انقلاب، فصلالخطاب همه قرار گیرد، چرا که جایگاه همهچیز در آن تعریف شده و اگر ایراداتی به آن وارد است جایگاه تجدیدنظر قانونی هم در آن تعریف شده است. در یک کلام، خلاصه آنچه آقایان خاتمی، موسوی و کروبی میگویند این است که طی سالها رویههایی باب شده که در عمل، قانوناساسی ثمره انقلاب دور زده شده است. تا آنجا که میدانم احیای قانوناساسی شعار قاطبه مردم ایران است و ربطی به انقلاب مخملی و… ندارد.»
شاید بتوان ریشه این بحران را به شکل سادهتری تصویر نمود و آن اینکه اگر جریان «الف» جریان «ب» را برانداز خود بداند و جریان «ب» نیز جریان «الف» را برانداز خود بداند، این یعنی وجود دو جریان برانداز در مملکت که تلاقی آن دو حتمی به نظر میرسد؛ امروز، فردا و یا درنهایت پس فردا.
اگر جریان «الف» باوجود نظارت استصوابی و رد صلاحیتهای گسترده، آرای مردم را بهدنبال خود داشته باشد و پروسه تنفیذ مقام رهبری را هم طی کرده باشد، ولی با طی چنین مراحلی باز هم جریان «ب» جریان «الف» را نهتنها بهرسمیت نشناسد بلکه کارشکنی را آغاز کند، در این صورت چه باید کرد؟
بد نیست نیمنگاهی به ۱۴ سال پیش یعنی زمستان ۱۳۷۴ بیندازیم. در فصل پایانی این سال، انتخابات پنجمین دوره مجلس شورایاسلامی جریان داشت. مردم اصفهان که در سابقه تاریخی نهچندان دور خود در برابر نخستین حکومت نظامی رژیم شاهنشاهی مقاومت کردند و پس از پیروزی انقلاب در برابر جنگ تحمیلی و در دفاع مقدس این افتخار را داشتند که ۱۰درصد شهدای ایران را از آنِ خود کنند، در انتخابات سال ۱۳۷۴ نیز حماسه پرشوری از خود بر جای گذاشتند به اینگونه که ۷۰درصد آرای گرفته شده از آنِ کسانی شد که از نظر فکری و سلیقهای مورد تأیید شوراینگهبان نبودند. تحقیقات میدانی نیز این آرای چشمگیر را تأیید میکرد، (اما آیتالله احمد جنتی بدون دلیل قانعکنندهای نتایج این انتخابات را باطل اعلام کردند که بهت و حیرت مردم را در پی داشت. مردم اصفهان در بهار ۱۳۷۵ در دور دوم انتخابات به صحنه آمدند و حماسهای پرشورتر از آن برجا گذاشته و آرای بیشتر از دوره پیش، نصیب نامزدهای خود کرده و آنان را با این آرای خود بهسوی مجلس شورایاسلامی بدرقه کردند.
متأسفانه ریشهیابی همهجانبهای به عمل نیامد که چرا با وجود طی مراحل قانونی و عدموجود مدارک قانعکننده برای ابطال، دوباره انتخابات باطل شد. هرچند در دور دوم هم همان آرا با قدرت بیشتری تأیید شد. در پی آن ازسوی مردم، نهضت دلیلخواهی شکل گرفت تا از فقهایی که خود را «فرزند دلیل»(۱) میدانند و سرود «قل هاتوا برهانکم»(۲) میسرایند، بپرسند چرا و به چه دلیل آرای «مردم» باطل شد؟ چرا باید هم هزینه اجتماعی پرداخت و هم دوباره همان آرا تأیید شود؟ آیا بهدلیل آنکه زنان حق قضاوت، رأیدادن و تشخیص را ندارند و در آن انتخابات رأی داده بودند؟ و آیا بهدلیل آنکه مردان عامی نمیتوانند میان دو مجتهد جامعالشرایط، تشخیص دهند کدامیک ترجیح دارد که رأی خود را از آن او سازند؟
آیا نظام آموزشی مبتنی بر حلال و حرام که اصولاً نفس قانوناساسی را که با تأکید رهبر انقلاب سهبار به رأی مردم گذاشته شده و در ذات خود مبتنی بر رأی مردم است میپذیرد؟ آیا اگر مردم در «حوزه انتخابیه» خود و با آرای خود که برگرفته از اصول انقلاب و آموزشهای مرحوم امام است به دستاورد بالاتری از اجتهاد مصطلح در «حوزههای علمیه» برسند، فقها آن را قبول دارند و میپذیرند؟
آیا تحول سال ۱۳۶۶، یعنی اولویت احکام اجتماعی بر احکام فردی که آخرین دستاورد مرحوم امام بود، هنوز نهادینه نشده است؟ اگر به روش امام برگردیم، ایشان در برابر هویتمدارانی که در انتخابات مجلس دوم میگفتند هیچکس جز فقها حق دخالت در سیاست و معرفی کاندیدا ندارد، مقاومت کرده و گفتند:
«میگویند که سیاست حق مجتهدین است، یعنی در امور سیاسی در ایران ۵۰۰ نفر دخالت کنند. باقیشان بروند سراغ کارشان. یعنی مردم بروند سراغ کارشان. هیچکار به مسائل اجتماعی نداشته باشند و چند نفر پیرمرد ملا بیایند دخالت بکنند. این از آن توطئه سابق بدتر است برای اینکه آن یکعده از علما را کنار میگذاشت منتها به واسطه آنها هم یک قشر زیادی کنار گذاشته میشدند. این تمام ملت را میخواهد کنار بگذارد یعنی نه اینکه این میخواهد مجتهد را داخل کند. این میخواهد مجتهد را با دست همین ملت از بین ببرد.»(۳)
از نظر امام «اولویت احکام اجتماعی بر فردی» اهمیت بالایی داشت تا حدی که خطاب به شوراینگهبان قریب به این مضمون میگویند که اگر فقهای شوراینگهبان احکام اجتماعی قرآن را میدانستند نیازی به تشکیل مجلس تشخیص مصلحت برای مردم و نظام نبود.
این فراز شاید امروز نیز قابل تأمل باشد. آن هم وقتی ازسوی کسی مطرح میشود که هم مرجع سنتی بوده، هم بنیانگذار انقلاب، هم رهبر قانونی و هم یک شخصیت کاریزما و محبوب مردم.
بهدنبال انتخابات اصفهان پرسشهای زیادی مطرح بود که بخشی از آنها در مقالهای به نام «انتخابات اصفهان» در شماره ۲۵ ایرانفردا چاپ و منتشر شد و کامل آن که نتیجه تحقیقی میدانی است در سایت شخصی اینجانب آمده است.(۴) در بهار سال ۱۳۷۶، مردم ایران شاهد نقطهعطف و حماسه سراسری دیگری بودند که به حماسه دوم خرداد معروف شد. در این سال آقای خاتمی بیش از ۲۰ میلیون آرای واجدین شرایط را از آنِ خود ساخت و به ریاستجمهوری انتخاب شد. مراسم تنفیذ نیز توسط مقام رهبری و مراسم تحلیف در مجلس شورایاسلامی انجام گرفت.
چند نکته در حاشیه خرداد ۱۳۷۶
۱ـ مهندس عزتالله سحابی در نخستین برخورد به من گفتند این حماسه چشمگیر در واقع مدل انتخابات اصفهان بود که سراسری شد.
۲ـ آقای خاتمی در مرداد ۱۳۸۴ به من گفتند یک اشتباه من در هشتسال گذشته این بود که آرای ۷ میلیونی آقای ناطقنوری، نماینده یا وزیری در کابینه نداشت که این با روح مردمسالاری هماهنگی نداشت.
۳ـ مرحوم آیتالله آذری قمی طی رساله مختصری درباره دوم خرداد توضیح دادند که در این نقطهعطف، مملکت با بحران روبهرو شد؛ از یکسو اجماع فقها از آنِ حجتالاسلام ناطق نوری بود و توقع این اجماع این بود که ولیفقیه به منظور تقویت فقه و فقاهت، آقای ناطق نوری را تأیید و تنفیذ کند. اما ازسوی دیگر براساس قانوناساسی ثمره انقلاب، آقای خاتمی بیش از ۲۰ میلیون آرای مردم را از آنِ خود کرده بود. آقای آذری قمی در این رساله معتقد است که این بحران با تنفیذ قانونی آقای خاتمی توسط مقام رهبری راه برونرفتی پیدا کرد. آذری قمی که دو دوره ریاست جامعه مدرسین را بهعهده داشت در رساله خود ویژگی دیگری از نقطهعطف دوم خرداد بیان میکند و آن پیروزی قانوناساسی و آرای مردم بر ایدئولوژی سنتی است.
۴ـ آقای خاتمی معتقد بود ویژگی اصلی نقطهعطف دوم خرداد ۱۳۷۶ همانا شعار قانونگرایی و بازگشت به قانوناساسی بود.(۵) جالب است که بدانیم از یکسو مدعیان اصولگرایی کنونی در آن موقع (جناح موسوم به راست) خاتمی را با گورباچف و یلتسین مقایسه کرده و غربگرا مینامیدند. ولی ازسوی دیگر روزنامههای غربی معتقد بودند که خاتمی در پی دوران جنگ و دوران بازسازی، دوران قانونگرایی یعنی بازگشت به قانون اساسی و اصول انقلاب را شروع کرده است.
۵ـ آقای اسفندیار رحیم مشایی چندی بعد از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ به این مضمون گفتند که دوم خرداد ۱۳۷۶ توطئهای بود از پیش طراحی شده تا نشان دهند آقای ناطق نوری، نماینده و مورد تأیید رهبری است و رأی کمی دارد. اما آقای خاتمی با رأی زیاد خود نماینده مردم و در مقابل رهبری است. به نظر میرسد آقای رحیم مشایی در همان مقطع هم چنین تحلیل نادرستی داشتهاند. توضیح اینکه همه میدانند آقای خاتمی پیش از دوم خرداد ۱۳۷۶ گمان میکرد ۳ تا ۴ میلیون رأی بیشتر نخواهد آورد و آمد تا در پرتو این آرا بتواند حرفها و دیدگاههایش را در جامعه مطرح کند، اما این صداوسیما بود که وقتی مقام رهبری از ویژگیهای یک رئیسجمهور خوب صحبت میکردند دوربین را روی چهره آقای ناطق نوری زوم میکرد. جریان بهقدری روشن است که نیاز به توضیح بیشتری نیست. پرسش اینجاست که اگر آرای مردم را پذیرا نیستید، چرا به یلتسین و گورباچف فرافکنی میکنید؟ چرا این امر را توطئهای از پیش طراحیشده تلقی میکنید؟ اگر طبق اصول عمل میشد، یعنی اصول انقلاب و قانوناساسی، بویژه پس از تنفیذ مقام رهبری، باید اصولگرایان به پذیرش آرای مردم و آنچه اتفاق افتاد تن میدادند، درحالیکه متأسفانه کارشکنیها تا آنجا پیش میرود که جنبه نظامی هم پیدا میکند.
حال سری به مصلای تهران بزنیم. روز ۱۹ خرداد ۱۳۸۸، حاجمنصور ارضی در همایش انتخاباتی دکتر احمدینژاد گفت رئیسجمهور ما دکتر احمدینژاد است در غیر این صورت ایران را عاشورایی میکنیم. همچنین در مسجد سید اصفهان و در روز ۷ خرداد ۱۳۸۸ حاجحسین شریعتمداری، سردبیر کیهان به این مضمون گفت که اینبار هم عاشورایی در پیش خواهیم داشت، اما ابنسعدها کشته خواهند شد! ایشان خود را در جایگاه امامحسین و جریان مهندس موسوی را که در میان ملت نضج گرفته بود به جریان یزید و ابنسعد تشبیه کرد. حال دوباره به حاشیههای دوم خرداد ۱۳۷۶ برمیگردیم.
۶ـ آقای حجتالاسلام پروازی که جایگاه موجهی نزد مقام رهبری، هیئت رزمندگان اسلام و بعدها انصار حزبالله داشته است در همان ابتدای ریاستجمهوری هفتم، اثری ایدئولوژیک و استراتژیک از خود بهجا گذاشته که کارشکنیهای غیرمنطقی، غیرقانونی و چهبسا نظامی را به ارزیابی گذاشته است. از آنجا که نکات مهم راهبردی که ایشان توجه کردهاند در ریشهیابی از وضعیت موجود نیز بسیار رهگشاست به برخی نکات برجسته آن اشاره میکنم: الف ـ ایشان معتقد است که هیئت رزمندگان شامل بچههای جبهه و جنگ خواستند در سال ۱۳۶۳ راهپیمایی ولایت راه بیندازند که مرحوم امام جلوی آن را گرفتند ولی در کنار هیئت رزمندگان تشکیلات انصار حزبالله شکل گرفت و بهتدریج هیئت رزمندگان کمرنگ شد تا در سال ۱۳۷۵ به کلی منحل شد. تشکیلات انصار هر روز قوام بیشتر و جدیتری به خود میگرفت و ایشان از سال ۱۳۷۵ به کلی رابطه خود را با انصار به دلایلی قطع میکند.
ب ـ ملای منبری هیئت رزمندگان ابتدا سیدعلی نجفی و سپس حجتالاسلام پروازی بود، اما در پی قطع رابطه ایشان با انصار حزبالله، حجتالاسلام علمالهدی بر این مسند نشستند.
ج ـ آقای پروازی جریان انصار را برای دولت خاتمی که رأی مردم و تنفیذ مقام رهبری را پشت سر خود داشت ـ از آنجا که به قانوناساسی وفادار است ـ بهعنوان خطر تلقی کرده، چرا که معتقد است اینها با وزارت ارشاد، کشور و اطلاعات مرتبطند، با بیت رهبری تا کوچکترین پاسدار ارتباط دارند، مانند فرقانیها سادهزیستند و تی.ان.تی، نارنجک و سلاح هم به اندازه کافی دارند.
دـ حجتالاسلام پروازی طی ملاقاتی با مقام رهبری متوجه تأیید ایشان از حسین اللهکرم میشود، ولی به این دلیل که اللهکرم رفاقت خود را با جریان چپ حفظ کرده رهبری انصار به رأی اکثریت گذاشته میشود و چون در مرکزیت ۱۸ نفره، اللهکرم ۴ رأی بیشتر نداشت نتوانست رهبری انصار را کسب کند.
هـ ـ در برابر این پرسش که انصار در برابر رأی توفنده ۲۰ میلیونی خاتمی چه میتوانند بکنند، آقای پروازی معتقد است اینها با پستهای کلیدی و امکانات و اقدامات خود قادرند ملت را منفعل کنند!
وـ ارزیابی ایشان این است که چارچوب فکری انصار براساس «اشداء علیالکفار» بنا شده و همچنان ادامه دارد. چهبسا همین دیدگاه حتی پس از پایان جنگ نیز کتابفروشی مرغ آمین و سینما قدس را آتش بزنند.
زـ در برابر این دیدگاه که پیدایش و بقای انقلاب را همچون امام در رابطه با سه عنصر ایمان، وحدت و مردم میداند، انصار معتقدند بقای انقلاب با ایجاد رعب در مردم امکانپذیر است و برای توجیه آن میگویند تکامل انسان حرکت قسری است و باید با زور اسلحه مردم را بهسوی تکامل برد.
ح ـ دیدگاه دیگر این جریان این است که خود را خواص دانسته و بقیه را عوام میدانند و بنابراین خود را نسبت به روحانیت، فرهنگیان و دانشگاهیان برتر دانسته و این برتری را دلیل دخالت در انتخابات و مسائل دیگر مملکتی میدانند.
ط ـ ایشان در سوم خرداد ۱۳۷۶ جلسه سختی در قم داشتند و مدعی هستند مخالفان سابق امام اکنون تغییر موضع دادهاند و چهره خود را عوض کردهاند. آنها درصد عمدهای از فرهنگ آینده کشور را با سه مؤسسه فرهنگی امیرالمؤمنین، امام خمینی و سازمان تبلیغات (به ریاست داماد آقای مصباح یزدی) که هر سه مرتبط با آیتالله مصباحاند در دست خواهند گرفت.
از صحبتهای آقای پروازی شاید بتوان اینگونه برداشت کرد که با توجه به ویژگیهای برشمرده، این جریان با قتلهای زنجیرهای (که توسط دولت هفتم افشا شد و تمام سران مملکت آن را محکوم کردند) و حمله به کوی دانشگاه (در واکنش به افشاگری و محکومیتها) با امنیتی و نظامیکردن کشور، بهسوی ایجاد انفعال در ملت رفتند و شاید باز هم بتوان با قاطعیت گفت در پرتو این انفعال بود که جریان پیروز در دومین شورای شهر بزرگی چون تهران، تنها ۵/۴درصد آرای واجدان شرایط رأیدادن را از آنِ خود کرد، اما انتخابات مردمی نامیده شد و در پرتو آن دکتر احمدینژاد به شهرداری تهران رسید. بیسبب نبود که رئیسجمهور خاتمی در ۵ مرداد ۱۳۷۸ با داشتن اطلاعات دست اول در همدان گفت حمله به کوی دانشگاه در ۱۸ تیر واکنش به افشای قتلهای زنجیره ای و اعلام جنگ به دولت بود. آنها فاز سیاسی ـ قانونی مملکت را با اقدامات خود به فاز امنیتی ـ نظامی تبدیل کردند تا بتوانند بخش زیادی از مردم را از صحنه خارج کنند.
حال به مراسم تودیع خاتمی در تالار وحدت سال ۱۳۷۴ برمیگردیم؛ در آن مراسم من به یکی از دوستانم گفتم شخصیتهایی که در این تالار جمع شدهاند قادرند ده کشور مانند افغانستان را اداره کنند، ولی متأسفانه با اینکه همه به انقلاب، قانوناساسی و جمهوری اسلامی وفادارند هریک به نسبتی و تا درجهای رانده شدهاند. این پدیده بهطور تدریجی در لایههای زیرین جامعه جریان یافت و راندهشدگان جمهوری اسلامی باوجود محرومیتها، خویشتنداری خود را حفظ کرده و پا را از حرکتهای قانونی فراتر نگذاشت. در سال ۷۰ در پی رد صلاحیتهای گسترده از خط امامیها و جریان چپ، خطیب جمعه در خطبههای نمازجمعه به این مضمون گفتند، از یکسو گروه زیادی رد صلاحیت شدند و ازسوی دیگر آب از آب تکان نخورد و این ویژگی را نقطهقوت نظام جمهوری اسلامی دانستند.
از آنجا که من مدتی فعالیتهای نفتی در خلیجفارس داشتم، گاهی میشد که آبهای خلیجفارس بهقدری آرام بود که ما را فریب میداد و سکوی شناور حفاری را جابهجا میکردیم، اما ناگهان با توفان شدیدی روبهرو میشدیم. علت آن بود که به جریانهای زیرین دریا توجه نداشتیم و ظاهر آن را میدیدیم. ما موج را دیدیم اما جریان را ندیدیم. جامعه هم همینطور است، هرکنشی را واکنشی است. از ابتدای انقلاب و شاید بتوان گفت از سال ۱۳۵۵ و در زندانهای ستمشاهی، نطفههای حذف نیرو گذاشته شد و پس از انقلاب ادامه یافت. کسانی حذف میشدند که به انقلاب، قانوناساسی و نظام علاقه داشتند و به اینگونه بود که حزب نانوشته «رجا»یا راندهشدگان جمهوری اسلامی پا به عرصه گذاشت و هر روز عمق و گسترش بیشتری یافت. ویژگی آن این بود که فشارها را تحمل میکرد و با متانت به کارهای قانونی و فرهنگی ادامه میداد.
خرداد ۱۳۷۶ یکی از صحنههای بروز این جریان بود، اما دولت هفتم با کارشکنیهایی روبهرو شد که بخشی از آن را یادآور شدیم. در خرداد ۱۳۸۰ علیرغم وجود تعداد زیادی نامزد شرکت در انتخابات، خاتمی باز هم بیش از ۲۲ میلیون رأی مردم را از آنِ خود کرد. در این حال جنبش دلیلخواهی به کار خود ادامه میداد؛ قتلهای زنجیرهای به کجا کشید؟، آمران و مجریان چه شدند؟ و مگر نهاینکه مقام رهبری بهشدت قتلهای زنجیرهای را محکوم کردند، مدعیان اصولگرایی منویات ایشان را چگونه پیگیری کردند؟ مگر نه اینکه مقام رهبری حمله به کوی دانشگاه را فاجعه تلقی کرده و به شدت محکوم کردند، مدعیان اصولگرایی چه اقدامی در این راستا انجام دادند؟ آیا مهاجمان محکوم شدند یا تنها جای شاکی و متهم عوض شد؟ درست است که ملتها در برابر عملیات نظامی ـ امنیتی منفعل میشوند، اما حافظه خود را از دست نمیدهند و تکامل فکری و درونی خود را دنبال میکنند و در شرایط مناسب خود را نشان میدهند. فضای پیش از خرداد ۱۳۸۸ یکی از این موارد است که باوجود نظارت استصوابی و رد صلاحیتها، نتوانستند آرامش خود را حفظ کنند و دم از عاشوراییکردن، تهدید به ترور خاتمی و… زدند، روز را شب کردند، برای نمونه سفر خاتمی به شیراز، یاسوج و بوشهر را که با استقبال عظیم مردم روبهرو شد، آنقدر تحریف کردند که در روزنامه کیهان نوشتند خاتمی بهدلیل عدم استقبال مردم آن سامان بود که از نامزدی انصراف داد! اگر مدعیان اصولگرایی از آرای مردم برخوردار بودند، چرا اینقدر احساس بیثباتی میکردند؟ وقایعی در جامعه رخ میداد که هریک نشاندهنده حالت خوداشتعالی مردم بود، مانند ایستادگی بازار و خیابانهای اصفهان و بازار تبریز و تهران در برابر قانون مالیات بر ارزشافزوده و راهپیمایی سکوت ۲۵ خرداد ۱۳۸۸، تشییع جنازه ارحام صدر در اصفهان، تشییع جنازه حاجاحمد امامی در اصفهان، همایشهای انتخاباتی موسوی در تبریز، اصفهان، خوزستان، مشهد و…، همایشهای اعلام حمایت خاتمی در شهرستانها بویژه در اصفهان، کمربند سبز از میدان قدس تا راهآهن در روز ۱۹ خرداد ۱۳۸۸ و…. در نمایشگاه مطبوعات سال ۱۳۸۵، یکی از دوستان سابق شهید محمد منتظری را که در لبنان با او کار میکرد ملاقات کردم. وی که دیدگاهش برگشته بود و با شهرداری در دوران احمدینژاد همکاری میکرد میگفت ما ۹ میلیون CD در تخریب هاشمی و خاتمی در سراسر ایران توزیع کردیم و از هر CD، ۳۰۰ تومان سود بردیم. متأسفانه از این تخریبها که به بروز بدبینیهایی در جامعه شده بود در خرداد ۱۳۸۴ و مناظرههای خرداد ۱۳۸۸ استفاده انتخاباتی شد. بیمناسبت نبود که آقای هاشمی ـکه ۲۷ سال در بالاترین سطوح نظام مسئولیت داشت ـ پس از انتخابات خرداد ۱۳۸۴ به «ارادهای سازمانیافته» اشاره کرد. دامنه حذفها و کنارگذاشتنها به حدی شدت گرفت که حتی برخی نیروهای اصولگرای سنتی چون لاریجانی، مؤتلفه، ناطقنوری و… نیز از آن مصون نماندند. سرانجام آنچه موسوی، کروبی و خاتمی در دفاع از قانوناساسی و انقلاب میگفتند نسخه سازمان جاسوسی سیا تلقی شد. شایسته است در مقاله «جنبشی برای زیستن» که گزینشهایی از نوشتهها و گفتههای موسوی، کروبی و خاتمی را ـ که در مطبوعات آمده در خود دارد ـ تأمل شود تا معلوم گردد آیا قانوناساسی ما، یعنی نسخه سیا؟! بازگشت به قانوناساسی یعنی بازگشت به نسخه سیا؟! یعنی باید در انقلاب و ثمره آن همه شک کنیم؟! آیا اصولگرایی یعنی زیر سؤالبردن این سندی که هم اصولی است و هم اصلاحطلبانه؟!
روند «راندهشدن» که امروز نزدیکان نظام را هدف قرار داده، هیچ تضمینی در خود ندارد که روزی دوستان امروز خود را به دشمن تبدیل کند. این مسیر میتوانست تبعات جبرانناپذیر و ناخوشایندی برای مردم و نظام داشته باشد، اما با هوشیاری و دلسوزی برخی از عناصر انقلاب، نظام و نزدیکان سابق مرحوم امام، راه سبز امید، امتداد راه راندهشدگان جمهوری اسلامی شد. درواقع آنچه روزگاری حزب «رجا» میدانستیم امروز به جنبش «رسا» تبدیل شده است.
«رسا» فرصتی مغتنم برای مردم و نظام است، البته اگر جریانهای تندرو به نصیحتهای امام و شعارهای انقلاب بازگردند به قول مهندس موسوی این راه پربرکت برای همگان خوشیمن و مبارک است.
راهی که همه از آن منتفع خواهند شد، هرچند برخی دیرتر آن را درک کنند.(۶)
پینوشت:
۱ـ نحن ابناء الدلیل
۲ـ بگو بهتر است دلیل خود را ارائه دهید.
۳ـ صحیفه نور، جلد ۱۸، صفحه ۲۴۷.
۴ـ www.meisami.com
۵ـ سخنرانی خاتمی در دانشگاه تهران، ۲ خرداد ۱۳۷۷.
۶ـ بیانیه شماره ۱۳ مهندس موسوی.