لطفالله میثمی
آنچه در زیر میآید، هشدار نسبت به یک راهبرد خطرناک علیه ایران و روش مقابله با آن میباشد و آن عبارت است از پیوند کشورهای عرب ارتجاعی با اسراییل و غرب علیه ایران که اصطلاحا ًآن را «عبری ـ عربی ـ غربی» میگویند.
در رسانهها آمده، سیاست آینده امریکا، چالش با آسیای جنوبشرقی (چین، هند، ژاپن، کرهجنوبی و…) است و در این راستا سعی دارد حضور نظامی خود را در خاورمیانه کاسته و مردم خاورمیانه را به جان هم بیندازد که یکی از این ترفندها، تشدید اختلاف طبیعی شیعه و سنی و تبدیل آن به فرقهبندی و تضادهای آشتیناپذیر است، برای نمونه اگر به مسائل درونی عراق در ۱۵۰ سال گذشته نگاهی بیندازیم، ملاحظه خواهیم کرد که بین بدنه شیعیان و اهل سنت در سطحی بالا، همزیستی مسالمتآمیز وجود داشته است و بین این دو نحله معاملات و ازدواجهای زیادی انجام میشده و نمونهای از کشت و کشتار بین آنها نبوده است. اما از وقتیکه امریکا و انگلیس و… باوجود مخالفت شورای امنیت و افکارعمومی جهان، عراق را بهطور غیرقانونی اشغال کردند، مقاومتهایی شکل گرفت؛ تا جاییکه اوباما در مبارزات انتخاباتیاش، کار امریکا را یک فاجعه خواند که مطلب مستقلی میطلبد. فاجعه از این پارادوکس سرچشمه میگرفت که از یکسو بوش و همکاران نئوکانش هدف اشغال عراق را ایجاد خاورمیانه دموکراتیک اعلام کردند، ولی از سوی دیگر متفکرین و طراحان راهبردی امریکا، دموکراسی در عراق را آشکارا مغایر با منافع امریکا میدانستند. شخصیتهای راهبردیای چون برژینسکی، جورج سوروس، ولفوویتز، خانم آلبرایت و هانتینگتون هدف از اشغال عراق را آشکارا نفت و حفظ موجودیت اسراییل میدانستند و دموکراسی در عراق را مغایر با این اهداف تلقی میکردند،[۱] چنانکه با دموکراسی در مصر و غزه نیز مخالفت کردند.
با توجه به اینکه شیعیان در عراق اکثریت ۶۵ درصدیای را تشکیل میدادند که از نظر امریکا پتانسیل بنیادگرایی و گرایش به ایران را داشتند، از اینرو اعطای دموکراسی واقعی در چنین شرایطی، میتوانست منافع نفتی امریکا و موجودیت اسراییل را به خطر اندازد. بنابراین برای حفظ ظاهر دموکراسی در ضمن برآوردهشدن دو هدف نفت و موجودیت اسراییل، نیاز بود به تفرقه بین نیروها دامن زده شود، چرا که اگر مردم عراق مثل گذشته متحد و متفق بودند، اجازه حضور در عراق را به امریکا نمیدانند؛ چنانچه مقاومتها نیز این را نشان میداد. به همین دلیل تلاشها برای تبدیل اختلاف طبیعی شیعه و سنی به فرقهبندی آغاز شد. زمینههای فرهنگی حمله عراق به ایران نیز در همین راستا بود که عراق عرب و سنی در برابر ایران عجم و شیعه قرار گیرد و طبیعی بود که تضعیف این دو کشور، به نفع اسراییل و غرب بود.
همزمان با انتخابات عراق، خطایی ازسوی مطبوعات رسمی ایران انجام گرفت و تیتر بزرگ «ائتلاف یکپارچه شیعه» بر صفحه اول روزنامهها نقش بست. حتی دیپلماتهای دلسوز ایرانی، از این اقدام ناراحت بودند و میگفتند که ما نباید قدرت طبیعی شیعه را به رخ اهل سنت بکشیم و «هل من مبارز» بطلبیم. اگر شیعه ۶۵ درصد آرا را داشته باشد، چه نیازی به قدرتنمایی و به رخکشیدن آن ـ که منجر به واکنشهای افراطی طرف مقابل میشود ـ وجود دارد؟ برای نمونه انگلستان بیش از ۱۰۰سال در ایران نفوذ داشته و فهرست کابینهها از سفارت انگلیس درمیآمده است ولی سیاستمداران انگلیس در راستای منافع خود، هیچگاه این نفوذ را به رخ نمیکشیدند. شعار سیاسی «ائتلاف یکپارچه شیعه» نیز کار خود را کرد و گامی در جهت به تضادکشیدن و فرقهبندیکردن شیعه و سنی بود. شنیدیم که یکی از کارمندان سفارت ایران در عراق بهدلیل نگرانی نسبت به واکنشهای افراطی اهل سنت، دعا میکرد که شیعیان رأی بالایی نیاورند تا فرقهبندی صورت نگیرد. در مقام مقایسه، خوب است نظری به لبنان بیفکنیم که حسن نصرالله ـ از آنجا که به منافع لبنان فکر میکرد و نه به اکثریت عددی شیعه ـ وقتی ۱۱ وزیر کابینه نصیب حزبالله لبنان شد، پنج وزیر را به مسیحیان مارونی و رهبر ایشان میشل عون واگذار کرد؛ جالب اینکه مسیحیان لبنان، جشنی به مراتب بزرگتر از کریسمس گرفتند و این یکی از مصادیق نگاه ملی بود و از فرقهایشدن جلوگیری کرد. اگر در عراق هم چنین نگاهی حاکم بود، باوجود ترفندهای اشغالگران و تفرقهاندازان، شاید میشد جلوی تفرقهافکنی را گرفت.
عامل دیگری که این تضادها را تشدید کرد، دیدگاه رهبر القاعده عراق ـ ابومصعب الزرقاوی ـ بود. او به گمان خود بر این باور بود که شیعه در سهجا به دنیای اسلام ضربه زده است؛ یکی همکاری با هلاکوخان در کشتن خلیفه عباسی (المعتصم بالله)، دیگری عملکرد ایران در جنگ عثمانی با انگلیس و دیگری همکاری ایران با امریکا در اشغال عراق. با چنین دلایلی، او معتقد بود که شیعه کافر و بلکه درجه کفر آن از امریکا بیشتر است، در نتیجه کشتن شیعه را واجب میدانست. هرچند بنلادن و ایمن ظواهری ـ نفر اول و دوم القاعده ـ با دیدگاههای راهبردی او مخالفت کردند، ولی این دیدگاهها تأثیر خود را در دامنزدن به فرقهبندی گذاشت. بمبی که عناصر مرموز در حرم دو امام شیعه درکاظمین کار گذاشتند، صبر شیعیان را لبریز کرد؛ آنها هم متقابلاً دست به کشتار زدند تا کشت و کشتار به تعادل رسید و به این نتیجه رسیدند که با این روال، چیزی از دو فرقه باقی نخواهد ماند. بدینسان تضادها به بدنه سرایت کرد.
عامل دیگر، چند کشور دیگر عرب به رهبری عربستان بود که تبلیغ میکردند که عراق عرب به دست ایران عجم افتاده است و تضاد شیعه و سنی را دامن میزدند؛ هرچند اهل سنت، فرقه وهابیت را خارج از مذاهب اربعه میدانستند. عوامل این کشورها، انفجارها و ترورهای زیادی درمیان بدنه شیعیان انجام میدادند. گفتوگویی درباره مصر با حجتالاسلام سیدهادی خسروشاهی ـ از مبارزین پیش انقلاب و دیپلماتهای باتجربه پس از انقلاب ـ داشتیم و ایشان نگرانی خود را نسبت به این راهبرد خطرناک چنین توضیح دادند:
«مسئله خطرناکی که مطرح میشود، مسئله شیعه و سنی است. میدانیم که مرحوم شهید حسنالبنا از مؤسسین دارالتقریب بینالمذاهب الاسلامیه بود. حتی آقای شیخ مصطفی مشهور، پنجمین مرشدالعام اخوانالمسلمین، به من گفت وقتی آقای شیخ محمدتقی قمی که از مؤسسین دارالتقریب بود،وارد قاهره شد، جایی نداشت که برود، ما در دفتر مکتبالارشاد اتاقی به او دادیم، مدتی آنجا بود تا خانه پیدا کند. ایشان خیلی همراه شیعه بودند، اصلاً مصریها کلاً محب اهل بیت و شیعه هستند، ولی اکنون و بهخاطر مسائل سوریه، متأسفانه اخوانیها با ایران خوب نیستند و گفتند روابطمان وقتی برقرار میشود که مسئله سوریه حل شود،یعنی اسد برود و اخوانیها بیایند. اخوانیها در سوریه قدرت دارند، ولی موشک ضد هواپیما نداشتند، اسلحه را بالاخره قطر، ترکیه و امریکا میدهد. در این میان برخی از گروههای سلفی تندرو و القاعده هم وارد شدهاند که برخی از این کشت و کشتاری که انجام میشود، کار این گروههاست. در حال حاضر رابطه ما با اخوانالمسلمین زاویهدار شده است. ما سال گذشته آنها را برای حضور در کنفرانس وحدت اسلامی دعوت کردیم که هیچیک نیامدند. حتی برادر ما شیخ راشد غنوشی هم از تونس نیامد. آنچه برای من خیلی قابل توجه است و خطر اصلی هم همینجاست اختلافاندازی بین شیعه و سنی است. این کار را آقای شیخ یوسف قرضاوی از اخوان قدیمی و دوست بنده آغاز کرد. ایشان دو سال پیش در تلویزیون و رادیوی قطر، بحثهایی در مورد گسترش تبلیغات شیعه مطرح کرد که الازهر و بقیه را ترساند. او مطرح کرد که شیعه دارد همهجا را میگیرد. متأسفانه بعضی از دوستان ما هم از لبنان و عراق بهنام طرفداران ایران رفتند قاهره، و حسینیه درست کردند در حالیکه فعلاً حسینیه چه ضرورتی داشت؟ اصولاً صلاح نبود. البته عدهای از سلفیها هم آمدند و آن منطقه را خراب کردند. آقای شیخ راشد غنوشی به من گفت که دوستان شما در تونس آمدهاند و در مساجد ما جعبه مُهر گذاشتهاند. این کار جز اینکه سنیها را از شما دور کند، نتیجه دیگری ندارد. ما سجده به زمین و فرش و… را جایز میدانیم، چرا باید در یک کشور سنی نشین، مهر در مساجد بگذاریم؟
به هر حال این جریان فتنه بین شیعه و سنی از قرضاوی شروع شد و توطئهای دامنهدار است به این دلیل که بهنظر من بهتازگی امریکاییها فهمیدهاند که راه حل کنترل بلاد اسلامی ایجاد اختلاف است نه حمله نظامی به عراق و افغانستان. امریکاییها در باتلاق عراق و افغانستان گرفتار شدند و از ایران کمک خواستند، اما زمانیکه در بحرین آنگونه شیعهکشی میشود، صدای کسی بیرون نمیآید. بههرحال بهنظر من خطرناکتر از مسئله اختلاف ما با اخوانالمسلمین، مسئله الازهر است. مرحوم شیخ محمود شلتوت، شیخِ الازهر اسبق به جواز تعبد به مذهب شیعه فتوا داد. یعنی جایز است که اهل سنت طبق فقه شیعی عمل کنند و این فتوای بسیار مشهور و مکتوبی است. اصل آن هم در آستان قدس رضوی است که آقای قمی آورد و تحویل آستان قدس داد. اکنون شیخ احمد طیب رئیس الازهر است که سابقاً مفتی بود، و سپس رئیس دانشگاه الازهر شد. ایشان بحثهایی در ماهواره النیل مصری داشت با عنوان فقهالحیات که در آن از عقاید ما ـ نه بهعنوان عقاید شیعهـ مثلاً از زیارت قبور و توسل به اولیا، آنچنان بر مبنای کتب اهل سنت دفاع میکرد که خود شیعه نمیتوانست آنطور دفاع کند و در مصاحبههایش هم میگفت که شیعه و سنی در اصل، اختلافی ندارند و فقط در فروع اختلاف دارند. پس از آن شیخ علی جمعه به میدان آمد که درباره هجمه سلفیها به مقابر اهلبیت در مصر مصاحبه کرد و گفت که اگر بخواهند مقابر را خراب کنند، باید از روی جنازه من رد شوند. اینها مقابر آلالبیت است و شیعه هم برادران ما هستند. سرانجام هم شیخ محمد عماره، دوست قدیمی بنده، گفت که دین ما یکی است و فقط در سیاست و تاریخ با هم اختلاف داریم. ایشان چندین کتاب درباره سید جمالالدین نوشته و کتابی هم بهنام «السُنه و الشیعه وحده فی الدین» دارد. اکنون اینها متحد شده و جلسهای تشکیل دادند و علیه شیعه و خطر تشیع اعلامیه دادند و محمد عماره هم که تا دیروز میگفت السنه و الشیعه وحده فیالدین، در حال نوشتن کتابی درباره انحراف تشیع از اصول اسلام است. او میگوید شیعیان فقط صحابه را سبّ و لعن نمیکنند، بلکه صحابه را کافر میدانند و استناد کرده به لعن در بعضی از جزوهها و برخی از جملات در دعاها و زیارات، برای نمونه لعنهای موجود در زیارت عاشورا، مسئله حساسی برای برادران اهل سنت شده است. وهابیها هم آن را مدرک کفر ما میدانند. البته مرحوم علامه سید مرتضی عسکری آنها را در کتاب «منتخب الادعیه» حذف کرده و مینویسد در «کامل الزیارات» که از نظر تاریخ جمعآوری به «مصباح المتهجد» شیخ طوسی تقدم دارد، نام آن اشخاص ذکر نشده و یا حتی در «مصباح المتهجد» چاپهای قدیم هم اسماء این اشخاص ذکر نشده است، اما بههرحال همین نکته متأسفانه موجب تکفیر شیعه و در بعضی از بلاد انگیزه اصلی قتل شیعیان شده است.
به هر حال این خطری که اکنون جهان اسلام را تهدید میکند، خطر فتنه اختلافافکنی میان شیعه و سنی است که متأسفانه الازهر هم به نحوی وارد آن شده است. من معتقدم که آلسعود در این زمینه سرمایهگذاری کلانی کرده است. پس از این جریانات، امریکاییها هر روز در قاهره هستند، ولی تا به حال به یک ایرانی، اعم از سیاستمدار یا علمای حوزه علمیه قم ویزا ندادهاند.»
مرحوم امام خمینی قبل از پیروزی انقلاب فتوا دادند که حجاج شیعه ایرانی، به منظور وحدت به علمای وهابی در زمان حج اقتدا کرده و نمازشان را اعاده نیز نکنند و به این فتوا عمل نیز میشد. به نحوی که یکی از رؤسای حوزه علمیه اصفهان که از علمای سنتی بود، او هم نمازش را اعاده نمیکرد. مرحوم امام پس از انقلاب، اصلیترین تضاد دنیای اسلام را «اسلام امریکایی» در برابر «اسلام محمدی» دانستند. معلوم است که در چنین تضادی، فرق مختلف شیعه و فرقههای مختلف اهل سنت، جایگاه عمدهای ندارند. آیتالله شیخ اسماعیل محلاتی ـ از رهبران انقلاب مشروطه ـ به نایب حسین کاشی که از او درباره شیوه بخشش گناهانش پرسیده بود، میگوید که در کنار ارتش عثمانی با انگلیس بجنگد. مرحوم آیتالله العظمی بروجردی در جریان حمله مشترک اسراییل، فرانسه و انگلیس به کانال سوئز ـ در جریان ملیشدن کانال سوئز ـ از مردم اصفهان گله داشتند که وقتی مسلمین در مصر کشته میشوند، چرا اصفهانیها یک روحانی را دعوت کردهاند تا به منبر رفته و درباره اختلاف شیعه و سنی صحبت کند.
متأسفانه برخی افراطیون اهل سنت، ترور خلیفه دوم را به شیعه و ایرانیان نسبت میدهند و همزمان برخی از افراطیون شیعه، قاتل خلیفه دوم را تجلیل کرده و خوشحالی و پایکوبی میکنند، درحالیکه این قتل، توطئهای بود که توسط معاویه و اشعث انجام شد و این رفتارها در واقع تقویت جریان معاویه و سیاهکاریهای اوست.[۲]
پس از پیروزی انقلاب، با توصیههای مرحوم امام از بسیاری از این افراطکاریها جلوگیری شد، ولی متأسفانه برخی از مداحان و اهل منبر که حتی خود را به مسئولین نظام نسبت میدهند، در محافل و مجالس صحبتهایی میکنند که وقتی نوار آن به دست علمای سنت در پاکستان و دیگر بلاد اسلامی میافتد، ایشان نیز متقابلاً دست به اقدامات ناشایستی میزنند. از آنجا که هماکنون امریکا و اسراییل، بویژه با توجه به مسائل سوریه، تضاد شیعه و سنی را دامن میزنند، شاید بهتر باشد مقام رهبری، مسئولین، مداحان و روحانیون ایران را نسبت به این راهبرد خطرناک آگاه کرده و تا آنجا که در توان ماست، جلوی شیوههای ناباب را بگیرند و اجازه ندهیم که با کمترین هزینه، بیشترین اتحاد را علیه ما بهدست آورند.
۱ـ میثمی، لطفالله، پیشگفتار، چشمانداز ایران، ویژهنامه عراق در آینه مطبوعات دنیا، پاییز ۱۳۸۳.
۲ـ ر.ک. به سلسله مقالات دکتر فضل الله صلواتی با عنوان «سیاهکاری های معاویه» در چشم انداز ایران و گفتوگو با عبدالمجید معادیخواه، در چشمانداز ایران، شماره ۵۴..