بدون دیدگاه

راهبردهای امام حسین (ع) در روز عاشورا

 

با تأمل و شورا علیه من اقدام کنید

لطف‌الله میثمی

در پی مرگ معاویه‌بن‌ابی‌سفیان، مأموران دارالاماره او در مدینه، امام حسین (ع) را به آنجا احضار کردند. امام با سوارکاران بنی‌هاشم، به دارالاماره رفت. آن‌ها بدعتی در اسلام گذاشتند که به زور، از امام حسین (ع) برای یزید بیعت بگیرند. معمولاً مردم داوطلبانه بیعت می‌کنند، نه اینکه زورمدارانه بیعت را «بگیرند». امام حسین (ع) آگاهانه، خط‌مشی «عدم‌بیعت با یزید» را اعلام کرد و ازآنجاکه با سوارکاران خود آمده بود، نتوانستند او را دستگیر یا ترور کنند. امام، بر سر مرقد پیامبر اکرم (ص)، حاضرشده و پس از ادای احترام و نیایش با خداوند، شبانه، راه مکه را در پیش می‌گیرد. خط‌مشی عدم بیعت با یزید، از زمینه‌های فراوان مردمی به شرح زیر برخوردار بود:

  • نخست اینکه صلح امام حسن (ع) با معاویه، مدت ۲۰ سال بود که به‌صورت یک قانون‌اساسی، مورد احترام همگان قرار داشت. این صلح‌نامه ۱۰ سال در زمان حیات امام حسن (ع) و ۱۰ سال نیز در زمان حیات امام حسین (ع) اعتبار داشت و بدان عمل می‌شد. معاویه پیش از مرگ خود، این صلح‌نامه و این قانون‌اساسی زمان را زیر پا گذاشت و فرزند خود را به شیوه‌ای موروثی، جانشین خود اعلام کرد و قرار بود که مأموران او در بلاد اسلامی برای یزید بیعت بگیرند. ازآنجاکه این صلح‌نامه مورد پذیرش مردم بود و معاویه به‌طور یک‌طرفه آن را زیر پا گذاشت، خط‌مشی عدم‌بیعت با یزید، از طرفداران زیادی در بلاد اسلامی برخوردار بود.
  • دوم اینکه معاویه برای اعمال و تثبیت جانشینی فرزندش یزید، همه رجالی را که با این جانشینی مخالف بودند، به شکل‌های مختلف، از سر راه برداشت. برای نمونه، امام حسن (ع) که به‌طور طبیعی با مرگ معاویه، به امامت و خلافت می‌رسید را مسموم کرد و عبدالرحمن، فرزند ابوبکر -خلیفه اول- و همچنین عایشه، همسر پیامبر اکرم (ص) و دختر خلیفه اول و عبدالرحمن، پسر خالدبن‌ولید، اصلی‌ترین فرمانده معاویه در جنگ صفین که در مسجد شام، همه او را جانشین معاویه اعلام کرده بودند را نیز از میان برداشت. همچنین سعید، پسر عثمان، خلیفه سوم، نیز به شکل مرموزی به دیار باقی شتافت. سعد وقاص، سردار قادسیه و عضو کمیته شش‌نفره خلیفه دوم نیز با جانشینی یزید مخالف بود و از میان رفت. زیادبن‌ابیه که از همکاران نزدیک معاویه بود نیز با جانشینی یزید مخالفت می‌کرد و سربه‌نیست شد. عبدالله، پسر عمر خلیفه دوم که اهل عبادت محض بود را نیز با پول خریدند. می‌توان گفت معاویه از طریق مغزکِشی یا مغزکُشی، عده‌ای از رجال بلاد اسلامی را خریده و عده‌ای را کشت تا زمینه برای خلافت یزید آماده شود. ازآنجاکه این نخبگان، هریک استعداد خلیفه‌شدن را برای خود منظور می‌کرده و تا حدی پشتوانه مردمی داشتند، لذا خط‌مشی عدم‌بیعت با یزید که توسط امام حسین (ع) اتخاذ شد، زمینه مردمی زیادی داشت و می‌توانست به‌سرعت گسترش یابد؛ اگر یزید، زمینه مردمی داشت، نیازی نداشت که به‌زور بیعت بگیرد.[۱]
  • امام حسین (ع) با کاروان خود به مکه مشرف شدند و نامه‌های زیادی از طرف کوفیان به دست ایشان رسید که ایشان را به کوفه دعوت کرده بودند. امام برای لبیک به این دعوت، ابتدا حضرت مسلم را به آن دیار فرستادند و بعد هم در هشتم ذیحجه، خودشان به‌طرف کوفه روانه شدند. در کوفه، قیامی رخ داد که تمام ویژگی‌های یک قیام مردمی و توحیدی را داشت و ازآنجاکه کوفه، به‌لحاظ ژئوپلیتیک، دژ بلاد اسلامی بود، اگر امام حسین (ع) به آنجا می‌رفت و دعوت آن‌ها را لبیک می‌گفت، بدون اینکه جنگی رخ دهد، بر تمامی بلاد اسلامی مسلط می‌شد. دقت و تحقیق در قیام کوفه، زمینه‌های مردمی خط‌مشی و قیام امام حسین (ع) را نشان می‌دهد.
  • چهارم اینکه عملکرد یزید و ویژگی‌های او و بیعت‌گرفتن به‌زور از رجال، نشان می‌داد که زمینه‌های مردمی ندارد و تنها با اعمال زور است که می‌تواند حکومت خود را تثبیت کند.
  • امام حسین (ع) علاوه بر راهبرد عدم‌بیعت با یزید، با شعار اصلاح دین جد بزرگوارش و احیای امربه‌معروف و نهی از منکر و حریّت، قیام خود را آغاز کرد و این شعارها در بلاد اسلامی پایگاه زیادی داشت.

رشد و گسترش کاروان حسینی، به‌لحاظ کیفی و رجالی که در آن کاروان شرکت داشتند، به حدی بود که عقل را از سر یزید و ابن‌زیاد و شمر، ربوده بود و لشکریان زیادی را برای سرکوب قیام کوفه، تجهیز کردند. درنهایت، با نیرویی فوق‌العاده طاقت‌فرسا که چندین برابر ظرفیت تحمل قیام‌گران کوفه بود، آن قیام را سرکوب کردند. آن‌ها تا آنجا که توانستند، با کمک زر و زور و تزویر، بخشی از رجال و مردم را خریدند که مطلب مستقلی را می‌طلبد.

کاروان حسینی به نزدیکی کوفه می‌رسد و لشکریان حر، اجازه‌رفتن کوفه را به او نمی‌دهند. اجازه بازگشت به مدینه را نیز به او نداده و راهی جز دیدار با لشکریان کوفه، برای او باقی نمی‌گذارند. اگر امام به کوفه می‌رفت که استراتژی پیروزی بود و اگر از چنگال میلیتاریسم کوفه رها می‌شد و به مدینه بازمی‌گشت، ازآنجاکه خط‌مشی عدم‌بیعت با یزید از مصونیت برخوردار می‌شد، نیروهای بینابینی در راه به او می‌پیوستند و قیام دیگری در بلاد اسلامی شکل می‌گرفت. حال ببینیم که امام حسین (ع) با لشکریان کوفه چگونه رفتار کرد. به نظر می‌رسد که تمامی رفتار و کردار امام حسین (ع)، برای امروز نیز تازگی دارد. در این نوشته مختصر، بر آنیم تا امام حسین (ع) را در عرصه راهبرد در روز عاشورا، بازخوانی کنیم.

راهبرد اصلی امام حسین (ع) با الهام از قرآن و سنت قطعیه پیامبر اکرم (مباهله)، این است که در هر گروهی –به هر میزانی از بسته‌بودن و فرقه‌مندی که باشند و حتی اگر همبستگی خونی و نژادی داشته باشند- گروه بالنده‌ای وجود دارد که به اعتبار این جریان و گروه بالنده، می‌توان در دل آن گروه، پایگاه‌سازی یا طبقه‌سازی درونی کرد. این روشی است که با جدیدترین دستاوردهای نظامی و سیاسی روز همخوانی دارد. در قرآن نیز پس از مذمت اهل‌کتاب در آیه ۱۱۲ سوره آل‌عمران، به این یکدست‌نبودن اهل‌کتاب توجه داده و در آیات ۱۱۳ و ۱۱۴ همین سوره می‌گوید: «اهل‌کتاب، همه یکسان نیستند. گروهی به طاعت خدا ایستاده‌اند و آیات خدا را در دل شب تلاوت می‌کنند و سجده به جای می‌آورند و به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و امربه‌معروف و نهی از منکر می‌کنند و در کارهای نیک، شتاب می‌ورزند و ازجمله صالحان‌اند». اگر امام حسین (ع) را نگذاشتند که به کوفه برود و به دعوت مردم آن سامان لبیک گوید، ولی کوفیان را به کربلا آورده بودند که به مصاف امام حسین (ع) روند؛ بنابراین امام حسین (ع)، فرصت را مغتنم می‌شمارد تا توده‌های کوفی را از سردمداران زر و زور و تزویر جدا کند. با این روش، از یک‌سو، هواداران به او پیوسته و از سوی دیگر با ایجاد تضاد درون لشکریان کوفه، راه پیروزی بدون جنگ را فراهم سازند؛ خطبه‌های امام حسین (ع) و زهیر و بریر، عمدتاً در این راستا بود؛ اما سردمداران کوفه که شکست خود را در این روش می‌دیدند، با غوغاسالاری جنگ را در ماه حرام شروع کردند و بدین‌سان مشروعیت قرآنی خود را از دست دادند.

امام حسین (ع) در روز عاشورا، پس از نیایش، ابتدا خطبه اول خود را قرائت کردند. پس از خطبه‌ای که توسط زهیر و سپس بُریر خوانده شد، امام حسین (ع) دو خطابه دیگر نیز ایراد می‌کنند که در این مختصر، به برخی ویژگی‌های راهبردی آن‌ها می‌پردازیم:

  1. امام حسین (ع) در ابتدای خطبه اول و در انتهای خطبه سوم‌، یعنی در ابتدا و انتهای سخنش، لشکریان کوفه را دعوت می‌کند که شتاب و تندروی و اسراف نداشته باشند و پس از مشورت با بزرگانشان تصمیم بگیرند:

«ای اهل عراق! گفتار مرا بشنوید و راجع به من بی‌تابی مکنید و شتاب مورزید تا به آن‌قدر که به گردن من حق دارید، شما را موعظه کنم. از این آمدنم به سرزمین شما عذر خود را نزد شما بگویم؛ پس اگر عذر مرا قبول نمودید و گفتار مرا تصدیق کردید و با من به انصاف حاضر شدید، شما به این کار برازنده‌تر خواهید بود و راه هیچ بهانه‌ای به من برای شما نخواهد بود؛ و اگر عذر مرا قبول نکرده و در مقام انصاف از خود نگذشتید که انصاف دهید پس برای تصمیم در این کار با شرکای خود که در مصالح با هم شرکت دارید، شورا کنید و با مشورت مردم روشن‌رأی برای کار تصمیم بگیرید؛ که مبادا صلاح کار شما چنان‌که ستاره و ماه پشت ابر تیره نهان می‌شود، پوشیده و پنهان از نظر شما باشد؛ و اگر بعد از شور و رسیدگی با تمام شرکای دوراندیش، به پیکار و کشتار من رأی گرفتید که نخواهید گرفت، آن‌وقت برای انجام کار خود و خاتمه‌دادن به کار من به‌سوی من بتازید و تصمیم خود را اجرا کنید و مهلت به من مدهید»[۲].

همچنین در انتهای خطبه سوم ایشان آمده است: «اینک تصمیم خود را بگیرید؛ ولی بنگرید و تصمیم بگیرید. ندیده و نسنجیده اقدام نکنید. با شرکای خود، صلاح‌بینی کنید که حقیقت کار بر شما در پرده نباشد. به کار پوشیده و پنهان اقدام نکنید. غم و اندوه شما به کار نفهمیده و ندیده، بیرون از حد خواهد بود. اگر شرکای شما مصلحت خود و شما را دیدند، سپس به من بتازید و درباره زندگی من و به زندگی من، هر قضاوتی دارید، بکنید و من را مهلت ندهید».

امام با این روش، می‌خواهند روش شورا را بین مخالفین تقویت کنند تا با تأمل و دقت بیشتری تصمیم بگیرند. چنان‌که می‌دانیم، در شورایی که برادران یوسف داشتند، خط‌مشی کشتن یوسف به خط قراردادنِ او در چاه تبدیل شد؛ و بدین‌سان حضرت یوسف نجات یافت (آیات ۸ تا ۱۰ سوره یوسف). به بیان قرآن، حضرت نوح نیز به توده‌های قومش گفت: اگر حرف من برای شما سنگین است، ابتدا امرتان را با شرکای خود به مشورت بگذارید و به اجماع برسید تا مسئله بر شما پوشیده نباشد و بعد هر تصمیمی که علیه من دارید، عملی کنید (سوره یونس، آیه ۷۱).

  1. راهبرد دیگر امام حسین (ع)، ارجاع‌دادن مردم کوفه به افرادی بود که آن‌ها را موثق می‌دانستند و از جریانات مطلع بودند تا بی‌گدار به آب نزنند و جنگ جاهلانه‌ای را شروع نکنند:

«و اگر گفتار مرا در این گفتار تکذیب می‌کنید، چاره، نزدیک و فراهم است زیرا در میان شما کسانی هستند که اگر در این خصوص از آن‌ها پرسش کنید، شما را خبردار می‌کنند. از جابربن‌عبدالله انصاری یا از ابی‌سعید خدری یا از سهل‌بن ساعدی یا از زیدبن‌انس‌بن مالک بپرسید تا به شما خبر دهند که آن‌ها به گوش خود این گفتار را از رسول خدا شنیده‌اند؟ {که گفت حسن و حسین (ع) سید جوانان اهل بهشتند} آیا در این تصدیق خدا و امضای پیامبر برای شما سدی از ریختن خون من نیست؟»

  1. راهبرد دیگر امام حسین (ع) در این خطبه‌ها، استناد به اصل و نسب و تبار خویش و مواریث پیامبر است که ایشان نوه پیامبر اکرم و فرزند فاطمه زهرا و حضرت علی (ع) است. مرحوم طالقانی در پرتوی از قرآن در سوره آل‌عمران، برای فلسفه تاریخ، سه مؤلفه قائل هستند: نخست گزینش الهی که رمز تکامل سمت‌دار و هدف‌دار است؛ دوم اکتساب و سوم، وراثت. از آنجا که در بلاد عرب، به اصل و نسب اهمیت زیادی داده می‌شود، لذا امام حسین (ع) در خطاب به لشکریان کوفه، از این عنصر نیز استفاده می‌کند:

«خدا را خاطرنشان می‌کنم، آیا مرا می‌شناسید؟ (لشکر: آری، تو پسر رسول خدا هستی و سبط اویی). خدا را در برابر می‌گذارم، آیا می‌دانید که جد من پیامبر خداست؟ (لشکر: آری خدایا تو شاهدی). خدا را نام می‌برم به من بگویید آیا علم دارید که مادرم فاطمه دختر محمد (ص) است؟ (لشکر: خدایا تو گواهی، آری). خدا را در میان می‌گذارم، آیا علم دارید که جده‌ام خدیجه، دختر خویلد نخستین زن است در میان امت اسلام؟ (لشکر: بار خدایا آری). شما را به خدا قسم می‌دهم آیا می‌دانید که حمزه سیدالشهدا عموی من است؟ (لشکر: بار خدایا آری). آیا علم دارید که جعفر طیار در بهشت، عموی من است؟ (لشکر: بار خدایا آری). به خدا و حرمت او، آیا علم دارید که این شمشیر رسول خداست که من حمایل دارم؟ (لشکر: برای حرمت خدا، آری). خدا را برای امروز گواه می‌گیرم، آیا می‌دانید که این عمامه رسول خدا است که من بر سر نهاده‌ام؟ (لشکر: بار خدایا تو گواهی، آری). خدا در امروز و فردا درنظر است؛ آیا علم دارید که علی در قبول اسلام، اول و نخستین مسلمین آن‌ها و در علم، در حلم و بردباری، اعظم آن‌ها و او ولی هر زن و مرد با ایمان است؟ (لشکر: بار خدایا آری). پس به چه؟ برای چه خون مرا برای خود حلال می‌شمارید با اینکه پدر من است که فردا از حوض، مردانی را دسته‌دسته سیراب کرده و به‌کنار می‌کشد، چنان‌که شتر سیراب را از آب برمی‌گردانند؟ و لوای حمد، در روز رستاخیز، در دست جدم است؟ (در جواب گفتند با اینکه همه را می دانیم دست از تو برنمی‌داریم تا مرگ را تشنه و خسته به تو بچشانیم. یا گفتند: برای اطاعت امیر)».

این‌ها نکاتی است که امام حسین (ع) در مقاطع دیگری از سه خطبه‌شان و نیز زهیر و بریر نیز در خطابه‌هایشان بدان اشاره می‌کنند. از ابتکارات امام حسین (ع) در این رویارویی، این بود که مردم کوفه را به اعتراف واداشت و به‌جای ظن و گمان، واقعیات را برای آن‌ها برشمرد؛ ولی قومی که مغزشویی شده بودند، به‌جای «اطیع الله» و «اطیع الرسول»، عبیدالله‌بن‌زیاد را «اولوالامرِ» خود دانسته و اطاعت از فرمان امیر را مطرح کردند. به‌عبارتی، خدا و رسول را به‌طور سیستماتیک، از بینش خود حذف کرده و امیر را مبنا قرار دادند.

در آیه ۵۹ سوره نساء، خطاب به گروه گروندگان آمده است که «از خدا و رسول و اولوالامر اطاعت کنید». این در حالی است که اولاً در این آیه، اطاعت از خدا و رسول، قبل از اطاعت از «اولوالامر» قرار دارد و ثانیاً در همین آیه آمده است: «و چون در امری اختلاف کردید، به خدا و پیامبر رجوع کنید»؛ چنان‌که می‌بینیم در هنگامه اختلاف، دیگر سخنی از «اولوالامر» نیست، بلکه باید به خدا و پیامبر رجوع کرد. درواقع رفتار کوفیان در اینجا، نوعی «امیر-خدابینی»، «سازمان- خدابینی» یا «گروه- خدابینی» بود و ابن‌زیاد را جای خدا قرار دادند.

  1. ارجاع به بی‌گناهی و صلاحیت اخلاقی و مدنی، نکته دیگری است که امام حسین (ع) بدان اشاره دارند:

«وای از دست شما! ای وای بر شما! آیا به چه حق و به چه وجه، از جان من دست برنمی‌دارید؟ آیا در برابر کشته‌ای که از شما کشته‌ام؟ یا مالی که نابود کرده‌ام؟ یا به قصاص زخمی که زده‌ام؟»

۵- با دوگانگی رفتاری کوفیان برخورد می‌کند و خطاب به برخی سرداران کوفی می‌گوید:

«ای شبث‌بن ربعی! ای حجاربن ابجر! ای قیس‌بن اشعث! و ای یزیدبن حارث! آیا شما به من ننوشتید که میوه‌ها رسیده و هر پهلوی این دشت، سبز و خرم است، کیل‌ها لبریز شده و تو وارد خواهی شد، بالای سر لشکری از خودت که آماده و مهیاست، پس رو به ما بیا؟ (آن‌ها گفتند که ما نکرده‌ایم. در این هنگام، یربوعی که از بزرگان آن‌ها بود، گفت: بلی ولله ما نامه‌نویسی کردیم، ماییم مردمی که تو را به این سرزمین آوردیم، خدا دور کند باطل و اهل آن را. والله من هرگز دنیا را به آخرت نخواهم گزید. حر این را گفت و بر اسب خود تازیانه زد و وارد لشکر امام حسین (ع) شد و امام به او فرمود: اهلاً و سهلاً. تو والله آزادمردی، در دنیا و آخرت)».

امام با توجه‌دادن به دوگانگی بعضی فرماندهان کوفه و لبیک‌گفتن حر به دعوت امام حسین (ع)، موفق شد بین آن‌ها پایگاه‌سازی کرده و جریانی را به‌طرف خود جذب کند.

  1. راهبرد دیگر امام حسین (ع) در این خطبه‌ها، استفاده از شیوه یک‌گام به عقب، دو گام به جلو بود. در آیه ۱۶ انفال می‌خوانیم: هرکس به دشمن پشت کند، مورد خشم خدا قرار می‌گیرد و جایگاه او جهنم است که بد جایگاهی است؛ مگر کسانی که برای سازوبرگ نبرد بازمی‌گردند یا آن‌ها که به یاری گروهی دیگر می‌روند. ایشان خطاب به کوفیان گفت که شما مرا به کوفه دعوت کردید و من آمدم. حال من نمی‌خواهم مانند مستبدین تاریخ، از شما به‌زور بیعت بگیرم. اگر نظر خود را تغییر داده‌اید، بگذارید به مدینه برگردم:

«ای مردم! اینکه کراهت از من دارید، پس بگذارید که برگردم به‌سوی جایی که ایمن از دست شما باشم و خود را به پناهگاهی از این سرزمین پهناور برسانم».

در نتیجه هدف امام، جنگ نبود، بلکه تنها خط‌مشی او، عدم‌بیعت با یزید بود؛ پدیده‌ای که امروز بدان اپوزیسیون می‌گویند. بعضی چون حر و ابن‌سعد، با این درخواست امام حسین (ع) موافق بودند اما شمر و ابن‌زیاد معتقد بودند که اگر امام حسین (ع)، با خط‌مشی عدم‌بیعت با یزید، از چنگال ما رها شود، این خط‌مشی مصونیت یافته و بسیاری به امام حسین (ع) می‌پیوندند. گرچه امام حسین (ع) با این پیشنهاد، به‌ظاهر عقب‌نشینی را مطرح می‌کرد، ولی درواقع این خط‌مشیِ یک‌گام به عقب و دو گام به جلو بود؛ هرچند به او اجازه بازگشت ندادند. در این زمان یکی از فرماندهان طرف مقابل به او گفت با یزید بیعت کن؛ اما ایشان نپذیرفت و گفت: «من نه مانند یک زبون، خود را دست‌بسته شما می‌کنم و نه مانند بردگان فراری، می‌گریزم». امام حسین (ع) نه به‌دنبال جنگ بود و نه می‌خواست با خواری بگریزد، بلکه به دنبال توافق اصولی بود که طی آن خواسته حداقلی‌اش مبنی بر عدم‌بیعت پذیرفته شود و در عوض او نیز به مدینه بازگردد.

  1. راهبرد دیگری که امام حسین (ع) از آن استفاده کرد، ارجاع به رب مشترک بود و اینکه ایشان را «بندگان خدا» نامید:

«ای بندگان خدا! من جداً پناه می‌برم به پروردگار خودم و پروردگار شما؛ که دیده و شناخته مرا برنجانید».

۹۰ درصد از کوفیان به نقل از امام باقر (ع)، برای ریختن خون امام، روزه بودند. امام با ارجاع‌دادن به رب مشترک، توجه داد که همه برادر و برابرند. در قرآن نیز در برخورد با اهل‌کتاب، آن‌ها را به رب مشترک ارجاع می‌دهد. در آیه ۶۴ سوره آل‌عمران آمده است: «ای اهل‌کتاب، برتر آیید تا از آن کلمه‌ای که پذیرفته ما و شماست، پیروی کنیم. اینکه جز خدای را نپرستیم و هیچ‌چیز را شریک او نسازیم و بعضی از ما بعضی دیگر را سوای خدا به پرستش نگیرد. اگر رویگردان شدند بگو: شاهد باشید که ما مسلمانیم». همچنین در برخورد با کینه‌توزی‌ها در آیه ۱۰۳ آل‌عمران آمده است: «همگان دست در ریسمان خدا زنید و پراکنده نشوید و از نعمتی که خدا بر شما ارزانی داشته است یاد کنید: آن هنگام که دشمن یکدیگر بودید و او دل‌هایتان را به هم مهربان ساخت و به لطف او برادر شدید و بر لبه پرتگاهی از آتش بودید، خدا شما را از آن برهانید…».

زهیر –از فرماندهان لشکر امام حسین (ع)- نیز در خطابه خود می‌گوید:

«اکنون برادریم، بر یک دین و یک آیین؛ مادام که شمشیر بین ما فرود نیامده باشد؛ ولی وقتی شمشیر فرود آمد، رشته عصمت منقطع می‌شود و ما یک امت و شما امتی دیگر خواهید شد».

این یکی از نکات مهم راهبردی امام حسین (ع) و یارانش در روز عاشوراست که اولاً به‌دنبال جنگ نبودند؛ ثانیاً لشکریان کوفه را «برادر» و «بندگان خدا» خطاب می‌کردند و با ایشان مرزبندی نداشتند و ثالثاً تنها آغاز جنگ را ملاک تفکیک و مرزبندی عنوان می‌کردند.

۸.. به‌طور کلی واژه «دنیا» اشاره به امر نزدیک دارد، درحالی‌که واژه «آخرت»، به امری دورتر و عمیق‌تر دلالت می‌کند. قرآن کریم ظاهربینی و دنیاگروی را در کنار یکدیگر قرار می‌دهد و اخروی‌گری و آینده‌نگری را در مقابل آن: یعلمون ظاهراً من الحیات الدنیا و هم عن الآخره هم غافلون؛ علمِ ظاهری از حیات دنیا را به دست می‌آورند درحالی‌که از آخرتِ آن غافل هستند (روم:۷). درنتیجه می‌توان گفت که آخرت‌محوری در قرآن کریم، توجه‌دادن به آینده‌نگری و عمق‌نگری است. بر این اساس راهبرد دیگر امام حسین (ع) در این خطبه‌ها، ارائه تحلیلی عمق‌نگر و آینده‌نگر و نیز بازداشتن از دل‌خوشی به ظواهر نزدیک است:

«فریب‌خورده است آنکه دنیا او را فریب دهد و بدبخت است آن‌کس که دلباخته دنیا باشد. پس این‌چنین دنیایی مغرورتان نکند. چون این دنیا، امید آن را که تکیه به آن کند، قطع خواهد کرد؛ و آن‌کس را که به آن طمع خام کند، دست‌خالی برمی‌گرداند … آوخ چقدر بد است آنچه به دست خود برای خود پیشاپیش می‌سازید. خدا به بالا در خشم، خودتان به زیر در عذاب جاوید. نه خدا خشنود، نه خودتان آسوده».

امام حسین (ع)، بی‌آتیگی ایشان را در صورت ائتلاف با دشمن مشترک و تن‌دادن به جنگ، به ایشان یادآوری می‌کند:

«امروز یکدست شده و گرد آمده‌اید، دست میان دست هم کرده و یک‌قوه شده و به‌خاطر دشمنان، به خون دوستان کمر بسته‌اید. بی‌آنکه آن‌ها عدل و معدلتی در میان شما آشکار و افشا کرده باشند. بی‌آنکه شما امل و آرزویی در روزگار خوش آن‌ها داشته باشید. آیا روزگار تاریک شما از آن‌ها به صبحی می‌رسد و صبحی در عقب آن هست که برای شما جای امل و آرزویی در آن باشد؟ چه آرزویی؟ … ولی شما هم بدانید. سوگند به خدای پاک که شما پس از من درنگی نخواهید داشت مگر به مقداری که سواری پا از رکاب به رکاب دیگر نهد. روزگار، آسیای مرگ را بر سرتان می‌گرداند تا شما را ریزریز کند و شما را برای آردکردن با میله و محور سنگ آسیا می‌چرخاند».

  1. راهبرد دیگر امام حسین (ع)، یادآوری رابطه دیالکتیک ایمان و کفر است. ازآنجاکه برخی افراد حاضر در سپاه یزید، همچون شمر سوابق مجاهدت در رکاب حضرت علی را داشتند یا مانند عمربن‌سعد -که پدرش فاتح قادسیه بود- پدرشان از مجاهدین در زمان پیامبر اکرم بودند، لذا امام حسین (ع) به‌جای ارائه یک دسته‌بندی ثابت از ایمان و کفر، به روند متحول انسان‌ها در مسیر ایمان یا کفر، اشاره دارند:

«خوب پروردگاری است پروردگار ما و بد بنده‌ای هستید شما. اقرار کردید که با خدا، وظیفه، اطاعت است و ایمان آوردید به بزرگ رسول او، محمد (ص)، سپس خود شما به‌واسطه اراجیفی، به ذریه او تاخته‌اید که او و عترتش را بکشید. شیطان مغز شما را زیر نظر خود گرفته؛ یاد خدای باعظمت را فراموشتان کرده. نابودی به شما باد با آنچه اراده دارید. انا لله و انا الیه راجعون. این‌جور مردمند که کافر شدند بعد از ایمان، به استحقاق باید ستمگر از همه‌چیز و همه‌خیر دور باشد».

  1. راهبرد دیگر امام حسین (ع) در این سخنان، مقایسه لشکریان یزید با رقبای دیرینه‌شان –یهود و نصارا- بود. مسلمانان به تأسی از قرآن، همواره به این دو گروه نقدهای فراوان داشته و اکثر ایشان را مشمول غضب خداوند می‌دانستند (بقره، آیه ۶۱: وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَهُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّه ؛ ذلت و مسکنت بر ایشان روی آورد و غضب خداوند شامل حال‌شان شد). امام حسین (ع) در این سخنان، ایشان را به فکر وامی‌دارد که دلیل مغضوب‌شدنِ اهل‌کتاب نزد خداوند، چه بوده؟ و توجه می‌دهد که رفتار سپاه یزید، از وضعیتی که اهل‌کتاب را گرفتار غضب الهی ساخت نیز هولناک‌تر است:

«خشم خدا بر یهود شدت گرفت آن‌هنگام که گفتند عزیز، پسر خداست و خشم خدا بر نصارا شدت فزود هنگامی‌که گفتند مسیح، پسر خداست و خشم خدا بر مجوس شدت فزود هنگامی‌که آتش را پرستیدند یا آفتاب و ماه را پرستیدند و منتقم قهار خشم آرد بر این دسته که گرد آمده‌اند و با اراده، تصمیم گرفته‌اند که پسر پیغمبر خود را بکشند».

مشابه همین مطلب را امام زین‌العابدین (ع) در مجلس اسرای شام گفتند. یکی از حاضران در آن جلسه، فریاد کشید که همه اسرا را بکشید. امام زین‌العابدین بدین مضمون خطاب به آن‌ها گفتند که شما باوجود پذیرش ظاهری قرآن، از فرعون هم بدبخت‌ترید. فرعون هم که سمبل ظلم و دیکتاتوری بود وقتی می‌خواست موسی (ع) را بکشد، مؤمن آل فرعون بدو گفت آیا کسی را می‌کشید که رب خود را خالق آسمان و زمین می‌داند و ربوبیت او را پذیرفته؟ و این امر موجب شد که موسی کشته نشود (اشاره به سوره غافر، آیه ۲۸)

  1. راهبرد دیگر امام، توجه به اولویت‌هاست. علم سیاست، علم اولویت‌هاست. سیاست، تشخیص تضادهای اصلی از فرعی و پرداختن به تضادهای اصلی است. امام حسین (ع) در اینجا توجه می‌دهد که تضاد اصلی مردم کوفه و نیز امام حسین (ع)، حکومت یزید است و این تحلیلی بود که خودشان نیز در نامه به امام مطرح کرده بودند؛ چرا باید چنین تضادی را رها کرده و اختلاف خود با امام را دامن بزنند؟

«آتشی که به جان دشمن باید بیفروزید، هیزم آن را افروخته‌اید که به جان ما بزنید. درصدد بودیم آتشی که زنبور گزنده درشت را می‌سوزاند، از برای دشمن برافروزیم و به قصد کسی که هم دشمن شما و هم دشمن ماست، برافروختیم، شما آن آتش را اینک به جان ما انداخته و شعله‌ور ساختید. حال صبح کرده‌اید؛ دسته جمع، به سود دشمن، به جان دوست، هم‌زبان و پشتیبان هم با دست‌جمع وارد شده‌اید».

  1. سومین و آخرین خطبه امام حسین (ع)، شدیدترین خطبه ایشان نیز هست. پس از آنکه سخنان امام جز در عده قلیلی اثر نبخشید و پس از آنکه آزادگانی همچون حر و یارانش از سپاهیان یزید جدا شدند، امام خطاب به ایشان می‌گوید:

«نابود باشید ای جمعیت خطرناک -یا- دستتان از هر خیر بریده باد ای جمعیت سهمگین -یا- هر جا روید نابودی از شما جدا نشود یا- با خسارت همیشه بخوابید و برخیزید ای جمع حاضر و غمنده باشید ای گروه یا- از زیر بار حزن و سر به گریبانی بیرون نیایید ای جمعیت سهمناک».

ایشان در این خطبه، ناپایداری و عدم‌انسجام کوفیان را به رخ می‌کشد:

«آیا جا داشت؟ که هنگامی که نالیدن شما کارش بالا گرفت به‌اندازه‌ای که ما را به فریادرسی خبر کردید، هنگامی که حیران فرومانده، آشفته و رنگ‌پریده به چپ و راست نگریستید و داد کشیده، فریاد بی‌پناهی را به گوش ما رساندید، فریادرس خواستید، دادرس خواندید و ما از آه و ناله جگرخراش شما، به‌قصد فریادرسی شما مهیا شده و اسلحه پوشیده، اسب‌تازان آمدیم، به‌دنبال ناله و صدا خود را رساندیم، هنوز عرق اسب ما خشک نشده، شمشیر به جان ما کشیدید، آن هم شمشیری که خود ما به دست شما دادیم».

و نیز در این خطبه، برخی ویژگی‌های راهبردی سپاه کوفه را که ایشان را بدین جا رسانده بود، بیان می‌کند:

«به‌هم زنندگان کتاب، جابه‌جا کنندگان سخن، نادرست‌کنندگان درست، از کام و دهن شیطان افتادگان، آرمان‌های دل شیطان، خاموش‌کنندگان نور سنت‌ها و روش پیامبر …خبردار باشید که لعنت خدا بر ستمگران پیمان‌شکنی است که باوجود تأکیدات خود، باز پیمان خود را می‌شکنند. شما در عهد و پیمان، خدا را بر خود کفیل گرفتید. از این گذشته، آیا اینان را که معلوم‌الحال‌اند، مددکار و نیرو و بازو شده و مانند ما را تنها می‌گذارید؟ آری، این بی‌وفایی و حیله‌گری از شما تازگی ندارد؛ این خوی قدیم و روش دیرینه شماست و بن بیخ شما از این مکر ریشه دوانده و ریشه آن به هم دست داده و شاخه‌های شما از آن سبز شده. بدترین میوه سربدر، تباه‌ترین، پلیدترین میوه‌اید که خون دل و اندوه باغبان و دیده‌بان و ولیکن خوراک غاصبانه پرندگان و رهگذرانید».

  1. نکته دیگری که امام یادآور می‌شود، پیش‌دستی سپاهیان کوفیِ یزید برای جنگ است. از بیان امام چنین برمی‌آید که وقتی کوفیان به امام نامه نوشته و یاری خواستند، هنوز برای جنگ با یزید، تصمیمی گرفته نشده بود و قصد ایشان از آمدن به کوفه، گفت‌وگو و رایزنی با کوفیان و بزرگان ایشان راجع به این امر بوده است؛ لذا راهبرد دیگر امام در این سخنان، نکوهش جنگ‌طلبیِ نسنجیده و عجولانه سپاه کوفه، آن هم در ماه‌های حرام است که در قرآن مورد تصریح قرارگرفته:

«با این وصف، پس چرا ما را واگذار کردید؟ با آنکه هنوز آن شمشیری که باید و شاید، در کار نیامده بود و درنیام بود و هنوز تپش دلی رخ نداده بود. هنوز دل ترسو که می‌باید بتپد و از خروش و جوش، زیر و رو شود، در صندوق سینه آرام و برقرار بود و هنوز، رأی اساسی راجع به صلح و جنگ، پابرجا و مستحکم نشده بود. ولیکن از روی بی‌رویگی، با شتاب‌زدگی مانند پوره‌ملخ پر نیاورده، در میدان بر سر ما ریختید. با عجله به سوختن خود مانند شب‌پره از هر طرف برای این آتش سوزنده همدیگر را صدا زدید و خود را در آن آتش ریختید. پایمال و خرد شوید و البته هم خواهید شد، چنان‌که سزاوارید».

  1. یکی از راهبردهای اثربخش که پیامبر اسلام از آن سود جسته بود و در قرآن نیز گزارشی از آن را می‌خوانیم، گفتمانِ «جان‌برکف» است که پیامبر در جریان مباهله به کار گرفته بودند. در پی بالاگرفتن تضاد بین پیامبر و اهل‌کتاب، خداوند به پیامبر دستور می‌دهد که «… بگو بیایید تا فرزندانمان را، پسرانمان را و زنانمان را فراخوانیم و سپس لعنت خدا را بر دروغ‌گویان بفرستیم» (آل‌عمران، ۶۱). در پی این آیه، پیامبر با حضرت علی (ع)، حضرت زهرا (س)، حسن و حسین که کودک بودند- یعنی با همه خانواده خود، حاضر شدند و اهل‌کتاب که این جان‌برکفی از سوی تمامیت کانون اسلام را دیدند، سست شده و حاضر نشدند که این مراسم را انجام دهند. امام حسین (ع) نیز در این سخنان با درپیش‌گرفتن گفتمان جان‌برکف، درحالی‌که با تمامی اهل و خانواده خود در این میدان حاضرشده بود، می‌گوید:

«به‌خاک‌افتادن با آزادمردان سرآمد چه حسنی ندارد که بتوان از آن گذشت؟ و طاعت سفلگان چه ارزشی دارد که نتوان از آن گذشت؟ نفوس عمده، آنان هستند که زیر بار نمی‌روند که ما از به‌خاک‌افتادن با آزادگان بگذریم و به زندگانی در اطاعت سفلگان تن دهیم».

اما خطابه زهیربن‌قیس در روز عاشورا نیز نکات راهبردی قابل‌توجهی دارد که در زیر بدان‌ها می‌پردازیم:

  1. راهبرد زهیر در این سخنان، برادر و برابر دانستنِ تمامی افراد جامعه است، مادام که شمشیر فرود نیامده و جنگ ظالمانه‌ای رخ نداده باشد. درنتیجه، نه اختلافات فکری و شخصی و مسلکی که صرفاً شمشیرکشیدنِ ظالمانه است که ملاک مرزبندی محسوب می‌شود. این راهبرد زهیر، جامعه‌ بدون حذفی را به‌دنبال دارد که همه عقاید و مسلک‌ها-به‌شرط زندگی مسالمت‌آمیز و پرهیز از زورگویی و خشونت و تجاوز به حقوق دیگران- برابر و برادر شمرده می‌شوند:

«ما اکنون برادریم، بر یک دین و یک آیین؛ مادام که شمشیر بین ما فرود نیامده باشد؛ ولی وقتی شمشیر فرود آمد، رشته عصمت منقطع می‌شود و ما یک امت و شما امتی دیگر خواهید شد».

  1. نظامیان، نخبگان علمی-فرهنگی و سیاسیون، اضلاع قدرت هر جامعه‌ای هستند؛ اما غلبه نظامیان بر عرصه‌های تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی به‌گونه‌ای که حتی با کانالیزه‌کردنِ رهبری جامعه، دیدگاه‌های خود را مسلط سازند، خطری است که به زیان کل جامعه می‌انجامد. هرچند در فساد یزید شکی نیست، اما زهیر، حتی یزید را معتدل‌تر از گروه نظامیان او می‌دانسته است. او با انتقاد نسبت به غلبه فضای میلیتاریستی، راهبرد رجوع به یزید را در این مسئله عنوان می‌کند:

«بیایید بین این مرد بزرگوار را با پسرعمش (یزید بن معاویه) به خودشان واگذارید؛ زیرا به جانم قسم، یزید از شما و اطاعت شما، به کمتر از کشتن حسین هم راضی خواهد بود».

ملاحظه می‌کنیم که تلاش زهیربن قین این بود که فضای میلیتاریستی به فضای سیاسی تبدیل شود و جنگی رخ ندهد و امام حسین (ع) نیز به شهادت نرسد؛ چنان‌که معاویه نیز به یزید سفارش کرده بود مبادا اهل‌بیت ذریه پیامبر، مستقیماً به دست تو کشته شوند.

***

آخر سخن آنکه، هرچند انسان‌های بسیاری در طول تاریخ با مظلومیت کشته‌شده یا مورد ظلم قرار گرفته‌اند، یکی از رازهای ماندگاری امام حسین (ع) را می‌توان در راهبرد و نحوه برخورد ایشان سراغ گرفت. راهبردی که تقویت شورا در میان مخالفین، یک‌دست ندانستن طرف مقابل، گفتمان جان‌برکف، رجوع به خدای مشترک، تحلیل آخرت‌محور، آزادگی و سایر نکات اشاره شده در این مقال را -که همگی در خط‌مشی پایدار عدم‌بیعت با ظلمِ ظالم است- می‌توان از جمله آن‌ها برشمرد.

 

[۱] . ماجرای این مغزکِشی و مغزکُشی توسط معاویه که شیوه مستبدین تاریخ است، در مقدمه لطف‌الله میثمی بر کتاب «درس‌هایی از تاریخ اسلام؛ سیاه‌کاری‌های بنی‌امیه» و نیز در سرمقاله چشم‌انداز ایران، شماره  ۷۰ باعنوان زمینه‌های مردمی قیام امام حسین  (ع)  ذکر شده است.

[۲] . تمامی نقل‌قول‌ها از خطبه‌های امام حسین و نیز زهیر و بریر، از کتاب «یک شب و روز عاشورا» اثر حاج‌میرزا خلیل کمره‌ای آمده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط