در سوگ زندهیاد ابراهیم یزدی
لطفالله میثمی
از شمار دو چشم یک تن کم
وزشمار خرد هزاران بیش
روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در فرودگاه مهرآباد در کنار آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان منتظر آمدن مرحوم امام و همراهان ایشان بودیم. قبل از اینکه مرحوم امام سخنرانی خود را در سالن فرودگاه شروع کند یاران امام به سالن آمدند و دیدارها تازه شد. برای اولین بار آنجا بود که من و دکتر یزدی با هم ملاقات کردیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. اشکهای دکتر یزدی با دیدن من و وضعیت نابیناییام جاری شد. بعد مشغول دیدار با آقایان حبیبی، قطبزاده و بنیصدر شدم که قبلاً در سفرهای پاریس بهکرات آنها را دیده بودم.
***
سحرگاه چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶ به سمت فرودگاه امام میرفتم تا از پیکر دکتر یزدی استقبال کنم. وقتی پیکر ایشان را در فرودگاه تحویل گرفتیم و بر زمین گذاشتیم، خانواده و دوستان و اعضای نهضت بر پیکر ایشان ادای احترام کردند. این بار من بودم که در فرودگاه امام اشکهایم جاری شد و بر تابوت ایشان ریخت. از اینکه سیاستمردی با انباشت تجربههای گرانبها را از دست میدادیم، متأثر بودم و دائم این دو استقبال را با هم مقایسه میکردم. بین این دو صحنه، قریب چهل سال فاصله بود. همسرشان با گریه و تأثر خطاب به استقبالکنندگان گفتند که امیدوارم من را تنها نگذارید.
یادم میآید امام پس از سخنرانی در بهشتزهرا در مدرسه رفاه مستقر شدند و در یکی از روزهای دهه فجر دکتر یزدی موفق شد برای من ملاقاتی با مرحوم امام ترتیب دهد. در این ملاقات دکتر یزدی، آیتالله مطهری و یکی از دوستانم حضور داشتند. دکتر یزدی نقل میکرد که عدهای خواستند این ملاقات را به هم بزنند ولی با تلاش دکتر یزدی، حاج احمدآقا این ملاقات را ترتیب دادند. یک ساعت با امام صحبت کردم و چهار پیشنهاد دادم. پیشنهاد عمدهام درباره نفت بود که نه چاههای نفت را ببندیم و نه تولید بیرویه داشته باشیم، بلکه حداقل نفت را در برابر طلا و کارخانه بدهیم. یک نامه هجدهصفحهای هم که در زندان خطاب به ایشان نوشته بودیم را تقدیم کردیم. دکتر یزدی پس از آن جلسه میگفتند ژنرال دوگل سعی داشت که طلا را بهجای دلار مبنای نقل و انتقالات مالی بکند و توضیحاتی در این زمینه دادند.
روز ۲۲ بهمن ۵۷ انقلاب پیروز شد و مهندس بازرگان نخستوزیر دولت موقت و دکتر یزدی معاون ایشان در امور انقلاب و بعد هم وزیر امور خارجه و سپس مدیرمسئول کیهان شد. از آن پس عمدتاً در صفوف نهضت آزادی ایران فعال بود. نهضت آزادی ایران با دبیرکلی مهندس بازرگان فعال شده بود و در سال ۷۳ پس از وفات مهندس ایشان دبیرکلی نهضت را بر عهده گرفتند.
درباره زندهیاد دکتر یزدی تاکنون مطالب زیادی منتشر شده است. چه وقتی ایشان در قید حیات بودند و چه حالا که به دیدار یار شتافتهاند. در این مختصر بر آنم که به ذکر روندی بپردازم که شاید این روزها کمتر به آن توجه شده است.
پس از کودتای ۲۸ مرداد و شکلگیری نهضت مقاومت ملی، دکتر یزدی از فعالین این نهضت بود. در هجدهمین شماره نشریه نهضت مقاومت ملی مقالهای بود به نام «نهضت کاذب». این مقاله به نقد عدهای در صفوف نهضت مقاومت میپرداخت که معتقد بودند نباید کاری به شاه، نفت و مصدق داشته باشیم تا یاران مصدق بتوانند در انتخابات مجلس شورای ملی دوره هجدهم شرکت کنند و راه برای مدیرکل و وزیر شدن این افراد باز شود. رهبران نهضت مقاومت با این تز بهدرستی به مخالفت برخاستند و نقطه عطفی را در تکامل مبارزات ایجاد کردند. دکتر یزدی نیز فرزند این راه بود که پس از تلاشهای مستمر در این دوره در سال ۱۳۳۹ برای ادامه تحصیل و مبارزه به امریکا رفت. در همین سال بود که جبهه ملی دوم فعالیتهای خود را آغاز کرد و قاطبه دانشجویان نیز از رهبری جبهه یکپارچه حمایت کردند. سالهای ۳۹ تا ۴۲ اوج مبارزات قانونی و ملی مردم ایران بهویژه دانشجویان است. در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۴۰ نهضت آزادی در ادامه روند نهضت مقاومت ملی تأسیس شد و تا آنجا که به یاد دارم، روی سه محور رهبری دکتر مصدق، نفت و شاه و همچنین تز تشکیلاتی دکتر مصدق تأکید داشت و شاید علت اصلی اختلاف با دیگر رزمندگان جبهه ملی همین تأکیدها بود. بهمن سال ۴۱ سران نهضت آزادی بازداشت میشوند. در سال ۴۲ من به دیدار مهندس بازرگان و دکتر سحابی به زندان قزلقلعه رفتم آقای مهندس سحابی هم در این دیدار حضور داشتند. ایشان پیامی را با چند دست واسطه برای مهندس بازرگان آورده بودند که اگر کاری به شاه و مصدق و نفت نداشته باشید، میتوانید باشگاه حزبی داشته باشید و در دانشگاهها تدریس کنید. مهندس بازرگان در پاسخ گفت آنوقت از اسلام چه چیز میماند؟ من با این پاسخ عینیت و ویژگی و پایداری نهضت آزادی را دریافتم. با این تصمیم بود که تاریخ معاصر ایران ورق زرینی خورد. این نقطه عطف به محاکمه سران نهضت آزادی هم منجر شد. در بازپرسیها به ما گفته میشد که حرکت نهضت آزادی قانونی است ولی به مصالح عالیه (شاه) توجه ندارد. سربازجوی ساواک میگفت نهضت آزادی خطرناکترین دشمن رژیم شاهنشاهی است چراکه برخلاف جبهه ملی که تنها با روشنفکران ارتباط دارد و روحانیت که با تودههای مذهبی سر و کار دارد، این نهضت همزمان پلی بین این دو جریان مبارز است.
نهضت آزادی ایران پس از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ اعلامیه «دیکتاتور خون میریزد» را منتشر کرد و اجازه نداد که برچسب «ارتجاع سیاه و مخرب سرخ» به این قیام زده شود. سران نهضت آزادی با سربلندی تمام در دادگاه نظامی درخشیدند و در بین احزاب سیاسی تاریخ معاصر نیکفرجام شدند و بدینسان ماندگار شدند. درواقع آنچه در ۲۲ بهمن ۵۷ اتفاق افتاد تا حدی زیادی مدیون این پل رابطی بود که نیروهای ملی و مذهبی را به هم پیوند میداد.
پس از راهپیمایی تاسوعا و عاشورای ۵۷ مرحوم امام طی اطلاعیهای گفتند که این یک رفراندوم بود که مردم شاه را نمیخواهند. در پی این رفراندوم بود که کنفرانس گوادلوپ تشکیل شد و سران غرب به این نتیجه رسیدند که باید با سران انقلاب مذاکره کنند. در این مذاکرات بود که در تسهیل امر جابهجایی حکومت، جلوگیری از خونریزی و پیروزی انقلاب دکتر یزدی درخشید.[۱]
دکتر یزدی در روندی مستمر از زمان مصدق، نهضت مقاومت ملی و نهضت آزادی ایران، انواع مبارزات را تجربه کرد: مبارزات سیاسی- قانونی، فرهنگی، مبارزه مسلحانه و مذاکره در جریان پیروزی انقلاب. پس از سرکوب قیام ۱۵ خرداد و محاکمه سران نهضت آزادی بود که دکتر یزدی دکتر چمران و قطبزاده و دکتر رئیسی و مهندس حریری و مهندس توسلی به مصر رفتند که هم از آموزشهای نظامی برخوردار شوند و هم تریبونی برای مخالفت با سرکوبگریهای شاه داشته باشند. این تجربه در خاطرات ایشان منعکس شده است که جا دارد دیگران آن را کاملتر کنند. در شهریور ۵۰ که سران و کادرهای مجاهدین دستگیر شدند، نهضت آزادی ایران در کشور و بهویژه در خارج از کشور فعالیتهای شدیدی به نفع آنها انجام داد. نشریه پیام مجاهد تمام فعالیتهای مسلحانه و غیرمسلحانه ایران را در خارج از کشور منعکس میکرد. دکتر یزدی و انجمن اسلامی دانشجویان در انتشار این نشریه نقش زیادی داشتند. آرشیو کامل این نشریه مجموعه مبارزات سالهای ۵۰ تا ۵۷ را نشان میدهد که جا دارد منتشر شود.
یکی از ویژگیهای دکتر یزدی در سمت دبیرکلی نهضت آزادی ایران این بود که پس از رحلت مهندس بازرگان در زمستان ۷۳ سعی کرد تا اعضا و هواداران نهضت آزادی را در فعالیتهای انتخاباتی مصرح در قانون اساسی مشارکت دهد. این در حالی بود که پس از اولین مجلس شورای اسلامی چنین مشارکتی وجود نداشت. امروزه خوشبختانه تمامی احزاب، جمعیتها و شخصیتهای سیاسی ایران فعالیت در کادر قانون اساسی ایران را پذیرفتهاند و اصلیترین شعار میرحسین موسوی هم اجرای کامل و بدون تنازل قانون اساسی بود. این راهی است که پس از انقلاب انتخاباتهای رفراندومگونه زیادی را در کارنامه خود دارد.
در سال ۱۳۶۴ از زندهیاد مهندس بازرگان پرسیدم شما که ولایتفقیه را قبول نداشتید، چرا به قانون اساسی در سال ۵۸ رأی دادید؟ ایشان در پاسخ گفتند که در آن شرایط مخالفت با قانونگرایی به حدی بود که ما بین دو انتخاب قرار داشتیم. یکی نفس قانونگرایی و دیگری بیقانونی و هرجومرج؛ بنابراین ما به نفس قانونگرایی رأی دادیم. این پاسخ هوشمندانه ایشان تأثیر زیادی بر فعالیتهای راهبردی من و دوستانم داشته است و ثمرات آن نیز مشهود است که آخرین آن حماسه چشمگیر اردیبهشت ۹۶ بود.
در اردیبهشت ۸۸ در مراسمی در برج میلاد حجت الاسلام سید محمد خاتمی شال سبزی را روی دوش مهندس میرحسین موسوی انداخت و کاندیداتوری ایشان برای ریاستجمهوری شکل تازهای یافت. پس از خاتمه آن جلسه آقای خاتمی و موسوی و ستاد ایشان و دوستداران این دو جریان در اتاقی جمع شدند، صحبتهای بسیاری بین آقای خاتمی و خانم رهنورد رد و بدل شد. آقای خاتمی به من گفتند شما هم مطلبی بگویید. من گفتم چرا از حزب «رجا» صحبتی نمیشود. آقای خاتمی خندید و گفت خبرگزاری رجا؟ گفتم نه حزب رجا، مخفف راندهشدگان جمهوری اسلامی است و این یک حزبی است سرتاسری و گسترده و بخش عمده اعضای آن عبارتاند از کسانی که اسلام، انقلاب، قانون اساسی ثمره انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و انتخاباتها را قبول دارند و به آن و حتی رأی دادگاهها تمکین میکنند ولی از چرخه مدیریت جامعه حذف شدهاند و علیرغم رانده شدن نه برانداز نظامند و نه توجیهگر بلکه حوادث را ارزیابی و نقد سازنده میکنند.
متاسفانه سرنوشت دکتر یزدی و نهضت آزادی ایران و بسیاری دیگر را پس از انقلاب باید در این روند ارزیابی کرد. صحت این روند را انتخاباتهای رفراندوم گونه تأیید کرده است که نتیجه این انتخاباتها مغایر با نیت و طراحی برگزارکنندگان آن در حاکمیت بوده است. از آنجایی که هر رخدادی را باید با قرائت رحمانی تفسیر کرد امیدواریم که رحلت و مظلومیت دکتر یزدی پایانی باشد بر روند حذف نیروهای مؤثر در انقلاب و گامی مهم برای اجرای بدون تنازل قانون اساسی. من در این مدت چهل سال با دکتر یزدی گفتوگوهای زیادی داشتیم، از ایشان مقالاتی نیز در نشریه چشم انداز ایران چاپ شده است که میتواند به کتاب یا ویژهنامهای تبدیل شود. یادم است آخرین گفتوگوی من با مرحوم دکتر یزدی درباره ترکیه بود. گفته شد که اگر این روند بازداشتها از جریان مذهبی گولن ادامه یابد، به نظر میرسد که شکاف بزرگی در ترکیه به وجود خواهد آمد که در کنار شکافهای دیگر میتواند منجر به بیثباتی ترکیه و در پی آن منطقه گردد. از ایشان سؤال شد که آیا میتوان جریان گولن و اردوغان را نسبت به چنین خطری هشدار داد؟ قرار شد اقداماتی در این زمینه انجام شود.
یک روز آقای دکتر به من گفتند که بیست کیلو وزنم کم شده است بدون اینکه رژیم غذایی داشته باشم. هر دو با نگرانی میدانستیم که منظور ایشان چیست ولی از نوع بیماری اسمی نبردیم. پزشک به ایشان توصیه کرده بودند که در استخر راه بروند. در ماه رمضان دو بار به منزل ایشان رفتیم تا ایشان را به استخر ببریم، همسرشان هم خیلی تشویق میکردند که این کار انجام شود ولی ضعف بدنی ایشان اجازه چنین کاری را نمیداد.
خدایش او را رحمت کند.
[۱]. تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران ، غلامرضا نجاتی. تهران: رسا، ۱۳۸۶.