مهدی غنی
رویه ناروا
همه با این رویه ناروا آشناییم که در حوزه فعالیت سیاسی ما، انگ و برچسبزدن از لوازم کار بهشمار میآید. بهراحتی و بنا بر تحلیل و اطلاعات ناقص و گاه نادانستههای خود درباره دیگران داوری میکنیم و با تأیید همفکران این داوری را عین واقع و حق مطلق قلمداد میکنیم و اساس تحلیلهای سیاسی خود قرار میدهیم. این داوری اگر به مخالفان مربوط شود، هر چه بدبینانهتر باشد واقعیتر و عالمانهتر جلوه میکند.
این رویه در سالهای اول انقلاب رواج بسیار داشت و بخشی از فعالیت سیاسی نیروهای مختلف را رقم میزد. کم و بیش میتوان گفت در سالهای بعد برخی از آن داوریها و انگها رنگ باخت و تغییر کرد، اما همان رویه درباره دیگری ادامه یافت. چراکه خلقوخوی و عادات را بهراحتی نمیتوان تغییر داد. نگارنده نیز درگذشته به این بلیه دچار بودهام و هماکنون نیز خود را مبرا نمیدانم. اما از زمانی که به اشتباه بودن برخی از این داوریهای خود پی بردم، قدری در بهکار بردن این رویه محتاط شدم. بهویژه که دریافتم بهاحتمال زیاد دیگران نیز درباره من و همفکرانم چنین میکنند.
برای رهایی از این بیماری، به یک درمان یا واکسن رسیدم و آن این بود که داوریهای منفی درباره دیگران را تا حد امکان با خودشان مطرح کنم و پاسخهای آنها را هم بشنوم و بدون این کار حداقل این داوری را قطعی ندانم و جایی طرح نکنم. این رویه را هم چند مورد به کار بردم و نتایج خوبی از آن گرفتم و توصیه میکنم شما هم اگر چون من دچار این بیماری هستید، از این درمان غفلت نکنید.
چراها و پاسخها
اما یکی از چندین قربانی این رویه مرحوم دکتر ابراهیم یزدی بود که امیدوارم کریمانه از غیبتهای ما درگذرد.
اوایل سال ۱۳۸۰ که دستگیری تعدادی از افراد ملی مذهبی پیش آمده بود، فضای سیاسی سنگینی برای این جریان و طیفهای مختلف آن پیش آمد. برخی در زندان بودند و برخی درکشاش آن. اتهامات ناروای سنگینی هم برای آنها رقم خورده بود. قبل از آن هم به مناسبت کنفرانس برلین برخی افراد مثل مرحوم مهندس عزتالله سحابی تاوان سختی دادند. اما در این میان افراد نهضت آزادی ازجمله دکتر یزدی مصون ماندند و کسی متعرض ایشان نشد. طبق معمول حرف و سخن بسیار بود و بازار آنگونه داوریهای یادشده پررونق. طبق گمان و انتظار، میبایست شخص دکتر یزدی نیز با طوفانی که شروع شده بود مورد تعرض قرار گیرد و چون تا آن زمان چنین نشده بود، تحلیلها و داوریها صورت میگرفت (هرچند بعدها ایشان هم بینصیب نماند).
در فرصت دیداری که با مرحوم دکتر یزدی در منزلشان دست داد، با ایشان مسئله را در میان گذاشتم. گفتنش خیلی سخت بود ولی به هر حال خوشرویی و متانت ایشان به من جرئت داد و گفتم نسبت به شما برخی ابهامات وجود دارد و برخی چنین تصور میکنند که شما روابط و بده و بستانهایی با مقامات دارید و حاشیه امنی برای خود فراهم کردهاید، اما برای من توضیح شما تعیینکننده است. واقعاً هم توضیحاتش شنیدنی بود.
اول با خوشرویی تشکر کرد و گفت میدانم چه میگویند ولی از شما تشکر میکنم که اولین کسی هستی که این مسئله را با خود من در میان گذاشتی و خواستی توضیح مرا هم بشنوی. بعد مشروح توضیح داد.
ایشان گفت: در مورد کنفرانس برلین اتفاقاً مرا هم دعوت کردند که به آنجا بروم. اما من با فضای خارج کشور آشنا بودم. میدانستم در چنین جلساتی علاوه بر ما که منتقد قانونی نظام هستیم، اپوزیسیون خارج کشور و گروههای برانداز هم شرکت میکنند. آنها هم هیچ پروایی ندارند و دست به هر کاری میزنند. در چنان فضایی هم نمیگذارند حرف ما که به براندازی اعتقاد نداریم شنیده شود. همچنین آنها کارهایی میکنند که بعد از برگشت ما باید پاسخگوی اعمال آنها باشیم. لذا به دعوتکنندگان پاسخ دادم که من با شرطی در این کنفرانس شرکت میکنم که نشست ما با نیروهای برانداز تفکیک شود و جدا باشد. یک روز ما برنامه داشته باشیم و روز دیگر آنها. اگر مشترک باشد من شرکت نمیکنم. آنها قبول نکردند و گفتند مخلوط است. لذا من از رفتن خودداری کردم. اما دوستان دیگر بدون ملاحظه رفتند و اتفاقاً همان پیشبینی من درست درآمد و آن گرفتاریهای بعدی حاصل شد. ولی دامن مرا نگرفت.
در مورد دستگیری خودش نیز نین توضیح داد: وقتی من از سفر خارج میخواستم برگردم، دوستان به من توصیه کردند که در فرودگاه بازداشتت میکنند و بهتر است نروی. اما من تصمیم داشتم برگردم. همزمان در آن روزها نشست کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل قرار بود برگزار شود و در مورد ایران قطعنامه صادر کنند. دوستان میگفتند شما در این کمیسیون شرکت کن و بگذار قطعنامه صادر کنند تا فشار روی ایران باشد و برای شما مشکلی پیش نیاید. اما من با شناختی که از ذهنیت داخلی داشتم کار دیگری کردم. با خود اندیشیدم اگر کمیسیون برگزار شود و قطعنامه علیه ایران صادر کند و سپس من به ایران بروم، مسئولان ایران خواهند گفت حالا که ما محکوم شدیم، بدتر از این که نمیشود بنابراین از دستگیری من ابایی نخواهند داشت. اگر هم نشست برگزار شود و قطعنامه صادر نکند که باز خاطرشان جمع میشود که حداقل تا نشست بعدی مشکلی ندارند و دستشان باز است و میتوانند هر اقدامی را صورت دهند. به این نتیجه رسیدم بهترین حالت این است که من قبل از برگزاری نشست به ایران بروم. در این صورت آنها احتیاط خواهند کرد. احتمال میدهند که با دستگیری من بار محکومیت ایران بالا میرود و بنابراین بهتر است صبر کنند. ایشان میگفت نگرانی بیشتر من از بازداشت قانونی نبود، بلکه نگران بودم گروهی مرا از فرودگاه ببرند و گفته شود وارد کشور نشدهام. برای این مسئله هم وقتی بلیت گرفتم، یک بلیت رفت و برگشت هم اضافه برای یکی از دوستان که وکیل و حقوقدان بود گرفتم که در همان هواپیمای من به ایران بیاید و با پرواز بعدی برگردد. به او گفتم شما بیا و ناظر باش که من به خانه میرسم یا نه. اگر نرسیدم وقتی برمیگردی اعلام کن که من شاهدم که دکتر به ایران وارد شد. همینطور هم شد. وقتی به ایران رسیدم و بدون هیچ مشکلی به خانه رسیدم به او اطلاع دادم و ایشان برگشت.
دکتر پرسید: به نظر شما زندان رفتن هدف است و اساساً یک فعال سیاسی باید حتماً زندان برود تا به هدفش برسد یا نه؟ گفتم زندان رفتن خود من در زمان شاه به خاطر برخی اشتباهات و رعایتنکردن قواعد مبارزه بود. گفت من هم همیشه تلاشم این بوده که در عین اینکه دست از هدف و فعالیتم برندارم اما زندان نروم، اگر هم بازداشت شوم مشکلی نیست و میدانم من همه مسائل را رعایت کردهام، آیا این اشتباه است؟ از توضیحاتش تشکر کردم و گفتم این هوشیاری و تدبیر شما را میرساند. روانش شاد.