در حاشیه انتقال سفارت امریکا از تلآویو به بیتالمقدس غربی
گروه سیاست خارجی
برژینسکی در کتاب انتخاب، رهبری جهان یا سلطه بر جهان نوشت:[۱] متأسفانه ما غربیها مسلمانها را تروریست تلقی میکنیم و مسلمانها هم ما غربیها را کافر میانگارند.» وی میگوید: این معادله نه به نفع دنیای غرب است و نه به نفع دنیای اسلام. آنگاه راهحلی را نتیجه میگیرد و میگوید: ازآنجاییکه دشمن اصلی جهانیان، بهویژه امریکا، تروریسم است؛ بنابراین در یک عقبنشینی بهنوعی از اسلام معتدل و در سازوکارهای دموکراتیک تمکین کرده و تن میدهد تا این جریان اسلامی معتدل، خود با تروریستها مقابله کنند و آنها را کمرنگ و بیرنگ کنند. وی معتقد است که مقابله با تروریسم راهحل نظامی ندارد.
در همین راستا بود که اوباما که ملهم از نظرات برژینسکی بود این خط مشی را پذیرفت و آن را به اجرا درآورد. سخنرانی او در پارلمان ترکیه و دانشگاه قاهره تأییدی بود بر اسلامی که قتل نفس یک فرد را معادل قتل عامه مردم میداند. اوباما جریان بهار عربی در تونس، مصر و بحرین را حمایت کرد و حزب عدالت و توسعه ترکیه هم که از سال ۲۰۰۳ قدرت را به دست گرفت در همین راستا بود و طبیعی بود که ایمن الظواهری از القاعده به مخالفت با مرسی پرداخت و به او گفت: دموکراسی را ترک کن تا از تو حمایت به عمل آوریم. ملک عبدالله از عربستان و همچنین اسرائیل بهشدت با بهار عربی مخالفت کردند. جان کری وزیر، خارجه امریکا، به ملک عبدالله گفت: نحله جدید اخوان المسلمین در مصر از صندوق رأی و دموکراسی حمایت میکنند و مسلمانان معتدلی هستند و میتوانند با تروریسم مقابله کنند، اما پادشاه عربستان عمیقاً احساس میکرد که اگر جریان اهل سنت دموکراسی، قانونگرایی، صندوق رأی و حق شهروندی را بپذیرد بهسرعت در کشورهای عربستان و امارات تسری پیدا کرده و باب میشود که نتیجه آشکار آن سرنگونی سلطنت استبدادی موروثی است؛ بنابراین در واکنش به بهار عربی، اشغال نظامی بحرین و کودتای مصر را ترتیب داد و در فروپاشی لیبی و سوریه هم بهشدت فعال بود. اسرائیل نیز بهار عربی و سقوط مبارک را معادل خیانت کارتر در سقوط شاه قلمداد کرد. در راستای همین اعتدال و دموکراسی بود که امریکا برجام را پذیرفت.
نتانیاهو بدون اجازه کاخ سفید علیه برجام سخنرانی کرد و طبیعی بود که او نمیخواست راهحل اعتدال و دموکراسی در منطقه تسری پیدا کرده و عمومیت یابد. چراکه قبل از آن زمان اعلام کرده بود که هر نقشه راهی که هویت یهودی اسرائیل را مخدوش کند از ابتدا باطل خواهد بود و زیر بار آن نمیرود؛ اسرائیل یهودی واحد بدون اینکه غیریهودیان اکثریت یابند چیزی جز آپارتاید نیست. در کنگره امریکا هم گفت: دشمن دشمن شما دوست شما نیست؛ یعنی اگرچه ایران دشمن تروریسم است، اما او نمیتواند دوست نسبی شما باشد و او هم دشمن است. نتیجه چنین صحبتی این است که امریکا بایستی راهحل نظامی را در هر قضیهای دنبال کند و این همان خطی است که ترامپ دنبال کرد و در پی آن رفت. ترامپ خط تغییر رژیم ایران را خواهان است در حالی که اوباما با امضای برجام در پی اعتدال و دموکراسی در ایران بود. اکنون نیز که ترامپ انتقال سفارت خود از تلآویو به بیتالمقدس غربی را مطرح کرد خواهان آن است که یک نوع دوقطبی رادیکال در جهان و منطقه بهوجود آورد که یک قطب خواهان نابودی فلسطینیان و ترقیخواهی در منطقه باشد و قطب دیگر خواهان انهدام اسرائیل و نابودی امریکاست و نتیجه آن تقویت میلیتاریسم و نظامیگری در امریکا و منطقه است. کشورهای نفتخیز منطقه نیز نفت خود را بفروشند و اسلحه بخرند و در معرض جنگ نیابتی قرار بگیرند. به نظر میرسد که باید از این قطببندی رادیکال پرهیز کرد و راه سوم یعنی راه دموکراسی و اعتدال، قانونگرایی در ایران، منطقه و جهان را دنبال کرد چراکه روابط دموکراتیک بین یهودیان مسیحی و مسلمانان شکنندهترین حربه علیه فاشیسم و تبعیض نژادی اسرائیل است.
[۱] . لطفالله میثمی، انتخاب، رهبری جهان یا سلطه بر جهان نوشت، انتشارات صمدیه.