مرتضی نیساری
در سوم مهرماه سال جاری مردی از میان ما رخت برکشید که مصداق بارز عدالتخواهی و دادخواهی بود و به معنای واقعی کلمه دادستان بود، اما «دادستان مردم»، کسی که هرگز زیر بار تحمیل قدرتهای حاکم نرفت.
مرحوم مهدی هادوی، اولین دادستان کل انقلاب در جمهوری اسلامی، بنا به گفته خودش در سال ۱۳۰۴ در محله سنگلج تهران به دنیا آمد، ولی در شناسنامهاش تاریخ تولد او را سال ۱۳۰۵ نوشتهاند. پدرش روحانی بود ولی از پذیرفتن مناصب روحانی خودداری میکرد، حتی پیشنهاد امامت مساجد را هم نمیپذیرفت و زندگی خود را از محل درآمد املاک خود در کن و زرند میگذراند.
هادوی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران در گذراند و دیپلم خود را در رشته ادبی از مدرسه دارالفنون اخذ کرد. در سال ۱۳۲۴ در رشته در حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و در سال ۱۳۲۸ موفق به اخذ لیسانس حقوق شد. پس از اتمام دوره خدمت سربازی در سال ۱۳۳۰ به استخدام دادگستری درآمد، ولی قبل از آن در دوران تحصیل متوسطه علیرغم وضع اقتصادی خوب خانواده برای اینکه به خانواده وابسته نباشد بهعنوان کارگر بازدید آلات ناقله در راهآهن نیز کار کرده بود. در اولین مسئولیتش در دادگستری بهعنوان عضو علیالبدل دادگاه شهرستان مشکینشهر مشغول به کار و پس از یک سال بازپرس شهرستان خوی میشود. در سال ۱۳۳۲ با عنوان رئیس دادگاه به شهرستان فیروزکوه منتقل شد و تا سال ۱۳۳۸ در آن سمت بود و در همان سال به سمت رئیس دادگستری قم منصوب شد. در مدت خدمتش در قم، حوادث فروردین و خرداد سال ۱۳۴۲ و حمله گارد شاهنشاهی به مدرسه فیضیه پیش آمد.
اجتهاد
مرحوم هادوی در کنار تحصیلات جدید تحصیلات حوزوی هم داشتند. خود ایشان در این باره چنین میگوید: «قبلاً اشاره کردم که دروس حوزوی را نزد برادرم حاج محمدآقا میخواندم. سپس در قم پای درس بعضی از اساتید میرفتم، ازجمله میرفتم پهلوی مرحوم حاج عبدالنبی عراقی که از مراجع قم بود، اما آدم گوشهگیر و کنارهگیری بود. من با ایشان بحث فقهی میکردم. در ضمن من کتابی درباره طلاق نوشته بودم. در یک دورهای رژیم (شاه) میخواست طلاق را عرفی بکند، شرعی نباشد که آن مقررات شرعی باشد، الزام نباشد که حتماً صیغهای جاری شود و ترتیبی داشته باشد. برود دادگاه و دادگاه طلاق بدهد. ما هم مخالف بودیم. در این مورد یکی از قضات مقالهای در مجله دادگستری نوشته بود و حمایت کرده بود از این طرح و قصدشان این بود که مقدماتش را فراهم کنند. من دیدم این نوشتهها خلاف شرع است. آمدم یک مقاله در رد آن نوشتم، اما کانون دادگستری این مقاله را منتشر نکرد. یکدفعه که من پیش حاج عبدالنبی رفته بودم یک اجازه اجتهاد نوشته بود و به من داد. گفتم من مجتهد نیستم. گفت من با تو صحبت کردم و این کتاب را هم خواندم کسی که این را نوشته مجتهد است. معذالک خودم، خودم را مجتهد نمیدانم».
آشنایی با آیتالله خمینی
مرحوم هادوی در قم از طریق پسرعمه خود به نام آقای خطیب که با بیت آیتالله خمینی رفتوآمد داشت با آیتالله خمینی آشنا میشوند.
حوادث قم و محاکمه آیتالله خمینی
در فروردین ۱۳۴۲ مأموران گارد شاهنشاهی به مدرسه فیضیه قم حمله کردند و طلاب را کتک زدند و یک نفر را هم از پشتبام به پایین پرت کردند که باعث کشته شدن آن فرد شد. پس از وقایع مدرسه فیضیه پرونده مرحوم آیتالله خمینی را به دادگستری قم میفرستند و از آقای هادوی میخواهند ایشان را به اتهام نشر اکاذیب محاکمه کنند. ایشان در مقابل این خواسته حکومت مقاومت میکند و در پاسخ میگوید به اتهام نشر اکاذیب نمیشود آیتالله خمینی را توقیف کرد، مخصوصاً که ایشان مرجع تقلید هستند. وقتی به ایشان میگویند حرفهایی که آیتالله خمینی میزند باعث شورش مردم میشود، میگوید رسیدگی به چنین اتهامی در صلاحیت دادگستری نیست، بلکه طبق قانون مقدمین علیه امنیت رسیدگی به چنین اتهامی به عهده دادگاه نظامی است. پس از مخالفت ایشان فرد دیگری حکم توقیف و سپس تبعید مرحوم آیتالله خمینی را امضا میکند. پس از آن وقایع مرحوم هادوی بنا به تقاضای خودش به تهران منتقل میشود و تا سال ۱۳۵۶ در دادسرای انتظامی قضات مشغول به کار بود و در سال ۱۳۵۶ بازنشسته میشود و پس از آن به کار وکالت میپردازد.
پیروزی انقلاب اسلامی و انتصاب به سمت دادستان کل انقلاب
با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن سال ۱۳۵۷ و با حکم آیتالله خمینی آقای هادوی را به سمت دادستان کل انقلاب منصوب میشود.
مرحوم هادوی طی مدت تصدی دادستانی کل انقلاب سعی داشت با تکیه بر دانش و تجربه خود سیستم قضایی کشور را اصلاح و قانونمند کند. علیرغم جو انقلابی روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب که عمل انقلابی را طلب میکرد سعی کرد تمام امور از مجرای قانونی انجام شود به همین منظور و جهت جلوگیری از اقدامات غیرقانونی و خودسرانه افراد و نهادهای انقلاب در یکی از اولین اقدامات خود نمایندگان دادستانی را در کمیتههای چهاردهگانه تهران مستقر کرد و طی بخشنامهای اعلام کرد دستگیری و مصادره اموال افراد بدون حکم نماینده دادستانی مجاز نیست و خود ایشان نیز جهت نظارت بر کار عوامل دادستانی و تسریع در امر رسیدگی به شکایت مراجعان هر روز از اول وقت تا ساعت ۲ الی ۳ نیمهشب در محل کار حاضر میشد. یکی دیگر از اقدامات ایشان جهت جلوگیری از رفتارهای غیرقانونی صدور اطلاعیه منع دستگیری شبانه افراد بود. بر اساس این اطلاعیه ضابطین دادستانی حق نداشتند شبانه جهت دستگیری افراد اقدام کنند.
همزمان با مسئولیت مرحوم هادوی در دادستانی کل انقلاب، جلسات محاکمه تعدادی از سران و عوامل رژیم گذشته هم برگزار شد. آنطور که مرحوم هادوی میگوید ایشان در هیچیک از آن جلسات حضور نداشت و محاکمه آن افراد به عهده مرحوم خلخالی حاکم شرع وقت بود. آقای هادوی همزمان با دادستانی با حکم مرحوم اسدالله مبشری، وزیر دادگستری وقت، عضو دادسرای انتظامی قضات هم بود.
عمر مسئولیت مرحوم هادوی در سمت دادستانی کل انقلاب زیاد طول نکشید. به خاطر برخی اختلافنظرها با مسئولان وقت ازجمله مخالفت با اصرار شهید دکتر بهشتی و مرحوم بنیصدر مبنی بر حضور مرحوم آیتالله آذری قمی در دادستانی در تیر ۱۳۵۸ طی نامه مفصلی به آیتالله خمینی ضمن بیان انتقادات خود به روند امور، استعفای خود را تقدیم ایشان میکند. سرانجام آیتالله خمینی طی حکمی در مرداد ۱۳۵۸ ضمن تقدیر از زحمات ایشان، شهید آیتالله قدوسی را به سمت دادستان کل انقلاب منصوب میکند.
اسلامی کردن دادگستری
اوایل انقلاب مرحوم آیتالله خمینی طی ابلاغی مرحوم دکتر بهشتی و مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی را مأمور اداره دادگستری میکنند آنها نیز از مرحوم هادوی میخواهند در این کار آنها را کمک کند. در پایان اولین جلسه آقای هادوی به شهید بهشتی توصیه میکند به دلیل اینکه مردم از قدیم از دادگستری ناراضی هستند عجلهای در اسلامی کردن دادگستری نداشته باشند و اجازه بدهند نارضایتی مردم از همان دادگستری باشد و به عدلیه جدید منتقل نشود. به جای این کار سعی کنند ابتدا قضات باصلاحیت و مطلع و باتقوا تربیت کنند و بهتدریج به سمت اسلامی کردن دادگستری یا قوه قضائیه بروند و در این رابطه طرحی هم تهیه میکند که بر اساس آن مجتمعهای قضایی تشکیل و در رأس اینها یک روحانی قرار میگرفت، ولی کارها را کماکان قضات سابق انجام میدادند و به نظر رئیس مجتمع میرساندند. طرح مورد موافقت شهید بهشتی واقع میشود. قرار بر این میشود قضات را آقای هادوی تعیین کند و آقای موحدی کرمانی هم حکام شرع را معرفی کند، اما با شهادت دکتر بهشتی آن طرح مسکوت میماند.
همکاری با مجلس خبرگان قانون اساسی و عضویت در شورای نگهبان
پس از استعفا از دادستانی، آقا هادوی دبیر هیئت نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی بودند. همچنین همراه با مرحوم دکتر گلزاده غفوری با کمیسیون قضایی مجلس خبرگان قانون اساسی همکاری و مشاوره میدادند. با شروع به کار اولین دوره مجلس شورای اسلامی در خرداد سال ۱۳۵۹ در تاریخ ۷ تیر ۱۳۵۹ از طرف مرحوم دکتر بهشتی رئیس شورایعالی قضایی جهت عضویت در شورای نگهبان به مجلس شورای اسلامی معرفی میشوند و پس از رأی مجلس به عضویت حقوقدانان اولین دوره شورای نگهبان درمیآیند. در زمان عضویت در شورای نگهبان پیشنهاد میکند اعضای شورای نگهبان مانند نمایندگان مجلس سوگند یاد کنند که به قانون اساسی پایبند باشند، ولی این پیشنهاد پذیرفته نمیشود و یک بار نیز به علت پاره اختلافنظرها با برخی از فقهای شورای نگهبان استعفا میدهد، ولی به دستور آیتالله خمینی استعفای خود را پس میگیرد.
حضور در جبهه و همکاری با شهید دکتر چمران
با شروع جنگ تحمیلی آقای هادوی که آماده سفر حج بود سفر خود را لغو میکند و به جبهه میرود. خود ایشان در این باره چنین میگوید: «زمانی که جنگ شروع شد من گذرنامه گرفته بودم برای حج، آن زمان رفتن به حج با کاروان نبود، اما جنگ شروع شد دیدم طاقت نمیآورم که اینجا جنگ باشد و من از این مملکت بروم. دیدم حجِ واجب هم نیست. آن موقع در شورای نگهبان بودم فکر کردم که برای این جنگ چه باید کرد؟ به نظرم رسید بهترین کار این است که عشایر عرب جلوی عراق را بگیرند. چون صدام به آنها دل بسته بود. به همین علت با شیخ عبدالهادی کرمی تماس گرفتم. چون عشایر خوزستان که امام را نمیشناختند. اسمش را شنیده بودند، ولی پیشوای دینی آنها شیخ محمد کرمی (برادر شیخ عبدالهادی کرمی) بود. از او حرفشنوی داشتند. با شیخ عبدالهادی کرمی صحبت کردم. شیخ محمد کرمی، برادر بزرگ وی در مجلس خبرگان بود. او معمم نبود. شیخ قبایل عرب بود. شیخ عبدالهادی در فلسطین یا مصر تعلیمات جنگهای چریکی دیده بود. به سراغ او رفتم تا او بیاید تشکیلاتی بدهد و این اعراب را برای جنگ با صدام جمع کند. سابقه شیخ عبدالهادی این بود که در زمانی که امام گفته بود نفت را ببندند و رئیس انگلیسیاش نمیبست شیخ عبدالهادی او را ترور کرد. جریان مسجد کرمان را که آتش زدند رفت آنجا و هم رئیس شهربانیاش را زد و هم رئیس ساواکش را، منتها یکی از آنها زنده ماند. خودش در فلسطین تعلیمات چریکی دیده بود. بالاخره شیخ عبدالهادی را راضی کردم که برویم. رفتیم آنجا و ستاد بسیج عشایر را تشکیل دادیم و از ارتش اسلحه گرفتیم و در اختیار داوطلبان میگذاشتیم. با مرحوم چمران همکاری میکردیم. او (شیخ عبدالهادی) مدرسهای را در آنجا گرفت و مشغول شد. داوطلبها را جمع کرد و شروع کرد به تعلیم دادن. چند نفر از کلاهسبزها را هم من استخدام کردم؛ یعنی بهوسیله بنیاد انقلاب و در اختیار او گذاشتم. گروه معدودی هم در اختیار خود ما بود. چمران در مصاحبهاش گفته که نیروهایش را سه قسمت کرد. امین پسرم فرمانده یک قسمت از همین گروه بود و با دو گروه دیگر زودتر از همه وارد سوسنگرد شدند. چمران در نامهای نوشته که گروه فلانی با من هماهنگی دارد و با هم آنجا کارهای رزمی میدهیم. ما هم کار جنگ را ادامه میدادیم و هم به عشایر کمکرسانی میکردیم. تقریباً هر روز به اتفاق سواعدی (او از شاگردان مرحوم آشیخ محمد کرمی بود) میان عشایر عرب میرفتم. آشیخ محمد پیشوای مذهبی عشایر عرب بود. امام هم به او خیلی علاقه داشت و به توصیه امام داوطلب شد و به مجلس خبرگان رفت. با شیخ محمد دو یا سه بار به رادیو رفتیم. آن موقع خوزستان تلویزیون نداشت. او برای عشایر عرب سخنرانی کرد. گفت که اینجا مملکت ما، کشور ما و دین ماست، باید صدام را از این مملکت بیرون کرد. آنها امام خمینی را نمیشناختند، ولی شیخ محمد را میشناختند. اقدامات شیخ عبدالهادی و خصوصاً شیخ محمد باعث شد که اینها نهتنها به عراق کمک نکردند، بلکه علیه او هم اقدام کردند. به همین علت وقتی صدام بعداً آمد آنجا را گرفت، عدهای از اینها را بازداشت کرد و برد. ما آنجا بودیم تا اینکه بسیج تأسیس شد و باز به کمکرسانی ادامه میدادیم. مثلاً نفت را در میان عشایر تقسیم میکردیم یا پتو و این چیزها میبردیم. بسیج که تأسیس شد ما از نظر جنگی افرادمان را راهنمایی کردیم که به آنجا بروند. سلاحهایمان را هم تحویل آنها دادیم».
در سال ۱۳۶۳ مدت خدمت ایشان در شورای نگهبان تمام میشود. همان زمان آقای دکتر علی لاریجانی وزیر وقت ارشاد از ایشان میخواهند امور حقوقی وزارت ارشاد را به عهده بگیرند. در سال ۱۳۷۵ و ۱۳۷۶ بنا به دعوت سردار ذوالقدر هفتهای دو روز در رابطه با امور حقوقی با سپاه پاسداران همکاری میکردند.
مرحوم هادوی پس از فراغت از مسئولیتهایی که پس از انقلاب به عهده ایشان بود. در سالهای اخیر بیشتر اوقات خود را به مطالعه و کشاورزی میگذراند. جا داشت جمهوری اسلامی از دانش و تجربه ایشان در جهت پیریزی دستگاه قضایی نوین بهره میبرد و به توصیه و پیشنهادهای وی توجه درخوری میکرد. خدایش رحمت کند و نام و یادش جاودان باد.■