درباره نسبت آرمانخواهی و اصلاحطلبی
انسیه ابراهیمی: در شب ۲۷ مرداد سال ۵۳، بمبی صوتی که قرار بود رژه ارتش شاهنشاهی در روز سالگرد کودتای ۲۸ مرداد را مختل کند، در دستان لطفالله میثمی منفجر شد. او به دست ساواک افتاد و بهعلت جراحات وارده دو چشمش نابینا شده و دست چپش نیز از مچ قطع شد. بنا به سنتی هر ساله و به یادبود یادآوری فعالیتهای ایشان در تمام سالها مراسمی در دفتر چشمانداز ایران با موضوع آرمانخواهی و اصلاحات برگزار شد. سخنرانان این مراسم آقایان محمد معتمدیمهر، سعید مدنی، مصطفی تاجزاده، علیرضا رجایی و محمود دردکشان بودند. در زیر گزیدهای از سخنان ایشان تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
میثمی پس از پنجاه سال هنوز مسلمان، ایرانی و مصدقی است
محمد معتمدیمهر، عضو نهضت آزادی ایران، سخنانش را با سیر مهندس میثمی و بنیانگذاران از نهضت آزادی شروع کرد و گفت: «مهندس میثمی و دوستان شهیدشان در دهه ۴۰، حرکت را از نهضت آزادی ایران آغاز کردند. حزبی که در مرامنامهاش گفته بود: «ما مسلمان، ایرانی، مصدقی و تابع قانون اساسی هستیم.» میثمی متکی بر اصول ثابت خویش بوده است. اگر فردی، جریانی یا حزبی نتواند اصول ثابت خویش را حفظ کند، صراط مستقیم را از دست میدهد و درنهایت نمیتواند اثرگذار باشد و بهمدت طولانی بر آرمانهایش بایستد. من سپاسگزار آقای میثمی هستم که در طول سالها، همچنان یک مسلمان، یک ایرانی و یک مصدقی باقی ماند. معتمدیمهر با بیان اینکه میثمی با وجود حرکت در مسیری دیگر هنوز در همان خط و مرام است گفت: «میثمی مسلمان است، اما مسلمانی را به خواندن نماز و روزه گرفتن خلاصه نکرده است. مسلمان بودن میثمی به فهم توحیدی او از زندگی بشر بازمیگردد. میثمی هنوز هم دنبال این حقیقت است که بداند باور به خدا و آخرت، چه اثری در روند مبارزه و حیات فردی و اجتماعی انسان دارد
این عضو نهضت آزادی با توجه به موضوع برنامه تأکید کرد: «اصلاحطلبی تنها گزینه واقعبینانه و در چارچوب منافع ملی و تمامیت ارضی ایران است و هر راهحل غیراصلاحطلبانه، نهتنها نظام جمهوری اسلامی، بلکه موجودیت ایران و امنیت عمومی را به مخاطره میافکند. در جامعهای که مسئله اصلی استبداد است و مبارزه برای حل این معضل، لاجرم هزینههای سنگین میطلبد، مگر ممکن است در عرصه مبارزه و اصلاحات قرارداشت، اما خود را در معرض شهادت و فداکاری قرار نداد و مدعی اصلاحطلبی بود؟»
پایبند بر عهد تاریخی
سعید مدنی، جامعهشناس، پژوهشگر و نویسنده کتاب جماعتگرایی از نگاهی جامعهشناسانه لطفالله میثمی را یکی از عاملیتهای تاریخ ایران برشمرد:
«مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضى نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا»؛ «از میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که صادقانه با خدا بستند میمانند. برخی پیمان خود را تا آخر میبرند و برخی در انتظارند و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندارند. در برخی تفاسیر این عهد را معادل نذر گرفتهاند؛ مؤمنانی نذر دارند در راه اعتلای انسانها تلاش کنند و این نذر را ادا میکنند و تا آخر عمر به آن پایبند هستند. مهندس میثمی از نسل مردانی است که تعداد کم و بیش آنها در این گروه بودند. انسان آرمانگرا در ادبیات جامعهشناسی امروز کسی است که عاملیت دارد. کسی که محصور ساختار نباشد. مصدق عاملیت داشت و محصور ساختار سلطنت نبود. آقای منتظری هم عاملیت داشت و ساختارشکنی کرد. میرحسین موسوی هم عاملیت داشت و محصور ساختار موجود و محدود تجربه خودش در دوره نخستوزیری نشد. در مقاطع مختلف تاریخی میبینیم همانطور که فرآیندهای اجتماعی در حال پیشروی است افرادی هم پیدا میشوند که تأثیر مؤثری بر روند تحولات میگذارند. گاهی هم ساختارها چنان قوی هستند که عاملیتها را تحت تأثیر قرار میدهند. در نسل آقالطفی یک فهرست طولانی از عاملیتها داریم. در زمانه ما باید قدر عاملیتها را دانست.» سعید مدنی ادامه داد: «آقالطفی در مقدمه جلد دوم خاطراتش مینویسد میخواستم اسم این کتاب را «سلام بر غم، درود بر رنج» بگذارم. من مصاحبهای با آقالطفی انجام دادم درباره دوران بازداشت دهه ۶۰ که باید گفت بهعلت فشارهای آن دوره و انفرادی طولانی و رنج مضاعف نابینایی آقالطفی به گفته نیچه شایسته این رنجها بوده.»
دوگانه رجوی ـ بنیصدر و بازرگان ـمیثمی
مصطفی تاجزاده، فعال اصلاحطلب، در ابتدای سخنانش گفت: «افراد کمی مانند مهندس میثمی هستند که ویژگی مشترک آنها این است که نه هرگز ناله کردهاند؛ نه هرگز طلبکار بودهاند و نه هرگز برای خودشان چیزی خواستهاند. رنج زیادی دیدند و کینه در قلم و کلام ندارند.»
وی با ارائه دوگانه رجویـ بنیصدر و بازرگانـ میثمی گفت: «تفاوت بنیصدر و بازرگان چه بوده؟ راهبرد بنیصدر «یا رئیس یا پاریس» بوده و درست در نقطه مقابل راهبرد مهندس بازرگان است که هرچه هست در ایران است و با ملت است؛ البته امروز پس از سالها جایگاه این دو فرد را میان نخبگان و مردم میبینیم. از طرف دیگر دوگانه رجوی ـ میثمی وجود دارد.»
تاجزاده علت تفاوت جایگاه امروز رجوی و میثمی را تفاوت در راهبرد دانست و اشاره کرد: «میثمی مانند بازرگان در ایران ماند و هم حکومت را نقد کرد و آلوده ثروت و قدرت نشد و هم نقش اپوزسیون را داشت و هم نقش قدرت خارجی در تحولات ایران را نادیده نگرفت. بازرگان رفت و نهضت آزادی را از خودش باقی گذاشت و بنیصدر زنده است و چیزی باقی نگذاشته است. امروز ما نیاز داریم مانند مهندس میثمی راهبردی نگاه کنیم. اگرچه مصداقهایمان اختلاف داشته باشد، اما باید به حکومت نهیب بزنیم و به جامعه هشدار دهیم و در مقابل بیگانه متحد باشیم تا کشتی ملت با کمترین هزینه به ساحل دموکراسی برسد.»
پرسشهای نوگرایانه مجاهدین
سخنران بعدی که مجری برنامه او را «جانباز اصلاحات و آرمانخواهی» نامید علیرضا رجایی بود. رجایی در آغاز سخنانش به تعریف یکی از موضوعات جلسه که آرمان بود پرداخت: «آرمان برای من همیشه مبهم است، آرمان یعنی ضروریترین امر لازم. آرمانخواهان به «ضروریترین امر» برای زیست اجتماعی و معنوی انسانها فکر میکنند و نه به دستنیافتهترین؛ بنابراین هر تلاش برای تشخیص این ضروریترین و اقدام برای تحقق آن امری آرمانی است، ولو اینکه بهظاهر دمدستی به نظر بیاید. من آرمان را بهمعنای امر دور و درازی که در آسمانهای دور قرار دارد نمیدانم.»
رجایی به بنیانگذاران مجاهدین اشاره کرده و مباحث مطروحه در چشمانداز ایران برای موشکافی نقش تاریخی آنان توسط میثمی را امری مهم در دفتر پژوهش تاریخ سیاسی دانست و گفت: «اگر نقطه آغاز بنیانگذاران را نهضت آزادی ایران بگیریم، سه وجه نهضت و آزادی و ایران بهمعنای جنبش، ضرورت جنبش برای تحول و معطوف بودن آن جنبش به آزادی در ایران است. بنیانگذاران برای تکمیل این پروژه که تحت عنوان سازمان مجاهدین خلق ایران ایجاد کردند به سازمان و مجاهدین و خلق رسیدند.»
رجایی بنیانگذاران را افرادی شیفته اسلحه ندانست و سؤالمندی این افراد و تألیفات آنان با وجود مخفی بودن و مسلح بودن را شگفتانگیز توصیف کرد: «آقالطفی به امثال من یاد داد کسانی که به بنیانگذاری اهتمام کردند افرادی شیفته اسلحه نبودند. پرسشهایی را مطرح کردند که در اندیشه نوگرایانه و ترقیخواهانه همچنان محل بحث است؛ بنابراین آنچه در سازمان وجود داشت تنها نقد سلاح نبوده، بلکه سلاح نقد بوده. آنها به این نتیجه رسیدند که برای تحقق نهضت و جنبش و آزادی نیاز به سازمان و سازماندهی و تشکل هست و این تشکل معطوف به مجاهدت است و درنهایت خلق، باید نهضت آزادی را تحقق دهند.»
رجایی در پایان سخنانش با توجه به سخنان مصطفی تاجزاده گفت: «گفته شد گاهی پیروزی و گاهی شکست است و به قول یک نویسنده ما پیروز میشویم و ما شکست میخوریم، اما همچنان زندهایم؛ این تاریخ است.»
بازتولید سرمایههای ملی
محمود دردکشان، از پیشکسوتان جبهه و جهاد، مهندس میثمی را سرمایهای ملی دانست که با بیمهری نیمههای پنهان او کشف نشده تا بازتولید شود. او گفت: «آیا این جلسه در شأن مهندس میثمی بهعنوان یک سرمایه ملی است؟ باید در بازتولید شخصیتهایی مانند میثمی تلاش کرد، چون ما برای تشریفات نیامدهایم! باید پرسید برای بازتولید چنین افرادی چه کردهایم؟ تا نیمههای پنهان را در وجود چنین افرادی نشناسیم، شناخت ما راه بهجایی نمیبرد. من باور دارم اعلام موضع بدون مهارت هزینهپردازی امکانپذیر نیست. صرف یک قول و ادعا نیست و چاشنی این مدل هزینهپردازی است. در ظاهر هم میبینیم که او زندان رفته و شکنجه شده، اما باید باطن را هم دید تا بدانیم لطفالله میثمی را در چه قابی ببینیم. اگر مداومت و پنجاه سال شدائد را دیدیم بدانیم نیمه پنهان او را جستوجو کردهایم. خودخواهی بشری به خیلی از انسانها اجازه نمیدهد که این همه بار را حمل کنند و رنج را به کام خود بریزند. نکته دیگر این است که تصور میکردم چهار بزرگواری که درباره مهندس میثمی صحبت کردند او را نقد کنند. یک کلمه در نقد این مرد شنیده نشد، اما شأن این جلسه نقد این مرد است. تا این افراد نقد نشوند و نیمه پنهان آنها شناخته نشود، راهکاری برای بازتولید این شخصیتها یافت نمیشود.»
شادی ما در مبارزه با موانع تکامل بود
در پایان از مهندس میثمی دعوت شد چندکلمهای با حضار صحبت کند. او که همواره خود را پیرو راه مصدق میداند با یاد خدا و درود بر مصدق گفت: «من دعا میکنم به خداوندی خدا که ایران، ایران بماند. چند سال است تنها دعای من این است. وقتی به یاد ملت ایران میافتم همیشه امیدوارم. پس از انقلاب مشروطیت، ایران گرفتار روس و انگلیس شد و کادرهای مشروطیت تلاش کردند و استقلال ایران را بازیافتند. چند سال پس از شهریور ۲۰ ملت ایران سر بلند کردند و نهضت ملی ایران را راه انداختند و به سربلندی ایران انجامید. قیام ۱۵ خرداد این تصور را در ما ایجاد کرد که میشود رژیم ۲۵۰۰ ساله را سرنگون کرد و مبارزات از نهضت آزادی و مؤتلفه و حزب ملل اسلامی و فداییها و مجاهدین و بقیه شروع شد.»
میثمی به تلاشهایش برای ریشهیابی ضربه ۵۴ اشاره کرد و خاطرهای از شهید رجایی تعریف کرد: «یک بار شهید رجایی به من گفتند آقالطفی چرا در جریان نظام فعال نمیشوی؟ جواب دادم آقای رجایی قبلاً شما پشت جبهه ما بودی و امروز ما پشت جبهه شما هستیم، چون من هنوز نمیتوانم درباره ضربه سال ۵۴ سرم را جلو ملت بلند کنم. من واقعاً در این مورد شرمندهام و این ضربه هنوز ریشهیابی نشده است. تمام تلاش من از سال ۵۴ به بعد ریشهیابی این ضربه بوده است. همان سالهای ۵۳ و ۵۴ به مجاهدین ظلم شد، اما مسئله اصلی این بود که این افراد جانبرکف بودند و رقابت بر سر شهادت بود، اما بهجایی رسیدند که «خدا» گمشده مجاهدین شد. مهندس بازرگان نقش خدا و آخرت را مطرح کرد، اما آنچه ما میخواستیم نبود. ما دنبال تأثیر غایت در اکنون و بهعبارتی نقش خدا و آخرت در امروزمان بودیم.» وی درباره تفاوت جریان بنیانگذار و رجوی گفت: «ظلمی که به مجاهدین بنیانگذار شده این است که دریافت نشدهاند. حنیفنژاد میگفت ما ضد سلطنت و امپریالیسم و صهیونیسم نیستیم، اما اینها موانع راه تکامل هستند. اگر ما اینها را از بین ببریم، راه ایجابی خود را داریم. ما به اعتبار «الله» چیزی را نفی میکنیم. چیزی که مسعود رجوی را به شرایط فعلی انداخت ضدیت بود. او میخواست سلطنت را نفی کند که خودش شاه دیگری بشود.»
مدیرمسئول نشریه چشمانداز ایران با اشاره به سخنان آقای مدنی و در توضیح «سلام بر غم، درود بر رنج» به سیری که به تشکیل مجاهدین انجامید پرداخت و گفت: «پس از ۱۵ خرداد تقریباً ۹۰ درصد دانشجوها به صحنه زندگی عادی رفتند. حنیفنژاد میگفت در طی سالهای ۳۹ تا ۴۲ از مواهب قانون اساسی استفاده کردیم و در آن سیر دانشگاه یکپارچه مبارزه بود. در ۱۵ خرداد آزادیها سرکوب شد. حالا یا باید به خانه برویم تا وقتی فضا باز شود یا با موانع آزادی مبارزه کنیم و راه را برای آزادی باز کنیم. موانع آزادی، دربار و ضداطلاعات ارتش و ساواک است. دقت کنید برای باز کردن راه آزادی، با موانع آزادی و موانع راه تکامل باید مبارزه کرد و شادی ما در این بود. من در بحث عاملیت هم این مسئله را ناشی از باورمندی به خدا میدانم. خدا میگوید مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم. بعد از ۵۴ به این رسیدیم که «اذکرونی»؛ یعنی مرا مبنا بگیرید تا من شما را مبدأ موج کنم. اینجاست که فرد در ساختار محبوس نمیشود.»
من هر روز که به دفتر چشمانداز میآیم از هر پله که بالا میآیم گویا کعبه را زیارت میکنم و به نیت یادگرفتن میآیم و امروز هم چیزهای زیادی آموختم. همیشه گفتهام در ایران میمانم و اگر مرا در دستشویی اوین هم دفن کنند، آن را به کاخهای اروپا و امریکا ترجیح میدهم.»