بدون دیدگاه

مدرسه؛ نهادی علیه جامعه

 

امیرعلی مالکی

در میانه راه گردآوری پرونده‌ای درباره محتوای آموزشی، مقاله‌ای از امیرعلی مالکی، دانش‌آموز رشته انسانی به دست ما رسید که موضع دانش آموزان نسبت به محتوای آموزشی را روشن‌تر می‌کند. مالکی هفده‌ساله، دانش‌آموز دبیرستان در شهرستان کرج است.

یکی از انبوه مشکلاتی که دانش‌آموزان در نظام ناکارآمد آموزشی حاضر در حال دست‌وپنجه نرم کردن با آن هستند، فقدان اوقات فراغت و نبود جایگاهی برای آن در میان برنامه‌های فشرده آموزشی است. مدرسه امروزه در تقابل با زندگی عادی قرار گرفته است و چیزی را آموزش می‌دهد که در زندگی عادی اختلال ایجاد می‌کند. دانش‌آموزان امروزه به هیچ عنوان زمان کافی برای مطالعه کتب غیردرسی یا حتی انجام فعالیت‌های ورزشی منظم و کارآمد در کنار فعالیت آموزشی در مدرسه ندارند. مدرسه با مزاحمتی که برای زندگی عادی و اوقات فراغت به‌وجود آورده دانش‌آموزان را در چهاردیواری محصور ساخته است، اما مقصران اصلی چه نظامی می‌توانند باشند؟

امروزه آموزش پرورش تلاش در به‌روزرسانی کتب درسی مطابق با نسل کنونی دارد، اما این فرآیند به‌علت آنکه به‌صورت جامع برنامه‌ریزی نگشته با شکست مواجه شده است. به‌عنوان مثال کتاب کار و فناوری سال ششم دبستان که با نیات ارزشمندی به‌وجود آمده و جزو معدود اقدامات نیکوی آموزش و پرورش بوده نتوانسته آن‌طور که باید و شاید به مسائل اساسی بپردازد. در این کتاب بدون هیچ ارزیابی دقیق و کارآمدی از وضعیت دانش‌آموزان بعد از شش سال تحصیل، کار با رایانه برای نخستین بار آموزش داده می‌شود، اما این سؤال مطرح می‌شود که آیا واقعاً پایه ششم زمان مناسبی برای آموزش این‌گونه مباحث است؟ یعنی بعد از شش سال تحصیل دانش‌آموزان باید برای نخستین بار با رایانه و نحوه کار با آن آشنا شوند. البته باید خدا را شاکر بود که بسیاری از دانش‌آموزان خارج از مدرسه و در سایر تجارب خود در خانواده و اجتماع با این‌گونه مباحث آشنایی پیدا می‌کنند. البته معنای این مسئله این نیست که از انجام این وظیفه از جانب مدرسه مطابق با خواسته‌های جامعه سلب مسئولیت شود. بلکه مدرسه باید نیازهای جامعه را بشناسد و با اصول آموزشی نوین جهانی خود را تطبیق دهد تا بتواند افرادی کارآمد و پویا به جامعه تحویل دهد.

اما مشکل اصلی زمانی آغاز می‌شود که مدرسه همچنان نتوانسته خود را از قیدوبندهای مربوط به نظام فاسد و ناکارآمد کنکور رهایی دهد. با اینکه امروزه معضل بزرگی همچون صندلی‌های خالی گریبان‌گیر دانشگاه‌ها شده است که طبق گفته عبدالحسین فریدون، مدیرکل دفتر حوزه وزارتی علوم، تحقیقات و فناوری، ۴۵۰ هزار صندلی خالی در دانشگاه‌های آزاد وجود دارد و بسیاری از رشته‌های در تمامی مقاطع تحصیلی آکادمیک بدون هیچ‌گونه کنکوری ورودی می‌گیرند، اما همچنان برنامه‌های آموزشی به سیاق نظام‌های فرصت‌طلب کنکوری و تحت تأثیر آن قرار گرفته است. رقابت تحت تأثیر همچنین روشی تستی گشته و حذف نظام نمره‌دهی که برای کاهش استرس به وقوع پیوسته، نه‌تنها کارآمد نبوده بلکه جای خود را به سیستم پراسترس، رقابتی، وقت‌کش و بی‌اندازه بی‌مصرف تستی و پیچیده داده و بسیاری از مؤسسات همچون گاج، قلم‌چی برای درآمدزایی از این راه و به‌تبع آن استمرار بخشیدن به آن به‌وجود آمده‌اند. این نظام مبتنی بر کنکور استرس و اضطراب را دوچندان ساخته و با برگزاری آزمون‌های متمرکز و سراسری والدین را مجاب کرده تا با مقایسه کردن فرزندان یکدیگر احساس حسادت، یأس و حتی برتر بودن را در آن‌ها نهادینه سازند. امروزه مدرسه جامعه را به سمتی سوق می‌دهد که بچه‌ها و نسل امروزه دیگر هیچ فرصتی برای مطالعه آزاد و کتاب خواندن در حوزه دلخواهشان ندارند و در حال اخذ کردن و محروم کردن جامعه از پشتوانه‌های آینده‌اش است.

اما اصل و ریشه تمامی این مشکلات از همان زمانی آغاز می‌شود که مدرسه شروع به قتل‌عام تمامی نشانه‌های خلاقیت در آموزش کرد. مدارس در ایران فرصت بروز هرگونه خلاقیتی را از دانش‌آموزان اخذ کرده و تنها برای ما تست، حسادت و رقابت‌های ناسالم را به ارمغان آورده است. ما امروزه تنها با رتبه و اعداد سروکار داریم. خلاقیت ربوده‌شده ما را وارد ورطه‌ای سهمگین ساخته که تنها حفظیات و از بر کردن و بازی با اعداد و تکرار آن‌ها در آن جای دارد. نبود خلاقیت در سیستم آموزشی قدرت ارتباط برقرار کردن را از دانش‌آموزان ربوده. برای تمامی ما این اتفاق رخ داده است که هنگامی‌که با رتبه‌های برتر کنکور ارتباط برقرار می‌کنیم وارد بهت و حیرت می‌شویم؛ زیرا متوجه می‌شویم آن‌ها توانایی ارتباط برقرار کردن با آدم‌های اطراف خود را ندارند و بسیار ساکت بوده و در خود فرورفته‌اند. چندی پیش با یکی از این به‌اصطلاح نوابغ که تمام زندگی‌شان در تست و اضطراب گذشته است درباره آنکه چقدر اشتباه کرده که بهترین ساعت‌های عمر خود را با کنکور تلف‌کرده صحبت می‌کردم. وی اذعان کرد بعد از قریب به سه سال توانسته شکوفه‌های درختان را ببیند. دانش‌آموزان فراوانی خود را گرفتار این سیستم کرده‌اند و بهترین ساعات عمر خود را هدر داده‌اند. آن‌ها گمان می‌کنند می‌توانند با نابودی دوران طلایی زندگی خود و غرق شدن در تست و استرس زندگی بهتری را در آینده رقم بزنند؛ اما به چه قیمتی؟ آیا به‌راستی انسانی که نتواند هیچ‌گاه با جامعه و اطرافیان خود ارتباط برقرار کند موفق است؟ آیا فردی که عاری از هرگونه خلاقیتی است و تنها توانسته با تست و کنکور و با رتبه عالی وارد دانشگاه‌های معتبر شود در آینده می‌تواند زندگی خوبی را برای خود رقم بزند؟ رتبه‌بندی عددی باعث شده تا نوعی حس حقارت، ابلهی و عقب‌ماندگی در وجود دارندگان رتبه‌های پایین ایجاد شود و بالعکس نوعی احساس نخبگی کاذب را به دارندگان رتبه‌های بالا القا سازد، اما تجربه نشان داده نه آن‌ها به‌راستی عقب‌مانده و کندذهن هستند نه آن‌ها نابغه. این احساس کاذب باعث شد تا این به‌اصطلاح نوابغ نسبت به مناسبات جامعه خود ناراضی شوند و روی به مهاجرت آورند، اما تعداد بسیاری معدودی از این افراد موفقیت بسیار چشمگیری در مراکز آموزش آکادمیک خارجی کسب کرده‌اند. همان‌طور که اذعان کردم مدرسه از مسیر جامعه‌پذیر ساختن روی برگردانده و زندگی روزمره را به تباهی کشانده است. مهارت‌هایی همچون هنر که باید مدرسه به دانش‌آموزان آموزش دهد از تمام مدارس رخت بسته و باید از طریقی غیر از مدرسه کسب گردد. برخلاف ایران در ژاپن هنرهایی مربوط به آن سرزمین مانند هایکو (نمونه‌ای از اشعار ژاپنی مطلق به ۴۰۰ سال پیش) شود و آموزش داده می‌شود. همچنین مهارت‌های زندگی اعم از (سیکاتسکو، ترکیبی از علوم و مطالعات اجتماعی) موسیقی، نقاشی و صنایع‌دستی و فعالیت‌های خانه‌داری تعلیم داده می‌شود. برحسب هر مقطع به‌عنوان مثال در کلاس پنجم و ششم اقتصاد در خانه (پخت‌وپز، دوخت) آموزش داده شده و مدارس با آماده ساختن خود و مجهز ساختن کتب سعی در توسعه شخصیت، تلاش و همکاری گروهی دارند. فرصت خطا کردن یا به‌عبارتی‌دیگر محروم کردن دانش‌آموزان از ظرفیت پذیرش خطابه تعبیر کن رابینسون باعث گشته تا خلاقیت از تمامی مدارس رخت ببندد. سیستم آموزشی در ایران امروزه به دانش‌آموزان آموخته که اشتباه کردن، بدترین کاری است که آن‌ها می‌توانند مرتکب آن شوند. بالاترین و ارزشمندترین مواد درسی که قبلاً نیز به آن اشاره شد در ایران ریاضیات و ادبیات می‌باشند و بعد از آن علوم مرتبط با انسان‌ها و در پایین‌ترین مرتبه هنر قرار گرفته است. نظام آموزشی با به حاشیه کشاندن هنر تمام تلاشش را تنها بر روی پرورش بخشی از مغز متمرکز کرده. با این تعبیر ما امروزه وارد یک تورم آکادمیک شدیم (Academic Inflation) که چیزی جز نبود خلاقیت و محرومیت مدارس و حتی دانشگاه‌ها از یک تغییر خاص نیست. دانش‌آموزان و حتی دانشجوها تنها بدون آنکه تغییر خاصی در لایه‌های وجودی‌شان به وجود آمده باشد به پایه‌های بعدی رهسپار می‌شوند. آن‌ها تنها طوطی‌وار مطالب را وارد مغزشان می‌کنند و بدون هیچ توشه‌ای که باعث رشد و نمو آن‌ها شود به پایه‌ها و مقاطع بعدی صعود می‌کنند و افرادی که نتوانند از این رویه پیروی کنند برچسب خنگ و عقب‌مانده و بیمار به آن‌ها زده می‌شود. مثال بارز آن جیلیان لین، هنرپیشه بریتانیایی است. او امروزه تبدیل به یکی از خلاق‌ترین و ثروتمندترین افراد بر روی کره زمین شده است که طبق تشخیص مدرسه‌ای که مشغول تحصیل در آن بوده توانایی یادگیری نداشته و حتی نمی‌توانسته بر سر کلاس بنشیند. والدینش وی را به نزد یک روان‌پزشک می‌برند و پی می‌برند که نه‌تنها جیلیان کندذهن و بیمار نیست، بلکه استعداد شگرفی در هنرپیشگی و باله دارد. همان‌طور که اشاره کرده بودم مدرسه که وظیفه کشف این استعدادها را دارد کنار کشیده و دیگر نهادها وظیفه آن را بر عهده گرفته‌اند.

درنتیجه مدرسه نه‌تنها ابزار مناسبی برای جامعه‌پذیری دانش‌آموزان نیست، بلکه با مشغول ساختن تمامی اعضای خانواده با نظام پیچیده و ناکارآمد کنکوری قدرت خلاقیت و جامعه‌پذیری را از آن‌ها اخذ کرده و در حال پرورش نسلی است که از زندگی عادی بی‌بهره و بازمانده است. لازم است یادآوری شود مدرسه حتی امروزه مکان مناسبی برای یادگیری دانش نیست، زیرا عدد و حفظیات حاکم بر مدرسه خلاقیت را با دانش‌آموزان بیگانه ساخته است. کنکور که فروعی در جامعه بوده امروزه با نظام اقتصادی که برای خود دست و پا کرده تمام مدارس و حتی دانشگاه را استثمار و استعمار ساخته و حتی بر صدر هرم آموزشی نشسته است. به تعبیر عباس کاظمی کنکور امروزه درگیر نوعی فرمالیسم و تکرار است و تبدیل به نمادی از عقلانیت ایدئولوژیک جامعه ایرانی شده است. به تعبیر ویلیامز ما از انقلاب بزرگی عبور کرده‌ایم و نیازمند تغییر و دگرگونی به‌مراتب عظیم‌تری هستیم و آن چیزی جز تغییر و دگرگونی در نظام آموزشی نیست. سیستم آموزشی کشور ما معمرتر از آن است تا بتواند به‌سرعت خود را با تغییرات حاکم در اجتماع و جامعه وقف دهد. چیزی که ما نیازمند آن هستیم از میان رفتن عناد و خصومت مدرسه با جامعه است. باید امیدوار بود مدارس به‌جای آنکه به پرورش نخبگان پوشالی مشغول گردند تربیت اجتماعی را سرلوحه فعالیت‌هایش قرار دهد و همچنین دشمنی خود را با زندگی عادی از میان ببرد و اجازه دهد تا دانش‌آموزان زندگی در جامعه و لمس آن را تجربه کنند. متأسفانه نظام آموزشی ما پیوسته در حال تغییر کتب درسی بدون هیچ تفکر و تعقلی است، ولی آنچه نظام آموزشی در وعده اول نیاز دارد تغییر در کلیت و ماهیت اصلی‌اش می‌باشد که تنها با تغییر آموزگاران (نظام آموزشی) صورت می‌گیرد.

 

منابع:

۱- دانشگاه از نردبان تا سایبان عباس کاظمی

۲-خبرگزاری تابناک: صندلی‌های خالی، معضل جدید دانشگاه‌ها. کد خبر:۸۱۱۲۵۴

۳- متمم: خلاقیت در مدرسه کن رابینسون

۴-امر روزمره در جامعه پساانقلابی؛ عباس کاظمی

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط