چگونه بوش پسر پس از یازده سپتامبر توانست اعراب را در ذهن امریکاییان به دشمن تبدیل کند؟
آقایان حمید عریضی و غلامرضا طالبی در مقاله «دشمنتراشی از اعراب» بهخوبی نشان دادهاند که چگونه بخشی از روانشناسان و جامعهشناسان سخنرانیهای بوش را برنامهریزی کردهاند. بهطوریکه بوش با اجرای مرحلهبهمرحله مسلمانان را عرب و عربها را تروریست جلوه دهد و زمینه را برای یک جنگ صلیبی آماده کند. در همین راستا به شکل آشکاری واژههای ایدئولوژیکی چون خیر، شر، شیطان، محور شرارت، اهریمن و … را در دموکراسی وارد کرده است و جامعه امریکا را به سمت یک مذهب خرافی سوق داده که هرکس با ما نیست دشمن ماست. حمله بوش به افغانستان و سپس عراق عوارض زیادی به بار آورد و امریکا هزینههای اجتماعی زیادی پرداخت تا آنجا که اوباما آن را یک فاجعه نامید که در پرتو آن در ۲۰۰۸ رأی چشمگیری را به دست آورد.
بوش در بدو حمله به عراق ۹۰ درصد مردم را همراه خود داشت و در ۲۰۰۸ محبوبیتش تنها ۱۶ درصد بود. بدینسان جنگ صلیبی ضربه هولناکی خورد و در دوران اوباما تا حد زیادی کمرنگ شد.
ترامپ و همپیمانانش چون اسرائیل، عربستان و امارات متحده و یاران نئوکانش، اوانجلیستها و لابی اسرائیل در امریکا دومرتبه زمینههای جنگ صلیبی را فراهم کردهاند. هماکنون بحرانهایی چون نفت، کرونا و آپارتاید دامن امریکا را فراگرفته است که موقتاً امریکا را ازجنگ صلیبی دور کرده است. ناگفته نماند گرچه بوش سعی کرد اعراب را بهعنوان دشمن قلمداد کند و فشار امریکا هم روی عربستان بود با سخنرانی احمدینژاد در عربستان در مورد نفی هولوکاست و گزارش سریع آن به دنیا این فشار به ملت ایران منتقل شد.
خوانندگان عزیز چشمانداز ایران را به مطالعه دقیق این مقاله دعوت میکنیم.
حمیدرضا عریضی
غلامرضا طالبی
دبرا مرسکین۱(۲۰۰۹) در جملاتی که بر پیشانی پژوهش خود آورد نشان میدهد چگونه فیلم هالیوودی محاصره۲ در ساخت گفتمان بوش از اعراب بهمثابه دشمن اثر داشت. بهعنوان یک تناظر از این فیلم و سخنان جرج دابلیو بوش۳ به دو جمله زیر نگاه کنید:
شک نکنید که دشمن را پیدا میکنیم و دشمن را میکشیم (محاصره، ۱۹۹۸).
شک نکنید که دولت امریکا کسانی که مسئول این اعمال نفرتانگیز هستند را به چنگ میآورد و مجازات میکند (بوش، ۲۰۰۱).
هنری تاجفل۴ که برای نخستین بار در دهه ۷۰ میلادی نظریه «هویت اجتماعی»۵ را مطرح کرد، در روانشناسی اجتماعی نشان داده بود طبقهبندی اجتماعی۶ «ما» و «آنها» میتواند تصوری مبتنی بر تبعیض و پیشداوری علیه همه کسانی پدید آورد که با ما نیستند. نمونه آن را در مقولهبندی اجتماعی بوش از ما و دیگری میبینید؛ «ما» مترادف خیر و «دیگری» مترادف شر است که منظور بوش از ما، مردم امریکا و مراد او از دیگری عربهاست. توصیف بوش از دیگری ازجمله شامل ۳ میلیون عرب و مسلمانی بود که ساکن امریکا بودند و این کشور را بهعنوان وطن خود برگزیده بودند. فرهنگعامه و رسانههای ارتباطجمعی در امریکا هم این تصورات قالبی «عرب تروریست» را قوام میبخشد. این کلیشهها تمام مسلمانان را دارای ملیت عرب و تمام اعراب را تروریست برمیشمرد. رسانهها و فرهنگعامه با استفاده از این بازنماییها و زبان اخبار، فیلمهای سینمایی، کاریکاتورها و گزارشهای مجلات، در شکلگیری این کلیشه اعراب شرور -که افراد، ایدهها، عقاید، ادیان و فرضیات مختلف را در برمیگیرد- سهیم بودهاند (غریب ۱۹۸۳؛ حمدا ۲۰۰۱؛ جکسون ۱۹۹۶؛ شاهین ۱۹۹۸؛ سلیمان ۱۹۸۸، ۱۹۹۹؛ تری ۱۹۸۵).
آیا این نمیتواند دلیلی بر حمله نکردن بوش به ایران باشد؟ تصویری که او ساخته بود مربوط به اعراب میشد و این اعراب به افغانستان رفته بودند و به ایران وارد نشده بودند، ایران هم هوشمندانه از این موقعیت حداکثر استفاده را کرد و در حمله امریکا به عراق و افغانستان در مقابل امریکا قرار نگرفت. محمدرضا صدر، معاون وزارت خارجه ایران در دولت خاتمی، در روزنامه سازندگی در بحث مفصلی که در مقابل عباس سلیمینمین دارد به این موضوع پرداخته است. در مصاحبه آذر نفیسی با فوکویاما بر شباهت دو دولت ایران و امریکا نیز تأکید شده است. ازجمله اینکه هریک سعی دارد دیگری را دشمن جلوه دهد. بهعبارت کوهات۷ این دو، گویا تصویر آینهای یکدیگرند. آنها فقط در زمان حمله امریکا به عراق و افغانستان از این تضاد دست برداشتند و الگوی گفتوگوی تمدنهای خاتمی در این زمینه نقش داشت. شاید ایران و امریکا در هیچ زمانی پس از انقلاب تا این حد به یکدیگر نزدیک نبودند. خطای تاریخی بوش که در سخنرانی ژانویه ۲۰۰۲ ایران و کره شمالی را در تصویر شر گنجانید و با نامیدن «محور شرارت» برای آنها سبب شد هر دو کشور ایران و کره شمالی به امریکا بدبین شوند و ابرهای تیره دوباره فضای سیاست را دربر گیرد. این سخنرانی برای خاتمی پیشبینیپذیر نبود. آبراهامیان در کتاب تاریخ ایران مدرن (۲۰۰۸) به نقل از یکی از تحلیلگران اطلاعاتی انگلیس مینویسد: «این سخنرانی مخرب بود زیرا عملاً بازی را به محافظهکاران ایران واگذار کرد، تقویت موضع ضدامریکایی آنان را به همراه آورد و در سرکوب اصلاحطلبان مؤثر بود». بوش با تصویرسازی از دشمن، تصور عمومی را ساخت. تصور عمومی کارکرد مهمی در حفظ قدرت سیاسی یا هژمونی۸ از چشم تاریکخانه ایدئولوژی دارد. درنتیجه، «چهره ترور» در سخنرانیهای اولیه بوش نوعی تعمیم دهی افراطی بود و نهتنها چهره اسامه بنلادن۹ و صدام حسین۱۰ بلکه چهره همه افراد عربتبار و در پی آن خاورمیانهایتبار را شامل میشد (غریب ۱۹۸۳، حمدا ۲۰۰۱، سلیمان ۱۹۹۹).
دبورا مرسکین در تحلیل کیفی درخشانی از مدل اشپیلمن و اشپیلمن۱۱ (۱۹۹۷) استفاده کرد تا تصویرسازی دشمن را بهعنوان ساختاری برای خوانش و تحلیل و تفسیر متنی (چندلر ۲۰۰۲ و هال ۱۹۷۵) نشان دهد. این تحلیل همچنین ترتیب زمانی سخنرانیهای بوش را بهعنوان دلیلی بر تحلیل متنی میآورد. بر اساس این مدل، احساسات و واکنشها به دشمن را میتوان نشانگانی۱۲ دانست که بر مبنایی تاریخی استوار است و تصورات قالبی۱۳(کلیشهها) و تصاویر دشمن از آن نشئت میگیرند. تصویر دشمن۱۴ نوعی دوگانگی است (تعبیر از اشتراوس). این دوگانگی در دو سطح خیر در مقابل شر و ما در مقابل دیگری پدیدار میشود و با کارکردی ارجاعی، یک تصور قالبی برساخت میکند. درواقع اشپیلمن و اشپیلمن (۱۹۹۷) جنبههای زیستشناسی اجتماعی و روانشناسی را در تصویرسازی از دشمن نشان دادهاند. این مدل را در تحلیل محتوای سخنرانیهای بوش بهخوبی درک خواهید کرد و با توجه به کمبود فضا از تشریح آن در اینجا خودداری میکنیم. همواره در طول تاریخ، «تصویر دشمن» بهعنوان یک «ارزیابی بسیار منفی و کلیشهای» از «دیگری» است که گاهی کاملاً دلبخواهی است. در یک آزمایش مشهور تاچفل از افرادی خواست که نقاشی بکشند و بهصورت تصادفی بر اساس تصویرسازی نقاشان، آزمودنی آنها را شبیه پل کله (در یک گروه) و واسیلی کاندینسکی (در گروه دیگر) قرارداد. نکته قابلتأمل این بود که با وجود انتصاب خیالی این ویژگیها، افرادی که عضو گروه پل کله بودند افراد مقابل را تجسم شر و افرادی که عضو گروه واسیلی کاندینسکی بودند افراد گروه مقابل را تجسم شر میدانستند.
این مطالعه نشان میدهد که انباشت تصاویر منفی با جوانب تاریخی، سیاسی و فرهنگی از اعراب حاکی از آن است که انتخاب واژگان و اشارات و تلمیحهایی که در سخنرانیهای رئیسجمهور، جرج دابلیو بوش، بعد از ۱۱ سپتامبر استفاده شدهاند، بهدقت ساختهوپرداخته شدهاند. یک بخش اساسی از این تحلیل آن است که مسئله تاریخی خیر و شر را در پرانتز گذاریم و تمرکز خود را بر تصاویر تکرارشوندهای قرار دهیم که برای توصیف دشمن استفاده شدهاند (کین،۱۹۸۶). تحلیل دبورا مرسکین نشان میدهد که چگونه زبان کلامی رئیسجمهور تحت تأثیر مصنوعات فرهنگی (فیلمها، تلویزیون، روزنامهها و فکاهی مصور) قرار دارد و مبتنی بر آنها است و با مدل تصویرسازی دشمن از اشپیلمن و اشپیلمن (۱۹۹۷) انطباق دارد. منابع ترازشدهای از کلمات و تصاویر تبلیغاتی وجود دارد که برای انسانیتزدایی از «دیگری» بهعنوان بخشی از تصویرسازی دشمن در تصور عمومی استفاده میشود و بنابراین واکنشهای انتقامجویانه علیه انسانها را منطقی و طبیعی میسازد. فلیپ زیمباردو۱۵، روانشناس اجتماعی، نشان داده است که همه تلاشها برای دشمنسازی، در وهله اول برای سلب ویژگیهای انسانی از دیگری است زیرا افراد نمیتوانند دیگری را زمانی که او را انسان میدانند بهعنوان دشمن بپذیرند. پیش از آنکه کانت خدا را بهعنوان ایده خیر که وحدتبخش جهان است در دستگاه خرد فرمولبندی کند، ولتر گفته بود «اگر خدا وجود نداشت، بشر آن را کشف میکرد» و منظورش این بود که بشر نیاز به خدا دارد. در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت که ملتها به دشمن «نیاز دارند» بهگونهای که اگر دشمن هم وجود نداشته باشد رهبران سیاسی آن را کشف میکنند. دولتها از ایده دشمن مشترک بهعنوان روشی برای کنترل اجتماعی، تقویت ارزشهای سیستم غالب و افزایش مشارکت در حفظ آن عقاید استفاده میکنند (کنین ۱۹۸۶، اشپیلمن و اشپیلمن ۱۹۹۷). دشمن مشترک، بهعنوان یکی از ابزار هژمونی، میتواند توجه و ادراکات را منحرف کرده و خشونت و انرژی را به سمت یک تهدید مشترک هدایت کند. اشپیلمن و اشپیلمن (۱۹۹۷) نشان میدهند که در انقلاب روسیه یک دشمن مشترک در سازماندهی راهبردهای مبتنی بر بقای انقلاب اهمیت یافت که مبتنی بر الگوهای ادراکی و رفتاری (بخش بنیادی سرشت انسان) بود. تفاوتهای موجود در سن، نژاد، دین، فرهنگ یا ظاهر، مشخصههایی هستند که تنفر نسبت به گروههای دیگر را برمیانگیزند. امور ناآشنا و غریب موجب برانگیخته شدن احساسات و واکنشهای قوی نظیر پرخاش، ترس، تنفر و طرد میشوند. واکنشهای بیگانهستیزی و نژادپرستانه یک تقابل دوگانه مصنوعی تولید میکند که از طریق حذف فیزیکی یک طرف توسط طرف دیگر برطرف میشود (کیبی، ۲۰۰۳) دوگانه ما/آنهای برساخت شده یک نوع تفکر گروهی را به وجود میآورد که از تفکیک گروههای نژادی، مذهبی، قومی یا فرهنگی جانبداری میکند و آنها را در موضع دشمن یا بیگانگان قرار میدهد. همانطور که سِد (۱۹۹۷) اشاره کرده است، حساسیتگرایی۱۶، بیگانهستیزی۱۷ خشونتآمیز، خام و جنگطلبی بیپایه در دستور کار قرار دارند که اینها نتایجی بهشدت غیراخلاقی را بر دو سوی خط فرضیِ کشیده شده میان «ما» و «آنها»، در بر خواهند داشت که میتواند مبنایی برای طبقهبندیهای پس از آن نیز تلقی شوند. برای نمونه جورج بوش بعد از ۱۱ سپتامبر اعلام کرد بین تروریستهایی که چنین اعمال خشونتآمیزی را انجام دادند و دولتهایی که به آنها پناه دادهاند هیچ تفاوتی قائل نیست و از این زمان چنانکه اشخاص حقیقی دولتها هم دست به ترور بزنند مستقیماً مسئول خواهند بود که پیشتر مسئول غیرمستقیم تلقی میشدند.
عوامل فرهنگی نیز در شکلدهی و تنظیم رفتار انسان بهعنوان بخشی از «پدیدارشناسی تصور خصمانه» نقش مهمی ایفا میکنند. بهرغم تغییر زمان و موقعیت، «تصویر خصمانه» از منبع مشخصی از تصاویر برخوردار است که برای انسانیت زدایی از دشمن از آن بهره میگیرد (کین، ۱۹۸۶). این فرایند شامل آن چیزی است که یونگ۱۸ از آن تحت عنوان «الگوی شبح» یاد میکند که در این مورد به «کهنالگوی دشمن۱۹» تبدیل میشود (هاید و مکگینس، ۱۹۹۴). بر طبق این نظریه، در احساسی جمعی، غالباً ویژگیهای سایهگونه (اهریمنی) و مشخصههای ناپسندی که به دیگران فرافکنی میشوند، منجر به پارانویا، سوءظن و عدم صمیمیت میگردند که افراد، گروهها و حتی تمامی ملتها را متأثر میسازد (هاپک، ۱۹۸۹). اشپیلمن و اشپیلمن (۱۹۹۷) به تبیین شکلگیری ناخودآگاهی جمعی که از دشمن تلقی کردن دیگران جانبداری میکند پرداختهاند. آنها ایجاد تصویر دشمن را بهعنوان یک نشانگان ارزیابیهای ادراکی با ریشههای عمیق توصیف نمودند که مشخصههای زیر را دارا است:
پیشبینی منفی۲۰: همه افعال دشمن در گذشته، حال و آینده به اهداف مخرب در رابطه با گروه خود نسبت داده میشود. هر کاری که دشمن میکند با هدف آسیب رساندن به ما است.
سرزنش دشمن۲۱: دشمن منشأ تمامی فشارهای وارده بر یک گروه تلقی میشود. آنها مقصر ایجاد تنش موجود و شرایط منفی فعلی هستند.
همانندسازی با شیطان۲۲: ارزشهای دشمن بازنمایی نفی نظام ارزشی خود فرد است و دشمن قصد دارد نظام ارزشی غالب را هم نابود کند. دشمن تجسم طرف مقابل آنچه ما هستیم و آنچه برایش اهتمام میورزیم است؛ دشمن میخواهد عالیترین ارزشهای ما را نابود کند و بنابراین باید نابود شود.
تفکر بده- بستان۲۳: آنچه برای دشمن خوب است برای ما بد است و برعکس.
کلیشهسازی۲۴ و فردیتزدایی۲۵: هرکس که به گروه دشمن تعلق داشته باشد، در حقیقت دشمن ما محسوب میشود.
امتناع از ابراز همدلی۲۶: از اعتنا به هرکسی که عضوی از گروه دشمن است، به خاطر تهدید و احساسات مشاهدهشده جناحِ مخالف، ممانعت میشود. هیچچیز مشترکی وجود ندارد و تغییر این طرز فکر محال است.
بر مبنای مدل اشپیلمن و اشپیلمن (۱۹۹۷)، دبورا مرسکین پنج سخنرانی بوش (به ترتیب ۱۱، ۱۲، ۱۴، ۱۶ و ۲۰ در ماه سپتامبر) ۲۰۰۱ و یک سخنرانی (۲۹ ژانویه) ۲۰۰۲ را تحلیل محتوا میکند و نشان میدهد او بهگونهای نظامدار چگونه میخواهد جنگ صلیبی جدیدی علیه مسلمانان را تعریف کند. حمله او نخست به اعراب است، اما بعد از آن، انگار راضی نمیشود و ایران (مظهر جهان دیگری از اسلام؛ جهان شیعی) و کره شمالی (جهان کمونیست) را به آن میافزاید. این بیشترین گسترش مفهوم ما و دیگری است که به دلیل تمام شدن جنگ سرد با کمونیسم، فقط به یک نمونه مثالی و آن کره شمالی بسنده میکند.
۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱: بیانات بوش در خطابهاش به ملت امریکا:
در این سخنرانی مختصر (۵۹۳ کلمهای) رئیسجمهور- بوش- خطاب به ملت امریکا مبنای سخنرانیاش را دشمن اهریمنی۲۷ برگزید. اصطلاح «اهریمن۲۸» چهار بار و واژه خداوند۲۹ را فقط یکبار در همان ابتدای سخنرانیاش به کار برد؛ و به نقل از بیست و سومین بند زبور داوود۳۰ اشاره کرد که: «حتی بهرغم اینکه از دره سایه مرگ عبور کنم، هراسی از اهریمن ندارم چراکه تو با منی». این سخنرانی او در کلیسا انجام شد. انتخاب کلیسا عمداً صورت گرفته بود تا بوش بتواند با میانجی معبد مسیحی از مفاهیم مذهبی انجیل برای دشمن غیرمسیحی سود جوید. اشپیلمن و اشپیلمن (۱۹۹۷) ویژگیهای شکلگیری اهریمن، پیشبینی منفی۳۱، سرزنش دشمن، یکی دانستن با شیطان، کلیشهسازی و فردیتزدایی را از این خطابه استنباط کرد. برای مثال در چند جمله اول، بوش از مفاهیم «خیر در مقابل شر»، و «ما در مقابل آنها» بهره جست تا دلیل محکمی برای حملهاش داشته باشد: «این حمله آزادی تمامعیاری به ارمغان میآورد… هدف آنها امریکا بود چراکه ما درخشانترین نقطه آزادی و فرصت در جهان هستیم… این اهریمن هزاران زندگی را با عمل نفرتانگیز ترور آنی پایان داد.» اولین بار واژه «اهریمن» را در این جمله به کار برد و متعاقباً آن را در سخنرانیهای بعدیاش به محور اهریمن، شر و تبهکاران و اشرار نسبت داد. بوش تأکید داشت که امروز ملت ما اهریمن را دید و ادامه داد که جستوجوی ما برای یافتن افرادی که پشت این اعمال شیطانی هستند، مصرانه در حال انجام است. تفکر بده- بستان، کلیشهسازی، و فردیتزدایی بهروشنی در این جمله مشهود است: «ما هیچ تفاوتی میان تروریستهایی که دست به این عمل میزنند و آنهایی که به تروریستها پناه میدهند، نمیبینیم».
۱۲ سپتامبر ۲۰۰۱: سخنرانی رئیسجمهور در فرصت عکسبرداری با تیم امنیت ملی۳۲
تصویرسازی موهوم از سایه تاریک یک دشمن حیوانصفت در این اظهارات بوش تداعی میشود و به ماهیت پنهان دشمنی که هیچ احترامی برای زندگی انسان قائل نیست و با تمام دشمنهای قبلی متفاوت است، اشاره میکند. «چراکه این، دشمنی است که در خفا به انسانهای بیگناه و معصوم حمله میکند. این دشمن کسی است که سعی در پنهان ساختن خویش دارد».
بوش به امریکاییها یادآور شد که: «نهتنها آزادی و دموکراسی در امریکا، بلکه در هر جایی از دنیا میان همه انسانهایی که آزاد زندگی میکنند مورد هدف این حمله قرار گرفت». او گفت که: «انتقام امریکا تلاش بهیادماندنی خیر در برابر شر خواهد بود… ولی قطعاً خیر پیروز است». در اینجا بوش بهصورت بینامتنی به تصویری از فیلم محاصره (۱۹۹۸) اشاره میکند که زمینه فکری امریکاییان برای سخنان بوش را ایجاد کرده بود. فیلم محاصره هرچند از لحاظ هنری اهمیت چندانی ندارد اما در گفتمان سازی سیاسی بدون تردید فیلم بسیار مهمی است. این فیلم از آن دسته فیلمهایی است که استراتژیک نامیده میشوند. نمونهای از این فیلمها در ایران آثار حاتمیکیا است. در فیلم محاصره، «اشرار» تروریستهای مسلمان بودند. بوش اظهار کرد: «در این مورد دچار اشتباه نشوید ما پیروز خواهیم شد»؛ این عبارتی بود که بوش در آخرین مجموعه سخنرانیهای خود در ۲۹ ژانویه ۲۰۰۲ هم آن را تکرار کرد.
۱۴ سپتامبر ۲۰۰۱: خدمات مذهبی واشنگتن
در ۱۴ سپتامبر بوش، بار دیگر در پوشش یک مسیحی مؤمن ظاهر شد. درواقع این بار بوش خود را شبیه کارتر نشان میداد. اگرچه کارتر واقعاً یک مسیحی مؤمن بود اما زمانی جورج بوش به دلیل شرابخواری افراطی توسط پدرش، جورج هربرت واکر بوش (پدر) نکوهش شده بود. منتقدان، ریاست جمهوری بوش را قاطعانهترین بنیان ایمان در دوران مدرن دانستهاند (فاینمن، ۲۰۰۲). درصد زیادی از منتقدان ریاستجمهوری بوش را مظهر مذهب مسیحیت انجیلی۳۳ و مردمی دانستهاند. تفاوت خدای بوش و خدای کارتر واضح بود. خدای بوش «خدای چشم در برابر چشم» و خدای انتقام و کینخواهی است (بالمر،۲۰۰۳). درزمان رویداد ۱۳ سپتامبر سال ۲۰۰۰ در گفتوگویی، جمهوریخواهان از بوش این سؤال را پرسیدند که فیلسوف موردعلاقهاش کیست؟ که وی در پاسخ گفت: «مسیح۳۴» (بالمر، ۲۰۰۳). اگرچه دستکم در آن موقعیت زمانی، بوش از اسلام بهعنوان مذهب صلح و آرامش ستایش کرده بود (فاینمن،۲۰۰۳). در این سخنرانی تلاش کرد که با تکرار کلمه اهریمن، قدرت الهی و به تصویر کشیدن آتش و گوگرد، مسلمانان را مقصر جلوه دهد. انگار او به دعوت پاپی پیوسته بود که در قرونوسطی جنگهای صلیبی را آغاز کرده بود. او سعی کرد تصویرسازی آتش و فولاد در برجهای دوقلو را به نماد مسلمانان شرور بدل کند؛ «تصاویر آتش و خاکسترها و فولاد خمشده را دیدیم». در این سخنرانی بوش هفت مرتبه به کلمه خداوند و اهریمن اشاره میکند. بوش به ملت امریکا اطمینان داد که؛ «نشانههای خدا همیشه آن چیزی نیست که ما در جستوجوی آن هستیم، در این تراژدی یاد گرفتیم که او همیشه داراییهای ما را هدف قرار نمیدهد. جهانی که او خلق کرده، طرحی از یک جهان اخلاقی است؛ و خداوند زندگی همه آنهایی را که میمیرند و همه آنهایی را که برای مردگان عزاداری میکنند حفظ میکند و اینگونه قدرت دعا و نیایش آشکار میشود.» توسل بوش به مذهب بسیار گسترده بود و نهفقط انجیل که دعای مسیحیان را هم شامل میشد. بوش با جملات ذیل قدرت دعا و دینگروی را تأکید میکرد: «با وجود رنج شخصی، این دعاها هستند که به ما کمک میکنند سراسر روز را بگذرانیم یا شب را تاب بیاوریم. این دعای دوستان و غریبهها است که حاجاتمان را روا میکند.»
او به سخنرانیاش با این کلمات پایان داد: «نه مرگ، نه زندگی، نه فرشتگان، نه عمارتها، نه قدرتها، نه چیزهایی که به دست میآیند، نه فراز، نه فرود، هیچکدام نمیتوانند ما را از عشق به خدا جدا کنند. باشد که او ارواح رفتگان را بیامرزد و باشد که همه ما را ببخشاید.»
بالمر (۲۰۰۳) میگوید بهجای متوسل شدن به دوا و درمان دروغین و کاذب قرونوسطی، اینک لیبرالهای قرن بیستم یاد گرفته بودند برای نیکبختی و سعادت بشر، «الهیات بحران۳۵» عالِمِ الهیات پروتستان –رینولد نیبر۳۶- را به سیاست تلفیق کنند که مدعی بود: «برای متحد کردن و پیشرفت نیروی ایمان عالم بشریت در برابر سادهلوحی بیدینانی که مظهر شر بودند به زور متوسل شویم. از گذشته تا به امروز تصویرسازی سایه دشمن، برای فراخوان تصویری از تاریکی، نحسی و شومی، تهدید و ارعاب کلیشهای استفاده شدهاند و این دست مفاهیم، در سخنرانیهای بوش نیز به چشم میخورند. بوش با اشاره به دشمن بهعنوان یک پدیده شرارتبار، بیچهره، بیعاطفه و سنگدل، جنگهای آتی را بهعنوان «جنگ صلیبی»، انتقام و قصاص را بهعنوان نبردی بین نیروهای خیر و شر گوشزد کرد. اگرچه این بحث برای نزدیکتر کردن افراد در درون یک ملت و افزایش انسجام اجتماعی مطرح شده است، ولی درواقع به تأثیری دوقطبی تمایل داشت. برای مثال، او تأکید کرد که جهان متمدن، پیرامون امریکا گرد هم میآید. (که دلالت میکند که ما متمدن و یکپارچه و یکدست هستیم و «آنها» نیستند). بوش انتظار و تصور قالبی را برای امریکاییهایی که تحت آرمانهای ایالاتمتحده امریکا هستند، به کار گرفت. او این کار را با ادبیات مذهبی خیر در مقابل شر انجام داد. او مفهوم جنگ را مانند جهاد مسلمانان بهصورت یک مفهوم مذهبی درآورد، به گفته خود او؛ «جنگ با پنهانکاری و فریب و کشتن ما برپا شده است، و جنگ ما برای کوتاه کردن شر اهریمن از سر جهان نمایان شد». بوش زمانی که گفت: «ما نگهبانان آزادی هستیم و چه ما دشمنان خود را برای عدالتخواهی به این سرزمین بیاوریم و چه عدالت را برای آنها به سرزمینشان ببریم، عدالت اجرا شده است.»، امریکاییها را درآوردن فضیلت به جهان پیشگام دانسته بود؛ اما او این کلمات را نه با مفهوم روشنگرانه بلکه با مفاهیمی مذهبی ساخته بود.
مفاهیم مذهبی پیشتر در جنگ استراتژیک در زمان ریاست جمهوری ترومن در برابر اتحاد جماهیر شوروی به کار گرفته شد که بعدها به «جنگ سرد» موسوم گردید. وینستون چرچیل در ۵ مارس ۱۹۴۶ در ارتباط با قدرت امریکا از همین ادبیات مذهبی در برابر دشمن (استالین؛ رهبر اتحاد شوری) استفاده کرد: از مردم امریکا خواست از اینکه «اراده خداوند بر آن قرار گرفته که ایالاتمتحده امریکا و نه یک دولت کمونیست یا فاشیست به بمب اتم دست پیدا کند، سپاسگزار باشند»(لافهبر، والتر، ترجمه شجاعی، ۱۳۷۶).
۱۶ سپتامبر ۲۰۰۱: سخنرانی رئیسجمهور در هنگام ورود به کاخ سفید
جرج دابلیو بوش از ساوت لاونِ کاخ سفید سخنرانی بدون برنامهریزی قبلی را خطاب به ملتش ایراد نمود. بعد از این خطابه اصطلاحاتی چون: «اشرار»، «محور اهریمن» و «توحش و جهالت۳۷» وارد زبان عامیانه شد.
تصویر دشمن عرب در ارجاعات مدام رئیسجمهور به اهریمن در سخنرانیهایش با تصاویر فراگیر رسانههای خبری از اعراب بهعنوان مظنونین، ساخته و پرداخته شد.
«ما ملتی هستیم که تن به رعب و وحشت از تبهکاران و اشرار نمیدهیم… ما جهان را از شر اشرار رها خواهیم ساخت… این افراد، سرسپردگان اهریمن در این جهان هستند… محور اهریمن هنوز حوالی اینجا پرسه میزنند. هرگز به فکر کسی هم خطور نمیکرد که امریکا نیاز به محافظت داشته باشد. فکر میکردیم که اشرار با هواپیما سروکاری ندارند، ولی چهار هواپیمای تجاری به امریکای باارزش و گرانبهای ما حمله کرد. این دلیلی بر این مدعا است که چرا من به مردم امریکا گفتم تا به حال چنین اهریمنی را ندیدهایم. از آنجا که اشرار واکنش مردم امریکا را نسبت به اینگونه اعمال تا به حال ندیدهاند، بعد از این متوجه خواهند شد که مردم امریکا چه خواهند کرد».
اندیشه و ایده شر (اهریمن) در اظهارات بوش بهموازات ایده خیر بود که بارها در بیانات و تعابیر مسیحیت بیان شده است. در این سخنرانی، واژه «ایمان» ۶ بار استفاده شده است، و بوش روز یکشنبه ۱۶ سپتامبر را «روز خدا۳۸»، «روز ایمان» یا روز برخورداری از «ایمان عظیم» نامید. بوش گفت: «ایمان در ارتش ما»، «ایمان در امریکا»، و «ایمان عظیم به بهبود اقتصادی» وجود دارد.
ماهیت حیوانصفتانه کلیشهسازی و فردیتزدایی، به همراه این اطمینان خاطر بوش از اینکه «زمامداران من قطعاً کسانی که این کار را با امریکا کردهاند را مییابند و قصاص میکنند»، در سخنان بوش به چشم میخورد.
۲۰ سپتامبر ۲۰۰۱: سخنرانی رئیسجمهور بوش قبل از حضور در کنگره
این سخنرانی به لحاظ اینکه بوش پس از آن در ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۱ در میان نمایندگان کنگره امریکا حاضر شد و به سخنرانی پرداخت حائز اهمیت است. او در جمع نمایندگان کنگره اعلام کرد دولتها باید میان دو گزینه، کمک به ائتلاف ضد تروریسم و در کنار تروریستها بودن، یکی را انتخاب نمایند. این سخنان یادآور سخنان ژوزف استالین، مبنی بر اینکه «هر که با ما نیست علیه ماست» است (حسینی متین، ۱۳۸۱). بوش اعلام کرد مردم امریکا نباید انتظار داشته باشند ما فقط درگیر یک نبرد بشویم و جنگ با افغانستان را فقط آغاز کار خواند. وی گفت؛ «جنگ علیه ترور با جنگ علیه القاعده آغاز خواهد شد اما آنجا پایان نخواهد یافت و تا زمان ریشه کنده شدن ترور ادامه مییابد».
اما بوش در ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۱ در سخنرانی خود، ۴ سؤال را مطرح کرد که به نظر او هر امریکایی باید از خود بپرسد؛۱- چه کسی یا کسانی به کشور ما حمله کردهاند؟ ۲- چرا آنها از ما متنفرند؟ ۳- ما چگونه باید در این نبرد بجنگیم؟ ۴- از ما چه انتظاری میرود؟ در پاسخ به سؤال اول، بوش به رویدادهای منفی ازجمله حملات و بمبگذاریهای قبلی اشاره کرده بود که توسط گروههای عضو جامعه عرب انجام شده بود. در این زمان، او نهتنها از اصطلاحاتی چون «اشرار و تبهکاران» استفاده کرد، بلکه بهطور مشخص به طالبان۳۹ اشاره کرد. او زمانی که آنها را بهعنوان انسانهایی وحشی و حیوانصفت در رفتار و ایدئولوژی معرفی و توصیف میکرد، از خصوصیات قالبی و فردیتگرای شکلگیری تصویر دشمن استفاده کرد: «تروریستها ممکن است به پناهگاههای عمیق یا غارها و دیگر مکانهای مخفی سنگربندی شده بگریزند، برنامه طراحیشده برای ارتش ما پاکسازی کامل این مسیر است… عملیاتهای بیرحمانه برای بیرون آوردن و بیرون کردن تروریستها و آوردن آنها به پای میز عدالت، چراکه آنها در سرزمینهایشان پنهان شدهاند». این تفکر افراطی نسبت به طالبان در این گفته وجود دارد که کشورها باید فوراً وارد عمل شوند و «همه تروریستها یا آنهایی که با تروریستها همکاری میکنند را زندانی کنند». این عقیده در بین امریکاییها و همه مردم دنیا وجود دارد که «ایمان و دین» مسلمانان قابلاحترام است و آنها باید بتوانند اعمالشان را با آزادی انجام دهند و بوش برای اینکه بتواند همه مردم را با خود همراه کند بهوسیله این عبارت این کار را انجام داد که این اشخاص به شیطان بازگشتهاند و «آنهایی که مرتکب اعمال شرورانه میشوند با نام الله و با توهین به اسم او این کار را میکنند». بسیاری از امریکاییها قادر نیستند که جزئیات ایمان اسلامی را درک کنند و بنابراین نمیتوانند وجه تمایز لازم برای درک اهمیت این خطابه را دریابند. بر طبق نظر هاتوت۴۰«اسلام شاید سوءتفاهمبرانگیزترین واقعیت امریکایی باشد و مطالعات نشان داده است آگاهی امریکاییها از ایمان اسلامی به طرز عجیبی خندهدار است». درنتیجه در اغلب زمانها ما اسلام را بهعنوان امری جنجالبرانگیز و ترسناک مشاهده کردهایم و زمانی که گروهی تعمیم داده میشوند، تبدیل به موضوعی رعبانگیز میشوند (هاتوت،۱۹۹۹).
چرا آنها از ما متنفرند؟ دومین پرسش بوش بود. پاسخ او به این سؤال که چرا آنها از ما متنفرند این است زیرا امریکاییها «نشان میدهند که در برابر افراد دیگر مسئول هستند و عشقی جاودان به کشورشان دارند»، با این تفاوت که «آنها در حسی مشابه غرور ملی درگیر نیستند». بوش با این عبارت «القاعده ترور میکند همچنان که مافیا میکشد»، بین یک تصویر کلیشهای شناختهشده و این تصویر جدید قیاسی میکند. عمل سرزنشآمیز دشمن- و بازنمایی دشمن بهعنوان موجودی حریص و سیریناپذیر و بدون حد و مرز- دلیل موجهی را برای عملی ساختن هرگونه اقدامی که لازم است برای حفظ و نگهداری امریکا انجام داد را به دست میدهد. در این سخنرانی، بوش مفهوم انتزاعی آزادی (نه افراد و اشخاص) را بهعنوان امری که مورد حمله قرار گرفته است، مورد استفاده قرار داد. برای مثال، او گفت که «دشمنانِ آزادی، اقدام به جنگ علیه کشور ما کردهاند». او به این نکته تأکید کرد که «تروریستها فرمان مستقیمی برای کشتن مسیحیها و یهودیان دادهاند». در این سخنرانی بوش با بیان علت مورد تنفر واقع بودن امریکا و امریکاییها، با اذعان به مورد تنفر بودن امریکاییان دلیل آن را نه دخالت امریکا در سرنوشت مردم کشورهای مستقل بلکه مخالفت آنها با آزادی میداند. آنچه تروریستها بهدرستی در این سرزمین میبینند، حکومتی است که از طریق دموکراسی به قدرت رسیده است. رهبران آنها از طریق انتخابات توسط مردم سرزمینشان به قدرت نرسیدهاند بلکه خودگماشته هستند. آنها از آزادیهای ما، آزادی مذهبی و بیان و آزادی رأی و اتحاد و آزادی ما در بیان مخالفت ما با یکدیگر متنفرند».
مثال روشنی از این تفکرات افراطی در اولتیماتوم بوش دیده میشود:
«امروزه هر ملتی در هر نقطه از جهان باید تصمیم بگیرد که در یکی از دو جبهه قرار گیرد. شما یا با مایید یا با تروریستها؟ از این روز به بعد، هر ملتی که به ارائه خدمات و حمایت از تروریستها ادامه دهد از طرف ایالاتمتحده، رژیمی متخاصم شناخته میشود».
وقتی بوش این اظهارنظر را در مورد ملتهایی که همدردی میکنند بیان کرد، درواقع نشان داد که آنان باید از همدلی با تروریستها اجتناب کنند: «آنها یا تروریستها را زندانی خواهند کرد یا اینکه در سرنوشت تروریستها شریک میشوند». ارتش امریکا «یا تروریستها را برای مجازات به امریکا خواهد آورد یا عدالت و مجازات را به سرزمین آنها خواهد برد». این عبارت بهموازات این اظهارنظر بوش بود که اعلام کرد کابینه و مجمعی با عنوان دفتر امنیت ملی۴۱ تشکیل داده که بیواسطه به او گزارش میدهند.
زمانی که بوش سومین سؤال را مطرح کرد: «چگونه ما در این جنگ باید بجنگیم؟» پاسخش را با نسبت دادن القاب اهریمن، وحشی، و حیوانصفت به این دشمن تکمیل کرد. آنگاه گفت: «ارتش امریکا تروریستهای پنهانشده را از گرسنگی خواهد کشت و یکییکی آنها را از مخفیگاههایشان بیرون میکشد تا اینکه جایی برای آرامش و پناه گرفتن نداشته باشند».
درنهایت، پیشبینی منفی، یکی دانستن با اهریمن، سرزنش دشمن به خاطر تنشهای داخلی، تفکر بده بستان، و کلیشهسازی، همگی او در پاسخ بوش به پرسش چهارم «چه انتظاری از ما میرود؟» جمع میشوند. بوش در توصیف معنای وطنپرستی، اقتصاد امریکا را به ابزار نمادین مرکز تجارت جهانی مانند میکند و اظهار میدارد: «تروریستها به نمادی از سعادت و رفاه امریکایی حمله کردند». زمانی که بوش از امریکاییها درخواست میکرد که «به دعا ادامه دهند» و میگفت که «نیایش ما را در تحمل این غم کمک خواهد کرد و در سفری که پیشرو داریم به ما نیرو میبخشد»، از ابزار تعصب دینی مردم استفاده میکرد. زمانی که بوش گفت «این نسل از ملت ما، تهدید خصومتآمیز خشونت را از مردم و آینده ما رفع خواهد کرد»، تصویرسازی تاریکی و روشنایی را بار دیگر در نقطه مقابل هم مورد استفاده قرار داد. او سخنانش را با این درخواست خود پایان داد: «خداوند به ما خرد و آگاهی ببخشد و باشد که خداوند از ایالاتمتحده امریکا محافظت و مراقبت نماید.»
بوش از گفتمان ایدئولوژیکی و مذهبی خود بهعنوان تبلیغات گسترده استفاده کرد و برای متقاعدسازی مردم برای جنگ تمامعیار از آن بهره جست.
۲۹ ژانویه ۲۰۰۲، سخنرانی ایالتی
در زمان این سخنرانی مهم، بیش از ۲۰ سال تلاش صورت گرفته بود تا تصاویر فرهنگی عامهپسند از مسلمانان و اعراب بهعنوان تروریست در رسانهها برساخت و القاء شود و در زمان این سخنرانی، واژه دشمن به آنان معطوف بود. ایالاتمتحده، حداقل در افکار جستوجوگرانه بوش، بهعنوان دربانِ جهانی که بهوسیله ایمان به خدا حمایت میشد، موقعیتی باثبات پیدا کرده بود. دشمن، حیوان زبون و مقهوری بود که در غارها و جاهای تاریک پنهان میشد و هرکس یا هر کشوری که با دشمن اظهار همدردی میکرد یا او را پنهان میساخت، خود دشمن میشد. «آنها» بهروشنی دیگر افراد و اشخاص نبودند بلکه اهریمنانی بودند بهعنوان «اشرار» که «کسانی هستند که فرزندان مردم را به مأموریتهای انتحاری یا قتلعام میفرستادند و آنها استبداد و مرگ را بهعنوان یک عقیده و تفکر پذیرا میشدند.» و این «برابر بود با جنون انهدام و تخریب که توسط این تبهکاران طراحی میشد».
تعریف اشپیلمن و اشپیلمن (۱۹۹۷) از اهریمن در این سخنرانی، زمانی که بوش از حکومتهای کره شمالی، ایران و عراق بهعنوان «وجود و هستی اهریمن» یاد میکند، آشکار میشود؛ یعنی مجموعهای از کشورهایی که «ارتشی با سلاحهای کشتارجمعی برای تهدید صلح و آرامش در جهان» هستند. او بیان کرد که «درست است که جزئیاتی برای آنچه این کشورها انجام میدهند در دست نداریم، ولی میدانیم اینها حکومتهایی هستند که چیزی برای پنهان کردن از جهان متمدن دارند. حکومتهایی نظیر این کشورها، و بیماران تروریستشان، هستی و موجودیت اهریمنی هستند. در بررسی این سخنرانی معلوم شد که وی دو بار این مسئله را تکرار کرده است: «در این مورد اشتباه نکنید: اگر دیگر کشورها با تروریستها مبارزه نکنند- حکومتها در مواجه با ترور ترسو باشند- امریکا این کار را خواهد کرد»؛ اما همانطور که مشخص شد و بوش در کتاب خاطرات۴۲ دوران ریاستجمهوریاش نوشت؛ «یکی از مسائلی که در این دوران باعث شرمندگی من شد این بود که متأسفانه در عراق تسلیحات هستهای یافت نشد»(بوش،۲۰۱۰)
دولت بوش که با گرایش راست مسیحی به نومحافظهکار معروف بود لقب باایمانترین دولت را گرفت. بوش در یکی از مصاحبههای خود میگوید؛ «در منبع اعتقادی مسیح، دو جهان تاریکی و روشنایی وجود دارد و وظیفه جهان روشنایی است که برای خیر بجنگد و هر هزینهای را بپردازد، چراکه هدف، مبارزه با جهان تاریکی و محور شرارت میباشد». او همچنین میگوید؛ «من به نقش ایمان و اعتقادات مذهبی در کمک به حل بزرگترین مشکلات ملتها اعتقاد دارم. این آزادی که ما هدیه گرفتهایم، هدیه امریکا به مردم جهان نیست بلکه هدیه خداوند به بشریت است. ما به عشق خداوند که در پی زندگیها و پشت پرده کل تاریخ است، اطمینان داریم خداوند نیز اکنون ما را هدایت میکند و به تقویت ایالاتمتحده ادامه میدهد»(دهشیار،۱۳۸۱). همانطور که پیشتر گفته شد نقش پررنگ مذهب بهخصوص در دولت بوش در دوگانه سازی یا با ما/ یا با آنها را برساخت کرد و پارادایم غالب در سیاست امریکا شد که جنگمحور است. به نظر میرسد امریکا هر روز از گفتمان کندی که بهجز یا با ما/ یا با آنها، رویکرد سومی که نه با ما و نه با آنها را اتخاذ کرده بود و صلحمحور بود فاصله گرفته است.■
پینوشت:
- Debra Merskin
- Siege
- George W. Bush
- Henri Tajfel
- Social Identity Theory
- Social Categorization
- Kohut
- Hegemony
- Osama bin Laden
- Saddam Hussein
- Spillman and Spillman
- Syndrome
- Stereotype
- Enemy image
- Zimbardo
۱۶..Sensationalism
۱۷..Xenophobia
- Jung
- Archetype of the Enemy
- Negative Anticipation
- Putting Blame on the Enemy
- Zero-sum thinking
- Stereotyping
- De- individualization
- Refusal to Show Empathy
- The evil enemy
- Evil
- God
- Psalm 23
- Negative anticipation
- The National Security Team
- Evangelical Christian
- Jesus
- Theology of Crisis
- Reinhold Niebuhr
- barbarism
- The Lord’s day
- -Taliban
- Hathout
- – the Office of Homeland Security
- Decision Points