بدون دیدگاه

در بوته جسم «جان‌گدازی» کردن

به مناسبت شصت‌وششمین سال شهادت سید حسین فاطمی

ناصر تکمیل همایون

هرگز دل ما ز خصم در بیم نشد

در بیم ز صاحبان دیهیم نشد

ای جان به فدای آنکه پیش دشمن

تسلیم نمود جان و تسلیم نشد

درآمد

به خون کشیدن بزرگان و صدور و کشتن وزیران و کار به دستان متعهد کشور به تحریک رقیبان کینه‌توز و سعایت و نمّامیِ حاسدان بداندیش پیشینه‌ای دراز دارد. بر دار کردن حسنک وزیر به سعایت معاندانه ابوسهل زوزنی، کنار نهادن خواجه نامدار نظام‌الملک توسی به تحریک ترکان‌ خاتون، همسر ملکشاه سلجوقی و سرانجام کشته شدن وی توسط بوطاهر ارّانی، از میان برداشتن عطاالملک جوینی به سعایت مجدالملک یزدی، کشتن و مثله کردن خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی وزیر ادیب و مورخ پرمایه با عنادورزی تاج‌الدین علیشاه گیلانی، کور کردن فتحعلی‌خان داغستانی اعتمادالدوله پرتوان عصر صفوی به تحریک درباریان، خفه کردن صدراعظم بزرگوار میرزا ابوالقاسم قائم مقام با دسیسه ارتجاع و استبداد وابسته به سلطه بیگانه، کشتن ناجوانمردانه میرزا تقی‌خان امیرکبیر زمامدار پرتوان ایران به حمایت نقشه‌پردازان وابسته و ضد استقلال و به خون کشیدن بسیاری از مبارزان دیگر با آنکه سراسر میهن ما را گلگون کرده، اما شهادت سید حسین فاطمی، صبغه‌ای دیگر دارد و خونش رهگشای آزادی در جویبار همیشه تاریخ به قداست خون همه شهیدان انسانیت است.

یاد ناموران زمان و شخصیت‌های برجسته‌ای که بر پیمان‌های خود استوار ماندند و اگر در آسودگی و آرامش از استقلال و آزادی سخن گفتند، در سختی‌ها و آشوب‌ها نیز بر عقیده خود پای فشردند و اگر از فضیلت، اخلاق، راست‌کرداری، یکرنگی، شهامت و شجاعت دم زدند، در روزهای سخت گذرِ آزمون‌ها، همان بودند که بودند و همان گفتند که گفتند و همه‌گاه، عدالت را شعار خود قرار دادند، چه در عزت بودند و چه در ذلت ظاهری. این‌ها همه یعنی زنده کردن خاطره‌های افتخار؛ یعنی درس زندگی شرافتمندانه‌دادن و آموختن از تاریخ ـ آنچه لازمه حیات انسانی و ملی و دینی هر جامعه‌ای به شمار آمده است. بدین اعتبار «قصص سلف» می‌تواند «عبرت خلف» باشد و در این یادآوری‌ها گذشته برای ساختن آینده، زیرساخت تاریخی و فرهنگی است در تاریخ اجتماعی و سیاسی ملت‌ها. گاه یک «فرد» در عرصه نام‌آوری قرار می‌گیرد که در پیوند با فرهنگ گران‌سنگ تاریخی و جهان‌بینی‌های زمان‌شناسی علمی، به‌گونه نماد و مظهر و معیار و راهنما تجلی می‌نماید. یکی از چهره‌های درخشان فرهنگ‌ساخته در خط استقلال و آزادی و دفاع از نهضت ملی ایران، شهید آزاده و آزادیخواه آقای اهل قلم و کردار، مفسر اندیشه‌گر و کارساز و نستوه سید حسین فاطمی است که بحق از تابناک‌ترین ستاره‌های آسمان شهادت و ایثار و «کوکب هدایت» همه مبارزان ضد استعمار و ضد استبداد به شمار می‌رود.

  1. خاستگاه خانوادگی و زندگی‌نامه جوانی

الف) تولد و دوران کودکی

سید حسین فاطمی در تاسوعای محرم ۱۳۴۰ قمری (۱۲۹۸ خورشیدی) در شهر کوچک نائین و در خانواده‌ای روحانی چشم به جهان گشود. پدرش آیت‌الله سید علی محمد سیف‌العلما و مادرش سیده طوبی دختر حجت‌الاسلام خادم (خادم‌العلوم) بودند. پدر و مادر پرهیزگار که هر دو آموزشگران اخلاق و فضیلت به شمار می‌رفتند به احترام روز تولد، نام فرزند خود را سید حسین نهادند. شگفتا روزگارا مردی که در روز آزمایش شهادت سرور آزادگان جهان تولد یافت و نامش از آن حضرت باشد و در آزادگی و آزادیخواهی پرورش یابد و سرانجام در راه آزادی شهید گردد «و هذا فضل‌الله یؤتیه من یشاء».

حسین فاطمی در فضای روحانی شهر خود رشد کرد و تحصیلات ابتداییِ سنتی (مکتب‌خانه) را به پایان رساند و چون به سیزده سالگی رسید به همراه برادر بزرگش به اصفهان رفت و در دبیرستان‌های اقدسیه، صارمیه و سعدی تحصیلات متوسطه خود را ادامه داد و دیپلم رشته ادبی را دریافت کرد.

سید حسین فاطمی هم‌زمان با تحصیل در اصفهان در جوار برادرش مرحوم سیف‌پور فاطمی، در دفتر روزنامه باختر امروز و مرحوم امیرقلی امینی در دفتر روزنامه اخگ با روزنامه‌نگاری نیز آشنایی یافت و نخستین نشان‌های اندیشه سیاسی بر فطرت اصیل او نقش بربست و با نوشتن مقالاتی در آن روزنامه نشان داد که از یاران شهر آشنایی است.

ب) جوانی و آرمانخواهی

آنگاه به تهران آمد و با روزنامه ستاره (به مدیریت احمد ملکی) همکاری کرد و به سردبیری رسید. در دانشگاه تهران نیز به تحصیل پرداخت و پیش از آنکه آتش جنگ جهانخواران به سرزمین ما کشیده شود، وی موفق به گرفتن لیسانس در رشته علوم سیاسی شد. پس از واقعه شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی سید حسین فاطمی که مقالاتش در مسائل سیاسی امنیتی، نظر بسیاری از اهل سیاست و مطبوعات را جلب کرده بود به اصفهان بازگشت و هنوز جوانی بیست‌وسه‌ساله بود که در نخستین مراسم بزرگداشت روز شهادت مرحوم آیت‌الله سیدحسن مدرس شجاعانه شرکت کرد و از جنایت بزرگ رژیم رضاخانی درباره آن عالم بزرگوار دینی سخن گفت که به دستگیری و زندانی‌شدنش منجر شد، اما شورش کارگران اصفهان و به صدا درآوردن «سوت» کارخانه‌ها و رعب و وحشت سرهنگ مختاری (رئیس شهربانی اصفهان، برادر سرپاس مختاری معروف) و اقدامات مرحومه سیده سلطنت فاطمی، خواهر دلاورش که همه‌گاه دوشادوش برادر قرار داشت و نیز اعتراض نمایندگان پاره‌ای از شهرستان‌ها در مجلس شورای ملی به آزادی وی منجر شد.

سید حسین فاطمی، پس از اقامت کوتاه در اصفهان، باز به تهران بازگشت و روزنامه باختر را با کمک برادرش در تهران انتشار داد. آن زمان در محافل مبارزاتی تهران نامی آشنا داشت. وی در پایتخت پس از مطالعاتی کوتاه همکاری با روزنامه‌های ملی و استقلال‌طلب و آزادیخواه آن روزها را پذیرفت و نخستین کسی بود که در جرائد پس از شهریورماه محاکمه رضاخان و عمال و کارگزاران رژیم رضاخانی را به جرم خیانت به وطن و از میان بردن مشروطه و آزادیخواهی و برقراری نظام دیکتاتوری مطرح کرد.

مبارزات قلمی فاطمی از سال ۱۳۲۳ شدت یافت و هنگامی که روس‌ها امتیاز نفت شمال را تقاضا کردند مقاله او با عنوان «برای آقای کافتارادزه ترجمه کنید» جنجالی برپا کرد؛ روزنامه باختر توقیف شد و فاطمی جوان بیست‌وپنج‌ساله به زندان افتاد، اما پس از آزادی، زمانی‌که توطئه جدایی آذربایجان به گوش می‌رسید، مقاله دیگری نوشت با عنوان: «آقای سادچیکف، اینجا ازبکستان نیست» و بار دیگر با خواست سفیر شوروی به زندان افتاد.

نگاهی به سلسله ‌مقاله‌های سید حسین فاطمی تا سال ۱۳۲۵، پیرامون نفت، آذربایجان، استقلال و عدم دخالت بیگانگان در امور ایران (نپذیرفتن سلطه خارجی) همه نشان‌دهنده درک صحیح و بینش میهن‌دوستانه آن روزنامه‌نگار شجاع و صاحب اندیشه است.

ج) تحصیلات عالی

حسین فاطمی لیسانسیه علوم سیاسی از دانشگاه تهران، نویسنده و روزنامه‌نگار، همکار با برادر خود مرحوم سیف‌پور فاطمی، مدیر باختر، احمد ملکی، مدیر ستاره، محمد مسعود، مدیر شهید مرد امروز، برای تکمیل تحصیلات عازم فرانسه شد. نخست به‌عنوان نماینده ایران در کنفرانس کار (B.I.T) شرکت کرد و پس از آن با نام‌نویسی در دوره دکترای دانشکده علوم سیاسی نزدیک به چهار سال مقیم پاریس شد. با اشتیاق در درس‌های مدرسه روزنامه‌نگاری نیز حضور می‌یافت و در درس‌های مدرسه السنه شرقی و سمینارهای خاورشناسی شرکت می‌کرد. در مجامع سیاسی و کنفرانس‌های بین‌المللی و مصاحبه‌های مطبوعاتی شرکت می‌کرد و افزون بر خودسازی و آموزش، مقالاتی نیز به نگارش درمی‌آورد و برای انتشار به ایران می‌فرستاد و هموطنان خود را با اوضاع اروپای پس از جنگ دوم جهانی و نهضت‌های مقاومت علیه متجاوزان آشنا می‌کرد. همسان فاطمی تا آن روزگار کسی از ایران شناخته نیست.

فاطمی رساله دکترای خود را با عنوان «قانون کار در ایران» آماده کرد و برای نخستین بار بی‌آنکه به «چپ‌روی‌های کودکانه» گرفتار آید، از سهیم کردن کارگران در سود کارخانه‌ها و کشاورزان در امر کشاورزی، سخن به میان آورد و با بهترین درجه علمی، دکترای خود را در رشته علوم سیاسی گرفت و به اخذ دیپلم مدرسه تتبعات عالی بین‌المللی (به ضمیمه شهادت‌نامه روزنامه‌نگاری) نائل گردید و با ذوق و شوق فراوان و تجربه‌های زیاد و سودمند در سال ۱۳۲۷ خورشیدی، زمانی که نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق، نخستین طلیعه خود را نشان می‌داد، وارد میهن شد. ۱

  1. حضور مستقیم و کارساز در سیاست

الف) انتشار روزنامه باختر امروز

در هشتم مردادماه ۱۳۲۸، روزنامه باختر امروز با مدیریت مستقیم دکتر سید حسین فاطمی نخستین سرمقاله که عنوان «مرگ یا آزادی» داشت انتشار یافت. در اسفندماه همان سال هماهنگ با دکتر مصدق و یارانش، فعالیت جبهه ملی ایران را که خود مبتکر نامش بود آغاز کرد. با نوشتن مقاله‌های تند علیه سپهبد رزم‌آرا، در آذرماه ۱۳۲۹ دستگیر شد، اما پس از آزادی با نوشتن مقاله‌ای باعنوان «هنوز ایران آن قبرستانی نیست که شرکت نفت آرزو می‌کند»، نشان داد ترس بر او راه نیافته است. روزنامه باختر امروز به‌گونه ناشر افکار سازمان سیاسی جدید ایران، روزبه‌روز نفوذ بیشتری در جامعه پیدا کرد و مرحوم دکتر حسین فاطمی ۳۳ ساله را امیدی نو برای آینده ایران دانستند، خاصه زمانی که دکتر مصدق زمام امور کشور را برعهده گرفت و دکتر فاطمی را در دوم اردیبهشت ماه ۱۳۳۰ به‌عنوان معاون سیاسی و پارلمانی نخست‌وزیر برگزید. دکتر فاطمی در این سنگر شایستگی خود را به‌خوبی نشان داد و دیناری از دولت حقوق دریافت نکرد و چون مبارزه در مجلس را نیز برای آینده پارلمان ایران لازم می‌دانست، هماهنگ با آیت‌الله کاشانی و دیگر سران جبهه ملی، خود را برای نامزدی دوره هفدهم قانون‌گذاری آماده کرد.

ب) ترور در مقبره ظهیرالدوله

در ۲۶ بهمن ماه ۱۳۳۰ در مراسم سالگرد شهادت محمد مسعود، که مقالاتش علیه دربار فاسد پهلوی، هنگامه برپا می‌کرد و سرانجام به دست عوامل مزدور و سیاست «مسکو» کشته شد، دکتر حسین فاطمی به‌عنوان همکار و دوست قدیم در قبرستان ظهیرالدوله حضور یافت و در آنجا تیری از تپانچه نوجوانی چهارده‌ساله بر سینه‌اش نشت که تا پایان عمر رنجش می‌داد. مرحوم شیخ غلامحسین تبریزی (پدر ضارب) در نامه‌ای تضرع‌آمیز خطاب به دکتر فاطمی نوشت:

«چه خوب است که محرکین این بچه نادان معلوم شود، آن‌ها را به جزای اعمالشان برسانند وگرنه بدیهی است که این بدبخت سلاح را از کجا به دست آورده و کی به دست او داده و کی تیراندازی را یادش داده، خداوند به جزایشان برساند که این بدبخت را به این کردار شنیع وادار کردند» (باختر امروز، ۱۴ فروردین ۱۳۳۱).

اما دکتر فاطمی همان زمان که او را به بیمارستان تجریش می‌بردند، در راه به دوستانش در اتومبیل فرموده بود «دیدید بالاخره انگلیسی‌ها مرا کشتند!». حضور آیت‌الله کاشانی در روزهای متعدد در بیمارستان نجمیه، اعتراض آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری و دیگر علمای دینی و مردم و جرائد کشور به این عمل ضدانسانی و «ارسال مکتوب و مصاحبه مرحوم خلیل طهماسبی با روزنامه باختر امروز (۱۹ مرداد ۱۳۳۱) و محکوم‌کردن ترور دکتر فاطمی» ۲ و شواهد دیگر نشان داد که کدام دست علیه دکتر فاطمی از آستین بیرون آمد.

ج ) نمایندگی مجلس

دکتر فاطمی که در انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی ایران، از سوی مردم حق‌شناس و وفادار تهران به نمایندگی برگزیده شد، در بیمارستان قبولی خود را اعلام کرد و مردانه متعهد شد که «امیدوارم پس از بهبودی، این وظیفه خطیر ملی را به ‌عهده بگیرم و در انجام آن ساعی و کوشا باشم». ۳ زمانی که دوستان و خانواده وی در بیمارستان «سفره هفت‌سین نوروزی» وی را آماده می‌کردند تا در زمان تحویل سال در کنار او باشند، چنین گفت: «مبارزه ملت ایران با شرکت نفت، مبارزه مرگ و زندگی است. با کشته ‌شدن من این مبارزه به پایان نمی‌رسد، زیرا میلیون‌ها گرسنه و اسیر که سالیان دراز تازیانه‌های فقر و فلاکت عمال بیگانه را خورده‌اند در این نهضت ملی رشد خود را ثابت کرده و با هم همصدا هستند».۴

در نخستین سرمقاله‌ای که برای باختر امروز در روی تخت بیمارستان نوشت، چنین آورد: «این گلوله اینتلیجنت سرویس بر پایداری و استقامت من صدچندان افزود و مرا در راه خدمت به میهن عزیزم سرسخت‌تر و آهنین‌تر و فداکارتر نمود».۵

د) سفر به آلمان برای معالجه

دکتر فاطمی پس از ۱۰۱ روز بستری بودن در بیمارستان نجمیه با نظارت مستقیم دکتر غلامحسین مصدق (فرزند دکتر محمد مصدق) در ۲۶ خرداد ۱۳۳۱ به آلمان رفت و در هامبورگ عمل جراحی سوم را انجام داد. عمل با رضایت کامل پایان یافت.

در ۱۶ مرداد در آغاز چهارمین سال انتشار باختر امروز، مردم ایران نگران احوال دکتر فاطمی بودند. پیام آیت‌الله کاشانی به شرح زیر مرهمی بر درد آن‌ها بود:

«کراراً گفته‌ام یکی از وسایل پیشرفت ملی‌شدن صنعت نفط (= نفت) روزنامه باختر امروز بوده، انصافاً در این امر سهمی بسزا از افتخار دارد و از این جهت جناب آقای دکتر فاطمی مورد تکریم و احترام هستند. اینک که شروع به سال چهارم انتشار می‌نماید. امیدوارم در ادامه حیات خدمت و اصلاحات مملکت توفیق مجاهده نصیب جناب آقای دکتر فاطمی و سایر نویسندگان محترم آن بشود و انشاالله آقای دکتر به سلامت قریباً عودت به وطن مألوف نموده و چشم دوستان و وطن‌خواهان را روشن می‌نمایند» (سیدابوالقاسم کاشانی). ۶

دکتر فاطمی نیز از بیمارستان هامبورگ پیام امیدبخشی به مناسبت جشن مشروطیت (۱۴ مردادماه) ارسال کرد و پس از بهبود، تصمیم به بازگشت گرفت و چون زمان ورود به تهران مصادف با ایام عزاداری حضرت حسین بن علی (ع) بود از شهر برن آلمان، پیام زیر را تلفنی برای مردم ایران فرستاد:

«هموطنان عزیز، مردم رشید و قهرمان پایتخت، موکلین ارجمند و وفادار من. از این راه دور صمیمانه از عنایات و مراحم شما سپاسگزاری نموده و چون روز شنبه به خاک مقدس وطن عزیزم بازمی‌گردم، بدین وسیله استدعا دارم، هیچ‌گونه تظاهری به مناسبت ورود من از طرف دوستان و آشنایان به عمل نیاید؛ زیرا در این روزهای سوگواری جد بزرگوارم حضرت حسین بن علی (ع) در مجالس عزاداری، مرا بیش از پیش رهین عنایات بی‌کران خود بنمایند».۷

هـ ) تصدی وزارت امور خارجه و بستن لانه‌های جاسوسی استعمار

پس از بازگشت به ایران، در نبرد با امپریالیسم انگلیس، دکتر مصدق به وزیری دلاور و کاردان برای «امورخارجه» نیاز داشت و تنها کسی که با داشتن صفات فوق امتحان وفاداری و پاکی خود را نیز داده بود، از طرف پیشوای نهضت ملی ایران در مهرماه سال ۱۳۳۱ به مقام پراهمیت وزارت امورخارجه نائل آمد و مأمور امر مهم قطع رابطه با انگلستان گردید و کینه «تایمزنشینان» را نسبت به خود و نخست‌وزیر ایران فزونی داد هرچند خود پیشتر اعلام کرده بود: «رژیم نیم قرنی کمپانی و بندگان درگاه سفارت هر دو باید گورشان را از این کشور گم کنند و وجود مزاحمشان برای همیشه محو و مدفون گردد» (باختر امروز، ۱۷ دی‌ماه ۱۳۳۰).

دکتر فاطمی در اول بهمن‌ماه ۱۳۳۱ در سرمقاله باختر امروز مفتخرانه بیان کرد: «ما در عرض یک سال، سال میمون ۱۳۳۰، تحت رهبری پیشوایان فداکار و از جان گذشته مانند آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق، بساط شرکت ننگین نفت را برچیدیم و اینک به دنبال آن، لانه‌های جاسوسی استعمار را در سراسر کشور بسته‌ایم، حق داریم جشن بگیریم. جشن آزای؛ جشن رهایی از چنگ نفوذ بیگانه؛ و امیدوار باشیم قدرتی که این آشیانه‌های فساد را بسته است، قادر خواهد بود که به تمام فعالیت‌های شوم بیگانگان در ایران خاتمه بدهد و شالوده یک ایران خوشبخت و سعادتمند را بریزد».۸

دکتر فاطمی در دوره درخشان نخست‌وزیری دکتر مصدق و سال‌های شکوفایی نهضت ملی ایران که می‌توان جلوه‌ای از زیستن در سال‌های واقعی زندگی ملی و انسانی و فرهنگی ایرانیان به ‌شمار آورد، پیوسته کنار پیشوا بود و حیله‌های وابستگان سیاست‌های خارجی برای به انحراف‌کشاندن او (بسان دیگران که فریفته زور و زر شدند) هرگز به جایی نرسید و حتی وعده‌های رنگارنگشان نیز در او لحظه‌ای تردید در ادامه خدمت به مراد و رهبرش پدید نیاورد.

و) دکتر فاطمی در کشاکش کودتا

استعمار بریتانیا که کینه دکتر مصدق و دکتر فاطمی را در دل داشت و امپریالیسم امریکا که تازه جهانخواری را آغاز کرده بود و ایران را در جوار چند کشور منطقه مایملک خود می‌دانست و شوروی که در صحنه‌های جهانی و درون جامعه‌ای، هیچ‌گاه ایران را به‌رغم ادعاهای «ضد امپریالیستی» مدد نمی‌رساند و برعکس نهضت ملی ایران را به جهت بیدار کردن مسلمانان آسیای مرکزی و قفقاز زیان‌بخش می‌دانست، در فروریختن نظام ملی ایران هماهنگ شدند و چند آزمایش «شبه براندازی» به مرحله عمل درآمد تا در کودتای نافرجام نیمه‌شب ۲۵ مردادماه که دکتر فاطمی وزیر امور خارجه ایران، به‌گونه‌ای اهانت‌آمیز بازداشت شد، اما با شکست آن سحرگاهان پیروزمندانه به خانه خویش بازگشت و عصر روز ۲۶ مردادماه در میتینگ پرشکوهی که به دعوت فراکسیون نهضت ملی و حزب‌های هوادار دکتر مصدق، تشکیل شده بود شرکت کرد و نطق مشهور خود را (پسر عاقد قرارداد ۱۹۳۳ به جنگ خدا می‌رود…) ایراد کرد.

صدای رسای او در آن روزهای پرآشوب که دشمن سالوس می‌کوشید از تمام نیروهای اهریمنی خود برای سقوط دولت ملی کمک گیرد و از اجرای هیچ دسیسه شوم و ایران بر باددهی هراس نداشت و دست‌های آلوده استعمار کهنه و نو، بر هم زن نظم زندگی مردم شده بود، گویی هنوز هم در فضای بهارستان باقی مانده است. در آن دو روز کاخ سلطنتی به دست دکتر فاطمی مهر و موم شد. سرود منحوس شاهنشاهی قطع شد و شعار جدید «خدا، میهن، ملت» به‌جای شعار مشرکانه و ارتجاعی گذشته انتخاب شد و دو سرمقاله دکتر فاطمی در باختر امروز، غوغایی بر پا کرد:

  1. «خائنی که می‌خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد»(۲۶ مرداد).
  2. «شرکت سابق و روزنامه‌های محافظه‌کار لندن، دیروز عزادار بودند» (۲۷ مرداد) اما سرانجام کاروان حرامیان از راه رسید و یغما آغاز شد.

در ۲۸ مردادماه خونین و غم‌آلود، سپاه اهریمن بر مرز و بوم رها شده، چون بلایی آسمانی فرود آمد. دولت ملی سقوط کرد و پیشوا و یاران وفادارش به زندان کشیده شدند و میهن ما که می‌رفت تا از سلطه استعمار و استبداد برای همیشه رهایی یابد به دام دیکتاتوری وابسته به بیگانه افتاد و یک ربع قرن اسارت و ذلت مردم ما ادامه یافت تا سرانجام در انقلاب پرشکوه اسلامی ملت ایران در ۲۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷، کانون فساد و غارت و بیگانه‌پرستی جامعه زیر سلطه ایران، یعنی دربار سلطنت برای همیشه از میان برداشته شد؛ چه تصوری شیرین و گمانی امیدبخش!

  1. دکتر فاطمی در پهنه اندیشه و عمل

از زمانی که دکتر حسین فاطمی در پهنه روزنامه‌نگاری و تلاش‌های سیاسی قرار گرفت تا روزی که به لقای حق پیوست، اندیشه‌ها و نگارش‌ها و کردارهایی از او دیده شده که بر روی هم پس از بررسی اجمالی در چهارده بند می‌توان از آن‌ها یاد کرد و او را متصف بر این اوصاف و گرایش‌ها دانست:

۱ ـ مسلمان و مؤمن به ارزش‌های اسلامی

دکتر فاطمی به اسلام و اسلام‌باوری به گونه آرمان و باورهای جامعه و پیونددهنده مردم مسلمان ایران با همسایگان و فراخوان اتحاد و سازندگی منطقه باور داشت و در مقابله با دشمنان، تمدن و معارف شکوفای اسلامی را پایگاهی محکم می‌دانست و اعتقاد داشت که در این سنگر می‌توان ارزش‌های انسانی خود را حفظ کرده و ضد ارزش‌های نابهنجار بیگانه را در هم کوبید و به همین جهت یکی از پیشگامان بنای مسجد هامبورگ بود. با ایمان به خدای تعالی در کارها و تلاش‌های خود به ذات اقدس او توکل می‌کرد. در نخستین سرمقاله باختر در ۱۴ تیرماه ۱۳۲۱ چنین آورده است: «از خدا یاری می‌طلبیم برای کاری که در پیش داریم و از او می‌خواهیم ما را به راه راست هدایت کند. خدایی که به او ایمان داریم. خدای توانا و دانا. خدایی که مشکلات ما را آسان می‌کند. به امید خدای بزرگ برای خدمت به ایران و فداکاری در راه آزادی، قلم به دست گرفته قدم به میدان گذاشته‌ایم. ما از مشکلات و موانعی که در این راه داریم آگاه و خود را برای مقابله با آن حاضر ساخته‌ایم. هدف اصلی و بزرگ ما خدمت به ایران و آزادی است». وی با داشتن عشق به ایران، مسلمانان هند و کشمیر و فلسطین و دیگر ساکنان کشورهای اسلامی زیر سلطه غربیان را فراموش نمی‌کرد.

دکتر فاطمی نسبت به سرور شهیدان و برگزیده آزادگان جهان حسین بن علی (ع) ارادت خاص داشت. این امر فزون بر زیارت مرقد پاک جدش از لابه‌لای مقالات متعدد باختر و باختر امروز مشهود است. نسبت به مراجع تقلید و عالمان بزرگوار دینی چون آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری، آیت‌الله حاج سید رضا زنجانی، آیت‌الله حاج سید ابوالقاسم کاشانی، عقیده و ارادتی عمیق داشت. تلاش‌های آیت‌الله خادمی اصفهانی و حاج رحیم ارباب و بسیاری دیگر در جلوگیری از اعدام او، نشان دیگری از هر دو سو بودن محبت فضیلت‌مدارانه آن بزرگان است. گفته شده است که از آیت‌الله‌العظمی بروجردی رحمت‌الله علیه خواسته‌اند در مورد جلوگیری از اعدام دکتر فاطمی اقدامی به عمل آورند. معظم‌له که از کُنه مسئله آگاه بودند قریب به این مضمون فرموده‌اند: «انگلیسی‌ها تصمیم خودشان را گرفته‌اند». دکتر فاطمی در واپسین دم حیات نیز پیش از ادای شهادتین، مخلصانه قرآن را بوسید و اندکی تربت مزار حسین (ع) را در دهان گذارده و پس از آخرین سجده در برابر دژخیمان نظام محمدرضا شاهی پذیرای گلوله‌های دشمن شده است.

  1. ایرانی و آشنای به فرهنگ و تاریخ ایران

دکتر فاطمی به تاریخ ایران و گذشته‌های آن، خاصه عصر جدید آگاهی داشت. اعتقاد او چنین بود که «ما هرگز نمی‌میریم؛ زیرا ما زنده عشقیم. ما با دنیا و با تاریخ یک روز به وجود آمده‌ایم» (باختر، ۲۶ خرداد ۱۳۲۲).

به زبان دیگر ملت ما ملتی ریشه‌دار و تاریخی است. فرهنگ و تمدن ایران در یک پیوند مستمر زندگی ایرانیان را در هزاره‌های تاریخی پدید آورده است. جهات مادی و معنوی ساکنان این سرزمین و قرار گرفتن در مسیر دگرگونی‌های سازنده اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، همه بر بنیاد فرهنگ و ارزش‌های ملی، دینی و فرهنگی قرار دارد. باید هویت تاریخی ایرانیان را شناخت و مبارزه مردم را در مسیر طبیعی-فرهنگی قرار داد و از هر نوع گرایش به غرب (سیاه) و شرق (سرخ) دوری کرد.

دکتر فاطمی در سرمقاله‌ای نوشت: «ایران پیشرو نهضت مشرق زمین و علمدار کشتن دیو سیاه استعمار است و تصمیم گرفته تا آخرین لحظه و تا نفس واپسین برای قطع نفوذ اجنبی از چپ و راست، مبارزه کند و شانه‌های خود را از فشار اوضاع رقت‌بار، از زبونی و خواری، از این فقر و مسکنت نجات دهد و نخواهد گذاشت حکم‌فرمایی غلامان سفارت بار دیگر زنده شود» (باختر امروز، ۱۵ دی‌ماه ۱۳۳۰).

  1. معتقد به اصل استقلال (نه پذیرفتن سلطه خارجی و مختار در انتخاب)

فاطمی اصل استقلال را به‌درستی شناخته بود و در تبیین آن در زمینه‌های گوناگون اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، هنرنمایی‌هایی از خود نشان داده است. وی شدیداً به کسانی که ملی کردن صنعت نفت را از دیدگاه اقتصادی مطرح کرده‌اند تاخته و استقلال ملی را مقدم بر آن دانسته است. او در سرمقاله‌ای آورده است: «در مواردی که پای استقلال و آزادی یک ملت در میان است، مماطله و مسامحه جایز نیست و باید اقداماتی که ضروری تشخیص داده می‌شود بدون درنگ صورت گیرد» (همان، ۱۹ دی‌ماه ۱۳۳۰).

فاطمی در برابر دو قدرت متجاوز آن روزگار، امپریالیست‌های غربی (انگلیس و امریکا) و روسیه شوروی پدیداری جبهه رزمندگان جدید جهان را علیه استکبار و استیلای ابرقدرت‌ها، پیش‌بینی کرده و چنین آورده است: «ملت ایران باید برای مبارزه بر ضد دیکتاتوری سرخ و سیاه آماده شود، زیرا هر دو جان گرفته‌اند. هر دو سخت به فعالیت مشغول‌اند و هر دو سم مهلک برای آزادی و استقلال و تاریخ پرافتخار ما به شمار می‌روند. وجود یک قوه سوم که ناشی از ملت ما باشد، برای محو این دو در حال تکوین است» (همان، ۸ مرداد ۱۳۳۰).

  1. شیفته آزادی و مردم‌سالاری (قدرت انتخاب پس از استقلال)

دکتر فاطمی به معنای درست «آزادی» و «آزادگی» را می‌شناخت. به حد و مرز آن‌ها آگاه بود و برای آزادی‌های انسانی که برخاسته از فطرت خداداد است و اسلام و ادیان الهی و اندیشمندان بزرگ جهان آن را پذیرفته‌اند، احترام فراوان قائل بود و به دلیل اهمیتی که این امر در مبارزه علیه دیکتاتوری سلطنتی داشت صمیمانه عشق می‌ورزید و معتقد بود «در راه آزادی باید از جان گذشت» (همان، ۱۳۲۸).

وی که در اکثر مقالات خود، ستایشگر آزادی بود و به حاکمیت مردم در جامعه اعتقاد داشت، بر گفته خود تا آخرین نفس پایدار ماند.

دکتر فاطمی همانند بسیاری از اندیشه‌گران ملی، آزادی را جدا از استقلال نمی‌دانست و باور او در این بود که تا جامعه مستقل نباشد و نفوذ بیگانه از آن قطع نشود، نه آزادی و نه هیچ اصلاح دیگر، تحقق‌پذیر نتوانند بود.

  1. محب صادق و وفادار به دکتر مصدق و نهضت ملی ایران

دکتر فاطمی نهضت ملی اران را اصیل و برخاسته از فرهنگ و تاریخ ایران می‌دانست و به برنامه‌ها و پیشرفت آن در جامعه علاقه‌مندی نشان می‌داد و پیشوای این نهضت بزرگ مشرق زمین را به‌خوبی می‌شناخت و در جلسه ۲۶ آذرماه ۱۳۳۰ مجلس شورای ملی بیان کرد: «در این مدت که با آقای دکتر مصدق کار کردم، توانستم میزان علاقه‌مندی و وطن‌پرستی و شایستگی مردی را که در بحرانی‌ترین امور مملکت شخصاً علاقه دارد و رسیدگی می‌کند شاهد باشم و از آنجا که از نظرات و تجربه ایشان استفاده فراوان برده‌ام، یقین دارم که در آینده و در هر حال و در هر جا که باشم، از مکتبی که ایشان در ایران به وجود آورده‌اند پیروی نمایم».

وی به‌درستی، دکترمصدق و یاران صدیق او را از هیئت حاکمه ایران جدا می‌کرد و بیان می‌داشت: «درست است که دکتر مصدق دولت را تشکیل داده و مقام نخست‌وزیری را قبضه کرده است، اما حکومت که عبارت از مجموع دستگاه‌ها و سازمان‌های اداری و مملکتی باشد مطابق ذوق و طرز تفکر ما نیست، این تشکیلات به روح و فکر جامعه امروزی ایران آشنایی ندارد. خیلی کُند و مرده و بی‌حرکت است»(همان، ۲۲ دی‌ماه ۱۳۳۰).

فاطمی این ارادت را فقط در دوره قدرت دکتر مصدق افشا ننمود. آن زمان که آخرین دقایق زندگی خود را می‌گذراند، در وصیت‌نامه خود، رسماً دکتر مصدق را وصی و قیّم کودک خردسالش کرد و زمانی که با تن تب‌دار در برابر جوخه اعدام رفت، سه بار فریاد زد: «پاینده باد ایران ـ زنده‌باد دکتر مصدق».

  1. آشنا به مسائل تشکیلاتی و ابتکار در این امر مبارزاتی

فاطمی نیز بیش و کم همانند دکتر مصدق به مسائل اجتماعی و تشکیلاتی عصر مشروطیت آگاه بود. دکتر مصدق در آن روزگار زندگی کرده و تجربه‌ آموخته بود. دکتر فاطمی با مطالعه و بررسی اوضاع و احوال آن روزگار شیوه شکل گرفتن مبارزات ثمربخش را دریافته بود. فزون بر برخورداری از تاریخ و فرهنگ ایران، به علت اقامت در پاریس و آشنایی با نهضت مقاومت فرانسویان در برابر تجاوز خارجی و فاشیسم و نیز شناخت نهضت‌های رهایی‌بخش ملی که پس از جنگ جهانگیر دوم شکل گرفتند در امر شناخت تشکیلات سیاسی ممتاز شد و در بازگشت به ایران، اندیشه‌های خود را در این امر با دوستان در میان می‌گذاشت و به حکم صحت و رسالت تاریخی، با تجربیات دکتر مصدق هماهنگی داشت.

دکتر فاطمی به آزادی احزاب و کوشش‌های آن‌ها و اتحاد در یک سازمان بزرگ و دربرگیرنده اعتقاد داشت و پیروزی مردم ایران را بسان مرحوم آیت‌الله سید حسن مدرس و دکتر مصدق در پدیدآوردن نوعی «مجمع‌الاحزاب» می‌دانست که در آن هماهنگی گروه‌های سیاسی و «وحدت کلمه» حاکمیت داشته باشد و به همین دلیل با تسامح و تساهل کامل زمانی که به اتفاق گروهی از ملیون و «متحصنین دربار» به احمدآباد رفته بود، طی نطقی، خطاب به دکتر مصدق اظهار داشت: «اکنون که فواید کار دسته‌جمعی بر عموم رفقا روشن گردید و قدرت نفوذ اتحاد و وحدت بر همه معلوم گردید، چه خوب است این عده برای انجام کارهای مهم سیاسی و مملکتی دست به دست هم داده به‌نام «جبهه ملی» تحت نظم و دیسیپلین خاصی شروع به مبارزه برای پیشرفت اهداف مختلف ملی نماییم.» از آن زمان این پیشنهاد مورد قبول قرار گرفت و «جبهه ملی» تأسیس گردید و دکتر مصدق به رهبری آن برگزیده شد. ۹

  1. پایبند به اخلاق و فضیلت انسانی در مبارزه سیاسی

دکتر فاطمی، به‌کارگیری ارزش‌های اجتماعی و فرهنگی را در «کلیت» جامعه و در «فردیت» انسان لازم می‌دانست و این دو را از هم تفکیک نمی‌کرد.

به عبارت دیگر جایگاه اصل «تهذیب نفس» را در هماهنگی با «سیاست مدرن» تشخیص داده بود و به وفاداری به آن اصول اخلاقی در همه احوال عشق می‌ورزید خاصه در زمانی که نشان دادن اندک ضعف، موجب بقای حتمی مادی و منزلت سیاسی می‌شد. کاری که بسیاری از «بسیاران» کردند و بر ارزش‌های گذشته خود خط بطلان کشیدند.

دکتر فاطمی، شجاعت و دلیری و بیان حقیقت را (ولو بلغ مابلغ) از شعارهای خود می‌دانست. اگر روزی نوشت «من به تو خواننده عزیز، یک ‌بار دیگر عهد و پیمان می‌سپارم که تا جان در بدن دارم در راه حفظ منافع ملی تو چون سربازی فداکار آماده پیکار باشم» (همان، ۸ مرداد ۱۳۳۰). در آخرین دقیقه‌های حیات نیز به سرلشکر آزموده (جلاد خبیث‌تر از آیشمن) گفت: «آقای آزموده مرگ بر دو قسم است: مرگی در رختخواب ناز… مرگی در راه شرف و افتخار و من خدا را شکر می‌کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می‌شوم. خدا را شکر می‌کنم که با شهادتم در این راه دین خود را به ملت ستمدیده و استعمارزده ایران ادا کرده‌ام و امیدوارم سربازان مجاهد نهضت همچنان مبارزه را ادامه دهند».۱۰

  1. کوشای روشنگری و تبلیغ

دکتر فاطمی اعتقاد داشت نظام دیکتاتوری و استبداد، مردم را در جریان امور قرار نداده است و باید کوشید مردم به وقایع کشور و تحلیل اوضاع آشنایی یابند به همین دلیل خود با شناخت اصل چهارم مشروطیت؛ یعنی روزنامه و جرائد، حرکت سیاسی- فرهنگی خود را آغاز کرد. او به روشنگری و قلم و قرار دادن آن در راه استقلال و آزادی و آرمان‌های عدالت‌خواهانه ملت ایران، احترام می‌نهاد و در این راه صمیمانه گام برداشت و بیان کرد «از روزی که من وارد دوره جدید زندگانی مطبوعاتی خود شدم، برای کشته شدن و استقبال از مرگ، خود را آماده کرده بودم» (همان، ۱۳۳۰). وی با جهت دادن آموزش‌های عمیق به نسل جوان ایران در صدد بود به قول خودش مجله‌ای علمی و ادبی و تاریخی مثل «هیستوریا» در فرانسه زیر نظر مرحوم استاد سید محمد محیط طباطبایی با همکاری محققان کشور پدید آورد.

  1. طرفدار یگانگی ایرانیان

دکتر فاطمی نه‌تنها خواستار اتحاد همه قوم‌ها و ساکنان ایالات و ولایات کنونی کشور جهت مبارزه با استعمار و استیلای خارجی بود، بلکه با وقوفی که به برقراری مرزهای استعمار ساخته عصر قاجار داشت و مکانیسم استعماری تجزیه ایران [قفقاز، آسیای مرکزی، بحرین، افغانستان و بلوچستان] را می‌شناخت نسبت به مردم آنجا نیز نگران بود. وی نوشته است: «ملتی که روزی پرچمدار علم و فرهنگ و صنعت جهان بود، ملتی که قرن‌ها در جهان کوس «آقایی» و بزرگی می‌زد، ملتی که اقوام متعددی از سیحون و جیحون تا اقیانوس هند، از سند تا بحرالروم را به گرد هم جمع کرده و در راه تمدن و ترقی پیش می‌برد، ملتی که راست بود و درست بود، شعارش پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک بود. چنین ملتی را یکصد سال «استعمار» کوشید تا خرد کند، کوشید تا از بین ببرد» (همان، اول بهمن ۱۳۳۱).

در زمانی که یک گروه سیاسی «بیگانه ساخته» در جدا کردن آذربایجان از ایران قلم‌فرسایی می‌کرد، دکتر فاطمی نوشت: «تهران بعد از دوره بیست‌ساله در موقع اشغال متفقین علی‌رغم سرنیزه‌های ارتش بیگانه که هر لحظه او را تهدید می‌کرد، در برابر مانورهای ساختگی و خیانت‌های علنی و آشکار توده‌ای‌ها مقاومت کرد و نگذاشت با تهدید و ارعاب امتیاز پنج ایالت زرخیز ایران به کافتارادزه داده شود و شمال کشور را به‌نام «حریمت امنیت» کانون تحریک و دسیسه قرار دهند. در غائله «پیشه‌وری» که آذربایجان گرفتار مصیبت و درد شده بود و خائن‌ترین و بدنام‌ترین عناصر جاسوسی در آن دقایق بحرانی و حساس مملکت، به مادر وطن بی‌رحمانه خنجر می‌زدند، این تهران رشید و دلیر پایداری و سرسختی و مقاومت مردانه از خود نشان داد و به توده‌ای‌ها که گمان می‌کردند «مهد زرتشت» زیر سم «غلام‌یحیی‌ها» باقی خواهد ماند، پوزخند تمسخر می‌زد» (همان، ۹ بهمن ۱۳۳۰).

۱۰- ستیزنده علیه استعمار و استیلا و هر نوع سلطه بیگانه

دکتر فاطمی به سیاست جهانی و خط و خطوط حاکم بر آن پس از جنگ جهانگیر دوم آگاهی داشت. نفوذ گوناگون امپریالیست‌ها را می‌شناخت و لزوم مبارزه علیه همه آن‌ها را در هماهنگی‌های ملل آزاد و مستقل جهان، خاصه سرزمین‌های مسلمان‌نشین، دریافته بود.

دکتر فاطمی بی‌آنکه عوامل داخلی جامعه را فراموش کند، دخالت‌های زیانبار و شوم و نابهنجار سیاسی و اقتصادی دولت‌های استیلاگر را به مبارزان ایرانی نشان می‌داد، این امر را ریشه‌دار می‌دانست. زمانی نوشت: «تهران آنچنان به سینه عاقدین پیمان ۱۹۱۹ که ایران را تحت‌الحمایه انگلیس شناخته بودند، دست رد زد که وثوق‌الدوله و رفقایش تا آخر عمر منفور و بدنام و شرمنده و سرافکنده باقی ماندند و مبارزات تاریخی و پرهیجان مصدق و مدرس بعد از کودتای ۱۲۹۹ جز به پشتیبانی مردم تهران صورت نگرفت» (همان، ۹ بهمن ۱۳۳۰).

این تحلیل درست بود، اما پیشتر درباره شرکت نفت بیان کرد: «تا سازمان فعلی شرکت نفت در خوزستان باقی است و تا شاهرگ ایران در دست انگلستان است، استقلال و مشروطیت و حق حاکمیت ما الفاظی است که به‌قدر دو پول سیاه ارزش و معنی ندارد»؛ و روشن‌تر اینکه «مادام که کمپانی نفت جنوب باقی است و تا زمانی‌که انگلیسی‌ها می‌توانند به‌وسیله عمال و ایادی و پول سرشازی که از طریق استخراج ده‌ها میلیون تن نفت، وکیل بتراشند، نابغه و دیکتاتور درست کنند، آخوند و روزنامه‌نگار بسازند و بالاخره کمونیست و «جناح انقلابی» جا بزنند، محال و ممتنع است که ایرانی یک لحظه روی آسایش و رفاه ببیند» (همان، ۱۹ آذر ۱۳۳۰).

۱۱ ـ مبارز بی‌امان علیه دربار یا کانون اصلی فساد و بیگانه‌پرستی

دکتر فاطمی به درستی مکانیسم سیاست و حکومت در ایران را شناخته بود و به نقش استعماری انگلیس از آغاز سلطنت قاجاریه و تقابل آن با استیلای روسیه و پدید آمدن «سیاست موازنه مثبت» آشنایی داشت. وی دربار پهلوی را کانون اصلی این توازن ضدملی تشخیص داده بود.

وی می‌دانست حکومت رضاشاه؛ یعنی «حاکمیت سرنیزه و فشار شدید» و «ترور عقاید و افکار» به سود بیگانگان و به همین دلیل اعتقاد داشت کلیه عوامل آن اوضاع شوم پس از کودتای سیاه ۱۲۹۹ باید محاکمه شوند. به کارهای ننگین امرای ناپاک رسیدگی شود. به اینکه بیست سال آزادی و حکومت مشروطه نابود شد آگاهی یافت، دزدی‌ها و رشوه‌خواری‌ها معلوم شد و کشتارهایی که به طریق مسموم‌کردن انجام شده روشن شد.

فاطمی به نقش آیرون‌ساید و هاروارد و دیگر عوامل انگلیس در روی کارآوردن رضاشاه و به عوامل دیگری که پس از جنگ جهانگیر دوم محمدرضاشاه را روی کار آوردند آشنایی داشت و از همان آغاز، شاه دانسته بود که دکتر فاطمی از قماش دیگری است و انگلیسی‌ها نیز متوجه شده بودند که این «نبوغ شیطانی دکتر مصدق» ۱۱ باید نابود شود.

فاطمی که محمدرضا شاه را «جوان هوسباز»، «اجنبی‌پرست»، «مخلوق سوم شهریور»، «فراری بغداد»، «دارای افکار مالیخولیایی»، «نوزاد ناپاک کودتا» و «گرگ‌زاده‌ای که عاقبت گرگ شد» می‌دانست. زمانی که در آخرین دقایق زندگی وصیت خود را به آزموده بیان می‌کرد، چنین گفت: «آقای آزموده مرگ حق است و من از مرگ ابایی ندارم. آن هم چنین مرگ پرافتخاری. من می‌میرم که نسل جوان ایران از مرگ من درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند. من درهای سفارت انگلیس را بستم غافل از آنکه تا دربار هست، انگلستان سفارت لازم ندارد».۱۲

۱۲ ـ پیشنهاددهنده ملی‌کردن صنعت نفت در سراسر کشور

در امر ملی کردن نفت که دکتر مصدق مجری و قهرمان آن بود، گفت‌وگوی بسیاری شده است. دکتر مصدق برخلاف بسیاری از «خاطره‌نگاران» که همه اقدامات خوب را به خود نسبت می‌دهند، شرافتمندانه و عادلانه در این مورد نوشته است: «ملی‌شدن صنعت نفت در سراسر کشور ابتکار شادروان دکتر حسین فاطمی است که چون کمیسیون نفت مجلس شورای ملی پس از چند ماه مذاکره و مباحثه نتوانست درباره استیفای حق ملت از شرکت نفت انگلیس و ایران تصمیمی اتخاذ کند. دکتر فاطمی با من که رئیس کمیسیون بودم مذاکره نمود و گفت با وضعی که در این مملکت وجود دارد، استیفای حق ملت کاری است بسیار مشکل، مخصوصاً که دولت انگلیس مالک اکثریت سهام شرکت است و به‌عنوان مالیات بر درآمد هم هر سال مبلغ مهمی از شرکت استفاده می‌کند و من‌باب مثال در سال ۱۹۴۸ از ۶۱ میلیون لیره عواید خالص شرکت نفت به دولت ایران که مالک معادن نفت است. از بابت حق‌الامتیاز فقط ۹ میلیون لیره رسیده، در صورتی‌که دولت انگلیس به‌عنوان مالیات بر درآمد ۲۸ میلیون لیره استفاده کرده است؛ بنابراین اول باید در فکر آتیه بود که از مال ملت بیش از این سوءاستفاده نکنند و عواید نفت هر چه هست نصیب ملت ایران بشود. سپس راجع به گذشته باید هر اقدامی ممکن باشد نمود. همانطور که کشور انگلیس بعضی از صنایع خود را ملی کرده است، برای اینکه منافع آن نصیب ملت بشود، ایران هم نفت خود را در سراسر کشور ملی می‌کند تا دنیا بداند که نمایندگان جبهه ملی جز آسایش مردم چیزی نمی‌خواهند و با هیچ سیاستی سازش ندارند».

دکتر مصدق افزوده است: «این پیشنهاد گذشته از اینکه مفید بود، کار ما را نیز تسهیل می‌کرد و لازم نبود که اول بطلان قرارداد ۱۹۳۳ را که در زمان دولت دیکتاتوری و اختناق ملت ایران منعقده شده بود، ثابت کنیم و بعد از شرکت نفت خلع‌ید نماییم. چون‌که تا معایب آن حکومت را نمی‌گفتیم بطلان قرارداد را نمی‌توانستیم ثابت نماییم و این کار ما را دچار مشکلات و مواجه با مخالفت دربار می‌کرد. این بود که با نظرات آن شادروان موافقت نمودم و قرار شد که ایشان پیشنهاد خود را در جلسه نمایندگان جبهه ملی بدهند و ببینیم نظر دیگران چه خواهد بود».

در پایان این مقوله دکتر مصدق آورده است: «در جلسه‌ای که در خانه آقای نریمان تشکیل شد، دکتر فاطمی پیشنهاد خود را نمود و مورد موافقت حضار در جلسه قرار گرفت و آن را امضا کردند. افراد چپ با این پیشنهاد مخالف بودند چون‌که ملی‌شدن صنعت نفت را در سراسر ایران مخالف با منافع دولت اتحاد جماهیر شوروی می‌دانستند ولی بعد از مدتی مخالفت که دیدند اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران با ملی‌شدن صنعت نفت در سراسر کشور موافقند و از آن دفاع می‌کنند، دست از مخالفت کشیدند و سکوت اختیار کردند».۱۳

دکتر مصدق در جای دیگر کتاب خود حق مطلب را ادا کرده است: «شادروان دکتر فاطمی یک تقصیر داشت و آن پیشنهادی بود که در یکی از جلسات جبهه ملی برای ملی‌شدن صنعت نفت کرده بود و به جزای خود هم رسید».۱۴

۱۳ ـ تلاشگر آشتی و همدلی میان رهبران نهضت ملی

فاطمی که دکتر مصدق را پیشوا و مراد خود می‌دانست، نسبت به مرحوم آیت‌الله کاشانی نیز ارادتمندی‌هایی داشت و به نقش دو بال «ایرانیت» و «اسلامیت» در حرکت ملی ایران واقف بود و می‌دانست که این اختلاف‌ها از کجا سرچشمه گرفته است. به همین دلیل بر آنچه می‌دانست و بعدها همه دانستند، سرپوش می‌نهاد تا امر ملی‌شدن پایان یابد.

«دکتر فاطمی علی‌رغم وعده و وعیدهای شاه و اربابان خارجی او، نه‌تنها آلت دست قدرت‌های استعماری و دربار برای شکستن عصای ملت [= دکتر مصدق] نگشت و اختلاف سلیقه‌ها و تضارب افکار را به منازعه و مقابله تبدیل ننمود، بلکه تمامی کوشش و جهد خود را برای وحدت هر چه بیشتر نیروهای مبارز به‌کار برد. او که به عواقب خانماسوز درگیری و برخوردهای غیر اصولی در سطوح رهبری نهضت و عمق دامنه توطئه‌ها آگاه بود، حداکثر توان خود را در ماه‌های پایانی سال ۱۳۳۱ برای التیام روابط رهبران نهضت به‌کار برد، اما متأسفانه به دلیل وسعت توطئه‌های نفاق‌افکنان و… توفیقی حاصل نکرد».۱۵

۱۴ ـ مدافع توده‌های مردم و برقراری عدالت اجتماعی

دکتر فاطمی در بسیاری از نوشته‌های خود، پس از خداوند مردم را پشت و پناه اصلی نهضت دانسته و اعتقا دارد آنان با داشتن آگاهی بر انجام هر کاری قادرند. او به مردم و آزادی و مردم‌سالاری عشق می‌ورزد و زمانی که از ملی شدن صنعت نفت سخن به میان می‌آورد، بلافاصله شرکت سابق را عامل فقر و فاقه جامعه معرفی می‌کند و با ملی شدن نفت، امید دارد عدالت در جامعه حاکمیت یابد و محرومیت و اجحاف بر ضد مردم تهی‌دست خاتمه پیدا کند. دکتر فاطمی رساله دکترای خود را در دانشگاه سوربن در دفاع از حقوق کارگران و کشاورزان نوشته و برای نخستین بار به این گروه‌های ستمدیده جامعه عنایت کرده است.

دکتر فاطمی زمانی که سیاست «اقتصاد بدون نفت» را از طرف دولت اعلام می‌کند در آنجا نیز سیستم جدید مالیاتی را به‌گونه‌ای بیان می‌دارد که به گروه‌های تهیدست آسیب وارد نشود. وی با هوشیاری تمام، مبارزه ملی و حرکت استقلال‌طلبی و آزادیخواهی را هماهنگ با خیزش‌های مردمی و عدالتخواهی قرار می‌دهد و نهضت را از نیرنگ‌های «گمان‌پرورانه» «اندیشه‌های وارداتی» دور نگه‌می‌دارد و بر این سخن دکتر مصدق پای می‌فشارد! «منظور آزادیخواهان ایران این است که با ایجاد حکومت مردم بر مردم بدون بروز حوادث نامطلوب و از راه قانون و صلح و سلم در اوضاع مملکت اصلاحاتی به نفع ملک و ملک بشود و نفاق و شقاق دولت و ملت از میان برود و مصائب و آلام مردم از فقر و فاقه و جهل و بیماری و گرسنگی و برهنگی، بیش از این مقدمات فنای ملت را فراهم نکند».۱۶

۴ ـ از کودتای ننگین تا شهادت افتخارآفرین

الف ـ دستگیری حسین فاطمی

از فردای کودتای شوم ۲۸ مرداد، گماشتگان دربار بی‌اعتبار برای دستگیری وزیر امور خارجه حکومت ملی که شاه در کشتن او تا آنجا که بر عهده او بود، عزم جزم کرده بود، تلاش خود را آغاز کردند و چون موفق به ردیابی نشده بودند، برای یابنده او جایزه کلانی اعلان کردند، اما او از خانه‌ای به خانه دیگر، در میان مردم عادی شهر به حالت مخفی به سر می‌برد.

روز جمعه پنجم اسفند ماه ۱۳۳۲، مخفیگاه دکتر فاطمی در تجریش، بیش و کم مشخص بر سروان جلیلوند آشکار می‌شود. از طرف سپهبد علوی مقدم، تیمسار بختیار در جریان قرار می‌گیرد و او سرگرد مولوی را مأمور کشف محل اختفا می‌کند. وی به صورتی بسیار زشت دکتر فاطمی را دستگیر می‌کند و درحالی‌که اسلحه خود را روی پیشانی وی قرار داده بود، با همان وضع (با کفش دمپایی و ربدشامبر) در جیپ سوار کرده و یکسره به دربار برده و جریان را به تیمسار نصیری «فرمانده گارد شاهنشاهی» اطلاع می‌دهد. نصیری که برای بازدید از جیپ آمده بود؛ مشتی به صورت دکتر فاطمی می‌زند و دشنامی نیز به او می‌دهد. دکتر فاطمی درحالی‌که صورتش خونین شده بود می‌گوید: «تیمسار! شما باید مؤدب‌تر از این صحبت کنید» و نصیری مشت دیگری به صورت وی می‌کوبد.

جیپ عازم فرمانداری نظامی می‌شود و همزمان توطئه‌ای توسط نصیری و علوی مقدم و بختیار (به احتمال قریب به یقین به دستور شاه) طرح‌ریزی می‌شود.

شعبان بی‌مخ به اتفاق یازده چاقوکش حرفه‌ای از اراذل چهارراه حسن‌آباد و سیدنصیرالدین با دو جیپ نظامی به شهربانی می‌آیند و هنگام خروج فاطمی با شعار از پیش‌ساخته، قصد جان او را می‌کنند، قصدشان هم این بوده است که وی را بکشند و در مطبوعات چنین وانمود کنند که دکتر فاطمی به دست مردم شاه‌دوست کشته شد.

زمانی که رادیو خبر دستگیری دکتر فاطمی را اعلام کرد، خواهرش خود را به فرمانداری نظامی رساند و هم‌زمان برادر را دید که از پلکان شهربانی فرود می‌آید آنجا که شعبان بی‌مخ دستور کشتن را صادر کرد، آن شیرزن خود را به روی برادر انداخت به‌طوری‌که از شانزده ضربه چاقو، ده ضربه بر آن زن اصابت کرد. افسران و پاسبانان ناظر جریان بودند. فاطمی و خواهرش هر دو خون‌آلود بر زمین افتادند. چاقوکش‌ها فرار کردند. خانم سلطنت فاطمی (خواهر دکتر فاطمی ـ مادر مرحوم دکتر سعید فاطمی) به بیمارستان نجمیه برده شد و دکتر فاطمی که هنوز زنده بود، نخست به سلول زندان برده شد و شب‌هنگام که رادیوهای خارجی ماجرا را بی‌سانسور افشا کردند، دستور داده شد که دکتر فاطمی را به بیمارستان ۵۰۱ ارتش منتقل نمایند. ۱۷

ب ـ محاکمه و صدور حکم و اجرای آن

با آنکه فاطمی بیمار و مجروح بود می‌بایست مدت‌ها در بیمارستان بستری باشد، اما «اعلیحضرت همایون شاهنشاهی مقرر فرمودند برای بازجویی از دکتر فاطمی در بیمارستان هیچ‌گونه مانع قانونی نمی‌باشد».۱۸

رئیس اداره بهداری ارتش گواهی می‌دهد که «بهبودی حالت مزاجی وی رضایت‌بخش بوده و در مدت توقف در سربازخانه حالت او خوب و جای نگرانی ندارد».۱۹

حال آنکه مرحوم آیت‌الله زنجانی که مدتی در همان بند دکتر فاطمی توقیف بود، به خانمی که در آنجا خدمت می‌کرد یک نعلبکی گوجه درشت که از منزل آورده بود داد که آن را پنهانی برای دکتر فاطمی ببرد. آن خانم گفت: «آقا آن بیچاره نمی‌تواند چیزی بخورد. هر چه می‌خورد قی می‌کند». ۲۰

در چنین شرایطی بازجویی و محاکمه حسین فاطمی ادامه داشت.

در ۱۹ تیر ماه ۱۳۳۳ سرتیپ آزموده برای ریاست ستاد ارتش، طی گزارشی محرمانه پاسخ داده شده خود را به ارسلان خلعتبری نماینده مجلس شورای ملی، چنین نوشت: «حال دکتر حسین فاطمی به‌هیچ‌وجه وخامتی ندارد و تقاضا می‌کنم هر کس مراجعه‌ای نمود مقرر فرمایند به دادستانی ارتش مراجعه کنند تا عندالاقتضا ترتیبات لازم داده شود». ۲۱

و سرانجام «به اتهام سوءقصد به‌منظور برهم زدن اساس حکومت و تحریص مردم به مسلح ‌شدن بر ضد قدرت سلطنت» رأی دادگاه در تاریخ ۷/۸/۳۳ مبنی بر محکومیت دکتر فاطمی صادر شد. دکتر فاطمی در خواست «رسیدگی فرجامی» کرد، اما در گزارش سرتیپ آزموده چنین آمده است: «در ۱۵/۸/۱۳۳۳ از شرف عرض پیشگاه شاهانه گذشت. ضمن عدم تصویب رسیدگی فرجامی مقرر فرمودند تاریخ اجرای رأی دادگاه را نسبت به حسین فاطمی بعداً تعیین خواهند فرمود» و مجدداً آمده است: تا صدور دستور نزد دادستان محرمانه باشد.۲۲

زمانی که دکتر فاطمی مردانه از نهضت ملی ایران و دکتر مصدق و اصل ملی‌شدن صنعت نفت در آن دادگاه‌های وحشتناک ارتشی دفاع می‌کرد، جو شایعه‌سازی توسط عوامل استعمار، مطالبی را در تهران و محافل سیاسی به قصد بدنام کردن وی به زبان‌ها انداختند به‌گونه‌ای که حتی کمیته مرکزی نهضت مقاومت ملی که ۷۵ نامزد برای انتخابات سنا معرفی کرد، نام آن رادمرد بزرگ که معاون نخست‌وزیر، وکیل مجلس شورای ملی، وزیر امور خارجه حکومت ملی و سخنگوی دولت ملی بود، در آن دیده نمی‌شد و جواب کمیته نیز زیاد قانع‌کننده نبود و این امر امروز که تمام اسناد و مدارک در اختیار پژوهشگران قرار دارد، می‌تواند بسیار آموزنده باشد که چگونه دشمن پیش از کشتن و نابود کردن جسم یک انسان مبارز، حیثیت و موقعیت و حرمت او را لکه‌دار می‌کند و چگونه افراد ساده‌دل و بی‌دانش، با پذیرفتن شایعات جعلی به کمک دشمن دانای حسابگر برمی‌خیزند.

اما دکتر فاطمی تا آنجا که در توان داشت از استقلال و آزادی ایران، درستی راه نهضت ملی و بزرگی و بزرگواری پیشوای ملت ایران دفاع کرد و تا آنجا که در محاکماتی از آن نوع ممکن بود، از وابستگی سلطنت و زشت‌کاری‌های آن سخن به میان آورد.

پاره‌ای نقل‌قول‌ها نه‌تنها نشان‌دهنده بزرگی آن مرد بلندمنزلت است، بلکه به‌گونه‌ای از لحاظ فرهنگی آشکار می‌سازد که تربیت دینی و خانوادگی، چگونه می‌تواند انسانی را که از تبار سرور شهیدان و آزادگان جهان بوده است، در همان سیر، در کربلا قرار دهد که سرانجام در پگاه روز چهارشنبه ۱۹ آبان‌ماه ۱۳۳۳، با داشتن تب، او را باز هم توسط برانکارد به میدان تیر لشکر زرهی بیاورند و در سن ۳۷ سالگی رویاروی دژخیمانش قرار دهند.

در واپسین لحظات زندگی، حسین فاطمی عمیق‌ترین احساسات راستین خود را خطاب به افسران و درجه‌داران حاضر در مراسم اعدام بیان کرد. با آنکه صدای رگبار تیر تمام فضا را فرا گرفته بود، اما خبرگزاری رویترز، شامگاه ۱۹ آبان در اخبار خود چنین اعلام کرد: «هنگامی‌که وی در میدان تیر لشگر ۲ زرهی به چوبه مخصوصی بسته شد فریاد زد، زنده‌باد مصدق».۲۳

بار دیگر خون مقدس، آزاده‌ای آزادیخواه بر زمین مرد آفرین ایران نقش گرفت: نقشی جاودانه.

پایان سخن

امسال در شصت‌وششمین سال که از شهادت مردی مردستان، به نام دکتر سید حسین فاطمی می‌گذرد. با آنکه مزار مقدسش در کنار آرامگاه شهیدان به خون خفته قیام ملی سی تیر، به‌راستی «زیارتگه رندان جهان» شده است. یک بار دیگر بدین پیام که برخاسته از فرهنگ حق‌شناسی و وفاداری ملت بزرگ ایران است، گوش فرا دهیم.

سید حسین فاطمی، نماینده دوره هفدهم مجلس شورای ملی ایران بود، معاون نخست‌وزیر بود، وزیر امور خارجه و سخنگوی حکومت ملی بود، اما آنچه دشمنان ایران را از دیر باز به از میان برداشتن او مصمم کرده بود، اندیشه و قلم و کردار انسانی او بود. سرمقاله‌های او ضد رضاخان و دیکتاتوری او در از میان برداشتن حکومت ملی مشروطه، ضد سیاست مسکو و عوامل ک.گ.ب. ضد سیاست انگلستان و عوامل اینتلیجنت سرویس، ضد امپریالیسم امریکا و فعالیت‌های «سیا»، در افشا کردن حرکت‌های ضد ملی در دفاع از جنبش‌های ملی و ضد استعماری جهان، در دفاع از مردم ستمدیده زیر سلطه جهان، در نشان دادن خط‌مشی رهایی ملی، در طرح ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور، در ایجاد جبهه ملی ایران به‌عنوان بزرگ‌ترین دژ ضد استعماری و ضد استبدادی روزگار خود، در پدید آوردن انجمن روزنامه‌نگاران در دفاع از حقوق کارگران و کشاورزان و سرانجام از لحاظ عمل و اخلاق و پایبند بودن به آنچه گفته و آنچه نوشته بود و بر «عهد یاران» بودن و نشان دادن این «یگانگی در گفتار و نوشتار و کردار»، خاصه در «روز تیرباران». چنین بود راه و رسم مردی که به‌راستی «آقای اهل قلم و کردار» نام دارد و پسندیده است که روز نوزدهم آبان ماه به نام «روز آزادی قلم» نام‌گذاری شود. همه نویسندگان که قلم را در خدمت آزادی و اعتلای انسان و استقلال وطن و سربلندی فرهنگی ملت خود می‌خواهند، در این روز پیمان بربندند با همه ارزش‌های قلم و با همه نوشتارهای برین تاریخ که فرمود خدای‌تعالی جل جلاله: «نون و القلم و ما یسطرون».▪

منابع مقاله در چشم‌انداز ایران موجود است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط