هادی خانیکی
مرگ استاد محمدرضا شجریان -که به تعبیر سپهری با تمام افقهای باز نسبت داشت- همانند زندگیاش او را در مرکز توجه جامعه ایرانی، فارسیزبانان، اعضای حوزه تمدن ایرانی و حتی بخشهای قابلاعتنایی از هنرشناسان جهان قرار داد. شجریان خوشبختانه این اقبال را داشت که در دوران حضور و غیاب مادی خود با یک نسبت نزدیک به هم موردتوجه اهالی فرهنگ و هنر، جامعه سیاسی و مدنی و عموم شهروندان باشد و حتی با مرگ خویش، آن هم در شرایط دشوار اجتماعی و معیشتی که بهشدت تحت تأثیر گستردگی شیوع کرونا هم بود در سطح چشمگیری به موضوع برجستهای در اندیشیدن، نوشتن، گفتن و شنیدن تبدیل شود. جامعه ایرانی به جد و از صمیم دل سوگوار شجریان شد و به سخن آمد که این نوع زبانآوری گسترده عام و خاص ایرانیان از هنرمندان و ادیبان و روشنفکران و دانشگاهیان و دانشمندان تا علما و روحانیان و سیاستمداران و خانوادههای شهیدان و کنشگران مدنی و اجتماعی و سیاسی در ایران و خارج از ایران خود یک موضوع مهم و قابل مطالعه است که چرا و چگونه کسی میتواند در این حد بر دلها بنشیند و زبانها را به تقدیر وادارد. قطعاً بروز چنین پدیدهای محصول نوعی همپیوندی و تعلقخاطر همگانی است که خود از زیست ویژه هنری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شجریان برخاسته است. شجریان نماد بارزی از فرهنگ ایران بود و به همین اعتبار نشان داد که متعلق به همه ایرانیان است. شاید بتوان از وجه اجتماعی و فرهنگی و هنری و حتی اقتصادی، دو مفهوم کلیدی را برای درک عمیقتر نسبت و رابطه شجریان با جامعه و زمانه امروز به کار برد: یکی مفهوم «سرمایه نمادین» که در حوزههای اجتماعی و سیاسی مطرح است و دیگری مفهوم «زبان معیار» که برای تبیین نقش چندوجهی شجریان در حوزههای فرهنگی و هنری و ادبی ایران به کار میرود.
سرمایه نمادین مقولهای است که در سالهای اخیر بیشتر در مباحث توسعه موردتوجه قرارگرفته و به گونههای دیگر سرمایه ازجمله سرمایه فرهنگی، سرمایه اجتماعی، سرمایه انسانی، سرمایه اقتصادی و سرمایه فیزیکی معنا داده است.
«سرمایه نمادین» را اولین بار بوردیو در نظریه کنش مطرح کرد و ناظر به این است که هر سرمایه دیگری وقتی بهجایی میرسد که در مواجهه با آن جامعه احساس افتخار و اعتبار و تعلقخاطر میکند، تبدیل به سرمایه نمادین میشود. شجریان میتواند از مصادیق ملموس تبدیل سرمایه فرهنگی به سرمایه نمادین در جامعه و زمانه ما باشد. او ویژگیها، توانمندیها و جایگاه ویژه و حتی منحصربهفردی در جهان هنر دارد که در تلازم و همنشینی با تأثیرات اجتماعیاش در چشم و دل اکثریت جامعه ایرانی بهخوبی در چشم و دل جامعه ایرانی خانه کرده است.
وقتی چنین سرمایهای امکان بروز پیدا میکند، شهروندان نیز حس همدلی، همزبانی و همآوایی با او پیدا میکنند. سرمایه نمادین پیش و بیش از آنکه در رسانهها شکل بگیرد و با تبلیغات به آن پرداخته شود، خود صاحب نوعی تشخّص و تمایز شده است. چون بزرگ است و اسباب بزرگی هم دارد رسانهای میشود نه بهعکس آن.
در جامعه ما به دلیل غنای فرهنگی و تمدنی سرمایههای بسیاری در حوزههای فرهنگ و سیاست و اقتصاد وجود داشته و دارند که میتوانند بهعنوان سرمایه نمادین مطرح شوند و این سرمایههای نمادین هم قادرند در شرایط مختلف به کمک جامعه بیایند.
مثنوی و شاهنامه ازجمله همین سرمایههای فرهنگی هستند که در وضعیتهایی به سرمایه نمادین تبدیل میشود و حتی در شرایطی بهرهمندی اقتصادی هم به دنبال میآورند. بهعنوان نمونه میبینیم که ترکیه در قونیه از مولوی در جنبههای مختلف از گردشگری تا تجارت سود میبرد.
در سیاست نیز امکان ایجاد ارزشافزوده از طریق سرمایه نمادین وجود دارد. برای نمونه وقتی سید محمد خاتمی گفتوگوی تمدنها را مطرح کرد، توانست چیزی بر داشتههای سیاسی کشور بیفزاید و همین میتوانست بهعنوان سرمایه نمادین مطرح شود که متأسفانه در رقابتهای سیاسی و جناحی به آن توجه نشد.
به این اعتبار سرمایههای نمادین از پایههای مهم توسعه همهجانبه، ارتقاء سرمایه اجتماعی و تقویت همبستگی ملی در جامعه و جهان امروز هستند و میشود با کمک اینها اعتماد، مشارکت و همگرایی در میان شهروندان را بیشتر کرد و با بهرهگیری از آنها تاریخمندی، هویتداری و انسجام ملی را بهبود بخشید و حتی فرصتهای جدید اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بهوجود آورد. در همسایگی ایران، برخی کشورها توانستهاند از یک کوه و بیابان و دریا برای خود سرمایه نمادین بسازند و برای بهبود اقتصاد و زندگی مادی خود هم خلق فرصت کنند. بهنظر من شجریان به دلیل میراث فرهنگی و هنری و منزلت و سرمایه اجتماعی که دارد، یکی از شاخصترین سرمایههای نمادین در ایران است. بهواقع گوهر کمیابی در هنر ایرانی است که شاید معاصریت و همزمانی ما با وی مانع شود که نقش واقعی او در امروز و تصویرش را در آینده بهدرستی درک کنیم.
مفهوم دومی که برای فهم آوردههای شجریان مهم است، رسیدن او به «زبان معیار» در موسیقی و حتی هنر ایرانی است. بهنظر من قابلیتهای شجریان در جوانب مختلف هنری در حدی هست که بتوان عنوان «زبان معیار» را درباره او به کار برد. فراتر از تعارفات معمول که در فقدان یک شخصیت برجسته مطرح میشود برخی عنوانها و تعبیرهای این روزها میتوانند مفهوم زبان معیار را بهتر نشان دهند. دکتر حسین معصومی همدانی با وام گرفتن از لفظ استاد و استادکار در معماری، تعبیر زیبای «معمار صدا» را در مورد شجریان به کار برده است؛ به این معنا که او صدا را «میساخت». دکتر محسن گودرزی نیز شجریان را با مشخصه «همصدا با مردم، همنوا با ایران» معرفی میکند که نشان میدهد شجریان در فراز و نشیبهای اجتماعی و سیاسی در کنار مردم و در متن تاریخ ما ایستاده است. او دعا و مناجات و شعر مولوی و حافظ و سعدی و عطار و سنایی را همزبان با مردم و در مقام بیان دردها و نیازها و مشکلات روز جامعه به کار برد؛ از اینرو مثل دعا و شعر زبان گفتوگوی همه شد. گویی شجریان تجلی فرهنگ ایران بود در زمانه ما و انعکاس زمانه و جامعه امروز بود در فرهنگ و ادب ایران. شجریان به همه ایران تعلق داشت و همه ایرانیان نیز به او تعلقخاطر دارند.
البته شجریان را نباید فقط در ساحت هنر و فرهنگ و ادب دید، او را در سیاست و در کنار خواستهها و دردهای عامه مردم هم باید دید. گویی صدای او در شادی، نشاط، غم و اندوه همواره با ما همراه است. در صدای او گاهی سوزناکترین سرودهها طوری میآید که امید را به بار میآورد و گاه پیچیدهترین مضامین دینی و اخلاقی و عرفانی را به فهم عامه نزدیک میکند.
بزرگانی چون شفیعی کدکنی و سایه، نقش او در موسیقی و آواز با نقش حافظ و سعدی در شعر و ادب مقایسه کردهاند و این مقایسه آنگاهکه از زبان چنین کسانی گفته میشود، به اندازه کافی میتواند معرف زبان معیار بودن شجریان باشد.
شجریان در کانون منظومهای بود که جامعه ایران از هر سو به او نگاه میکرد، او را همزبان خود مییافت و با وی احساس نزدیکی و خویشاوندی میکرد. نسلهای مختلفی در دورههای متفاوت با او انس داشتند و در این مؤانست ثابتقدم بودند. وقتی من به گذشته و حال خود نگاه میکنم همین معنا را بهوضوح میفهمم. از دوران نوجوانی که دانشآموز بودم و بیشتر توجهم معطوف به درس بود، با شجریان مأنوس بودم؛ تا زمانی که وارد سیاست شدم و زندگی مخفی را برگزیدم بازهم از شجریان جدا نشدم. وقتیکه بیشتر به حوزه اندیشه و علم هم آمدم، همچنان با شجریان همراه بودم.
پرسش این است که وقتی مخاطب تغییر میکند و جامعه و گفتمانهای غالب اینقدر تغییر کرده چه چیزی باعث میشود که شجریان در تمام این نسلها بماند؟ شجریان تغییر کرد، ما مخاطبان شجریان هم تغییر کردیم، جامعه هم تغییر کرد، چه چیزی ما را همچنان در کنار هم نگاه داشته است؟ به اعتقاد من آن چیزی که چنین ثباتی در عین تغییر به وجود آورده نهاد توانمند فرهنگ و ادب ایرانی است که در این زمان در هنر شجریان متجلی شده است. این نهاد در ادبیات طوری دیگر و در علم و اقتصاد و سیاست به گونه دیگری تجلی پیدا کرده و در هر ساحتی بروزی و نمودی دارد. این پویایی فرهنگ ایرانی، به اعتبار شخصیتهایی مثل شجریان در موقعیتهای تاریخی و اجتماعی مختلف به گونههای خاصی بروز پیدا میکند. به این اعتبار است که من همچنان به قدرت نوزایی فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی امیدوارم و مطمئن هستم که این قدرت فرهنگی به بنبست نرسیده و امکان بروز در صورتبندیهای متفاوت دارد. به نظر من شجریان گرچه در این زمان یگانه بود، اما برای آینده باقی میماند، همانطور که فردوسی و مولوی و سعدی و حافظ در تاریخ ماندند و بوی کهنگی نگرفتند.
اگر بخواهم احساسم را درباره شجریان و زمانه بیان کنم، چون این روزها مصادف است با سالگرد درگذشت قیصر امینپور از زبان او میگویم:
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام.▪