بررسی مفهوم عدالت در عصر مشروطه
گفتوگو با سمیه توحیدلو
موضوع محوری ما در این گفتوگو، عدالت است. عدالت را روح مشروطه میدانند. یکی از خواستههای اصلی در دوران مشروطه تأسیس عدالتخانه است و خواسته دوم هم محدود کردن قدرت شاه که این هم به عدالت ختم میشود. به نظر شما چه اتفاقی در آن بازه زمانی افتاده که موضوع عدالت آنقدر پررنگ شده؟
ماجرای عدالت با مسئله مشروطه عجین است و این هم دلایل مختلفی دارد. یک دلیل سرریز دانشجویان بورس گرفته است که در زمان امیرکبیر به خارج رفته و در زمان مشروطه برگشتهاند. هرچند خواست عدالت فقط به زمانه مشروطه مختص نیست و ۳۰ تا ۳۵ سال پیش از مشروطه، رساله یک کلمه نوشته شده است و نشریه قانون درمیآمده و همه اینها مقدمهای برای ایجاد مشروطه هستند. در این دوران آرامآرام یک جماعت تحصیلکرده غرب به ایران برمیگردند و حدود ۲۲۰ روزنامه پیش از مشروطه منتشر میشود که بسیار جالب توجه است. همینطور شکلگیری قانون در فرانسه و غرب و برابری در قانون، محتوای عدالت در مفهوم مدرن را وارد ادبیات مشروطه میکند.
ناظم الاسلام کرمانی پیش از مشروطه حرفی دارد که به نظر من برای فهم آن دوره جملهای کلیدی است. میگوید هر دوره بسته به اینکه داء چیست، دواء خودش را دارد. میگوید زمانی که داء استبداد باشد دواء شور است. زمانی که داء ظلم باشد، دواء عدل است و زمانی که داء شرک است، دواء توحید است. به نظر میآید اینها مسائل آن دوران است: استبداد، ظلم و شرک. در مورد شرک، در آن دوره بخشی از ادبیات دینی ما درگیر مسئله مواجهه با دین است و امثال سید جمالالدین اسدآبادی، میرزای نائینی، میرزای شیرازی در آن دوره این مسئله را مطرح کردهاند.
در رابطه با ظلم، در آن زمان یکسان نبودن رویهها خیلی مطرح بوده است؛ یعنی بعد از قانون تنظیمات که امیرکبیر وضع کرده و تنظیمات دوم که در زمان سپهسالار مطرح شده، یکسری تنظیم مجدد شکل میگیرد که ذیل آن جماعتی که قانونخواه هستند درخواست قانونی را میکنند که نظم و نسخ بدهد، حتی روزنامه قانون هم تقاضای شکلگیری یک نظم را دارد. در آن زمان استبداد مسئله اصلی نبوده و ظلم و چگونه رسیدن به نظم جدید خواسته اصلی مشروطهخواهان است. در رساله یک کلمه و روزنامه قانون عدالت و ترقی کنار هم مطرح میشوند؛ یعنی نسل جدیدی که از غرب آمده این تصور را دارد که آبادانی شکل نمیگیرد، مگر با استقرار عدالت و عدالت باعث افزایش ثروت، قدرت و پیشرفت جامعه میشود.
نکته این است که اینها مبتنی بر قانون و پیشرفت به سمت عدالت رفتند. در زمان مشروطه، خواست عدالت پررنگ میشود، اما رفتهرفته اختلافاتی بین مشروطهخواهان و کسانی که به مشروعهخواهان مشهور شدند پیش آمد. با ورود مشروعهخواهان و ورود امثال شیخ محلاتی و علامه نائینی بحثهایی حول عدالت شکل گرفت که مفاهیم جدید ذیل عدالت پیش آمد. اگر بخواهم جمعبندی کنم، باید بگویم در چنینی فضایی بود که عدالت آمد و شکل گرفت. بخشی از خواسته استقرار عدالت از بدنه اجتماعی بود. بخشی ماحصل تحصیلکردگان غرب بود. بخشی به علت قوانینی بود که در زمان امیرکبیر و سپهسالار شکل گرفته و بدون اجرا مانده بود و بخشی هم خواست اجتماعی تجار و اتفاقات اقتصادی بود. عدالت در فلسفه اسلامی یک رکن است. به این دلیل هم خیلی راحت جا افتاد و رشد کرد؛ البته محلهای متفاوتی داشت و به علت چندگانگی مبادی ورود دچار چندگانگی تعریف شد.
بحث ترقی و عدالت را مطرح کردید. در آن دوره مفهوم آزادی هم وجود دارد؟ آیا آزادی در کنار سایر معیارها دیده میشود یا اینکه عدالت را مسیری میدانند که آزادی هم در همان مسیر محقق میشود و این دو همپوشانی معنایی پیدا میکنند؟
در روزنامه صوراسرافیل یا نشریات دیگر به شکل پراکنده مفهوم آزادی را میبینیم. در رساله یک کلمه هم به آن اشاره شده، اما در تنبیه الامه و تنزیه المله نائینی به شکل جدی وجود دارد و در قانون اساسی ۱۳۲۵ قمری نیز به حریت توجه شده است. حریت یا آزادی مسئلهای است که شیخ فضلالله به آن هجمه میکند. به همین دلیل هم سیل مفاهیم مرتبط با آزادی و تبیین نظریه آزادی و جایگشت آن در مبانی دینی در بحثهای آن دوران مشهود است. یکی از کسانی که به این مسئله خیلی خوب پرداخته است اسماعیل محلاتی است؛ اما آزادی به چه شکل است؟ حتی با همان چیزی که علامه نائینی تصویر میکند، آزادی همان تصویری است که امروز جان رالز میدهد. طبق اصل اول رالز یکی از اصول عدالت برابری در حقوق اساسی است. حقوق اساسی هم آزادی بیان، تجمعات، طبع، باور و عقیده است. مجموعه افرادی مانند ثقهالاسلام که در فضای دین هم سنتیتر هستند دیدگاههای اینچنینی دارند. حالا توجه کنید که این نگاه متشرعین و روحانیون است. مسئله آزادی در رسائل و کتب اغلب روشنفکران آن دوره هم بهوضوح دیده میشود و موضوع آزادی در کنار مساوات و عدالت است؛ یعنی عدالت زنجیرهای از آزادی و برابری و حقوق است. وقتی شیخ فضلالله نوری درباره آزادی صحبت میکند میگوید ما عبد و بندهایم و حریت معنادار نیست و در تباین با عبد بودن است. نائینی هم در جواب توضیح میدهد که حریت در چه اصولی هست و به نظر مهمترین مواجهه با آزادی و عدالت در همین دوران برای ما شکل میگیرد.
یک سؤال کلیدی در حوزه عدالت که شما هم به آن اشاره کردید، برداشتهای مختلف از عدالت است. تعریفی که بهطور سنتی از عدالت داریم، بیشتر به امام علی (ع) منسوب است که هر چیز در جای خودش قرار بگیرد. یک استدلال که در مجادلات شیخ فضلالله هم قابلپیگیری است این است که شاه جای خود و رعیت جای خود. چطور است با این تعریف جاافتاده از عدالت در متون مذهبی، عدالت بهصورت تغییر جایگاههای از پیش تعریف شده برای گروههای مختلف اجتماعی مطرح میشود و یکی از پرچمداران آن هم خود روحانیون هستند. آیا تغییر مفهوم صورت گرفته یا مفاهیم قدیمی کنار گذاشته شدهاند؟
در کتاب تشیع و مشروعیت عبدالهادی حائری طرح شده که بین نگاه شیخ فضلالله نوری و علامه نائینی تفاوتی از منظر رویکرد به عدالت نیست و هر دو همان نگاه افلاطونی و سنتی به عدالت که قرار گرفتن هر چیز در جای خود است را دارند. هر جا هم در مقابله با شریعت قرار میگیرند، آن را درون دینی میکنند؛ یعنی علامه نائینی میگوید اگر به مساوات باور دارم، درون دینی است و به معنایی در حال عادلانهتر کردن نابرابریهای موجود در دین هستند. این تصور را دارند که یکسری نابرابریها ذاتی شرع است؛ اعم از زن و مرد، مسلمان و کافر، رعیت و برده. اتفاقاً به نظر میرسد حتی علامه نائینی و امثال ایشان هم متوجه مفهوم عدالت به معنای مدرن نشدند و در چارچوب سنتی این پاسخ را به شیخ فضلالله میدهند که مساوات را در حوزه امور دینی میبینیم و قرار نیست بروندینی شود. هرچند امثال آخوند خراسانی جلوتر میروند. ایشان درباره موضوع قتل یک غیرمسلمان موضع میگیرد و میگوید با توجه به اینکه هر کسی حق حیات دارد فرقی بین مسلمان و غیرمسلمان وجود نیست. برای توضیح بهتر این مطلب خوب است به ماجرایی که همزمان با مشروطه اتفاق میافتد اشاره کنم که طی آن یک زرتشتی کشته میشود و قاتل را قصاص میکنند. اینجا دعوایی شکل میگیرد که چرا باید جان یک مسلمان در ازای یک غیرمسلمان گرفته شود. این یک مناقشه خیلی مهم در رسائل دوره مشروطیت است و میتوان آن را وجه ممیزه افراد قرار داد. فرد دیگری که در این مورد کار کرده است سید جواد طباطبایی است که میگوید علما و روحانیون تا حدودی به موضوع به شکل فلسفی و نظری نگاه کردهاند، اما مسئله امتناع اندیشه در نگاه ایشان باعث شده که بگوید این مفهوم در لفظ است و به پشتیبانهای نظریشان دقت نشده است.
من زمانی دیدگاه ۴۴ نفر از نخبگان آن دوره را چه مشروطهخواه و چه مشروعهگرا و روشنفکران آن دوره را مطالعه کردم و کتابهای آن دوره را بررسی کردم. به نظر من نمیتوانیم به پاسخ یکسانی در این منابع درباره پرسش شما برسیم. دوگانهسازی که یا آدمها سنتی میبینند یا مدرن میبینند و مواجههشان با عدالت از نوع برابری حقوق است به نظر من وجود ندارد و این تنوع نشان میدهد ما تعاریف مختلفی از عدالت داریم. بهطور کلی میتوان برخورد افراد با مسئله عدالت را در چندگروه تقسیمبندی کرد. گروه اول میگویند به دنبال اینهمانی قانون شرع و مشروطه هستند. افرادی مثل شیخ فضلالله یا برخی دیگر از روحانیون صرفنظر از اینکه همان اول به مشروطهخواهان پیوستهاند یا نه، میگویند قانون فقط قانون شرع است و عملاً عدالت هم همانی است که در شرع است. بعد هم حکم ارتداد برای کسانی دادند که غیر این میاندیشیدند. گروه دوم امثال آخوند خراسانی هستند که در فضای شریعت قرار دارند و برای برقراری مفهوم عدالت گفتهاند اگر عدالت مساوات و برابری در برابر قانون است، این قانون یک وجه بروندینی و یک وجه دروندینی دارد. وجه دروندینی دقیقاً همان فضای قانون شرع است، اما آخوند خراسانی قانون را هم معطوف به شرع میداند و هم معطوف به عرف؛ بنابراین میتوانیم قانونی داشته باشیم که احکام را ببیند و در رابطه با جایی که احکام سکوت کرده است، قانون جدیدی را وضع کنیم. درواقع این یک مرحله جلوتر از قبلیها است. ثقهالاسلام در تبریز و موسوی لاری در فارس که حکومت اسلامی نیز تشکیل میدهند و انجمنهای مشروطیت را این افراد راهاندازی میکنند در این گروه قرار میگیرند. گروه سومی هم هستند. اینها هم از روحانیون درمیآیند؛ افرادی مانند اسماعیل محلاتی یا ابراهیم زنجانی که همان روحانی است که حکم اعدام شیخ فضلالله را میدهد. به لحاظ ادبیات اینها روی مفهوم مدرن عدالت کار کردهاند. واعظ که روزنامه جمال بخشی از وعظهای ایشان است از کسانی است که معتقدند معیار عدالت عقل است؛ البته بگویم ما هنوز در حیطه علمای دین هستیم که معتقدند قانون همان شرع است. این گروه سوم معتقدند قانون مبتنی بر عقل است و قوانین عرفی هم وجود دارند، اما شریعت باید تأیید کند. ردپای حقوق، تبدیل رعیت به ملت، آزادی، استحقاق و فرصت برابر در گفتار و نوشتار این گروه قابل شناسایی است. این گروه روی عادلانه بودن قوانین اسلام و شریعت و اینکه در اسلام همه چیزهای خوب موجود است تأکید میکنند ولی میگویند در ابتدا عقل مهم است و قانون برآمده از عقل است که با شرع تأیید میشود.
پس از این افراد روشنفکران به صحنه میآیند. امثال مستشار در یک کلمه و طالبوف در مسالک المحسنین و سفرنامه احمد بسیار تولید محتوا و متن کردهاند. یا تیپهایی مثل رسولزاده و حیدر خان عمواوغلی کسانی هستند که از باکو آمدهاند و احزاب را میشناسند، با دموکراسی آشنایی دارند و بنیانگذاران حزب دموکرات در آن دوره در مقابل حزب اعتدالیون هستند. به عبارتی اجتماعیون و عامیون همان دوره هستند و بهگونهای شروع میکنند درباره جدایی قانون از شرع سکوت پیشه میکنند. به هماهنگی اسلام و دموکراسی اشاره میکنند، اما بهنوعی سکولاریته معتقدند جدایی عرصهها را میبیند؛ بنابراین بحثهایی که در این گروه میبینید کاملاً مبانی مدرن عدالت را مدنظر دارند که رالزی هستند. گروه بعدی آقاخان کرمانی و فروغی هستند که کاملاً از غرب آمدهاند و قانون جدید را مینویسند و به سراغ لائیستیه میروند که دینداری عامل عقبگرد است و باید از سرتا پا غربی شویم. آخوندزاده مستمر نقد دینداران و دینداری میکند.
آیا عدالت به آن چیزی که به معنای مدرن میشناسیم در زمان مشروطه مطرح بوده است؟
به تعاریف جدید که نگاه کنیم میبینیم امثال رالز میگویند حوزههای عدالت داریم و قلمروهای اجتماعی روی معنای عدالت اثرگذارند؛ یعنی تعریف از عدالت نداریم و باید در مختصات خودش شناخته شود. خود رالز میگوید در جوامعی که شهروندی شکل نگرفته و مناسک دینی وجود دارد شاید نتوانیم از عدالت حرف بزنیم. اینها در مفاهیم امروزین عدالت وجود دارد. مطابق همه آن چیزی که از رابرت نوزیک یا فون هایک در حوزه عدالت مطرح کردهاند، انواع عدالت را داریم. عدالت شاخصهای متنوعی دارد و نمیتوانیم عدالت را با یک شاخص بسنجیم. مثلاً عدالت توزیعی در نگاه سوسیالیستی هست که در آن دوران ردپای آن را در دهخدا و رسولزاده و یوسف اعتصامی میتوانیم ببینیم. از یک طرف دیگر در آن دوره سن سیمون در فرانسه مطرح میشده و ترجمه درسهای او در نشریهها هست؛ یعنی آن ادبیات بازتولید میشد. در آن دوره هم مظاهر سنت و هم مظاهر مدرنیته وجود دارد و فقط چرخه غلبه مدرنیته بر سنت در حال شکلگیری بوده است. آن هم از طریق وضع قانون و شکلگیری شورا و مجلس و رأی اکثریت. تا همین امروز هم این دعواها وجود دارد. دعوای متمم قانون اساسی که علما باید نظر بدهند همین امروز در شورای نگهبان هنوز داریم و همان دستهبندیها هنوز هم هست.
در تعریف عدالت شاخصهای مختلفی هست. یک شاخص عدالت بهمثابه انصاف است که رالز و آمارتیا سن مطرح میکنند. رالز سهگانهای را ارائه میدهد که دوتای آن برابری حقوق و برابری فرصتهاست. برابری فرصتها در کارهای رشدیه و دهخدا دیده میشود. همینطور مسئله استحقاق و فضیلت که نه از مبنای طبقه، بلکه از فرصتها میآید، حتی برابری فرصت در ادبیات مستشار که پیش از مشروطه است هم دیده میشود. یک نکته دیگر قانون سوم رالز است که اگر قرار است نابرابری صورت بگیرد، باید در راستای بهبود وضعیت کم برخوردارها باشد؛ یعنی برابری در رفاه را نوعی عدالت میبیند. نوزیک میگوید مبادلات برابر باشد و اگر نابرابری هست آن را ترمیم کنیم. نمیگویم ارجاع به این مفاهیم در آن دوره آگاهانه است، اما اگر دستهبندیها را واقعی ببینیم و از دوگانهسازی مدرن و سنتی دست برداریم که بیشتر متفکران هم همین نگاهها را به مشروطه دارند و همه آدمها را ببینیم و سعی کنیم کل ماهیت و فضای آن دوران را درک کنیم کاملاً میبینیم همه این موارد در آن دوره هست و دوره مشروطه دوره برآمده عدالت در مفهوم مدرن است. مشروطه دوره برآمدن سوژه است که همان شهروند است. فضای گفتمانی که در مشروطه شکل میگیرد شاید آگاهانه نباشد، اما تمام شاخصهایی که امروز سندل و کانو درباره عدالت مطرح میکنند در گروههای آن دوره قابلمشاهده هستند.
شما مثالی از آخوند خراسانی در خصوص حکم قصاص یک مسلمان در برابر قتل یک زرتشتی زدید. واقعیت این است که ما امروز هنوز درگیریهایی درباره مسائل روزمره داریم که میتوان رد آن را در نیازهای دوره مشروطه نیز دید. از برابری حقوق انسان بماهو انسان که مسئله مبتلابه جامعه ماست تا نسبت دین و قانون که به نظر میآید بحث امروز جامعه است، در بیش از یکصد سال پیش هم مسئله ما بوده و بر آن مبنا، جنبش اجتماعی مبتنی بر انقلاب شکل گرفت. چه میشود که روند تحولات در جامعه ما به سمتی میرود که هنوز دچار همان مسائل هستیم؟
من دو مثال میزنم که آن را از آن زمان تا امروز ردگیری کردهام. وقتی شیخ فضلالله نوری درباره لایحه مشروطه حرف میزند میگوید در اسلام مساوات محال است. سایرین هم در دو مورد مساوات را محال دانستهاند: یکی مساوات زن و مرد و دیگری برابری مذهبی است. مابقی برابریها مانند ثروت و قدرت و منزلت را تقریباً پذیرفتهاند. تا امروز هم در بخش زیادی از متفکران ما برابری در ثروت و قدرت تکرار میشود، اما برابری جنسیتی و مذهبی در آن موقع هم محل انکار بوده است. وقتی برابری مذهبی را دنبال کنید به بابیت و بهاییت میرسیم. در آن زمان حتی مخالفان را برای کمارزش کردن بابی میخواندند. این موارد نشان میدهد مسئله از همان ابتدا مطرح بوده است. در دوره پهلوی هم به این موضوعات پرداخته شده است. در زمان فعلی با توجه به قوانین بینالمللی میبینیم در مورد این مسائل کمی سکوت پیشه میشود. بحث نجاست غیرمسلمان کمرنگ شده. اهل کتاب به جای مسلمان آمده و فقط نجاست را درباره غیراهل کتاب میبینند، حتی در این زمینه هم بیشتر سکوت میبینیم، اما مورد زنان مسائل آن دوران تا به امروز ادامه یافته است. خاطرات تاجالسلطنه دختر ناصرالدین شاه را که بخوانید میبینید مسائل امروز ما آن زمان هم وجود داشته است. آگاهیها بیشتر شده، اما قوانین خیلی کم تغییر پیدا کرده.
واقعیت این است که در مفهوم عدالت مواجه با انبانی از نگاههای متکثر هستیم و در هر دوره یک گروه در رأس قرار گرفتهاند که اندیشهها و شاخصهای خودشان را پررنگ کردهاند. در این سیر هم به سمت مدرن شدن پیش نرفتیم. یک دلیل مهم دیگر این است که در موضوع زنان و مردان و مسلمان و غیرمسلمان همیشه یک گروه ذینفع وجود دارد. شیخ فضلالله وقتی شروع به صحبت میکند به ذینفعان هشدار میدهد حواستان باشد خدا به شما یک چیز ماورایی داده و شما دارید رایگان در اختیار دیگران قرار میدهید. ماجرای تفاوتها، مشکلاتی که وجود دارد و نابرابری و تساوی در حقوق در همین ذینفعان است. ذینفعان بسیاری که صاحب قدرت هستند و هیچ اقدامی در راستای تغییر قوانین و قواعد نکردهاند. در مورد زنان و مردان هم چون معمولاً قانونگذار مرد است و نفع او در این است که زن محدودیت داشته باشد، تغییرات حقوقی و قانونی اتفاق نیفتاده است؛ یعنی اگر دستهبندیهای عدالت را همگام با ذینفعان در قدرت بدانید میبینید همیشه ذینفعان از عدالت مهمتر بوده است و ذینفعان هم همیشه هستند. خروج از این عرصه نیازمند اتحاد ذینفعان بیشتر است. مثلاً برخی مکاتب میگویند باید گروههای هویتی را بیشتر جدی بگیریم و گروههای اجتماعی را صدادار کنیم تا اقلیتها هم نمایندگی پیدا کنند. مهمترین راه حرکت در این مسیر است تا بتوانیم ذینفعان متکثر را کنار هم جمع کنیم و قواعد را تغییر دهیم.■