بدون دیدگاه

بازگرداندن اعتماد به بازار سرمایه

حمیدرضا عریضی

مقام رهبری در دیدار با رئیس‎جمهور منتخب تأکید کردند دولت باید به‌گونه‌ای عمل کند که بازگردانی اعتماد به دولت سرلوحه اقدامات او قرار گیرد. هرچند در شکل کلی این بیان کاملاً اقناکننده و درست است، اما مضمون‌های مکنون در آن عبارت است از:

  1. پذیرش این امر که اعتماد مردم به دولت تا حد زیادی از دست رفته است.
  2. دولت باید به‌طور فعال سیاست‌هایی را پیشه کند که بتواند به کمک آن‌ها این اعتماد را به مردم بازگرداند.
  3. دولت پیشین تا اندازه زیادی در از دست دادن این اعتماد مقصر است.

در این مقاله تلاش خواهم کرد نشان دهم دلیل اینکه مردم دولت را در مشکلات بورس مقصر می‌دانند تا حد زیادی مربوط به نظریه توطئه است و جنبه‌های روان‌شناختی آن را بررسی خواهیم کرد. اگر دولت سعی کند به‌صورت فعال اعتماد مردم به بورس (در این حیطه خاص) را بازگرداند، نه‌تنها ممکن است در این کار موفق نشود، بلکه نتایج کاملاً معکوسی هم داشته باشد، به‌طوری‌که هم بورس سقوط سهام را تجربه کند و هم اعتماد مردم بیش از گذشته از دست برود و تبعات کاملاً منفی به دنبال داشته باشد.

در نظام سرمایه‌داری نظم خودجوشی وجود دارد که هرگاه در آن دخالت شده و دولت نقش‌های فعال‌تری را به عهده گرفته زمینه را برای نظریه توطئه گشوده است. بر اساس این نگاه توطئه‌ای همه اموری که وضع اقتصادی مردم را بدتر کرده است حاصل توطئه‌هایی است که دولت آن‌ها را اجرایی کرده است، بنابراین نظام اقتصاد کینزی که دخالت بیشتر دولت در امور اقتصادی را توصیه می‌کند باید به کناری نهاده شود و دولت حداقل دخالت‌ها را در اموری مانند بورس داشته باشد. بسته ۳+۷ که در انتهای دوره روحانی ارائه شد این دیدگاه را به‌طور ضمنی تقویت کرد که دولت می‌تواند بر بورس تأثیرگذار باشد و به‌طور ناخواسته این دیدگاه را ایجاد کرد که دولت می‌تواند با تزریق پول به بازار سهام آن را نجات دهد؛ امری که کاملاً خطاست یا می‌تواند سپر تورمی ایجاد کند با اصول علم اقتصاد در تناقض است یا برای مردم این سؤال را پیش می‌آورد که اگر چنین دخالت‌هایی تا این حد مؤثر است؛ چرا دولت زودتر این فعالیت‌ها را انجام نداده است. نگارنده این سطور به‌طور دقیق نشان داده است نقش دولت روحانی در بازار سهام نه‌تنها در جهت استدلال‌هایی نیست که علیه آن مطرح می‌کنند، بلکه حتی کاملاً در جهتی معکوس مطرح است که اینک به آن بیشتر می‌پردازیم.

نظریه توطئه نظریه‌ای است که در روان‌شناسی کاملاً قابل‌بحث است. اخیراً ریچارد آلن فریدمن، روان‌پزشک بالینی، نشان داده است این نظریه چگونه می‌تواند از سوگیری‌های شناختی و استدلال‌های غلط ناشی شود. ویژگی فریبنده‌ای که در این نظریه وجود دارد آن است که به‌طور شگفت‌انگیزی برای بیشتر مردم کاملاً شدنی و امکان‌پذیر است. باید توجه کرد این نظریه محمل دیدگاه‌های مردم درباره نقش دولت روحانی در بازار بورس بوده است.

بر مبنای نوشته ریچارد آلن فریدمن، پرسشنامه‌ای طراحی کردم و در یک نمونه ۱۵۰ نفری از افرادی که در بورس شرکت فعال داشتند خواستم که در مورد آن سؤالات نظر دهند. جالب این بود که تمام دیدگاه‌ها معطوف به درست انگاشتن نظریه توطئه بود. از آنجا که نظریه توطئه را می‌توان گونه‌ای پارانویای عمومی در نظر گرفت می‌توان آن را مبنای از دست رفتن اعتماد مردم دانست.

مهم‌ترین ویژگی نظریه توطئه، سادگی آن است که افراد را از پرداختن به دلایل زیربنایی و پردازش ‎‌شناختی نجات می‌بخشد. فیسک و تیلور نشان دادند حتی اگر همه اطلاعات مورد نیاز در اختیار افراد وجود داشته باشد تا بتوانند به‌طور دقیق دلایل یک امر اجتماعی را پیدا کنند، آن‌ها از شیوه‌های سرراست و مبتنی بر شهود استفاده می‌کنند و به کار پیچیده پردازش‌ شناختی همه اطلاعات نخواهند پرداخت. مفهوم واژه یافتار۱(یادداشت ۱) به‌خوبی نشان می‌دهد افراد به‌جای آنکه از استدلال و پردازش شناختی اطلاعات استفاده کنند، راه‌های میانبری را ترجیح می‌دهند که آن‌ها را به دلیل واقعی امور اجتماعی نمی‌رساند. مثلاً این دیدگاه که دولت در اوج بازار سهم‌هایی را می‌فروشد و از آن‌ها نفع می‌برد و این نفع را به زیان اشخاص حقیقی انجام می‌دهد در میان نمونه پژوهش نگارنده به‌عنوان دلیل واقعی ضرر و زیان بسیاری از افراد در بورس مطرح شده بود. در این دیدگاه همچنین این تصور وجود داشت که دولت منتظر مانده است که این سهام افول کند، در موقع مورد نظر مجدداً دارایی‌های مردم را به نفع خویش تملک کند و در این کشاکش دولت بیشترین سود را می‌برد.

همان‌طور که نگارنده قبلاً نیز نشان داده است هرگز مردم به دعوت دولت وارد بازار بورس نشدند. دلیل آن این است که در دعوت‌های متناظر از قبیل نخریدن ارز یا سکه مردم به خواسته دولت توجهی نکردند و در آن بازارها وارد شدند؛ چراکه تصور می‌کردند که بازده سرمایه‌گذاری آن‌ها در آنجا زیاد است و ریسک ضرر در آن اندک است؛ بنابراین نمی‌توان تصور مردم در این دو موقعیت به‌گونه‌ای کاملاً معکوس عمل کرده باشند. به نظر می‌رسد مردم به دعوت دولت توجهی نداشتند و در این زمینه نیز تصور می‌کردند که بازده سرمایه‌گذاری آن‌ها بالا و ریسک این معامله پایین است. نظری که البته درست بود و تحلیل‌های متفاوت نشان داده است افرادی که با دانش یا مهارت کافی وارد این بازار شده‌اند توانسته‌اند بازده سرمایه‌گذاری خود را حتی بیش از سکه و ارز تأمین کنند.

تحلیل‌های دقیق نشان داده است دولت در این زمینه به‌درستی عمل کرده و در زمانی که کسری بودجه و رشد نقدینگی حاصل از آن وجود داشته است و به‌خصوص با ورود کرونا بازار سرمایه را به‌صورتی فعال گسترش داد؛ کاری که در همه کشورهای پیشرفته جهان عیناً انجام شد.

تصور عمومی این بود که دولت، هم سهام فروخته و هم توانسته از این طریق درآمد مالیاتی کسب کند. همان‌گونه که گفته شد یک جنبه علیتی دادن به رویدادهایی که پیش می‌آید بیشتر مردم را متقاعد می‌کند که در پس همه این‌ها توطئه‌ای وجود دارد و این توطئه به ضرر آن‌ها شده است. ضرری که نه ناشی از نقش دولت که کار خود را به‌درستی انجام داده است، بلکه به ناتوانی بیشتر مردم و نیز دانش ناکافی و مهارت اندک آن‌ها در انتخاب بازار مورد نظر بوده که نتوانسته‌اند بین بازار سودآور و غیرسودآور تفکیکی قائل شوند؛ البته کارگزاران و سبدگردانان در این زمینه ممکن است منافع خود را به منافع کارفرمایان خود که همان مردمی هستند که به آن‌ها اعتماد کرده‌اند ترجیح داده باشند که این مشکل جنبه فرهنگی دارد. درواقع ایجاد اعتماد، حلقه اصلی در سرمایه اجتماعی است که در هر سه نظریه مهم سرمایه اجتماعی یعنی نظریه پوتنام،۲ نظریه کولمن۳ و نظریه فوکویاما۴ موردتوجه است، آدلر۵ مفهوم مهم گرایش اجتماعی۶ را عرضه کرده است که در پیوند با سرمایه اجتماعی نشان می‌دهد که سودآوری اقتصادی در جهان سرمایه‌داری تا حد زیادی منوط به آن است که این نظام بتواند به منافع همه جامعه توجه کند. اتفاقاً کرونا نشان داد پرداختن به منافع دولت‌ها مستقل از منافع جهان ممکن است به ضرر همان دولت‌هایی باشد که بر اساس منافع فردی عمل کرده‌اند. به این معنی که کشورهای فقیر چون نمی‌توانند واکسیناسیون خود را به‌طور کامل و درست انجام دهند اپیدمی را مجدداً به جهان سرمایه‌داری و پیشرفته وارد می‌کنند؛ بنابراین در جهان امروز مقدم دانستن منافع فرد بر منافع جامعه یا منافع ملی یک کشور بر منافع جهان نمی‌تواند توجیه درستی باشد.

بی‌اعتمادی مردم به دولت می‌تواند ناشی از پردازش‌های غلط اجتماعی باشد. مثلاً عموم مردم تصور می‌کنند آمارهایی که دولت درباره آمار فوتی‌های کرونا ارائه می‌دهد دروغ است، در حالی که دولت اذعان می‌دارد این آمارها مبتنی بر مرگ کسانی است که پس از تشخیص کرونا در بیمارستان فوت می‌کنند و به‌عنوان بیمار کرونایی ثبت می‌شوند. باید توجه داشت این شیوه درستی است و نمی‌توان دولت را به دروغ‌گویی متهم کرد. اطلاق دروغ‌گویی به دولت راه را به نظریه توطئه می‌گشاید، زیرا همواره در پس دروغ توطئه وجود دارد. هرچند این آمار، آمار درستی نیست. از آنجایی‌که تشخیص بیماری کرونا از طریق تست PCR در ایران از طریق ابزار فرسوده‌ای است که احتمال خطای بالایی دارد و با قیمت بالا نیز انجام می‌شود بنابراین بسیاری از مردم هنگامی‌که درمی‌یابند افراد خانواده آن‌ها دچار این بیماری شده‌اند و علائم در آن‌ها دیده می‌شود آزمایش انجام نمی‌دهند و بنابراین مرگ‌های بی‌صدایی رخ می‌دهد که ثبت نمی‌شود. در اینجا دولت درواقع قصد پنهان کردن آمار را ندارد، اما نمی‌تواند واقعیت را بر پایه سنجش‌های دقیق اعلام کند. هلاکویی، اپیدمیولوژیست برجسته دانشگاه تهران گفته که این آمار را ضرب در هفت کنید تا نتیجه مرگ‌های دقیق به ‌دست آید و معاون وزیر بهداشت این ضریب را حداقل دو در نظر گرفته است. اگر ما این گزاره را در نظر بگیریم که دولت آمار کرونا را دروغ اعلام می‌کند، مبتنی بر نظریه توطئه عمل کرده‌ایم که دولت می‌خواهد به‌عمد اطلاعاتی را از مردم پنهان کند. طبیعی است در چنین مواقعی بی‌اعتمادی نسبت به دولت افزایش می‌یابد. وظیفه دولت در اینجا دقیقاً همان کاری است که معاون وزارت بهداشت کرده و می‌گوید چرا این سازوکار به تعداد دقیق بیماران کرونا منجر نمی‌شود. در مورد بورس نیز دولت باید به همین‌گونه عمل کند و اطلاعات لازم را در اختیار مردم قرار دهد.

همان‌طور که ریچارد آلن فریدمن نشان داده است نه‌فقط ساده‌بینی و شرطی شدن، بلکه پاداش‌هایی که افراد از نظریه توطئه به‌ دست می‌آورند نیز آن‌ها را به این امر سوق می‌دهد. در بسیاری از موارد نظریه‌های توطئه می‌توانند برای افراد پاداش را نیز به همراه داشته باشد. چندی پیش مردم از ضرر و زیانی که از بانک‌های اعتباری به آن‌ها رسیده بود به قوه قضائیه شکایت کردند و یک قاضی مشهدی حکم داد دولت خسارات آن‌ها را جبران کند؛ حکمی که بی‌نهایت ظالمانه بود، زیرا دولت هیچ نقشی در ضررهای مردم نداشت و به‌تبع آن مردم تصور کردند این پاداش را می‌توانند مجدداً در سرمایه‌گذاری خود در بازار بورس داشته باشند. شاید به هنگام محاسبه بازده سرمایه و ریسک هیچ عاملی به این اندازه آن‌ها را تشویق نکرده باشد که در بازار بورس سرمایه‌گذاری کنند. دلیل این کار را می‌توان از گرایش مردم به رمزارزها دید. اکثر مردم هنگامی‌که دریافتند بازده سرمایه آن بسیار بالا و چند هزار درصدی است، توجهی به دارایی مبهم پایه آن نکردند. در اینجا روش تحلیل سرمایه با تحلیل بازار کالا، سهام یا اوراق متفاوت است و هیچ مبنای تحلیلی روشنی نیز ندارد. چرا مردم به رمزارزها توجه بالایی نشان دادند؟ غیر از اینکه تصور می‌کردند که بازده آن بالا و ریسک سرمایه‌گذاری در آن پایین است.

بنابراین باید توجه کرد که ورود مردم به بورس بر مبنای دعوت دولت صورت نپذیرفت. هنگامی‌که دولت هشدار می‌داد با ورود سکه به بازار قیمت آن را کاهش می‌دهد یا اینکه دلار به دلایلی با افت قیمت مواجه خواهد شد مردم توجه چندانی به آن نکردند و هیچ تفاوتی با مواقع قبل در استقبال از این دو عامل برای تضمین پایداری سرمایه خود نشان ندادند. فرمایش مقام رهبری البته به‌طورکلی درست است که مردم اعتماد خود را به دولت به‌طورکلی از دست داده‌اند، اما باید تحلیل سخنان ایشان را در هر بخش اختصاصی به‌طور مجزا و بر مبنای واقعیات مربوط به آن بخش‌ها انجام داد که در این مقاله به بخش بورس پرداخته شده است.

همان‌طور که آلن فریدمن نشان داده است نظریه‌های توطئه معمولاً دو ویژگی اساسی در سیاست‌گذاری اجتماعی دارند: نخست آنکه همه آن‌ها به‌طور شگفت‌انگیزی ساده و مبتنی بر عقل سلیم است که آن‌ها را باورپذیر می‌کند و طبیعت انسان‌ها به‌گونه‌ای ‌است که گزاره‌هایی را که باورپذیرند به‌آسانی می‌پذیرد و با تفکر نقاد با آن‌ها روبه‌رو نمی‌شود. دوم اینکه نظریه‌های توطئه سیاست‌گذاری اجتماعی را با مشکلات مدیریتی جایگزین می‌کند. به این معنی که تصور می‌کنند مدیرانی که توان یا هوش بالایی داشته و دانش و مهارت بالایی دارند می‌توانند اقتصاد را به‌خوبی هدایت کنند. هرچند کنش این افراد برای هدایت اقتصادی مهم است، اما مهم‌تر از آن ساختار اقتصادی در جامعه است که کمتر نیاز به کنش این افراد را ایجاب می‌کند و ساختاری بیمار است. نباید اشتباهات سیاست اجتماعی را با مشکلات مدیریتی یکسان دانست و به‌گونه‌ای این دو خلط شوند و مشکلات اقتصادی تماماً به گردن مدیران اقتصادی جامعه بیفتد؛ البته همان‌طور که مارکس گفته است اقتصاد زیربنای سیاست است، اما در جوامعی مثل ایران این سیاست است که نقش اصلی را در اقتصاد ایفا می‌کند. نمونه آن انتخاب وزیر اقتصاد در کابینه آقای رئیسی است که کوچک‌ترین تحصیلاتی در زمینه اقتصاد ندارد و از این دانش بی‌بهره است. هنگامی‌که او در مقابل مسعود نیلی اقتصاددان در شبکه دو تلویزیون به مناظره نشست مدعی شد که بازده سرمایه‌داری در ایران از چین که بالاترین رشد اقتصادی در جهان را داراست بیشتر است. مسعود نیلی در پاسخ دو بار این گفته او را تکرار کرد و او با اعتماد به نفس زیادی آن را تأیید کرد. این گفته آن‌چنان برای نیلی حیرت‌انگیز بود دم از سخن گفتن فروبست، زیرا گفت‌وگو با افرادی که تا این اندازه از واقعیات اقتصادی جامعه دور باشند مشکلی را حل نمی‌کند. حال تصور کنید سکان بورس در آینده در اختیار این وزیر قرار می‌گیرد.

مثلاً درباره زیربنا بودن سیاست در بورس کافی است به تأثیر پیوستن ایران به برجام فکر کنیم. اگر بازگشت به برجام صورت بگیرد، گروه‌هایی نظیر شرکت‌های خودروسازی، شرکت‌های بیمه، لیزینگ و صنایعی که تحت تأثیر تحریم بودند رشد خواهند کرد که نتیجه آن فعال شدن بازار بورس در این بخش‌ها و نیز بانک‌ها خواهد بود، اما اگر بازگشت به برجام صورت نگیرد، در آن صورت بازار با اولویت سهام دلارمحور توسعه خواهد یافت و انتظارات تورمی و افزایش ارزش جایگزینی و نیز افزایش نرخ ارز تأثیر خود را بر بازار سهام خواهد گذاشت. تأثیر سیاست بر بازار سهام بسیار زیاد است و در تعیین این سیاست‌ها معمولاً دولت نقش چندانی ندارد. می‌توان دولت را به ایگو۷ در نظریه روانکاوی فروید تشبیه کرد که ضعیف‌ترین موجود در این نظام است، زیرا هم سوپرایگو۸ و هم اید۹ و اصل واقعیت بر آن حکم‌فرمایی می‌کند. دولت هنگامی‌که تعیین‌کننده سیاست کلی جامعه نباشد، در این زمینه‌ها نمی‌تواند مسئول شمرده شود. بسیاری از ناکامی‌های دولت روحانی در بازار سرمایه کاملاً تابع سلطه سیاست بر اقتصاد در آن دولت بود که در تعیین آن نقش چندانی را نمی‌توان برای دولت او قائل شد.

به نظر نگارنده، انحصار شرکت‌های کارگزاری در بازار سهام سبب شده منافع آن‌ها با منافع افرادی که نماینده آن‌ها هستند و نیز بیشتر به دلیل نداشتن مسئولیت اجتماعی که در جامعه ما بسیار ضعیف است به ضرر افرادی منجر شود که در این بازار حضور یافته‌اند. بسیاری از افراد به ‌جای اعتماد به این کارگزاران که در جوامع پیشرفته امری معمول است خود رأساً تمام تحلیل‌های فنی و بنیادی را انجام دادند و بر اساس مهارت‌های اندک در بازار بورس باقی ماندند یا به فروش سهام خود دست زدند؛ برای بازسازی اعتماد مردم به کارگزاران باید مجوز آن‌ها از حالت انحصاری خارج شود. از این طریق می‌توان کارگزاران را در بازار رقابتی وارد کرد. برودل، مورخ بزرگ مکتب آنال، تصور می‌کرد نظام‌های سرمایه‌داری همواره با انحصار عمل می‌کنند و به جنبه رقابتی وارد نمی‌شوند. دیدگاه‌های برودل در بازار سرمایه در جهان منجر به آن شد که مجوز انحصاری کارگزاری‌ها در تأسیس به کناری نهاده شوند و به بازار رقابتی وارد شوند. این بازار رقابتی سبب می‌شود آن‌ها خدمات خود را بهبود ببخشند و در قالب فنّاوری‌هایی که در حوزه آنلاین وجود دارند به‌خصوص تحلیل، گزارش‌دهی مطلوب، کاهش کارمزد و تخفیف به جذب سرمایه‌گذاران در بازار بورس بپردازند.

تصورات توطئه‎آمیز برای انسان نوعی آگاهی و هشیار بودن و گوش‌ به ‌زنگی ایجاد می‌کند تا انسان بتواند با خطرات مقابله کند و در طول میلیون‌ها سال در ذهن انسان تکامل یافته است، بنابراین افرادی که آموزش بالاتری دارند می‌توانند خود را از سوگیری‌های شناختی که به نظریه توطئه می‌انجامد دور کنند. درواقع نظریه توطئه نظریه‌ای برای همه‌چیز است، به‌گونه‌ای که افراد می‌توانند همه‌چیز را با نظریه توطئه توضیح دهند. در فیلم پیشتازان فضا شخصیتی به نام اسپایک چنین رویکردی را در رفتار و کردار و گفتار خود نشان می‌داد. در دوران مدرن افرادی که تحصیلات پایین‌تری دارند معمولاً نظریه‌ای دارند که همه‌چیز را با آن می‌توانند توجیه کنند. بورس در معرض این نظریه قرار دارد و بنابراین افرادی که می‌توانند برای بورس سیاست‌گذاری کنند حتماً و حتماً باید کمترین مداخله را در آن داشته و از ایجاد یک نظام دستوری در بورس اجتناب کنند تا زمینه پذیرش نظریه توطئه در بورس را به حداقل برسانند.

محسن رضایی چهره‌ای که مدعی دانش اقتصادی است و اینک به معاونت ابراهیم رئیسی رسیده است درباره سازمان بورس نظریه توطئه‌ای را طراحی کرد که اتفاقاً خیلی تأثیرگذار بود. این نوع نظریه‌ها اعتماد مردم بورس را از میان می‌برد. در دوران کرونا این تصورات توطئه‌آمیز به سطح بسیار بالایی رسیده‌اند و نوعی اینفودمی را در مقابل پاندمی ساخته‌اند که سازمان بهداشت جهانی نسبت به آن هشدار داده است. تصورات توطئه‌آمیز معمولاً با فقدان دانش همراه است و کسانی که در زمینه‌ای دانش ندارند معمولاً این فقدان دانش را با تصورات شهودی خود جبران می‌کنند و با مسائل پیرامونی خود به‌گونه‌ای توطئه‌آمیز برخورد می‌کنند. مثال دیگر دیدگاه مردم نسبت به mRNA است که ساخت بهترین واکسن‌های ضد کرونا از قبیل فایزر با آن انجام گرفت. با وجود اینکه فایزر توانست در بسیاری از کشورهای دنیا از قبیل هلند و انگلستان تأثیرگذار باشد، به‌نحوی‌که در آمستردام پایان کرونا را جشن گرفتند و بازی‌های فوتبال جزیره با بیش از ۶۰ هزار تماشاگر بدون ماسک و بدون رعایت فاصله اجتماعی برگزار می‌شود. بسیاری از افراد این تصور را دارند که واکسن می‌تواند ژنوم آن‌ها را تغییر دهد، درصورتی‌که به لحاظ علمی پس از اینکه سلول‌ها اطلاعات زیستی mRNA را خوانده و به پروتئین اسپایک ویروس ترجمه می‌کنند بلافاصله mRNA تجزیه شده و پروتئین تولیدشده در سیستم ایمنی واکنش ایجاد می‌کند و بنابراین نمی‌تواند کوچک‌ترین تأثیری بر ژنوم داشته باشد. با این حال درباره این واکسن حداقل سه نظریه توطئه ساخته شده ‌است.

  1. واکسن به انسان ویروس کرونا را منتقل می‌کند و آن‌ها را بیمار می‌سازد.
  2. واکسن mRNA سبب تغییر در DNA می‌شود.
  3. آنکه از همه بیشتر رواج یافت اینکه تراشه میکروسکوپی در واکسن mRNA قرار داده‌ شده و می‌تواند انسان‌ها را به سربازان بیل گیتس تبدیل کند.

هرچند هر سه این نظریه‌های توطئه نادرست است، اما در جهان کنونی برای پذیرش آن‌ها به‌خصوص از ناحیه کسانی که اطلاعات زیست‌شناسی و ایمنی‌شناسی ندارند بسیار محتمل است. مثلاً بیل گیتس برای نقشی که افراد تابع نظریه توطئه تصور می‌کردند در ساخت این واکسن دارد ده‌ها بار به مرگ تهدید شد. از سوی دیگر طرفداران نظریه توطئه با شواهد ارائه‌شده علمی قانع نمی‌شوند. بسیاری از مردم اقبال خوبی به کنفرانس‌های شبه‌علمی دارند که بر مبنای آن شواهدی ارائه می‌شود که زمین به‌صورت تخت است و همه شواهدی را که از مشاهده زمین از فضا دال بر کرویت زمین است نادرست می‌دانند. این نوع نظریه توطئه به‌صورتی رابطه‌ای را بین عناصر ترسیم می‌کند که در عالم واقع آن رابطه وجود ندارد. ویلیوت ارنسون آن را نظریه همبستگی خیالی خوانده است مثلاً در رابطه با بورس این تصور وجود دارد که رابطه بورس و سود حاصل از بازده سرمایه‌گذاری از آن با دولت پیوند عمیقی دارد و دولت می‌تواند این رابطه را به نحوه دلخواه خود تغییر دهد.

در بورس معمولاً چرخش پول از یک بخش به بخش دیگر که به‌صورت نظمی خودجوش صورت می‌گیرد، گاهی به اراده افرادی نسبت داده می‌شود که دنبال سودجویی هستند. برای مثال در زمان نگارش این مقاله به‌یک‌باره نقدینگی وارد گروه ساختمانی‌ها و محصولات فلزی شد. آیا در تحلیل این موضوع باید دنبال دست‌های پنهان و تئوری توطئه بود؟ خیر. مسئله عبارت از آن است که ذخیره سود در کنار چرخش پول در بخش‌های مختلف سبب می‌شود گاهی برخی از صنایع و شرکت‌ها در بورس فعال نباشند و سایر صنایع سرمایه‌ها را جذب کنند. مشکل اساسی آن است که افراد در پرتو این رویکرد اعتماد خود به بازار سرمایه را از دست دادند و در گفت‌وگو و تعامل با بقیه افراد، اعتماد آن‌ها را نیز زایل می‌کنند و بنابراین باید به مردم آگاهی لازم را در مورد عملکرد بورس داد.

خوشبختانه وضعیت بورس در شرایطی که این مقاله نگاشته می‌شود به‌نسبت وضعیت مناسبی است. با این حال سهامداران هنوز از خاطره بازار پس از تخلیه حباب در سال گذشته رنجیده‌خاطرند و کاهش بیش از ۴۷ درصدی آن را در ۱۹ مرداد ۹۹ به یاد دارند. ممکن است سقف شاخص ۲ میلیونی بورس تا پیش از پایان سال در این مسیر مجدداً تجربه شود، اما نگارنده تصور می‌کند رشد اخیر موجب سازگاری نسبی قیمت با ارزش بنیادی در بیشتر سهم‌ها بوده و تداوم این مسیر در کوتاه‌مدت با چالش روبه‌رو شود. به این ترتیب باید تصور کرد نتیجه‌گیری درباره وضعیت بورس هنوز زود است و باید منتظر تغییرات آتی ماند. پیشنهاد می‌شود کسانی که در بورس حضور دارند با آگاهی‌های نسبی بیشتر و تحلیل‌های بنیادی به حضور خود در بورس تداوم دهند و دولت نیز از نقش دستوری دوری گزیند تا بتوان بورس نسبتاً خوبی را در سال کنونی داشت.

باید توجه داشت چهار عامل مهم در فعالیت‌های بازار سهام نقش دارد که یکی قیمت‌های جهانی است که دولت نمی‌تواند در مورد آن چندان کاری انجام دهد، اما در مورد نرخ ارز، ارزش‌گذاری سهام و سیاست‌های پولی نقش دولت بسیار مهم است. کسری بودجه دولت مهم‌ترین عامل رشد پایه پولی و نقدینگی است. در بهار سال ۱۴۰۰ دولت روحانی در آخرین روزهای خود بیش از ۵۵ هزار میلیارد تومان از کسری بودجه را با استقراض از بانک مرکزی تأمین کرد؛ بنابراین نوع برخورد دولت در سیاست‌های پولی می‌تواند در بازار سهام تأثیرگذار باشد. از سوی دیگر ارزش‌گذاری سهام نیز تابع نقش دولت و سیاست‌های کلی اقتصادی آن است. مثلاً در مقاطعی که انتظار افت ارزش ریال وجود دارد یا انتظارات تورمی بالاست خرید سهام در بازار سرمایه به‌ویژه در صنایع کالایی، به‌عنوان نوعی از دارایی که بازدهی غیرریالی آن تقریباً ثابت می‌ماند، قابل‌توجیه است و بنابراین سرمایه‌گذاران معمولاً سود کمتر نسبت به متوسط تاریخی را برای آن می‌پذیرند و قیمت‌های بالاتری برای خرید سهام در بازار سرمایه می‌پردازند.

آخرین تلاش روحانی در مورد نرخ ارز در زمستان ۹۹ و بهار ۱۴۰۰ در توسل به روش نادرست جبران کسری بودجه از محل پول پرقدرت سبب شد نرخ ارز نیز به‌تدریج رشد کند بنابراین پارامترهایی که دولت در آن نقش دارد مانند نرخ ارز، سیاست‌های پولی و ارزش‌گذاری سهام را باید در نظر گرفت و به‌صورت جزئی و تخصصی فعالیت‌های دولت در بورس را رصد کرد.

اشکال مهم نظریه توطئه آن است که ما را از پرداختن به جهت درست مسئله بازمی‌دارد و به قول فریدون آدمیت مسیر تحلیل‌ها را به آدرس غلط می‌کشاند، بنابراین برای بررسی دقیق نقش نادرست دولت در بورس باید به‌صورتی عینی مثال ارائه کنیم. در اینجا دو مثال آورده شده است: نخست، نظام دستوری دولت در اقتصاد بورس؛ و دوم، قوانینی که مسئول بورس به‌عنوان نماینده دولت می‌تواند وضع کند و نقش نادرستی را ایفا کند. در مورد نظام دستوری کافی است به تأثیر محدودیت‌هایی که دولت برای سه شرکت اصلی خودروسازی در ایران ایجاد کرد اشاره شود که سهام آن‌ها را با شکست و ضرر مالی روبه‌رو ساخت که نتیجه و تبعات آن دامن‌گیر افرادی شد که سهام این شرکت‌های خودروسازی را خریداری کرده بودند. زیان انباشته این بنگاه‌های اقتصادی بر اساس آخرین صورت‌های مالی منتشرشده تا پایان بهار ۱۴۰۰ به ۵۶ هزار میلیارد تومان رسیده است.

خوشبختانه در روزهای اخیر، سهام خودروسازی علائم مثبت رشد را نشان می‌دهد که احتمال بازگشت به شرایط آرمانی آن‌ها در زمستان ۱۳۹۴ را به خاطر می‌آوردکه تا اوایل سال ۱۳۹۵ نیز ادامه داشت. در آن زمان به دلیل برجام سهام خودروسازی بازار خوبی را تجربه کرد. مثال دیگر تعیین دامنه نوسان بورس است که سبب شده بود هیجانات منفی در بورس ایجاد شود و تعلل سیاست‌گذار در حذف دامنه نوسان سبب تحلیل‌گریزی و ایجاد هیجان در آن شده بود که برای بازار بورس بسیار مخرب است و به همین دلیل در ادبیات بورس به آن ویروس هیجان‌ساز می‌گویند. وجود دامنه نوسان مهم‌ترین عاملی است که اثر خود را به شکل افزایش هیجان و درنتیجه ابرنوسان قیمت‌ها به‌صورتی مخرب بر بورس اعمال می‌کند.

هنگامی‌که سیاست‌گذار اصلی دولت در بورس استعفا داد و سکان بورس به دست جانشین او افتاد که پایان‌نامه دکترای خود را در زمینه بورس در دانشگاه تربیت مدرس نوشته بود، تصمیم نادرستی گرفت که به‌ جای درمان این درد مزمن تأثیرات مخرب بیشتری بر بورس اعمال شد؛ تصمیمی با نام دامنه نوسان نامتقارن. در این تصمیم دامنه نوسان منفی بورس کوچک‌تر از دامنه نوسان مثبت تعریف شد. با این هدف که چهره منفی بازار را کمتر کند و باعث کاهش کمتر از واقع شاخص کل شود. این دامنه نامتقارن بورس که هیچ تجربه قبلی جهانی نداشت و کاملاً ایده‌ای انقلابی و بی‌سابقه بود، برعکس تأثیر منفی در بورس گذاشت که ناگزیر همان سیاست‌گذار به سیاست قبلی دامنه نوسان متقارن  بازگشت. در اینجا تغییر سیاست (نامتقارن کردن دامنه بورس) بود که تأثیر منفی بر بازار سهام گذاشت. این تصمیم در حالی اتخاذ و چند ماهی نیز اجرایی شد که افراد مجرب در بورس و ازجمله نگارنده اصرار بر حفظ آن را نادرست می‌دانستند و بالاخره تغییر سیاست به‌گونه‌ای اعتراف ضمنی در غلط بودن این تصمیم بود؛ بنابراین نمی‌توان نقش دولت را در بسیاری از جهت‌گیری‌های نادرست در بورس انکار کرد، اما این با نظریه توطئه که عوام به آن باور دارند متفاوت است. یکی از مشکلاتی که دولت در بورس دارد ادعاهایی است که به‌نوعی گفتاردرمانی تبدیل شده که بسیار شناخته شده است و نظریه توطئه را تقویت می‌کند، درحالی‌که دولت نمی‌تواند به‌واقع قیمت‌ها را مدیریت یا روند نزولی آن را کنترل کند. گفتن اینکه چنین کارهایی از دولت برمی‌آید اعتماد جامعه نسبت به نقش دولت را تخریب و نظریه توطئه را تقویت می‌کند. هرگاه چنین گفتارهایی به عمل درنیایند، نشان از سستی و عمل نکردن دولت دارد. در عین حال دولت باید در تمامیت خود برای بورس ثبات رویه را در پیش بگیرد. در دولت روحانی دیده شد که تضادهای بین وزارت اقتصاد و نفت بر سر عرضه یک صندوق چگونه بر بورس تأثیر منفی گذاشت.

 

یادداشت ۱: یافتار از کلمه یافتن که ارشمیدس هنگام رفتن به حمام و کشف مسئله مهمی با این کلمه از حمام خارج شد که در تاریخ علم مشهور است گرفته شده ‌است و یک کلمه یونانی است به معنی پاسخی که افراد به مسئله‌ای می‌دهند که ممکن است از راه پردازش دقیق و فنی و صورت‌بندی مسئله پدید آمده باشد یا از راه‌های میانبر۱۰ عمل شده باشد. معمولاً راه‌های میانبر به نتیجه خوبی نمی‌رسد، زیرا انسان نمی‌تواند امر یافتن پاسخ را به‌درستی و خوبی ماشین انجام دهد.■

پی‌نوشت:

  1. heuristic
  2. Putnam
  3. Coleman
  4. Fukuyama
  5. Adler
  6. Social interest
  7. igo
  8. super igo
  9. identification
  10. shortcut

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط