فرید دهدزی
رضا پهلوی در میزگردی در شبکه منوتو در ۲۶ دیماه ۱۴۰۱ در گفتوگو با تینا قاضیزاده مطالبی را بیان کرد که نهتنها نافی اصل استقلال ملّی است که مصداق بارز ترویج وابستگی و تحریک بیگانه به مداخله در کشور است. انتخاب روز ۲۶ دیماه، سالروز گریز محمدرضا پهلوی از میهن، برای بیان نظرات فرزند ایشان هم جای درنگ دارد!
زاویه نقد مجاهدین خلق
در میانه گفتوگوی چهلدقیقهای، از رضا پهلوی در مورد سازمان مجاهدین پرسش میشود. پرسش خبرنگار ظاهراً عادی است. درحالیکه چنین نیست. برای پرسشکننده پیشینه غیرآبرومند سازمان مجاهدین خلق مسئله نیست، بلکه برای او این مسئله مطرح است که چرا آنان باید با سیاستمداران کشورهای اروپایی، کانادایی و امریکایی دیدار کنند! برای شبکه منوتو و خبرنگار آن، ایجاد شدن یک اردوگاه رقیب در رایزنی با سران قدرتها، مطرح است. خبرنگار پرسش میکند:
«من میخواهم موضع شما را درباره یک گروه دیگری که خیلی بحثبرانگیز هستند بدانم و آن گروه سازمان مجاهدین خلق است. ما در هفتههای اخیر شاهد این بودیم که نمایندگان اینان با سیاستمداران سابق امریکا دیدار کردند و در جلسات آنان سخنرانی کردند. همینطور در پارلمان کانادا و سنای ایتالیا پلتفرمی را در اختیار نمایندگان این گروه قرار دادند. یک نگرانی که مردم ایران از اینان دارند تلاشهایی است دارد انجام میشود برای عادیسازی گروهی که پایگاه مردمی و پیشینه آبرومندی هم ندارد، بهعنوان یک آلترناتیو برای جمهوری اسلامی [مطرح میشود]! من میخواهم بدانم شما چطور نگاه میکنید به این تلاشها و اقداماتی که دارد در این جهت انجام میشود؟!»
در پاسخ رضا پهلوی آنچه را که موجب بدنامی سازمان مجاهدین خلق است، مطرح نمیسازد. بلکه به نکاتی درباره مجاهدین اشاره میکند که اساساً نقد فرعی است. نقد بنیادین درباره مجاهدین: همبستگی با دشمن ایران یعنی عراق متجاوز در زمان جنگ است، از دیماه ۱۳۶۱ (دیدار رجوی با طارق عزیز) تا زمان سرنگونی دولت بعث عراق (فروردین ۱۳۸۲). در اختیار قرار دادن اطلاعات سوقالجیشی مواضع و مناطق ایران به کشور متخاصم (عراق). تأسیس پایگاه رادیویی و تلویزیونی در خاک دشمن. دریافت کمک مالی از عراق و دولتهای دیگر. ایجاد پایگاه نظامی در خاک دشمن متجاوز بر علیه ایران (ارتش آزادیبخش خلق ایران). همراهی با عراق در زمان جنگ. حمله نظامی به خاک ایران درحالیکه جنگ به پایان رسیده بود (تحت عنوان فروغ جاویدان در ۳ اَمرداد ۱۳۶۷)؛ حمله نظامی که نهتنها موجب کشتار هموطنان و نظامیان ایران در غرب کشور شد، بلکه موجب دستاویز کشتار خونین در زندانها در روزهای آتی توسط حاکمیت شد. مورد دیگر لابیگری و زدوبند با سران دولتها و قدرتهاست. درحالیکه رضا پهلوی بههیچ عنوان این نقدها را بیان نمیکند. آنچه او بهعنوان داوریهای اخلاقی یاد میکند، همین همبستگی با عراق و قدرتهاست که قصد ورود در آن را ندارد.
رضا پهلوی میگوید:
«ببینید من قضاوت اخلاقی و [اجتماعی!] نمیکنم، آن را جامعه باید در نظر بگیرد. من فقط از دید اصول دموکراتیک و دید رابطه جریانات دموکراتیک و دیالوگ فیمابین آنان صحبت میکنم. اولین سؤال و سادهترین سؤال این است که آیا اعضا و رهبران سازمان مجاهدین خلق آمادگی دیالوگ باز و شفاف با دیگر نیروهای دموکراتیک را دارند! و اصلاً حق آن را از لحاظ سازمانی دارند که این کار را بکنند یا نه! سؤال خیلی ساده است. تو همین سؤال اول کلی گرفتاری برای آنها پیش میآید. چون اگر بخواهند به شکل باز با همه دیالوگ کنند، از لحاظ درونی به شکل سازمانی سازمانشان میافتد [سقوط میکند]… راستش را بخواهید من مشکل میتوانم باور کنم که یک سازمانی ادعای دموکراسی و برابری میکند، اما در خود آن سازمان زنان یک طرف نشسته و مردان یک طرف دیگر؛ جدا از هم، آنهم با روسری. اسم این را هم میخواهند بگذارند دموکراسی و حقوق بشر. نمیدانم اسم این را چگونه میخواهند بگذارند دموکراسی و حقوق بشر. این دیگر مشکل من نیست، مشکل آنان است که باید قانع کنند…»
چرا رضا پهلوی به نقد وابستگی و فقدان اصل استقلال در سازمان مجاهدین خلق نمیپردازد، چرا به نقد مسائلی میپردازد که اولویت نقدها به سازمان مجاهدین خلق نیست! دلیل مهم را در کردار و گفتار خود رضا پهلوی میتوان یافت، زیرا خود رضا پهلوی به وابستگی و تحریک بیگانه به مداخله در ایران باور دارد؛ زیرا خود وی از همان جنس وابستگی است.
دخالت بیگانه در کشور
عدم پایبندی به استقلال ملّی و تحریک بیگانه به مداخله در امور ایران، باوری است که خود وی در ادامه همین گفتوگو بدان اذعان میکند. رضا پهلوی در این زمینه میگوید:
«هر نوع کاری که انجام میدهیم باید یک نوع مبنای مشروعیت و یا یک نوع وکالتی از داخل ایران داشته باشیم. خیلی ساده به شما بگویم؛ فردا فرض بفرمایید که من بتوانم بروم با یکسری شخصیتهای سیاسی [جهانی] دیدار کنم به همراه دیگرانی که در این راه همسو و همکار هستیم. برای ارائه دادن یک پروژه یا برنامه و یا چیزی که از آنان انتظار داریم. اولین سؤال آنان، این است که شما به نمایندگی از چه کسانی اینجا هستید؟!».
اگر خبرنگار مستقل و رسانه آزاد بود، از ایشان پرسش میکرد که شما چه حقی دارید که برای مسائل ایران با سران و سیاستمداران خارجی گفتوگو میکنید؟! فرض بگیرید که ملَت به شما وکالت بدهند، شما چه حقی دارید که سران قدرتهای خارجی را برای مداخله در امور ایران، تحریک کنید؟! مسائل ایران چه ربطی به شخصیتهای سیاسی در جهان دارد که آنان بخواهند در مسائل ایران مداخله کنند؟!
خبرنگار نهتنها مستقل و آزاد نیست که در یک اقدام از پیش تعیین شده، میگوید ملّت و حتی کسانی که جانشان را در راه مبارزه دادهاند، به شما وکالت دادهاند که با شخصیتهای سیاسی رایزنی کنید! تینا قاضیزاده میگوید: «به نمایندگی همه ایرانیانی که اسم شما را فریاد میزنند. بچههایی که جانشان را از دست دادند. تصاویر شما و پدر شما و پدربزرگتان را در اینستاگرام نشان میدهند».
رضا پهلوی پس از سخنان خبرنگار، باز تکرار میکند که برای رایزنی با شخصیتهای سیاسی لازم است که من از ملت وکالت بگیرم. میگوید: «فردا هر کاری که بخواهیم انجام بدهیم بایستی یک مبنای مقبولیت و مشروعیت از داخل داشته باشیم. این بایستی بیشتر بیان بشود و بیشتر در عمل دیده بشود. چون اگر قرار باشد از جانب هممیهنانمان در صحنه بینالمللی رایزنیهای لازم را انجام بدهیم، باید بتوانیم بگوییم این حرف را که داریم میزنیم پشتیبان آن زندانیان سیاسی هستند، فعالان مدنی هستند، جریانات سیاسی و فکری در داخل کشور هستند؛ و اینها به ما این امکان را دادند که بیاییم از طرف آنها در جایی که خودشان نمیتوانند [رایزنی خارجی و] اینها را بحث کنند، ما از طرف آنها این را نمایندگی میکنیم».
بحث ما تنها بر سر ایجاد کارزار برای «من وکالت میدهم»، نیست، چون این کارزار مانند دیگر پروژههایی که رضا پهلوی از ابتدای انقلاب تا اکنون، بهویژه سالهای اخیر داشته، میباشد؛ زیرا تجربه به ما درس داده است که تمامی این پروژهها چون باد موسمی، پایدار نخواهند ماند. آنچه مورد گمان و افسوس است، بیتوجهی به مبانی پروژه توسط مخالفان و موافقان است.
مذاکرات پاریس و تهران
طرفداران سامانه پهلوی بر این گمان هستند که آیتالله خمینی به همراه نزدیکان خود در ماههای آخر با سران قدرتهای بیگانه ازجمله امریکا، فرانسه و انگلیس برای سقوط رژیم پهلوی رایزنی کردند. آنها بر این باور هستند که این رایزنیها موجب سقوط رژیم و برآمدن آیتالله خمینی شد! اینها این گمانه باطل را در گفتار و نوشتار خود همواره تقویت میکنند؛ بنابراین جای پرسش است که این جریان، علیرغم اینکه خود منتقد و مخالف رایزنی برای واژگونی رژیم بودند، چگونه خود از همان ترفند برای سقوط رژیم کنونی بهره میگیرند!
نیک پیداست که امریکا در صدد مذاکره با آیتالله خمینی و نزدیکان وی در آخرین روزهای فروپاشی رژیم پهلوی بود، اما پیشقدم این مذاکره و رایزنی خود ایالاتمتحده بود. بخشی از این مذاکرات در پایان آذرماه ۱۳۵۷ از طریق سفارت امریکا در ایران با اعضای شورای انقلاب به ابتکار خود ویلیام سالیوان سفیر امریکا (بدون در نظر گرفتن نظر دولت امریکا) صورت گرفت. بخش دیگری از این مذاکرات در فرانسه به ابتکار دولت امریکا (توسط وارن زیمرمن دیپلمات ارشد سفارت امریکا در فرانسه) در چند نوبت از ۷ بهمن تا ۱۱ بهمن ۱۳۵۷ با آیتالله خمینی بهواسطه دکتر ابراهیم یزدی صورت گرفت. در این رایزنیها آنچه بیشتر به چشم میخورد، تأکید طرف امریکایی بر پذیرفتن دولت بختیار توسط آیتالله خمینی، عدم مقابلهجویی با ارتش شاهنشاهی و … بود. در پیامهای کارتر (توسط زیمرمن) به آیتالله خمینی چیزی بهعنوان میدان دادن نظام جدید بهجای نظام مستقر نبود.
بگذریم از اینکه از اساس این مذاکرات خلاف استقلال ملّی بود، اما این مذاکرات هیچ تأثیری در روند انقلاب ملّی ایران نداشت، پیش از این مذاکرات، آتش مخالفتهای ملّت ایران فراگیر و شعلهور شده بود. ضمن اینکه این مذاکرات پنهانی، دور از چشم مردم و ملّیون صورت گرفته بود. بهعنوان نمونه پس از افتادن پرده مذاکرات، اساس این مذاکرات توسط جبهه ملّی ایران و شخص دکتر کریم سنجابی مورد نقد و ملامت قرار گرفت. شاید اگر این مذاکرات آشکار میشد، مردم و ملّیون به آیتالله خمینی و نزدیکان وی به دیده اغماض و گمانه بیشتری مینگریستند.
وکالت برای مداخله خارجی
در آن زمان مذاکره و رایزنی با شخصیتها و قدرتهای امریکایی و اروپایی و حتی شرقی، برای جامعه امر مذمومی شمرده میشد، اما اکنون میبینیم که رضا پهلوی در مقابل چشم جامعه جهانی و جامعه ایران، با شخصیتهای جهانی مذاکره میکند و رسماً برای تداوم رایزنیهای خود با شخصیتهای جهانی از مردم وکالت میخواهد!
شوربختانه آنچه که توسط مخالفان و موافقان کارزار «وکالت میدهم»، مورد نقد و اعتراض قرار نگرفت، همین نکته خلاف اصل استقلال ملّی و اراده ملّی است که از قدرتهایی که خود موجب این بحران در جهان، خاورمیانه و ایران شدند، خواسته شود که در امور ایران مداخله کنند! در هر جای جهان، این نوع مداخلهجویی نهتنها خلاف موازین حقوق بشر و استقلال ملّی که یک جرم بارز و چهبسا امری مُضحک قلمداد میشود. بهعنوان نمونه کسانی چون برنی سندرز یا نوآم چامسکیِ بهعنوان مخالفان سیاست امریکا، برای تحولات آتی در امریکا با شی جین پینگ، کیم جونگ اون، ولادیمیر پوتین و ابراهیم رئیسی رؤسایجمهور چین، کرهشمالی، روسیه و ایران، رایزنی کنند!
شکی نیست که این کارزار «وکالت میدهم»، یک دسیسه، پروپاگاندای رسانهای، غوغاسالاری و به تعبیر زندهیاد مهندس مهدی بازرگان دیکتاتوری جَوّ است، اما برای وکالتدهندگان باید اندکی درنگ شود که این وکالت چه معنایی دارد؟! اساساً مسائل و سرنوشت ایران چه ربطی به سردمداران جهانی دارد؟!
سرنوشت ملّت ایران، تنها و تنها باید توسط خود ملّت رقم بخورد. هر نوع تحریک بیگانه مُنافی اصل استقلال، اراده ملّی و حاکمیت ملّت است. آیا اینان از تاریخ درس نگرفتند که وقتی بنایی بدون اصل استقلال بنا نهاده شود، طبعاً اصل آزادی را نیز به ارمغان نخواهد آورد! استقلال و آزادی لازم و ملزوم دیگری هستند! از سوی دیگر نقد و مخالفت با کارزار «وکالت میدهم» امری درست است، اما بجاست که مخالفان هم مبنای «وکالت میدهم» یعنی رایزنی و تحریک بیگانه برای مداخله در امور ایران را نقد میکردند. گویا قُبحِ رایزنی و تحریک بیگانه برای مداخله در امور ایران، ریخته شده است!
رضا پهلوی سالیان سال است که مبارزه خود را بر مبنای رایزنی با شخصیتهای جهانی پیش برده است. مگر آن رایزنیها مورد پذیرش جامعه بوده که اکنون برای تداوم رایزنیهای خود از مردم مشروعیت و مقبولیت میخواهد؟!
کما اینکه رضا پهلوی در همین مصاحبه با شبکه من وتو میگوید در مذاکراتی که با شخصیتهای جهانی داشتهام از من پرسش میکنند شما مبتنی بر چه میزان مشروعیت و مقبولیت داخلی با ما مذاکره میکنید؟! درواقع این رایزنیها مسبوق به سابقه است. چنانکه در پیام اول بهمنماه ۱۴۰۱ خود در واکنش به کارزار «من وکالت میدهم» گفته است: «ابراز عمومی این اعتماد، ازجمله این امکان را به من و دیگر افراد مورد وثوق شما میدهد تا با قدرت و صراحت بیشتری به نمایندگی از شما در سطح بینالمللی گفتوگو و مذاکره کنیم». در ۶ بهمن ۱۴۰۱ نیز ایشان در گفتوگویی با شبکه اسکاینیوز گفت در هفتههای آینده با مقامات ارشد حکومتی و اعضای پارلمان چند کشور درباره اعتراضات مردم ایران رایزنی خواهد کرد!
دست توانای ملت
گفتنی است هیچ تحولی در داخل میهن بدون اراده خود ملّت ممکن و دستیافتنی نیست. آنچه در رایزنی با سران قدرتها رقم میخورد، نه مشروع و نه موجب هیچ تحولّی در داخل میشود. تحول و ایجاد حاکمیت ملّی نه در واشنگتن، نه لندن، نه در مسکو، نه آتاوا و تورنتو، بلکه در خود ایرانزمین رقم میخورد. بهگفته نیک دکتر محمد مصدق، رهبر نَهضَت ملّی ایران: «هموطنان عزیز! یک اصل ثابت و تغییرناپذیر برای حکومتی که به افکار عمومی تکیه دارد این است که هر وقت با مشکلی روبهرو میشود به منبع قدرت و سرچشمه لایزال نیروی ملّت متوجّه میگردد و موجد [بهوجودآورنده] نَهضَت بزرگ و عظیم ملّی را در جریان حوادث و تحوّلات میگذارد. نیازی به گفتن من نیست، بلکه دنیا نیز آگاه است که رستاخیز بیسابقه و جنبش پرافتخار اخیر ایران را هیچکس جز ملّت شالودهگذاری نکرده و این دست توانای ملّت است که با تمام بیاسبابی و اقدامات تخریبی یکصدوپنجاه ساله اجنبی … قوای اهریمنی استعمار را درهم شکسته و طومار غارتگریهای نیمقرنی او را برای ابد برهم پیچیده است».