بدون دیدگاه

ایران در چه وضعیتی است؛ انقلاب یا چندقطبی شدن

بدرالسادات مفیدی

از شهریور سال گذشته -پس از شهادت مهسا امینی- کشور وارد اعتراضات گسترده‌ای شد و  ارزیابی و تحلیل‌های مختلفی درباره جنس این اعتراضات در فضاهای عمومی، رسانه‌ای و دانشگاهی در داخل و خارج مطرح شد. بسیاری آن را جنبشی برای تغییر سبک زندگی خواندند و بعضی دیگر آن را اعتراضی مقطعی ناشی از نوعی استیصال و جان به لب آمدن تلقی کردند. در این میان اما برخی نیز آن را انقلاب مردم علیه نظام حاکم دانستند و ضمن شباهت‌سازی با انقلاب سال ۵۷ همراه با رؤیاپردازی به این نظر رسیدند که به زودی نظام جمهوری اسلامی سقوط خواهد کرد. در مقابل، اما حاکمیت و طرفداران وضع موجود، اعتراضات اخیر را شورشی دیگر توصیف کردند که چون موارد مشابه قبل قادر به مهار و برخورد با آن هستند.

اینکه چنین تحلیل‌ها و ارزیابی‌ها چقدر با وضعیت واقعی امروز ایران مطابقت دارد، قطعاً بدون توجه به یک‌سری فرضیات و پیش‌زمینه‌ها و صرفاً با اتکا به مشاهدات پیرامونی نمی‌توان به‌راحتی جنس اعتراضات اخیر را شناخت و برحسب درک و فهم صحیح، حرکت رو به جلو داشت. چراکه گاهی آنچنان توهم با عالم واقع درآمیخته می‌شود که نه‌تنها موجب به خطا رفتن معترضان شده، بلکه نیروهای سیاسی را نیز در معرض نوعی آشفتگی ذهنی و تصمیم‌گیری‌های اشتباه قرار می‌دهد. از سوی دیگر در نقطه مقابل حاکمیتی وجود دارد که نسبت به آنچه در جامعه می‌گذرد، شناخت کافی ندارد و بی‌توجه به مطالبات و خواسته‌های مردم حاضر به هیچ‌گونه نرمش و تغییر رویه سابق خود که موجبات نارضایتی گسترده‌ای را فراهم آورده، نیست و برای حفظ بقای خود از هر نوع اقدامی ابا ندارد. در نهایت آنچه به دست می‌آید در برابر تحمیل هزینه‌های سنگین جانی و مالی بسیار بر مردم، ناچیز خواهد بود؛ بنابراین در حال حاضر شاید پیدا کردن پاسخی برای این پرسش که کشور اکنون در چه وضعیتی قرار دارد، بتواند از گذاشتن هزینه‌های خسارت بار بیشتر بر دوش مردم تا حدودی جلوگیری کند و البته این به آن معنا نیست که مردم معترض و نیروهای سیاسی را به سمت نوعی بی عملی و انفعال سوق دهد. به هر حال اما نمی‌توان این را نادیده گرفت که در جریان اعتراضات اخیر ایران بخش بزرگی از اپوزیسیون خارج نشین در مقایسه با اعتراضات سال‌های قبل این بار در جهت دهی افکار معترضان به قرار گرفتن کشور در وضعیت انقلابی و ارائه این تصویر که یک خیزش انقلابی شکل گرفته و نظام در حال فروپاشی است، نقش برجسته‌ای داشته و همچنان نیز از طریق رسانه‌های در اختیار بر این دیدگاه خود اصرار می‌ورزند. جمعی از جوانان به خیابان آمده نیز متأثر از فضای تبلیغاتی ایجادشده توسط اپوزیسیون، وقوع انقلاب را حتمی تلقی می‌کنند. این در حالی است که به نظر می‌رسد هنوز پیش زمینه‌های شکل گیری انقلابی دیگر در ایران تحقق پیدا نکرده است.

جک گلدستون، جمعیت‌شناس امریکایی، از جمله تحلیلگرانی است که در مصاحبه‌ای با مهرداد واعظی‌نژاد شرایط امروز ایران را انقلابی نمی‌داند. او که حوزه مطالعاتی‌اش طی سالیان دراز جنبش‌های اجتماعی، تحولات جمعیتی، توسعه و انقلاب‌ها بوده، احتمال وقوع انقلاب در کشورها را در صورتی بالا می‌داند که نشانه‌های زیر محقق شود:

۱) کشور بحران‌زده باشد و بحران‌های اقتصادی، اجتماعی، نظامی و فساد و رسوایی مردم را به این جمع‌بندی برساند که حکومت نمی‌تواند کشور را اداره کند و به تعبیری دیگر مشروعیتش را از دست داده باشد.

۲) مردم به خیابان آمده باشند و اعتراض‌های گسترده کشور را فلج کرده باشد.

۳) در سطوح بالای ساختار حکومت تفرقه افتاده باشد و در واقع معترضان متحدانی درون قدرت داشته باشند.

۴) نیروهای مسلح در سرکوب معترضان دچار تردید شده باشند و به صف معترضان بپیوندند.

۵) نیروهای خارجی همراه یا دست‌کم بی‌طرف باشند.

این پژوهشگر به موجب همین پیش‌زمینه‌هایی که برمی‌شمرد، معتقد است چون چنین نشانه‌هایی در ایران به‌طور کامل و هم‌زمان با هم تحقق نیافته، در حال حاضر نمی‌توان گفت این کشور در وضعیت انقلابی قرار دارد. البته او می‌گوید حتی اگر این پیش‌زمینه‌ها وجود داشته باشد و کشور در وضعیت انقلابی قرار گرفته باشد، باز معلوم نیست که انقلاب به معنای تغییر ساختار سیاسی رخ دهد؛ مگر اینکه رهبران انقلاب از توان هدایت و متحد کردن مردم برخوردار باشند. در غیر این صورت جنبش انقلابی بدون رهبری قوی مستهلک شده و به دعوای درونی کشیده می‌شود و در نهایت هم شکست می‌خورد؛ بنابراین کافی نیست که فقط بگوییم ما این حکومت را نمی‌خواهیم، پس باید برود. این آرزواندیشی است، نه انقلاب!

در مقابل این دیدگاه اما آصف بیات‌جامعه‌شناسی که دیدگاه‌های او درباره جنبش‌ها و انقلاب‌ها مورد توجه است، به‌رغم پذیرش بخشی از تحلیل گلدستون معتقد است کاستی‌هایی در چارچوب فکری او نسبت به آنچه  جنبش انقلابی کنونی در ایران می‌خواند، وجود دارد. او می‌گوید عنصر زمان در دیدگاه تحلیلی گلدستون غایب است. به این معنی که وقتی درباره «وضعیت انقلابی» صحبت می‌کنیم باید بدانیم که چنین وضعیتی بالقوه یا ناگهانی پدیدار نمی‌شود، بلکه طی جریانی در طول زمان به وجود می‌آید. مانند آنچه در انقلاب ۵۷ در ایران دیدیم. به عبارت دیگر، فقدان وضعیت انقلابی در لحظه کنونی به معنای فقدان آن در مثلاً شش ماه یا دو سال دیگر نیست. از این‌رو، در چنین جامعه‌ای دوره‌های متناوب آرامش و ناآرامی می‌تواند آن‌چنان ادامه یابد تا در فرصتی مناسب به «وضعیت انقلابی» بینجامد.

او همچنین چارچوب نظری گلدستون را فاقد مفهوم «رخداد» یعنی گسست و تغییر ناگهانی در هنجارها و الگوی ذهنی افراد می‌داند که بدون توجه به این مفهوم نمی‌توان چگونگی وضعیت انقلابی و زمانمند بودن آن را بررسی کرد. آصف بیات با اشاره به رخداد بهار عربی درباره بروز ناگهانی ذهنیت‌های جدید و تغییر هنجارها می‌گوید صدها هزار زن و مردی که با مرگ نابهنگام مهسا امینی به صحنه اعتراضات وارد شدند در زندگی چندماهه با این خیزش، هنجارها، ذهنیت و تصورات جدیدی از جامعه، قدرت و آینده به نمایش گذاشتند، به‌طوری‌که چنین گسستی در ذهنیت و تصورات می‌تواند پیامدهای عمیقی در تحولات سیاسی آتی کشور داشته باشد. او رویکرد تحلیلی گلدستون را حاوی نوعی دوگانه «یا همه چیز یا هیچ چیز» بیان می‌کند و با اشاره به تجارب کشورهایی چون لهستان یا سودان معتقد است در چنین جوامعی دوره‌های متناوب آرامش و ناآرامی می‌تواند آن‌چنان ادامه یابد تا در فرصتی مناسب به «وضعیت انقلابی» بینجامد. سپس در مورد یکی از علائمی که گلدستون می‌گوید ممکن است یک کشور را در «وضعیت انقلابی» قرار دهد، یعنی بحران‌زدگی و ناتوانی دولت در اداره سیاسی و اقتصادی کشور، ضمن بیان اهمیت این عامل توضیح می‌دهد فارغ از بحران‌های سیاسی، اقتصادی، طبیعی و غیره، اوج‌گیری خیزش انقلابی به ‌خودی‌ خود می‌تواند حاکمیت را به چنان بحران ناکارآمدی برساند که سرانجام به نوعی «وضعیت انقلابی» منتهی شود. او برای این ادعای خود، خیزش انقلابی چند سال پیش کشورهای مصر و تونس را مثال می‌زند که وضعیت این حکومت‌ها کم و بیش عادی بود، اما شعله‌ور شدن ناگهانی و گسترش بی‌سابقه قیام‌های انقلابی در زمانی کوتاه موجبات وضعیت انقلابی و سرانجام سقوط حسنی مبارک و زین‌العابدین بن علی را فراهم آورد؛ البته این در حالی است که یرواند آبراهامیان، تاریخ‌نگار، همچون گلدستون از منظری دیگر شرایط امروز ایران را انقلابی نمی‌داند و معتقد است تصور تبدیل اعتراضات اخیر در ایران به انقلاب، اغراق‌آمیز بود. او که آثار قابل‌توجهی درباره تاریخ معاصر ایران نگاشته و کتاب ایران بین دو انقلاب از مشهورترین آن‌هاست، در گفت‌وگو با یورونیوز می‌گوید انتظارات اغراق‌آمیز یا خوش‌بینانه‌ای ایجاد شد که این شورش‌ها به انقلاب منجر می‌شود، درحالی‌که جمهوری اسلامی هنوز بین ۱۵ تا ۲۰ درصد مشروعیت دارد و درصورتی‌که اتفاق غیرمنتظره و عجیبی رخ ندهد، خبری از فروپاشی نظام نخواهد بود. او در پاسخ به کسانی که شرایط فعلی را مشابه زمان انقلاب سال ۵۷ می‌دانند، تأکید می‌کند شرایط کنونی در ایران قابل‌مقایسه با روندهایی که به فروپاشی رژیم محمدرضا شاه انجامید، نیست و اساساً در آن زمان دیگر مشروعیتی برای رژیم شاه باقی نمانده بود. آبراهامیان معتقد است بحران در ایران دائمی است و قابل‌حل شدن نخواهد بود، چراکه حکومت و مردم از دو گفتمان متفاوت سخن می‌گویند. او با بیان اینکه یک ناهماهنگی کامل بین آنچه مردم می‌خواهند و آنچه حکومت می‌گوید مشاهده می‌شود، پیش‌بینی می‌کند تقابل میان مردم معترض و حکومت به چندقطبی شدن هرچه بیشتر فضای جامعه منجر شود.

جک گلدستون هم در این خصوص نیز نارضایتی مردم برای انقلاب کردن را کافی نمی‌داند و می‌گوید خیلی‌ها فکر می‌کنند انقلاب وقتی رخ می‌دهد که کاسه صبر مردم لبریز شود. سپس می‌پرسد از چه لبریز شود؟ از فقر، فساد، ظلم؟ و بعد خود پاسخ می‌دهد واقعیت تلخ این است که مردم در بسیاری از کشورهای توسعه‌نیافته همه عمرشان را گاهی نسل اندر نسل با این گرفتاری‌ها سر می‌کنند! این‌طور نیست که مردم به نقطه جوش می‌رسند و بعد انفجار رخ می‌دهد. اغلب وقتی اوضاع بد است، مردم افسرده می‌شوند و یا تلافی حال بدشان را از خود و یا اطرافیانشان می‌گیرند.

او با بیان این نکته کلیدی که بخشی از جمعیت خواهان تغییر وضع موجود باید در موقعیت‌هایی باشند که بتوانند اثر بگذارند، به حضور متحدان معترضان در درون قدرت به‌عنوان یکی از پیش‌زمینه‌هایی که احتمال انقلاب را افزایش می‌دهد، اشاره می‌کند و نیز می‌گوید اما کسی که در قدرت است یا چنین موقعیتی دارد اگر وارد بازی بشود و به نتیجه نرسد، بیش از دیگران ضرر می‌کند. این حالت هم ممکن است که شخصیت‌های نزدیک به قدرت وقتی به حکومت پشت کنند حاکم آنان را از خود براند و حلقه نزدیکان خود را تنگ‌تر کند. آن‌وقت شخص یا گروهی که موقعیت خوبی داشته و حالا ندارد بگوید در این حکومت دیگر من به جایی نمی‌رسم. چنین وضعیتی معمولاً به مرور زمان پدید می‌آید، اما برای اینکه چنین آدم‌هایی از «ناراضی» به جایی برسند که بگویند «این حکومت باید برود» لازم است اتفاق چشم‌گیری بیفتد؛ یک جور بحران یا رسوایی چشم‌گیر، یا یک شکست نظامی، یا بحران اقتصادی، چیزی که آن آدمی که موقعیت نسبتاً مطلوبی دارد بگوید مملکت رو به نابودی است و نظام باید تغییر کند. خب چنین اتفاقی هم یعنی وقوع انقلاب، نادر است!

آبراهامیان هم با برخورداری از چنین دیدگاهی درباره وضعیت نیروهای سپاه به‌عنوان حامیان و محافظان اصلی جمهوری اسلامی می‌گوید در حال حاضر هیچ نشانه‌ای از ریزش در سپاه وجود ندارد. واکنش احتمالی سپاه به وضعیت فعلی می‌تواند یک کودتا باشد و ممکن است تشکیل یک رژیم نظامی اسلامی مانند پاکستان را به یک دموکراسی سکولار ترجیح دهند. هرچند که به دلیل مشکل مشروعیت، آن‌ها حس می‌کنند که بهتر است این کار را انجام ندهند و ترجیحاً چند روحانی به‌عنوان پیشرو حضور داشته باشند تا به‌عنوان یک منبع مشروعیت عمل کنند.

آصف بیات هم در این باره نیز می‌گوید اطلاعات ما از میزان نافرمانی در میان نیروهای میدانی بسیج و سپاه در برخورد با اعتراضات اخیر ناچیز است، اما گزارش‌هایی از گستردگی نارضایتی‌ها، درآوردن لباس، ترک خدمت، و همدلی و همدردی با معترضان در میان سپاه و بسیج وجود دارد. او مدعی است استفاده از لباس‌شخصی‌ها در برخورد با معترضان معنایی جز این ندارد که از نظر حکومت، نیروی انتظامی و نظامی همه جا مؤثر و مفید عمل نکرده و یا دچار تردید شده‌اند؛ البته گلدستون در این مورد پارامتر دیگری نیز مطرح می‌کند اینکه حکومت‌ها یاد گرفته‌اند با اعتراض مردمی چطور مقابله کنند؛ چنانکه هوای نظامیان و نیروهای خود را داشته و مراقب باشند که کارهایی نکنند تا در میان هواداران خود تأثیر عکس بگذارد.

شاید از این منظر هم هست که آبراهامیان در تحلیل خود از شرایط فعلی ایران، ۱۵ تا ۲۰ درصد مشروعیت جمهوری اسلامی را لحاظ و پیش‌بینی می‌کند که این نظام سقوط نخواهد کرد، اما در عین حال می‌گوید چون نارضایتی‌ها هم از بین نمی‌روند و بی‌ثباتی و بحران ادامه خواهد یافت، در نتیجه ما به جای اینکه شاهد فروپاشی رژیم باشیم چندقطبی شدن بیشتر جامعه را در پیش خواهیم داشت.

او در حال حاضر تنها راه خروج از بن‌بست چندقطبی شدن جامعه ایران را این می‌داند که حکومت به سمت موضعی شبیه به آنچه در دوران خاتمی شاهدش بودیم حرکت کند، بدون اینکه رسماً پذیرش آن را اعلام نماید. او که این دوران را «عصر روشنگری» می‌خواند، می‌گوید خاتمی اساساً به ایده‌های روشنگری نزدیک می‌شد اما در عین حال می‌دانست خط قرمزی که نباید از آن عبور کند همان «مشروعیت قدرت الهی» است. آبراهامیان بر این نظر است که حکومت باید به خواسته‌های مردم توجه کند؛ آن‌ها به دنبال خواسته‌هایی چون اختیاری شدن حجاب، ایجاد برابری، اقتصاد بهتر و آموزش هستند. او می‌گوید اگر رژیم بتواند این‌ها را به مردم بدهد، من مطمئن نیستم که جامعه بخواهد برای داشتن یک حکومت سکولار هزینه یک انقلاب دیگر را بپردازد. در واقع می‌شود جامعه‌ای داشت که بدون اینکه اسمش سکولار باشد، این‌گونه عمل کند؛ مشابه آن چیزی که بازرگان در اوایل انقلاب به دنبال آن بود و به نظر من این می‌تواند برای بیشتر مردم قابل‌پذیرش باشد. هرچند که در جمهوری اسلامی و میان کسانی که قدرت را در دست دارند، نمی‌بینم افرادی آماده انجام چنین کاری باشند. شخصیت‌هایی چون خاتمی هم به حاشیه رانده شده‌اند.

گلدستون هم در مصاحبه خود اذعان دارد چنین تغییر رویکردی را در سردمداران جمهوری اسلامی نمی‌بیند و مدعی است آنان از این گفته ماکیاولی که «بهتر است از تو بترسند تا دوستت داشته باشند»، پیروی می‌کنند و انگار دیگر صندوق رأی و مشارکت مردم و آن مشروعیتی که خود از آن دم می‌زدند هم برای آنان اهمیتی ندارد؛ البته با ادامه این نوع رفتار حکومت، او می‌گوید ممکن است در یکی دو سال آینده جنبش جدیدی روی جنبش‌های ۱۳۸۸ و ۱۳۹۸ و جنبش اخیر بنا شود و از آن‌ها فراتر رود و فرصت‌هایی تازه پدید بیاید.

در هر صورت با لحاظ نکاتی که در بالا به آن اشاره شد در حال حاضر بعید به نظر می‌رسد سرزمین ایران، انقلاب دیگری را به‌زودی تجربه کند، خاصه آنکه دیده می‌شود دیگر دوران انقلاب‌ها در دنیا به سر آمده و عموماً تغییرات با روش‌های مسالمت‌آمیز خشونت‌پرهیز و با کمک نهادها و تشکل‌های مدنی میسر می‌شود، حتی اگر این تغییرات ساختاری باشد. ■

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط