بدون دیدگاه

در باب روزگار سخت هنر و خرد

احمد هاشمی

در این سکوت، حقیقت ما نهفته است.

حقیقت تو و من.۱

 

به روزگار بی‌ایمانی چراغ‌ها، هرزگیِ تاریکی است که سایه می‌گستراند. سالن‌های تئاتر سوت‌وکور است و سینما کمر به خدمت ابتذال و لودگی بسته است. تابلوهای بی‌قواره شهر پرشده از شکلک‌های اطواری خواننده‌های تازه به بازار رسیده که باور کنیم همه‌چیز عادی است که نیست. هنرمندان با محدودیت‌های بسیاری مواجه‌اند که شرح آن مفصل است و ملال‌آور و تکراری. داستان کتاب و داستان و رمان که کارش از «قصه پر آب چشم» گذشته است، سیل روان است اشک، به وقت تماشای این فروشدن و غیبت. جلسات و کافه‌نشینی‌های نقد و خوانش با حضور جناب ویروس به محاق رفت و مجازی‌ها را هم درگیری‌های شهریور ۱۴۰۱ تعطیل کرد. دل و دماغ نمانده برای کسی و درد هم یکی نیست؛ از پس هزینه‌های اجاره‌ خانه و خوراک برنمی‌آید قشر کتاب‌خوان و پول ندارد کتاب دویست‌سیصد هزار تومانی بخرد. در این چند سال «فرهنگ» صدمه زیادی دیده است.

کالای فرهنگی گران است به‌قاعده عایدی طبقه متوسط، اما اهالی اندیشه می‌دانند که این گرانی معنی‌اش اشرافی بودن نیست، کتاب و تئاتر و موسیقی کالای ضروری است. طرفه آنکه هر اتفاقی از قبیل شیوع بیماری و تظاهرات سیاسی می‌افتد، اولین صنفی که تعطیل می‌شود کتابفروشی است، تئاتر و سینما و نمایشگاه‌ هنری که از یک هفته قبل به پیشواز رفته‌ است! گاهی خود ما هم ناخواسته منویات حلقه‌های تندرو و تمامیت‌خواه را اجرا می‌کنیم. هنوز هیچ‌کدام از ناشران تحریمی دلیل شرکت‌ نکردن در نمایشگاه کتاب را نگفته‌اند و نمی‌دانیم در نتیجه این تحریم به اهداف خود رسیده‌اند یا نه. بد نیست به این پرسش هم پاسخ دهند که آیا هدف از تحریم، از رونق افتادن نمایشگاه و کم شدن میزان فروش کتاب بوده و اگر این‌ اتفاق رخ داده باید خوشحال باشیم؟ مدت‌هاست بازار کتاب بی‌رونق است، نیازی به این کارها نیست!

دانشجویی که تا چند سال پیش تفریحش گشت‌وگذار در کتابفروشی‌ها بود، حالا از همان روز اول ورود به دانشگاه به فکر رفتن از این مملکت است. نیمه‌کاره رها می‌کنند و می‌روند که یک روز نبودن هم یک روز است. جوان امروز از گذشته و حال و تاریخ و فرهنگ این ملک دلزده است. وقتی کسی کتاب نویسندگان ایرانی را نخواند و گفت‌وگویی حول اثر نویسنده شکل نگیرد، چه لزومی دارد نویسنده بنویسد و پی ناشر بگردد و با اداره سانسور بجنگد؟ این است که چرخه تولید اندیشه از کار می‌افتد. با این وصف آیا روزگار ما بهتر از اینی که هست خواهد شد؟

روزگار نو را ما می‌سازیم، معجزه‌ای در کار نیست. زمانه شعار و نصیحت و آرمان‌گرایی خیالبافانه گذشته است و برای اینکه امید داشته باشیم به‌زودی اوضاع بسامان می‌شود دیر شده است. تغییر جز از راه نهادسازی مسیر نیست. پیش از این در چشم‌انداز ایران درباره رمان دکتر ژیواگو نوشته‌ام و اینکه یک رمان چه تأثیر شگرفی روی سرنوشت یک ملت داشته است.

در این شماره نشریه در گفت‌وگویی مکتوب با تنی چند از نویسندگان دری گشوده‌ایم به مبحث رابطه نویسنده و امر اجتماعی. پرسش از تأثیری است که وقایع یک سال گذشته بر مسیر حرفه‌ای‌شان گذاشته است. غرض البته تکیه بر مفهوم مسئولیت نویسنده بودن و تأکید بر مفاهیمی چون تعهد نویسنده نیست. قصد نداریم اندیشه را با معیارهای ایدئولوژیک ارزش‌گذاری کنیم. خلاقیت هر هنرمندی بزرگ‌ترین تعهد او به اجتماع است. هنرمند به هیچ‌کس و هیچ‌چیز بدهکار نیست، جز مفهوم حقیقت. او اهل ستیز نیست، به انکار ناپاکی‌ها ایستاده است و در خدمت بسط ایده جهان‌شمول انسان بودن است.

تفاوت نویسنده با سیاستمدار این است که نویسنده قرار نیست واکنشی آنی به وقایع داشته باشد. طبعاً هر کس حسب وظیفه شهروندی‌اش برای بهبود شرایط تلاش می‌کند و در اعتراضات مدنی شرکت می‌کند، اما پرسش ما از نویسندگان ناظر بر وجه حرفه‌ای آنان است. این نوشته‌ها گذری است بر زندگی و زمانه نویسندگان معاصر به روزگار سکوت ادبیات و عزلت‌نشینی ادیبان.

 

  1. مارگوت بیکل، ترجمه احمد شاملو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط