محمدرضا کربلایی
#بخش_دوم
رخدادهای امنیتی سال گذشته و ابتدای امسال در جنوب شرقی کشور -که مهمترین آنها اقدام تروریستی داعش در ۱۳ دیماه سال گذشته در مراسم چهارمین سالگرد شهادت سردار سلیمانی در کرمان با ۸۹ شهید و بیش از ۲۸۰ مجروح بود- خونینترین حادثه تروریستی در ایران بعد از انقلاب بود و علاوه بر آن حملات متعدد گروه تروریستی جیشالعدل در بلوچستان نشان داد سیاستها و تلاشهای گذشته برای برقراری امنیت پایدار در منطقه موفق نبوده است.
در عملیات تروریستهای جیشالعدل در ۲۴ آذرماه سال گذشته به یک پاسگاه در شهر راسک یازده مرزبان نیروی انتظامی شهید و شش نفر مجروح شدند. یک ماه بعد در حمله دیگر این گروه به پاسگاه جنگل در شهرستان راسک، مهاجمان سه ساعت برای نفوذ به این پاسگاه اصرار میورزیدند، اما مهمتر از همه مجموعه عملیاتی با ابعاد بسیار گستردهتر بود که در ۱۶ فروردین امسال به وقوع پیوست و عناصر این گروه با به راه انداختن یک جنگ شهری بیسابقه همزمان در سه شهر به پنج نقطه شامل اداره آگاهی، مقر دریابانی فراجا و کلانتری ۱۱ چابهار، سپاه چابهار و سپاه شهرستان راسک و ساختمان بسیجیان بومی بلوچ در دوراهی پارود شهرستان سرباز حمله کردند. در نتیجه تبادل آتش سنگین میان نیروهای امنیتی با تروریستها که حدود دوازده ساعت طول کشید گفته شد پانزده نفر از نیروهای امنیتی و انتظامی به شهادت رسیدند و حدود هجده نفر نیز از تروریستها کشته شدند.
بلوچستان در حالی این وضعیت نامطلوب امنیتی را تجربه میکند که همواره در اسناد بالادستی و دستورالعملهای لازمالاجرای کشور بر تأمین امنیت همهجانبه و تقویت سازه دفاعی-امنیتی قوی تضمینکننده بازدارندگی تأکید شده است و میبایست با فراهم آوردن لوازم و توجه و تلاش کافی از جانب مسئولان شاهد تحقق هدف ایران امن، مستقل و مقتدر در همه مناطق کشور ازجمله بلوچستان میبودیم.
در سند چشمانداز بیستساله ج. ا. ا مصوب سال ۱۳۸۴ و همینطور سند ملی آمایش سرزمین مصوب اسفند ۱۳۹۹، بر گسترش عدالت اجتماعی و رفع محرومیتها بهعنوان رکن مهم از الزامات رسیدن به امنیت پایدار تأکید شده است، اما علیرغم تأکیدات فوق و بهخصوص تأکید ماده ۲۳ سند ملی آمایش سرزمین مبنی بر «تغییر و اصلاح شیوههای امنیتی مدیریت سرزمین بهویژه مناطق مرزی با مشارکت جوامع محلی و همچنین مبنا قرار دادن رویکردهای اجتماعی و مردمی برای تأمین امنیت»، اوضاع امنیتی آسیبپذیر و ناپایدار بهوجود آمده در بلوچستان حکایت از ترک فعلهای بسیار و مقاومت در تغییر و اصلاح شیوههای امنیتی بهعنوان ضرورتی حیاتی دارد.
به نظر میرسد تا زمانی که باور عمیق به ضرورت توسعه متوازن و نگاه آمایشی به پهنه سرزمین در میان حکمرانان کشور نهادینه نشود و آمایش امنیت و توسعه در بخشهای مرزی کشور مورد اهتمام جدی قرار نگیرد، کشور همچنان از توسعه نامتوازن رنج خواهد برد که تداعیگر مرتبهای از تبعیض و بیعدالتی است و فراگیر شدن چنین برداشتی باعث میشود راه رسیدن به امنیت پایدار در این مناطق همچنان ناهموار و پرچالش باقی بماند.
بنا بر نظریه مشهور، منظور از آمایش سرزمین، رسیدن به مطلوبترین توزیع ممکن جمعیت، توسط بهترین شکل توزیع فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی در پهنه سرزمین است، امری که در اجرای برنامههای توسعه پنجساله کشور تاکنون بهطور جدی به آن پرداخته نشده و نمودهای خود را نشان نداده است؛ چراکه ۸۹.۹ درصد از جمعیت کشور در ۴۵ درصد از وسعت جغرافیایی ایران سکنی گزیدهاند و باقیمانده آن در ۵۵ درصد از پهنه سرزمین زندگی میکنند، ۸۷ درصد از شاغلان ایران در نیمه غربی-شمالی و ۱۳ درصد مابقی در نیمه شرقی-جنوبی فعالاند، ۸۸.۶ درصد از بزرگراههای کشور در نیمه غربی-شمالی و تنها ۱۱.۴ درصد در نیمه شرقی-جنوبی کشیده شده است، برقرسانی ۶۸.۷ درصد در نیمه غربی-شمالی و ۳۱.۳ درصد در نیمه شرقی-جنوبی صورت گرفته است و بر این دامنه میتوان آمارهای بسیار دیگری افزود.
یافتههای برخی از مطالعات دانشگاهی نشان میدهد شکاف توسعه در ایران در چند دهه اخیر رو به افزایش بوده است و نگرشهای توسعه بیش از آنکه کاربردی و توأم با برنامهریزی باشند، متأثر از شرایط سیاسی-امنیتی هستند.
اخیراً مرکز پژوهشهای مجلس تصویری از وضعیت موجود محرومیت در کشور ارائه کرده که بر مبنای آن استان سیستان و بلوچستان با اختلاف بسیار بالایی، محرومترین استان ایران شناخته شده است و پس از آن استان کرمان قرار دارد که بیانگر وجود نابرابری، تبعیض و بیاعتنایی مستمر و سیستماتیک به تعادل در توسعه کشور است و روبهرو شدن با برخی واکنشهای غیرمنطقی در جنوب شرقی کشورمان نباید آنچنان تعجببرانگیز باشد.
«پارادایم شکاف» و فقدان یکپارچگی و انسجام ملی، بسیار مخاطرهآمیز است. با تضعیف همگرایی ملی بایستی تهدید واکنشهای هیجانی و ازجمله تروریسم را جدی تلقی کرد. آنچه بستر تروریسم را مساعد میسازد احساس تبعیض و نابرابری است و امنیت نتیجه رفع نابرابری و پرهیز از سرکوب است. نگاه به تروریسم بهعنوان یک پدیده اجتماعی و توجه به این واقعیت که تروریسم واکنش و مطالبهگری خشونتآمیز به تصور بیعدالتی در جوامع است بسیار مهم است، درحالیکه بلوچستان بهطور طبیعی با انزوای جغرافیایی و ناهمسانیهای محیطی، اجتماعی، مذهبی و زبانی با بدنه اصلی کشور روبهروست، توجه به ضرورت مضاعف کاهش شکافهای قومی، طبقاتی، جنسیتی، مذهبی و نسلی امری اجتنابناپذیر برای تأمین صلح، ثبات و زمینهساز امنیت پایدار در منطقه است.
استمرار توسعهنیافتگی و محرومیت آنچنانکه در گزارشهای نهادهای حاکمیتی منعکس شده است نشان میدهد با غفلت از تعادل و توازن در سیاستگذاریهای توسعه، بایدها و نبایدهای تکرارشده در اسناد و مکتوبات آمایشی از محتوا تهی و در مقام اجرا «تکلیف به محال» تلقی شدهاند.
ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی مرزنشینان یکی از عوامل ژئوپلیتیکی مؤثر بر کارکرد امنیتی-دفاعی و حتی ارتباطی مرزها محسوب میشود. متقابلاً ژئوپلیتیک مرزی نیز تأثیرگذاری بسیار بر تحققپذیری آمایش سرزمین در استانهای مرزی دارد. از اینرو توسعهنیافتگی مناطق مرزی و ازجمله بلوچستان که میتواند به آماده و مساعد شدن فضا برای تأثیرپذیری از تروریسم فرامرزی کمک کند باید مخاطرهای جدی فراروی صلح و امنیت در منطقه و کشور تلقی شود.
محیط امنیتی جنوب شرق ایران در معرض تأثیرپذیری از تحولات میدانی آسیای جنوب غربی و شبهقاره هند قرار دارد. این محیط طی دهههای اخیر شاهد رویدادهای خشونتآمیز و سیاستهای رادیکالیستی متعددی بوده است که منجر به بروز واکنشهایی از جنس رادیکالیسم و افراطیگری و در نتیجه جاگیری کانونهای ناامنساز و ضد امنیتی در کنار مرزهای ایران شده است؛ مانند اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی، ظهور گروههای مسلح تحت نام مجاهدین، مهاجرت عربهای افراطی به پاکستان و حضور جنگجویان عرب-افغان و القاعده در جهاد افغانستان، ظهور رژیم طالبان در افغانستان و تحت حمایت قرار دادن القاعده، واقعه ۱۱ سپتامبر، تهاجم امریکا به افغانستان، رشد گروههای مسلح افراطی مانند شبکه حقانی، جنگ داخلی بیستساله در افغانستان، سر برآوردن گروههای افراطی سنی مانند لشکر جهنگوی، جیش محمد و لشکر طیبه در پاکستان، دهها عملیات تروریستی در هند با منشأ برنامهریزی، لجستیک و حمایت از پاکستان، ظهور طالبان پاکستان و وقوع صدها حادثه تروریستی و بیثباتی سیاسی در پاکستان و خروج نیروهای امریکایی و ناتو از افغانستان.
بیثباتی سیاسی و تروریسم در طول مرزهای شرقی ایران با افغانستان و پاکستان باعث شده است ژئوپلیتیک مرزهای جنوب شرق ایران به ژئوپلیتیک مستعد آسیب و منازعه تبدیل شود. بر اساس منطق ژئوپلیتیک مرز، حفاظت و پاسداری از مرزهای کشور بهعنوان یک ارزش اساسی در راستای اعمال حق حاکمیت ملی، استقلال سیاسی و تمامیت ارضی در کانون سیاستگذاری و سیاست راهبردی قرار گیرد، اما وجود عوامل آسیبپذیر داخلی تحقق این تکلیف راهبردی را با مشکل مواجه میکند؛ مانند ژئوپلیتیک اقوام ایرانی و امتداد گسترش مرزهای قومی فراتر از مرزهای سیاسی همواره پراکندگی قومی و پیوستگی نژادی در دو سوی مرز مانند اینکه بخشی از طوایف بلوچ در مناطق همجوار در کشورهای پاکستان و افغانستان سکونت دارند در عین فراهم کردن فرصت نفوذ سیاسی و فرهنگی میتواند تحت شرایطی مانند نارضایتیها و انباشت مطالبات پاسخ داده نشده، زمینههایی را برای تأثیرپذیری متقابل این اقوام از تحولات فرامرزی فراهم سازد و موجد واگرایی تهدید و آسیبرسان هم باشد.
تروریسم ابزاری است که پاکستان از دیرباز و هماکنون رژیم طالبان در افغانستان علیه همسایگان خود از آن بهره میگیرند. به این ترتیب تروریسم به عاملی تعیینکننده در روابط کشورهای پاکستان و افغانستان با همسایگان و دیگر کشورها تبدیل شده است. بهره جستن مستمر همسایگان غربی ایران از هدایت و انجام عملیات تروریستی، برای کسب قدرت و برتری بر رقبای منطقهای و حتی کسب جایگاه بالاتر در مناسبات قدرت جهانی، ژئوپلیتیک منطقه را به «ژئوپلیتیک تروریسم» تبدیل کرده است.
بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان محصول «تروریسم» بود. تروریسمی که پاکستان بهطور کامل آن را حمایت و تجهیز میکرد و با مشارکت سازمان القاعده و گروههای همسوی آن با طالبان صورت میپذیرفت. طالبان طی دو دهه جنگ بر سر قدرت در جنایتهای مختلف ازجمله مینگذاریها، حملههای انتحاری در اماکن عمومی، تخریب پلها، انفجار پایههای برق، ترورهای هدفمند و انفجارهای زیاد دیگر دست داشت. در طول جنگ در افغانستان (۲۰۲۱-۲۰۰۱) بیش از ۷۵۰۰۰ غیرنظامی کشته شدند.
گروه طالبان تنها در جریان دو سال و نیم پیش از سقوط نظام جمهوری، مسئولیت دستکم سی حمله انتحاری را بر عهده گرفته بود. در نتیجه این حملهها دستکم یک هزار شهروند کشته و بیش از یک هزار و ۵۰۰ تن دیگر زخمی شدند. در این بین تعداد حملات انتحاری که برای کمک به بازگشت طالبان به قدرت به نام داعش انجام میشد و یا هیچ گروهی مسئولیت آنها را نمیپذیرفت، به بیش از ۶۰ حمله انتحاری در نقاط مختلف افغانستان میرسد. در این مدت، حملههایی که گروه داعش مسئولیت آنها را بر عهده گرفته بیش از ۳۵۰ کشته و حدود ششصد زخمی بر جا گذاشته و حملههایی که هیچ گروهی مسئولیت آنها را نپذیرفته، بیش از ۲۵۰ کشته و ۵۵۰ زخمی برجا گذاشت.
بدون شک طالبان عمدهترین بار مسئولیت جرائم جنگی و جنایت در افغانستان در طول سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰ را بر دوش دارند. از آنسو، طرف دیگر جنگ؛ یعنی امریکا هم که در مبارزه ادعایی خود علیه تروریسم برای ترور رهبران و اعضای گروههای مخالف حضور امریکا در منطقه از هواپیماهای بدون سرنشین بهره میبرد، بنا بر گزارشها تا سال ۲۰۲۱، در مجموع حداقل ۱۳٬۰۷۴ حمله هواپیمای بدون سرنشین در افغانستان توسط دولت ایالاتمتحده انجام داده که به کشته شدن حداقل ۴٬۱۳۸ نفر منجر شده است. امریکا علاوه بر این در مقطعی در تلافی حمایت پاکستان از طالبان، بهوجودآمدن گروه تروریستی طالبان پاکستان کمک کرد و حمایت پنهانی از آن را در دستور کار قرار داد.
اکنون هم با بازگشت طالبان افغانستان به قدرت، حملات تروریستی طالبان پاکستان (TTP) در داخل این کشور بسیار گسترش و شدت یافته است، بهطوریکه به گزارش اخیر مرکز مطالعات و تحقیقات امنیتی پاکستان، این کشور در سال ۲۰۲۳ میلادی شاهد هزار و ۵۲۴ حادثه تروریستی با ۷۸۹ کشته و ۱۴۶۳ زخمی بوده است. فرو رفتن پاکستان در گرداب تروریسم موجب شده است دولت این کشور توافقنامه امنیتی با امریکا امضا کند و بنا بر افشاگری یک مقام حزب تحریک انصاف، پاکستان دو پایگاه هوایی نیز در اختیار امریکا قرار بدهد. به این ترتیب امریکا هم یکی از بازیگران عمده و پیشگام در تبدیل ژئوپلیتیک جنوب آسیا به ژئوپلیتیک تروریسم بهمنظور حفظ و گسترش قدرت و هژمونی خود در آسیا طی پنج دهه گذشته و حتی پس از خروج از افغانستان به شمار میرود.
افغانستان تحت سلطه مجدد طالبان به «منبع اصلی تهدید تروریستی برای آسیای مرکزی و جنوب آسیا» تبدیل شده است. ازجمله بنا بر گزارشهای سازمان ملل روابط میان القاعده و گروههای تروریستی همسو با آن با طالبان همچنان نزدیک باقی مانده است. پاکستان که همواره از اینکه پایگاه طالبان پاکستان و نیروهای جداییطلب بلوچ در داخل خاک افغانستان قرار دارد به حکومت سرپرست طالبان شکایت کرده است، خود نیز از شرایط مساعدی که طالبان برای فعالیت گروههای تروریستی فراهم کرده است بهره میبرد. پاکستان که پس از هر حادثه تروریستی در داخل این کشور علاوه بر طالبان افغانستان، دولت و سازمانهای امنیتی هند را به کمک به تروریستها متهم میکند، برای انجام عملیات تروریستی بر ضد هند از گروههایی استفاده میکند که برای آموزش و تجهیز خود از کمکهای طالبان در افغانستان برخوردارند.
روز پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲، حمله مهاجمان مسلح به یک کاروان نیروهای ارتش هند در شهرستان پونج، در منطقه جامو و کشمیر در شمال غربی این کشور به کشته شدن چهار سرباز و مجروح شدن سه تن دیگر منجر شد. رسانههای هند گزارش دادند لشکر طیبه، یک گروه شورشی مستقر در پاکستان که از متحدان دیرینه طالبان افغان است مسئول این حمله است. شبکه خبری سیانان نیوز مستقر در هند به نقل از منابع اطلاعاتی نوشت مهاجمانی که در این حمله دست داشتند پیش از این در افغانستان آموزش دیدهاند و مهارتهای نظامی را فراگرفتهاند.
از اعضای کشتهشده لشکر طیبه در کشمیر، اسنادی به دست آمد که نشان میداد آنان پس از بازگشت طالبان به قدرت، وارد کشمیر شده بودند و پیش از استقرار در این منطقه، در استان ننگرهار در شرق افغانستان آموزشهای نظامی را فراگرفته بودند. حفظ و تحکیم پیوندهای طالبان با همرزمان تروریست خود در زمان قبل از تصاحب مجدد قدرت در افغانستان، نشانگر برقراری و چیرگی علایق ایدئولوژیک این گروه علیرغم مسئولیتهایی است که بهعنوان یک حاکمیت مسئول در روابط بینالمللی بر عهده دارد.
تجربه حمایت طالبان از علیه دولت پاکستان که حامی اصلی این گروه در سه دهه گذشته بوده است نیز ثابت میکند طالبان، دولتی عملگرا نیستند که بر اساس منافع ملی کشور و مردم خود تصمیم میگیرد و عمل میکند، بلکه بر اساس علایق ایدئولوژیک عمل میکنند. دلبستگیها و پیوندهای ایدئولوژیک طالبان برآمده از تلفیقی از حنفیت و سلفیت جهادی خشونتگراست که سبب میشود به گروههای اسلامگرای افراطی که دارای دید فراملی و سلفی جهادی هستند و آرزوی برقراری خلافت اسلامی و بازگشت به دوران نخستین اسلام و سلف صالح دارند نزدیک باشند. به همین سبب طالبان و بهخصوص شبکه حقانی تلاش میکنند نقشی جهانی ایفا کنند. بهطوریکه علاوه بر پذیرایی و حمایت از القاعده و گروههایی مانند لشکر طیبه و جیش محمد که عمدتاً بر فعالیت در شبهقاره هند متمرکزند، میزبان شاخههایی از داعش مانند بوکوحرام و الشباب که در آفریقا فعالیت میکنند نیز هستند و افغانستان را به مرکزی برای عضوگیری، آموزش اعضا و برقراری ارتباطات مالی گروههای سلفی جهادی تبدیل کردهاند.
در بخشی از گزارش تازه انستیتو مطالعات جنگ، درباره ساختار حکومتداری طالبان آمده است که حکومت طالبان پناهگاه امنی برای گروههای سلفی-جهادی فراهم کرده است، درحالیکه بر آنها کنترل کافی ندارد بعید است بتواند این گروهها را از انجام حمله در خارج از افغانستان درصورتیکه بخواهند، مهارکنند یا مانع آنها شوند.
پیوندهای طالبان و بهویژه شبکه حقانی با گروه تروریستی جیشالعدل نیز در همین چارچوب قابلیت ارزیابی دارد. این جریان که بنا بر عملکرد پیشین و رویه فعلی خود با مشخصههای قومگرایی، شیعهستیزی و ایرانستیزی و فارسیستیزی نیز قابل تعریف است در حمایت از تروریستهای ایرانی اهداف فراملی و ایدئولوژیک خود را دنبال میکند؛ البته علاوه بر طالبان، پاکستان نیز در مظان اتهام حمایت از تروریسم ضد ایرانی قرار دارد. پاکستان سابقه دیرینهای در استفاده از گروههای تروریستی علیه رقبای منطقهای خود دارد. هند و افغانستان از فعالیت تروریستهای تحت حمایت همسایه خود صدمات زیادی را تحمل کردهاند.
پاکستان در پنج دهه گذشته در اشاعه اسلامگرایی افراطی و جهادی در میان اهل سنت بهخصوص در میان پشتونهای دو طرف خط دیورند نقش زیادی داشته است. پاکستان کوشیده علایق دینی را جایگزین ملیگرایی پشتونها کند، آنها را از پیگیری مطالباتی همچون تشکیل پشتونستان یا الحاق سرزمینهای پشتوننشین پاکستان به افغانستان منحرف کند و همچنین از انگیزههای دینی اسلامگرایان افراطی در تضعیف حاکمیت هند بر بخشی از کشمیر استفاده کند.
رقابت ژئوپلیتیک قدرتهای منطقهای و جهانی امری معمول و قابل درک است، اما استفاده از تروریسم بهعنوان ابزار رقابت ژئوپلیتیک قدرتهای رقیب امر مخاطرهآمیزی است که متأسفانه جهان باید به آن عادت کند. رقابت ایران و پاکستان در بهره بردن از مزایای ژئوپلیتیک خود در جنگ کریدورهای ترانزیت کالا و عبور خطوط لوله انتقال گاز به مراکز صنعتی آسیایی در عین آنکه جدی است، میتواند در عین حال به عرصه همکاریهای منطقهای هم تبدیل شود؛ اما نکتهای که قابل درک نیست ادعایی است که تروریستهای جیشالعدل در بیانیه خود به مناسبت انجام عملیات تروریستی اخیر در چابهار و راسک مورد تأکید قرار دادند و هدف خود را جلوگیری از پیشرفت طرح راهبردی توسعه منطقه مکران عنوان کردند. شگفت آنکه این هدف تروریستها برخی از اهداف رقبای منطقهای ایران را بازتاب میدهد و با آن همپوشانی خطرناکی دارد!
تروریستهای جیشالعدل، انصار الفرقان و پیش از اینها جندالله از حمایت مردم و روحانیت اهل سنت بلوچستان برخوردار نیستند و به همین سبب پایگاههای آنها در آنطرف مرز استقرار یافته است، اما خطر تأثیرگذاری تحولات میدانی و گفتمانی ژئوپلیتیک تروریسم بر امنیت بلوچستان و کشور امری است که باید بیش از پیش جدی گرفته شود. این مهم دستیافتنی است، اگر اهمیت رویکرد ژئوپلیتیک به توسعه متوازن منطقه مورد اهتمام قرار گیرد.