گفتوگو با محمدرضا کربلایی
چشمانداز ایران: این روزها در افغانستان شاهد اتفاقات وحشتناک و خونباری هستیم. به نظر میرسد طالبان در افغانستان به دنبال این موضوع هستند که اگر آنها را به رسمیت نشناسند، اوضاع به همین منوال پیش برود. پیش از آنکه مسئله پاکستان و سقوط عمران خان پیش آید، فرماندهان نظامی آنها عنوان کردند که ما نمیتوانیم از امریکا دور بمانیم. دوازده نفر از حزب تحریک انصاف جدا شدند، البته همچنان برخی معتقدند امریکاییها اینها را خریدهاند. در استان پنجاب دو نفر از این بزرگان، مورد حمایت قرار نگرفتند و افراد کمصلاحیت جای آنها را گرفت. موضوع دیگر آن بود که زمانی عمران خان در مسکو بود، در همان روز به اوکراین حمله شد و ملت پاکستان مانند ملت ما همگی از آغاز این جنگ ناراحت شدند. این فشار ملت هم روی ارتش و هم روی پارلمان اثر گذاشت و برخیها را جدا کرد. برخی نیز معتقد بودند عمران خان به کمک آی.اس.آی قرارداد چهارصدصفحهای دوحه را ساماندهی کردند. به نظر میرسد افغانستان نیز از دست پاکستان در رفته باشد و این جنایتهایی که در افغانستان روی میدهد و فشاری که طالبان بر پاکستان وارد میکند، سبب میشود پاکستانیهایی نیز از نتیجه این امر راضی نباشند. گرچه زمانی ارتش با عمران خان و ثروتمندان بودند، اما اینک با توجه به این تغییراتی که چندان به نفع پاکستان نشد، ثروتمندان نیز از عمران خان جدا شدند. از بخت بد در روز حمله به اوکراین عمران خان در مسکو بود و این شبهه را ایجاد میکرد که او نیز در حمله به اوکراین دست داشته است.
دنیای اسلام نیز به این جنگ واکنش نشان داد، هرچند برخی معتقدند حمله روسیه به اوکراین حمله درستی بوده است. شما که بهتر به منطقه آشنایی دارید، توضیح بدهید که موضوع چه بوده است؟
شما موارد عمدهای را بیان کردید و باید موضوع را تا حدی بهطور منسجم ارائه کنیم. با توجه به عملیاتهای تروریستی متعددی که در روزهای اخیر در افغانستان انجام شده میتوان ادعا کرد طالبان در برقراری امنیت شکست خورده و افغانستان دچار بحران امنیتی شده است. من یک دلیل عمده این بحران امنیتی را سرریز شدن بحران سیاسی-امنیتی پاکستان به کشور همسایه خودش میدانم. به همین دلیل معتقدم اگر بخواهیم بحران امنیتی افغانستان را ریشهیابی کنیم، مجبور هستیم ابتدا تحلیلی از بحران سیاسی پاکستان که با برکناری عمران خان از پست نخستوزیری با رأی عدم اعتماد مجلس پاکستان به اوج رسید ارائه کنیم و سپس به وضعیت فعلی افغانستان بپردازیم. برخلاف انتظار همگان گرمی روابط ارتش پاکستان و نخستوزیر عمران خان خیلی زود به سردی گرایید. دلایل متعددی برای این تیره شدن روابط وجود دارد که به آنها خواهیم پرداخت.
پس از انتخابات سال ۲۰۱۸ (برابر با مرداد ۱۳۹۷) که عمران خان توانست شهباز شریف را شکست بدهد و پیروز انتخابات شود در پاکستان این بحث مطرح بود که عمران خان که سابقه و روزمه سیاسی مهمی نداشته و تنها یک ورزشکار و یک کریکتباز معروف بوده فقط با برخورداری از پشتیبانی ارتش توانسته به قدرت برسد و احزاب قدیمی ازجمله حزب مردم و حزب مسلملیگ شاخه نواز را شکست بدهد. گفته میشد ارتش روی عمران خان سرمایهگذاری کرده است.
به نظر میرسید ارتش که در آن زمان با نواز شریف نخستوزیر قبلی به مشکل خورده بود قصد دارد بهواسطه آنکه عمران خان فاقد سابقه و تجربه است بدون مزاحمت سیاسیون شناختهشده اهداف خود را پیش ببرد. یکی از اصلیترین توقعات ارتش از عمران خان این بود که با بهرهگیری از پشتوانه آرایی که به دست آورده اهداف سیاست خارجی کشورش را محقق سازد. افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت در رأس این اهداف قرار داشت. ارتش که در ساختار قدرت پاکستان در رأس هرم قدرت قرار دارد طی دو سالی که مذاکرات افغانستان و امریکا انجام میشد، با همه قدرت از مذاکرات حمایت کرد تا راه را برای به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان هموار کرده باشند. پس از آنکه در سال گذشته طالبان به قدرت بازگشت عمران خان و وزیر خارجه او برای تثبیت حکومت طالبان تلاش بسیار کردند و در همه محافل سیاسی بینالمللی خواستار به رسمیت شناخته شدن طالبان شدند. سه هفته پس از تسلط طالبان بر کابل سپهبد فیض حمید، رئیس آی.اس.آی به افغانستان رفت تا در تقسیم پستهای دولت جدید مانع از درگیری جناحهای داخلی طالبان شود و همچنین چینش مهرههای طالبان در حکومت تازه افغانستان به همانگونه باشد که مورد نظر آی.اس.آی است. اقدامات فیض حمید باعث شد که ملابرادر، مذاکرهکننده اصلی طالبان با امریکا که ذهنیت خوبی نسبت به نیات پاکستان ندارد نتواند در رأس امارت طالبان قرار بگیرد و پست نخستوزیری را به ملاآخوند سپردند که فرد ناشناخته و خنثایی است. در عمل بیشترین قدرت به جناح حقانی رسید. پاکستان امید بسیاری داشت که با به قدرت رساندن طالبان مشکلاتی که طی دهههای قبل بین پاکستان و افغانستان وجود داشته است برطرف شود. یک مشکل عمده بین پاکستان و افغانستان خط مرزی دو کشور است که به خط دیورانت معروف است، اما طی کمتر از یک سالی که از بازگشت طالبان میگذرد تاکنون طالبان حاضر نشدهاند که این خط را به رسمیت بشناسند و همان رویههای ظاهر شاه و داوود خان و حکومت کمونیستها و مجاهدین را دنبال کردهاند. ارتش پاکستان پس از عملیات نظامی موسوم به ضرب غضب در بهار سال ۱۳۹۳ در مناطق قبایلی و وزیرستان شمالی در نزدیکی مرز افغانستان و پاکستان و عملیات موسوم به رد الفساد در سال ۱۳۹۵ در برخورد با گروههای تروریستی سراسر کشور پاکستان، از یک سال و نیم قبل شروع به حصار کشی با دیوار و سیمخاردار در مرز مشترک کرده است. ارتش هدف از این اقدام را تأمین امنیت مرزهای غربی و جلوگیری از ورود تروریستها بهخصوص نیروهای طالبان پاکستان که در افغانستان دارای پایگاه هستند به داخل پاکستان اعلام کرده است، ولی ناگفته پیداست که هدف اصلی از کشیدن این حصار تثبیت خطوط مرزی است که تنها پاکستان آن را به رسمیت میشناسد و افغانها زیر بار این خط مرزی نرفته و آن را قبول ندارند. به این ترتیب برخلاف انتظار پاکستانیها این مشکل عمده پاکستان با افغانستان، با روی کار آمدن طالبان به قوت خود باقی ماند و دولت عمران خان نتوانست توفیقی به دست بیاورد.
این عدم موفقیت که باعث سرخوردگی پاکستانیها شده است بهطور مشخص بهپای آی.اس.آی که متولی ارتباط و کنش بین افغانستان و پاکستان است نوشته شد و نارضایتی ژنرال قمر جاوید بجوا فرمانده ارتش از فرمانده آی.اس.آی را به وجود آورد. در این بین عمران خان از فرمانده آی.اس.آی سپهبد فیض حمید حمایت کرد. در مهر سال گذشته فرمانده ارتش اقدام به برکناری فیض حمید کرد و سپهبد ندیم احمد انجم را به جانشینی وی برگزید؛ البته بر اساس روال قانونی میبایست فرمانده ارتش با مشورت نخستوزیر نسبت به تعیین رئیس آی.اس.آی اقدام میکرد که این کار را نکرد و عمران خان هم مدتی مقاومت کرد تا اینکه بهتدریج خبرها به بیرون درز کرد که بین نخستوزیر و ارتش اختلاف ایجاد شده است، درنهایت عمران خان مجبور شد به انتخاب فرمانده جدید آی.اس.آی تن بدهد. این برکناری در حالی انجام شد که پیش از آن بسیاری انتظار داشتند سپهبد فیض حمید به جای ژنرال بجوا فرمانده ارتش که حدود یک سال دیگر دوره او تمام میشود، فرمانده ارتش پاکستان شود.
یکی دیگر از مسائلی که سبب مشکل در روابط بین عمران خان و ارتش پاکستان شد، بحث تروریسم داخلی است که به ادعای ارتش پاکستان منشأ آن در خاک افغانستان است. بعد از روی کار آمدن طالبان تعداد عملیات تروریستی در خاک پاکستان بسیار افزایش یافته و به مقرهای ارتش پاکستان حملات بسیاری میشود. دولت پاکستان و ارتش این کشور بارها از طالبان خواستهاند که میانجیگری کند تا طالبان پاکستان دست از ترور بردارند، حتی یک بار این میانجیگری صورت گرفت و یک آتشبس یکماهه بین طالبان پاکستان و ارتش ایجاد شد، ولی این آتشبس شکسته شد و دوباره عملیات از سر گرفته شد. در اینجا خوب است به اظهارات یکی از اعضای طالبان پاکستان اشاره کنم که آن را واشنگتنپست در ۵ سپتامبر ۲۰۲۱ در مطلبی با عنوان «پس از شادمانی-پاکستان با معضل ناشی از الهام گرفتن شبهنظامیان مذهبی از سیطره طالبان بر افغانستان روبهروست» آورده است: یک فرمانده ارشد طالبان پاکستان به شرط فاش نشدن نامش گفت اسلامآباد اخیراً از طالبان افغانستان درخواست کرده که پیکارجویان پاکستانی را وادار کنند در ازای برخورداری از عفو سلاحهایشان را تسلیم کنند. طالبان افغانستان در پاسخ گفتهاند اعضای طالبان پاکستان را تسلیم نخواهند کرد، اما آنها را ترغیب میکنند با دولت پاکستان وارد گفتوگوهای صلح شوند. به گفته این مقام ارشد طالبان پاکستان اهرم طالبان افغانستان محدود است. اگر طالبان افغانستان در راستای فشار بر طالبان پاکستان تلاش میکرد ممکن بود- هست- برخی از فرماندهان آن به داعش خراسان ملحق شوند.
این ناتوانی در کنترل طالبان پاکستان و عدم همراهی طالبان افغانستان برای پاکستانیها سخت گران آمده و اختلاف بین دولت پاکستان و آی.اس.آی از یکسو و فرماندهی ارتش از سویی دیگر را تشدید کرد. در دی ماه سال گذشته قاضیالقضات پاکستان حملات مرگبار تروریستی در این کشور را شکست امنیتی دانست و به دادستان دستور داد عمران خان را به دادگاه احضار کند. به این ترتیب دولت مسئول بحران امنیتی پاکستان شناخته شد و بابت این موضوع مورد مؤاخذه قرار گرفت. همچنین عدم توفیق عمران خان در مسائلی همانند کنترل تورم و پیشبرد طرحهای عمرانی نیز باعث نارضایتی از دولت شده بود. لازم است ذکر شود در ابتدا ارتش پاکستان که بهعنوان حامی اصلی عمران خان در افکار عمومی شناخته شده بود برنامهای دهساله برای نگه داشتن او در قدرت داشت، اما با پدیدار شدن نشانههای ناکامی عمران خان برای اینکه ارتش بیشتر از این نزد افکار عمومی زیر سؤال نرود، تصمیم گرفت راه خود را از دولت جدا کند و با اقدامی که در تغییر فرمانده آی.اس.آی انجام شد تا حد زیادی این جدا کردن راه اعلام عمومی شد. پس از آن بود که احزاب اپوزیسیون پاکستان متوجه شکاف بین ارتش و عمران خان شدند و با چراغ سبزی که به آنها نشان داده شد مطمئن شدند زمان مناسب فرارسیده تا عمران خان را از قدرت به پایین بکشند.
اجازه بدهید که به یکی دیگر از موارد مهم اختلاف بین عمران خان بهعنوان نخستوزیر با ارتش اشاره کنم و آن بحث سیاست خارجی است. عمران خان از همان ابتدا رویه کماعتنایی با امریکا را در پیش گرفت و همینطور با عربستان سعودی که همواره متحد ثروتمند تمامی دولتهای فقیر و مقروض پاکستان بوده است و امارات متحده عربی میانه خوب و صمیمانهای برقرار نکرد. او به تقلید از ایران به تحکیم روابط پاکستان با چین و روسیه اهمیت بیشتری داد. ارتش موافق سیاستهای سلبی عمران خان نبود و کنار گذاشتن دوستان قدیمی را به صلاح کشور نمیدانست. برای روشن شدن ذهن مخاطب لازم است توضیح داده شود که در حال حاضر مهمترین طرحی که در پاکستان در حال اجراست که هم بار سیاسی و هم اقتصادی و هم نظامی دارد، کریدور اقتصادی چین و پاکستان است. چین نزدیک به ۵۶ میلیارد دلار برای این کریدور سرمایهگذاری کرده است و به عبارتی گویاتر پاکستان ریسک رفتن زیر بار چنین بدهی سنگینی را پذیرفته است. این کریدور از شمال غربی تا بندر گوادر در جنوب شرقی پاکستان امتداد دارد. در بندر گوادر پایگاههای نظامی و پالایشگاههای مهمی در حال ساخت است. پاکستان بهنوعی سرنوشت خویش را به سرنوشت این کریدور اقتصادی گره زده است. ارتش که متولی و ناظر عالی اجرای پروژه است، حساسیت بسیاری هم روی حسن اجرا و بهموقع اجرا شدن آن دارد.
این حساسیت ارتش به خاطر چیست؟ به خاطر سرمایهگذاریهاست یا ضدیت با هند؟
به خاطر خود این سرمایهگذاری عظیم است. ژنرال قمر بجوا در فروردین امسال در سمیناری در پاکستان صحبتهای مهمی ایراد کرد و بر مواضع ارتش بهعنوان مواضع حاکمیت پاکستان تأکید کرد. او نشان داد ارتش پاکستان دیگر نهتنها خواهان ضدیت با هند نیست، بلکه خواهان باز شدن روند گفتوگو با هند و برقراری تعامل با همسایه بزرگ خود است تا زمینه شکوفایی اقتصادی پاکستان فراهم شود. به نظر میرسد ژنرالها به این نتیجه رسیدهاند که لازمه بهرهمندی پاکستان از ثمرات سرمایهگذاری انجامشده برقراری ارتباط تجاری با همه دنیاست. ژنرال بجوا با صراحت خواهان پیوستن هند به کریدور اقتصادی چین و پاکستان شد. او پیش از آن نیز گفته بود باید گذشتهها را به فراموشی بسپاریم. او حتی در سخنرانی خود گفت چین و هند هم باید اختلافات مرزی خود را با گفتوگو حل کنند. به یاد داشته باشیم در خرداد دو سال قبل بین دو کشور چین و هند در مرز جامو و کشمیر در منطقه هیمالیا درگیری نظامی پیش آمد و تعدادی از نظامیان هندی و یکی دو نفر چینی کشته شدند.
ژنرال قمر بجوا و همچنین ارتش پاکستان به هیچ وجه از روابط سرد بین پاکستان و کشورهای امریکا و عربستان یا امارات خشنود نبودهاند و یکی از نقاط اختلاف بین ارتش و عمران خان و دلیل عمده برکناری عمران خان همین موضوع بود.
گویا عمران خان زیر فشار عربستان بود که تعدادی از سربازان خود را به یمن بفرستد و او هم در این زمینه مقاومت میکرد؟
این موضوع به زمان نواز شریف بازمیگردد. پنج سال پیش که عربستان ائتلاف تشکیل داد از پاکستان خواست که فرماندهی ائتلاف را بر عهده بگیرد که در مجلس پاکستان با این موضوع مخالفت شد.
عنوان شد تنها اگر به مکه حمله شود، نیرو خواهیم فرستاد و کمک میکنیم. ظاهراً یک دلیل دیگر هم ساده زیستی عمران خان بود که از کاخ نخستوزیری استفاده نکرد و هزینههای بسیاری پسانداز کرد و در خانه زندگی میکرد و برخی میگویند این موضوع سبب ناراحتی سرمایهداران شد.
ارتش با این قبیل کارها که مورد توجه عوام هم قرار میگیرد مخالفتی نداشت. ارتش فراتر از این مباحث به موفقیت یا عدم موفقیت عمران خان در سیاستهای کلان ازجمله امنیت و پیشرفت طرحهای اقتصادی که برای پاکستان بسیار حیاتی است اهمیت میدهد. پاکستان نیازمند ثبات و آرامش و حسن همجواری با همسایگان و تجدید روابط بدون تنش با هند و امریکا و کشورهای حاشیه خلیج فارس است که این رویکرد از سیاست خارجی عمران خان برنمیآمد.
سفر عمران خان به مسکو نیز که البته از قبل برنامهریزی شده بود و به احتمال زیاد هیچکس از قبل خبر نداشت که در آن تاریخ روسیه به اوکراین حمله خواهد کرد بسیار مشکلساز شد؛ البته در ابتدا بجوا فرمانده ارتش از آن دفاع کرد اما بعدها با بیان اینکه نمیتواند از حمله روسیه به اوکراین حمایت کند خواهان توقف فوری آن شد. ژنرال بجوا در نشست گفتوگوی امنیتی بینالمللی در اسلامآباد گفت که تهاجم روسیه به اوکراین بسیار تأسفآور است هزاران نفر کشته شدند و میلیونها نفر دیگر آواره شدند و نیمی از اوکراین ویران شده است و این موضوع درست نیست.
به نظر میرسد به دلیل فشار مردم بود که ارتش پاکستان چنین موضعی را گرفت؟
تحلیل کلی من این است که ارتش پاکستان عمیقاً به این نتیجه رسیده است که جبههگرایی و اردوگاهگرایی جواب نمیدهد. اگر مانند ایران بخواهند وارد اردوگاه چین و روسیه بشوند، باید علیه کشورهایی موضع بگیرند و حساسیت و دشمنی آنها را برانگیزند که به صلاح آنها و هر کشور دیگری که خواهان توسعه است نیست. اردوگاهگرایی برای کشوری که رهبران آن در پی توسعه اقتصادی و رفاه مردم خود هستند یک اشتباه مهلک است. پرواضح است که اگر بخواهید در اردوگاه چین و روسیه باشید، دیگر نمیتوانید از مزایای تجارت با اقتصادهای قدرتمند غربی و امریکا بهطور شایسته بهرهمند شوید و در تجارت جهان نقش پررنگی داشته باشید.
حرف دکتر ظریف هم این بود که با همه کشورها ارتباط داشته باشیم.
کشوری را نمیتوان پیدا کرد که توسعه اقتصادی پیدا کرده باشد، درحالیکه عضو اردوگاهی بوده که با قدرتهای اقتصادی دنیا حالت تخاصم داشته است.
مانند ترکیه؟
بله. ترکیه این روزها رابطهاش با عربستان و اسرائیل را هم ترمیم کرده است. همانطور که اشاره شد یک علت بهوجود آمدن بحرانی که در پاکستان شکل گرفت و سبب کنار زدن و سرنگونی عمران خان شد مواضع انفعالی و غیردوستانه طالبان افغانستان در برابر حامی پیشین خود بود. آنها همکاری مؤثری برای کاهش عملیات تروریستی در پاکستان انجام ندادهاند، درحالیکه برای ارتش پاکستان ریشهکنی تروریسم ضد دولتی و تأمین امنیت سرمایهگذاریهای اقتصادی بسیار مهم است.
ارتش اندک مدتی پس از برکناری عمران خان و در دوران رئیس جدید آی.اس.آی سپهبد ندیم احمد انجم که همانند سپهبد حمید فیض ارتباطات قبلی و رودربایستی با طالبان ندارد اقدام به بمباران نقاط مرزی افغانستان کرد که حدود چهل غیرنظامی کشته شدند و به فاصله اندکی پس از این بمباران بود که عملیات تروریستی هم در افغانستان به راه افتاد.
تحلیل من این است که پاکستان انجام اقدامات تلافیجویانه را در دستور کار قرار داده تا هشدار لازم را نسبت به عواقب عدم همراهی طالبان در مبارزه با تروریسم داده باشد. آی.اس.آی پاکستان با تقویت داعش خراسان که در افغانستان فعال است، این پیام را به طالبان افغانستان مخابره میکند که اگر قرار است در نتیجه فعالیت طالبان پاکستان به امنیت در پاکستان خدشه جدی وارد شود، در افغانستان هم از امنیت خبری نخواهد بود.
چرا به شیعیان و هزارهها حمله میکنند؟
افغانستان همواره از چالشهای قومی و مذهبی آسیب دیده است. پاکستان قصد دارد حاکمیت طالبان را به آسیبپذیری آنها از ناحیه فعال شدن گسلهای قومی و مذهبی توجه دهد. پاکستان دقت میکند که خشم اکثریت سنی را برنینگیزد و موجب تقویت وحدت داخلی افغانستان نشود، بلکه برعکس قصد دارد با تحریک مخالفتها به سرمایه اجتماعی-سیاسی طالبان ضربه وارد کند و موجبات تضعیف طالبان و سپس تسلیم آنها در برابر خواستههای پاکستان را فراهم کند. عملیاتی که در مناطق شیعهنشین انجام میشود، طالبان را در مظان اتهام آپارتاید قرار میدهد و در برابر جلبنظر مساعد جهانی برای به رسمیت شناختن حاکمیت طالبان مشکل جدی ایجاد میکند. همچنین یکی از اهداف پاکستان از ترور هزارههای شیعه این میتواند باشد در شرایطی که روابط پاکستان با افغانستان رو به تیرگی میرود با بالا گرفتن اعتراضهای شیعیان میانه افغانستان با ایران هم به هم بخورد و زمینه برای نزدیک شدن طالبان به ایران مساعد نباشد. افغانستان قربانی عملیات انتقامجویانه آی.اس.آی است و تنها زمانی روی آرامش را خواهد دید که به خواستهها و مطالبات پاکستان جواب مثبت دهد. در دی ماه سال گذشته، وزیر اطلاعرسانی پاکستان رژیم طالبان را یک رژیم افراطی قلمداد کرد و این موضع که برخلاف موضع رسمی و حمایتی نخستوزیر و وزیر خارجه پاکستان بود نشان داد که مواضع غیردوستانه طالبان در حال عبور از آستانه تحمل پاکستانیهاست.
آیا داعش خراسان همان کسانی هستند که کرزای گفت امریکا این افراد را با هواپیما از سوریه به افغانستان آورده؟ یعنی این داعش بیشتر در خط امریکا هستند. امریکا نیز در کشورهای مختلف مانند عراق، سوریه، یمن و غزه درگیر است.
این یک نظر است، اما واقعیت این است که خیلی از افراد داعش خراسان بومی و افغانستانی یا از پشتونهای پاکستان هستند. خیلیها هم اعضای قدیمی طالبان هستند که چون مذاکره با امریکا را قبول نداشتند از طالبان جدا شدند و به داعش پیوستند. برخی نیز اویغورهای چینی و تعدادی هم از آسیای میانه و ازبک هستند. در مقابل مدرکی وجود ندارد که امریکا آنها را از سوریه آورده باشد، ممکن است تعداد کمی را منتقل کرده باشد، اما در کل نمیتوان این عملیات را گردن امریکا انداخت؛ البته پاکستانیها این تحلیل را بسیار میپسندند تا نقش خود را پنهان کنند.
به گردن داعش میتوان انداخت؟
بله، داعش قبول کرده، اما نکتهای که نباید از آن غفلت کرد این است که آی.اس.آی پشت داعش قرار دارد. فراموش نکنیم پاکستان به مدت بیست سال همواره متهم اول ایجاد ناامنی و تروریسم در افغانستان بوده است و ژنرالهای پاکستانی بارها به پرورش مخفیانه اسلامگرایان افراطی برای انجام اهداف سیاست خارجیشان متهم شدهاند. تا پیش از این فتیله داعش پایین کشیده شده بود و بهندرت عملیات میکرد تا اینکه اختلاف بین پاکستان و افغانستان اوج گرفت و سلسله عملیات برنامهریزیشده داعش علیه اهدافی خاص شروع شد. مدتی پیش از این نشریه فارینپالیسی اعلام کرده بود که «آی.اس.آی در تلاش برای تقویت افراطگرایان ناراضی است تا از آنها بهعنوان اهرم فشار علیه طالبان جهت اطمینان از حفاظت منافع پاکستان استفاده کند».
افغانستان نسبت به این کریدور چین و پاکستان حسادت ندارد؟
نه، برعکس، همانطور که در ابتدای فروردین امسال امیرخان متقی، وزیر خارجه طالبان، گفت افغانستان از پروژه بزرگراه و کمربند چین حمایت میکند. او در پایان نشست سهجانبه وزرای خارجه چین پاکستان و افغانستان گفت پاکستان و چین از پیوستن افغانستان به این طرح استقبال کردهاند و در همان زمان وزیر خارجه چین هم که به افغانستان سفر کرده بود پس از دیدار با امیرخان متقی گفت چین از مشارکت فعال افغانستان در طرح جاده جدید ابریشم موسوم به ابتکار کمربند جاده استقبال میکند و دولت چین مایل است کریدور اقتصادی چین- پاکستان را تحت این ابتکار به افغانستان هم گسترش دهد. لازم است یادآوری شود خیلی پیش از این و در کنفرانس شانگهای که در ۱۵ ژوئن ۲۰۱۱ در آستانه قزاقستان برگزار شد بحث همکاری سهجانبه بین چین و پاکستان و افغانستان برای احیای مجدد مسیر جاده باستانی ابریشم مطرح شد و حتی اصطلاح «گروه پامیر» را برای اتحاد خود برگزیدند. یکی از تأکیدات چینیها و پاکستانیها همواره این بوده که افغانستان هم به این خط بپیوندد و ملاقاتها و توافقهایی هم در این زمینه داشتهاند و آنها مشکلی ندارند. مشکل نگاه ایدئولوژیک طالبان به مسائل است. مسئله مهم این است که طالبان باید خود را برای گرفتن تصمیمات سخت آماده کنند. به هر حال اینجا بین عقاید ایدئولوژیک جناح افراطی طالبان که حمایت از همفکران آنها در گروه طالبان پاکستان و دیگر شبهنظامیان شبهقاره را میطلبند با منافع ملی این کشور که ایجاب میکند با دولت پاکستان روابط دوستانه برقرار کنند تضاد وجود دارد.
هماکنون افغانستان با بحران مالی و اقتصادی روبهروست، داراییهای آنها مسدود شده و انتقال ارز صورت نمیگیرد و فعالیتهای اقتصادی کلان هم در آنجا وجود ندارد. این وضعیت سبب بیکاری و فقر و سراریز شدن مهاجران افغانستانی به ایران و پاکستان شده است. تغییر این شرایط و بهبود اوضاع اقتصادی افغانستان در گرو تصمیم طالبان برای ترجیح منافع ملی بر تعهدات ایدئولوژیک آنها نسبت به گروههای افراطی در منطقه است. برقراری روابط خوب و بدون تنش با همسایگان تنها از راه احترام به منافع مشترک حاصل میشود.
مهمترین بحران فعلی طالبان عدم شناسایی همسایههاست که اگر این شناسایی انجام شود، پول به کشور آنها سرازیر میشود و قراردادهای معدنی با آنها بسته میشود، درحالیکه ترور هزارهها به ایران فشار وارد میکند. معنای ترور شیعیان این است که به ایران بگویند اگر شناسایی ما انجام نشود، همین سیر ادامه دارد. ضمناً، آیا ترورهای اخیر فشار پشتونهای افراطی نیست که بخواهند شیعیان و هزارهها را از بین ببرند. این انفجارها شبیه نسلکشی نیست؟
تعداد بسیاری از اعضای داعش همان افراطیهای قدیم طالبان هستند همینطور پشتونهای پاکستان و افغانستان که به لحاظ تاریخی ضد شیعه هستند، اما اگر نخواهیم نفوذ آی.اس.آی در داعش خراسان را بپذیریم و برای آنها استقلال قائل شویم، باز هم نمیتوانیم منکر هماهنگی تاکتیکی آنها با آی.اس.آی بشویم. به نظر نمیرسد داعش خراسان از آنچنان توانی برخوردار باشد، درحالیکه همه سازمانهای اطلاعاتی کشورهای همسایه و همچنین امارت طالبان بر علیه آنها اقدام میکنند بدون برخورداری از حمایتهای اطلاعاتی و لجستیکی برخی از سازمانهای اطلاعاتی منطقه به حیات خود در یک جغرافیای محدود ادامه دهد. تسلط و نفوذ آی.اس.آی در گروههای تروریستی منطقه و همکاری با آنها مانند القاعده و بنلادن انکارناپذیر است. همچنین به نظر نمیرسد در شرایطی که روابط طالبان با پاکستان به مشکل برخورده طالبان از چنین تحرکاتی حمایت کنند یا حتی نسبت به آن بیتفاوت باشند.■