محمد احمدی
پروژههایی در بنبست
تأثیر بلندمدت جنگ غزه بر جغرافیای سیاسی و نظام امنیتی غرب آسیا به زمان زیادی برای شناسایی ابعاد آن توسط بازیگران منطقهای و جهانی نیاز دارد. امیدها و نگرانیهای متعددی از نتایج بلندمدت این مناقشه در حال پدیدار شدن است. امریکا و متحدانش دریافتهاند این جنگ، خواسته یا ناخواسته، منافع مهمی را برای رقبای آنها بهویژه ایران در منطقه تأمین کرده است. با اینکه ایران و متحدان آن خواهان توقف تراژدی غزه هستند، نگاهی به فهرست بهرهبرداریهای آنان از رفتار اسرائیل و امریکا در این جنگ میتواند حیرتانگیز باشد. یکی از این منافع، توقف و حتی خنثی شدن روند طولانی عادیسازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل تحت هدایت امریکاست.۱
طبق توافق با امریکا در ماههای پیش از جنگ، عربستان قرار بود اسرائیل را به رسمیت بشناسد و در مقابل، اجازه یابد برنامه هستهای صلحآمیز داشته باشد، همکاری نظامی نزدیکتری با امریکا برقرار کند و واسطه مذاکرات صلح بین اسرائیل و فلسطینیان شود. یک هدف امریکا از این توافق، دور کردن عربستان از ایران و متحدان آن بود، اما جنگ غزه این نقشه را برای مدتی نامعلوم بر هم زد. از سوی دیگر، حدود یک ماه پیش از آغاز این جنگ، در اجلاس گروه ۲۰ در دهلی نو طرحی برای راهاندازی گذرگاه تجاری از هند به غرب آسیا و سپس اروپا اعلام شد که از امارات متحده، عربستان، اردن و اسرائیل میگذرد. این پروژه راهبردی که در صورت اجرا، ابعاد تجاری گستردهای برای هند و اروپا خواهد داشت، قرار بود بهانهای برای گره زدن منافع اسرائیل با کشورهای عربی باشد. باز هم یک هدف از این طرح، نزدیکی عربستان با اسرائیل و انزوای ایران در منطقه بود، اما جنگ غزه سبب شد این پروژه هم برای مدتی نامعلوم بایگانی شود. اکنون تنشهای ناشی از جنگ و التهاب افکار عمومی در کشورهای عربی باعث شده دولتهای منطقه تحت فشار فزاینده قرار گیرند تا هر گونه عادیسازی روابط سیاسی و همکاری اقتصادی با اسرائیل را کنار بگذارند. هرقدر نتانیاهو بر ادامه جنگ و کشتار مردم غزه اصرار میورزد، بنبست در این پروژهها سختتر و شدیدتر میشود.
لجاجت دردسرساز
اسرائیل لجوجانه در مسیری گام برمیدارد که ناخواسته به تثبیت سیاستها و گسترش قلمرو نفوذ و قدرت ایران در منطقه میانجامد. یکی از بهرههایی که ایران از این فضای ملتهب برده است، ساکت کردن تعدادی از مخالفان سیاست خارجی خود است که پیش از این، حمایت از ستمدیدگان منطقه و دشمنی با اسرائیل را غیرمنطقی میخواندند. از سوی دیگر، به علت جنگهای طولانی در غزه و اوکراین و عواقب آنها، توجه بینالمللی به برنامه هستهای ایران تا حد زیادی منحرف شده و ایران با آسودگی به غنیسازی اورانیوم تا ۶۰ درصد ادامه میدهد.
در جریان جنگ غزه، اهرمهای سیاسی ایران در منطقه گسترش یافته است. از یکسو، هماهنگی بین اعضای محور مقاومت برای رسیدن به هدف واحد، استحکام و قدرت بیشتری پیدا کرده و از سوی دیگر، سایر دولتهای منطقه به ایران بهعنوان کشور کلیدی برای مهار تنشها و برقراری آرامش و امنیت نگاه میکنند، بهطوریکه سایه ایران بر هر گونه تعامل و گفتوگوی بینالمللی با این هدف، سنگینی خواهد کرد. پیش از شروع جنگ غزه، قرار بود عربستان با حمایت امریکا و اسرائیل این نقش محوری را بازی کند و رهبر جهان اسلام معرفی شود. اگر چنین اتفاقی میافتاد، تبلیغات بزرگی به نفع سیاست خارجی امریکا و اسرائیل محسوب میشد. در این صورت، پروژه خاورمیانه جدید شکل میگرفت که ایران در آن، دشمن مشترک اعراب، اسرائیل و نظم منطقهای معرفی میشد. برقراری روابط ایران و عربستان در مارس ۲۰۲۳، زنگ خطری برای این پروژه امریکایی بود که سبب شد مقامات ایالاتمتحده شتابان با پیشنهادهای جدیدی به سراغ عربستان بروند تا از نزدیکی دو کشور جلوگیری کنند.
فهرست سودهای ایران از اشتباهات اسرائیل به همینجا ختم نمیشود. جنگ غزه به شکل بیسابقهای، چهره و حیثیت اسرائیل را در جهان تخریب کرده و همبستگی ملل مسلمان را تحت «پاناسلامیسم» تقویت کرده است.۲
از یکسو، حماس در آغاز جنگ نشان داد اسرائیل برخلاف چهرهای که از تواناییهای خود ترسیم کرده بود چقدر آسیبپذیر است. از سوی دیگر، نسلکشی مردم غزه نشان داد برخلاف چهره دموکراتیک و متمدنی که رسانههای غربی از آن ترسیم کرده بودند، این رژیم چقدر وحشیانه عمل میکند. سیمای واقعی اسرائیل در سالهای آینده نیز در افکار عمومی جهانیان شکلی متفاوت از تبلیغات گذشته خواهد داشت. همچنین دردسرهای اقتصادی و حقوقی ناشی از این جنگ، برای سالها گریبان اسرائیل را خواهد گرفت. علاوه بر دهها میلیارد دلار زیانهای زمان جنگ، تحریمهای مردمی حتی پس از جنگ نیز به این رژیم لطمه خواهد زد. بیشترین سود از این وضعیت نصیب ایران میشود که همواره سعی داشته اسرائیل را در منطقه و در جهان، بدنام و منزوی کند و فشار غرب علیه سیاستهای خود را خنثی سازد. ایران در حالی از این وضعیت پرتنش سود برده است که جنگ را شروع نکرده، در آن شرکت نداشته و متحمل زیانهای ناشی از آن هم نشده است. تنها کاری که ایران به آن مشغول بوده، مدیریت اوضاع در جهت بیشترین استفاده از خطاهای اسرائیل و امریکا در این وضعیت بحرانی بوده است.
عربستان و نزدیکی به ایران
دو نوع طرز تلقی از تأثیر رفتار اسرائیل در غزه بر روابط دو قطب جهان اسلام؛ یعنی ایران و عربستان وجود دارد: یکی اینکه مبارزات حماس، حزبالله و سایر گروههای مقاومت در منطقه سبب شده نگرانیهای قدیمی عربستان درباره اهداف ایران و محور مقاومت تشدید شود؛ و در مقابل، دیدگاه دیگری وجود دارد که اسرائیل ناخواسته باعث شده همکاری و همبستگی ایران و عربستان برای محکومیت کشتار و ویرانی، برقراری آتشبس و احقاق حقوق فلسطینیان افزایش یابد. در گذشته، اختلافات و تنش بین این دو کشور مورد رضایت امریکا و اسرائیل بود، اما از زمانی که روابط آنها احیا شده، هر دو گامهایی محتاطانه در جهت همکاری برداشتهاند. اکنون جنگ غزه ناگهان به این نزدیکی، انگیزه و سرعت قابلتوجهی بخشیده است. ایران و عربستان ایدههایی برای همکاریهای اقتصادی و پروژههای مشترک توسعه دارند که نیازمند صلح و ثبات در منطقه است. عربستان این نیاز را بیشتر درک میکند؛ زیرا بیشترین ساحل را در کنار دریای سرخ دارد و از درگیریها در آنجا نگران است. بخش بزرگی از پروژههای توسعه کنونی و آینده عربستان در همین ناحیه است و این کشور میداند برای آرامش در این دریا باید روابط خوبی با یمن و متحد آن، ایران داشته باشد. از نظر عربستان و حتی امارات متحده، این هدفی بسیار مهمتر از همراهی با رفتارهای تهاجمی امریکا در دریای سرخ است. از اینرو، آنها بیسروصدا دعوت امریکا برای درگیری با یمن به نفع اسرائیل را رد کردند. ملتهای عرب نیز عمدتاً از اقدامات یمنیها در جلوگیری از حرکت کشتیهای مرتبط با اسرائیل استقبال کردهاند.۳
عربستان مجبور شده از فرصتهایی که ممکن بود امریکا و اسرائیل برای توسعه آن فراهم کنند، چشم بپوشد و به فرصتهای دیگری بیندیشد که همکاری اقتصادی با ایران و چین برای آن تأمین میکنند. هر چه باشد، این چین بوده که با وساطت بین ایران و عربستان در مارس ۲۰۲۳ پروژه جاده ابریشم خود را نیز پیش برده است. در نتیجه، گذرگاه تجاری هند به عربستان و اروپا بهجای دور زدن ایران، باید در حلقههای جاده ابریشم شامل ایران ادغام شود و این چیزی نیست که امریکا و اسرائیل میخواستند. این دو نمیتوانند هم بر ادامه جنگ یا فاجعه انسانی در غزه پافشاری کنند و هم از عربستان انتظار همکاری راهبردی داشته باشند، حتی اگر ریاض به آن متمایل باشد، نمیتواند حیثیت خود در میان کشورهای مسلمان را قربانی آن کند.
ممکن است گفته شود طرح عربستان برای آینده غزه با خواسته امریکا و اسرائیل نزدیکتر است و شباهتی با نظر ایران و محور مقاومت ندارد، اما با توجه به افکار عمومی منطقه بهویژه افکار عمومی فلسطینیها، نظرات امریکا و اسرائیل در مورد غزه پذیرش لازم را ندارد. در موقعیتهای حساس و بحرانی مانند آنچه امروز جهانیان در غزه شاهد هستند، فاصله و تضاد دو قطب مخالف بهشدت افزایش مییابد. تراژدی غزه سبب شده تضاد بین طرفداران فلسطین و اسرائیل به شدیدترین شکل ممکن درآید. کشوری مانند عربستان نمیتواند بین این دو قطب کاملاً متمایز، جانب اسرائیل را بگیرد. ایران از این وضعیت بهسرعت استفاده کرد و کمی پس از شروع جنگ، درحالیکه فقط هفت ماه از برقراری روابط دو کشور میگذشت، ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور ایران، برای نخستین بار وارد مذاکره تلفنی با محمد بنسلمان ولیعهد عربستان شد تا نوعی اتحاد اسلامی در جهت پایان دادن به جنایات جنگی در غزه و موضعگیری مشترک در زمینه حمایت واشنگتن از اقدامات اسرائیل تشکیل شود. یک ماه بعد در یازده نوامبر، رئیسجمهور ایران برای نخستین بار در یک دهه اخیر به ریاض پایتخت عربستان رفت تا در اجلاس مشترک سازمان همکاری اسلامی و جامعه عرب درباره غزه شرکت کند. طلال محمد، مدرس دانشگاه آکسفورد، متخصص روابط عربستان و ایران و نویسنده کتاب رقابت ایران و سعودی از ۱۹۷۹ به بعد: از زبان پادشاهان و روحانیان (۲۰۲۲) میگوید دیدار رئیسی از عربستان سعودی برای ایران بسیار مهم بود و در جهت تمرکز راهبردی آن بر فلسطین و پیگیری رهبری آن در منطقه و جهان اسلام محسوب میشد.۴ او میافزاید منازعه غزه فرصتی برای ایران پدید آورد تا نخستین حرکت دیپلماتیک را انجام دهد و به تهران امکان داد تا بر این معضل غلبه کند که «کدام طرف باید اول به دیدار دیگری برود». درواقع، فوریت مسائل غزه باعث شد ایران تعارفات و ملاحظات دیپلماتیک را کنار بگذارد، بهراحتی به عربستان نزدیک شود و آن را به مسیری که میخواست هدایت کند. طلال محمد میگوید این دیدار تلاش برای وحدت و همبستگی اسلامی با آرمان فلسطین بود و این فرصت را به ایران داد که با پیشنهاد ده مادهای خود در میان کشورهای مسلمان، شاخص باشد. ایران با طرح خود، از مسلح کردن فلسطینیان در مقابل اسرائیل دفاع کرد و ارتش اسرائیل را یک نهاد تروریستی نامید. وزیر خارجه ایران با استفاده از این فرصت، فعالانه با همقطاران عرب خود ازجمله وزیر خارجه سعودی در تماس بود تا اهداف ایران را تأمین کند. یکی از این اهداف، تحکیم روابط با عربستان و دیگری منصرف کردن عربستان از پیوستن به طرح امریکایی «توافق ابراهیم» بود. مهمتر از همه، ایران این فرصت را به دست آورد که جایگاه خود را بهعنوان یک بازیگر برجسته و فعال برای تأثیرگذاری در جریانات منطقهای و همکاری با کشورهای دیگر تثبیت کند. برخی از ناظران خارجی این را نشانه فرصتطلبی ایران در جریان جنگ غزه میدانند که روابط خود با عربستان را در سطوح بالا افزایش داده است. دیپلماسی فعال بین دو کشور میتواند نتایج بلندمدتی در تشکیل جبهه «پاناسلامیک» در جهت ائتلاف تودههای سنی و شیعه حول مخالفت با عادیسازی روابط با اسرائیل داشته باشد. نگرانی بزرگ امریکا این است که عربستان و کشورهای سنی بر اثر جنگ غزه، از لحاظ سیاسی به محور مقاومت که عمدتاً از نیروهای شیعه طرفدار ایران تشکیل میشود، نگاه جدیدی پیدا کنند و به آنها نزدیک شوند.
دیدگاه امریکا درباره یمن
در اواسط فوریه سال جاری، جان آلترمن،۵ مدیر برنامه خاورمیانه در مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی امریکا،۶ در مقابل کمیته روابط خارجی کنگره گزارش مفصلی درباره تهدیدات یمن برای نظم مورد نظر ایالاتمتحده ارائه کرد. او میگوید حوثیها (انصارالله) معما به شمار میروند. آنها ارتشی فقیر با بودجهای ناچیز دارند که علیالقاعده نباید دشمن مهمی برای قویترین ارتش جهان محسوب شوند. برای ایالاتمتحده، تشکیل یک ائتلاف نظامی بهمنظور حفاظت از کشتیرانی در دریای سرخ، که حجم عظیمی از تجارت با اروپا شامل حاملهای انرژی و محصولات صنعتی را از خود عبور میدهد، نباید کار سختی باشد، اما نه متحدان منطقهای و نه شرکای امریکا در ناتو حاضر به حمله به یمن نیستند.۷
آلترمن به کنگره خاطرنشان میکند اقدام نظامی علیه یمن نهتنها اثری در پایدار کردن آن منطقه ندارد، بلکه اهداف ایران را تأمین میکند، نه اهداف امریکا را؛ زیرا بازدارندگی به چیزهایی بسیار بیشتر از قدرت نظامی نیاز دارد. امریکا باید انگیزهها، اهداف، ترجیحات و تصورات دشمنان خود را دریابد و به آنها نشان دهد که اگر رفتار خود را تغییر دهند، وضعیت آنها هم بهبود خواهد یافت. اساساً بازدارندگی برای آن است که دشمن را به گزینههای سیاسی ترغیب کند؛۸ البته بازدارندگی سیاسی بسیار سختتر از بازدارندگی نظامی است، زیرا به راضی کردن افکار عمومی کشور رقیب درباره هزینههای مقاومت نیاز دارد.۹
رویکرد نظامی برای کشور قویتر ممکن است آسانتر به نظر برسد، ولی اغلب نتایج مورد انتظار را به بار نمیآورد. محاسبات دولت رقیب معمولاً به این صورت است که میتوان حملات نظامی دشمن را خنثی کرد و مردم را تشویق به وحدت و مقاومت زیر پرچم کشور کرد تا تصور نکنند دولت ضعیفی دارند. سپس کشور مهاجم با این تصور که باید فشار نظامی را بیشتر کند، در تله میافتد و دور و تسلسل افزایش درگیری بدون توفیق، وضعیتی شبیه باتلاق برای آن پدید میآورد. آلترمن به کنگره میگوید در چنین شرایطی ما درحالیکه از قابلیت نظامی دشمن خود میکاهیم به پیشبرد اهداف سیاسی آن کمک میکنیم؛ بنابراین نمیتوانیم شاهد تغییر و اصلاح رفتار او باشیم. حوثیها نیروی شبهنظامی آبدیده و مقاومی دارند که از کوههای شمال یمن برخاستهاند و حدود دو دهه با دولت سعودی و دولت سابق یمن جنگیدهاند. در این مدت، آنها متکی به مردمی بودهاند که از نظام فرهنگی و اخلاقی خود در مقابل دو گروه دفاع میکنند: نخبگان متجدد و غربگرای دولت سابق؛ و سلفیهای الهامگرفته از سعودی. از نظر یمنیها هر دو گروه وابسته به قدرتهای خارجی هستند؛ بنابراین مردم بهعنوان سنت مقاومت باید بر فنون تیراندازی و کاربرد انواع اسلحه مسلط باشند و قبایل باید نیروی شبهنظامی خود را داشته باشند. این بخش مهمی از هویت یمنیهاست. طبق برآوردها در سال ۲۰۲۴، جمعیت یمن تقریباً بهاندازه جمعیت عربستان؛ یعنی ۳۵ میلیون نفر رسیده و انصارالله بر بیش از ۷۰ درصد از این جمعیت حکومت میکنند.
آلترمن میافزاید ایران با حمایتهای خود از حوثیها در زمان جنگ عربستان با یمن، دولت سعودی را تحت فشار گذاشته بود تا نتواند تمرکز و نیروی خویش را صرف مقابله مستقیم با ایران کند. سرمایهگذاری ایران روی یمن اهرمهای لازم برای نرم کردن موضع سعودی بهمنظور کنار آمدن با ایران را فراهم کرد. یمنیها نیز از داشتن یک متحد راهبردی خوشحال هستند. زمانی که حوثیها و متحدان داخلی آنها در سال ۲۰۱۴، صنعا پایتخت کشور را تصرف کردند، ایران هنوز نقش مهمی در حمایت از آنان نداشت. بنسلمان ولیعهد با توجه به برتری نظامی عربستان بر این کشور فقیر وعده داد که با حمله سریع و قاطع آنها را شکست خواهد داد، اما در عمل هیچچیز در این نبرد، سریع و قاطع نبود. این مشابه همان اشتباه است که قدرت برتر بهجای پیگیری فشار و چانهزنی سیاسی، فریب راهحل نظامی و آسان را میخورد. از سال ۲۰۱۷ ایران بهطور جدی یمنیها را با موشک و پهپاد تجهیز کرد تا نظام جدید و مستقل خود را حفظ کنند. برای ایران، هرگز یمن بهاندازه عراق، سوریه و لبنان که دهها سال روی آنها کار کرده، اهمیت نداشته است. اشتباه عربستان سبب شد ایران با هزینه کمی به یک متحد مشتاق در سرزمینی دور، در موقعیتی راهبردی دست یابد که همچون خودش، خواهان دگرگونی نظم منطقهای است.
اهرمهای ایران علیه امریکا
ایده محور مقاومت را قاسم سلیمانی، فرمانده وقت نیروی قدس سپاه، پایهگذاری کرد؛ بر این اساس که نفوذ منطقهای ایران گسترش یابد، نه آنکه منطقه را کنترل کند. کنترل به روشی که امریکا عادت داشته با ناوگان و پایگاههای نظامی خود انجام دهد، هزینه سنگینی لازم دارد و باعث برانگیختن احساسات مخالف در کشورهای تحت کنترل میشود. ایران چنین چیزی را نمیخواهد، اما بهجای آن توانسته با صرف هزینه کمتر نفوذ خود را گسترش دهد و این ایده را جا بیندازد که اگر امنیت آن تأمین نشود، امنیت رقبای آن هم تأمین نخواهد شد. هدف راهبردی ایران این است که حضور امریکا در غرب آسیا تا حد امکان کاهش یابد و به این منظور، حامی نیروهای متخاصم با امریکا و متحد اصلی آن اسرائیل است. ایران با ترکیبی از اقدامات سیاسی و نظامی تلاش دارد مردم و دولتهای منطقه را متقاعد کند که حضور امریکا به زیان ثبات آنهاست و ارتش آن بیکفایت و عامل آشوب و ناامنی بوده است. حملات محدود، اما مداوم حامیان ایران به پایگاههای امریکا و گروههای متحد آن در عراق و سوریه و ناتوانی آنها از پایان دادن به این حملات سبب میشود دولتهای منطقه در ارزیابی هزینه-فایده این پایگاهها به موضع ایران نزدیک شوند. چین و روسیه نیز دلایل خود را برای کمک به کاهش حضور نظامی امریکا در غرب آسیا دارند.
آلترمن میگوید ایران روی خستگی مردم امریکا از دخالت کشورشان در این منطقه حساب کرده است. هر چه ارتش امریکا در نقاط پراکنده و بیشتری درگیر جنگهای سطح پایین اما بیپایان و بینتیجه شود، مردم امریکا بیشتر به یاد سالها گرفتاری سربازان خود در افغانستان و عراق میافتند و بیشتر بر عقبنشینی از این منطقه اصرار میورزند. ایران به دنبال نمایش قدرت برای کسب امتیازات سیاسی از کشورهای دیگر نیز هست. مشاهده توان نظامی ایران و متحدانش و اراده آنان برای مقابله با امریکا، اهرمهای سیاسی ایران را در تعامل با عربستان که به حمایت از ایالاتمتحده متکی بوده، افزایش میدهد.
تأثیر غزه بر یمن
جنگ غزه حمایت از انصارالله را در بین مردم یمن افزایش داده است. الجزیره میگوید از زمان شروع حملات انصارالله به کشتیهای مرتبط با اسرائیل، بیش از ۲۰۰ هزار جنگجوی جدید با شوق حمایت از فلسطین به آنها پیوستهاند.۱۰
جنگ غزه سبب شده اختلافات داخلی بین انصارالله و گروههای وابسته به عربستان و امارات به حاشیه برود و انصارالله به سرمایه سیاسی قابلتوجهی دست یابد که میتواند تأثیر زیادی در مذاکرات صلح یمن داشته باشد. دخالت نظامی امریکا و انگلیس در یمن نهتنها باعث توقف حمایت انصارالله از فلسطینیان نشده، بلکه محبوبیت داخلی آن را بیشتر هم کرده است. سابقه دخالت غرب در یمن به سال ۱۸۳۹ بازمیگردد که انگلیس برای کنترل بابالمندب و دریای سرخ، بخشهایی از آن کشور را اشغال کرد و سپس یمن را به مستعمره خود تبدیل کرد. در دهه ۱۹۶۰، چند سال جنگ انگلیس با چریکهای یمنی و سرکوب بیرحمانه غیرنظامیان، نتیجهای جز پیوستن بیشتر مردم به نیروهای ضد استعماری و سرانجام اخراج انگلیس نداشت.۱۱
خاطره مبارزات یمنیها علیه استعمار بخشی از روح و هویت آنهاست. اکنون تهاجم امریکا و انگلیس به یمن در حمایت از اسرائیل، بیشترین انگیزه را برای تقویت پایگاه اجتماعی انصارالله فراهم کرده و منازعه محدود بر سر کشتیرانی را به نبردی ملی تبدیل کرده است. با چنین پشتوانهای، انصارالله حملات خود را علاوه بر کشتیهای مرتبط با اسرائیل به کشتیهای امریکایی و انگلیسی نیز گسترش داده و طوایف رقیب را نیز پشت سر خود متحد کرده است. ایستادگی در مقابل بزرگترین نیروی دریایی جهان و به خطر انداختن حیثیت آن، منجر به غرور ملی برای یمنیها شده است. جنگ غزه همچنین فرصت بزرگی را برای یمنیها پدید آورده تا مشکلات دیرین خود را حل کنند. گرچه آتشبس انصارالله با عربستان و گروههای متحد آن از آوریل ۲۰۲۲ آغاز شد، مذاکرات صلح بین آنها بهکندی ادامه داشت. یک سال بعد، برقراری روابط ایران و عربستان به صلح یمن کمک کرد، زیرا عربستان و امارات دیگر حاضر به رقابت با ایران در جنگ یمن نیستند، اما بیشترین نقش را جنگ غزه و تأثیر آن در بسیج یمنیها حول هدف مشترک خارجی دارد که اهرمهای سیاسی انصارالله برای اخذ امتیازات بیشتر را افزایش داده است.
آلترمن میگوید گزینههای بد برای ایالاتمتحده بیشتر از گزینههای خوب است و درواقع، معلوم نیست که اصلاً گزینه خوبی وجود داشته باشد. ایران و یمن خود را در یک بازی طولانی و بزرگ میبینند و برای آن سرمایهگذاری کردهاند، درحالیکه دولت امریکا تلاش دارد در یک دوره چهارساله با هزینهای قابل توجیه، نتیجهای مشخص بگیرد. اگر امریکا اشتباه خود در درگیریهای طولانی مانند افغانستان و عراق، یا اشتباه عربستان در یمن را بار دیگر تکرار کند، خود را از هر دستاوردی که میتوانست از طریق سیاسی به دست آورد محروم خواهد کرد. این تلهای است که محور مقاومت برای ایالاتمتحده و متحد آن اسرائیل تدارک دیده است.
پینوشتها
- https://www.geopoliticalmonitor.com/iran-the-real-beneficiary-of-the-gaza-conflict/
- https://asia.nikkei.com/Opinion/Iran-has-gotten-all-the-war-it-wants-in-Gaza-already
۳.https://www.reuters.com/world/middle-east/riyadh-reluctant-derail-iran-detente-over-us-red-sea-taskforce-2023-12-20
- https://responsiblestatecraft.org/iran-saudi-arabia-gaza/
- Jon Alterman
- Middle East Program at the Center for Strategic and International Studies (CSIS)
- https://www.csis.org/analysis/strategic-approach-red-sea-security
- https://en.wikipedia.org/wiki/Deterrence_theory
- https://en.wikipedia.org/wiki/Compellence
- https://www.aljazeera.com/features/2024/2/23/houthis-are-recruiting-record-fighters-how-will-this-affect-yemen
- https://www.iwm.org.uk/history/a-short-history-of-the-aden emergency#:~:text=In%201839%20Britain%20captured%20the,lines%20of%20communication%20with%20India