گزارش مراسم سالگرد شهید مصطفی یوسفی
حجتالاسلام مسعود ادیب :لحاظ کردن ابدیت در کارها
شاعر عرب، لُبَید، در شعری چنین سروده: «ألا کل شیء إذا ماخلاالله باطل/ وکل نعیم لامحاله زائل»؛ رسول خدا ضمن تعریف از این بیت، معنای آن را تکمیل کردند. در مصرع اول میگوید حقیقت مطلق خداست و هرچه غیر او باطل است. رسول خدا این را تأیید کردند. روح همه ادیان و روح توحید همین است. در مصرع دوم میگوید: «وکل نعیم لامحاله زائل»؛ یعنی، هر نعمتی از بین رفتی است. رسول خدا میفرمایند: «اللَّهُمَ ّلاعَیْشَ إِلَّا عَیْشُ الآخِرَهِ» یعنی همه نعمتها از بین رفتنی نیستند و یک زندگانی پایدار و ابدی هم هست. در اوضاع و احوال جوامع، افت و خیزها و فراز و نشیبهای بسیاری وجود دارد. بعضیها جوامع را به انسانی تشبیه کردند که ولادت، جوانی، میانسالی، کهولت و مرگ دارد. بسته به اینکه ما در چه نقطه از مختصات عمر اینجهانی تمدن، جامعه، دولت و ملت قرار بگیریم، احوال ما دگرگون خواهد بود.
اول انقلاب که ما نوجوان بودیم ماهعسل جامعه ایران بود. تمام امیدها ما را به یک انقلاب شکوهمند رسانده بود. چندی گذشت و جنگ پیش آمد که در مقابلش ایستادگی و پایداری شکل گرفت و روزگار سختی برای همه ما بود. همینطور احوالات دیگری آمد که در صدد بیان جزئیات آن نیستم که وضعمان بهتر از الآن بود یا بدتر بود، اما با منطق توحیدی و قرآنی، نباید محاسباتمان را در مختصات اینجهانی تنظیم کنیم. در مختصات اینجهانی، منحنی ما گاهی رو به فراز و گاهی رو به فرود و گاهی به نقطه عطف آن رسیده است. معلوم نیست چه سرنوشتی خواهد داشت. متغیرهای معادله، منحنی ما را بالا و پایین خواهد کرد. حداقل یکسوم آیات قرآن مسئله ابدیت و قیامت را مطرح کرده است و انسان را به عمل و حرکت در مختصات ابدی دعوت کرده است: ابدیت را ببین و به جهان بنگر؛ ابدیت را ببین و بیندیش؛ ابدیت را ببین و اقدام کن. با این نگاه همهچیز عوض میشود. آن مختصات، مختصات دگرگونی و زوال نیست. مهمتر از آن، مختصاتی است که سازندهاش خودت هستی. امروز شهید مصطفی یوسفی تحت تأثیر رفتار ناهنجار من دستاوردهای خودش را میبیند. او زحمت کشیده و تلاش کرده، ولی رفته است و من ماندهام. ممکن است رفتارم به امضای او نرسد و مقبولش نباشد و حتی دستاوردهای او را تهدید کند، اما زندگی ابدی هرکسی تحت تأثیر انتخاب خودش است و ابدیت خودش را خودش میسازد. فکر نمیکنم عنصری در عالم از این امیدبخشتر پیدا شود. نگاهی کوتاه به سوره مبارکه آلعمران و جنگ احد، بیندازیم. «وَلَاتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِیسَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»؛ «گمان نکن، بهحساب نیاور و در محاسباتت چنین مپندار آنهایی که در راه خدا کشته میشوند مردگان هستند». کسی که رفته دیگر برگشتی ندارد، اما در مختصات ابدیت «أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِهِمْ یُرْزَقُونَ»؛ تعبیر «حَیُ و یُرزَق»؛ هنوز دارد میبالد و از تمتعات حیات برخوردار میشود. تعبیر جاافتادهای است، منتها «َعِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» هستند. در مختصات و با نگاه دیگری باید آنها، زندگی و حیاتشان را دید. با مختصات اینجهانی نمیشود. حافظ میگوید: «دیدن روی تو را دیده جان باید/ وین کجا مرتبه چشم جهانبین من است». «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» از آنچه خدا از فضلش به آنها داده خوشحال هستند. البته در یک جا موسی به قارون میگوید: «لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ»، چون مبنای فرح قانون، اموال و امکانات مادیشان است، میگوید خیلی خوش نباش. خداوند افراد الکیخوش را دوست ندارد. مختصات ابدی این نیست که این اتفاقات باید پس از مرگ بیفتد. در نظام توحید، در همین عالم انسانی که به ابد میاندیشد، از هرچه ره به خدا دارد خوشحال است.
آنک مردن پیش چشمش تهلکهست امر لا تلقوا بگیرد او به دست
و آنک مردن پیش او شد فتح باب سارعوا آید مرورا در خطاب
«فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَیَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَلا هُم یَحزَنونَ»؛ بر مبنای مختصاتی که آنها اندیشیدند و کامیاب شدند، بشارت میدهد که نه نگران باشید و نه غصه بخورید، وگرنه در مختصات اینجهانی باید غصه خورد و نگران بودف اما در مختصات ابدی نه، مگر چه اتفاقی افتاده است. ما وظیفه داشتیم و کاری کردیم. هنوز به وظیفه خود عمل میکنیم و ابدیت هم از آن ماست. آنها بشارتی که میدهند بر مبنای نعمت و فضل خداست و اینکه خداوند اجر اهل ایمان را زایل نمیکند، اما به این شرط که ما در مدار اهل ایمان باقی بمانیم. آیه ۱۷۲ اشاره به اتفاقات پس از جنگ احد دارد. در جنگ احد، بهدلیل طمعورزی و نافرمانی، مسلمانان شکست سختی خوردند. لشکر قریش هم با احساس پیروزی و شادی راهی مکه شدند، ولی در میانه راه تصمیم به بازگشت و اتمام کار مسلمین گرفتند. پیامبر فراخوان دادند و اعلام دادند که از سالک و بیمار و مجروح همه باید جمع شوند. همه آماده شدند و از مدینه به طرف مکه حرکت کردند و در مکانی به نام «حمراء الاسد» اردو زدند و منتظر دشمن ماندند. خبر این حرکت به سپاه قریش رسید و تصمیمگیرندگان سپاه قریش گفتند بهتر است وارد جنگ جدید نشویم و به این پیروزی قانع باشیم؛ لذا رویارویی نظامی اتفاق نیفتاد، ولی یکی از شکوهمندانهترین غزواتی است که در آن جانبازان، مجروحان، آسیبدیدگان و زخمخوردگان در رکاب رسول خدا حاضر شدند. «الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ»؛ آنهایی که استجابت کردند و پاسخ مثبت به خدا و رسول دادند «مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ» پس از اینکه مجروح شده بودند باز هم خداوند چک سفید به کسی نمیدهد. همه اینها کار بزرگی کردند، ولی « لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ» آنهایی که درست عمل کنند و تقوا پیشه کنند اجر عظیمی خواهند داشت. عدهای در مختصات اینجهانی به آنها گفتند: «الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم» یک عده میخواهند بیایند پدرتان را نابود کند پس وحشت کنید، اما «فَزَادَهُمْ إِیمَناً وَ قَالُوا حَسبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» اینها ایمانشان بیشتر میشد. سنت الهی باج دادن به آدمها نیست. خیلی جدی، قاطع و خشن با جامعهای که اهل سستی و وهن باشد برخورد میکند. در عین حال برای آنهایی که اهل تلاش و کوشش هستند و زحمت میکشند سنت الهی اینگونه است که وقتی نصرت خدا میرسد که تمام داشتهها و ذخیره اینجهانی ما ته کشیده است. «حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا» انبیا مأیوس میشوند. «حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْرُ اللَّهِ» چنان متزلزل میشوند که رسول و مؤمنان همراه او میگویند چه شد یاری خدا، منتها باید این طلب و استقامت هم باشد، وگرنه خدا با هیچ قوم و ملتی پیمان ابدی نبسته است. «وقالوا حَسبُنَا اللهُ ونِعمَ الوَکیل» گفتند خدا برای ما کارگزار است. «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ» بعد از اینکه با همین قدرت و شجاعت پیش رفتند، با نعمتی که از جانب خدا به آنها وارد شد برگشتند و آن هم ترسی بود که در دل قریش افتاد و آنها از حمله منصرف شدند و آنها رضایت خدا را بهدست آوردند. «إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ » شیطان دوستان خودش را میترساند. «فَلَا تَخَافُوهُمْ» از دشمنان خدا نترسید. «وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» از من خدا بترسید، اگر ایمان دارید. اگر این اتفاق بیفتد، ناامیدی از میان برداشته میشود. وعده سر خرمن به کسی نمیخواهیم بدهیم که همهچیز گل و بلبل است. ما تلاش خودمان را میکنیم. هرجا نتیجه داد که هیچ اگر هم نداد، نداد. اصلاً خود تلاش در راه خدا نتیجه است. خداوند نه چیزی را گم و نه فراموش میکند. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ/ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ». این دنیاست که معدلگیری میشود، تأثیرات متقابل وجود دارد. شما آباد میکنید، من خرابکاری و آنقدر خرابکاری من فزونی پیدا میکند که آبادانی شما را هم تحت تأثیر قرار میدهد. دولت پیغمبر میرود و دولت معاویه میآید. شوکت پیغمبر میرود، شوکت معاویه میآید، اما در مختصات ابدی تا قیامت و تا ابد پرچم انبیا بالا خواهد بود «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی»؛ البته در این دنیا هم باید تلاش خود را بکنیم تا نتیجه بگیریم. ممکن است نتیجه هم نگیریم. ولی خود امید جزو عناصری است که به نتیجه این دنیا هم کمک میکند. روحیه و استقامت در انسان ایجاد میکند. اگر یک موسی پیدا شود با تمام وجودش عصایش را به دریا بزند، باز هم دریا را خواهد شکافت. «موسی نیست که دعوی انا الحق شنود/ ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست». سرچشمه عنایات و فیض خداوند خشک نمیشود، ما در طلب ضعیف هستیم. اگر همه ما موسی شدیم، اگر همه ما این دعوت و صدا و ندا را در عمق جان خودمان شنیدیم و پاسخ دادیم، مشکلات این دنیا هم مرتفع خواهد شد؛ اما اگر نشد باز هم چه باک! کسی که با خدا معامله کرده، کسی که در مختصات ابدی زندگی کرده، از مشکلات و ناهنجاریهای دو روزه این جهان غباری بر دامنش نخواهد نشست.
محمود دردکشان: تأمین نیرو در عمل صالح زمان
باید ببنیم خاستگاه رشد انسانهایی که ظهور و بروز کردند چه بوده است. چگونه افرادی چون شهید مصطفی یوسفی و هزاران انسان در انقلاب خوش درخشیدند. بهتعبیر آقای ادیب بدرفتاریها، دنیاطلبیها، زیادهخواهیها و انحصارطلبیهای امثال من باعث شده پس از چهل سال چنین وضعیتی را ترسیم کنیم که بخشی از نسل جوان ما مدعی باشد و خودش را محق بداند و انقلابیون را بهعنوان خائنان ردیف اول تلقی کنند که چه بلا و مصیبتی به جان جامعه ما ریختید یا معتقدند و میپرسند با این انقلاب چه میخواستید.
زندهیاد شیخ نصرالله صالحی، که دین را خوب فهم کرده بود، ساواک قبل از انقلاب شصت بار او را دستگیر کرد. از این افراد زیرپوست انقلاب کم نداریم. در یکی از شکنجهها او را با دستبند به سقف آویزان کرده بودند. میگفت من فقط گریه میکردم و میگفتم ای دست اینقدر عظمت پیدا کردهای که بهخاطر خدا داری متحمل وزن من میشوی. چنین آدمی مسجد حجت را در اصفهان پایهگذاری کرد که خروجی آن افرادی مانند شهید مصطفی یوسفی شد. بذری پاشیده شد و این مسجد ۱۲۰ شهید به انقلاب تقدیم کرد. یک ریال از بیتالمال برای آنجا هزینه نشد و این مرد نماینده اصفهان در مجلس شد. وضعیت مالی و اقتصادی او بعد از اتمام دوره بهمراتب ضعیفتر شد. با این روحیه میآید و میدانداری و جوانپروری میکند. در آن زمان، وقتی من جوان آن اخلاص و آن درجه از ایثار را میدیدم طبیعی است با خودم تعیین تکلیف میکردم. از این مسجد ۱۲۰ شهید مثل مصطفی یوسفی رفتند ولی بهدلیل تفکر نیروسازی و نیروپروری این مسجد در مرکز هجمه بود.
امروز فکر میکنم اگر آقای مصطفی یوسفی اینجا بود، میگفت راه همین است، تأمین نیرو بکنید. اینها خدامحورانی بودند که استراتژیشان عمل صالح بود. درباره شهید یوسفی این نکته را بگویم که او به تانزانیا رفت و جوان بانشاطی بود. وقتی برگشت که خانواده را ببرد ما با مسئلهای مواجه شدیم. محمد منتظری حرفش این بود که ما باید به شمال عراق برویم و سرمایهگذاری کنیم. ما بنا به پذیرفتن این تزف تمام اصرارمان این بود که به شمال عراق برویم. بالاخره قرار شد بچههای مسجد حجت بروند و در پناه قرارگاه رمضان عمل کنند. یکی از دستاوردها این بود که جاده ترانزیت عراق با شانزده نفر بهمدت سه روز بسته شد. شهید یوسفی آنجاها عمل کرده است. شهید یوسفی به ایران برگشت که به تانزانیا برود و آنجا کار کند. من به او گفتم این مسئله که چندین سال به دنبالش بودیم در حال به ثمر نشستن است. فکری کرد و گفت برویم. اینها دستاوردهای این کتاب و مکتب است. اینها آدمهای این انقلاب هستند. او رفت و جانش را هم تقدیم کرد.