نظریهای در حوزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد و در بین جناحی از سیاستمداران که نقش تعیینکنندهای دارند و همچنین در بین فرماندهان سپاه، از وزن زیادی برخوردار است. مبانی این استراتژی میدانمحور بر مؤلفههای زیر قرار گرفته است:
نخست، مردم امریکا به دلیل دویست سال جنگهای غیروطنپرستانه بهویژه اشغال ناموفق افغانستان، عراق و لیبی از جنگ خسته شده و به پدیده ضد جنگ تبدیل شدهاند. در این باره در شمارههای قبلی چشمانداز به نظرخواهیهای نیویورکتایمز از مردم پرداخته شده است.
دوم، ۸۰ درصد نیروهای ارتش امریکا، مخالف جنگ هستند. این مطلبی است که ژنرال دمپسی، رئیس ستاد اوباما در برابر کنگره اعلام داشت.
سوم، باب کروگر، اقتصاددان مطرح امریکا و برنده جایزه نوبل، معتقد است اقتصاد امریکا دیگر نمیتواند جنگی را در خاورمیانه لجستیک کند.
چهارم، اوباما در آستانه انتخابات ۲۰۰۸ با این شعار که جنگ عراق فاجعه بود توانست آرای چشمگیری از مردم امریکا به نفع خود کسب کند. ترامپ هم در مبارزات انتخاباتی با شعار «پایان دادن به جنگهای بیپایان» آرای زیادی را به سبد خود ریخت. بایدن هم در طول خدمت سیاسی خود با همه این جنگها مخالف بوده است، حتی با افزایش نیرو در افغانستان در دوره اوباما.
پنجم، قرائن زیادی وجود دارد که اگر اسرائیل بخواهد جنگی را با ایران شروع کند امریکا از آن حمایت نخواهد کرد و مایل نیست خود به خودی به جنگ جدیدی کشیده شود.
ششم، بسیاری از تحلیلگران معتقدند در کشور لبنان معادله به هم خورده است. بهطوریکه بخش مهمی از اهل سنت که پایگاه عربستان بودند و همچنین مسیحیان مارونی که پایگاه امریکا و بهویژه فرانسه بودند، با حزبالله لبنان همکاری راهبردی پیدا کردهاند. بازداشت تحقیرکننده سعد حریری در عربستان به این روند کمک زیادی کرد. آخرین انتخابات لبنان با نظارت بینالمللی نتایجی داشت که بهکلی غرب را مأیوس کرد. یک روزنامه عربی نوشت عربستان ۷۴ میلیارد دلار به لبنان کمک کرده است. درحالیکه ایران ۲۰۰ میلیون دلار به دولت کمک کرده است و سالانه ۱۰۰ میلیون دلار هم به حزبالله کمک میکند. با وجود اینکه میزان این کمکها قابلمقایسه نیست، ولی روند حمایت مردم به سمت حزبالله است و حزبالله توانسته در پارلمان از وزن مهمی برخوردار شود.
هفتم، در یمن مسائلی میگذرد که ما ایرانیها کمتر توجه داریم و اینکه سوابق احزاب دموکراتیک در آنجا زیاد بوده و در شرایطی که یمن متحد از شوروی موشکهای دوربرد اسکات را دریافت میکرد و با دانش موشکی آشنا بود، شاه از امریکا موشک کروز ۱۶ کیلومتری درخواست کرد، اما به او ندادند. مردم یمن توانستند افسانه حاکمیت عربستان بر شبهجزیره را شکست داده و بر ائتلاف وسیع مرکب از عربستان، امارات، مصر، سودان، انگلیس غلبه کنند. کنگره امریکا در زمان ترامپ و همچنین بایدن، جنگ یمن را محکوم کردند. همزمان انصارالله یمن را از لیست تروریسم درآوردند. بیشتر ناظران سیاسی معتقدند هرچه میگذرد روند جنگ به ضرر عربستان است و چارهای جز آتشبس و صلح ندارند، چراکه موشکهای انصارالله تمام مناطق نفتی منطقه از فجیره تا بنادر امارات و صنایع نفتی عربستان را پوشش داده و خواهد داد و موشکهای پاتریوت و دیوار آهنی هم نمیتواند در برابر آنها مقاومت کند. اولین روزی که این جنگ با نام قاطعیت طوفان شروع شد، دکتر ظریف، وزیر خارجه، گفت دود این جنگ به چشم عربستان خواهد رفت و هیچ راهی جز مذاکرات سیاسی ندارد. هماکنون نماینده سازمان ملل و بایدن و تا حدی عربستان هم به این نتیجه رسیدند.
هشتم، در فلسطین این بار ابتکار عمل در دست رهبران غزه بود و فلسطینیهای قدس شرقی با فلسطینیهای داخل اسرائیل و مناطق غرب رود اردن با غزه هماهنگ بودند. همانطور که در مقاله دکتر احمدی با عنوان «جنگی که قواعد منازعه فلسطین را تغییر داد» در این شماره آمده، روند به ضرر اسرائیل است.
نهم، در عراق امریکا موفق نبود. تنها شاخصی که در عراق افزایش یافته تولید نفت است. بعد از این سالها عراق نه آب شرب کافی و نه برق کافی دارد و پایگاههای امریکا در آنجا امنیت ندارند.
دهم، بعد از بیست سال از حمله امریکا به افغانستان ۲ هزار و ۴۰۰ افسر، گروهبان و سرباز امریکایی کشته شدند و مردم بیگناه بسیاری کشته شدند و تولید مواد مخدر به ۴ برابر افزایش یافت و امریکا بهناچار با طالبان به مذاکره پرداخته و ضمن تأیید امارت اسلامی برخلاف جمهوری اسلامی افغانستان، فرش قرمزی زیر پای دشمن خود پهن کرد، حتی بایدن هم ابا دارد که در برابر خبرنگاران درباره عملکرد امریکا در افغانستان صحبت شود؛ بنابراین این دسته از سیاستمداران و رزمندگان نتیجه میگیرند، چون امریکا نمیتواند جنگی را شروع کند و موازنه نظامی منطقه به نفع ایران به هم خورده است، باید فرصت را مغتنم شمرد و تا جای ممکن با پیشرفت کنشگرانه و بدون دخالت نظامی، مناطقی را بهصورت عقبه استراتژیک درآورد. در مناظرات انتخاباتی هم دیدیم که یکی از نامزدها بدین مضمون میگفت ما نیازی به مذاکره نداریم و کاری میکنیم که آنها به سراغ ما بیایند. به نظر میرسد منظور ایشان همانا گسترش حرکت در میدان و توسعه همین استراتژی باشد. آیا طراحان این استراتژی محاسبه آستانه تحمل قدرتهای جهانی را بهدرستی برآورد کردهاند؟ آیا امکان ندارد امریکا با متحد کردن اروپا و متحدان راهبردی منطقهایاش همچون اسرائیل، عربستان و امارات برای بار دوم طرحی درآویزند که ایران را به فصل هفتم شورای امنیت ببرند و باز دست بالا را پیدا کنند؟ نمونهاش اینکه ترامپ طالبان را طی قطعنامهای در شورای امنیت از لیست تروریسم در آورد و هم اکنون طالبان به سرعت هم مرز با ایران، تاجیکستان، ازبکستان و چین شده است.
مدتی پیش از جنگ غزه، مقام رهبری تأکید کردند موازنه در منطقه به هم خورده است و از فلسطینیها خواستند در یک روند متحد با هم و با ادامه مبارزاتشان اسرائیل را به رفراندوم سیاسی مجبور کنند. رفراندومی که همه افراد اعم از فلسطینی و اشغالگر، از آرای واحدی برخوردار باشند و شهروند تلقی شوند. طبیعی است نتیجه چنین رفراندومی به نفع اسرائیل نخواهد بود. چند سالی است نتانیاهو اعلام کرده هر نقشه راهی که هویت یهودی اسرائیل را تهدید کند از ابتدا باطل است؛ بنابراین اسرائیل در برابر هر حرکت دموکراتیک در منطقه خواهد ایستاد.
آیا این نظریه که در مورد منطقه اطلاق میشود میتواند در داخل خود ایران هم مصداق پیدا کند و آزادیها را محدود کند؟ به نظر میرسد با توجه به مسائل داخلی اسرائیل بهترین خطمشی در داخل ایران که ضرورت مضاعف راهبردی هم دارد، گسترش دموکراسی و مشارکت آحاد مردم در چرخه مدیریت امور مملکت است. اسرائیل بیشترین مخالفت را با استقرار دموکراسی در مصر و حکومت مرسی انجام داد و درنهایت در اتحاد با عربستان کودتایی علیه مرسی ایجاد کرد و به هیچ وجه به استقرار دموکراسی در منطقه رضایت نخواهد داد.■