رضا مظهری، عضو هیئتعلمی دانشگاه
آشنایی من با افکار دکتر ابراهیم یزدی از طریق کتابی تحت عنوان دو مقاله در مورد اقتصاد اسلامی در اوایل پیروزی انقلاب آغاز شد و این آشنایی وقتی عمیقتر شد که در سال ۱۳۶۵ توسط نامهای از طرف استاد محمدتقی شریعتی به ایشان معرفی شدم و بعدها این آشنایی با مرحوم مهندس سحابی، دکتر پیمان، مهندس میثمی، خانم اعظم طالقانی و آقای یوسفی اشکوری تسری یافت که ماحصل آن مجموعه گفتوگویی بود که تحت عنوان چه باید کرد در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسید. از دیگر فواید این آشنایی کلاسهای درس «تحلیل سیاسی» و «اقتصاد سیاسی» بود که بهترتیب دکتر یزدی و مهندس سحابی در نیمه دوم دهه ۱۳۶۰ ارائه کردند. البته دایره بحثهای این کلاسها به دیگر نظریهپردازان بهخصوص دکتر پیمان، یوسفی اشکوری و مهندس میثمی نیز بسط پیدا میکرد که این عزیزان دیدگاههای خودشان را درباره مطالب و مباحث مطرحشده در کلاسها ابراز داشته و بدین وسیله به باروری بیشتر مطالب کمک میکردند. البته کتاب چه باید کرد در سه قسمت طراحی شده بود؛ قسمت دوم مربوط به جریان فکری موتلفهایها میشد و قسمت سوم طیف فکری چپهای غیرمذهبی را در برمیگرفت که متأسفانه به دلیل نداشتن امکانات و مسائل دیگر قسمتهای دوم و سوم این طرح در حد صحبت و ایده باقی ماند.
پیش از اینکه وارد بحث اصلی شویم بهتر است به این نکته اشاره شود که یکی از مسائلی که پیش از انقلاب و دهه ۱۳۶۰ مطرح بوده و هنوز هم در محافل روشنفکری و دانشگاهی کم و بیش جریان دارد، این بود که کشورهای در حال توسعه، بهویژه دولتهایی که از دل انقلاب غیرکمونیستی بهپا خاستهاند، باید کدامیک از رویههای «سوسیالدموکراسی» یا «لیبرالدموکراسی» را الگو قرار دهند. لازم به توضیح است که در دهه ۱۳۶۰، فعالیت دانشجویی در درون دانشگاهها در انحصار انجمنهای اسلامی بود. جزواتی از سخنان دکتر یزدی و تحلیلهای اقتصاد ایران از مهندس سحابی در این برهه از زمان بین دانشجویان دستبهدست میشد که بیشتر موردتوجه دانشجویان غیرانجمنی قرار گرفته بود. نکاتی که دکتر یزدی و مهندس سحابی در این جزوات مطرح میکردند بحثهای مربوط به آزادی و دموکراسی و توزیع درآمد و عدالت اجتماعی بود.
سوسیالدموکراسی و لیبرالدموکراسی
سوسیالدموکراسی را یک ایدئولوژی سهبعدی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تعریف کردهاند که دخالت دولت در اقتصاد را بهمنظور عدالت اجتماعی جایز میشمارند. اغلب قریب بهاتفاق نظریهپردازان سوسیالدموکراسی عدالت اجتماعی و آزادیهای سیاسی را لازم و ملزوم یکدیگر تلقی کردهاند، هرچند این جریان فکری از آغاز خود در دهه ۱۸۶۰ تا به امروز فراز و نشیبهای زیادی را طی کرده است. میلر معتقد است که سوسیالدموکراسی تغییر یافته است و در جوامعی که سرمایهداری نقش غالب را ایفا میکند، عملکرد دولت تنظیم اقتصاد را در جهت منافع عموم، ارائه خدمات رفاهی و تلاش در توزیع درآمد و ثروت تحت نام عدالت اجتماعی سوق میدهد.
لیبرالدموکراسی یک نوع ایدئولوژی سیاسی و یک شکلی از دولت است که جامعه را بر اساس دموکراسیای که متکی بر لیبرال کلاسیک است اداره میکند. از خصوصیات برجسته این ایدئولوژی میتوان انتخابات رقابتی بین احزاب سیاسی مختلف، تفکیک قوای سهگانه، نقش قانون در زندگی روزمره حقوق شهروندان و آزادیهای سیاسی برای همه را نام برد. شاید خالی از فایده نباشد که به این نکته اشاره شود که در دهه ۱۳۶۰، مهندس سحابی متمایل به سوسیالدموکراسی و دکتر یزدی به طرفداری از لیبرال دموکراسی مشهور شده بودند. در دوره جنگ ایران و عراق دکتر یزدی ضمن توجه به عدالت اجتماعی به آزادی احزاب و مطبوعات اصرار میورزند و مهندس سحابی علاوه بر پرداختن به مقوله آزادی و دموکراسی بر عدالت اجتماعی تأکید داشت و این دو را یک مقوله درهمتنیده و غیرقابل تفکیک قلمداد میکرد. برای تمیزدادن نظرات دکتر یزدی و مهندس سحابی در مورد اولویت آزادی یا عدالت اجتماعی به چکیدههایی از مباحث این دو که در مجموعه چه باید کرد انتشار یافته است،[۱] ارجاع داده میشود:
دکتر یزدی: حالا شما ممکن است بگویید که در کشور ما یا در کشورهای جهان سوم نظیر ما، آیا وقتی یک گروه انقلابی روی کار میآید اول باید آزادی را در نظر بگیرند که بقول بعضیها لوکس است، یا اقتصاد را درست کنند و فقر را از بین ببرند؟ باز هم تکرار میکنم در کشورهای جهان سوم مشکل عمده و اساسی مسئله آزادی است، بهعبارت دیگر هر مشکلی در جهان سوم عمدتاً مشکل سیاسی است؛ یعنی فقدان حقوق و آزادیهای سیاسی؛ و تا این مشکل حل نشود سایر مشکلات حل نخواهد شد (صص ۱۰۵-۱۰۴).
اگر بخواهیم به سؤال شما بهطور مشخص جواب بدهیم که برای مبارزه با باطل و برقراری قسط و عدل، تکیه بر آزادی بکنیم یا تکیه بر فقر و نابرابریهای اقتصادی، نظر من، تکیه بر آزادی انسان است (ص ۱۰۶).
وقتی با مرحوم دکتر یزدی بحث میکردم که ضمن بسط گفتمان آزادی باید بر فاصله طبقاتی و محرومیت طبقه تهیدست نیز تأکید داشت در جواب من میگفت: تا آزادی سیاسی نباشد شما نمیتوانید از عدالت اجتماعی سخن بگویید.
مهندس سحابی: به نظر من و از لحاظ شخصی، آن تاکتیکی که تکیه بر فقر و نابرابری دارد ـ (فقط از جهت تاکتیکی عرض میکنم، از جهات دیگر، یعنی ایدئولوژیکی، استراتژیکی کار ندارم؛ صرفاً از جهت تاکتیکی، یعنی قدرت بسیج تودههای مردم) بهتر است. بهعنوان مثال تاکتیک آزادی، روی روشنفکران و احتمالاً برخی از افراد، مثل کارشناسان اداری و حتی تجار، مؤثرتر است (ص ۹۹).
صرفاً با این شعارها-اگرآزادی تنها و یا عدالت تنها را بخواهیم مطرح کنیم- حرکتی را که ایجاد میکنیم نمیتواند نجاتبخش جهان سوم باشد. بلکه باید آزادی و عدالت با یکدیگر باشد. علاوه بر اینها، قطع وابستگی یا توسعه – چون توسعه به نظر من یعنی قطع وابستگی، یا وابستگی مساوی با توسعهنیافتگی است، اینها دوروی یک سکهاند- هم باید اضافه شود زیرا اگر اضافه نشود، صرفاً شعار آزادی نمیتواند حرکت در جهان سوم ایجاد کند. آزادی به آن معنایی که ما میگوییم که عدهای حرفهای خودشان را بزنند و چند نماینده هم در مجلس داشته باشند، آزادی به این معنا در آنجا هست، ولی دولتیها کارهای خودشان را میکنند؛ مردم هم هیچ حاضر نیستند نظارتی بر کارهای دولتی داشته باشند (ص ۱۰۱).
نوشتهها و عملکرد مهندس سحابی در دهه ۱۳۶۰ بیانگر آن است که او یک سوسیالدموکرات تمامعیار است و نقد او-همانند نقد دکتر عظیمی-در دهه ۱۳۷۰ بر آزادسازی اقتصاد متمرکز شده بود و وقتی که دولت نهم و دهم و حامیانشان آزادیهای نیمبند دوره اصلاحات را روزبهروز محدودتر میکردند و تیشه به ریشه اقتصاد کشور میزدند و به اسم حمایت از فقرا بدترین دفاع از عدالت اجتماعی را در تاریخ ایران به ثبت میرساندند به نظر میرسد که سحابی و یزدی به همدیگر نزدیکتر شدند (من این را در مباحثهای که با هر دو بهطور جداگانه داشتم احساس کردم).
آخرین دیدار:
دکتر یزدی آدم بسیار منضبطی بود. همیشه بدون تأخیر در کلاس درس یا قرار در دفترکار خود حضور پیدا میکرد. در اوایل بهار سال ۱۳۹۵ بود که به دیدار وی رفتم و مثل همیشه با چهره خندان و بشاش او روبهرو شدم. لحظاتی که از گفتوگوی ما گذشت گفت: با اجازه من باید دراز بکشم، خواستم از حضورشان مرخص شوم که گفت من میتوانم صحبت کنم شما نگران نباشید. بالاخره نشستیم و به گفتوگو ادامه دادم. به او گفتم آقای دکتر من کتاب دو مقاله در مورد اقتصاد اسلامی را پیش از پیروزی انقلاب خوانده بودم و چند وقت پیش آن را مرور کردم، شما در آنجا ذکر کردهاید: «در اقتصاد توحیدی هرکسی بهاندازه توانش کار و بهاندازه نیازش مصرف میکند» به فکر فرورفت، اجازه خواستم ادامه بدهم و پیشنهادم را بگویم که با لبخند گفت ادامه بدهید. گفتم: شما عضو سوسیالیستهای خداپرست بودهاید و من این روزها دارم درباره سوسیالدموکراسی کار میکنم و باید درباره سوسیالیستهای خداپرست نیز مطالعه کنم، البته دکتر پیمان و دوستان دکتر سامی هم هستند که بعداً به سراغ آنها خواهم رفت ولی میخواهم در آغاز این کار با شما مباحثه داشته باشم و اگر منابعی دارید به من امانت بدهید با خوشرویی قبول کرد و قرار شد هر وقت من به تهران آمدم با ایشان دیدار آینده را هماهنگ کنم. نیمه دوم سال ۱۳۹۵ به تهران آمدم و سراغ دکتر را گرفتم که دوستان گفتند ایشان ناخوشاحوال است. دیگر نتوانستم او را ملاقات کنم.
نتیجهگیری
ممکن است بعضی از روشنفکران، صاحبان قلم در مطبوعات و روزنامهنگاران، افکار و اندیشههای دکتر ابراهیم یزدی را مطابق با رویه لیبرالدموکراسی قلمداد کنند اما به دلایل زیر هضم این تفسیر از تفکر دکتر یزدی ثقیل به نظر میآید:
- دکتر یزدی یک تفکر منسجم و رویه و تشکیلاتی داشت و رهبر حزب بود و بخش قابلتوجهی از بوروکراتها و تکنوکراتهای نظام همواره تحت تأثیر افکار وی قرار داشته و دارند؛ بنابراین بیشترین فشارهای سیاسی و امنیتی بر او بود و این طبیعی است که آزادی برای وی در اولویت قرار بگیرد.
- دولت در نظر دکتر یزدی یک دولت مداخلهگر در اقتصاد بود نه یک دولت حداقلی متصور شده در لیبرالدموکراسی. او در دهه ۱۳۶۰ و آخرین مباحثههایی که با هم داشتیم همواره سیاستهای دموکراتها را بر سیاستهای جمهوریخواهان ترجیح میداد. همه این را میدانند که سیاستهای اقتصادی و غیراقتصادی دموکراتها به سوسیالدموکراسی و سیاستهای اقتصادی و غیراقتصادی جمهوریخواهها به لیبرالدموکراسی نزدیکتر است.
- البته در بعضی از مواقع تحلیلهای او از سوسیالدموکراسی فاصله میگرفت که سؤالات زیادی در این مورد در ذهن من جرقه زده بود که امیدوار بودم در قرارهای بعدی که در آخرین دیدار گذاشتیم به جوابهای منطقی دست یابم.
- از همه مهمتر، پیش از اینکه او یک سوسیالدموکرات یا یک لیبرال دموکرات باشد یک انسان، یک مسلمان و وطنپرستی اصیل بود.
دیروز سحابی و امروز یزدی دو تن از مهمترین سرمایههای اجتماعی جامعه ایران به رحمت الهی پیوستند، ولی امیدوارم باقیمانده سرمایههای اجتماعیمان در جهت منافع ملی مورد تکریم قرار گیرند. هر ملتی قبل از هر نوع سرمایهای، مالی، فیزیکی و انسانی به سرمایه اجتماعی نیاز دارد. البته ممکن است با بیاعتنایی و حتی سرکوب سرمایههای اجتماعی به سرمایههای مادی و نرخهای رشد اقتصادی دست یافت ولی یقیناً بدون استفاده احسن از سرمایههای اجتماعی هیچ ثبات و تعادلی در درازمدت قابل تصور نیست.
[۱]. مظهری (۱۳۷۰)، چه باید کرد: تهران، انتشارات یادآوران.