مسعود پدرام[۱]
جنبش اعتراضی اخیر نمایانگر خواست و گرایش بخشهای زیادی از جامعه ایرانی بهسوی یک دموکراسی فراگیر است. گرچه پرداختن به بحث جنبشهای اجتماعی جدید بهعنوان قالبی برای تحلیل اعتراضات و جنبش اخیر از اهمیت زیادی برخوردار است، اما ترجیح میدهم از زاویه نظریه سیاسی به این مسائل نگاه کنم. به همین دلیل تأکیدم را بر این نکته قرار میدهم که آنچه این جنبش را ارزشمند میکند آن است که در آن ظرفیت احیای امر سیاسی و بازیابی یک سیاست اصیل نهفته است.
با زبانی عمومی میتوانیم مفهوم محرومیت را عاملی مؤثر در برپایی این جنبش بدانیم. در نظریه سیاسی مفهوم محرومیت را با مفاهیمی چون طرد شدن و به رسمیت شناخته نشدن توضیح میدهند، حالآنکه امر سیاسی، به یک معنا در زمانی وقوع مییابد که انسانهای برابر و متفاوت از یکدیگر، این آزادی را داشته باشند که در جهت سامان دادن به امر عمومی مشارکت کنند. مفهوم «بهرسمیتشناسی» یا «ارجگذاری» که از سنت فکری هگل برگرفته شده و با مباحث مربوط به عدالت، دموکراسی و بهویژه نظریه و کنش «گفتوگو» پیوند خورده است، در حال حاضر بهعنوان یک اصل هنجاری و درعینحال توضیحدهنده، راه را برای احیای امر سیاسی میگشاید،
اما واقعیت پیچیدهتر و پرابهامتر از آن است که مسیر را لزوماً بهسوی گشایش افقی روشن تصور کنیم. وضعیت بسیار اقتضایی است. واقعیت این است که طی سالها بسیاری از زنان، جوانان، دگراندیشان و آنان که به سبک زندگی دیگری گرایش دارند از سوی حکومت به رسمیت شناخته نشدهاند. این وضعیت انباشتی از خشم و تنفر را به جنبشی اعتراضی علیه ارزشها و نمادهایی که از سوی حکومت تبلیغ میشود تبدیل کرده است. این جنبش اعتراضی به صورتی محدود، اما همزمان در نقاط مختلف کشور بروز خیابانی یافته و مشروعیت نظام را مورد پرسش قرار داده است. علاوه بر این جنبش اعتراضی و حامیانش، ناکارآمدی نظام در راه بردن امور مملکت، مشروعیت نظام را بهسوی بحرانی جدی سوق داده است. اکنون وضعیت بهصورتی درآمده است که خشم و تنفر و عصیان در این جنبش اعتراضی، در اثر سرکوب حکومت، هرچه بیشتر آشتیناپذیر میشود و درنتیجه این آشتیناپذیری، حکومت بیشتر سرکوب میکند. این رویارویی، بهصورت یک چرخه تکرارشونده وضعیت پیچیدهای را ایجاد کرده است که جامعه را در مسیری نامعلوم و پرمخاطره قرار داده است. در اینجاست که باید از طریق گفتگو و همفهمی در توضیح و تحلیل این جنبش اعتراضی و وقایع مرتبط با آن در جهت گشودن راهی برای گذار از وضعیتی غیردموکراتیک به وضعیتی دموکراتیک تلاش کنیم.
اما همهچیز تیرهوتار نیست. همزمان با روند فزاینده آشتیناپذیری میان بخشهای زیادی از جامعه با دولت و فضای پرابهام و غبارآلودی که به وجود آمده است، مزیتها و نقاط روشنی را در وضعیت کنونی میشود یافت که بهعنوان فرصت میتواند در گشودن راه مؤثر افتد. در اینجا به چند نقطه روشن و فرصتی که به نظرم در شکل دادن به آینده اهمیت دارد اشاره میکنم:
– حضور فعال جوانان دلبسته به ایران: در بحبوحه امواج مهاجرت جوانان به خارج از ایران، عدهای جوان به خیابان آمدند و با اعلام خواستههای خود نشان دادند که نه از روی استیصال، که به خاطر زندگی در این سرزمین میخواهند در ایران بمانند و آن را آنگونه که میخواهند بسازند.
– حضور فعال زنانی با شجاعت مدنی: جنبش زنان ایران که طی فرایندی طولانی در سالهای پس از انقلاب هویت و شکل یافت در جنبش اخیر با جنبش جوانان پیوند خورد. این پیوند باعث میشود که جنبش اعتراضی اخیر از رویه مراقبت و تأکید بر عدم خشونت بهرهمند شود.
– حضور فعال دانشجویان در امتداد جنبش دانشجویی: دانشجویان همواره با نیروهای روشنفکری پیوند داشتهاند و میتوانند امکان پیوند روشنفکران را با این جنبش فراهم کنند و از این طریق خود را در معرض بازنگری و نقد و تصحیح قرار دهند.
تحرک جامعه و جامعه مدنی: حمایت بخشهای مختلف جامعه در کنار تشکلهای مهمی در جامعه مدنی (ازجمله معلمان، کارگران، هنرمندان) از این جنبش اعتراضی، میتواند باعث شود تا جامعه مدنی در رویارویی آشتیناپذیر میان بخشهایی از جامعه و دولت نقش ایفا کند و میزان خشونت را در فرایند گذار دموکراتیک پایین آورد.
– به اوج رسیدن بحران مشروعیت در نظام: ورود نظام به مرحلهای که اعمال اقتدار در اثر بحران مشروعیت با آسانی انجامپذیر نیست و این وضعیت میتواند بخشهایی از حکومت را بهسوی بازاندیشی در سیاستگذاریها و رویههای موجود سوق دهد.
با توجه به آن چه مطرح شد، در وهله اول ما بهعنوان روشنفکران فعال در سپهر عمومی که همه هم در فضای آکادمیک فعال هستیم، دو کار باید بکنیم. یک کار رسیدن به یک توافق جمعی است در مورد آنچه اتفاق افتاده است. در همین حال کار دیگر آن است که باید از طریق یک گفتوگوی انتقادی جایگاه خودمان را در جامعه مشخص کنیم. سال ۱۳۸۸ در بسیاری از گفتارها و نوشتارها مطرح میشد که جوانان و زنان جلو هستند. نقدی که میشود به روشنفکر فعال در سپهر عمومی کرد این است که هیچ کار نظری در این مورد نشد و به لحاظ عملی هم چرا ارتباط میان جامعه روشنفکری با قشر جوان و جنبش زنان برقرار نشد. بهخصوص زبان مشترکی با نسل جدید پیدا نکردیم. این غفلت یا کمکاری مشهودی بود و باید بدانیم که اکنون در کجا ایستادهایم.
چه این جنبش پیش برود و چه متوقف شود، حاملان آن در جامعه ما وجود دارند و به اشکال مختلف این راه ادامه مییابد. ولی اگر قرار باشد سویه این انرژی و خواست نیروی جوان افق روشنی بیافریند نیاز به مشوقانی که در پشت سر میایستند ندارد، بلکه نیازمند پیوند با روشنفکران فعال در سپهر عمومی است؛ یعنی نیرویی که مولد اندیشه است و به اندیشه خود عمل میکند. حرکتهای دورانساز تا با اندیشه درنیامیزد استمرار و عمق پیدا نمیکند. گاه این اندیشه در حین حرکت نضج میگیرد و بارور میشود. در سال ۱۹۶۸ هم در اروپا اندیشمندانی مولد و اندیشههایی فربه با جنبش جوانان همراه بودند. اندیشمندان هم وضع موجود و هم خود جنبش را نقد میکردند و تعاملی سازنده میان اندیشه و آن جنبش برقرار بود.
بنابراین در صورتی میتوانیم در روند حوادث مؤثر واقع شویم که از یکسو بتوانیم با حاملان جنبش زنان-جوانان به زبانی مشترک و نوعی همفهمی برسیم و از طرفی، بهصورتی جمعی به اندیشهای افقگشا دست یابیم.
[۱]. دکترای علوم سیاسی از دانشگاه جواهر لعل نهرو هندوستان و سردبیر فصلنامه مطالعات ایرانی پویه