بدون دیدگاه

اخلاق‌مداری و انسان‌دوستی در سروده‌های حکیم طوس

احمد کتابی

فردوسی را «بزرگ‌ترین حماسه‌سرای ایران‌زمین» خوانده‌اند. این عنوان، بحق، شایسته فردوسی است. سراسر شاهنامه آکنده از شرح و توصیف دلاوری‌ها، پایمردی‌ها و جان‌فشانی‌های مردم ایران به‌طور اعم و گردان و پهلوانان آن به ‌حو اخص است؛ اما شگفتا! که این کتابِ رزم، کتابِ دینداری و نیکوکاری و کتابِ خردورزی، جوانمردی و مهرورزی نیز هست. فردوسی، تنها آموزگارِ وطن‌دوستی و فداکاری در راهِ پاسداری از مرز و بوم نیست که معلم اخلاق و فضیلت، مدافعِ عدالت و نَصفت، مُبلّغ گذشت و گشاده‌دلی۱ و مبشر و مشوقِ صلح و آشتی هم هست.

در سلسله‌مقالاتی که از این شماره تقدیم محضر خوانندگان ارجمند خواهد شد کوشش می‌شود جنبه‌هایی از شخصیت والا و بی‌همتای این «مهین سخنور گیتی»۲ را که به‌درستی، یکی از «سه تن پیامبران شعر فارسی»۳ شمرده شده است، ارائه شود. بدین منظور، ضمن مروری سریع بر مندرجات شاهنامه گزیده‌ای از اشعار زبده و برجسته او را که معرفِ اندیشه‌های والای انسانی، اخلاقی و تربیتی اوست، استخراج کرده و ذیل عنوان‌ها و ضمن توضیحاتی به استحضار دوستان عزیز می‌رسانیم. در این بررسی، تکیه ما عمدتاً معطوف به جنبه‌های اخلاقی و انسانی اندیشه‌های فردوسی است. از این‌رو از ورود به مباحثِ مربوط به حماسه‌ها و شرح و تفصیل جنگ‌ها که در کتاب‌ها و پژوهش‌های مربوط به فردوسی و شاهنامه به نحو مبسوط و مشروح از آن‌ها سخن رفته است، حتی‌المقدور خودداری می‌شود.

۱ـ نکوهش غرور و ستایش تواضع

از دیدگاه فردوسی تکبر و خودبزرگ‌پنداری ازجمله زشت‌ترین رذیلت‌ها و در مقابل، فروتنی و خاکساری از زمره والاترین فضیلت‌هاست:

منی از تن خویشتن بفگنیم/ همه دست یکسر به یزدان زنیم

(شاهنامه، داستان کاموس کشانی، ص ۴۹۸ : ۲۰)

۱ـ۱ـ غرور (عُجب)۴ ناشی از قدرت

فردوسی در شماری از بخش‌های شاهنامه از تکبر و تفرعنِ خانمان‌براندازی که اغلب گریبان‌گیر صاحبانِ جاه و قدرت ـ به‌ویژه پادشاهان و حاکمانِ مطلق‌العنانـ می‌شود، به تلخی یاد کرده و درباره عواقب و توالی فاسدِ آن هشدار داده از آن جمله است در شرح پادشاهی جمشید، کیخسرو و فریدون .

۱ـ۱ـ۱ـ داستان جمشید

از نخستین مناسبت‌هایی که در شاهنامه از غرور و پیامدهای فاسد آن سخن رفته در شرحِ احوالِ جمشید ـ از پادشاهان معروف سلسله داستانی پیشدادی ـ است:

چنان‌که می‌دانیم جمشید بزرگ‌ترین شاهانِ موصوف در شاهنامه است، هم اوست که عید نوروز را پایه‌گذاری کرده است. پادشاهی او ـ دست‌کم تا اواخر سلطنتش ـ از هر جهت، با موفقیت و کامکاری قرین است. دورانِ او دورانی بهشت‌آساست: عمرها دراز است. (تا آنجا که طی ۳۰۰ سال! حتی یک مورد مرگ هم مشاهده نشده است) رنج و بیماری و فقر از ایران‌زمین رخت بربسته و شادی و خرمی جایگزین آن‌ها شده است.

فردوسی در توصیف دوران درخشان و شکوفای حکمرانی جمشید و آسایش و گشایشی که برای مردم فراهم آمده بود، چنین آورده است:

کمر بست با فَرِّ شاهنشهی

زمانه برآسود از داوری۶

جهان را فزوده بدو آبروی

… چنین سال سیصدهمی رفت کار

ز رنج و ز بدشان نَبُد آگهی

به فرمان مردم نهاده دو گوش

چنین تا بر آمد برین روزگار

  جهان گشت سرتاسر او را رهی۵

به فرمانِ او دیو و مرغ و پری

فروزان شده تختِ شاهی بدوی

ندیدند مرگ اندر آن روزگار

میان بسته دیوان به‌سانِ رهی

ز رامش جهان پر ز آوای نوش

ندیدند جز خوبی از کردگار

 

(شاهنامه۷، جمشید، صص ۲۱ـ۱۹)

اما دریغا! که قدرت مطلقه، طبق معمول، به فساد می‌انجامد و پیامدها و آثار شوم خود را ظاهر می‌سازد: با گذشت زمان، رفته‌رفته، عفریتِ غرور و وسوسه خودکامگی در روح و اندیشه جمشید رخنه می‌کند و چندی نمی‌گذرد که «جنون بزرگی‌طلبی (megalomania) و عارضه روانی «خودشیفتگی» (narcissism) یک‌سره بر او مستولی می‌شود. جمشیدی که روزگاری، به تعبیر فردوسی «دو گوش را به فرمان مردم نهاده بود»، اکنون همه آدمیان ـ و حتی بزرگان سالخورده و روحانیان ـ را هیچ می‌انگارد؛ تا آنجا که حتی موبدان هم در برابر او احساسِ درماندگی و سرافکندگی می‌کنند و توان و جرئت چون و چرا کردن با او را در خود نمی‌یابند. ببینید فردوسی با کلام شیوا و قلم سَحّارش، چه نیکو رفتارها و گفتارهای خودکامانه و بیمارگونه جمشید را ـ که نظایرِ آن‌ها را بارها و بارها در احوال و اقوالِ همه مستبدان و جباران در طول تاریخ، کم و بیش، شنیده و دیده‌ایم ـ وصف کرده است.

یکایک به تخت مهی بنگرید

منی۸ کرد آن شاه یزدان‌شناس

… چنین گفت با سالخورده مهان

هنر در جهان از من آمد پدید

… خور و خواب و آرامتان از من است

… همه موبدان سرفکنده نگون

  به گیتی جز از خویشتن را ندید

ز یزدان بپیچید۹ و شد ناسپاس

که جز خویشتن را ندانم جهان۱۰

چو من نامور، تختِ شاهی ندید

همان کوشش و کامتان از من است

«چرا» کس نیارست گفتن نه «چون»۱۱

 

(همان، ص ۲۱)

و فرجامِ کارِ شومِ جمشید را هم باید از زبان فردوسی شنید:

چو این گفته شد فَرِّ یزدان از اوی

به جمشید بر تیره‌گون گشت روز

  بگشت و جهان شد پر از گفت‌وگوی

همی کاست آن فَرِّ گیتی فروز

 

(همان)

۱ـ۱ـ۲ـ داستان کیخسرو

فردوسی، ضمن شرح احوال کیخسرو، دیگر بار، از پیامدهای وخیمِ ابتلای فرمانروایان به غرور و خودکامگی، بر اثر برخورداری از قدرت مطلقه، سخن گفته است:

کیخسرو، چنان‌که می‌دانیم پادشاه محبوب و آرمانی فردوسی است. حکیمی است دادگر که عصر حکمرانی او اوجِ پیروزی نیکی بر بدی است. وی، در طول دورانِ پرجلال و شکوهِ فرمانروایی‌اش، دشمنان ایران‌زمین را از میان برمی‌دارد. افراسیاب، مظهر نیروهای اهریمنی را از پای درمی‌آورد و انتقامِ قتلِ سیاوش را می‌گیرد. آنگاه، در بحبوحه پیروزی و کامیابی و در شرایطی که دیگر، هیچ دشمن و رادع و مانعی در برابرش باقی نمانده است، خردمندانه، به خود می‌اندیشد که مبادا افسون جهنمی قدرت و کیش شخصیت وی را گمراه سازد و همانند جمشید و ضحاک به «خودشیفتگی» و در پی آن، به تباهی و نابودی کشانَد و فرّه ایزدی را از او سلب کند. (امین ریاحی، ص ۸۸). در ابیات زیر، فردوسی، با کلامی بس شیوا و گویا، از حدیث نفسِ کیخسرو و دغدغه‌های او درباره ادامه سلطنتش سخن می‌گوید:

روانم نباید که آرد مَنی

شوم همچو ضحاک تازی و جم

به یک‌سو چو کاووس دارم نیا

  بداندیشی و کیشِ اهریمنی

که با سلم و تور اندر آیم به زم۱۲

دگر سو چو توران پر از کیمیا

 

(جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب، صفحه ۸۲۹: ۲۸-۲۶)

و سپس نگرانی خاطر خود را از امکان گرفتار آمدن به وسوسه‌های کیش شخصیت و کشیده شدن به انحراف بدین گونه بیان می‌کند:

به یزدان شوم یک زمان ناسپاس

ز من بگسلد فَرِّه ایزدی

  به روشن روان اندر آرم هراس

گرایم به کژّی و راهِ بدی

 

(همان، ص ۸۳۰: ۳ ـ ۲)

کیخسرو، چند روزی، بزرگان را بار نمی‌دهد. سپس، آن‌ها را فرامی‌خواند و خطاب بدانان می‌گوید که برای رهایی از عواقب اهریمنی قدرت تصمیم گرفته است از سلطنت کناره گیرد. شنیدن این خبر، برای حاضران بسیار تکان‌دهنده است. از این‌رو، با عجز و لابه بسیار، انصرافِ وی را از این تصمیم خواستار می‌شوند؛ ولی کیخسرو، به درخواستِ آن‌ها وقعی نمی‌نهد. ناگزیر، زال را از زابلستان فرامی‌خوانند؛ بدین امید که شاید سخن او در کیخسرو کارگر افتد؛ اما التماس‌ها و اندرزهای توأم با تندزبانی زال هم، کارساز نمی‌شود و کیخسرو، همچنان، بر تصمیم خود اصرار می‌ورزد و در تأیید نظرِ خود چنین استدلال می‌کند:

هر آن‌گه که اندیشه گردد دراز۱۳

چو کاووس و جمشید باشم به راه

چو ضحاک ناپاک و تورِ دلیر

بترسم که چون روز نخ برکشد۱۶

  ز شادی۱۴ و از دولتِ دیر یاز۱۵

چو ایشان ز من گم شود پایگاه

که از جورِ ایشان جهان گشت سیر

چو ایشان مرا سوی دوزخ کشد

 

 

بر اثرِ پافشاری کیخسرو، ایرانیان، ناچار، تسلیم می‌شوند. وی پادشاهی را به لهراسب وامی‌گذارد، به هر یک از پهلوانان پاداش شایسته‌ای اعطا و گودرز را به وصایتِ خود منصوب و مأمور می‌کند تا گنجینه‌ها و اندوخته‌های وی را صرف آبادانی کشور و تأمین آسایش نیازمندان سازد و آنگاه صحنه را ترک می‌گوید.

۱ ـ ۱ ـ ۳ ـ فریدون: مظهر تواضع و مردم‌دوستی

دورانِ حکمرانی فریدون، از مواردِ بارزِ حکومت‌های مردمی و دادگرا در شاهنامه است.

خداوند شمشیر و گاه و نگین   چو ما دید بسیار و بیند زمین

 

(فریدون، ص ۵۹: ۱۲)

و نیز:

جز از کهتری نیست آیین من   مباد آز و گردن‌کشی دینِ من

 

(همان، ص ۶۲: ۱۴)

(برای شواهد بیشتر رجوع شود به: پادشاهی اردشیر، ص ۱۲۷۷: ۱۷ ـ ۱۶)

۲ ـ غرور (عُجب) ناشی از علم

گرچه فردوسی با تمام وجود، به ارجمندی و والایی دانش باور دارد و بر ضرورت دانشجویی و دانش‌آموزی در همه احوال و لحظات عمر به کرات، تأکید می‌کند، در عین حال، از این احتمال هم غافل نیست که دانش‌اندوزی ممکن است در برخی انسان‌ها مشکل‌آفرین شود و به‌گونه‌ای تکبر و تفرعن تبدیل گردد. در این زمینه نیز، در بخش‌های مختلف شاهنامه، مثال‌های متعددی وجود دارد که به ذکر نمونه‌های بارز آن‌ها اکتفا می‌شود:

۲ ـ ۱ ـ فردوسی ضمن شرح احوال کسری نوشین‌روان، با روشن‌اندیشی و واقع‌بینی، طالبان علم را از خطر ابتلای به توهم دانشمندی و غرورِ ناشی از آن بر حذر می‌دارد:

میاسای ز آموختن یک زمان

چو گویی که فام۱۸ خرد توختم۱۹

یکی نغز بازی کند روزگار

  ز دانش میفکن دل اندر گمان۱۷

همه هر چه بایستم آموختم

که بنشاندَت پیشِ آموزگار

 

(پادشاهی کسری نوشین‌روان، ص ۱۴۹۷: ۱۰ ـ ۸)

۲ ـ ۲ ـ در جایی دیگر کسانی را که به تصورِ نیل به کمال و دانایی، خود را از مساعدت فکری و راهنمایی سایرین بی‌نیاز می‌بینند، نادان‌ترینِ آدمیان به شمار می‌آورد:

هر آن‌گه که گویی رسیدم به جای۲۰

چنان دان که نادان‌ترین کس تویی

  نباید به گیتی مرا رهنمای

چو گفتار دانندگان نشنوی

 

(پادشاهی لهراسب، ص ۱۰۸۶: ۱۲ ـ ۱۱)

و نیز:

هر آن‌گه که گویی که دانا شدم

چنان دان که نادان‌تری آن زمان

  به هر دانشی بر توانا شدم

مشو بر تنِ خویش بر بد گمان

 

(شاهنامه بروخیم، ص ۲۲۷۷: ۷ ـ ۶)

۲ ـ ۳ ـ سرانجام، فروتنی در مقام دانش‌آموزی را موجب برخورداری از برکات و ثمراتِ سخنان دانایان می‌داند:

به آموختن گر فروتر۲۱ شوی   سخن را ز دانندگان بشنوی

 

(پادشاهی کسری نوشین‌روان: ص ۱۴۸۰: ۱۳)

پی‌نوشت:

  1. تعبیر زیبایی که فردوسی به کار برده و دقیقاً معادل «سعه صدر» عربی است. مولوی نیز از تعبیر «گشاددل» استفاده کرده است.
  2. لقبی که محمدعلی ناصح در کتاب یادنامه فردوسی برای حکیم طوس به کار برده است.
  3. در شعر سه تن پیامبران‌اند، قولی است که جملگی برآنند/ فردوسی و انوری و سعدی، هرچند که لانبی بعدی (به گفته پیامبر (ص) که بعد از من پیامبری نخواهد آمد)؛ و این در حالی است که خود انوری فردوسی را نه‌فقط استاد که خداوند (سخن) خوانده است: آفرین بر روان فردوسی، آن همایون نژاد فرخنده/ نه‌فقط استاد بود و ما شاکر، او خداوند بود و ما بنده (نقل از امثال‌وحکم دهخدا)
  4. تعبیری است که خواجه شیراز، حافظ، برای غرور به کار برده است.
  5. مطیع، منقاد
  6. نزاع، اختلاف
  7. نسخه چاپ مسکو، در دو مجلد، ۱۳۸۲، تهران: انتشارات هرمس.
  8. تکبّر
  9. سرپیچی کرد.
  10. دنیا به من قائم است. جهان است و من.
  11. نه «چرا» می‌توانستند بگویند نه «چون».
  12. واژه «زم»، در لغت به معنای سرماست (که زمستان از آن گرفته شده) ولی در اینجا، بعید است بدین معنی باشد. ناگفته نماند که در یکی از نسخه بدل‌های نسخه مسکو به‌جای «زم»، «هم» آمده که مناسب‌تر است.
  13. هنگامی‌که آدمی بر اثر جاه و جلال و تنعم دچار آرزوها و هوا و هوس‌های دور و دراز می‌شود.
  14. کنایه از سرمستی.
  15. حکمرانی طولانی‌مدت.
  16. غروب شود به کنایه: دوران عمرم به سر آید.
  17. گمان در اینجا به معنای غرور است (فرهنگ شاهنامه، دکتر علی رواقی)
  18. تغییر شکل یافته «وام» است.
  19. توختن به معنای ادا کردن است. منظور از مصراع: اگر گمان کنی که من وظیفه خود را انجام داده و دین خود را ادا کرده‌ام.
  20. مقامی رفیع و شایسته.
  21. متواضع‌تر.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط