نگاهی به کتاب سیاستورزی در ایران مدرن؛ اقتصاد سیاسی ایران، ۱۳۲۵-۱۳۲۲۰
نوشته محمود عبداللهزاده
انتشارات فرهنگ جاوید
مهدی فخرزاده
آخرین سالهای سلطنت قاجار، با وجود آنکه ایران در جنگ اعلام بیطرفی کرده بود، اما دولتهای متخاصم این اعلان را نادیده گرفتند و از شمال و غرب و جنوب بر ایران تاختند. شرح کشتارهای فراوان و در پی آن قحطیای که تلفات بسیاری روی دست جامعه ایران گذاشت در بسیاری از منابع تاریخی آمده است. در آن سالها دولت در ایران بسیار ناتوان بود و قدرت حل مشکلات کوچک را هم نداشت. همزمان با این عصر، یکی از مهمترین سرفصلهای تولید و ورود اندیشه مدرن، قانون و مدرنیته به ایران است. پیش، با و پس از مشروطه فضایی در ایران رخ داد که با وجود ناامنی، دستاوردهای بسیاری برای جامعه ایران داشت، اما ناتوانی دولت، قدرتهای جهانی آن روز را وارد ایران کرد و شاید اگر انقلاب شوروی رخ نمیداد، ایران سالها مستعمره باقی میماند. ظهور رضاشاه، پیدایش دولتی مقتدر و از نظر بسیاری نخبگان آن روز توسعهگرا را نوید میداد.
اما جنگ دوم جهانی باز هم ایران را در وضعیتی بغرنج قرار داد. ایران بار دیگر اعلام بیطرفی کرد و باز هم اشغال شد. محمود عبداللهزاده که بیشتر او را با ترجمههایش میشناسیم، در کتابی با عنوان «سیاستورزی در ایران مدرن؛ اقتصاد سیاسی ایران، ۱۳۲۰-۱۳۲۵» به بررسی زمینههای مختلف شکلگیری سیاست خارجی ایران در سالهای اشغال ایران پرداخته است.
نخستین فصل کتاب، آخرین سالهای حکومت قاجار را میکاود و اینکه چگونه رضاشاه به قدرت رسید. فضای ناامن ایران، حالا باید انسجامی مییافت و رضاخان گزینهای بود که باید این کار را انجام میداد. نورمن، وزیرمختار انگلستان، در گزارشی که به لندن مخابره کرده بود از دیدارش با احمدشاه در صبح روز کودتا میگوید. نورمن به او توصیه کرده بود که مقاومتی نکند و نگران جانش هم نباشد. رضاخان سردارسپه میشود و شاه همچنان بر مسندش میماند. رضاخان، به ضرب سرنیزه جان ناآرام و ناامن ایران را آرام میکند، اما ناامنی آن روزگار ایران، جریانهایی هویتخواه در میان روشنفکران ایجاد میکند که رضاخان از این جریانها بهشدت تأثیر میپذیرد. سرمقاله نشریه آینده در شماره اول آن از وحدت ملی با مفهوم یکدستسازی همه ایرانیان سخن میگوید: «اگر رشته وحدت این مملکت از هم گسیخته شود، هیچ باقی نخواهد ماند». این سرمقاله بر جان رضامیرپنج مینشیند تا حس جاهطلبیاش او را بر مسند سلطنت بنشاند. او به چیزی کمتر از پادشاهی رضایت نداشت.
خواسته جدید رضاخان، بدون جلب رضایت انگلستان و شوروی ممکن نبود. «رضاخان از واکنش منفی بریتانیا در صورت تغییر سلسله پادشاهی بیمناک بود و ظاهراً باور داشت که بریتانیا مخالفت خواهد کرد. بنابراین او در ۲۸ مهر ۱۳۰۴، حسن خان مشارالملک، وزیر خارجه کابینهاش را مأمور کرد که نظر دولت بریتانیا نسبت به تغییر سلسله پادشاهی در ایران را از لورن جویا شود. لورن که چند ماه پیشتر از نظر وزارت خارجه بریتانیا آگاه شده بود و میدانست که از دیدگاه وزارت متبوعش سلسله قاجار سودمندیاش را برای بریتانیا از دست داده است، پاسخ داد که دولت بریتانیا از کسی جانبداری نخواهد کرد.»(متن کتاب) رضاخان قانع نمیشود و سکوت را علامت رضایت نمیبیند، اصرار رضاخان پاسخ روشنتری از سوی لورن بهواسطه مشارالملک مییابد: «من نمیفهمیدم که رضاخان چه چیزی بیش از رفتار صادقانه و دوستانه عدممداخله محض از ما میتوانست انتظار داشته باشد» (متن کتاب). در ۹ آبان ۱۳۰۴، مجلس پنجم احمدشاه را خلع و با وجود مخالفت مصدق، حسین علاء، تقیزاده و یحیی دولتآبادی و رأی ممتنع مدرس، رضاشاه به پادشاهی رسید و سلسله قاجار منقرض شد. چند روز بعد، محمدعلی فروغی نخستوزیر شاه جدید شد، دولت فروغی مستعجل بود و پس از مدتی کوتاه استعفا کرد، هرچند در انتهای حکومت رضاشاه باز هم به دولت برگشت و نقش پررنگی در انتقال قدرت به محمدرضا پسرش داشت.
فصل دوم کتاب، به بررسی مناسبات سه کشور شوروی، آلمان و انگلیس در دوران رضاشاه میپردازد. عبداللهزاده بر پایه بسیاری از اسناد، مناسبات دو قدرت شوروی و انگلیس با ایران را کاملاً استثماری و در عین حال طلبکارانه میبیند. اما آلمان، مناسبات عادلانهتری با ایران برقرار کرده بود، هرچند که جاسوسان آلمانی هم دائم وضعیت کشور را برای مسئولان خود میفرستادند. ماجرای امتیاز نفت برای شوروی و انگلستان، در این بخش از کتاب، دردناک و خواندنی است.
سال ۱۳۲۰، منافع متفقین ایجاب میکرد که ایران اشغال شود. آنها دنبال بهانهای برای اشغال بودند و البته رضاشاه که این بهانهجویی را فهمیده بود سعی میکرد با رفتار خود به آنها بفهماند که دنبال بهانهاند و در عین حال روند مذاکره را قطع نکند. متفقین خواستههایی درباره اخراج و دستگیری آلمانیها در ایران داشتند. آلمانها هم در آن سالها در منطقه بیکار نبودند. ایجاد حزب برادری در عراق و انجام کودتای ضد انگلیسی توسط «رشید عالی گیلانی» ازجمله فعالیتهای آنها بود، هرچند که گیلانی هم دو ماه بیشتر دوام نیاورد و سرنگون شد و به ایران گریخت. در دوران حکومت گیلانی، نخستوزیر وقت ایران طرفدار دولت کودتا در عراق بود و این از چشم انگلیسیها دور نمانده بود. انگلیسیها پیش از این در ۱۳۱۹ نسبت به انجام یک کودتای آلمانی در ایران هشدار داده بودند.
مناسبات ایران و انگلیس با عوامل بسیاری مقداری مخدوش شده بود. شوروی هم چالشهای جدیای با ایران داشت. در مناسبات ایران و شوروی، تبریک نگفتن سالگرد تولد استالین توسط رضاشاه هم حتی مؤثر واقع شده بود.
با حمله آلمان به شوروی، انگلیس و شوروی که دشمنی دیرینهای داشتند، ناگهان خود را متحد یکدیگر یافتند. این اتحاد و بهانههایی که وجود داشت ایران را به اشغال متفقین درآورد.
اما اشغالگری، آخرین معاملهای نبود که آنها با ایران کردند. انگلیسیها به استناد اسنادی که نویسنده به آنها اشاره میکند همواره مخالف رضاشاه بود و دنبال جایگزین مناسبی برای او بود، حتی گزینهای چون احیای سلطنت قاجار در برنامه انگلیس بود. در مقابل، رضاشاه همچنان زمام امور را در دست داشت. بولارد، سفیر وقت انگلیس در ایران، بهشدت موافق عزل رضاشاه بود و در گزارشی مینویسد: «شاه بار دیگر در امور همه وزارتخانهها دخالت میکند، وزرا را کتک میزند و کلاً مانند آدم وحشی جاهل و طمعکار رفتار میکند… باور این است که ما نمیتوانیم با قوای نظامی به این کشور بیاییم و توافقی را دیکته کنیم، ولی مردم را تحت حکومت آدم مستبد طمعکارشان رها کنیم» (متن کتاب)
تلاشهای فروغی به سلطنت محمدرضا انجامید. بریتانیا و شوروی نیز به توافقی برای حضور در ایران دست یافتند. شوروی و انگلیس، تمام حقوق ایران را نادیده گرفته بودند و با نیروی قهریه وارد ایران شده بودند و حالا مشغول دخالتهایی دیگر هم بودند. شاید بشود گفت بخشهایی از کتاب که میتواند بین کارشناسان چالش ایجاد کند، سه و بهطور ویژه دو فصل پایانی کتاب است. ماجرای کتاب، با غائله آذربایجان پایان میپذیرد و نویسنده شرح میدهد که چگونه شوروی اصرار بسیاری برای ماندن در ایران با وجود آنکه قرار بود خارج شوند داشت. در همین زمان آنها اصرار داشتند که امتیاز نفت شمال را بگیرند و حزب توده نیز با تمام توان این موضوع را پیگیری میکرد.
هرچند انگلیسیها و امریکاییها معتقد بودند تا وقتی از ایران خارج نشدهاند، نباید درباره امتیازگیری از ایران صحبت کنند، شوروی صراحتاً معتقد بود هرگاه صلاح بداند باید درباره امتیاز نفت با ایران مذاکره کند.
سه بخش بسیار جذاب و پر از سند کتاب همراه با نقدهایی گاهی شدید نسبت به دکتر مصدق است. عبداللهزاده حتی در جایی از کتاب مدعی است که قوام ممکن بود بهتر از مصدق ماجرای ملی شدن را پیش ببرد. همچنین او با اشاره به ادعای آبراهامیان که معتقد است فرقه دموکرات، برخلاف حزب توده، خواستگاه مردمی داشت از سندی با عنوان «دستورات سری شوروی درباره اقداماتی برای اجرا کردن مأموریتهای خاص در سراسر آذربایجان جنوبی و استانهای شمال ایران» نام میبرد که در آن بهصراحت به تشکیل فرقه دموکرات اشاره شده است.
تا پایان کتاب، نویسنده از تلاش دولتمردان ایرانی برای حلوفصل ماجرای آذربایجان و فرقه دموکرات میگوید و اسنادی منتشرنشده را در اختیار مخاطب قرار میدهد تا بتوان نگاهی دقیقتر به آن سالهای ایران داشت.
طرفه آنکه کتاب با آخرین فصل خود پایان نمیپذیرد و ضمائمی بسیار جذاب دارد که میتواند برای محقان و تاریخپژوهان درخور توجه باشد.■
منبع:
عبداللهزاده، محمود، ۱۳۹۸، سیاستورزی در ایران مدرن: اقتصاد سیاسی ایران، ۱۳۲۰-۱۳۲۵، چاپ اول، انتشارات فرهنگ جاوید