بدون دیدگاه

اسلام‌ستیزی در پوشش لائیسیته و آزادی بیان

مهدی رجبی

#بخش_اول

چکیده

در پنجمین سال کشتار روزنامه‌نگاران شارلی‌ابدو به‌وسیله تروریست‌های داعش، موج تازه‌ای در دفاع از کاریکاتورهای آن روزنامه که برخی‌شان هجوآمیز و اهانت‌بار بودند، برپا شد و جوان متعصب و کوردلی مخالفت خود با این جریان را به‌صورت سربریدن سنگدلانه یک دبیر فرانسوی در خیابان نمایان ساخت. پس از آن، اقدام‌های تروریستی کور دیگری در این راستا انجام شد و درنتیجه فضایی خفه‌کننده و خطرناک جامعه فرانسه را دربر گرفت.

دولت مکرون در این شرایط تنش‌آمیز به جای آنکه سیاستی در جهت آرام‌کردن فضای سیاسی در پیش بگیرد، راه چالش با مسلمانان را زیر ظاهر مبارزه با اسلام‌گرایی۱ و نه اسلام‌گرایی افراطی (افراطی‌گری برخی مسلمانان) در پیش گرفت و برای پیشتازی در این عرصه  پوششی سیاسی-ایدئولوژیک آفرید که همانا دفاع از لائیسیته و آزادی بیان باشد. بلندگوهای حکومتی و رسانه‌های وابسته به جریان سیاسی حاکم بوق و کرنا به دست گرفتند و کارزاری گسترده علیه جامعه مسلمانان به راه انداختند. این کارزار آن‌چنان تند و زننده بود که نه‌تنها موجب اعتراض روشنفکران و برخی محافل سیاسی در فرانسه شد، بلکه صدای اعتراض به این جو اسلام‌ستیزی در کشورهای دیگر نیز بالا گرفت؛ ازجمله نخست‌وزیر کانادا مستقیماً و بدون رودربایستی دیپلماتیک برخورد دولت فرانسه را نکوهش کرد.

در این نوشته نشان خواهم داد رویکرد سیاسی دولت مکرون در این راستا تماماً فرصت‌طلبانه بود و پرچم دفاع از آزادی بیان و لائیسیته دستاویزی بود برای استتار سیاست واقعی‌شان؛ سیاستی با این هدف که نیروهای راست و راست افراطی را در جریان کارزار اسلام‌ستیزی به‌سوی خود بکشاند. چالش‌های کنونی ریشه در تضاد برخوردها پیرامون اصل لائیسیته ندارد و عوامل بنیادی دیگری در کار هستند که نه‌تنها رابطه مسلمانان فرانسه با آن جامعه را خدشه‌دار می‌سازند، بلکه خود جامعه را نیز آشفته‌حال ساخته است.

دولت مکرون از اصول لائیسیته و آزادی بیان پیراهن عثمان ساخته است و به گفته برخی تاریخ‌نگاران متخصص لائیسیته، این اصل را به یک مذهب دولتی تبدیل کرده و آن را از روح خود تهی کرده است. حال آنکه برخی موضع‌گیری‌های سیاسی آن، اصل عدم دخالت حکومت در زندگی دینی؛ یعنی گوهر لائیسیته را زیر پا نهاده است. دستیاران مکرون زیر پوشش انتقاد از اسلام‌گرایی در پی تحمیل الزام‌های حکومتی بر زندگی دینی مسلمانان‌اند.

بروز بحران و وجوه دوگانه بررسی آن

فضای اجتماعی فرانسه در اکتبر ۲۰۲۰ گرفتار امواج ناشی از اقدامات تروریستی وحشیانه شد که به‌وسیله فناتیک‌های (متعصبان) اسلامی در پاسخ کورکورانه به انتشار کاریکاتورهای اسلام‌ستیز صورت گرفت. معلم جوانی را به بهانه اینکه کاریکاتور حضرت محمد را در کلاس درس نشان داده بود زنده‌زنده در خیابان یکی از حومه‌های پاریس سر بریدند و در شهر نیس نمازگزاران بی‌گناه کلیسا را با چاقوی قصابی کشتند. این‌ها همگی در شرایطی رخ داد که توانایی مردم در تحمل بار تلفات سنگین ویروس کرونا شکننده بود و محیط روشنفکری نیز از مدتی پیش به دلایل مختلف دستخوش کارزار سیاسی تبلیغاتی علیه مهاجران و مسلمانان بود. اصرار فناتیک‌های اسلامی در دنبال کردن حرکت‌های خشونت‌آمیز ادامه ترورهای کور و وحشیانه، جو سنگین مبارزه با اسلام‌گرایان افراطی و برخوردهای تحقیرآمیز با مسلمانان حتی از سوی مقام‌های حکومتی این وضعیت را وخیم‌تر کرده بود. کمتر کسی در کشورهای مسلمان‌نشین بود که ذهنش در آن دوره گرفتار ماجرای کاریکاتور اهانت‌بار و به دنبال آن حرکت‌های تروریستی و به‌ویژه سر بریدن وحشیانه یک دبیر فرانسوی به بهانه نمایش آن کاریکاتور در کلاس درس نباشد. از این میان، کسانی که درباره چرایی رخدادها و برخوردهای پیرامون این ماجرا پرس‌وجو می‌کنند، به ‌احتمال زیاد در جریان کارزار نظری بر سر درستی یا نادرستی چاپ و پخش کاریکاتورهای طنزآمیز یا هجوآلود درباره مقدسات هستند. با این حساب و به پیروی از پند «ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا» از تکرار جزئیات ماجرای رخ‌داده می‌پرهیزم و به سراغ این بحث می‌روم که موضوع گفت‌وگو و جدل نه‌تنها در محیط روشنفکری فرانسه است، بلکه جامعه روشنفکری ایران نیز گرفتار کشاکش نظری بر سر آن است.۲

بررسی این موضوع و گفت‌وگو درباره آن را باید از دو سو دنبال کرد: یکی به میان آمدن بحث لائیسیته است؛ و دیگری بحث آزادی بیان که به اعتبار آن واکنش‌های تروریستی به انتشار کاریکاتورها را محکوم می‌کنند. این نوشته در پاسخ به پرسش‌هایی است که پیرامون این ماجرا وجود داشت. باشد که تحلیل روشنی از آنچه به‌راستی در فرانسه می‌گذرد به دست آید.‌

حد و مرز آزادی بیان

چند روز پس از موضع‌گیری اسلام‌ستیزانه مکرون، ژان فرانسوا بایار، سیاست‌شناس فرانسوی که در سوئیس درس می‌دهد، در روزنامه لوموند به انتقاد از موج سنگین اسلام‌گریزی یا اسلام‌ستیزی در دستگاه حکومتی و در رسانه‌های فرانسه پرداخت و بی‌آنکه اصل لائیسیته را درمجموع زیر پرسش نهد، به انتقاد از «لاییکار»ها پرداخت؛ یعنی کسانی که به بهانه اصل جدایی دین از سیاست و بهتر است بگویم به بهانه اینکه قرارداد اجتماعی کشور فرانسه از سال ۱۹۰۵ بدین سو بر بنیادی غیردینی استوار است به تخطئه ادیان، آن ‌هم نه همه ادیان، بلکه مشخصاً دین اسلام می‌پردازند. به‌عنوان نمونه، وزیر کشور فرانسه با بیان این جمله که چرا فروشگاه‌های فرانسه قفسه ویژه (منظور قفسه گوشت حلال) دارند از یک‌سو آزادی فروش گوشت حلال را در این فروشگاه‌ها مورد تردید قرار داد و از سوی دیگر جامعه مسلمان فرانسه را به لحاظ روحی و با تخطئه ضمنی گوشت حلال نقره‌داغ کرد. این گفته از آن رو بازتاب گسترده یافت و خشم و اعتراض برانگیخت که از سوی وزیر کشور و مسئول رسمی ادیان مختلف کشور بیان شد، وگرنه گفته‌ها و تفسیرهای گوناگون علیه مسلمانان و شیوه زندگی آن‌ها به طرزی فزاینده در چند سال اخیر فضای رسانه‌ها را پر کرده است، حتی رئیس‌جمهور کشور آقای مکرون نیز به این خیل پیوست و با محکوم کردن اسلام‌گرایی و اعلام اینکه آن دشمن جمهوری است (نقل به معنا) گامی بیشتر در این راه برداشت.

پیش از این در محافل رسمی و در رسانه‌ها به اسلام فناتیک و افراطی یورش برده می‌شد و اسلام‌گرایی به‌طورکلی موضوع انتقاد نبود، بلکه از «اسلام‌گرایی افراطی» انتقاد می‌کردند. اکنون با موضع‌گیری وی، انتقاد از اسلام‌گرایی و طرد آن از صف جمهوری فرانسه با این توجیه که آن زمینه‌ساز تروریسم است، صورت رسمی یافته و رسانه‌ها نیز با وی هم‌آواز شده‌اند. غافل از آنکه این رویکرد هم جنبه اسلام‌ستیزانه دارد، هم اینکه تبعیض‌آمیز بوده و چهره تناقض‌آمیز آن آشکار است. چنان‌که یهودگرایی۳ و مسیحی‌گرایی۴ به‌عنوان دو گرایش در جامعه فرانسه پذیرفته شده‌اند و کسی حق انتقاد به یهودگرایی ندارد.

می‌بینیم که جبهه‌بندی خطرناکی در جامعه فرانسه شکل گرفته است، در یکسو نیروهایی که رواج و حیات اسلام را در نفی دیگر ادیان و کشتار وحشیانه پیروان آن‌ها می‌جویند، یعنی مسلمانان فناتیک و جزم‌اندیش و در سوی دیگر نیروهای اسلام‌ستیز که هر از چند روز موضوع تازه‌ای را در جریان کارزار خود علیه مسلمانان اختراع می‌کنند. باید روی این موضوع کمی بیشتر تمرکز کرد تا خواننده ناآشنا را بیشتر در جریان زمینه شکل‌گیری شرایطی قرار دهم که چنین ماجرایی را موجب شد و وضعیت تنش‌آلود کنونی را در فرانسه به وجود آورد.

سویه دیگر بحث تأکید بر اصل آزادی بیان، مشخصاً آزادی هنرمندان در بیان طنزآمیز و در این رابطه تمسخر باورها و به‌ویژه شخصیت‌های مقدس است. برخی از مقام‌های حکومتی فرانسه ازجمله وزیر کشور و رئیس‌جمهور مکرون (در مصاحبه با تلویزیون الجزیره) طرح کردند که آزادی بیان حد و مرز ندارد. ژرالد دارمانین، وزیر کشور فرانسه، در پاسخ به رئیس گروه راست سنتی فرانسه در مجلس سنا که گوشزد کرده بود نباید به بهانه آزادی بیان کاریکاتوریست به مقدسات دیگران توهین کرد و با لحن شماتت‌آمیز گفت: «آزادی بیان (در فرانسه) تمام‌عیار است»؛ یعنی آنکه حد و مرز ندارد.‌

لائیسیته: شبه‌بحث یا پوشش بحثی دیگر

پیش از وارد شدن به این موضوع باید توضیح دهم که نویسنده همواره در نوشته‌های خود از اصل جدایی (نهاد) دین از سیاست به‌طورکلی دفاع می‌کرده است و مشخصاً در چند نوشته منتشره در ماهنامه آفتاب یا تارنمای ایران امروز، حدود ۱۵ سال پیش به انتقاد از درک نادرست برخی از سیاست‌پیشگان ایرانی از اصل لائیسیته و از مفهوم لائیک پرداخته بود. به هر حال نیازی به گفتن از آن‌ها نیست و با اشاره به اینکه رعایت این اصل، سازش و تفاهم بین اهل دین و دستگاه حکومتی فراهم می‌آورد و ضامن تأمین صلح و آرامش سیاسی اجتماعی در یک جامعه خواهد بود، به سراغ بحث اصلی می‌روم.

افزون بر این بهتر است تأکید کنم پنداشت وجود جامعه‌ای دموکراتیک در جهان امروز که سیاست و دین در آنجا در هم بیامیزند و در کار همدیگر دخالت کنند دشوار است. پذیرش امر دخالت دین در سیاست به‌ناچار در قالب دینی معین نمود پیدا می‌کند و به ترجیح باورها و آیین‌های آن دین علیه ادیان دیگر منجر خواهد شد و این خود معنایی جز نابرابری و تبعیض ندارد؛ یعنی زیر پا نهادن اصول دموکراسی.

حرکت‌های تروریستی و وحشیانه سبب شد در مدت چند روز موجی یکدست و یک‌سویه در انتقاد به اسلام‌گرایی و حتی به مسلمانی شکل بگیرد، بی‌آنکه توجه شود که آن حرکت‌های تروریستی را نمی‌توان به کل جامعه مسلمان نسبت داد. مردم مسلمان هر دو روز یک بار یا شاهد تحقیر شیوه زندگی خود در رسانه‌ها به صورت‌های گوناگون بودند یا اینکه کشف می‌کردند که حساب کارهای تروریستی و وحشیانه گروهی فناتیک را به پای چند میلیون مسلمان فرانسوی می‌گذارند. نتیجه آنکه فضایی تیره، شوم و وحشت‌انگیز جامعه را فراگرفته و روابط بین اقلیت مسلمان با دیگر گروه‌های جامعه بس تنش‌آمیز و آبستن خشونت بود.

پس از آنکه امواج احساسی فروکش کردند، صداهای اعتراض به این فضای مغشوش‌ بالا گرفت و نوشته‌ها و گفته‌هایی در انتقاد به جو غالب اسلام‌ستیزانه، جرئت بروز و بیان یافتند. رویارویی‌های نظری سیاسی که پس از این ماجراها در فضای سیاسی و رسانه‌ای فرانسه پدیدار شدند حاکی از این نیستند که برخی با اصل لائیسیته سازگارند و برخی دیگر سر ناسازگاری با آن دارند.

اصل لائیسیته یا دقیق‌تر بگویم «اصل جدایی کلیسا از حکومت» که در قالب قانون سال ۱۹۰۵ تحقق یافت، احترام به آزادی آگاهی یا وجدان (فکر و باور دینی، غیردینی و حتی ضد دینی) و عملکرد آزاد آیین‌های دینی را تضمین کرده است. جالب آنکه قانون ۱۹۰۵ به هیچ‌ وجه سخنی از لائیسیته به میان نمی‌آورد و حتی آشکارا درباره جدایی دین از سیاست بحثی نمی‌کند. موضوع مشخص آن، جدا کردن کلیسا از حکومت،۵ ممنوع کردن استفاده مالی کلیساها از بودجه اندام‌های مختلف حکومتی و تضمین آزادی اجرای آیین‌های دینی و نیز آزادی وجدان است؛ البته باید در نظر داشت که بحث بیشتر در این باره به یک بحث تخصصی تبدیل خواهد شد و از چارچوب مقاله کنونی تجاوز می‌کند، همین کوتاه بگویم که هیچ نیروی سیاسی در فرانسه وجود ندارد که جدایی کلیسا از حکومت و به زبانی جدایی دین از سیاست را که به‌وسیله قانون ۱۹۰۵ جا افتاد نفی یا تخطئه کند.

بحث جای دیگر است و کسانی که در جریان مشخص و جزئی کارزارهای سیاسی حزبی فرانسه در بیست سال اخیر نبوده‌اند، گمان می‌کنند دشواری‌های سیاسی کنونی فرانسه به مدل لائیسیته آن برمی‌گردد؛ گمانی نادرست.‌ ناگفته نگذارم که این قانون و آنچه به نام اصل لائیسیته در فرانسه جا افتاد، فرآورده همکاری یکی از رهبران نامدار سیاسی فرانسه در آستانه سده بیستم با شخصیت‌های کلیسایی بود و هر دو جانب با دادن امتیازاتی توانستند به سازش برسند و دوره درازی از تفاهم و آرامش سیاسی را آغاز کنند.

بررسی قانون ۱۹۰۵ که به‌طور رسمی لائیسیته را در فرانسه بنا نهاد و به‌ویژه بررسی عواملی که زمینه‌ساز پدیداری آن شدند یک موضوع جالب تاریخی و سیاسی است. در فرانسه کتاب‌های زیادی در این باره چاپ شده‌اند. نمی‌دانم از آن میان کتابی به فارسی ترجمه شده است یا نه. این بررسی به‌ویژه از آن‌رو اهمیت دارد که قانون ۱۹۰۵ نشان‌دهنده سازش و هم‌آوایی گروه‌های مختلف جامعه بود؛ گروه‌هایی که در گذشته پیوسته بر سر موضوع رابطه حکومت و کلیسا در چالش و ستیز با هم بودند. این قانون توانست صلح و آرامش را در این زمینه بین آن گروه‌ها برقرار سازد. اگر امروزه می‌بینیم که بحث لائیسیته به ظاهر وارد میدان شده است، به‌راستی باید بدین واقعیت توجه کرد که صلح و آرامش اجتماعی در اثر کشاکش مسلمانان فناتیک و ازجمله تروریست‌ها و اسلام‌ستیزان به ‌هم ریخته است.‌

جامعه سیاسی و روشنفکری فرانسه بیش از یک سده در پرتو تفاهم و سازش پیرامون اصل لائیسیته از تنش سیاسی بر سر رابطه اهل دین با حکومتیان در امان بود. همگان پذیرفته بودند سپهر عمومی زندگی اجتماعی از سپهر دینی جداست؛ چراکه هیچ دینی نمی‌تواند عموم جامعه را زیر پوشش خود گرد آورد. جامعه فرانسه به هیچ وجه شاهد صف‌بندی بین طرفداران لائیسیته و مخالفان در سال‌های اخیر نبوده و نیست. دست‌کم به لحاظ رسمی و نظری سیاسی نشانی از این صف‌بندی که طرفداران لائیسیته در یک‌سو و مخالفان آن در سوی دیگر قرار داشته باشند وجود ندارد. می‌توان گفت اساساً ماجراهای پدیدآمده و فضای تنش و خشونت و وحشت موجود هم‌پیوندی۶ ناچیزی با آن اصل دارد: به‌ویژه از نظر علّی.

اثبات این مدعا نیازمند توضیح نکته‌های بسیار است که در حوصله این نوشته نیست، ولی دست‌کم برای کسانی که دستی از دور بر آتش دارند بیفزایم جریان‌های راست سنتی فرانسه ازجمله ژاک شیراک که حدود دو سه دهه حزب راست سنتی فرانسه را رهبری می‌کرد از اصل لائیسیته دفاع می‌کردند و می‌کنند. چپ‌ها که به لحاظ تاریخی پشتیبان فاصله گرفتن اهل دین از دستگاه سیاسی بودند نیز از این اصل دفاع می‌کرده و می‌کنند. در طیف راست میانه نیز نمی‌توان نیرویی را یافت که خواهان تغییر آن اصل باشد.

پس چه کسی مخالف آن است؟ باید از آقای مکرون پرسید کدام نیروی فرانسوی لائیسیته را نفی می‌کند؟ نمی‌توان گفت هیچ‌کسی در فرانسه نیست که به مخالفت با لائیسیته برخیزد، ولی بار سیاسی و اجتماعی این کسان یا نیروها آن‌چنان ناچیز است که پرداختن بدان‌ها همانا تلف کردن وقت است؛ بنابراین، با حساب اینکه نمی‌توان یک نیروی سیاسی یا یک جریان روشنفکری را در فرانسه نشان داد که دعوی آن را داشته باشند که مرز جدایی دین و سیاست را در هم بشکند و اصل لائیسیته را کنار بگذارد، پس مسئله‌ای بحث‌انگیز به نام لائیسیته در فرانسه وجود ندارد. با این حساب اگر نمی‌توان جریانی را در بین نیروهای سیاسی و روشنفکری سنتی فرانسه پیدا کرد که آماج جنگاوری مکرون باشد، می‌ماند جامعه مسلمانان فرانسه. آیا مسلمانان فرانسه خواستار این شده‌اند که سیاست کلی حکومت فرانسه از اصل لائیسیته فاصله بگیرد و امور سیاسی این کشور بر گرد مداری بگردد که سیاست و دین را درهم بیامیزد؟

شاید کسانی که از نزدیک با مسائل جامعه فرانسه آشنا نیستند گمان کنند که جامعه اسلامی فرانسه اصل لائیسیته را به چالش کشیده‌اند. راست اینکه انجمن‌های رسمی مسلمانان فرانسه آشکارا اصل لائیسیته را در رابطه با نهادهای حکومتی فرانسه به چالش نمی‌کشند. برخی از آن‌ها به‌طور کلی و مستقل از اینکه چارچوب سیاسی فرانسه چیست، آرزوی جامعه‌ای را دارند که قوانین آن مبتنی بر شرع اسلام باشد. این آرزوی آن‌هاست، ولی این آرزو توسط انجمن‌های رسمی مسلمانی به سیاستی آشکار تبدیل نشده است. آن‌ها به‌خوبی می‌دانند که نمی‌توان مسلمانان فرانسه را که در شهرها و محله‌های مختلف با فرانسویان همزیستی می‌کنند، از جماعت فرانسوی جدا کرد. وانگهی چگونه می‌توان خواست اقلیت مسلمان کشور فرانسه را که حتی ۱۰ درصد آن جامعه را تشکیل نمی‌دهند، بر ۹۰ درصد باقیمانده جامعه تحمیل کرد؟

روشن است که ذهن سالم آرزوی خود را پیرامون برپایی حکومتی اسلامی در چنین شرایطی برای خود خویشتن نگاه می‌دارد و جامه سیاسی بر آن نمی‌پوشاند. به همین روست که انجمن‌ها و نهادهای رسمی جامعه اسلامی فرانسه دعوی برقراری حکومتی اسلامی را در فرانسه ندارند و بر این پایه به سراغ ستیز با اصل لائیسیته نمی‌روند. می‌ماند محافل فناتیک که کاری با نهادهای رسمی و صف‌بندی سیاسی جامعه فرانسه ندارند. آن‌ها این خواسته یا آرزو را در موعظه‌ها و سخنرانی‌های خود تکرار می‌کنند. بگذریم از نیروهای تروریستی که به طرزی خشونت‌آمیز به تمامی جامعه فرانسه مستقل از اینکه طرفدار لائیسیته باشند یا نه، یورش می‌برند.

حداکثر می‌توان گفت که بحث بر سر برداشت‌های متفاوت از کاربست لائیسیته است. نویسنده بر آن است که حتی کمترین بحث پیرامون لائیسیته بیشتر یک شبه‌بحث است تا گفت‌وگو یا جدلی واقعی بر سر برداشت‌های متفاوت از آن. به زبانی می‌توان گفت که بحث لائیسیته و کشاکش و چالش نظری که ظاهراً در این راستا صورت می‌گیرد، بهانه‌ای است برای پنهان کردن بحث پیرامون نگرش‌ها، برداشت‌ها و برخوردهای دیگر.

جالب اینکه همان نیروهایی که به لحاظ تاریخی پشتیبان اصلی امر جدایی دین و سیاست بودند و رنج بسیار در راه انتقاد از دخالت اصحاب دین در امر حکومت بردند؛ یعنی نیروهای چپ (چه سوسیالیست‌ها و چه چپ‌های افراطی) که پایه‌گذار اصلی لائیسیته در فرانسه بودند، هم‌اکنون به‌وسیله همان جریانی که به لحاظ تاریخی مخالف جدایی دین و سیاست بود، متهم می‌شوند که اصل لائیسیته را به‌درستی رعایت نمی‌کنند. پس باید دید که اختلاف اصلی در کجاست که در قالب بحث ظاهری لائیسیته نمودار می‌شود.

نکته طنزآمیز دیگر در این رابطه دفاع جریان راست افراطی فرانسه از اصل لائیسیته است. این جریان که مدت چند دهه مخالفت خود با حضور مسلمانان در کشور فرانسه را با تأکید بر اینکه هویت فرانسه همانا مسیحی بودن آن است، همراه کرده بود اینک زیر قالب دفاع از اصل لائیسیته کارزار مسلمان‌ستیزی خود را دنبال می‌کند.

شبه‌بحث لائیسیته

در آستانه ماه دسامبر، ژنرال عبدالفتاح السیسی، دیکتاتور مصر، به دعوت امانوئل مکرون به فرانسه سفر کرد و هر دو به‌طور مشترک در یک نشست رسانه‌ای شرکت کردند. خبرنگاران از ژنرال مصری پرسیدند نظرش درباره با بحثی که پیرامون کاریکاتورها و اقدامات تروریستی جریان دارد چیست. منهای جزئیات پرس‌وجو، به یاد دارم دیکتاتور مصری ابراز داشت از دید وی قانون الهی برترین قانون جامعه است. مکرون بلافاصله در مقام پاسخ گفت قانون جمهوری در فرانسه برترین قانون است. این ماجرا را بدین خاطر به میان آوردم تا گوشه‌ای از آنچه را من شبه‌بحث لائیسیته می‌نامم بازگو کنم. آنچه مکرون در آنجا یاد کرد، وزیر کشور وی نیز پیش از او پنداره‌ای همانند را مبنی بر برتری قوانین جمهوری بر قوانین دینی بیان کرده بود. رهبر یکی از احزاب چپ فرانسه از سر تخطئه این گفته و انتقاد به وجه عوام‌فریبانه این پنداره گفت اگر هزار بار شما بر برتری قوانین جمهوری بر قوانین دینی تأکید کنید، این اندیشه همچنان در ذهن کسی که باور به آموزه‌ها و پنداره‌های دینی دارد باقی می‌ماند که قوانین الهی برترین است، ولی همان فرد دیندار که در جامعه دموکراتیک زندگی می‌کند به‌خوبی می‌داند که قوانین الهی عرصه دیگری دارند و نمی‌توان آن‌ها را در عرصه عمومی پیاده کرد، پس موضوع بر سر این نیست نیرویی در فرانسه بر آن باشد که قانون الهی را در عرصه عمومی باید جایگزین قانون دموکراتیک کرد. پس اگر هیچ نیروی سیاسی (منهای جریان‌های فناتیک و تروریستی) در فرانسه وجود ندارد که برتری قوانین دموکراسی را در سپهر عمومی نفی کند، می‌ماند وجه دیگر این پنداره. آیا برتری قوانین جمهوری بر قوانین دینی به معنای آن است که دولت بر سر اینکه اهل دین و ازجمله مسلمانان چگونه نماز بگزارند، چگونه روزه بگیرند و آیین‌های دینی را چه زمان و کجا اجرا کنند، تصمیم بگیرد؟

دولت مکرون آشکارا چنین ادعایی ندارد، ولی برخی رویکردها داستان دم خروس را یادآور می‌شود. به‌عنوان نمونه برخی مقام‌های حکومتی به این اشاره می‌کردند که مسلمانان نباید در محیط‌های عمومی مانند خیابان نماز بگزارند، چراکه محیط عمومی از عرصه دین جداست. واقعیت این است که مسلمانان فرانسه به دلیل برخورداری از تعداد کمی مسجد یا داشتن مساجدی کوچک، گهگاه به هنگام نماز جماعت پیش می‌آید که صف نماز آن‌ها از دایره درونی مسجد فراتر برود و به خیابان و کوچه کنار مسجد کشیده شود.

همین ماجرای جزئی که چند ده سال است در برخی محله‌های محدود پدیدار می‌شود و هیچ‌گاه مسئله‌ساز نبوده است اخیراً به موضوع شکایت به دادگاه تبدیل شد و بانی این شکایت همین نیروهای وابسته به دولت بودند. جالب آنکه دادگاه پس از بررسی این موضوع حکم بر این داد که هیچ قانونی در فرانسه نمازگزاردن در محیط عمومی را محکوم نمی‌کند. زیاده‌روی اسلام‌ستیزانه نیروهای دولتی به بهانه دفاع از لائیسیته و از سپهر عمومی تا آنجا پیش رفت که دولت یک لایحه قانونی را علیه اسلام‌گرایی و جدایی‌گرایی۷ تدارک دید. با وجود آنکه مخالفان دولت و حتی برخی نیروهای نزدیک بدان گوشزد کردند که این چنین لایحه‌ای به دلیل وجه تبعیض‌آمیز آن حتی اگر تصویب شود به‌وسیله شورای قانون اساسی لغو خواهد شد، ولی دولتیان به دلیل آنچه در بالا گفتم؛ یعنی برخوردی عوام‌فریبانه برای نشان دادن قاطعیت خود در ضدیت با اسلام‌گرایی گوش شنوا نداشتند. بگذریم که نهادهای قانونی اروپا و سازمان ملل نیز در موضعی مخالف با این لایحه قرار داشتند. سرانجام این قانون با اصلاحاتی و با حذف واژه‌بندی‌هایی که مخالفت با اسلام را نشانه می‌رفت به تصویب رسید؛ بنابراین بحث بر سر مخالفت با لائیسیته نیست، اگر بحث لائیسیته بازتابی در رسانه‌ها داشته باشد اغلب بدین صورت است که حکومتیان و نیروهای راست افراطی کارزار اسلام‌ستیزی خود را به دفاع خود از لائیسیته نسبت می‌دهند. حال آنکه در محیط روشنفکری کارشناسانه کمتر کسی را به‌عنوان تاریخ‌نگار یا سیاست‌شناس در رابطه با موضوع لائیسیته پیدا می‌کنیم که ماجراها و کشاکش‌های امروز را به پرسمان لائیسیته مربوط سازد.

رشد جلوه‌های زندگی مسلمانی

در حقیقت کشاکش سیاسی کنونی که ظاهراً به لائیسیته نسبت داده می‌شود ریشه در مسائل دیگر دارد. این مسائل در حقیقت پدیده‌های نوینی هستند که در چند دهه اخیر در جامعه فرانسه نمودار شده‌اند و برداشت‌ها و ارزیابی‌های مختلف از آن‌ها وجود دارد. این پدیده‌های نوین کدام‌اند؟

پدیده‌های نوینی که جامعه فرانسه با آن‌ها ناآشنا بود و در فاصله کوتاهی به‌سرعت گسترش یافتند و سیمای برخی محله‌های شهری را دگرسان کردند، عبارت‌اند از:

– زنان و دخترانی که یا سراپا پوشیده‌اند یا اینکه موهای سر خود را می‌پوشانند و روسری به سر می‌نهند، به زبانی پدیده حجاب اسلامی.‌

– افزایش شمار قصابی‌هایی که گوشت حلال می‌فروشند.‌

– سر بر کشیدن مساجد در شهرهایی که نمی‌دانستند مسجد چیست.‌

– صف کشیدن مسلمانان در خیابان پیرامون مسجدها برای ادای نماز جمعه و غیره.‌

– فراوان شدن مردانی که لباسشان ‌همانند پوشش عرب‌های عربستان سعودی است.‌

– افزایش شمار دانش‌آموزانی که به بهانه رعایت قواعد اسلام، سامان کلاس درس و مقررات آموزش و پرورش را به چالش می‌کشیدند.‌

– به وجود آمدن استخرهای زنانه در اثر خواست گروهی از مسلمانان به جدا کردن دختران و پسران در برخی مکان‌ها.‌

برخی از این پدیده‌های نوین و کلاً حضور مسلمانان در کشور فرانسه به‌عنوان یک گروه اجتماعی به دوره پس از جنگ جهانی دوم و به‌ویژه پس از جنگ الجزایر برمی‌گردد و برخی دیگر در دو سه دهه اخیر پدیدار شدند. ولی آن‌ها درمجموع از سه چهار دهه پیش‌رو به گسترش نهادند و از حالت حاشیه‌ای به در آمده و سیمایی متفاوت از گذشته به زندگی و روابط اجتماعی در برخی محله‌ها و شهرها داده‌اند. درست است که این پدیده‌های نوین در همه محله‌ها و همه شهرها و به‌ویژه در مناطق روستایی به چشم نمی‌خورند، ولی بازتاب آن‌ها در رسانه‌ها و پدیده زبان به زبان آن‌ها را در فرانسه همه‌جا گیر کرده و مردم فرانسه را در جریان آن‌ها قرار داده است. حال اگر پدیده مهم زیر را که آن‌هم نوین است به فهرست بالا بیفزاییم، درخواهیم یافت که چرا جامعه فرانسه با چشمی گشاده و خیره شده به آن‌ها می‌نگرد:

ـ کنش‌ها و حرکت‌های تروریستی اسلامی در ابعادی بسا بیشتر از دیگر کشورهای اروپایی ‌

درست است که پدیده‌های بالا در دیگر کشورهای اروپایی نیز نمودار شدند، حتی حرکت‌های تروریستی در قالب اسلام‌گرایی افراطی در دیگر کشورهای اروپایی مانند انگلیس و غیره نیز رخ دادند، ولی واکنش آن کشورها گرچه نشان از نگرانی و نادلخوشی و گاه بیزاری از گسترش نمایه‌های اسلام در کشور خود داشت، در اساس با واکنش جامعه فرانسه یا بهتر است بگویم بخشی از جامعه فرانسه متفاوت بود و به‌ویژه آنکه پدیدآمدن نمایه‌های اسلامی در جامعه، بازار بحث رابطه دین و سیاست را در آن کشورها برنینگیخت. چرا گسترش نمایه‌های مسلمانی و رواج دین اسلام در جامعه فرانسه موجب شد تا بحث لائیسیته به میان آید؟

واقعیت این است به دنبال گسترش پدیده‌های نوین یادشده در بالا و دگرگون شدن سیمای زندگی در برخی مناطق فرانسه به سود اسلامی شدن، کم‌کم یک گرایش نیرومند ضد مسلمانی شکل گرفت. این گرایش به‌سادگی با جریان دیگرگریز و ضد خارجی، مشخصاً نیروهای ضد مهاجر آمیخته شد و یک جریان سیاسی اجتماعی نیرومند به وجود آورد. همین پدیده‌های نوین و کلاً گسترش اسلام را در دیگر کشورها نیز مشاهده می‌کنیم. شمار مسلمانان انگلیس و آلمان نیز میلیونی است. ولی چرا رواج اسلام و زندگی مسلمانی در این کشورها بحران به بار نیاورد، به صلح اجتماعی خدشه وارد نیاورد؟ چرا این امر سبب نشد تا وضعیت ناگوار فرانسه در آنجاها تکرار شود؟ برای شناخت بهتر فرایند بالا و توضیح تفاوت حسب و حال فرانسه در همسنجی با دیگر کشورهای اروپایی باید به پرسش‌های زیر پرداخت:‌

– چرا اسلام تندوتیز و دیگرستیز در فرانسه پدیدار شد و رشد کرد؟

– چگونه اسلام‌ستیزی در فرانسه رشد کرد؟

– چرا تروریسم اسلامی در فرانسه پدیدار شد؟

– چرا جامعه سیاسی فرانسه نتوانست مانع از شکل گرفتن و فراگستری اسلام دیگرستیز گردد؟

– چرا کشور فرانسه در جذب مسلمانان و همزیستی با آنان برخلاف دیگر کشورهای اروپایی دچار بحران است؟

 همرنگی فرهنگی۸ یا برابری حقوقی

از میان پرسش‌های بالا نخست به آخرین آن‌ها می‌پردازم؛ یعنی با مسئله جذب اجتماعی مسلمانان در جامعه فرانسه آغاز می‌کنم که برای بررسی آن نیازی به در نظر گرفتن نقش عواملی بیرون از شطرنج سیاسی فرانسه نیست. توضیح اینکه چرا اسلام فناتیک و دیگرستیز در فرانسه دامن‌گستر شد، در گرو به میان آوردن یک رشته عوامل بیرونی است که در پایین خواهیم دید، ولی این مسئله که جماعت مسلمان فرانسه جذب جامعه فرانسه نشده است، عمدتاً امری درون‌مرزی است. این نکته را از زبان بسیاری از تحلیلگران می‌شنویم و همگی بر این اذعان دارند که این امر به یک معضل اجتماعی مهم در کشور فرانسه تبدیل شده است.

بخش از جامعه فرانسه نه‌تنها با حجاب اسلامی مسئله دارد، بلکه حتی یک شال ساده را روی سر شاگردان دبستانی و دبیرستانی و نیز زنان کارمند دولت تحمل نمی‌کند. این جامعه با گسترش مغازه‌های قصابی که گوشت حلال می‌فروشند مسئله داشته و تاب دیدن آن را ندارد که زنان مسلمان در کنار ساحل بدون مایو شنا (دوتکه یا یک‌تکه) و با بدن پوشیده وارد دریا شوند، یا کنار ساحل بنشینند. جامعه فرانسه از دیدن اینکه مسلمانان به هنگام ادای نماز جمعی پا از دایره مسجد (به دلیل کمبود جا) بیرون بگذارند و گوشه‌هایی از خیابان یا پارکینگ را آشغال کنند، برآشفته می‌شود.

بایسته تأکید است که این واکنش‌ها را نباید به کل جامعه فرانسه و همه فرانسویان نسبت داد. حکم‌های بالا شامل حال همه مردم فرانسه نمی‌شود و بخشی از مردم فرانسه با مدارا و از سر مسامحه و فارغ از کینه‌توزی به آن‌ها می‌نگرند، ولی فضای رسانه‌ای و گفت‌وگوی عمومی را بیشتر همان جو تخطئه‌آمیز دربر گرفته است و نگاه و برخورد و موضع‌گیری غالب همانا نکوهش‌آمیز و خوارکننده است منهای برخورد با یک خوراک عربی (شمال آفریقا) که کوس‌کوس نام دارد و در همه شهرهای بزرگ با علاقه عمومی روبه‌روست.

چرا این نگاه تحقیرآمیز و خوارکننده نسبت به نمایه‌های زندگی مسلمانان در آلمان، در سوئد، کانادا و انگلیس وجود ندارد؛ البته در آن کشورها نیز نیروهای راست افراطی و دیگرگریز از سر ناخرسندی و حتی بیزاری به آن نمایه‌ها می‌نگرند، ولی جو غالب در رسانه‌ها و گفت‌وگوی عمومی چنین نیست؟۹

بخشی اصلی مسلمانان فرانسه برخاسته از کشورهای شمال و مرکز آفریقا هستند. در این میان به نظر می‌رسد که سهم الجزایری‌ها و مراکشی‌ها در ترکیب کل مسلمانان فرانسه از دیگران بیشتر است. چه ایشان و چه آفریقایی‌های که از کشورهای مرکزی و باختری آن قاره به فرانسه آمدند، توده کشورهای مستعمره بودند و نگاه بالانشین استعمارگر به آن‌ها به‌عنوان افراد کشوری سرسپرده هم در دوره استعماری جریان داشت، هم در شرایطی که آن‌ها به شهروند فرانسوی تبدیل شده بودند؛ و اما چگونه؟

زندگی در شرایط تهیدستی، بیکاری و در محله‌های حاشیه شهرها و در ساختمان‌های زهوار دررفته و کثیف زمینه آن است که فرد احساس خواری و تحقیر کرده و خویشتن را در کشور رسمی خود بیگانه یا شهروند درجه دوم به شمار آورد. مسلمانان اغلب در چنین محله‌هایی می‌زیستند و می‌زیند، ولی آنچه موجب می‌شود تا خواری، تحقیر و بیگانه بودن را شدیدتر احساس کنند، افزون بر شرایط مادی که شهروندی درجه دو بودن را سبب می‌شود؛ همانا مسئله بحران هویت است.

برای پرهیز از کلی‌گویی در رابطه با موضوع هویت به شرح ماجرایی می‌پردازم که برای مدت پانزده سال به یک موضوع سیاسی اجتماعی مهم فرانسه در فاصله سال‌های ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۴ تبدیل شده بود: مسئله روسری.

از بحران روسری تا بحران هویت

این مسئله فضای سیاسی و اجتماعی فرانسه را در آن دوره زمانی فراگرفت و بحث‌های داغی را بین طرفداران و مخالفان پدیدار شدن زنان و دختران با روسری در محیط‌های عمومی دامن زد. گروهی مانند فرانسوا میتران که از فرزانگی سیاسی برخوردار بود، سفارش می‌کردند، با مسامحه از کنار آن بگذریم و برخی از سر غیرت دیگرگریزانه می‌گفتند که به سر نهادن روسری ارزش‌های انقلابی و لائیک فرانسه و ازجمله آزادی زنان و برابری زن و مرد را به چالش می‌کشد. ناگفته نماند که برخی از روشنفکران نیز در قالب موضع فمینیستی روسری را نشانه سرسپردگی زن و خلاف اصل برابری زن و مرد می‌دانستند.۱۰

در هیچ بندی از قانون ۱۹۰۵ که لائیسیته فرانسه را شکل داده است نمی‌توان حکمی پیدا کرد حاکی از اینکه روسری دختران در مدرسه یا محیط عمومی ممنوع است. این برداشت را که روسری دختران در مدرسه‌ها ممنوع است، نمی‌توان از آن بیرون کشید، نه‌تنها به لحاظ قانونی توجیهی برای آن برخورد تنگ‌نظرانه وجود نداشت، بلکه در عمل این ماجرا به‌وسیله محافلی معین بزرگ شده و به بحران تبدیل شد. چنان‌که پی‌یر ژکس، وزیر کشور میتران، سال‌ها بعد برای نشان دادن نادرستی و مشکوک بودن اقدام رئیس مدرسه راهنمایی شهر کریل که سه دختر با روسری را به بهانه اینکه داشتن روسری با اصل لائیسیته ناسازگار است از مدرسه اخراج کرد، اشاره کرد: در بیش از ۱۵۰ مدرسه راهنمایی شهرهای مختلف فرانسه، دختران با روسری پا به کلاس درس می‌گذاشتند و هیچ مشکلی به وجود نیامده بود.

استدلال اصلی در مخالفت با حضور دختران روسری دار در کلاس درس این بود که چون روسری پیام‌دهنده یک آیین دینی مشخص است و از آنجا که آیین دینی در محیط عمومی و دولتی نباید خودنمایی بکند (با استناد نادرست به اصل لائیسیته)، پس بنابراین شاگردان یا باید روسری خود را بردارند، یا اینکه از مدرسه اخراج شوند.

من در نوشته‌ای که حدود شانزده سال پیش در رابطه با این موضوع از زاویه انتقاد به اقدامات جنایت‌کارانه و تروریستی فناتیک‌ها در سوءاستفاده از این موضوع نوشتم به این وجه قضیه توجه نداشتم که محافل اسلامی افراطی ماجرای روسری را به یک مسئله هویتی تبدیل خواهند کرد و تحت تأثیر جو ناشی از زنده‌زنده سوزاندن دختر نوجوان مسلمانی که نمی‌خواست زیر بار تهدید و زور فناتیک‌ها برود، از اینکه ماجرا به کجا خواهد انجامید غافل بودم؛ و افسوس که چنین نیز شد و مسلمانان فرانسه زیر تأثیر تبلیغات آن‌ها این نتیجه را گرفتند که جامعه فرانسه برنمی‌تابد که آن‌ها مطابق با آیین‌ها و باورهای دینی خود زندگی کنند و در این رابطه اصل آزادی خود را رعایت نمی‌کنند.

برای روشنفکر فرانسوی و به‌ویژه چپ، باورها و آیین‌های دینی بخشی از هویت ملت فرانسه را تشکیل نمی‌دهد. آن‌ها اساساً با این دید مخالف‌اند که رسوم و آیین‌های دینی دیگران را نیز به هویت آن‌ها مربوط کنیم. غافل از اینکه بخش اصلی مسلمانان فرانسوی چون از لحاظ رشد فرهنگی و همپیوندی با مدرنیته، نسبت به فرانسوی‌های مسیحی تفاوتی چندسده‌ای داشتند، مسلمان بودن را بخشی از هویت خود به شمار می‌آوردند؛ البته برای سلفی‌ها و وهابی‌ها، اسلام همه هویتشان است. برای آن‌ها دشوار بود و هست که با اصلی و فرعی کردن مسائل دینی از پافشاری روی برخی از باورها و آیین‌های کم‌اهمیت مانند حجاب اسلامی خودداری کنند. این امر که آن‌ها در خطایند یا اینکه درست می‌اندیشند موضوع بحث نیست، مسئله باور دینی است و اختلاف برخورد را در این زمینه نمی‌توان به کمک بحث و استدلال حل کرد.

درباره مسئله روسری که به یک بحران رسانه‌ای تبدیل شد گفتنی بسیار است و تنها با اشاره به یک نکته از آن می‌گذرم. اکنون که با دوربینی و تجربه برآمده از چند ده سال گفت‌وشنود و تأمل پیرامون این ماجرا بدان نگاه افکنده می‌شود به‌سادگی می‌توان گفت که جامعه فرانسه در این رابطه پایش لغزید و به بهانه دفاع از اصل لائیسیته و ارزش‌های انقلاب فرانسه نتوانست سفارش میتران و نیز فرزانگانی دیگر را به گوش گیرد و از کنار این موضوع با مسامحه و آسان‌گیری بگذرد و در یک سخن مدارا و تحمل پیشه کند.

برآیند تدریجی این برخورد با مسئله روسری در افکار عمومی آن بود که بخش مهمی از فرانسوی‌ها نگاهی از روی دلخوری و کدورت و گاه بیزاری و نفرت به زنان مسلمان پوشیده سر داشتند و این‌ها نیز آن برخورد تحقیرآمیز را به‌خوبی حس می‌کردند. در این میان، سلفی‌ها و وهابی‌ها این برخورد را زیر ذره‌بین بدگویی از فرانسه و سنت‌ها و ارزش‌های این کشور می‌نهادند و نتیجه می‌گرفتند که ارزش‌های برآمده از انقلاب فرانسه هویت مسلمانان را تشکیل نمی‌دهد و هویت آن‌ها را همانا اسلام شکل می‌دهد. آن‌ها بر پایه این استدلال و با بهره‌جویی از تبعیض‌های سیاسی اجتماعی و گاه ریاکاری‌های سیاسی موجود نتیجه می‌گرفتند مسلمانان باید آگاهانه بکوشند تا جذب فرهنگ فرانسوی نشوند. کار تبلیغات آن‌ها تا آنجا پیش رفته که بیشتر جوانان ساکن محله‌های مسلمان‌نشین خود را فرانسوی ندانسته و «فرانسوی» را به‌عنوان واژه‌ای تحقیرآمیز در خطاب به جوانان فرانسوی مسیحی بیان می‌کنند.

این امر که دستگاه سیاسی فرانسه درمجموع خود مستقل از چپ و راست و میانه نتوانست سیاستی درست در جهت جذب مسلمانان که شمارشان بیش از ۶ میلیون است پیش گیرد پرسشی مهم است. این واقعیت از سوی برخی از سیاستمداران فرانسوی به‌عنوان یک شکست سیاسی قلمداد می‌شود. آیا جامعه سیاسی فرانسه در این ماجرا بازی خورد و گرفتار عوام‌فریبی گروهی معین شد و نتوانست سفارش فرزانگان را آویزه گوش کند؟ آیا این در تقدیر جامعه فرانسه و سنت و تاریخ آن بود که برخوردش در رابطه با مسلمانان، به اعتراف بسیاری از روشنفکران فرانسوی با شکست روبه‌رو شود؟ آیا دلیل شکست فرانسه را در این زمینه باید در نگرش آن به موضوع رابطه دین و سیاست و مشخصاً در اصل لائیسیته دید؟■

 

پی‌نوشت:

  1. islamisme
  2. جزئیاتاینمقالهدرشمارهپیشدرمطلب «درحاشیهکلیساینتردام» شماره ۱۲۴ آمدهاست.
  3. judaïsme
  4. christianisme
  5. state, état‌
  6. ‌correlation
  7. separatisme
  8. برابری در کنار آزادی و برادری شعار محوری انقلاب ۱۷۸۹ بود، این شعار به اصلی نیرومند تبدیل شد چنان‎که بر سردر همه مدرسه‌ها آن را حک کرده‌اند. همرنگی را معادل (assimilation) گرفتم که خواست «غریزی» جریان‌های راست و راست افراطی فرانسه است در رابطه با چگونگی برخورد با افراد کشورهای دیگر که به فرانسه مهاجرت کرده‌اند این جریان‌ها بی‌آنکه آشکارا بیان کنند، خواستار آن‌اند که دیگری کاملاً به رنگ فرانسوی درآید. حال آنکه اصول قانونی و سنت تاریخی فرانسه روی برابری حقوقی تأکید می‌کنند، نه همرنگی.
    ۹. درست است که ذهن راحت‌طلب برای توضیح اینکه چرا جامعه فرانسه با بخشی از شهروندان و مهاجران خود چنین برخورد می‌کند به سراغ مقایسه شتابزده می‌رود، ولی چه‌بهتر که از در همسنجی با کشورهای دیگر برنیاییم، چراکه دخالت دادن عوامل بسیار در یک بررسی، اگر با دقت و با کاربرد روش علمی همراه نباشد، آن را در حد یک برخورد سطحی پایین خواهد آورد، در غیر این صورت، این بررسی از ظرفیت یک مقاله فراتر رفته و به یک کار پژوهشی پردامنه تبدیل خواهد شد.
    ۱۰.  آلن فینکلکروت و الیزابت بدنتر در زمره روشنفکران فرانسوی یهودی‌اصل‌اند که به نام دفاع از اصل برابری زن و مرد هیزم به آتش کارزار اسلام‌ستیزی می‌افزودند. فینکلکروت (این پیامبر دروغین برابری زن و مرد) چندی پیش در نکوهش جنبش فمینیستی که برای مبارزه با تعرض جنسی در محافل هنری شکل گرفته بود سخنان زشتی بیان کرد که اعتراض محافل فمینیستی را برانگیخت و از ذکر آن‌ها در اینجا پرهیز می‌کنم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط