برای زنان همهچیز از رابطه شروع میشود
گفتوگو با رؤیا نوری
احمد هاشمی: رؤیا نوری، جامعهشناس و محقق ملی و بینالمللی حوزه اعتیاد زنان و مدیرعامل «انجمن یلدا یاران مهر» است که با هدف ارتقای سلامت زنان و احیای خانواده در جامعه ایرانی تشکیل شده است. با او درباره اعتیاد زنان به گفتوگو نشستیم.
تفاوتهای اعتیاد در زنان و مردان چیست؟
زنان و مردان از نظر جنسیتی با هم تفاوت ماهوی دارند. تفاوت جنس از نظر جسمی و روانی است، اما جنسیت واژهای است که فرهنگ تعریف میکند، چون نقشها را تعریف کرده است. برای همین نگاه جنسیتی در جامعه کاملاً خاستگاه فرهنگی دارد. این نگاه هنجارهایی را تعریف میکنند؛ مانند اینکه تو زنی و نباید بلند بخندی یا فلان کارها را انجام دهی.
از نظر جسمی زنان و مردان با هم متفاوت هستند. آب بدن زن کمتر است و وقتی الکل مصرف میکند، غلظت بیشتری در بدن خواهد داشت و اثر بیشتری میگذارد. آسیبپذیری بدن زن هم بیشتر است، چون هورمونهای متفاوتی دارد و دورههایی مانند قاعدگی، یائسگی و بارداری را تجربه میکند. همه اینها فشار روانی مربوط به خود را دارد. ۹۰ درصد زنانی که مصرفکننده بودند و من با آنها در ارتباط بودم در دوران باروریشان بودند. همین مسئله آسیبهای دیگری را برایشان به وجود میآورد. زنها آسیبپذیرترند. اگر فرض کنیم مردان ده سال پس از شروع مصرف به مرحله تزریق میرسند، زنان سهساله به این مرحله میرسند. مصرف مواد مخدر یک نوع عوارض تلسکوپی دارد که خیلی سریع خودش را نشان میدهد. این عوارض در زنان خودش را سریعتر نشان میدهد. زنان مصرفکننده زودتر کلاژن پوست خود را از دست میدهند و با مشکلات ناباروری درگیر خواهند بود.
بخش روانشناختی مصرف پاشنه آشیل زن است. وقتی به زندگی این افراد نگاه میکنیم، متوجه میشویم که تحت تأثیر اتفاقات تلخی بودهاند. این افراد از کودکی تحت تأثیر همان تعریفهای جنسیتی با برخی آسیبها بودهاند. زنی که با برخی هنجارها بزرگ شده از خیلی چیزها محروم شده است. گاهی بهعنوان ابزاری دیده میشود که از او استفاده میکنند، دیگران برایش تصمیم میگیرند و با ازدواج زودرس مواجه میشود. نظام مردسالار قوانینی را بر زن تحمیل میکند، مانند اینکه زن نباید درباره آزارهای همسرش با کسی صحبت کند. این ساکت بودن جزو فرهنگ او شده است. برخی از زنان مصرفکننده در سنین پایین توسط افراد غریبه یا آشنا مورد تعرض قرار گرفتهاند، اما جرئت بیان آن را نداشتهاند. این اتفاق در جامعهای است که اگر فرد حرفی بزند، برچسب میخورد. فردی پیش من میآید و دوازده سال است طلاق گرفته، اما به کسی نگفته، زیرا تبعاتی همچون آزارهای اطرافیان را دارد. در چنین فرهنگی چگونه انتظار داریم زنان بتوانند مشکلات روحی خود را حل کنند.
ما فکر میکنیم اعتیاد زنان پدیده تازهای است، اما درواقع فرصتی داده شد که زنان از خانه بیرون آمدند و ترسهای سالها انباشتهشدهشان شکسته شد. حالا مانند کودکی که تاکنون در حصار بوده و به او گفتهاند به چیزی دست نزند، میخواهند همهچیز را امتحان کنند. زنی را سراغ دارم که در سنین پیری سرطان سینه گرفته و میگوید من در عمرم ماموگرافی نرفتهام. اصلاً همسرم به من پول نمیدهد که به معاینات دورهای بروم.
آیا تأکید شما بر دورهای است که از خانواده منفک میشوند و زندگی مستقلتری را شروع میکنند؛ مانند دوران دانشجویی که خانمها بیشتر از آقایان در معرض آسیب هستند؟
بله. تا حالا در فضای بسته بوده. وقتی میآید بیرون همه چیز هست. در معرض ابراز علاقه مردان قرار میگیرد، در فضایی ممکن است الکل و سیگار مصرف کند و حتی برای نشان دادن قدرتشان تریاک استفاده کند. در محیط تازه، میخواهد همرزم مردی باشد که تا حالا گفته بودند تو نمیتوانی مانند او باشی. دنیای جدید به هر حال عدهای را قربانی میکند، چه بخواهیم و چه نخواهیم. این حاصل دنیای جدید است که زنها از خانه بیرون آمدهاند. من زنانی را میشناسم که در گوشه خانه نشستهاند و شبها قرص میخورند و میخوابند. زنی بود که قرصهای ترامادول و کدئین مصرف میکرد و نمیدانست معتاد است.
شما اعتیاد زنان را دو دسته میکنید: یک بخش که پنهان است؛ و بخش دیگر که حاصل ورود زنان به اجتماع است. چه شرایطی در اجتماع این آسیب را تشدید میکند؟
دایرهای را در نظر بگیرید که هسته آن خود فرد با ویژگیهای جسمی و روانی است. دایره بعدی اولین بخش از اجتماع است که با او در تماس است؛ یعنی خانواده. دایره بعدی محله و شهر است و دایره بعدی که بر همه اینها احاطه دارد، سطح تصمیمگیریهای کلان جامعه و شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. وضعیت این دایرهها بهصورت تنگاتنگ بر افراد اثر میگذارد و یک تعامل دوطرفه بین فرد و محیط اجتماع برقرار است. برای اینکه ببینیم چرا فرد معتاد میشود، باید همه این هستهها را تحلیل کنیم.
زن ارتباطمدار است. مرد وقتی غم و غصه دارد، میتواند ساعتها در گوشهای تنها بماند، اما زن نمیتواند، باید با یکی حرف بزند. به دلیل همین رابطهمدار بودن، آسیبهایش هم از همین رابطهها شروع میشود. هیچوقت یک زن تنها معتاد نمیشود، اما مرد تنها معتاد میشود. ۹۵ درصد زنان معتادی که من با آنها گفتوگو کردم با مرد زندگیشان اعتیاد را شروع کردهاند. این مرد میتواند پدر هم باشد یا همسر و نامزد و برادر. رابطه همیشه در زندگی زن تعیینکننده است. این بعد اجتماعی مسئله است.
از بعد عاطفی و روانی چگونه زنها به سمت اعتیاد کشیده میشوند؟
برای هریک از این دایرههای تو درتو میتوانید تجزیهوتحلیل مفصلی داشته باشید. سلامت روانی فرد، سلامت روانی در سطح خانواده، سلامت روانی در سطح جامعه. رابطه فرد با خودش، با کارش، با خانواده، با نظام اقتصادی جامعه و رابطه با نظام فرهنگی جامعه. همهچیز رابطه است. از روزی که به دنیا میآیید رابطه اجتماعیتان شروع میشود. این رابطه اگر امن باشد، حمایتگر باشد و فضای اعتماد ایجاد کند، فرد در آن رشد میکند. اگر این رابطه مختل باشد، همه دچار «ازجاکندگی» میشویم. زنها در جامعه ما دچار این مشکل شدهاند؛ مانند مفصلی که از جا در برود. این تئوری اعتیاد زنان را خوب تبیین میکند. در جامعه ما، زن حتی از زنانگی خودش دچار ازجاکندگی شده است. این صورتهای تغییر شکل داده شده در سطح شهر نماد این معضل است. زن نقش خود را از دست داده است. در نقش مادر بودن خود دچار تردید است.
عوارض اعتیاد در زنان چیست؟
روی همین مشکلات میشود عوارض را هم تبیین کرد. در حوزه جسمی تغییرات دوران قاعدگی، یائسگی زودرس، چین و چروک پوست و عوارض روانی مانند افسردگی. افسردگی زودتر از مردان دامن زن را میگیرد. زنان ما با ترس و اضطراب بزرگ میشوند. ترس از رانده شدن. هزار کار از او سر میزند تا مرد او را بپذیرد. اگر پدری خوب دخترش را پذیرفته، آن دختر رشد سالمی داشته است. پروین اعتصامی را اعتصامالملک ساخته است. پدر اولین مرد زندگی دختر است. اگر این رابطه مبتنی بر احترام و ارزشمند دیده شدن باشد، وقتی زن از خانواده بیرون میآید و مرد دیگری را میبیند، اسیرش نمیشود. خودش را از پله قبلی به پلهای بالاتر میرساند. عزتنفس باعث میشود فرد به سمت اعتیاد کشیده نشود. این عزتنفس مانند آنتیویروس رایانه عمل میکند. محافظی که خانواده نصب کرده و باعث میشود ناخالصیها وارد بدن نشود.
بهنظر میرسد ما در رسانههای عمومی هم با نقص اطلاعرسانی روبهرو هستیم. مدام کلیشههایی ثابت درباره اعتیاد ارائه میشود.
یکی از این کلیشهها بچه طلاق بودن است. بله فرزند طلاق در معرض خطر است، اما لزوماً معتاد نمیشود. آگاهی لازم است. حتی یک مادر میتواند با تواناییهایش یک کودک را بهتنهایی بزرگ کند. بهشرط اینکه به ماهیت زن بودن خودش واقف باشد، نه اینکه خودش هرروز دنبال رابطهای باشد که یک مرد از او حمایت کند؛ البته این چه در مرد و چه در زن یک نیاز طبیعی است.
به نظر میرسد در زنها به دلیل تعریف شدن محض در چارچوب خانواده این نیاز خیلی عمده است. برمیگردیم به همان صحبت که همه اینها زمینه فرهنگی دارد.
اصلاً تمرکز من بر فرهنگ است. این نظام مردسالار است که زنها را به این روز انداخته است. این نسل دارد انتقام نسلهای قبلی را میگیرد و قربانی میشود. همه در رابطههای کوتاهمدت هستند. عمر مفید ازدواج سفید سه سال است. قاعده این است که تا شما چیزی را امضا نکنید زیر بار نمیروید. قراردادهایی بر نسل قدیم حاکم است که نسل جدید میخواهد آنها را بشکند. چون قراردادهای نسل قدیم ناسالم بود و به افراد زور میگفت. همین الآن درست است که حق طلاق به زن داده شده، اما اگر مرد نخواهد نمیتواند کاری کند. من نمیگویم حق طلاق خوب است یا نه. وقتی به وزارت کشور رفتم و گفتم میخواهم یک سمن راه بیندازم، گفتند فمینیستی؟ گفتم نه چون من با هر نوع افراطگرایی مخالفم. من به مشکل فارغ از جنسیت نگاه میکنم.
در حال حاضر یک نوع تضاد هم در نگاه خانواده و اجتماع به موقعیت زن وجود دارد. از طرفی به تحصیل و استقلال تشویق میشوند و از طرفی جایگاه آنها را در خارج از چارچوب خانواده بهرسمیت نمیشناسند.
یکی از مشکلات جامعه ما تعارض ارزشهاست. مثلاً وقتی از مذهب برای نسل جوان حرف میزنیم، به ما حمله میکنند. من به اعضای یک خانواده مذهبی متمول مشاوره میدهم. فرزندان این خانواده همه در لندن هستند. همه آنها مشکلات عدیده روانی دارند. من و وقتی از یک خدای مهربان با آنها صحبت میکنم، میگویند این چه خدای است که تو دربارهاش حرف میزنی. سلامت معنوی یکی از ارکان سلامت جامعه است و ما سالهاست از یک خدای قهار حرف میزنیم. در یونسکو برنامهای بود برای کودکان که نقاشی خدا را بکشند. زشتترین خدا را کودکان ایران و افغانستان کشیدند. اینها تأثیرات نظام آموزشی ماست.
خانواده برای پرورش درست فرزند چه اقداماتی باید انجام دهد؟
همه مشکلات از خانواده آغاز میشود که فرد را به بیرون میفرستد تا مشتری آن متاع شود. وقتی در فضای خانواده دیده نشوی، به تو نگویند خوبی، زیبایی و صادقی، دنبال کسی میگردی که این حرفها را به تو بگوید. در گروه دوستان معمولاً این را میگویند. پس از آن وقتی من تصویر دوستداشتنی از خودم را نبینم به مواد مخدر روی میآورم تا در توهم و رؤیا آن تصویر را ببینم. بهجرئت میتوان بگویم بیشتر از ۹۰ درصد خانوادههای ما فرزندپروری را بلد نیستند. برای آشپزی زنگ میزنند و مشاوره میگیرند، اما برای فرزندپروری این کار را نمیکنند. نتیجه این میشود که فرد میگوید فرزندم هفده ساله است و الآن باید توی پارکها دنبالش بگردیم. نظام برنامهریزی متغیرهای کلان هم اصلاً برنامهای برای آموزش خانوادهها از سطوح پایین ندارد. به این دلیل که نمیآیند در سطح اجتماع نیازسنجی کنند و بر اساس آن قانون بنویسند. روشهای مبارزه با آسیب باید بومی شود، نه اینکه از کشورهای دیگر الگوبرداری شود.
به نقش متغیرهای کلان در ابتلا به اعتیاد اشاره کردید. لطفاً درباره این موضوع بیشتر توضیح دهید.
من به بحث ازجاکندگی اشاره کردم. انسان به ارتباط نیاز دارد. در این ارتباط خودش را میبیند و بازتعریف میکند. این یافتهها در تعامل با محیط به من میگوید کیستم. سطح ارتباط با خودش، اجتماع و نظام هستی و خدا را تعیین میکند. وقتی فرد درس میخواند و بعد میبیند در نظام اقتصادی جایگاهی ندارد، یعنی همان ازجاکندگی. این جایگاه کلیدیترین مفهوم است که باید هر فرد داشته باشد. هر فرد در تمام زندگی دنبال جای خود میگردد. در رابطه افراد بارها دیدهایم که میگویند به من بگو جای من در این زندگی کجاست. جای من در ذهن تو کجاست. آدمی بارها از این واژه استفاده میکند، اما معنی آن را نمیداند. میگوییم جای ما در محیط کار کجاست. تعلق داشتن به یک جا به فرد هویت میدهد. خیلی از طلاقها به این دلیل است که برای طرف مقابل جا تعریف نکردهایم. هرکس میخواهد طرف مقابل را به جایگاه خودش بیاورد، اما زندگی مشترک جایی خارج از جایگاه هر دو نفر است. این احترام گذاشتن به جایگاه و حریم خصوصی افراد در فرهنگ ما کم است. آن جایگاه باید بتواند سبب تکریم من بهعنوان یک انسان شود. وقتی یک نظام سیاسی برای رأی افراد ارزش قائل نباشد، مردم دچار ازجاکندگی میشوند. در نظام اقتصادی وقتی فردی کار میکند و درآمد کافی ندارد جایگاه درستی نخواهد داشت. در نظام اجتماعی سامانه درستی برای حمایت از افراد آسیبپذیر نداریم. باید بپذیریم عدهای بیخانمان هستند و باید به آنها خدمات سیار بدهیم. ما هنوز موضوع را نپذیرفتهایم و سامانه اجتماعی ما مشغول رؤیاپردازی است. برای همین است که هرگز واقعیتهایی مانند اعتیاد زنان را ندیده و الآن هم دیر شده است. فلان مؤسسه در اعتیاد زنان وارد میشود، در اعتیاد کودکان وارد میشود، کمپ تأسیس میکند، نماینده ایران در سازمانهای بینالمللی میشود. یک مجموعه بدون تخصص همه بخشها را تحت پوشش میگیرد، فقط برای اینکه بودجه و امکانات بگیرد. آیا با این وصف تغییری در سامانه اجتماعی اتفاق میافتد؟
یکی از معضلات همین است که درمان اعتیاد به یک نوع تجارت تبدیل شده است و مرز بین کار خیریه و داوطلبانه با فعالیت اقتصادی از بین رفته است.
این مشکلات در برنامهریزی کلان هست که یک مجموعه در همه امور وارد میشود. مشخصاً اعتیاد زنان در برنامهریزیهای کلان شامل بیتوجهی است و نگاه تخصصی وجود ندارد. نظام فرهنگی ما هنوز اعتیاد را یک پدیده مردانه میداند، درحالیکه اعتیاد یک آسیب بیولوژیک، روانشناختی و اجتماعی است. این آسیب مگر زن و مرد دارد؟ هرکسی ممکن است در معرض این آسیب قرار بگیرد.
آیا آماری از اعتیاد زنان وجود دارد؟
یک شیوعشناسی مختص به اعتیاد زنان انجام نشده است، از طرفی این روش شیوعشناسی که مبتنی بر خوداظهاری فرد است روش دقیقی نیست؛ زیرا در جامعه ایرانی هنوز فرهنگ پژوهش در میان افراد جای خودش را پیدا نکرده است؛ بنابراین انتظار نمیرود که بتوان پاسخ دقیقی درباره موضوعات حساس از زبان افراد و در منزل آنها دریافت کرد. مسئله بعدی این است که اعتیاد زنان پدیدهای پنهان است. آخرین کار مطالعاتی من سببشناسی مبتنی بر جنسیت اعتیاد زنان بوده. با ۷۵۰ زن معتاد در نقاط مختلف تهران گفتوگو کردم. توانستیم در برخی از تنفروشان معتاد رخنه کنیم. برخی از هنرمندان معتاد را پیدا کردیم. این موضوع کاملاً پنهان است و بهراحتی نمیتوانید آمار درستی از اعتیاد زنان ارائه کنید. این عدد طبق آمار رسمی از ۳ درصد به ۱۱ درصد رسیده است.
یک مشکل دیگر در بین زنان و جوانان شیوع مواد مخدر دروازهای مانند حشیش و گل است. از میزان شیوع این مواد آماری هست؟
نسل جوان این مواد را موادی بیخطر میدانند و استفاده میکنند. هنوز مصرف مواد سنتی در بین دختران جوان رایج نیست. زنان قدیمی که الگوی سنتی را از همسرانشان گرفتهاند تریاک مصرف میکنند. تفاوت نسل الآن با گذشته این است که نیاز ندارد مواد را از همسرش بگیرد، خودش میآید درون جمع و ماده را مصرف میکند. پس از ماریجوانا، شیشه و ترامادول بیشتر در بین زنان رایج بوده. زنان معتاد اکنون سراغ مخدر نمیروند، سراغ محرکی میروند که باعث تحرک بیشتر و رابطه جنسی بیشتر میشود.
در بحث درمان، در حال حاضر روشهای مختلفی وجود دارد، اما رایجترین روش مسیر کمپ یا همان مراکز اقامتی و درمان دارویی بهصورت سرپایی است؛ البته آنچه بهعنوان درمان اقامتی در کشور وجود دارد درمان غیردارویی و مبتنی بر دوازده قدم است، اما باید بهصراحت گفت درمان اعتیاد زنان به علل بسیار ناموفقتر از درمان اعتیاد مردان بوده است.
پرسشی که میخواهم بپرسم پرسش بسیاری از خوانندگان ما هم هست، اینکه جوانی مصرفکننده است، خانواده باید برای نجات او از کجا شروع کنند؟
اعتیاد از نظر ما یک رفتار ناسالم است. چون سیستم شیمیایی بدن بر اثر مصرف مواد تغییر کرده و رفتاری که از فرد بروز میکند متأثر از عملکرد این ماده در سیستم حیاتی وی است، لذا اصلاح این رفتار قطعاً سختتر از دیگر رفتارهای ناسالم است. هر فردی در مسیر تغییر رفتار چند قدم را طی خواهد کرد. در خصوص تغییر رفتار ناشی از وابستگی به مواد اعتیادآور بهعنوان یک رفتار ناسالم، گام اول انکار است؛ یعنی فرد خودش باور ندارد معتاد است. در این مرحله خانوادهها نمیتوانند او را راضی به درمان کنند، مگر اینکه آسیبهای اجتماعی دیگری برایش به وجود بیاید و او مجبور به اقدامات درمانی شود. مرحله بعد پیشتأملی است. در اینجا فرد به این فکر میافتد خودش را عوض کند. مرحله بعد تأمل است، بعد حرکت و بعد ماندگاری رفتار. این فرآیند تغییر رفتار یک پروسه زمانبر است؛ البته یک نکته را فراموش نکنید که درمان نگهدارنده برای فردی است که به رفتارهای پرخطر رسیده، بدین معنا که سالهای طولانی مصرف مواد داشته، احتمالاً به تزریق روی آورده یا مرتکب جرم شده یا دفعات مکرر برای ترک تلاش کرده و ناموفق بوده است. این نوع مداخله کاهش آسیب محسوب میشود.
الآن حدود ۷ هزار کلینیک در تهران برای همین منظور هست و تبلیغات زیادی هم درباره آن انجام میشود؟
بسیاری از این کلینیکها از ساختار درمانی بهره نبردهاند و متأسفانه درمان اعتیاد تنها به دادن متادون محدود شده و مداخلات روانشناختی و گروهدرمانی ابتر مانده است. ۳ تا ۷ درصد درمان سمزدایی است. بقیه مداخلات دیگر است. من از انسانی صحبت کردم که بسیار تو در تو است. برای تمام این دایرههای تودرتو باید درمان در نظر گرفته شود. درمان کاملی که مداخلات روانشناختی قوی دارد، مخصوصاً برای زنان. در مراکز درمانی ما مسائل روانشناختی اصل نیست. گروهدرمانی در کشورهای دیگر جواب داده، اما ما آدم گروه نیستیم، ما میخواهیم بنشینیم و بهصورت فردی حرف بزنیم. مددکاری و خدمات اجتماعی هم باید انجام شود. همه اینها باید در کنار هم باشد. درباره زن موضوع رابطه خیلی حساس است و درمان آن هم باید ترمیم روابط باشد. اگر زن را نتوانیم به یک جا وصل کنیم، درمان اتفاق نیفتاده. اگر پس از کمپ، خانواده فرد را نپذیرد دوباره این چرخه تکرار میشود. برچسب زدن به زنها مانع درمان است، برای همین ما میگوییم اگر زنی به مراکز درمانی فرستاده میشود، آن مرکز نباید تابلو داشته باشد. رازداری در درمان زنها حتماً باید رعایت شود. درمانگر مرد برای معتاد زن مناسب نیست، چون در بسیاری موارد این زنان به علت مشکلات عدیده بهسمت ایجاد رابطه و وابستگی به درمانگر میروند.
درمانگران به سمت ایجاد رابطه میروند یا افراد آسیبدیده؟
فرد آسیبدیده دوست دارد رابطه برقرار کند و ممکن است برخی از درمانگران هم از این فرصت استفاده کنند. وقتی ارتباط درمانگر و مراجع به این شکل شد، پروسه درمان متوقف میشود. اینها نقصهای پروسه درمانی ماست. نکته بعدی این است که اعتیاد یک پیراهن نیست که بر تن همه کنیم. هرکسی قصه خودش را دارد. باید هر فرد را شناخت و مشکلات روانی و اجتماعیاش را حل کرد. یک نوع درمان سرپایی هم هست که فرد دارویش را میگیرد و پس از مدتی دارو قطع میشود و این با آنچه با عنوان درمان نگهدارنده رایج شده متفاوت است.
شما اشارهای به ناموفق بودن درمان گروهی داشتید. آیا روشهایی مانند NA را رد میکنید؟
آنچه در NA توانسته برجسته عمل کند تفش گروه است. نقش همتا در یک ساختار همدلانه در حل مشکلات مؤثر بوده و هست. اگر درمان در کلینیکها با ساختار NA پیوند دوستانه میخورد، قطعاً موفقیت درمانی بیشتر میشد، اما انحصارطلبی ما در اخذ جام موفقیتهای رسانهای که بیشتر بر تروکاژهای سینمایی استوار است، اجازه نمیدهد بر سر یک میز بنشینیم و گفتوگو کنیم. بهنظر میرسد در حال حاضر این گروه موفق عمل کردهاند، اما چرا ما نتوانستیم این گروهها را در مطبها راه بیندازیم؟ درمان جامع یعنی همین. اینکه از همه پتانسیلها استفاده کنیم. این گروهها باید در کلینیکهای درمان اعتیاد تشکیل شوند. تشکیل این گروهها در شرایط نامناسب میتواند آسیبهایی را هم بهوجود میآورد. مثلاً در گامهایی که فرد در برنامه دوازده قدم طی میکند ممکن است در صورت قرار گرفتن در کنار افراد ناسالم از او سوءاستفادههایی هم شود. برای نمونه این افراد به درون خانوادههای افراد نفوذ کنند و با آنها ارتباط بگیرند. البته راهنماهای توانایی وجود دارند که نقش ماندگاری در کمک به افراد داشتهاند. وجه دیگری از برنامه دوازده قدم که من با آن بهعلتهای عمیق انسانی مخالفت دارم؛ موضوع برچسب ماندگار «من معتادم» است. این جمله از نظر انسانشناختی با مسیر تغییر و رشد یک انسان در مغایرت کامل است، چون باعث میشود برای همیشه باور کنم که یک معتادم. باید کمکم این برچسب از پیشانی افراد برداشته شود و وارد اجتماع شوند. به نظرم اگر تعصباتی که مانع نقد هر روش میشود برداشته میشد، قطعاً فرصت ارتقا و شکوفایی اهداف درمانی فراهم میشد، اما تا زمانی که هر کس بهدرستی بیکموکاست خودش باور دارد هرگز اصلاحی رخ نخواهد داد. درمان اعتیاد یک تجارت پرسود است و به همین دلیل در آن نتوانستهایم موفق شویم. درمان یک پروسه است و نظام درمانی ما این فرایند را بهخوبی درک نکرده است.