ریشهیابی معرفتی و افراطگرایی در خاورمیانه
حسن توان
مقدمه
تری ایگلتون، دانشور بریتانیایی، تروریسم را یک «عقیده-کنش» معرفی میکند. بدین معنا که ترور، عملی آگاهانه و مبتنی بر نوعی پیشینه و عقبه فکری است. به همین دلیل است که به قول این نویسنده، یک شخص به دلیل خشم آنی ناشی از بلندی صدای تلویزیون همسایه و بدون داشتن زمینه فکری پیشین، خانه او را منفجر نمیکند. (ایگلتون و دیگران،۱۳۹۰: ۹) من در این گفتار، ابتدا به هستیشناسی و گونهشناسی تروریسم میپردازم و سپس عقبههای فکری افراطگرایی در خاورمیانه را مورد کنکاش قرار خواهم داد.
هستیشناسی ترور
فرهنگ انگلیسی آکسفورد، تروریسم را استفاده از خشونت بهمنظور دستیابی به اهداف سیاسی یا مجبورساختن حکومت به انجام عملی خاص، معنا میکند. وزارت دفاع امریکا نیز تروریسم را «تهدید یا توسل غیرقانونی بهزور یا خشونت بر ضد افراد یا اموال، برای مرعوبساختن حکومتها یا انسانها، بهقصد دستیابی به اهداف سیاسی، مذهبی یا ایدئولوژیک» معرفی کرده است. (قرباننیا، منبع اینترنتی)
درمجموع میتوان گفت خشونت آگاهانه و ایجاد رعب برای دستیابی به اهداف سیاسی، عمدهترین اهداف تروریستها را تشکیل میدهد.
تروریسم در تاریخ ریشه درازی دارد، اما در دوران مدرن، برای اولین بار انقلابیون فرانسه از آن استفاده کردند. از مه ۱۷۹۳ تا ژوئیه ۱۷۹۴، هزاران تن در فرانسه به گیوتین سپرده شدند که به دوره «حکومت ترور» معروف شد. (آشوری، ۱۳۸۴: ۹۹) در ایران نیز فرقه اسماعیلیه و رهبر پرحشمت آن، از این شیوه برای ایجاد وحشت در دل مخالفان بسیار سود برد. معروف است که آنها خواجه نظام الملک طوسی، سیاستمدار و متفکر معروف ایرانی را نیز ترور کردند. حتی برخی صاحبنظران اعتقاد دارند، لغت «Assassin»، به معنی ترور در زبان اروپایی، دگرگونشده «حشاشین» اسماعیلی است. داستانهایی که از قلعه الموت نقل میشود، بیشباهت به حال و روز تروریستهای امروزی نیست. پیروان حسن صباح، چنان اعتقاد راسخی به او داشتند که حاضر بودند به فرمان او دست به انتحار هم بزنند. گفته میشود هنگامیکه خلیفه بغداد، سفیری را برای مذاکره به نزد رئیس فرقه اسماعیلیه فرستاد، در حین مذاکره، حسن صباح به یکی از سربازانش اشاره کرد تا خود را از دیوار بلند قلعه به پایین پرت کند و سرباز نیز بدون چونوچرا، امر او را اطاعت کرد (طایفی و گشتاسبی به نقل از نراقی، ۱۳۹۵: ۶۷)
در ابتدای قرن بیستم، فاشیستها در ایتالیا و آلمان، از تروریسم برای دستیابی به قدرت، بهگونهای مؤثر و موفق استفاده کردند. هواداران موسولینی در ایتالیا، برای ایجاد وحشت، به دفاتر احزاب و روزنامههای مخالف حمله میکردند و دست به خشونت خیابانی میزدند. آنها تا بدان جا پیش رفتند که در سال ۱۹۲۴، دست به ترور فیزیکی یکی از رهبران سوسیالیستها به نام «جیاکومو ماتئوتی» زدند. بعدها معلوم شد که دستور این قتل را شخص موسولینی صادر کرده است. به این ترتیب، فاشیستهای ایتالیایی با آمیزهای از ترور و استفاده از قانون اساسی به قدرت رسیدند. آنها بهمحض فتح قدرت، روزنامهها و احزاب مخالف را تعطیل و انتخابات را لغو کردند. (Britannica, The Fascist Era)
نازیهای آلمانی نیز کارنامهای شبیه همتایان ایتالیایی خود داشتند. آنها علاوه بر استفاده وسیع از ابزارهای تبلیغاتی و مغزشویی، از ارعاب و خشونت نیز بهره بسیاری میبردند. حزب نازی علاوه بر داشتن تشکیلات منظم، مستظهر به پشتیبانی یک گروه شبهنظامی به نام «آس.آ» هم بود. وظیفه «آس.آ» حراست از اجتماعات حزب نازی از یکسو و برهم زدن اجتماعات رقبا و تهدید آنها از سوی دیگر بود. آنها حتی از حذف فیزیکی مخالفان نیز رویگردان نبودند. (پویا، ۱۳۸۹: ۱۴۵)
گونهشناسی تروریسم
صاحبنظران، تروریسم را به گونههای مختلفی ازجمله تروریسم پیشامدرن، تروریسم مدرن، تروریسم پسامدرن و سایبر تروریسم (تروریسم مجازی) تقسیم میکنند. تروریسم مجازی، در نتیجه کوچک شدن سیاره ما و گسترش اینترنت رخ نموده است. امروزه شهروندان از بهکارگیری اینترنت گریزی ندارند و دقیقاً در همین نقطه است که تروریستها ضربه خود را وارد میکنند. حملات سایبری، بهقصد ایجاد هراس یا واردکردن زیان اقتصادی به جامعه مقصد طراحی میشود. شاید حادترین مورد سایبر تروریسم در کشور ما، ویروس استاکس نت بود که برای ضربهزدن به تأسیسات هستهای ایران طراحی شد.
اما علاوه بر اینها، امروزه از گونههای دیگری با عنوان تروریسم نرم یا بدون خونریزی هم نام برده میشود. بدین معنا که در این نوع از دهشتافکنی، ترورگرها از ابزارهای خزنده و پنهان سود میبرند. بهگونهای که شاید حتی خود جامعه هدف نیز آن را درک نکند و ناخودآگاه به پیشبرد آن کمک نماید. (آقایی خواجه پاشا، ۱۳۹۲: ۲۴۰) این نوع تروریسم در نتیجه افزایش دانش و مراودات جهانی پدید آمده است. تروریسم سایبری یا تروریسم مواد مخدر (نارکو تروریسم)، ازجمله خطرناکترین این شیوههاست.
امروزه، دانشوران برای تحلیل پدیده تروریسم از رهیافتهای گوناگونی ازجمله رهیافتهای مذهبی، روانشناختی، فلسفی یا منطقی-عقلانی سود میبرند. صاحبنظران رهیافت روانشناسی اعتقاد دارند، تروریسم پدیدهای غیرعقلانی است و اغلب اشخاص منزوی، شکستخورده و ناکام، در دام گروههای تروریستی میافتند. درواقع ازنظر این کارشناسان، جوانانی که مشکلات شخصیتی دارند یا توانایی همنوایی با روندهای اجتماعی را ندارند، از بیشترین بخت برای پیوستن به تروریستها برخوردارند. (فیرحی و ظهیری، ۱۳۸۷: ۱۵۸)
برخی متفکران نیز از رهیافت فلسفی برای تحلیل تروریسم سود میبرند. یورگن هابرماس، تروریسم را نتیجه و پیامد جهانی شدن میشمارد. ازنظر وی، جهانی شدن علاوه بر دارابودن برخی جنبههای مثبت، پیامدهای منفی زیادی نیز دارد. این متفکر، بیعدالتی را خصلت اصلی جهانی شدن و دنیای مدرن میداند و تروریسم را واکنش اقلیتها و گروههای ستمدیده، در برابر این پدیده ارزیابی میکند. «رابرت. اِ. پاپ»،[۱] تروریسم را دارای منطقی استراتژیک میداند. بدین معنا که تروریستها اشخاصی بیعقل و ناتوان نیستند، بلکه به هزینه، فایده و کارآمدی اقدام خود فکر میکنند و نتایج آن را محاسبه میکنند. وی معتقد است، تروریستها در فرآیند رسیدن به هدف، محاسبهگرایانه عمل میکنند و تلاش میکنند با کمترین هزینه، بیشترین وحشت را در جامعه هدف ایجاد کنند. (همان، ۱۶۱)
امروزه تروریسم در خاورمیانه، بیشتر از ریشهای هویتی و مذهبی برخوردار است. بهعنوان نمونه، پیدایش القاعده یا داعش را نمیتوان به دلایل روانشناختی یا فلسفی فروکاست. این گروهها، از سازمانی پیچیده و عقبهای دینی برخوردارند، ضمن اینکه ایدئولوگها و دانشوران خاص خود را دارند. بنلادن، در اعلامیهای مذهبی-سیاسی اعلام کرده بود که جنگ با امریکاییها بر هر مسلمانی واجب است و این اقدام را در جهت آزادسازی بیتالمقدس و بیتالله الحرام و سرزمینهای اسلامی از چنگ کفار ارزیابی کرد. (آقایی خواجه پاشا، ۱۳۹۲: ۲۴۲)
افراطگرایی در خاورمیانه
همانگونه که در سطور پیشین آوردم، افراطگرایی در خاورمیانه، منشأ هویتی و دینی دارد. واقعیت این است که در دوران کنونی، سبک زندگی و نوع تفکر غربی، به موقعیتی مسلط در دنیا دست پیدا کرد. صدای غرب، به گفتمانی مسلط و هژمونیک بدل شد و جا را برای سایر هویتها بهشدت تنگ کرد. امروزه بسیاری از مسلمانان و دانشوران آنها اعتقاد دارند که فرهنگ، سبک زندگی و تفکر آنها زیر ضربات تمدن غربی قرار گرفته است. تمدن اسلامی، تمدنی بزرگ و ریشهدار است و بسیار طبیعی است که پیروان آن نتوانند سلطه فرهنگی یا نظامی «دیگری» را بر خویش تحمل کنند. علاوه بر اینها، اشغال بیتالمقدس در سال ۱۹۶۷ توسط اسراییل و حمله به افغانستان و عراق توسط آمریکا، تمام سرزمینهای اسلامی را با خشم ناشی از تحقیر شکست در مقابل غیرمسلمانان مواجه ساخت. در چنین وضعیتی، بروز خشونت و بنیادگرایی امری طبیعی محسوب میشود، چراکه ایدئولوژیهای افراطگرا همواره در پاسخ به وضعیت بحرانی آشکار میشوند. به گمان نگارنده، گروههای سلفی-تکفیری حاضر درصحنه خاورمیانه از سه سرچشمه عمده فکری برخوردارند: «خوارج»؛ «ابن تیمیه»؛ و «سید قطب»، اصلیترین منابع تغذیهکننده این گروهها بهشمار میآیند.
خوارج، یکی از افراطیترین گروههایی است که در تاریخ اسلام به وجود آمد. این گروه، در پی مشاجرات کلامی پس از جنگ صفین پدیدار شد. آنها علی (ع) و کسانی را که به حکمیت راضی شدند کافر شمردند و خروج بر سلطان ستمکار را واجب دانستند. این گروه، «عمل» را جزو مکمل ایمان میشمارند و مرتکب گناه را مرتد و کافر میدانند. یکی از فرق خوارج به نام «اَزارقه» تا جایی پیش رفت که قتل گناهکار را به همراه اولاد و زنانش واجب دانست. (فاخوری و جر، ۱۳۹۳: ۱۱۱) اصلیترین مؤلفه فکری خوارج، «لا حکم الا لِله» و تعلق حاکمیت به خداوند است. از نظر آنها، پروردگار متعال، تنها مرجع صاحب حاکمیت بهشمار میآید. به همین دلیل، خوارج، پذیرش حکمیت توسط امام علی (ع)، در جریان جنگ صفین را گناه کبیره و سبب خروج از دین دانستند و از ایشان خواستند که راه توبه را در پیش گیرد. (قادری، ۱۳۷۹: ۶۳) بعدها فکر حاکمیت خداوند، توسط «سید قطب»، نظریهپرداز جمعیت اخوان المسلمین، مورد بهرهبرداری وسیع قرار گرفت و تنومند شد.
قدیمیترین جنبش اسلامی در قرن بیستم را حسن البناء، تحت عنوان «اخوان المسلمین» در سال ۱۹۲۸ پایهگذاری کرد. اخوان در ابتدا، بازسازی نظام خلافت اسلامی را بهعنوان فکر اصلی خود، دنبال کرد. نظام خلافت، پس از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، در سال ۱۹۲۴ دچار فروپاشی شد. بناء، معتقد بود مسلمانان باید تلاش کنند تا به دولت واحد اسلامی (امت)، تحت زعامت یک رهبر عالی برسند، نه اینکه جمعیت مسلمان، میان دولتهای مختلف تقسیم شود. (Bunzel, 2015: 8) اما بیشترین تأثیر را «سید قطب»، بر مبارزان جوان اخوانی گذاشت و باعث شد تا بسیاری از آنها وارد مرحله مبارزه مسلحانه شوند. وی در سال ۱۹۵۱، به اخوان پیوست و عاقبت در سال ۱۹۶۶، به اتهام توطئه علیه دولت ملیگرای جمال عبدالناصر، اعدام شد.
در اینجا و پیش از ورود به آرای «سید قطب»، لازم میدانم به توضیح مختصر برخی اصطلاحات مانند «دارالاسلام» و «دارالحرب» بپردازم. در جهان امروز، معمولاً کشورها بر مبنای ملیت یا مرزهای تاریخی، تقسیمبندی میشوند، اما فقهای اسلامی، ملتها را بر مبنای «عقیده»، به قلمروهای مختلفی چون «دارالاسلام» و «دارالکفر» تقسیم میکنند. در تعریف «دارالسلام»، دانشوران اسلامی دو دسته میشوند: گروه نخست، «دارالاسلام» را جایی میدانند که در آن، مردم به اسلام گرویدهاند و مبادی احکام اسلام هستند. جایی که در آن نمادهای اسلامی مانند اذان، مسجد یا نماز جماعت وجود دارد و مسلمانان در آن از نفوذ کلام و آزادی عمل برخوردارند؛ و دیدگاه دوم، بیشتر معطوف به سلطه و حکومت است. از نظر این دسته از دانشمندان اسلامی، دارالاسلام، سرزمینی است که در آن حاکمیت در دست مسلمانان باشد. بدین تعبیر، اگر در یک کشور غیرمسلمان، عدهای مسلمان حاکم باشند، آنجا، قلمرو اسلام خواهد بود، اما اگر عدهای غیرمسلمان، بر کشوری با اکثریت مسلمان حاکم باشند، آن سرزمین، اسلامی تعریف نمیشود. هر جا هم که «دارالاسلام» نباشد، «دارالکفر» تلقی میشود. «دارالحرب» نیز به سرزمینهایی اطلاق میشود که تحت حاکمیت غیرمسلمانان قرار داشته باشد. نکته مهم در اینجا، نوع رابطه میان این قلمروهاست که میتواند صلحآمیز، بیطرفانه یا خصمانه باشد. (موسوی بجنوردی و دانش پور، ۱۳۸۵: ۹۳)
«سید قطب» بهعنوان یک متفکر پرنفوذ اسلامی، در کتاب تأثیرگذار خویش به نام نشانههای راه،[۲] جوامع جهان را به دودسته «جامعه جاهلی» و «جامعه اسلامی» تقسیم کرد. از نظر وی، هر جامعهای که حاکمیت خدا در آن برقرار نباشد، طاغوتی و مصداق جامعه جاهلی به شمار میآید. قطب، جامعه جاهلی را «دارالحرب» معرفی میکند که باید با آن جهاد کرد. وی اعتقاد داشت، برای تبدیل جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، باید گروه پیشتازی از مبارزان، حضور داشته باشد تا زمینه استقرار حاکمیت «الله» را فراهم کند. این دانشور اسلامی، فکر گروه پیشتاز را از هجرت عدهای از مسلمانان فداکار از مکه به مدینه و همراهی با پیامبر اسلام گرفته بود. قطب، لازم میدانست که مسلمانان، خود را از جامعه جاهلی جدا نمایند و با پیروی از الگوی هجرت پیامبر اسلام، این گروه پیشتاز را تشکیل دهند. در مجموع مؤلفههای اصلی تفکر قطب را میتوان چنین خلاصه کرد:
«۱. سیستم اجتماعی-سیاسی مسلط بر جهان اسلامی و غیراسلامی معاصر، سیستم جاهلیت آمیخته با گناهکاری، بیعدالتی، رنج و انکار ارشاد الهی اسلام است.
- وظیفه مسلمانان باایمان این است که برای تبدیل جامعه جاهلی از طریق دعوت و جهاد پیکارجویانه به تجدید حیات اسلام دست بزند.
- تبدیل جامعه جاهلی به جامعه راستین اسلامی، به عهده مسلمانان پیشتاز فداکار است.
- هدف نهایی مسلمانان متعهد باید استقرار حاکمیت خداوند در روی زمین باشد، تا به این وسیله تمام گناهان، رنجها و فشارها رفع شود.» (دکمجیان، ۱۳۷۷: ۱۶۷-۱۶۶)
واقعیت این است که نوع تفسیر «قطب» از مفاهیم «دارالسلام» و «دارالحرب» تأثیر بسیاری بر تفکر و نگاه گروههای سلفی خاورمیانه ازجمله داعش برجا نهاد. یکی از ایدئولوگهای سلفی به نام «ابومحمد مُقدسی» میگوید، دارالکفر با دارالحرب برابر است، بدین معنا که تمام کشورهایی که از اکثریت غیرمسلمان برخوردارند، هدفی مشروع برای حمله هستند. وی ازآنجاکه نظام خلافت را تنها نظام مشروع میداند، معتقد است در دنیای امروز، هیچ کشوری را نمیتوان مصداق دارالسلام شمرد؛ بنابراین به همه آنها میتوان حمله کرد. مقدسی، مهاجرت به سرزمینهای دولت اسلامی (داعش) را برای تمام مسلمانان، یک ضرورت میداند و از آنها میخواهد، هرچه سریعتر به این کار اقدام نمایند. (National Centre of Excellence for Islamic Studies, 2016: 35)
اما واقعیت این است که تفسیر داعش از سرزمین کفر و سرزمین اسلام، تفسیر دقیقی نیست. همانگونه که اشاره شد، بسیاری از فقهای مسلمان، هرجایی که در آن نمادهای اسلامی ازجمله مسجد، اذان و نماز جماعت حضورداشته باشد را «دارالسلام» میشمارند. با این تعبیر مُوَسع، شاید هیچ نقطهای در جهان را نتوان دیار کفر بهحساب آورد.
همانگونه که در سطور پیشین آوردم، «ابن تیمیه» فقیه تندروی حنبلی، از جمله کسانی است که تفکرات او بر گروههای سلفی تأثیر زیادی برجا نهاد. چند سال پیش از تولد وی، بغداد در اثر حمله هولاکوخان مغول سقوط کرد و نظام خلافت اسلامی دچار فروپاشی شد. این واقعه در او تأثیر بسیاری برجا نهاد. وی علاوه بر نظریهپردازی، در عرصه عمل سیاسی نیز حضور فعالی داشت. ابن تیمیه، نهتنها با شیعه دشمنی زیادی داشت، بلکه در طول حیات خود بارها با دیگر مذاهب اهل سنت نیز درگیر شد و چند بار به زندان افتاد. او با استفاده از استعاره صراط، مردم را به سه دسته مغضوبین، ضالین و مُهتدون تقسیم میکرد. ابن تیمیه پیروان تشیع را در ذیل «مغضوبین» دستهبندی میکرد. ایشان، شیعه را بدعتگذار میدانست و مقولههایی چون عید غدیرخم، جشن میلاد پیامبر اسلام و سوگواری برای واقعه کربلا را مصادیق این نوع بدعتها معرفی میکرد. وی، صراط مستقیم را پیروی از صحابه پیامبر و تابعین میدانست و تنها اهل سنت را هدایتیافتگان (مُهتدون) بهشمار میآورد. (برزگر، ۱۳۹۱: ۳۱)
ابن تیمیه را پدر جنبشهای سلفی در جهان اسلام بهشمار میآورند. تمایلات ضد شیعی او در بیان برخی رهبران جنبشهای افراطی خاورمیانه، انعکاس آشکاری یافته است. ازجمله میتوان به نامه ابومصعب زرقاوی، بنیانگذار القاعده، در عراق اشاره کرد. این نامه در سال ۲۰۰۴ خطاب به رهبران القاعده در افغانستان نگاشته شد و بعدها به دست امریکاییها افتاد. وی در این نامه، حملات سختی به شیعه کرد و به نقل از برخی علمای سنی مذهب ازجمله ابن تیمیه، شیعه را خارج از قلمروی اسلام دانست. زرقاوی، شیعیان را در سقوط بغداد همدست مغولان خواند و برپایی سلسله صفویه در قرون ۱۷-۱۶ میلادی در ایران را خنجری بر پیکر اسلام دانست. باوجودی که در آن زمان، عراق در اشغال امریکا قرار داشت، زرقاوی، شیعه را دشمنی خطرناکتر از امریکا معرفی کرد و گفت که نیروهای صلیبی دیر یا زود از صفحه روزگار محو میشوند، اما شیعه میماند. وی، شیعیان را متهم کرد که قصد دارند تمام منطقه خاورمیانه را به زیر سلطه خود درآورند. با عنایت به همین منطق بود که زرقاوی حمله به اجتماعات شیعه را مجاز شمرد و امید داشت که این حملات، واکنش جامعه تشیع را نسبت به سنیها برانگیزد و آنان نیز به اجتماعات سنیها حمله کنند و در نتیجه، اهل تسنن بیدار شوند و به «جهاد» علیه بدعتگذاران شیعه برخیزند. (Bunzel, 2015: 14)
کلام آخر
تروریسم نهتنها با جنگهای کلاسیک میان دو کشور متفاوت است، بلکه مسئلهای فراملی و فرامرزی است. درگذشته برخی تصور میکردند، تروریسم منشأیی اقتصادی و روانی دارد. بدین معنا که حاشیهنشینهای فقیر و یا اشخاص منزوی، به جرگه دهشتافکنان میپیوندند، اما بررسیهای دقیقتر، از نارسایی این فرضیه حکایت میکند. واقعیت این است که بخش عمده افراطگرایی در خاورمیانه، ریشهای هویتی و مذهبی دارد. ضمن اینکه حضور فاجعهآفرین غرب در منطقه ما، کار را بیش از پیش به نفع تروریستها چرخانده است. بهگمان من، مقابله با این بلای جهانی، نیازمند توجه به ریشههای فرهنگی آن و داشتن عزمی بینالمللی است.
منابع
- آشوری، داریوش (۱۳۸۴)، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید.
- آقایی خواجه پاشا، داود (۱۳۹۲)، «تحلیلی بر راهکارهای سیاسی- حقوقی مقابله با تروریسم بینالملل»، فصلنامه سیاست، دوره ۴۳، شماره ۱.
- ایگلتون، تری و دیگران (۱۳۹۰)، ترور و تفکر، گردآوری و ترجمه: امیرهوشنگ افتخاریراد و نادر فتورهچی، تهران، نشر چشمه.
- برزگر، ابراهیم (۱۳۹۱)، استعاره صراط در اندیشههای سیاسی ابن تیمیه، فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال اول، شماره سوم.
- پویا، ناصر (۱۳۸۹)، «پیدایش فاشیسم»، تهران، اطلاعات.
- دکمجیان، هرایر (۱۳۷۷)، اسلام در انقلاب، جنبشهای اسلامی در جهان عرب، ترجمه حمید احمدی، تهران، انتشارات کیهان.
- طایفی، شیرزاد و گشتاسبی، مولود (۱۳۹۵)، جزماندیشی و اقتدارگرایی در تاریخ بیهقی، فصلنامه اطلاعات سیاسی-اقتصادی، سال سی و یکم، شماره ۳۰۵.
- فیرحی، داود و ظهیری، صمد (۱۳۸۷)، «تروریسم؛ تعریف، تاریخچه و رهیافتهای موجود در تحلیل پدیده تروریسم»، فصلنامه سیاست، دوره ۳۸، شماره ۳.
- فاخوری، حنا و جر، خلیل (۱۳۹۳) تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
- قادری، حاتم (۱۳۷۹)، اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران، تهران، انتشارات سمت.
- قربان نیا، ناصر، «مواجهه با تروریسم؛ رویکرد نظامی، سیاسی و یا حقوقی»، بازیابی در تاریخ ۳/۴/۱۳۹۶، به آدرس:
http://www.ensani.ir/fa/content/262927/default.aspx
- موسوی بجنوردی، محمد و دانش پور، افتخار (۱۳۸۵)، «بررسی فقهی حدود دارالاسلام و دارالکفر با رویکردی بر اندیشه امام خمینی»، فصلنامه متین، شماره ۳۲ و ۳۱.
- Britannica, the Fascist era, the rise of Mussolini, from https://www.britannica.com/place/Italy/The-Fascist-era, Accessed June, 25, 2017
- National Centre of Excellence for Islamic Studies (The University of Melbourne Australia), (2016), ISIS (Islamic State of Iraq and Syria), Origins, Ideology, and Responses, From http://arts.unimelb.edu.au/__data/assets/pdf_file/0006/2297733/ISIS_Origins,-Ideology,-and-Responses-by-Mainstream-Muslim-Scholars.pdf, Accessed June, 25, 2017
- Bunzel, Cole, (2015), From Paper State to Caliphate: The Ideology of the Islamic State, From https://www.brookings.edu/wp-content/uploads/2016/06/The-ideology-of-the-Islamic-State.pdf, Accessed June, 25, 2017
[۱].Robert. A. Pape