گفتوگو با ماشاالله شمس الواعظین
در ابتدا از اینکه برای خوانندگان چشمانداز وقت گذاشتید تشکر میکنم. میخواهیم درباره مهاجرت خبرنگاران صحبت کنیم. من در مصاحبهای که شما داشتید شنیدم که گفتید حدود چهارصد خبرنگار ایرانی به خارج از کشور مهاجرت کردند و در رسانههای خارج از کشور کار میکنند. من وقتی این موضوع را شنیدم شوکه شدم. فکر میکردم علت این اتفاق چیست، درحالیکه به یادم دارم در تحولات دوم خرداد ۷۶ ایران، مطبوعات داخلی یک مرجعیت رسانهای پیدا کرده بود. بدین معنا که یک خانم خانهدار وقتی میخواست برای خانه خرید کند چند نشریه هم میخرید. تعداد نشریات هم زیاد بود و بیبیسی و صدای امریکا هم به نشریات ایران ارجاع میدادند. چه اتفاقی رخ داد که این فرآیند تغییر کرد؟
پاسخ به این پرسش به وقایع پس از انتخابات ۸۸ مربوط میشود که به بازداشت وسیع روزنامهنگاران در کشور منجر شد. حدود چهارصد تا پانصد روزنامهنگار پس از انتخابات ازجمله خود من زندانی شدند؛ البته این به دلیل جرم ارتکابی نبود، چون خاطرم هست آقای رئیسی آن زمان به بازدید زندان اوین آمد، من را در سلول انفرادی دید و به من گفت برای جلوگیری از ارتکاب جرم شماها را گرفتند!
به هر حال، پس از رویدادهای انتخابات سال ۸۸ و آزادی روزنامهنگاران یک اتفاقی در اتحادیه اروپا افتاد که سرفصل جدیدی برای موج جدید مهاجرت ایرانیان بهویژه روزنامهنگاران باز کرد. این حادثه در دوره ریاستجمهوری سارکوزی در فرانسه بود. سارکوزی اعلام کرد برنامه ویژهای برای روزنامهنگاران تحت فشار ایران دارد که به همراه پارهای از کشورهای اروپایی عضو اتحادیه اروپا آن را اجرا میکند و در آن به روزنامهنگاران ایرانی امتیاز مهاجرت داده میشود. این برنامه در فرانسه تحت عنوان سرمایههای ملی اجرا شد و فرانسه طی آن تعدادی از روزنامهنگاران ایرانی را ذیل برنامه سرمایههای ملی پذیرفت، درحالیکه در کشور ما روزنامهنگاران یا زندانی شدند یا تبعید شدند.
انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران که حدود ۶۲۰۰ عضو داشت به دستور سعید مرتضوی تعطیل شد و به همین دلیل انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران نتوانست به وظایف عادی و اساسنامهای خودش در حمایت از روزنامهنگاران تحت فشار عمل کند، در نتیجه روزنامهنگاران هیچ پوششی نداشتند.
چرا انجمن صنفی روزنامهنگاران نتوانست بر اساس اساسنامه اقدام کند؟
چون انجمن تعطیل شده بود و طبق دستورالعمل دادستان وقت، سعید مرتضوی، فعالیتش ممنوع اعلام شد؛ بنابراین دفتر انجمن صنفی پلمب شد و تاکنون نیز ادامه دارد و هنوز فعالیت انجمن از دید قوه قضائیه غیرقانونی است! بنابراین روزنامهنگاران چارهای نداشتند جز اینکه بخشی از آنها تن به مهاجرت بدهند و از امتیاز مربوط به جذب روزنامهنگاران به اتحادیه اروپا استفاده کردند.
جالب است بدانید در این زمان فرانسه در رأس کشورهای اروپایی بود. پس از آن، بلژیک، نروژ و استرالیا قرار داشت. تعداد دهها و بعدها صدها نفر روزنامهنگار ایرانی بر اساس پروتکلی که اتحادیه اروپا و استرالیا اعلام کرده بود تن به مهاجرت دادند؛ البته اینکه بین ۴۰۰ تا ۴۵۰ روزنامهنگار تن به مهاجرت دادند، به این معنا نیست که همه روزنامهنگاران مهاجر در رسانههای فارسیزبان یا غیرفارسیزبان در خارج از کشور مشغول به کار شده باشند. گرچه بسیاری در رسانههای فارسیزبان آن زمان مشغول به کار شدند، تعداد قابلتوجهی از روزنامهنگاران، ترک حرفه کردند و در خارج از کشور کارهای دیگری را انجام دادند. تعدادی هم جذب رسانههای گروهی شدند. من بهعنوان رئیس انجمن میتوانم بگویم تعدادی از روزنامهنگاران حتی در سطوح بالا در سیانان جذب شدند. تعداد اندکی نیز به نیویورکتایمز پیوستند. تعدادی از روزنامهنگاران هم به شبکه سیبیاس کانادا رفتند. وقتی شما یک دوربین را در خیابان میبینید تیم حامی پشت دوربین هشت نفر است که شامل صدابردار، فیلمبردار، کمکفیلمبردار، تدوینگر، ژورنالیست و … است؛ بنابراین جمعی از روزنامهنگاران ایرانی که چنین تخصصهایی داشتند به سیانان پیوستند. سه نفر از روزنامهنگاران هم جذب لوموند شدند. این نشان داد که روزنامهنگاران حرفهای طی این سالها تن به مهاجرت دادند، چون رسانههای گروهی که این افراد را جذب کردند معیارهای سخت حرفهای را رعایت میکردند؛ بنابراین به نظر میرسد روزنامهنگارانی که در بهار مطبوعات ایران موفق به کسب اندوختهها و مهارتهای حرفهای شدند بلافاصله توسط رسانههای آنسوی مرزهای ایران جذب شدند. حال آیا تعمدی برای جذب این افراد وجود داشت؟ اکنون که من با شما صحبت میکنم سه نفر از روزنامهنگاران ایرانی پشت دوربینهای سیانان نشستهاند و کار میکنند و در گزارشهای میدانی فعالیت میکنند؛ بنابراین این ۴۰۰ تا ۴۵۰ روزنامهنگاری که مهاجرت کردند از اتحادیه اروپا تا استرالیا تا امریکای شمالی همه تابعیت آن کشورها را گرفتند. برخی هم از اروپا به امریکای شمالی مهاجرت کردند. نیمی هم از این تعداد در رسانههای گروهی مشغول فعالیتاند و تعدادی از آنها در رسانههای فارسیزبان مانند ایران اینترنشنال کار کردند، برخی نیز حرفه خبرنگاری را ترک کردند. یادم هست به من گفتند آیا شما خودتان را ملامت نمیکنید که شاگردانتان به رسانههای معاند رفتند؟ گفتم من حکومت را ملامت میکنم که اجازه داد سعید مرتضوی به جان روزنامهنگاران بیفتد و ندانسته یا دانسته خیانت بزرگی در حق رسانههای داخلی کرد. اتفاقی که سال ۸۸ افتاد باعث جدایی بخش عظیمی از روزنامهنگاران و حرکتشان بهسوی مهاجرت شد.
پس از سال ۸۸، من به بازجویانم گفتم وقتی شما اجازه فعالیت به روزنامهنگاران ندادید چرا دنبال عامل توهمزا میگردید؟! روشن است که اجازه فعالیت ندادید، اینها میخواستند از شغل خودشان ارتزاق کنند. بسیاری عاشق کارشان بودند، چرا من را ملامت میکنید؟ چرا سیاستهای خود را ملامت نمیکنید؟ متأسفانه این اتفاق افتاد.
من آمار دیگری ارائه کنم. در دهه ۷۰ شمسی، بیشترین درصد جذب دانشجویان ورودی به علوم ارتباطات در رشته روزنامهنگاری بود. چرا؟ چون این شغل به یک ارزش اجتماعی تبدیل شده بود. روزنامهنگارانی که آماده بودند حقیقتیابی را سرلوحه برنامههای خودشان قرار دهند. بعدها متأسفانه در اثر فشارهای زیاد بر روزنامهنگاری ایران وحشتی از ورود به این رشتهها ایجاد شد. امروز علوم ارتباطات و رشته روزنامهنگاری بدون داوطلب مانده است و حتی دیگر بدون کنکور هم کسی وارد نمیشود، چون این رشتهها مینگذاری شده و جوانان و خانوادهها ترسیدهاند. بسیاری از کسانی که به این رشتهها علاقهمند بودند تغییر رشته دادند و امروز هم این رشته نسبت به دهه ۷۰ جذابیتی ندارد. این در حالی است که در سال ۷۷، پس از انتخابات مجلس ششم، روزنامهنگاران تهران لیستی برای مجلس تهران دادند که سی نماینده آن لیست وارد مجلس شدند. موقعیت و مرجعیت روزنامهنگاران در ایران چنین بود.
به قول آیتالله کروبی «رأی شهید» علیرضا رجایی مظلوم را اعلام نکردند؟
بله. آمار دیگری هم ارائه بدهم که بسیار قابلتوجه است. در اثر مهاجرت روزنامهنگاران و بسته شدن فضای رسانههای مکتوب میزان مطالعه رسانههای مکتوب در ایران چنان سقوط آزاد کرد که دیگر قابل بیان نیست. بعد آقایانی که نسبتی با حکومت و نهادهای حکومتی مانند ارشاد دارند، ملاک و علت را در گسترش فضای مجازی میدانند؛ اگرچه من منکر نقش این ماجرا در کاهش مطالعه روزنامهها و مطبوعات مکتوب نیستم، اما یادآور میشوم در شرایطی که ما به سر میبریم همزمان در آنسوی دنیا روزنامه ژاپنی یومیوری و روزنامه هندیتایمز هند، امروز تیراژشان افزایش هم پیدا کرده است؛ یعنی سرانه مطالعه به افزایش فضای مجازی و الکترونیک و سایبری ربطی ندارد.
اگر فضای آزادی وجود داشته باشد و مخاطبان اطمینان حاصل کنند، آنچه به دست میآورند به افزایش معرفتشان میانجامد و به دنبال کشف حقیقت هستند، مطالعه رسانههای مکتوب کاهش نمییابد و حتی افزایش مییابد، چون ما درصد زیادی از مردم را داریم که به دنبال لمس کردن کاغذ، مطالعه و کتاب هستند.
در ایران اگرچه تیراژ چاپ کتاب پایین است، اما عناوین چاپی افزایش یافته است و این نشان میدهد ما داشتیم به خطا میرفتیم. ما بهصورت پیوسته به مخاطبان رسانه اعلام میکنیم این عرصه بسته شده و محدود است و وارد این عرصه نشوید؛ بنابراین خودمان این عرصه را رواج میدهیم و هماکنون اتفاقی که افتاده این است که اگر روزنامههای موجود را روی هم جمع کنید اعم از اطلاعات، ایران و همشهری به نیممیلیون تیراژ نمیرسد، درحالیکه در سال ۷۶ تا ۷۸ تنها یک روزنامه، مثلاً جامعه در آن زمان تیراژش به ۶۰۰ هزار نسخه در روز رسیده بود.
روزنامه مشارکت و صبح امروز مجموعاً یک میلیون خواننده داشتند و با تصمیم آنی سعید مرتضوی هر دو تعطیل شدند.
تیراژ روزنامههای ملی ما در دهه ۷۰ به ۷.۵ میلیون نسخه در روز رسید و ما دچار بحران کاغذ شدیم. اگر فضا آزاد باشد، مخاطب دنبال کسب حقیقت است و در نتیجه دنبال رسانههای گروهی مورد علاقهاش میرود. نکته دیگر این است که روزنامهنگاران مهاجر که تن به مهاجرت دادند و بعد به رسانههای خارجی پیوستند و رسانههای گروهی فارسیزبان را تشکیل دادند، آن رسانهها را به رسانههای مرجع برای تحولات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران تبدیل کردند و مرجعیت رسانهها از داخل به خارج منتقل شده است.
اکنون با تأسف، آمار بیننده رسانه خبری ملی ایران در مقایسه با بیننده رسانههای فارسیزبان خارج از کشور نگرانکننده است. من از رئیس سابق صدا و سیما نقل میکنم در جلسهای که من حضور داشتم اشاره کرد که یک شبکه تلویزیونی در یکی از شهرستانهای مقدس در اطراف تهران تعداد کارکنانش از تعداد مخاطبانش بیشتر است. ما به چنین وضعی دچار شدیم، با وجود این همه بودجه کلان صدا و سیما نمیتوانیم با یک رسانهای که توسط عربستان تازه تأسیس شده است رقابت کنیم.
مدعای افرادی که میگویند افزایش رسانههای الکترونیک باعث کاهش اقبال رسانههای سنتی مانند مطبوعات شده است در این است که رسانههای گروهی فارسیزبان خارج از کشور مخاطبانش بیشتر از مخاطبان کل شبکههای صدا و سیماست.
ما با چنین وضعی مواجهیم و هیچ تلاشی هم برای اصلاح این وضع صورت نمیگیرد و مرجعیت رسانه به خارج از کشور منتقل شده است. من در مصاحبهای با وبسایت عصر ایران در گفتوگو با هومان دوراندیش گفتم که بعد از انتقال مرجعیت رسانه به خارج از کشور، مرجعیت سیاسی هم منتقل میشود و این اتفاق هم رخ داد.
شما ببینید جایگزین، دیگر در مرزهای ایران نیست و در خارج از کشور توسط سلطنتطلبان و جمهوریخواهان دنبال میشود. رژیمهای هوشمند آلترناتیو را در کنار خودشان تربیت میکنند و با اپوزیسیون خودشان خویشاوند میشوند. ما در داخل کشور آلترنانتیوهایمان را حذف کردیم و این آلترناتیوها به خارج از کشور رفتهاند و تعدادشان هم افزایش یافته است. هر بحرانی در ایران رخ میدهد این رسانهها موجسواری میکنند و گاه با رهاوردها و مداخلهجوییهای بیگانگان این رسانهها نیز همراهی میکنند و برای منافع ملی ما دردسر ایجاد میکنند.
چند مورد از نقشآفرینیهای رسانههای خارج از کشور که شکل سیاسی گرفته را شرح دهید؟
جدیدترین حادثه که رسانههای داخلی و وزارت ارشاد به آن اذعان کرده است جنبش مهسا در ایران است. اگرچه جنبش مهسا در ایران توسط خطای یک دستگاه صورت گرفت، اما بعداً شکل وسیعی پیدا کرد و توسط رسانههای فارسیزبان خارج از کشور مدیریت و هدایت شد و به یک ستاد جنگ تبدیل شد. تاکنون سابقه نداشته که یک رسانه گروهی به ستاد جنگ تبدیل شود. در حادثه افزایش قیمت بنزین در دوره حسن روحانی نیز رسانههای فارسیزبان همین موجسواری را انجام دادند و برخی از اپوزیسیونهای خارج از کشور برخی از رسانههای فارسیزبان را متهم کردند که شما باعث افزایش کشتار در ایران شدید تا بتوانید با رژیم جمهوری اسلامی تسویهحساب کنید؛ بنابراین تا این حد مسئله دنبال و مدیریت شد. ما اجازه ندادیم رسانههای داخلی انتقاد درست و کشف حقیقت به وقت داشته باشند. اجازه دادیم رسانههای گروهی خارج از کشور درحالیکه فاقد کاشت دوربین در ایران هستند و حتی یک خبرنگار ندارند با توسل به رسانه شایعه، اقدام به ترویج برخی از مسائل کنند.
در رخداد سال ۹۸ که اینترنت قطع بود اما رسانههای خارج از کشور فعال بودند و به اشتعال و درست کردن کوکتل و آتش زدن مغازهها دامن میزدند.
من نمیخواهم خیلی اشاره کنم، اما عمامهپرانی را ایران اینترنشنال تبلیغ کرد که چگونه در کوچههای باریک و بنبست این کار را بکنید و یک موتورسوار کنارتان باشد که بتوانید متواری شوید، اینها روشهایی بود که یک رسانه برای مردم تبلیغ میکرد و آموزش میداد که چطور عمامهپرانی در کشور به یک حرکت جمعی تبدیل شود.
درحالیکه شعار جنبش مهسا آزادی پوشش بود، اما این عمامهپرانی با آن نمیخواند!
خیلی چیزها نمیخواند! ماجرا الآن دعوای ژئوپلیتیک است و در شکل رسانهای خودش با تأسف بسیار مبتذل شده است. دعوای ژئوپلیتیک بین ایران و اسرائیل، امریکا و اتحادیه اروپاست که از مسلح شدن ایران ابراز نگرانی میکنند و از ترویج مدل ایران در محور مقاومت نگران هستند. این ژئوپلیتیک را هنگامی که به سطح رسانهها تنزل میدهند شکل طنزآمیزی میگیرد و نمونههایش گاهی خندهدار، طنزآمیز و گاهی غمانگیز میشود. متأسفانه ما در دایرهای افتادیم که خروج از آن برای حکومت ما نیز غیرممکن شده است. رقیب ما فهمیده که ایران اعتراف کرده که تحلیل رسانهای ضعیفی دارد؛ بنابراین رقیب رسانههای گروهی راه انداخته است، چون ما نقطه آسیبپذیرمان را به حریفمان اعلام کردیم رقبا در مدیریت و مهندسی افکار عمومی الآن با قدرت وارد شدهاند.
به نظر میرسد مقام رهبری هم درباره این رسانهها اظهار نگرانی کرده است.
در سال ۱۴۰۱ مقام رهبری مستقیم به انتقال مرجعیت رسانهای به خارج از کشور اشاره کردند و از آن ابراز نگرانی کردند و نگرانیشان بحق و کاملاً درست است، اما از ایشان و عواملشان باید پرسید که نقش ما در این وضعیت چیست؟ رسانههای گروهی ایران در ارتباط با رسانههای گروهی خارج از کشور منفعل عمل میکنند و قادر نیستند تولید محتوا کنند. ما فقط به دنبال واکنش به محتواهای رسانههای خارج از کشور هستیم و مدام فقط تکذیب میکنیم.
در جریان حمله هفت اکتبر حماس به اسرائیل در پنج کشور تظاهرات مردمی رخ نداد؛ روسیه، چین، امارات، عربستان و ایران ازجمله این کشورها بودند. چه شد که در ایران تظاهرات مردمی رخ نداد؟ ایرانی که میگفت امروز ایران، فردا فلسطین! به نظر شما این هم نقش رسانهها بود؟
اصل ماجرا به یک قضیه سیاسی برمیگردد و نمیشود آن را فقط به گردن رسانهها انداخت، اما رسانههای گروهی فارسیزبان روی حضور ایران در خارج از مرزها بهشدت کار کردهاند، درحالیکه در تاریخ ایران، کشور ما در خارج از مرزها حضور جدی داشتند و میگفتند «استخدام عامل در حوزه استحفاظی حریف!». این اصلاً مربوط به دوره شاه است. به همین دلیل در دوره شاه در مناطقی مانند کردستان عراق و لبنان حضور داشتیم. کمکهای شاه به شیعیان لبنان قابلتوجه است. منصور قدر سفیر ایران بود که مجاهدها را شکار میکرد و دنبال تقویت جنبش شیعیان و محرومان بود. این بخشی از سیاست قدرت بزرگ محسوب میشود. شما هر چه حجم قدرتتان وسیع شود انتقال قدرت به بیرون مرزها برای ایجاد سپر امنیتی جزو ضرورتهای ژئوپلیتیکی محسوب میشود.
حال سؤال میشود چرا پول ایران به حزبالله و حماس میرود؟ چرا کسی سؤال نمیکند نیمی از بودجههای امریکا به ناتو، اسرائیل و مصر میرود؟ این کار رسانههاست. در ایران، عمده کمکهایی که میشود مورد توجه رسانههای فارسیزبان و انتقاد آنها قرار میگیرد، درحالیکه در ژئوپلیتیک این از ضرورتها محسوب میشود. من درباره این موضوع سیاست انتقال سپر دفاعی ایران را در بیرون مرزها میپذیرم و یکی از نکاتی که رسانههای فارسیزبان مطرح میکنند این است که ایران چرا خودش علیه اسرائیل وارد جنگ نمیشود، اما نیروهای مقاومت را فعال کرده است؟ معلوم است اگر محور مقاومت وارد جنگ شود، باید ایران در داخل امنیت داشته باشد تا بتواند بازوهای خودش را در محور مقاومت مدیریت کند. این طبیعی است، اما آنها چون میدانند که باید شکافی بین دولت و مردم ایجاد کنند سعی میکنند از طریق خلق برخی از مسائل چالشهای ایران را افزایش دهند.
خاطرتان هست زمانی که طلال سلمان، مدیر نشریه لبنانی السفیر، به ایران آمد (البته او چندی پیش بعد فوت شد)، یادم است در جلسهای در تهران بودم شما، محسن سازگارا، نوحی، رئیسی، محسن آرمین و … هم بودند. او گفت شما روشنفکران ایران مشکلی دارید که از ضدیت با نظام مسائل منطقه را تحلیل میکنید، درحالیکه قضیه فلسطین یک قضیه مستقل است و نمیتوانید آن را در ضدیت با نظام تحلیل کنید. او میگفت من به عرفات در قضیه اسلو گفتم که شما امتیاز زیادی دادید، اما در ایران روشنفکران عرفات را صد درصد تأیید میکردند. این مسئله یک مریضی معرفتی است. ما از ضدیت با چیزی به جایی نمیرسیم. برخی میگویند امام حسین(ع) را از یزید و حضرت علی(ع) را از معاویه بشناسیم، درحالیکه اینها را باید از تقربشان با خدا بشناسیم. این یک مشکل معرفتی است و او تشخیص داده بود که ما از ضدیت با نظام مسائل منطقه را دنبال میکنیم. اگر نظام طرفدار فلسطین باشد، ما مخالفت میکنیم! متأسفانه عملکرد نظام هم در مجموع خوب نبوده است و ما هم انتقاد داریم، ولی نمیشود از ضدیت نظام مسائل دنیا را تحلیل کرد.
نکته دیگری که به ذهنم میرسد این است که در سال ۹۶، مردم به حسن روحانی ۲۶ میلیون رأی دادند که به نظرم بیشتر از این بود و ساعت ۱۰ شب همه حوزهها را بستند و نگذاشتند رأیگیری ادامه یابد. چند ماه بعد، به دنبال اعتراض مؤسسات مالی اعتباری در مشهد، در هشتاد شهر شورش و اعتراض شد. در سردر دانشگاه تهران گفتند «اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» و این شعار جز در یکی از شهرها تکرار نشد، اما این شعار را رسانههای فارسیزبان خارج از کشور برجسته کردند و گفتند این شعار یعنی براندازی و آن را حقنه کردند و جوانان دهه ۸۰ و ۹۰ در کف خیابان فکر کردند چند ماه بعد نظام ساقط میشود. رسانهها هم دامن میزدند و میگفتند نظام ساقط میشود. یکی رفته بود فیلترشکن بخرد گفته بود ششماهه میخری؟ گفته بود نه، دوماهه نظام ساقط میشود. جوانان را تحریک کردند و این کار درستی نبود. حسین باستانی هم در بیبیسی گفت بحث براندازی زودرس بود. شما با این تحلیل موافقید؟
نکته مهمی در فرمایش شماست که درست است، آن هم نقش رسانههاست. افرادی که برای ایران برنامه تدوین میکنند معتقدند خصوصیت مردم ایران شفاهی است و تأثیرپذیری شفاهی در ایران از مکتوب بیشتر است؛ بنابراین رسانهها روی ساخت سوژهها و پدیدههای اجتماعی قابل رواج در ایران کار کردند. بهطور مثال، پانزده یا بیست نفر را آماده میکردند که در تظاهرات بروند و شعار رضا شاه روحت شاه بدهند. بعد این را خوراک خود میکردند و میگفتند مردم در ایران خواهان بازگشت سلطنت هستند و مدام روی این شعار کار میکنند.
تولید سوژه و برجستهسازی برای مردم توسط ما اهالی رسانه فهم میشود و میتوانیم بفهمیم مکانیسمها برای برجستهسازی یک پدیدهسازی چیست و چگونه میشود یک پدیده را برای میلیونها نفر برجسته کرد. شما درست فهمیدید. تصور میشود ایران مدل اسپانیا را تجربه میکند؛ یعنی یک دوره جمهوری رخ داده است و بعد بهتدریج آلترناتیوهای ملی کنار میروند و آلترناتیو بازگشت به سلطنت به صدر میآید و بعد لشگر سایبری سلطنتطلبها با کمک امریکا راه میافتد. وقتی اعلام شد که رضا پهلوی بدون اجازه افبیآی نمیتواند مسافرت برود و حتی برای دیدن مادرش در فرانسه باید تحتالحفظ برود فهمیدیم اتفاقاتی در حال رخ دادن است. بعد لشگر سایبری را میبینید که از شکوه و عظمت دورههای سلطنت پهلوی سخن میگویند و این محتواها را در اینستاگرام و شبکههای اجتماعی بهوفور میبینیم. ما از آنجا که خودمان اهالی رسانه هستیم این را میفهمیم که تولید محتوا به این صورت به بودجه کلانی نیاز دارد. این فیلمها از کجا آمدند؟ برخی فیلمها در آرشیوهای ملی برخی از کشورها وجود دارند و حتی برخی از آنها محرمانهاند. اینها نیازمند بودجه است که از قفسهها دربیاید و در اختیار بنگاههای تولید محتوا قرار بگیرد تا مردم ایران را اقناع کنند و قدرت مطلقه فقیه و قدرت مطلقه سلطنت را یکسانسازی کنند، درحالیکه باید پرسید شما بهعنوان خاندان سلطنت چرا فرار کردید؟ شما تاج را جای عمامه گذاشتید. چرا ایران نمیتواند سرنوشت خودش را خودش مدیریت کند؟ بنابراین این یکسانسازیها، مفهومسازی هم میکنند؛ یعنی میروند و میگویند تفاوت بین ولیفقیه مطلق با قدرت مطلق شاه چیست؟ روی روبناها دست میگذارند و میگویند در دوره سلطنت شما در حوزههای زندگی خصوصی، پوشش، خوراک و اتاق خواب آزادی داشتید، ولی در حاکمیت مطلق دینی شما در این سه حوزه هم آزادی ندارید! بعد مقایسه میکنند و میگویند که دیانت ما نتوانست دنیا را مدیریت کند، حداقل ما دنیایمان را از طریق سلطنت آباد کنیم؛ بنابراین بهتدریج هم به سمت سوژههایی اقبال پیدا میکنند که یتیم مانده است و طرفداری نداشته است، اما اتفاقات امروز بسیاری از عناصر اپوزیسیون را به ضرورت بازگشت به وضعیت پیشین نزدیک میکند.