گفتوگوی احسان هوشمند با همراهی علیرضا بهشتی با آیتالله هاشمی رفسنجانی
اکبر هاشمی رفسنجانی بهعنوان یکی از سیاستمداران برجسته جمهوری اسلامی و یکی از رهبران تراز اول جمهوری اسلامی پیش از انقلاب، در جریان انقلاب و پس از انقلاب ایفاگر نقش مهم و اثرگذاری در تحولات کشور بود. هاشمی رفسنجانی در روزهای ابتدای انقلاب عضو شورای انقلاب بود و سپس به مقام معاونت وزیر کشور و وزیر کشوری رسید و پس از آن در مجلس شورای اسلامی بهعنوان ریاست مجلس به فعالیت پرداخت. در همان روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب بخشی از سرحدات کشور با بحرانهایی روبهرو شد. فضای آشفته پس از پیروزی انقلاب و از میان رفتن بنیانهای نظم رژیم پیشین موجب شد تا عرصه برای فعالیتهای گروههای مختلف سیاسی با رویکردهای مختلف مهیا شود و حضور مسلحانه برخی از احزاب فضای کشور را ملتهب کند. ازجمله حضور مسلحانه برخی از جریانهای مارکسیستی و چپ در بخشهایی از کردستان، ترکمنصحرا و گنبد، خرمشهر و زاهدان و نیز تنشهای ناشی از ظهور حزب «خلق مسلمان» در تبریز نمونهای از بروز نابسامانیها در مرزهای کشور بود. دولت موقت و شورای انقلاب افزون بر تصمیمات سیاسی و حاکمیتی در دولت و شورای انقلاب، برای مدیریت این نابسامانیها و بیثباتیها با اعزام شخصیتهای اثرگذار و مسئول به این مناطق تلاش میکرد تا آرامش به کشور بازگردد. در هیئتهای اعزامی معمولاً شخصیت بلندپایه کشوری و مورد وثوق انقلابیون آن روزگار حضور مییافتند ازجمله آیتالله طالقانی، دکتر بهشتی، مهندس بازرگان، دکتر یزدی و آیتالله هاشمی رفسنجانی. در جریان اعزام این هیئتها به کردستان، بلوچستان و تبریز اکبر هاشمی رفسنجانی حضور داشت. پیش از این چشمانداز ایران به همت مهندس لطفالله میثمی این امکان را فراهم کرده بود که خاطرات گروهی از شخصیتهای سیاسی درگیر با رویدادهای قومی در سالهای پس از انقلاب را گردآوری کنیم. در این برنامه و پژوهش تاریخی تا کنون خاطرات شخصیتهای سیاسی درگیر با مسائل قومی ازجمله دکتر ابراهیم یزدی، مهندس صباغیان، احمد صدر حاج سید جوادی، مهندس عزتالله سحابی، ارتشبد فربد، دومین رئیس ستاد ارتش کشور پس از پیروزی انقلاب، و دهها تن از شخصیتهای دیگر اخذ شده است. بر این مبنا قرار شد خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی درباره تحولات قومی کشور در سالهای آغازین انقلاب اخذ شود.
متأسفانه در خاطرات گردآوری شده و منتشرشده از آقای هاشمی رفسنجانی بازبینی این رویدادها به جد مورد توجه گردآورندگان خاطرات قرار نگرفته است و به دلیل ماهیت تخصصی موضوع و کماطلاعی احتمالی گردآورندگان خاطرات از ابعاد بااهمیت این رویدادها، به شکلی گذرا و سطحی به این رویدادها پرداخته شده است. این کاستی موجب شد تا اخذ خاطرات شادروان هاشمی رفسنجانی درباره تحولات سرحدات کشور و بهویژه آن بخشی از موضوع که با مسائل قومی کشور در ارتباطاند در دستور کار قرار گیرد. بدین منظور خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی و سایر شخصیتهای تاریخی و اسناد این دوره بازخوانی و مطالعه جدی و چندماههای درباره نقش آقای هاشمی رفسنجانی و فعالیتهای ایشان در ارتباط با موضوع مدّ نظر قرار گرفت و بر این مبنا استراتژی گفتوگو طراحی شد. با این چارچوب پرسشها و ابهامات مورد نظر تدوین شد. پیشبینی میشد اخذ خاطرات ایشان در این باره، هفت تا هشت جلسه را به خود اختصاص دهد. با هماهنگی آقای علیرضا بهشتی با دفتر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام زمان اخذ خاطرات تعریف شد و جلسه نخست این جلسات در پنجم دیماه ۱۳۹۰ برگزار شد. پس از پایان جلسه و مشخصشدن روند ادامه اخذ خاطرات و ابعاد موضوع، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با ابراز رضایت از مصاحبه تأکید داشتند که این کار باید به شکل وسیعی تکمیل شود، اما شوربختانه پس از مصاحبه راقم این سطور بازداشت و بخشی از دوران بازداشت صرف پاسخگویی درباره جلسه دریافت خاطرات با آقای هاشمی رفسنجانی شد. پیگیری خانواده و نامهنگاریهای آنان با دفتر آقای هاشمی نیز به نامهنگاری دفتر ایشان با قوه قضائیه منجر شد.
پس از آزادی از بازداشت چندماهه تلاش دوباره برای ادامه جلسات و دریافت خاطرات آقای هاشمی بینتیجه بود و بدین ترتیب خاطرات باارزش ایشان درباره رویدادهای مورد نظر بهویژه سفر ایشان به تبریز و زاهدان و نیز سفر به سنندج پس از التیام زخمهای ناشی از ترور ایشان که گروه فرقان انجام داده بود و همچنین خاطرات ایشان از روابط با حزب دموکرات کردستان عراق و اتحادیه میهنی کردستان عراق دریافت نشد.
هاشمی رفسنجانی: صبح شما بخیر. همگی خوش آمدید.
علیرضا بهشتی: درباره بخشهایی از تاریخ اطلاعات کمی منتشر شده و ضروری است ابهامات آن روشن شود. من اجازه خواستم و پیش از این جلسه خدمتتان رسیدم که اجازه بگیرم چند جلسهای درباره مسئله کردستان -حالا نه فقط کردستان، آن موقع مسئله ترکمن صحرا و سیستان و بلوچستان هم بود- و مسائلی که آن روزها کشور بسیار درگیر آنها بود، هم فضا را برای ما بازسازی بکنید، هم اینکه پرسشهایی را که داریم انشاءالله خدمتتان بگوییم.
هاشمی رفسنجانی: من جزئیات آن مسائل زیاد یادم نیست، علیالخصوص که دیگر چند سال گذشته است.
بهشتی: ما برای یادآوری سرخط حوادث را خدمتتان میگوییم.
هاشمی رفسنجانی: خیلی خب، یادآوری کنید. سؤالات را ریز کنید که روشن باشد.
هوشمند: با تشکر از جنابعالی و دوستانی که زمینه این گفتوگو را فراهم کردهاند بهخصوص دکتر علیرضا بهشتی. جامعه ایران پس از انقلاب با مسائل و مشکلات فراوانی روبهرو شد که یکی از مهمترین آنها بحثهای قومی بود که آقای بهشتی هم به آن اشاره کردند و در برخی از نقاط هم هزینههای سنگینی داشت، هزینههای سنگین انسانی مثلاً در کردستان هزاران نفر از طرفین داستان کشته شدند. در خوزستان کم و بیش به همین ترتیب در بلوچستان، ترکمن صحرا، خلق مسلمان در تبریز و درگیریهای محدود خرمشهر. پرسش اول این است که آیا اساساً در سالهای مبارزه و زندان، پیش از پیروزی انقلاب در جمع دوستان و یاران درباره مسائل قومی تأمل و دقتی وجود داشت؟ مثلاً درباره اینکه کردستان چه وضعیتی دارد گفتوگوهایی میشد؟ اینکه آذربایجان و بلوچستان و امثالهم چه وضعیتی دارند؟ آیا اساساً در آن دوره با فعالان قومی که آنوقت بعضاً در زندان بودند مثلاً غنی بلوریان، عزیز یوسفی و صفر قهرمانیان، از بقایای فرقه دموکرات آذربایجان که به جرم کشتن یک تن در زندان بود. آیا ارتباطی برقرار بود یا خاطراتی و گفتوگوهایی در این زمینه مطرح میشد؟
هاشمی رفسنجانی: بسمالله الرحمن الرحیم. در زندان ما قسمتِ عمدهاش که زندانهای انفرادی بودیم و در انفرادی جای خاصی نبود که ارتباطی برقرار شود و در دورههایی که عمومی بودیم افرادی غیرمذهبی یا همینطور قومی بودند که با آنها هر گاه فرصت میشد صحبت میکردیم. آخرین زندان من که طولانیترینش بود سه سال بود، آن سه سال آخر ما در بندِ اوین بودیم. آن بند را مقداری خلوت کرده بودند، علما آنجا بودند و گاهی هم افراد دیگری را میآوردند، زندانیانی از گروههای مختلف کمتر آنجا بودند. در عین حال افرادی بودند که تفکرات دیگری داشتند. با هم مذاکره میکردیم، گاهی بعضی از افراد مجاهدین را هم به آنجا میآوردند، گاهی مثلاً از ملیگراها و کسانی مانند دولتآبادی مدتی آنجا بودند، گاهی هم بعدازظهرها فرصتی بود- پیش از ظهرها کار میکردیم- در حیاط راه میرفتیم و حرف میزدیم. با آنها صحبت هم میشد و در بعضی از این همین فاصلهای از این زندان به آن زندان که میرفتیم افرادی هم از کردستان بودند. چند نفری بودند در موقعی که در زندان قصر بودیم و آنجا مجموعهای از همه بودند؛ هم از تودهایها، هم انواع و اقسام گروهها. آنجا فرصتی بود صحبت میکردیم، کم و بیش با هم ارتباط داشتیم؛ البته درون زندان که جای دعوا نبود، بیشتر مشترکات را بحث میکردیم و گاهی هم پرسشهای اختلافی مطرح میشد. نسبتاً نیروهای مبارز از وضع بخشها و نقاط مختلف ایران مطلع بودند.
هوشمند: آن حوادثی که در چند دهه پیش رخ داده بود مانند غائله آذربایجان، داستان پیشهوری یا ماجرای مهاباد در دهه بیست شمسی، این مسائل در آن دوران در کانون توجه بود و در افکار عمومی و مطبوعات کم و بیش به آن پرداخته میشد، بعدها البته دیگر فضا عوض شد، حتی در دورهای و پیش از قرارداد ۱۹۷۵ داستان بارزانیها پیش آمد. اساساً بهصورت مشخص شما درگیر این موضوعات یعنی مسائل قومی بودید؟ فرمودید آگاهی هم بوده. بهخصوص که در خاطراتتان در کتاب انقلاب پیروزی صفحه ۲۳۲ اشاره دارید که این مسئله، یعنی، مسئله قومیتها «آن وقت یکی از نگرانیهای ما در پیش از انقلاب بود و حتی خیلیها امام و رهبران نهضت را نسبت به گسترش خواستههای تجزیهطلبانه بیم میدادند و معتقد بودند با سقوط رژیم و حتی هر نو ع فشار و اختلافی که بر این نوع مناطق حاکم بود آشوبها و شورشهای قومی و نژادی همهگیر میشود و کل مناطقی را که این افراد در آن ساکن هستند فراخواهد گرفت». پس بهنظر میآید نوعی نگرانی همراه با آگاهی در میان شما مطرح بوده؟
هاشمی رفسنجانی: بله. آن موقع که برخی مسائل در میان گروههایی از کُردها بود، در میان بلوچها هم کم و بیش برخی مسائل بود، البته نوعاً شاه در آن زمان سیاستش این بود که از طریق ارتباط با رؤسای عشایر برخی مسائل را با سیاست خاصی کنترل میکرد. ولی کسانی بودند آن موقع با رژیم مخالف بودند، ما که بحث میکردیم گاهی در زندان آنها میگفتند ما رژیم برایمان باطل است، ما با رژیم حرف داشتیم، اگر یک رژیم و نظامی باشد که سرِ کار بیاید و با عدالت با بخشهای مختلف رفتار کند؛ که در قانون اساسی پس از انقلاب هم به همان دلیل منعکس شد. من گفتم ما که ایرانی هستیم و وحدت ارضی ایران را میخواهیم، اما در آن دوران میگفتند حقوقمان ضایع میشود. انتظارشان از انقلاب این بود که اگر روزی انقلاب پیروز شود آنها که در زندان فکر نمیکردند به این زودی خبری میشود، ما هم فکر نمیکردیم. همان هفت هشت ماه آخر این جور شد… من یادم نیست در ترکمن صحرا چنین مسائلی داشته باشیم اما.
هوشمند: نه، پیش از انقلاب خیر.
هاشمی رفسنجانی: ولی بقیه جاها بود. همین حرفها بود. آذربایجان هم بهعنوان آذربایجان نبود، ولی خب [برخی] آذریها هم برای خودشان یک افکاری دارند، آنجا هم مشکل آنجوری نبود. در کردستان از قاضی محمد با احترام خیلی یاد میکردند، میگفتند آنها ضداستبداد بودند. حاضر نبودند کار آنها را محکوم کنند.
هوشمند: وقتی انقلاب به نتیجه میرسد نزدیکهای ۲۲ بهمن که میشود و حالا دیگر شورای انقلاب هم شکل میگیرد و شخصیتهایی مانند مرحوم آیتالله دکتر بهشتی، مرحوم مهندس بازرگان، مرحوم آیتالله طالقانی و امثالهم و شخصیتهای دیگری کم و بیش بنیصدر و دیگران در این فضای سیاسی کمکم در میان افکار عمومی و رسانهها مطرح میشوند. آیا در آن روزهایی که شورای انقلاب در حال شکلگیری است بحثهای قومی مطرح میشد؟ نگرانیهایی که شما فرمودید؟ جایی گفتهاید «یک عدهای ما را و رهبران نهضت را هشدار میدادند که ممکن است کردستان، ممکن است بلوچستان، مسئلهای ایجاد بشود» آیا در میان اعضای شورای انقلاب ازجمله مرحوم آیتالله دکتر بهشتی و بقیه آنهایی که عضو بودند مرحوم بازرگان و دیگران بحثی صورت میگرفت؟
هاشمی رفسنجانی: ما با آن مذاکراتی که با این شخصیتهایِ سیاسیِ زندانی و اینها داشتیم احساسمان این بود که اگر روزی انقلابی بشود و این رژیم برود دیگر ما این دویّت و این حرفها را نداریم. باید آنچنان برادرانه با هم رفتار بکنیم که دیگر این بحثها نباشد. احساس این بود شاید آنها در ذهنشان بود که مثلاً یک اقلیت بودند، اقلیت نگرانیای دارد. ولی اینجوری نبود که ما مثلاً یک مسئله مهممان برای پس از انقلاب این مسائل باشد هرچند ابهامی آن موقع وجود داشت، اما اینکه این برای ما دردسر میشود چنین تصوری نداشتیم.
هوشمند: درباره اهل سنت چطور؟ به هر حال بیش از مسئله کردستان و بلوچستان، دور و اطراف مرزهای ایران جامعه سنیمذهب کشور زندگی میکنند و طبیعتاً میتوانست مورد توجه قرار بگیرد. آیا توجهی یا دقتی درباره آنها هم صورت میگرفت؟
هاشمی رفسنجانی: میدانید ما دیدمان آن موقع به انقلاب بود -به آن موقع انقلاب نمیگفتیم و نهضت میگفتیم دیگر سالهای آخر اسم انقلاب آمد- دیدمان دیدِ فراجغرافیایی بود یعنی، فکر میکردیم اهل سنت و اهل شیعه و اینها نباید از هم جدا باشند. در ذهن نیروهای مبارز این چیزها خیلی مطرح نبود.
هوشمند: چرا مثلاً در شورای انقلاب لااقل مثلاً یک نفر عضو سنی نبود تا این اعتماد را در میان سنیها ایجاد کند که بله ما هم در این کشور از حق و برابری برخورداریم؟
هاشمی رفسنجانی: آن لحظه چون ما نگرانی اینطوری نداشتیم که بیاییم و حالا اعترافی بکنیم. شورای انقلاب پیش از اینکه رسماً اعلام شود آنقدر سرّی بود که ما نمیرفتیم از همه دوستان و سابقهداران همراه که داشتیم [استفاده کنیم] برای این کارها پنج شش نفر دورهم جمع میشدیم، دیگر نمیرفتیم عمومیاش کنیم که خب مسئله فاش میشد… همچنین من یادم هم نیست که مثلاً در اهل سنت بین ما یک شخصیتی در ردیف خود ما وجود داشته باشد همانقدر هم به او اعتماد بکنیم و اینطوری هم در فضاهای مبارزه ما نبود.
هوشمند: در آن جلسات اول شورای انقلاب تا پیش از ۲۲ بهمن جلسه ویژهای یا گفتوگوی خاصی با آیتالله بهشتی و دیگران مانند آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان درباره مسئله کردستان یا مسئله قومی یا اهل سنت اصلاً مطرح نشد؟ چیزی خاطرتان نمیآید؟
هاشمی رفسنجانی: نه اینکه مطرح نمیشد، بالاخره مسائل جاری کشور بود، هم ما خب یک نوع تعهد وسیعتری داشتیم نسبت به آن، مطرح میشد ولی نه بهعنوان یک نگرانی که چه اتفاقی میخواهد بیفتد.
هوشمند: مثلاً من ماجرای پاوه که پیش آمد و کشتاری را که صورت گرفت به خاطر دارم.
هاشمی رفسنجانی: پاوه که پس از انقلاب بود.
هوشمند: نه پیش از انقلاب. ماجرای سالار جاف و کشتاری که در اورامانات صورت گرفت.
هاشمی رفسنجانی: آن موقع پیش از انقلاب؟
هوشمند: بله.
هاشمی رفسنجانی: گفتند آنهایی که با حکومت مسئله داشتند ما تازه از آن جور مسائل خوشمان میآمد. هر کس در هر جا علیه رژیم حرف میزد مگر در خود بختیاریها نبود، همان موقعی که در اوایل انقلاب ۱۵ خرداد من در پادگان شهید همان پادگان حر، لاهوتی سابق، قبل از آن که اسم دیگری داشت اصلاً پادگان…
هوشمند: باغ شاه بود.
هاشمی رفسنجانی: آنجا بودیم همان موقع کماندوهایی که آنها هم آنجا یک موقعیت واحد داشتند، خیلی هم در ارتش مورد احترام بودند آنجا بودند پیش ما میآمدند و از افتخارات خودشان در جنگ با بختیاریها و با آن چیزها میگفتند که در مأموریت آنجا برگشته بودند و آمده بودند نقل میکردند ما خوشمان نمیآمد که اینها رفتند با آنها مجادله میکردیم که آقا شما چرا چنین میکنید. بیارتباط هم نبودند. آنها هم ارتباطاتی با امام و بعضی از دوستان ما داشتند، بنابراین شما آن مسائلی که قبل بوده علیه رژیم شاه بود معمولاً نیروهای مبارز نسبت به آنها منفی نبودند و نظر منفی نداشتند.
هوشمند: انقلاب در ۲۲ بهمن به پیروزی میرسد، کار دولت چند هزارساله شاهنشاهی در ایران تمام میشود. امروز ۲۲ بهمن است فردا صبح که میشود ۲۳ بهمن درگیریهای قُروه شروع میشود. آیا به خاطر دارید؟ در استان کردستان شهر قروه بین گروهی از اهالی شیعهمذهب شهر و شیخ هادی هاشمی درگیریهایی رخ داد. شیخ هادی هاشمی که سُنیمذهب و از طریقهای دینی بود. بنا به گزارشهای آن روز مطبوعات ۵۸ نفر هم کشته شدند، اگر حافظه من درست بگوید شیخ حسین کرمانی هم چون مدتی پیشتر یعنی، در دهه ۴۰ در قروه بودند و نماینده برخی از آیات عظام در قروه بودند از طرف رهبر انقلاب و مجموعه انقلاب مأمور شدند و به قروه آمدند بلکه ماجرا دیگر ابعاد پیچیدهتری به خود نگیرد و به جنگ شیعه و سنی منجر نشود. آیا چیزی یادتان میآید؟
هاشمی رفسنجانی: بله کلیاتی یاد هست که این حوادث اتفاق افتاد.
هوشمند: اصلاً آن موقع شیخ حسین کرمانی را میشناختید؟ چه کسی او را به شما معرفی کرد؟
هاشمی رفسنجانی: آنها از رفقای ما بودند، ایشان یکی از ویژگیهایش این بود که برای صلحدادن در کارهای علمی و هم گاهی مثلاً مشکلی پیدا میکردند علما یا جایی در شهرستانها و نظام میرفت مسئله را حل میکرد. با سنیها هم کار میکرد هر جا مشکلی بود میرفت.
هوشمند: در ماجرای قروه نیروهای آیتالله مدنی بودند که آنوقت هنوز ایشان همدان مستقر بودند و همچنین یک گروه از تیم احتمالاً هوادار کاک احمد مفتیزاده که از سنندج آمدند و ماجرای شیخ هادی نهایتاً تمام شد که بعد شیخ حسین کرمانی آمدند. اینها کمک نمیکند چیزی یادتان بیاید؟ چیزی خاطرتان نمیآید با توجه به این داستانی که گفتم؟
هاشمی رفسنجانی: گفتم در حد همین کلیات. [آیتالله] مدنی برای کار آنجا فعال شده بودند چون نزدیک بودند. مفتیزاده که حالا اوایلش خیلی گرم بودیم همه با هم.
هوشمند: مفتیزاده و شما پیش از انقلاب همدیگر را میشناختید؟
هاشمی رفسنجانی: من یادم نیست جایی ایشان را دیده بودم، ولی ایشان را میشناختم. ولی پس از انقلاب چند دفعه دیگر آمد و در جمع ما بود. از طریقی به ما حرفها را میزدند.
هوشمند: همان روز یعنی، در ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ ماجرای خلع سلاح شهربانی مهاباد هم پیش آمد که شش روز بعد مرحوم داریوش فروهر از طرف دولت به مهاباد آمد، ایشان وزیر کابینه هم بود برای گفتوگو با طرفهایی که بهخصوص در مهاباد داشتند فعال میشدند حزب دموکرات، قاسملو و دیگران برگشته بودند به مهاباد از خارج از کشور و حوادث مهاباد پیش آمد، خاطرتان نیست؟ روز ۳۰ بهمن که مرحوم فروهر رسید آنجا روز بعدش هم پادگان مهاباد مورد هجوم قرار گرفت، فرمانده پادگان پزشکپور بود که ترور شد که البته جان سالم به در برد و کشته نشد و بعدها هم البته از ایران خارج شد، بعد ماجرای مهاباد از همین طریق جرقهاش زده شد. چیزی به خاطر دارید؟
هاشمی رفسنجانی: بله ما آنوقت درگیر بودیم. فروهر یک حالاتِ، یک نوع دلمشغولی داشت، مثلاً علاقهمند بود به مسائل کُردها و به همین دلیل ایشان انتخاب شد از طرف جمع که ایشان برود مسائل را حل بکند.
هوشمند: یعنی شورای انقلاب هم نقش داشتند در مقابل ایشان؟
هاشمی رفسنجانی: بعداً هم بود.
هوشمند: بله آن را میرسیم.
هاشمی رفسنجانی: طولانی میشود آن کارش. اصولاً فروهر بهعنوان چهرهای رفت که میتواند مسائل کردستان را از راه آشناییها و ارتباطات و روشی که دارد حل بکند. چنین امیدی بود که برود قضایا را تمام بکند که خب مسائل از حد رفاقتی بیرون بود. کمکم روشن شد آنها برنامه دارند و نظام هم نمیخواهد آنقدر به آنها میدان بدهد.
هوشمند: بله قرار بود همراه با فروهر آیتالله علامه یحیی نوری هم باشد که روزنامهها به غلط نوشتند ایشان رفتهاند، در حالی که تا آنجا که من خبر دارم پیش از فوت آیتالله نوری هم با ایشان صحبت کردم ایشان برای سفر عازم نشدند، ولی در روزنامههای آن دوره خبر اعزام ایشان هم به کردستان و مهاباد هست؛ البته دکتر اردلان، وزیر دولت موقت، هم با این مجموعهای بود که رفتند. گروه اول که هنوز اول کار است یعنی، اسفندماه ۵۷.
هاشمی رفسنجانی: نوری خب پیش از انقلاب یکی از شخصیتهایی بود که اطرافش روشنفکرها و بیشتر دانشگاهیها و اینها جمع بودند، از همان اوایل انقلاب من درست آن علتش را نمیتوانم مشخص کنم، کمکم شرایطی بود که یا توقعاتی بود که به ایشان نرسیدند، ایشان دیگر حاضر نبودند اینجور همکاری بکند، مخالفتی نداشت.
هوشمند: اسفندماه مرحوم ملامصطفی بارزانی فوت کرد که جنازه ایشان به ایران منتقل شد و در اشنویه که شما در خاطرات هم اشاره کردید که این میتوانست یک مسئله بشود که شد یعنی، در اشنویه چون گروهی از احزاب کُرد با مرحوم ملامصطفی بارزانی و همکاریاش با دولت سابق ایران حساسیت داشتند. چیزی به یاد دارید؟
هاشمی رفسنجانی: آن را یادم نیست. باید در خاطراتم ببینم.
هوشمند: بله در خاطراتتان فقط خیلی کوتاه اشاره کردهاید که پیشبینی میکردید که مسئله بشود.
اسفند را ادامه بدهیم، ماجرای سنندج پیش آمد درگیری تقریباً بین تیم مفتیزاده و صفدری بود. آیا به یاد دارید یا نه که در نهایت جنابعالی، آیتالله بهشتی، آیتالله طالقانی، بنیصدر، تعدادی از دولت موقت و صدر حاج سید جوادی، وزیر کشور، در شب نوروز عازم سنندج شدید؟
هاشمی رفسنجانی: درست است.
هوشمند: مقدمات این را میفرمایید چطور شد عزیمت کردید و چه گذشت و دکتر بهشتی و دیگران در این داستان به هر حال نقششان و حضرتعالی به همین ترتیب؟
هاشمی رفسنجانی: بله. خب آنها که آمدند پادگان را هم خلع سلاح کردند، قرنی که آن موقع رئیس ستاد بود، قرنی نظامیِ قاطعی بود، دستور داد دیوار صوتی را هواپیماها شکستند و جاهایی خمپاره زدند، از این چیزها شد، آنها هم خیلی عصبانی شدند، خیلی داغ بود شرایطشان. ترکیبی درست کردند برای آن هیئت که بهگونهای آنجا میتوانستند مؤثر باشند، مثلاً من در خاطرم این است که در زندان با بعضی از آن افرادی که دیگر مؤثر و سابقهدار بودند در مبارزات آشنایی داشتم، طالقانی بیشتر آشنایی داشت، هم من ارتباطاتی داشتم. صدر به خاطر اینکه وزیر کشور بود و خب مسئولیت داشت اصلاً در آن قضایا باید حضور میداشت، تصمیمی میخواستیم بگیریم باید ایشان باشد، بهشتی خب شخصیتی بودند که برّندگی بیشتری از ما داشتند، میتوانست خیلی کارها بکند برای ما در آن سفر، کسان دیگری هم همراهمان بودند.
هوشمند: بنیصدر هم بودند؟
هاشمی رفسنجانی: کی؟
هوشمند: بنیصدر.
هاشمی رفسنجانی: بنیصدر دیگر آن موقعها خودش معروف شده بود در داخل و از این حرفهای عامهپسند و روشنفکری و اینها هم زیاد میزد، میتوانست تأثیر زیادی داشته باشد.
هوشمند: پیش از آن با برنامه میرفتید سنندج؟ یعنی جلساتی برگزار شد؟ گفتوگوهایی شد یا نه همینجور تلفنی با هم؟
هاشمی رفسنجانی: نه به ما گفتند شما این کار را باید بکنید، جلسهای گرفتیم، هماهنگ کردیم.
هوشمند: چون تقریباً عالیرتبهترین شخصیتهای کشور در آن روز، بهجز نخستوزیر، همه در آن جلسه بودند.
هاشمی رفسنجانی: بله. همه بودیم. وقتی که رفتیم آنجا خب بعد هیئت میخواستیم مؤثر باشیم برای کارهایمان. کسانی هم آنجا بودند کمک میکردند.
هوشمند: بله بعد ظاهراً گروهی هم از کُردها از تهران با شما آمدند. کردهای مقیم مرکز. کسانی هم همراه بودند از طریق کرمانشاه به سمت سنندج عازم شدید.
هاشمی رفسنجانی: یک استاندار گذاشته بودند آنجا، استانداری که صدر گذاشته بود.
هوشمند: دکتر ابراهیم یونسی.
هاشمی رفسنجانی: دکتر ابراهیم یونسی. اسم کوچکش یادم نبود. دکتر یونسی بود مثل اینکه یک پایش روی مین رفته بود.
هوشمند: بله پایش در جریان افسران آزاد حزب توده در سال ۱۳۲۷ روی مین رفته بود. بعد ایشان از زندان نجات پیدا کرد به خاطر همین پایشان که قطع شده بود با یک درجه تخفیف حبس ابد گرفت که پس از چند سال زندان آزاد شد.
هاشمی رفسنجانی: گذشتن او به همین دلیل به خاطر این خصوصیاتش بود که.
هوشمند: بانهای هم بود، کُردِ اهل بانه هستند ایشان.
هاشمی رفسنجانی: میخواستند بهگونهای باشد که کُردها راضی باشند. دیگر وقتی که استاندارشان از خودشان است آنهم فردی با سابقه مبارزاتی و با آن وضعیت روحیای که داشت آنهایی هم که مبارزه میکردند خب یا کمونیست بودند یا سوسیالیست بودند تیپهای اینجوری بودند فکر میشد یونسی خودش بتواند مسائل آنجا را در منطقه حل بکند. بعضیها هم به او سوءظن داشتند، کسانی بودند در اطرافیان هیئت ما که میگفتند خودش اینجا با همان روحیاتی که دارد شاید نوعی سلاح به اینها میدهد، تحریکشان میکنند و این چیزها.
هوشمند: چه کسی سوءظن داشت؟ خاطرتان هست مثلاً چه کسایی سوءظن داشتند؟
هاشمی رفسنجانی: حالا بگذارید دیگر آن را.
هوشمند: بله.
هاشمی رفسنجانی: در جلساتی که ما مینشستیم دور هم انتقال میشد میگفتند مثلاً خب بله وقتی شما میآیید استاندار اینجوری تعیین میکنید. خب معلوم است آنها.
هوشمند: خود مفتیزاده هم مخالف بود البته، مفتیزاده هم آنوقت در سنندج چون خودش مذهبی بود.
هاشمی رفسنجانی: ایشان بله مذهبی بود اصلاً با اینها یک مخالفتی داشت.
هوشمند: مرز و حدی داشت؟
هاشمی رفسنجانی: بله آن طوری بود در مجموع این کار صدر، وزیر کشور، منتقدانی داشت.
هوشمند: یعنی با هماهنگی شما استاندار کردستان انتخاب نشد؟ بالاخره کردستان منطقه مهمی بود.
هاشمی رفسنجانی: نه. حالا خب رسم نبود که استاندارها را بیاورند در شورای انقلاب. ما در حد انتخاب وزرا دخالت میکردیم. دیگر از آن پایینتر هیچ صحبتی نداشت. به هر حال ترکیب هیئت با حساب بود رفتیم آنجا.
علیرضا بهشتی: آن موقع مسئله کردستان فقط در خودِ کردستان مطرح نشد، مثلاً روزنامه آیندگان ظاهراً آن موقع خیلی فعال بود در این زمینه که مسئله را بیشتر مطرح کند و اگر اشتباه نکنم در شورای انقلاب هم درباره مسئله روزنامه آیندگان و آن مسائلی که آنها مینوشتند بحث شده. ازجمله اینکه مقالات تحریکآمیزی مثلاً نوشته شده یا مصاحبهای با عزالدین حسینی انجام داده بود که او گفته بود خودمختاری فقط اگر قرار باشد که به حرف باشد فایدهای ندارد، باید بیشتر از این باشد که مقداری در واقع مسئله خودمختاری و اینها را دامن میزدند و شورای انقلاب هم درباره مسائل تبلیغاتِ مطبوعاتی هم نگرانی داشت. لطفاً درباره این مسئله هم توضیح بدهید؟
هاشمی رفسنجانی: بله. اصلاً اوایل انقلاب یکی از اشتغالات ذهنی ما این بود که خب همه گروهها و همه طرز فکرها برای خودشان نشریه داشتند، حالا بعضیها روزنامه مثل آیندگان داشتند، بعضیها کمتر. بهسرعت از کارهایی که کردند همین بود که برای خودشان روزنامه درست کردند، کلوپ درست کردند. دائماً پیام میدادند از این کارهای معمول را انجام میدادند و حرفهای خیلی زیاد آن موقع مطرح بود، افراطی مطرح بود، لذا جزء کارهای وقتگیر ما هم بود، ما در شورای انقلاب بیشتر خب باید لوایح را تصویب میکردیم، نیاز بود دائماً. ولی در کنارش بحث اینجوری هم بود. بهعلاوه در محافل خارج از شورای انقلاب هم بحث میکردیم، این بحثها برای سیستان و بلوچستان بود، برای خوزستان بود، برای همه جا حرکت کرده بودند و اینها دامن میزدند.
علیرضا بهشتی: یعنی اینطور بود که بهتدریج شورای انقلاب متوجه میشود که مسئله مقداری فراتر از اتفاقاتی ساده است. کمکم صحبت میشود که مثلاً آیا قدرتهای خارجی دست دارند در مسئله یا نه؟ چون به هر حال برخی از این گروهها حداقل با شوروی متحد بودند، یا بعضی از چهرههای کُرد آن موقع سوابق همکاری با اسرائیل را داشتند یا ارتباطاتی با امریکا داشتند یعنی، بهتدریج خود صورتمسئله هم از یک مسئله ملی که صرفاً در داخل کشور مطرح باشد در شورای انقلاب تغییر پیدا میکند؟
هاشمی رفسنجانی: طبیعی بود که این طور باشد. ببینید این گروهها همه سهمی در مبارزه در انقلاب، حالا کوچک یا بزرگ، داشتند. از همه این انواع در زندان جمع بودند، با هم کارهایی میکردند و همه هم بالاخره روحیه خاص خودشان را داشتند. خب بعد که انقلاب پیروز شد مثلاً یکی از آنها شورای انقلاب بود، در شورای انقلاب ما افراد را مخفی گذاشته بودیم، اسامی اعضای شورای انقلاب اعلام نشد. خیلیها هم نمیدانستند این چه کسی است؟ کجاست؟ هر کسی دلش میخواهد، خب این برای بعضیها مقدور نبود. چون میگفتند شورای انقلاب کشور را اداره میکند، خود بنیصدر هم میرفت مسخره میکرد میگفت امام زمان ما غایب، شورای انقلابمان هم غایب. چند تا غایب درست کرده بود. میگفت این جوری نمیشود کشور را اداره بکنیم. از این حرفها بود. حداقل آنها سهمهایی میخواستند. یک جایی مثل منافقین بود خیلی سهم میخواستند خودشان را خیلی بالاتر از این حرفها میدانستند. البته ما هم این را مراعات میکردیم. فرض کنید یونسی که آنجا بهعنوان استاندار میگذاریم معنایش این بود که توجه داریم به اینکه یک نفر باشد که آن طوری باشد، منتقدانی هم بودند میگفتند شما اینها را پُررو نکنید. از این چیزها زیاد بود. بله در مجموع خب چیزهایی آن موقع برای ما بود، منتها روحیه ما روحیهای نبود که تعصبی این جوری داشته باشیم، دلمان میخواست مثلاً فضای سالمِ مشترکی با هم داشته باشیم، هر کسی به سهم خودش. هنوز سهمخواهی در آن روزهای اول زود بود. چون ما هیچ چیز دستمان نبود. همه آنقدر تازه شروع کرده بودیم. گفتیم خب کجا را ما مسلط بودیم. یک جا پای کمی در ارتش داشتیم، یک جای پای کمی در پلیس داشتیم، یک جای پای کمی در وزارتخانهها داشتیم، اینها همه برای آن نظام محدود بود. از سیستم اداری و مدیریتی کشور خیلی کم بود جایمان.
هوشمند: موضوع سنندج را اگر ادامه بدهیم که جنابعالی و دکتر بهشتی و آیتالله طالقانی و افراد دیگر آنجا تشریف داشتید. در همان زمان چون داستان هواپیماها را هم شما اشاره کردید آمدند بالای شهر در حین گفتوگوهای شما دیوار صوتی را شکاندند. قاعدتاً با نظر آیتالله طالقانی احتمالاً و نهایتاً با حکم مرحوم بازرگان، قرنی برکنار شد. خاطرتان هست؟ البته حکم را بعداً دادند یعنی، آنجا اعتراضات داده شد که این اختلال ایجاد میکند؟
هاشمی رفسنجانی: از کارهایی بود که ما موافق نبودیم، مهندس بازرگان و اینها کردند ما موافق آن کار یعنی، برکناری قرنی نبودیم. منتها خب با ایشان دعوا نمیکردیم، چون ایشان مسئول کار بود.
هوشمند: بله. سؤال اینجاست که در آن جلسه که شما سنندج بودید، شما و آیتالله بهشتی اساساً نقشتان چه بود؟ یعنی چه کاری میکردید؟ سخنرانی هفتم فروردین تحت عنوان «پیرامون حوادث کردستان» در تهران صورت گرفت یا در سنندج؟ چون قاعدتاً برگشته بودید، ولی هفتم منتشر شده. آیا شما اصلاً در سنندج سخنرانی داشتید یا فقط طالقانی بود که سخنرانی داشت؟
هاشمی رفسنجانی: نه من هم سخنرانی داشتم. چون خود کُردها [در سنندج] خیلی جمع بودند دور آن محلی که ما در هتل بودیم کلاً شلوغ بود، جمع میشدند و شعار میدادند، میخواستند مثلاً توجه را بیشتر جلب کنند. گاهی مثلاً میدیدیم خمپاره میآورند بالای دستشان میگیرند در جمعیت و میگویند این بر سر ما افتاده، مفتیزاده به فکر افتاد که یک اجتماعی هم برای هیئت درست بکند که آنجا سخنرانی کنیم در مسجد خودش؛ یک مسجدی بود.
هوشمند: مسجد جامع شهر.
هاشمی رفسنجانی: بله آنجا بود. ایشان جلسهای گذاشت و رفتیم آنجا و با هم حرف زدیم، اما سخنرانی تهران چیز دیگری بود. بیشترش با آنها که صحبت میکردیم میگفتیم به هر حال ما برادرانه با شما میخواهیم رفتار بکنیم؛ و هیچ حقی از شما ضایع نمیشود. میخواهید صبر کنید تا انسجام در کشور به وجود بیاید. ما نمیخواهیم خشن باشیم. بازرگان هم به همین دلیل قرنی را از آنجا برداشت.
بهشتی: این مسائل و حوادث را هم میخواستم. اگر یادتان باشد مثلاً یکسری محورهایی بود که آن زمان مطرح بوده حالا ببخشید اگر در یک سؤالی شما مثلاً مسئله فشاری که برای مسئله اشغال تلویزیون مرکز صداوسیما توسط آنها بود، مسئله محاصره فرودگاه یکی از مسائلی بوده که آن موقع مطرح بوده، یا مسئله خود پادگان، یا مسئله مبادله فرمانده پادگان با آن ۱۳۰ نفری که بهاصطلاح حالا آنها زندانی کرده بودند درواقع مبادله اسرا به این شکل انجام میگرفت، آنجا این بحثها با چه کسانی انجام میشد، یعنی با مسئولان گروههای سیاسی آنجا این مذاکرات انجام میشد یا اینکه بهطور عمومی مطرح میشد؟
هاشمی رفسنجانی: ما در کاری که مثلاً فرض کنید جمعی که در آنجا جمع شده بودند همان هتلمان که میرفتیم خب در آن جمع هم که نمیشد بحث کنیم و تصمیمگیری کنیم. قرار میگذاشتیم میآمدند، در آنجا که بودیم جمع میشدند، حرفهایشان را میزدند، ما هم اگر میدانستیم جوابشان را میدادیم، اگر نمیدانستیم یادداشت میشد.
بهشتی: یعنی نمایندگان گروهها میآمدند؟
هاشمی رفسنجانی: بله.
هوشمند: به خاطر ندارید چه کسانی بودند؟ گروه مفتیزاده یا کسان دیگری هم بودند؟ چون در آن فضا حزب دموکرات در سنندج نبود یعنی، در سنندج چون گروه مفتیزاده قوی بودند و کمونیستهایی که بعداً شدند کومله مثل کمانگر و اینها احتمالاً خاطرتان باشد در شهر بودند، ولی نماینده دموکرات را راه ندادند و با آنها اختلاف داشتند. آنها در مهاباد و آذربایجان غربی فعال بودند تا نهایتاً سقز. بهجز مفتیزاده، چون به هر حال مفتیزاده آدم مذهبیای بود، ولی چپها هم بودند از این افراد که با شما گفتوگو میکردند کسی را به یاد دارید؟
هاشمی رفسنجانی: چرا بودند، همان عزالدین حسینی هم بود.
هوشمند: عزالدین حسینی هم بود.
هاشمی رفسنجانی: کمانگر آمد صحبت کرد اینهایی که در زندان بودند.
هوشمند: بلوریان خاطرتان هست؟
هاشمی رفسنجانی: یادم نیست بلوریان در کدام جلسه بود، اما بلوریان را دیده بودیم، من یادم نیست که آمد درباره چه کاری آمد. از اینهایی که در زندان نزدیک هم بودیم با هم اسمهایشان الآن به ذهنم نمیآید، آنها هم چون آشنا بودند میآمدند آنجا.
هوشمند: مثلاً فؤاد سلطانی، کمانگر و …؟
هاشمی رفسنجانی: کمانگر بود.
هوشمند: بعدها در کومله کشته شد.
هاشمی رفسنجانی: از این افرادی که پیش ما یا با یکی از ما ارتباط داشتند میآمدند، مینشستیم، اول گوش میدادیم، یادداشت میکردیم، اگر میتوانستیم آنجا تمامش میکردیم و اگر نمیتوانستیم میگفتیم میرویم مرکز تصمیم میگیریم.
هوشمند: از آیتالله بهشتی در آنجا خاطرهای ندارید؟
هاشمی رفسنجانی: چرا خب خاطرهمان این بود که ایشان بیشتر از همه ما حرف میزدند و سخنرانی میرفت میکرد با آنها. بیشتر از ما در فضا بروز داشتند.
هوشمند: بله. در سنندج برای اولین بار بحث شوراها هم مطرح شد که در ماه بعد به شورای سنندج تبدیل شد و برای اولین بار بود پس از انقلاب شورا توانست جایی شروع به فعالیت بکند، آیتالله طالقانی مطرح کردند احتمالاً شورای انقلاب موافق بوده، شورای انقلاب قاعدتاً نبایستی مخالفتی داشته باشد تا آنجایی که من فکر میکنم البته دلیلی برای آن ندارم.
هاشمی رفسنجانی: بله در ذهن همه ما مسئله شورا بود. جزو مباحث پیش از انقلاب هم بود که بالاخره باید تصمیمات دستهجمعی گرفته شود. در سطوح مختلف در شهرستانها و استانها و بعد هم روستاها که از قبل هم بود هم آنهایی که بعد هم شد. اینها در ذهن همه بود اما جمعبندی نداشت. طالقانی پیگیریشان بیشتر از دیگران بود. علتش هم این بود که ایشان ارتباطاتش با این جور آدمها بیشتر از ما بود. ما بیشتر ارتباطاتمان با همان افراد و گروههای کاملاً مذهبی بود.
هوشمند: هفتم فروردین مطلبی با عنوان «پیرامون حوادث کردستان» داشتید احتمالاً هم در مطبوعات آن وقت منتشر شد، خاطرتان هست اساساً جمعبندی شما چه بود؟
هاشمی رفسنجانی: حالا حرفهایی زدیم که در ذهنم بوده؛ یعنی، شاید مردم منتظر بودند ما گزارشی بدهیم و گزارشی دادیم.
هوشمند: تقریباً همزمان با ماجرای سنندج، درگیری ترکمن صحرا هم شروع شد؛ یعنی، تقریباً همدوره هستند، البته با این تفاوت که در منطقه ترکمن صحرا کمتر در نزاع بود، یک مقدار رفتن چریکهای چپ بود از تهران و شهرهای دیگر. چریکهای فدایی، گروههای چپ و امثالهم به آنجا بود. هر حال مسئله شروع شد، چیزی به یاد دارید؟
هاشمی رفسنجانی: بله خب ترکمنصحرا همان طور که شما میگویید خودشان سیاسی نبودند از قبل، اصلاً نیرویی هم که از پیش مبارزه داشته باشند هیچ به ذهنم نمیآید که در زندان با ما یک ترکمنی باشد.
هوشمند: بله یکی، دو نفر بهندرت در گروههای چپ بودند. خیلی کم.
هاشمی رفسنجانی: من چیزی الآن یادم نیست. ولی خب زمینهای داشت. گروهی مثل فداییان خلق و اینها خب بیارتباط با روسیه نبودند. در مرز روسیه هم بود زمینه در جایی بود و این استعداد که یک شورش شکل گیرد و تبدیل بشود به یک منطقه خودمختار، چنین چیزی بود. اینها همه جا [را] شناسایی میکردند وقتی در مرکز دیدند خیلی مؤثر نیستند به فکر افتادند که اینجاها بروند، نیروهایشان را بردند. خب آنها را که اگر یادتان باشد در جنگل هم رفتند و تلاش کردند، آمدند.
هوشمند: بله آنها مربوط به سالهای بعد است. این داستان ترکمن صحرا چه کسانی عازم شدند از تهران، برای گفتوگوها؟ من البته خودم برادر صباغیان را به یاد دارم. جایی هم ثبت نشده.
هاشمی رفسنجانی: برادر مهندس صباغیان.
هوشمند: برادر صباغیان جزو مجموعهای بودند که بله. بهجز ایشان شاید مهندس غرضی هم بودند یا خیر؟ ولی به هر حال گروهی رفتند برای ترکمن صحرا، شما خاطرتان نیست شورای انقلاب کسی را معرفی کرده باشد؟
هاشمی رفسنجانی: اصلاً یادم نیست که چه کسانی رفتند آنجا.
بهشتی: رویکرد شورای انقلاب به مسئله کردستان بیشتر راهحل سیاسی بود یا راهحل اجتماعی؟ یعنی، مثلاً بلافاصله پیشنهاد میشود تعداد زیادی از پروژههای عمرانی آنجا تکمیل بشود، مشکل بیکاری، مسئله فقر و مسائل مسکن و این جور مسائل را جزو دستور کار شورای انقلاب قرار میگرفت. بیشتر این نگاه بود یا مذاکره با گروهها یا مثلاً برخورد نظامی احتمالاً؟
هاشمی رفسنجانی: هر دو جنبه داشت، بهطور کلی اینکه ما میخواستیم هر جا نیازهایی که باقی مانده و مردم نیاز دارند، انجام بدهیم، بعضی جاها هم بود که وقتی که این کارها را شروع میکردیم، اینهایی که اعتراضی نداشتند به ما نزدیکتر میشدند دیگر بخشی از خواستههای آنها بود همیشه، هر دو حالت بود.
مسئول روابط عمومی: حاجآقا ادامه بدهند یا…
هاشمی رفسنجانی: نه دیگر به ظهر رسیدیم. باید در فاصله بعدی ما مقدار از این نوع کارهایی که میخواهید بکنید باید یک مراجعهای بکنم، جزئیاتش را پیدا بکنم.
هوشمند: حاجآقا فقط تیتر مسئله را یادآوری بکنم خدمتتان بد نیست، حزب خلق مسلمان و به هر حال بحث آیتالله شریعتمداری و خسروشاهی و صدرالدین بلاغی و سید محمدرضا سعیدی و بعد ماجرای انتخاب استاندار آذربایجان غربی دکتر حقگو بود و تنشهای مهاباد و درگیریهای خونین نقده بود، ماجرای قارنا آن روستایی که مردم قتلعام شدند و بعد درگیریهای کردستان ابعاد تازه پیدا کرد، ماجرای مولوی عبدالعزیز و ماجرای زاهدان پیش آمد، بعدها ماجرای شیخ شبیر خاقانی در اهواز و به همین ترتیب من فکر میکنم چند جلسهای مزاحم شما شویم فعلاً برای امروز میفرمایید کافی است امیدواریم جلسه بعد بتوانیم مفصلتر خدمتتان باشیم.
هاشمی رفسنجانی: امروز آشنایی بود که فضای بحثمان را ببینید.
هوشمند: بسیار متشکرم. مثل اینکه حالتان هم مساعد نیست؟
هاشمی رفسنجانی: نه من سرماخوردگی دارم…