بدون دیدگاه

اهداف اصلاح‌طلبانه، ابزار مصلحانه

گفت‌وگو با عزت‌الله سحابی، فعال سیاسی

اشاره: در روزهای بحران دانشگاه تهران در تیرماه ۷۸، چهره‌های بسیاری از میان فعالان سیاسی اصلاح‌طلب در میان دانشجویان حضور یافتند تا ازسویی ضمن روبه‌روشدن با ابعاد فاجعه، آلام دانشجویان ستمدیده را مرهمی باشند و ازسوی دیگر با استفاده از نفوذ کلام و استدلال‌های خود آنان را متقاعد کنند که به دام حرکات خود به خودی و هیجان‌زده در نغلتند؛ دامی که برپاکنندگانش مترصد بهره‌برداری از آن به نفع مقاصد خویش بودند.

  مهندس عزت‌الله سحابی ازجمله شخصیت‌های سیاسی بود که آن روزها با حضور در کوی، دانشگاه و تجمعات دانشجویان، اندرز همیشگی خود خطاب به آنان را تبلیغ می‌کرد: “اهداف اصلاح‌طلبانه، ابزار مصلحانه می‌طلبد.”

  در این بخش این فعال سیاسی در گفت‌وگو پیرامون رخداد هجدهم تیر، تحلیل خویش از روند ماجرا را به بازگویی نشسته است.

٭٭٭

 از آن روزها چه به یاد دارید؛ روزهای بحران یک هفته‌ای تهران، دانشگاه، خوابگاه، خیابان‌ها و…؟

از یکی دو روز قبل از ۱۸ تیر ۷۸ ما شنیده بودیم که در دانشگاه‌ها، ناآرامی‌هایی هست. این جوّ ناآرام به‌دلیل رفتارها و روند خشونتی بود که لحظه‌به‌لحظه افزایش پیدا می‌کرد و به همین ‌دلیل اعتراضاتی می‌شد. بعضی از روزنامه‌ها هم تعطیل شده بودند، روزنامه سلام هم در آخرین روزهای قبل از این حادثه توقیف شد. همین مسائل موجب اعتراض دانشجویان گردیده بود. در روز حادثه من در شهر نبودم و از جریان اطلاعی نداشتم. عصر روز جمعه ۱۸ تیر که به منزل بازگشتم، یکی از مهمان‌هایم نقل می‌کرد، هنگامی که از چهارراه امیرآباد اتفاقی عبور می‌کرده، متوجه جماعت و مأمورانی شده است که مشغول شستن و تمیزکردن خیابان بوده‌اند!! با شنیدن این خبر بسیار نگران شدم و به این سو و آن سو زنگ زدم. بالاخره توانستم با آقای علیجانی سردبیر ایران‌فردا تماس بگیرم. آن‌وقت بود که دانستم در شب قبل، عدّه‌ای از دانشجویان در باغ کوی تظاهرات می‌کردند و به تعطیلی روزنامه‌ها اعتراض می‌نمودند. سپس به‌تدریج نیروهایی به محل آمده و سر چهارراه  امیرآباد جمع شده‌اند و بعد که تعدادشان زیاد شده ‌است، از نو به طرف کوی حرکت کرده‌اند. نیروهای لباس شخصی هم به آنها ملحق شده‌اند و به داخل کوی حمله کرده و در طول شب به ضرب و شتم و تخریب اتاق‌ها و وسایل دانشجویان می‌پردازند که همگی این وقایع را شنیده ودیده‌اند. این حملات تا حوالی صبح هم ادامه می‌یابد، البته این مطالب را برای من نقل کرده‌اند.

فردای آن روز، همگی خبرها را دنبال می‌کردیم و هر لحظه خبرهای بد و ناخوشایندی می‌رسید، حتی گمان می‌‌کردیم علاوه بر زخمی‌ها، چندنفری هم کشته‌ شده‌اند. از طرفی دانشجویان هم که درد کشیده و بسیار ناراحت بودند، تحصن کرده و امکان داشت حرکت اعتراضی به خیابان‌ها کشیده شود! همین موضوع هم بیشتر ما را نگران می‌کرد. نزدیک ظهر (یکشنبه ۲۰ تیر) بود که از طرف دفتر تحکیم وحدت به ما زنگ زدند و گفتند: «بهتر است مهندس سحابی بیاید و با این دانشجویان صحبت کند و آنان را که بسیار خشمگین شده‌اند، قانع نماید تا قدری آرام شوند.»

من هم بلافاصله قبول کردم و در اولین ساعات بعدازظهر، به اتفاق دوستان دیگر که در دفتر مجله ایران فردا حضور داشتند، به طرف کوی دانشگاه حرکت کردیم. در خیابان امیرآباد انبوه جمعیت و حضور مأمورین، راه عبور را بسته بود و نتوانستیم از در اصلی وارد کوی دانشگاه شویم. به همین دلیل از طرف بزرگراه چمران، از پشت محوطه کوی از راه فرعی، خود را به این مکان رساندیم و از بیراهه وارد شدیم.

از راه نرده‌ها به داخل کوی دانشگاه رفتید؟

خیر، از نرده‌ها نرفتیم. یک  راه فرعی باز بود و ما از طریق آن وارد محوطه کوی دانشگاه شدیم. در کوی یکی از دانشجویانی که می‌شناختیم ما را راهنمایی کرد و ما به کمک او به طرف میدان مرکزی کوی رفتیم و مشاهده کردیم که آنجا خیلی شلوغ است. در آنجا جمعیت بسیار زیادی از دانشجویان جمع شده‌ و بسیار ناراحت بودند. صحبت‌های زیادی هم از سر درد، ولی داغ و بی‌پروا شده بود! چند تن از دوستان ما و شخصیت‌ها و مسئولان نیز آنجا بودند.

آیا شما صحبت‌های مسئولان و کسانی‌ را که در آنجا بودند شنیدید؟

خیر، من سخنرانی شخص دیگری را نشنیدم، ولی مطرح می‌کردند که بعضی از مسئولان و دوستان دیگر برای آرام‌کردن بچه‌ها صحبت‌هایی ایراد کرده‌اند، ولی با عدم پذیرش یا اعتراض یا «هو»کردن دانشجویان مواجه شده‌اند. حتی وزیرکشور (آقای موسوی لاری)، خانم فائزه هاشمی و آقای ماشاءالله شمس‌الواعظین هم آمده بودند و صحبت کرده بودند. اما فضا،‌ فضای پذیرش نبود. از دوستان ما هم، آقای دکتر رضا رئیس طوسی و چندتن دیگر در جمع دانشجویان حضور داشتند.

آیا خود شما نیز صحبت کردید؟

بله؛ اما گفته‌های خود را خوب به یاد ندارم، فقط مضمون آن را در خاطر دارم. وقتی من برای صحبت با دانشجویان رفتم، عده‌ای استقبال کردند، ولی تعداد زیادی به ما بدوبیراه می‌گفتند و حتی  علیه ما شعار می‌دادند. بیشترشان می‌گفتند: «سحابی سازش کرده و آمده تا ما را خاموش کند» و یا با رفتار و حالتی خاص از من می‌پرسیدند که چه کسی تو را مأمور کرده است؟ ولی من که می‌دانستم آنها بسیار رنجیده‌خاطر و ناراحت هستند، درصدد جواب‌دادن یا بحث و جدل با آنها برنیامدم. فقط می‌گفتم: «الآن می‌گویم چه کسی مرا مأمور کرده است؛ پنجاه‌سال تجربه‌ام مرا مأمور کرده که به شما بگویم از اینجا بیرون نروید!»

سپس به آنها گفتم که، تا به‌حال چند بار، در ۱۶ آذر ۱۳۳۲، اول بهمن ۱۳۴۰ و ۱۳ بهمن ۱۳۵۷ به دانشگاه حمله شده است. حتی به‌سوی دانشجویان تیراندازی شده و آنها را به خاک و خون کشیده‌‌اند، لیکن تا آنجا که من به خاطر می‌آورم، از لحاظ حجم کار و وسعت حمله، از نظر میزان نفرت و شدّت کینه به‌کار رفته، این حادثه با حوادث قبلی قابل مقایسه نیست! اما دانشجو باید با ابزار خودش اعتراض کند. ابزار دانشجو، درگیری و خشونت نیست. ابزار دانشجو، همان‌طور که شایسته یک انسان فرهیخته، اهل فکر و اهل بحث و استدلال است، با ابزار کسانی که در خیابان‌ها حمله می‌کنند، نعره می‌زنند و تخریب می‌کنند، فرق می‌کند. ابزار آنها، زورشان است و شما نباید با ابزار خودشان با آنها مقابله کنید.   ابزار یک دانشجو عقلانیت، گفت‌وگو، بحث منطقی و دعوت است. حال اگر آنها باز هم جواب شما را با خشونت دادند، مقاومت کنید، اما در هر حال شما شروع‌کننده خشونت نباشید.

به چه دلیل شما از دانشجویان خواستید که از کوی خارج نشوند؟

صحبت اصلی ما به دانشجویان همین مطلب بود؛ چون شنیده بودیم و اطلاعاتی به ما رسیده بود که مهاجمان  قصد حمله وسیع‌تری دارند. اگر تظاهرات به خیابان‌های انقلاب و جمهوری و پایین می‌رسید احتمال تیراندازی و خشونت بیشتر وجود داشت و من از پیامدهای این کار خیلی نگران بودم. این بود که از آنها خواستم و پافشاری کردم که به هیچ‌وجه از محوطه کوی بیرون نروند.

حتی بعدها ما شنیدیم که پایگاه‌هایی در چند نقطه تشکیل داده‌اند که افرادی در آنها با قیافه‌های مبدّل مجهّز می‌شده‌اند؛ همچنین شنیده شده که افرادی با خشونت به تخریب و آتش‌زدن ماشین و اتوبوس‌ها و یا ضرب‌وشتم مردم می‌پرداختند. این نوع حرکات مخدوش و مبهم بود و مشخص بود که دانشجویان دست به این کارها نمی‌زدند. اما درنهایت نیز بر ما معلوم نشد که اینها، ضدانقلاب بودند، که از خارج از کشور آمده و برای ایجاد ‌آشوب و بلوا پول گرفته بودند یا آن‌که از گروه‌‌های فشار بودند؟! هنوز هم بر ما روشن نشده که چه کسانی به آن اعمال زشت دست می‌زدند؟

آن روز هم با توجه به خطراتی که احساس می‌کردم، به دانشجویان گفتم که این حرف‌که، «بیرون‌رفتن و به خیابان کشانیدن اعتراضات چه آشوب‌ها و نتایج اسفباری می‌تواند داشته باشد» را از کسی که موی سپیدی دارد و تجربه‌ای اندوخته است، بشنوید.

آیا با اتفاقاتی که در آن چند روز بر دانشجویان گذشته بود، می‌شد از آنها انتظار داشت که ساکت بمانند و اعتراضی نکنند؟

البته نمی‌توانستند ساکت باشند و حفظ آرامش در آن روزها و شرایط کار بسیار مشکل و سختی بود. من از آنها نمی‌خواستم که اعتراض نکنند؛ بلکه تأکید کردم که حق اعتراض دارند و حتی محورهایی را برای معترض شدن به آنها پیشنهاد نمودم.

پیشنهاد شما به دانشجویان مشخصاً حول چه محورهایی بود؟

اول این‌که تحصن و مقاومت‌هایی از این دست را (آرام و دور از هرگونه خشونت) در درون دانشگاه ادامه دهند. دوم آن‌که افشا، پیگیری و مجازات حمله‌کنندگان را از مسئولان درخواست کنند.

سوم آن‌که استعفا یا برکناری فرمانده نیروی انتظامی تهران را خواستار شوند و این به آ‌ن جهت بود که شخص آقای لطفیان در مصاحبه‌ا ی که صبح آن روز (یکشنبه ۲۰ تیر) انجام داده بودند، رسماً آن کار را تأیید کرده و امری لازم دانسته بودند!

اینها محور صحبت‌های ما بود و بعد از آن هم در جمع‌های پراکنده‌ای که با دانشجویان در گوشه‌وکنار تشکیل می‌شد، درباره حوادث پیش آمده و این‌که «چه باید کرد؟» گفت‌وگو و بحث‌های زیادی داشتیم. از طرف روزنامه نشاط هم به ما مراجعه کردند و ما نیز اصل صحبت‌هایمان در کوی را با ایشان در میان گذاشتیم و ‌آنها هم چاپ و منتشر نمودند.

روز بعد، هنگام غروب، وقتی در دفتر مجله ایران فردا بودم، ازسوی دفتر تحکیم‌وحدت با ما تماس گرفتند و گفتند: «خوشبختانه صحبت‌های شما مؤثر بوده و دانشجویان به خیابان‌ نرفته‌اند و قرار است به مقاومت و اعتراض در فاز دانشجویی ادامه داده شود.»

آیا این سخنان نشان‌دهنده این نیست که در آشوب‌های خیابانی، در روزهای بعد و تخریب و آتش‌زدن‌ها، هیچ‌یک از دانشجویان دخالتی نداشته‌اند؟

البته ممکن است عناصر دانشجو هم در میان آنها بوده باشند، من نمی‌توانم قاطعانه بگویم که هیچ دانشجویی در درگیری‌ها نبوده است؛ ولی اگر دانشجویی نیز در آشوب‌ها باشد، حتماً اشخاصی بوده‌اند که از جای دیگر تحریک شده‌اند. اما از دفتر تحکیم وحدت، انجمن‌های اسلامی و اشخاصی که ما می‌شناختیم، نبوده‌اند.

البته دوستانی که هر شب در نزدیکی دانشگاه حاضر  می‌شدند از شعارهای تند و داغی که عده‌ای از دانشجویان؛ علیه مسئولان مطرح می‌کردند خبر می‌دادند، ولی هیچ‌یک از این دانشجویان دست به تخریب و آشوب و حرکتی از این دست نزدند.

تحولاتی را که پس از این حادثه روی داد چگونه می‌بینید؟

به نظر اینجانب، حوادث بعد از این واقعه خیلی ناگوار بود. بازتاب تلخی که این حادثه در جامعه، به‌ویژه در جامعه دانشجویی باقی گذاشت، از یک‌سو و پیش نرفتن و عدم‌رسیدگی به دادخواهی‌ها از سوی دیگر، یک نومیدی در میان مردم ایجاد کرد، به‌ویژه دانشجویان پس از این اتفاقات نسبت به عمل و شیوه منطقی و اعتراضات مسالمت‌آمیز دانشجویی احساس سرخوردگی کردند.

ولی آنچه از نظر شخصی برای من اهمیت داشت، حوادثی بود که بعد از این واقعه برای خود ما پیش آمد. بعد از این واقعه ما هم مانند دیگر مردم که از این حادثه متأثر بودند، مسئله را دنبال می‌کردیم و همچون دیگر روزنامه‌ها و نشریات، صفحاتی از نشریه را به این مسئله اختصاص داده‌ بودیم. به‌خصوص مسئله شهادت عزت ابراهیم‌نژاد را مطرح کردیم و چند مقاله و گزارش درباره این مسئله در نشریه درج نمودیم.

در ۳۰ تیر سال ۱۳۷۸ از ما دعوت شد که به اهواز برویم. در خوزستان، مراسم یادبودی برای عزت ابراهیم‌نژاد برگزار شد که مادر و خواهر و برادر او در این مراسم حضور داشتند و در آنجا،  حقایقی از طریقه کشته‌شدن فرزندشان را که بسیار دردناک و متأثرکننده بود، از آنها شنیدیم.

بعدها در جریان بازداشت ما در سال ۱۳۷۹ مشخص شد که بسیاری از فشارهایی که به ما وارد شد به‌دلیل پیگیری مسائل کوی دانشگاه ازسوی ما بوده و تلاش‌هایی صورت می‌گرفت تا ما اقرار کنیم که این توطئه خارجی بوده و از طرفی، دوستانِ ما را عامل اصلی اجرای این توطئه می‌خواندند! و پیشنهاد بنده در برکناری یا استعفای سردار لطفیان را یک توطئه حساب‌شده که از خارج طراحی شده بود ـ آن هم به قصد تضعیف مقام رهبری و محروم‌کردن ایشان از نیروهای امنیتی و محافظ نظام ـ تلقی کردند. درحالی‌که از نظر من آن پیشنهاد در آن شرایط به نفع امنیت کشور و کنترل بحران بود.

دیگر این‌که نسبت به آقایان صابر و علی‌افشاری و تاج‌زاده بدگویی‌های شدیدی ابراز می‌داشتند مبنی بر این‌که آقایان صابر و افشاری با آقای تاج‌زاده هماهنگ کرده‌اند تا در دورانی که بچه‌ها در کوی متحصن بودند، از ماشین‌های وزارت کشور برای حمل غذا و کوکتل مولوتف به داخل کوی استفاده کنند! این حرف را بارها و بارها تکرار کردند که البته من با  توجه به شناخت کلی که از بچه‌ها داشتم انکار می‌کردم. بعدها به بی‌اساس بودن این تهمت‌ها پی بردم و فهمیدم که در مورد آشوبی که با آن شدت همه ما سعی در فرونشاندن آن داشتیم، دروغ گفته‌اند و ما را از توطئه‌گران و برهم‌زنندگان دانشگاه معرفی کرده‌اند که این بی‌انصافی بزرگی بود.

آیا از عواملی که به قول مقامات رسمی، از ضدانقلاب بوده و از خارج آمده و یا در این توطئه دست داشتند نیز کسی دستگیر شد؟

متأسفانه این افراد تعقیب نشدند و یا آن‌که مردم اطلاعی از تعقیب این قضیه پیدا نکردند. مثل همیشه در تمام این کارها مشاهده می‌کنیم که با آن ضدانقلاب که به گفته خود مسئولان از خارج از کشور تحریک شده و یا آمده، یا بنابر همین اقوال، پول زیادی با خود آورده و در اینجا پخش می‌کند؛ آن‌چنان کاری ندارند و بیشتر درصدد سرکوب و خراب‌کردن ما هستند.

متأسفانه قضایایی به این اهمیت، هیچ‌گاه از اساس و بنیاد پیگیری نمی‌شوند و آن منابعی که به ادعای خود مسئولان به خارج متصل و مربوط است و توطئه را هدایت می‌کند، به هیچ‌وجه تعقیب نشده و درنهایت ماجرا به سرکوب و زندان یا هتک حرمت و اتهام عده‌ای از ملّیون و دلسوزان ختم می‌شود.

ظاهراً در جریان بازداشت بعدی شما، اشاره‌هایی هم به موضوع کوی شده بود. شما که در برخوردهایتان با دانشجویان آنها را به رفتارهای مسالمت‌آمیز ترغیب می‌کردید، پس نقطه ابهام پرونده شما برای بازداشت‌کنندگان چه بود؟

رفتار و طرز برخورد مقامات امنیتی و بازجویان با ما و بخصوص شخص بنده مرا به یاد سابقه‌ای انداخت که از فعالیت‌های نظری یهودیان صهیونیست که بعدها منجر به تشکیل دولت اسراییلی و اشغال سرزمین‌ فلسطین و آواره‌کردن فلسطینی‌های عرب، مسلمان و مسیحی از وطنشان گردید؛ در ذهن داشتم.

در آخرین سال‌های قبل از شروع جنگ جهانی دوم که فشار بر یهودیان آلمان افزایش می‌یافت، شخصی به‌نام “لوی اشتراوس” از یهودیان آلمان که مقام فلسفی داشت، از آلمان به امریکا مهاجرت کرد. وی مکتب فلسفی خود را در امریکا گسترانید که “پل‌ولفوویتز” معاون قبلی وزیر دفاع و “مایکل لدین”، تئوریسین کنونی نئوکان‌ها از شاگردان او بودند. یکی از تزهای او این بود که در مطالعه آثار و کتاب‌های دیگران، بخصوص آنها که به هر دلیل، در طرف مقابل شما قرار دارند به نوشته‌های مشخص سطور آن اثر اعتنایی نکنید، بلکه به آن نانوشته‌هایی که در لابه‌لای سطور مخفی است توجه کنید و سعی نمایید که آنها را کشف کنید و آن را مبنای موضع‌گیری خود نسبت به آن شخص قرار دهید.

من متوجه شدم که آقایان بازجو هم ناخودآگاه همان توصیه‌های “لوی اشتراوس”، را به‌کار می‌برند و به تصریحات و تأکیدات من که نوشته و گفته شده، کاری ندارند و به‌دنبال کشف آن نانوشته من هستند و می‌خواهند از من اقرار بگیرند که من قصد محروم‌کردن مقام رهبری را از حمایت نیروی انتظامی داشته‌ام! گویی مقام رهبری نمی‌توانستند شخص دیگری را که حامی ایشان باشد به ریاست نیروی انتظامی بگمارند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط