برتری تهران در خاورمیانهای پرتلاطم
ولی نصر
برگردان: یاسر خسرویزاده
طی هفت سال اخیر، آشفتگیهای اجتماعی و جنگهای داخلی سامان سیاسی که ماهیت خاورمیانه را از دوران جنگ جهانی اول به بعد شکل داده بود از هم پاشیده است. با به زیر کشیده شدن دیکتاتوریهای متصلب به نهادهای حکومتیشان هجمههای پیاپی صورت گرفت و و مرزهای کشورشان تهدید شد. سوریه و یمن به ورطه جنگهای داخلی خونباری افتادهاند و مداخلات نظامی خارجی نیز آن جنگها را بدتر کرد. پیش از آنکه ائتلاف بینالمللی به رهبری ایالاتمتحده، گروه تروریستی یا همان دولت اسلامی [عراق و شام] را که به داعش معروف است به عقب براند، آنها مناطق وسیعی از عراق و سوریه را به کنترل خود درآورد.
در نظر دولت ترامپ و طیفی از دیگر ناظران و مقامات رسمی در واشنگتن و منطقه، یک مقصر اصلی در پس این آشوب وجود دارد و آن ایران است. آنها متذکر میشوند ایران از گروههای تروریستی حمایت کرده، دیکتاتور سوری، بشار اسد را در قدرت نگه داشته و به شورشیان حوثی، دشمن عربستان سعودی در یمن، کمک کرده است. دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالاتمتحده امریکا، ایران را «کشور شماره یک در حمایت از تروریسم» خوانده است که «خیالاتی شریرانه برای آینده دارد» و با «بدترین معامله تاریخ» خواندن توافق اتمی که ایالاتمتحده و پنج قدرت جهانی دیگر در ۲۰۱۵ به آن دست یافتند، آن را نپذیرفت (و تبعیت ایران از مفاد آن را تأیید نکرد). جیمز ماتیس، وزیر دفاع ایالاتمتحده، ایران را «دائمیترین تهدید برای ثبات و صلح در خاورمیانه» معرفی کرد؛ و وزیر خارجه عربستان سعودی، عادل الجبیر، ایران را به «آشوبگری و توحش» متهم کرده است.
ظاهراً واشنگتن معتقد است بازگرداندن نفوذ ایران به وضع پیشین، خاورمیانه را دوباره سامان میدهد، اما چنین آرزویی پیش از هر چیز برآمده از فهمی غلط از علت از هم پاشیدن این نظم است. ایران عامل این فروپاشی نبوده و محدودکردن ایران موجب بازگشتن ثبات نخواهد شد. جای بحثی وجود ندارد که وجوه بسیاری از رفتار ایران مشکلاتی جدی برای ایالاتمتحده ایجاد میکند و البته شکی نیست که ایران از نابودی نظم پیشین در جهان عرب که محدودش میکرد سود برده است، اما سیاست خارجی ایران بسیار عملگرایانهتر از فهم غربیها از آن است. همانطور که علاقه ایران به برقراری ارتباط با ایالاتمتحده درباره برنامه هستهای نشان داد، سیاست آنها از محاسباتی واقعگرا درباره منفعت ملی و نه علاقه به نشر انقلاب اسلامی ایران به دیگر کشورها، نشأت میگیرد. خاورمیانه تنها در صورتی دوباره ثبات خود را بهدست میآورد که ایالاتمتحده برای مدیریت منازعه و بازگرداندن تعادل به آنجا بیشتر تلاش کند. این امر نیازمند رهیافتی ظریف شامل همکاری با ایران و نه مقابله واکنشی با آن خواهد بود.
عادیتر ازآنچه گمان میکنید
به شکل بسیار غالبی، سیاستمداران و تحلیلگران غربی علایق و تمایلات ایران را به شور انقلابی تقلیل میدهند و بر همین اساس ایران را متهم میکنند که ترجیح میدهد یک مسئله باشد و نه یک کشور. درواقع تهران هرچند قطعاً اصولگراهای[۱] سرسخت خود را دارد، سیاستمدارهای معتدل عملگرای زیادی نیز دارد که مشتاق برقراری ارتباط با غرباند. در سیاست داخلی، این دو جناح گرفتار طنابکشی دیرپایی هستند، اما در مورد سیاست خارجی اجماع فزایندهای در مورد ضروریات ناسیونالیسم و امنیت ملی [میان آنها] برقرار است. این اجماع بود که ایران را به امضا و اعمال توافق هستهای کشاند.
برخی ناظران امروزه به خاطر استفاده ایران از شبهنظامیان و مزدوران در خارج از خاک خود همان تصوری را از این کشور دارند که ایالاتمتحده از شوروی یا چین در اوج شور انقلابیشان داشت؛ یعنی قدرتی طالب استفاده از ابزارهای نامتقارن برای مختلکردن نظم موجود و کاشتن بذر آشوب. ژنرال ماتیس در سخنرانی اخذ رأی اعتماد خود گفت هدف ایران «بسط تأثیر شیطانی خود» «برای تغییر منطقه طبق تصور خودش است»، اما ایران به روسیه و چین فعلی نزدیکتر از اسلاف انقلابی آنهاست. ایران هم مانند آنها قدرتی تجدیدنظرطلب است و نه قدرتی انقلابی. ایران با نظمی منطقهای که برای کنارگذاشتنش برقرارشده مقابله میکند. روشهای ایران در برابر هنجارهای بینالمللی اغلب گردنکشانه است، اما این روشها در خدمت منافع ملیاند حتی زمانی که با منافع ملی ایالاتمتحده ناسازگار باشند. موضع ایران نسبت به جهان را بیش از آنکه کسانی همچون لنین و مائو شکل داده باشند، افرادی مثل ولادیمیر پوتین و شی جین پینگ ساختهاند و بیش از آنکه شور انقلابی آن را به پیش ببرد، ناسیونالیسم هدایتش میکند.
مشخصه نگرش جاری ایران نه صرفاً به انقلاب سال ۱۹۷۹، بلکه به خاندان پهلوی نیز بازمیگردد که طی پنج دهه پیش از انقلاب بر کشور حکومت میکردند. محمدرضا پهلوی، آخرین شاه ایران، در نظر داشت ایران با کمک قابلیتی هستهای، ارتشی برتر و کنترل ویژه بر خلیج فارس و خاورمیانه مسلط شود. جمهوری اسلامی برای مدتی بهخاطر انگیزههای ایدئولوژیکتری از این ناسیونالیسم احتراز میکرد، اما ناسیونالیسم [در سیاست جمهوری اسلامی] طی پانزده سال اخیر در حال رشد بوده است. امروزه رهبران ایران اظهار وفاداری خود به آرمانهای اسلامی را با اساطیر ناسیونالیستی باستانی در هم آمیختهاند. ایران همانند روسیه و چین گذشته امپراتوری خود را به شکل زندهای به خاطر دارد و به همان ترتیب انگیزههای متعلق به موقعیت قدرت بزرگ همراه این خاطرات را در سر دارد و همانند این کشورها نظمی منطقهای به رهبری ایالاتمتحده را مانعی در مسیر آرزوهایش میبیند.
آرزوهای ناسیونالیستی از این قبیل با ملاحظات هوشمندانهتری در زمینه امنیت ملی همراه میشوند. ارتشهای اسرائیل و ایالاتمتحده تهدیدهای واقعی و روشنی برای ایران محسوب میشوند. اشغال افغانستان و عراق صدها هزار نیروی امریکایی را در مرزهای ایران مستقر کرده است و تهران را در مورد احمقانه بودن مقابله با آنها در میدان نبرد از سوی نیروهای ایرانی قانع کرده است، اما اشغال عراق نشان داد که با اتمام اشغال اولیه، شبهنظامیان شیعه و شورشیان سنی کاری میکنند که ایالاتمتحده را برای عقبنشینی مجاب کند. استفاده از این شبهنظامیان که برای کشتن و زخمیکردن هزاران سرباز امریکایی طی جنگ عراق به آموزش و سلاح فراهمشده از سوی ایران متکی بودند به توضیح انزجار دولت ترامپ از ایران نیز کمک میکند.
ایران تهدیدهایی را از سوی جهان عرب نیز دریافت میکند. از براندازی سلطنت عراق در انقلاب سال ۱۹۵۸ تا سال ۲۰۰۳، عراق تهدیدی همیشگی برای ایران بود. خاطره هشت سال جنگ ایران و عراق در دهه ۸۰ میلادی نگرش ایران نسبت به جهان عرب را شکل میدهد. بسیاری از رهبران بلندپایه ایران کهنه سربازهای آن جنگ هستند که طی آن عراق بخشی از خاک ایران را اشغال کرد، از سلاحهای شیمیایی علیه نیروهای ایرانی استفاده کرد و شهرهای ایران را با حملات موشکی در رعب و وحشت فرومیبرد؛ و از ۲۰۰۳ به بعد، جداییطلبی رو به رشد کردها در عراق و سوریه و تنشهای فزاینده شیعه-سنی در سراسر منطقه تقویتکننده این تصور است که جهان عرب امنیت ایران را به خطر میاندازد.
بهعلاوه ایران نگران برتری تجهیزات نظامی رقبای سنتی خود است. طبق گزارش بنیاد تحقیقاتی صلح بینالملل استکهلم، سال ۲۰۱۶ ایران ۳ درصد تولید ناخالص داخلیاش را صرف مخارج نظامی کرده که از میزان هزینه عربستان سعودی (۱۰ درصد)، اسرائیل (۶ درصد)، عراق (۵ درصد) و اردن (۴ درصد) کمتر است و ایران را در رده هشتم نسبت مخارج نظامی به تولید ناخالص داخلی قرار میدهد. هزینههای ایران در معیارهای غیرنسبی هم از رقبایش عقب میماند. برای نمونه، در سال ۲۰۱۶ عربستان سعودی ۶۳.۷ میلیارد دلار صرف مخارج نظامی کرده که پنج برابر ۱۲.۷ میلیارد دلار مخارج نظامی ایران است.
ایران برای جبران این نقصان خود استراتژی «دفاع پیشدستانه» اخذ کرده است. این استراتژی شامل حمایت از شبهنظامیان و گروههای شورشی موافق خود در خاورمیانه ازجمله حماس و حزبالله میشود که هر دو مرزهای اسرائیل را تهدید میکنند. پرسروصداترین واحد نظامی ایران سپاه قدس است که بخشی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که به آموزش و تأمین نیروهای وابسته مذکور متهم است. حزبالله با بهدست آوردن تنها مورد پیروزی نظامی اعراب در برابر اسرائیل خود را بهعنوان یک متحد مؤثر ویژه ثابت کرده است. حزبالله در سال ۲۰۰۰ نیروهای اسرائیلی را وادار به عقبنشینی از جنوب لبنان کردند و در سال ۲۰۰۶ زهر حمله اسرائیل به آنجا را گرفت.
برنامه موشکهای دوربرد ایران (و پیش از توافق هستهای سال ۲۰۱۵، برنامه هستهایاش) نیز بر منطق مشابهی متکی است. قصد تهران استفاده از این برنامهها بهعنوان چتری حفاظتی برای دیگر نیروهایش است، راهبردی که پاکستان به شکلی موفقیتآمیز در برابر هند انجام داد. ایران با توقف برنامه هستهایاش موافقت کرده است؛ ایده فعلی آنها این است که با یک برنامه موشکی کاملاً توسعهیافته، حتی کشوری بسیار قدرتمندتر نیز نمیتواند بدون تحمل تلافی ویرانگری به ایران یا نیروهای وابستهاش حمله کند.
در محاصره آشوب
اگر امروزه ایران تهدیدآفرینتر از قبل به نظر میرسد به خاطر تمایل بیشتر ایران برای مقابله با رقبایش و پاشیدن بذر هرجومرج نیست، بلکه این امر به خاطر تغییرات شدید خاورمیانه طی پانزده سال اخیر است. آنچه از دست رفته سامان جهان عرب است که واشنگتن دههها برای رسیدگی به امور منطقهای و محدودکردن فضای حرکت ایران به آن متکی بود. زنجیرهای از حوادث که با اشغال عراق از سوی ایالاتمتحده در سال ۲۰۰۳ آغاز شد و نهایتاً با اعتراضات اجتماعی و سرنگونی حاکمان، فروپاشی نهادهای حکومتی، برانگیختن نزاعهای قومی و مذهبی که در مواردی به جنگ داخلی تمامعیار کشیده شد به از هم پاشیدن جهان عرب منجر شد.
این بیثباتی تأثیر و قدرت نسبی ایران در منطقه را از راههای بسیاری افزایش داده؛ با تضعیف بسیاری از دیگر مراکز قدرت، تهران باهیبتتر از قبل بهنظر میرسد. ایران در عراق با کار بر روی مجموعهای از نیروهای سیاسی کرد و شیعه اتحادهایی میآفریند، دولتهایی شکل میدهد، مناقشات را فیصله میدهد و سیاستها را تعیین میکند. در نتیجه ایران بیش از هر کشور دیگر ازجمله ایالاتمتحده در منطقه مؤثرتر است. ایران در سوریه مبارزان حزبالله را با داوطلبان شیعه از سراسر خاورمیانه برای ایجاد یک نیروی نظامی تأثیرگذار درهمآمیخته است. این نیروی نظامی با نیروهای مخالف بشار اسد میجنگیدهاند. با برتری یافتن اسد در جنگ داخلی، تأثیر ایران در حکومت سوریه شدیداً افزایش یافته است؛ و در یمن با سرمایهگذاری بسیار اندکی کاری کرده که عربستان سعودی و متحدانش در باتلاق جنگی پرهزینه گیر افتاده و منابع سعودی را از سوریه و عراق منحرف کند.
اما بیثباتی تهدیدهای تازهای ایجاد کرده است. افکار عمومی اعراب شدیداً از حمایت ایران از حکومت اسد در سوریه ناراضی است. بر اساس یکی از نظرسنجیهای زاگبی که سال ۲۰۱۲ چاپ شد، با ورود ایران به بحران سوریه، میزان همسویی جهان عرب با این کشور از ۷۵ درصد سال ۲۰۰۶ به ۲۵ درصد سقوط کرد. ظهور انفجاری داعش نیز با دشمنی بسیار تهدیدآمیزش علیه شیعیان و ایرانیان، مقاومت سنی در برابر تأثیر ایران را بهوضوح نمایان کرد، اما سرنوشت داعش نتیجهبخش بودن دفاع پیشدستانه را در نظر مقامات تهران تأیید کرد. بدون دسترسی نظامی ایران و قدرت شبکه متحدان و وابستگانش در عراق و سوریه، داعش بهسرعت دمشق، بغداد و اربیل (پایتخت کردستان عراق) را پیش از رسیدن به مرزهای ایران درمینوردید. هرچند که رقبای ایران راهبرد پشتیبانی از گروههای نظامی غیردولتی را تلاشی برای صادر کردن انقلاب قلمداد میکنند، حسابگری پشت این اقدام بسیار متعارف است: هرچه جهان عرب تهدیدکنندهتر به نظر برسد، ایران برای تداوم مداخلهاش در آن مصممتر خواهد بود.
بستر منطقهای جدید مخاطره درگیری مستقیم بین ایران و ایالاتمتحده یا متحدان عربش را نیز بالا برده است، اما رهبران ایران برتری خود را در اینجا نیز میبینند. ایران با جنگ علیه داعش قویتر از قبل شده است. سپاه پاسداران، شیعیان عراقی که در عراق با داعش مقابله کردند، داوطلبان شیعهای که از راههای دوری همچون افغانستان برای جنگ در سوریه آمدهاند و نیروهای حوثی را که با دولت طرفدار سعودی در یمن میجنگند آموزش و سازماندهی کرده است. این گروههای شیعه همراه با حزبالله نیرویی را تشکیل میدهند که نباید دستکم گرفت. پس از اتمام جنگ، آنها با ورودشان به سیاست محلی به تغییر موطن خود ادامه میدهند و تأثیر ایران را در جهان عرب نهادینه میکنند. درنتیجه دولتهای سنی جهان عرب دیگر نخواهند توانست امور منطقه را بهتنهایی پیش ببرند.
طی سال گذشته با افزایش تنشها میان ایران و عربستان سعودی که در نقش شمشیر آخته دولت ترامپ علیه ایران عمل میکند و محدودیت دولت ترامپ در برابر سفر شهروندان تعدادی از کشورهای مسلمان ازجمله ایران به ایالاتمتحده، واکنشی ناسیونالیستی میان ایرانیان برانگیخته است. گردنکشی علیه ایالاتمتحده با نگرانی از تهدید فزاینده حاصل از تقویت روابط این کشور با عربستان همراه است. تنش میان ایران و عربستان سعودی از زمان امضای توافق هستهای رو به افزایش بوده، اما از زمان روی کار آمدن دولت ترامپ این تنش وارد مرحله نگرانکنندهای شده است. محمد بن سلمان، ولیعهد، معاون وزیر خارجه و وزیر دفاع عربستان در مه ۲۰۱۷ هشدار داد جنگ بر سر نفوذ بر روی خاورمیانه باید «درون ایران» اتفاق بیفتد. ایران هم دیگر نسبت به آن دست حملات تروریستی که در پایتخت کشورهای عربی و غربی رخ میدهند ایمن نیست. ژوئن گذشته افراد مسلح و بمبگذاران انتحاری وابسته به داعش به ساختمان مجلس ایران و مقبره اولین ولیفقیه ایران، [آیتالله] روحالله خمینی حمله کردند که به کشته شدن هجده نفر منجر شد. احساس خطر از تهدیدهایی که کشور را احاطه کردهاند، بسیاری از ایرانیان را به پذیرفتن منطق دفاع پیشدستانه واداشته است. طی سالهای نخست جنگ داخلی سوریه تلاش بسیاری میکردند که مداخله ایران در آن و کشتههایشان را کمتر از میزان واقعیاش نشان دهند، اما اکنون از این کشتهها بهعنوان شهید بهصورت عمومی تقدیر میکنند.
طی اعتراضهای ضد حکومتی اواخر دسامبر و اوایل ژانویه امسال، برخی تظاهرکنندگان در شعارهایی مداخله ایران در لبنان، سوریه و مناطق فلسطینی را زیر سؤال بردند. تظاهرکنندگان مدعی بودند دفاع پیشدستانه منابع محدود کشور را به درگیریهای دوردست هدایت کرده و نیازهای مبرم داخلی را از این منابع محروم کرده است. این اعتراضها حاکی از این است که ناسیونالیسم با توجه به هزینههای اقتصادیاش تعدیل میشود، اما با وجود اعتراض عمومی، انتظار نمیرود ایران زیر فشار بلندپروازی قدرتطلبانهاش فروپاشد. ایرانیان نسبت به جاهطلبیهای منطقهای حکومتشان مشکوکاند، اما هیچ شکی نسبت بهضرورت دفاع ندارند. آنها نگران تهدیدی هستند که افراطیون سنی برای شهرهای مقدس شیعی در عراق و سوریه و بیشتر از آن برای خود ایران ایجاد کردهاند. درهرصورت دولتمردان ایران تحتتاثیر این اعتراض قرار نمیگیرند. بسیاری از آنها معتقدند عوامل خارجی در پشت این اعتراضات هستند. آنها به این اقناع رسیدهاند که ایران بهجای عقبنشینی باید با حفاظت از قلمروش در خاورمیانه از خود صلابت نشان دهد.
از مذاکره تا مقابله
تدبیر دولت اوباما در برابر سامانه رو به زوال خاورمیانه دورکردن ایالاتمتحده از بیثباتی بیانتهای منطقه بود. این امر عدولی روشن از سیاست سابق ایالاتمتحده است که از مداخله مستقیم در جنگ داخلی سوریه اجتناب کرده و از استراتژی سابق بازدارندگی خود برای تحقق توافقی هستهای با ایران عبور کرد. توافق مذکور جهان عرب را خشمگین کرد و تنشهای منطقهای را بدتر کرد، اما در عین حال تهدیدی را کاهش داد که ایالاتمتحده را درست زمانی که برای خلاصی از خاورمیانه تلاش میکرد به ماندن در خاورمیانه وادار میکرد.
موفقیت توافق هستهای این تصور را ایجاد کرد که شاید ایالاتمتحده در روابطش با ایران تجدیدنظر کند. متحدان عرب این کشور به این نتیجه رسیدند که واشنگتن دیگر تعهدی به کنترل ایران ندارد و نگران شدند ایالاتمتحده در نتیجه این توافق آنها را رها کند. تهران نیز موافق این تصور بود. با به قهقرا رفتن جهان عرب، ایران به این نتیجه رسید که سیاست بازدارندگی ناپایدار شده و توافق هستهای ضرورتش را از بین میبرد.
اما برخلاف این انتظارات، رهیافت ایالاتمتحده نسبت به منطقه تغییری اساسی نکرد. دولت اوباما به دنبال تسکین بیمناکی اعراب از طریق امضای قراردادهای هنگفت تسلیحاتی با بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی بود. آنهایی که در تهران از توافق هستهای حمایت کرده بودند سرخورده شدند: ایران دارایی مهمی را فقط در ازای تماشای عمیقتر شدن شکاف نظامیاش با رقبای منطقهای خود واگذار کرده بود. عربستان سعودی در سال ۲۰۱۵ و متحدانش برای اولین بار تمایلشان به استفاده از این برتری نظامی را با آثار ویرانگرش در یمن اثبات کردند. این علامت از دید ایران مغفول نماند و با دو برابر کردن هزینه برنامه موشکیاش به آن پاسخ داد.
دولت ترامپ درباره توافق هستهای ورق را برگرداند و بهنظام سابق اتحاد ایالاتمتحده و اعراب به محوریت عربستان سعودی بازگشت. شاید توافق هستهای نصفه و نیمه ادامه یابد، اما دورنمایی که پیش روی ایران و ایالاتمتحده گشوده بود از دست رفته است. با وجود این بازگشت به سیاست بازدارندگی دشوار است. دو واحد مهم از دست رفتهاند: عراق و سوریه تضعیفشده و ازهمپاشیدهاند و قادر به کنترل قلمرو خودشان نیستند و حکومتهایشان به ایران نزدیکتر از متحدان عرب ایالاتمتحدهاند. این دو کشور دههها عمده سرزمین شام را پوشش میدادند و بر مذاهب، قومیتها و قبایل آن فرمان میراندند. از جنگ جهانی اول به بعد این دو کشور همراه با مصر و عربستان سعودی نقش ستونهای سامان اجتماعی جهان عرب را داشتند. مشخصاً عراق پس از سال ۱۹۵۸ نقش سپری در برابر نفوذ و تیری در پهلوی ایران را ایفا میکرد.
نهایتاً اینکه موضع ایالاتمتحده در خاورمیانه کنارهگیری گستردهترش از رهبری جهانی را منعکس میکند. ایالاتمتحده قابلیت بازگرداندن دستاوردهای ایران و پرکردن خلأ حاصل از این کار را ندارد. کاستیهای سیاست ایالاتمتحده طی رفراندوم استقلال سال گذشته کردستان عراق کاملاً مشاهده شد. هرچند که واشنگتن از کُردها درخواست کرد رأیگیری را برگزار نکنند، اما نتوانست جلوی آنها را بگیرد و پس از اینکه آنها به استقلال رأی دادند، نقشی اندک در رسیدگی به بحران پس از آن ایفا کرد. در عوض ایران بنبستی را حلوفصل کرد که بیم آن میرفت به درگیری تمامعیار بین بغداد و اربیل بینجامد. تهران رهبران کرد را به کوتاه آمدن از استقلال، واگذاری کنترل شهر مورد مناقشه کرکوک و حتی تن دادن به تغییر رهبری حکومت اقلیم کردستان راضی کرد.
عربستان نیز که متحد اصلی ایالاتمتحده در میان اعراب است نمیتواند اوضاع را بهبود بخشد. عربستان در ساماندهی افکار عمومی اعراب در مخالفت با مداخله ایران در سوریه و باقی جهان عرب موفق بوده است؛ و در فاصله بین ۲۰۱۳ و ۲۰۱۶ همراه با قطر و ترکیه و با حمایت از گروههای متعدد مخالف اسد، ایران و وابستگانش را شوکه کردند، اما پس از آن عربستان در تلاش خود کم آورد. عربستان با ترکیه و قطر دچار اختلاف شد و حکومت اسد از پس مخالفان سنیاش برآمد و در یمن، حوثیها قلمرو خود را در برابر قدرت نظامی فراوان ائتلاف به رهبری عربستان حفظ کرده است. ایران همچنان نگران جسارت نوظهور عربستان است. شاهزاده محمد مشغول جنگ یمن و منزویکردن قطر است و حتی تلاش کرد نخستوزیر لبنان را بهزور وادار به استعفا کند. برخلاف اسلافش او تمایل دارد در عراق نیز نقشی ایفا کند و در حال اغوای سیاستمداران شیعه آن کشور ازجمله مقتدی صدر رهبر تکرو گروهی شبهنظامی است. ولیعهد باید به مسائل دشوارش برای جانشینی سلطان سلمان پدر خود رسیدگی کرده و برنامهای بلندپروازانه در زمینه اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را به نتیجه برساند و همه اینها را همزمان با مقابله با ایران انجام دهد.
ایران هم بهاندازهای که واشنگتن و متحدانش دوست دارند خود را منزوی نمیبیند. ژوئن سال گذشته عربستان ائتلافی را از کشورهای عرب برای بایکوت دیپلماتیک و اقتصادی قطر و تنبیه آن به خاطر گرمگرفتن با ایران و حمایت از گروههای تروریستی و سازمان سنی اسلامگرای اخوان المسلمین ایجاد کرد؛ اما تلاش برای منزویکردن قطر صرفاً این کشور را به ایران نزدیکتر کرد و برای ایران پایگاهی در دل دشمنش در سواحل جنوبی خلیج فارس فراهم کرد.
اقدام عربستان سعودی به روابط این کشور با ترکیه هم آسیب زد. حزب حاکم عدالت و توسعه ترکیه روابطی با اخوانالمسلمین دارد و این کشور تمایل خودش را برای رهبری جهان سنی دارد. چشمانداز ایالاتمتحده و عربستان از نظم منطقهای علایق و آرزوهای ترکیه را منعکس نمیکند. تمام این مسائل چرخش ترکیه بهسوی ایران و روسیه را تشدید کرد. رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، برای شکل دادن اتحادی با روسیه و ایران و تصمیمگیری درباره آینده سوریه، راههایی برای حل اختلافاتش با این دو کشور یافته است. این محور جدید، نوامبر گذشته وقتی اردوغان برای تصمیمگیری درباره سرنوشت سوریه در سوچی به رؤسای جمهور روسیه (ولادیمیر پوتین) و ایران (حسن روحانی) پیوست کاملاً خود را نمایان کرد. تنش میان ایران و ایالاتمتحده در شرایطی در حال افزایش است که روسیه نیز وارد مسائل خاورمیانه شده است. روسیه بیهیچ تعارفی در سال ۲۰۱۵ و زمانی که به نیابت از رژیم اسد در جنگ داخلی سوریه مداخله کرد وارد جنگ داخلی سوریه شد. مقامات امریکایی دائماً علاقه روسیه به سوریه را کماهمیت جلوه میدهند و این تصور را رد میکنند که روسیه با گسترش دسترسی خود به منطقه نفوذ بیشتری بر آن پیدا میکند؛ اما روسیه در نقش حَکَم اصلی سرنوشت سوریه ظاهر شده است و نقشی فراتر از مسئله سوریه پیدا کرده است و به تنها واسطه قدرت خاورمیانه که همه با آن صحبت میکنند تبدیل شده است.
روسیه نمیتوانست بدون ایران چنین دستاوردهایی داشته باشد. حضور نیروی زمینی ایران در سوریه عامل پیروزی روسیه در آنجا بود. همچنین این دو کشور در افغانستان، آسیای مرکزی و قفقاز با هم همکاری نزدیکی برای مقابله با نفوذ ایالاتمتحده داشتهاند. آنها خود را قدرتهای بزرگی میبینند که با اتحادهایی که ایالاتمتحده برای محدودکردنشان ساخته موافق نیستند. روسیه ارزش ایران را برای مقاصد بزرگتر خود درک میکند. ایران موقعیت جغرافیایی مهمی دارد و کشوری ۸۰ میلیونی با منابع غنی انرژی است و شبکهای از متحدان و وابستگان خود را دارد که کاملاً بیرون از حوزه نفوذ ایالاتمتحده خاورمیانه را احاطه کرده است. این امر برای پوتین که سعی دارد هر جا که بتواند ایالاتمتحده را پس بزند ایران را به یک غنیمت تبدیل میکند.
با همکاریشان در جنگ داخلی سوریه، نظامیان و تشکیلاتهای امنیتی ایران و روسیه پیوندهای عمیقی با هم برقرار کردهاند که به ایران کمک میکند در برابر اعمال قدرتهای ایالاتمتحده در آینده دوام بیاورد. طی سال گذشته با روی برگرداندن ایالاتمتحده از توافق هستهای و وارد آوردن فشار بیشتر بر ایران، در ایران اجماعی در مورد روابط نزدیکتر با روسیه و خرید تجهیزات پیشرفته از این کشور برای مقابله با هزینههای نظامی فزاینده اتحادیه عرب پدید آمده است. حتی ممکن است توافقی نظامی میان دو کشور بسته شود که شامل همکاری نظامی و امنیتی و دسترسی روسیه به پایگاههای نظامی ایران باشد، امری که ایران قبلاً در برابرش مقاومت نشان میداد. نهایتاً اینکه سیاست ایالاتمتحده میتواند به قدرتمندتر شدن روسیه بینجامد بدون اینکه نفوذ ایران را از بین ببرد.
زمان گفتوگو
بر این اساس که طبق شواهد فهم دولت ترامپ از علل آشفتگی خاورمیانه گمراهکننده است، سیاست او درباره ایران علیه خودش عمل میکند. این فرض که ایالاتمتحده و شرکای عرب آن خواهند توانست ایران را بهسرعت و بیدردسر کنترل کنند و اینکه انجام این کار ثبات را به منطقه بازمیگرداند اشتباهی خطرناک است. هماکنون ایالاتمتحده برای تأثیرگذاری بر روند اوضاع در عراق و سوریه نیروی کافی در خاورمیانه ندارد چه برسد به سرکوب ایران. اختصاص منابع نظامی لازم ترامپ را مجبور میکند به ماجراجوییهای نظامی مورد انتقادش بازگردد و این منابع به قیمت صرفنظرکردن از دیگر مشکلات ضروری ازجمله رسیدگی به مسئله کره شمالی و متوقفکردن روسیه و چین تمام میشود. همچنین واشنگتن نباید به متحدان منطقهایاش امید ببندد. آنها نه میتوانند دست ایران را از جهان عرب کوتاه کنند و نه در صورت این کار میتوانند جای خالیاش را پر کنند. هر نوع جنگافروزی هم بهناچار ایالاتمتحده را وادار به مداخله میکند.
حتی اگر ایالاتمتحده منابع لازم برای کنترل ایران را هم به دست بیاورد، این کار ثبات را به منطقه بازنمیگرداند. ایران از بخشهای جداییناپذیر هر نظم پایداری در خاورمیانه است. مقابله نظامی تنها تهران را به سرمایهگذاری بیشتر در دفاع پیشدستانه ترغیب میکند که به ایجاد وابستگان بیشتری برای این کشور و بیثباتی بیشتر منجر میشود. ممکن است ثبات کشورهایی مانند بحرین، اردن، قطر و امارات متحده عربی دچار مشکل شود و کشورهای ضعیفی مثل عراق و لبنان به آشوب و خشونتی مثل وضع سالهای اخیر لیبی و یمن کشیده شوند. بعلاوه در آن صورت ایالاتمتحده باید با بحرانهای انسانی و گروههای تروریستی که جای داعش را میگیرند مقابله کند.
بهجای فکر نظمی منطقهای که برای کنترل ایران طراحیشده، ایالاتمتحده باید پشتیبان افقی برای خاورمیانه باشد که ایران را هم شامل شود. این طرح باید تهران را قانع کند که همکاری با واشنگتن و متحدانش بهتر از سرمایهگذاری بر روی نظم منطقهای موردحمایت روسیه است.
برای دستیابی به این امر، ایالاتمتحده باید بیشتر از زور بر دیپلماسی تکیه کند. واشنگتن باید با دخیلکردن مستقیم ایران راههایی برای کاهش بیابد و مسیر ناتمام توافق هستهای را ادامه دهد. ایالاتمتحده فقط لازم است ایران و عربستان سعودی را به همکاری برای رفع بحرانهای منطقهای ترغیب کند و این کار را از سوریه و یمن آغاز کند.
با اعتمادی که عربستان سعودی به دولت ترامپ پیدا کرده، ایالاتمتحده باید کاری که دولت اوباما نتوانست را انجام دهد و آن رهبری اقدام دیپلماتیک بینالمللی برای جوشخوردن معاملهای منطقهای است که به درگیریها پایان داده و چارچوبی برای صلح و ثبات ایجاد کند. این کار نباید به روسیه واگذار شود. چنین اقدامی کار دشواری است بهویژه از آن رو که واشنگتن تمام سرمایه دیپلماتیک حاصل از توافق هستهای را هدر داده است، اما جایگزین آن یعنی تشدید تقابل، خاورمیانه را به آشوب عمیقتری فرومیبرد.
Foreign Affairs Magazine, March/April 2018 منبع:
[۱] Hard-liners