بدون دیدگاه

این ساواکی‌ها!

در رد ناگزیری انقلاب فرهنگی با نگاهی به ویژه‌نامه دانشگاه در تعلیق

احمد هاشمی

مملکت آشوب‌زده است. اسلحه نیروهای نظامی به دست مردم افتاده. مدعیان عدالت‌ورزی در خیابان‌ها پاسبانی می‌کنند. بزرگ‌ترها حکومت‌داری را حق خودشان می‌دانند. چند ماه پیش مسعود رجوی از زندان پیغام داده که دست نگه دارید، فعلاً فتیله انقلاب را پایین بکشید تا ما بیاییم و زعامت امور را به دست گیریم. گروه‌های سیاسی از دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها نیرو جذب می‌کنند. از چندین ماه پیش از انقلاب دانشگاه‌ها تعطیل بوده و حالا هم اگر کسی اهل درس و مشق باشد، برچسب ضد انقلاب بودن می‌خورد. مگر قرار نبود دانشگاه جای درس خواندن باشد؟

شکل درست ماجرا این بود که از روز شروع حکومت جدید، هرکسی برود سراغ کار و تخصص خودش. دانشگاه‌ها هم بازگشایی شود و دانشجویان به جبران دروس عقب‌افتاده ساعات بیشتری را سر درس و مشقشان بنشینند، اما با این ساواکی‌ها باید چه‌ کار می‌کردند؟ تا عمال رژیم سابق به سزای عمل خود نمی‌رسیدند دل مردم انقلابی آرام نمی‌گرفت!

درباره مصداق‌های ساواکی بودن اختلاف‌نظر زیاد بود. گروه‌های انقلابی معتقد بودند که تا زمان تأسیس دانشگاه انقلابی، باید دانشگاه‌ها تعطیل شود. بیش از همه گروه‌های چپ بر این ایده اصرار می‌کردند، اما آخرهای کار، هنگامی‌که دستگیرشان شد روند تبدیل امور به دست گروه‌های مسلمان خواهد افتاد با تعطیلی دانشگاه‌ها مخالفت کردند، گرچه پس از چند روز زدوخورد سرنخ امور به دست نیروهای حکومت می‌افتد.

برخلاف تصور بیشتر مردم، روند تصفیه‌ها از زمان تعطیلی دانشگاه‌ها آغاز نشده است. در فاصله یک سال و نیم از بهمن ۵۷ تا خرداد ۵۹ تعداد زیادی از اساتید و دانشجویان و کارمندان اخراج شدند و بسیاری از نخبگان ناگزیر طرد شدند که بخش عمده آن‌ها مهاجرت کردند. بلافاصله پس از انقلاب کمیته‌های تزکیه در دانشگاه‌های مختلف تشکیل می‌شود. نمونه‌های بی‎شماری از حذف‌ها توسط این کمیته وجود دارد که موجب محروم شدن جامعه دانشگاهی از شخصیت‌های علمی بی‌نظیری شده است. یک نمونه قصه پرآب چشم اخراج استاد و محقق اندیشمند، نادر افشار نادری است. سه تن از نویسندگان و استادان معروف آن دوره یعنی داریوش آشوری، سیروس آرین‌پور و باقر پرهام با انتشار مطلبی نسبت به اخراج نادر افشار نادری، استاد مردم‌شناسی و محقق برجسته مطالعات عشایری در ایران، اعتراض کردند. در متن اعتراض آشوری و پرهام و آرین‌پور نسبت به اخراج نادر افشار نادری با عنوان «استاد با این زندگی محقر به «دربار» نزدیک بود؟» آمده است: «به دنبال پیروزی انقلاب ایران و روی کار آمدن دولت موقت بازرگان، در بیشتر دستگاه‌های اداری، عمومی و آموزشی کشور ازجمله در دانشگاه‌ها فعالیت تازه‌ای به‌منظور بازسازی وضع موجود و ایجاد شرایطی متناسب با دوران انقلابی آغاز شد. تشکل شورای تزکیه در دانشگاه تهران از زمره این فعالیت‌ها بود… تجربه عملکرد چند ماه شوراهای تزکیه، به‌ویژه در دانشگاه تهران که دانشگاه مادر است، متأسفانه نشان داد این آرزوها بی‌بنیاد بوده، عملاً هیچ‌گونه کوشش جدی و سازنده‌ای برای استفاده از آن‌همه نیروهای فعال و خروشانی که پشت نظام طاغوتی را سال‌های سال به لرزه درآورده بود در جهت ایجاد تغییرات بنیادی در نظام آموزشی و ایجاد محیطی واقعاً علمی و دموکراتیک انجام نگرفت…

کار شوراهای تزکیه ظاهراً منحصر به بررسی پرونده‌ها و رسیدگی به صلاحیت یا عدم صلاحیت دانشگاهیان شده است. اگر این کار که کاری لازم است لااقل به شیوه‌ای درست و واقعاً انقلابی انجام می‌شد جای شکر باقی بود، اما عملاً این مورد هم به‌گونه‌ای پیش رفته است که به هیچ وجه پاسخگوی انتظار یک جامعه انقلابی نیست. چراکه نه موازین عدل و انصاف در آن به‌دقت رعایت شده و نه مقتضیات عقل و مسئله‌اندیشی انقلابی و ملی. به بهانه‌های کلی و ناروشن، نزدیکی به درباریان و همکاری با رژیم چهره‌های سرشناس و بسیار بزرگی از محیط علمی ما بدون رعایت کمترین ملاحظه اخلاقی و انسانی در جهت تأمین حقوق حقه آنان کنار گذاشته شده‌اند، بی‌آنکه این اتهام آن‌ها به آن‌ها بچسبد. برخی از این چهره‌ها ازجمله کسانی هستند که با دانش و تجربه عالی خود می‌توانستند سال‌های سال در یک نظام صحیح و مترقی آموزشی و پژوهشی بوده، خدمتگزاران مفید و شایسته‌ای برای جامعه و انقلاب ما باشند، به‌ویژه در مرحله کنونی انقلاب که نیاز ما به دانشمندان و استادان مجرب از یک‌سو و هجوم داوطلبان برای آموزش عالی از سوی دیگر از هر وقت دیگر بیشتر است.

می‌پرسیم استادی شایسته و خوش‌نام چون نادر افشار نادری، محققی که سالیان دراز از همه عمر خود را در سخت‌ترین شرایط زیستی در سیاه‌چادرها و کوه و کمر برای شناخت ویژگی‌های جامعه روستایی و عشایری ما سپری کرده است، مردی که در طول دوران ریاستش بر دانشکده علوم اجتماعی و تعاون همواره برابر مداخلات و خودسری‌های ساواک مردانه ایستاده بود و هرگز اجازه نداد پای پلیس به داخل این دانشکده باز شود و یا در ماه‌های پرشور و غوغای این مبارزات ضد استبدادی علیه رژیم گذشته به شهادت همه همکاران نزدیکش کلیه امکانات مؤسسه تحت سرپرستی خود را با این تفسیر که مال ملت است برای تکثیر و توزیع اعلامیه‌ها و نشریه‌های ضد رژیم در اختیار مبارزان گذاشته بود و فعالانه در همه راه‌پیمایی‌ها و تظاهرات همدوش ما شرکت می‌کرد و فیلم‌ها و نوارهای به یادگار ماندنی تاریخی بسیار تهیه کرد، به استناد کدام قانون و منطقی به اتهام مجهول از نزدیکان دربار از دانشگاه کنار گذاشته می‌شود؟ جرم این مرد که از زمره متخصصان معدود و انگشت‌شمار کشور ماست که حرفی و سخنی برای سامان دادن به وضع ایلات و عشایر و جوامع روستایی ایران دارد و عمری را صادقانه به مردم خدمت کرده است، چیست؟ ریاست مؤسسه‌ای را داشتن که طبق سنت اداری معمول که در دوران طاغوت مانند صدها مؤسسه آموزشی و فرهنگی دیگر تحت ریاست عالیه فرح بوده، آیا کافی است که بر زندگی علمی و اجتماعی یک نفر خط بطلان کشیده شود؟ این چگونه نزدیکی به دربار است که کسی بعد از سی و اندی سال خدمت، هنوز در یک آپارتمان کرایه‌ای مفروش با گلیم و زیلو ارزان‌قیمتی زندگی کند… این‌گونه مردمان پاک و شریف و دانشمند آبروی این مملکت‌اند. مگر می‌توان جوانان و دانش‌پژوهان ما را این‌طور سهل‌انگارانه از بهره‌گیری از محضر معلمان شایسته کشور محروم کرد؟ این‌ها و ده‌ها سؤال نظیر این را صاحب‌نظران در همین مدت کوتاه پس از این تصفیه‌های کذایی در مورد چند تن از اساتید برکنارشده گفته‎اند و نوشته‌اند. هدف ما تجدید مقال نیست، فقط می‌خواستیم این را به گوش میهن‌پرستان ایرانی برسانیم و به این مردان شریف و ارجمند با صدای بلند بگوییم اگر مسئولان گوش شنوا ندارند، ارج و مقام خادمان صمیمی این آب و خاک به این سادگی‌ها ضایع‌شدنی نیست. حقایق برای همیشه پوشیده و پنهان نمی‌ماند و آنان که به‌ناحق حیثیت و شرف اجتماعی‌شان این‌گونه بی‌پروا مورد یورش قرار گرفته است، در پیشگاه ملت ایران که تنها مرجع برحق قضاوت است و خطاناپذیر قدرتمان شناخته است و سرافرازی از آن ایشان است».۱

هم‌زمان با انتشار اعتراض این سه استاد در روزنامه آیندگان، در ذیل یادداشت اعتراضی این سه تن خبر درگذشت این استاد برجسته در همان روزنامه منتشر شد. نادر افشار نادری در ۵۳ سالگی درگذشت! اخراج نادری از دانشگاه تهران موجب محروم شدن کشور از دانش و تجربه و علم و تخصص یکی از سرمایه‌های بزرگ کشور شد که شوربختانه فشار ناشی از این برخورد به مرگ غریبانه این عالم و دانشمند منجر شد.۲

همان‌طور که پیش‌تر ذکر شد، از این دست حذف و طردها پیش از تعطیلی دانشگاه بی‌شمار وجود دارد که هزینه‌های جبران‌ناپذیری را به جامعه علمی کشور تحمیل کرده است. نکته نغز اینجاست که برخی از همان نیروهای انقلابی که خود سردمدار اخراج‌ها بوده‌اند، پس از انقلاب فرهنگی اخراج شده و هزینه‌های سنگینی را متحمل شدند.

سیر منتهی به این واقعه در گفت‌وگو با نخستین رؤسای پس از انقلاب دانشگاه‌های تهران، تبریز، شیراز و اصفهان در ویژه‌نامه دانشگاه در تعلیق آمده است. هنوز هم هستند کسانی که معتقدند در آن شرایط تعطیلی دانشگاه‌ها ناگزیر بود. با این ‌حال پرسش مهم این است که چرا سیر امور به شکلی طی شد که کار به چنین هرج‌ومرج و آشوبی کشید؟ گذشته از مهاجرت نخبگان، همان‌ها هم که ماندند و در آن فضای آشوب‌زده مدرک مهندسی و دکتری گرفتند، چه سطحی از دانش را به اندوخته‌های خود اندوختند که به کار ساختن این ملک بیاید؟

پس از تعطیلی دانشگاه، بحث‌هایی جدی برای نحوه اسلامی کردن سرفصل‌های دروس شکل گرفت. در رشته‌های علوم انسانی اساتید مسلمان دانشگاه با زعمای حوزه به بحث نشستند، در اثبات اینکه علوم انسانی هم علم است! طرف دیگر بحث معتقد بود ما در اسلام جامعه‌شناسی و جغرافیا و روان‌شناسی داریم و به علوم غربی نیازی نداریم. در ویژه‌نامه «دانشگاه در تعلیق» بیشتر به روند منتهی به انقلاب فرهنگی پرداخته شده و باقی ماجرا به فرصتی دیگر موکول شده است.

تاریخ را برای عبرت گرفتن می‌خوانند و جلوگیری از تکرار اشتباهات. در آن فضای هیجانی بوده‌اند انسان‌های شریفی که پیامد تندروی‌ها را می‌دانسته و درباره‌اش هشدار می‌داده‌اند. در روزهای نخست انقلاب جلسه‌ای میان رؤسای دانشگاه‌ها و نخست‌وزیر دولت موقت برقرار می‌شود. برخی از رؤسای انقلابی در آن جلسه به مهندس بازرگان پرخاش می‌کنند که چرا نمی‌گذاری ما عناصر طاغوتی را به‌صورت ضربتی تصفیه کنیم. بازرگان اما این بزرگواران را از هرگونه برخورد بدون طی روند قانونی منع می‌کند. روند این‌گونه می‌شود که بازرگان می‌رود و تندروها می‌مانند به ستیز با یکدیگر. محمدمهدی جعفری نقل می‌کند در روزهای نخستین انقلاب ایده تأسیس جهاد سازندگی را با عنوان انقلاب سازندگی نزد مهندس بازرگان می‌برد. بازرگان می‌گوید: «از انقلاب، ساختن برنمی‌آید». همان‌طور که از انقلاب فرهنگی راهی به اعتلای فرهنگ گشوده نشد.■

پی‌نوشت:

  1. روزنامه آیندگان، ۴ شنبه ۱۳ تیر ۱۳۵۸، ص ۱۱.
  2. ویژه‌نامه دانشگاه در تعلیق، صفحه ۷۲.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط