بدون دیدگاه

اینجا چراغی روشن نیست!

سرویس سیاست خارجی

هنوز صدای ناله‌های زن جوان در گوشم می‌پیچد. من زن بی‌سرپرستم. ما را پناه دهید. تو را به دینتان.

اینجا پاسگاه مرزی ملاشریف در شهر زهک سیستان و بلوچستان است. دورتر دیوارهای بلند، مرز ایران افغانستان نمایان می‌شود. اینجا هم همه‌چیز عادی به نظر می‌رسد، جز پرچم‌های جمهوری اسلامی افغانستان که دیگر دیده نمی‌شوند و جایشان پرچم‌های سفید نصب‌ شده که معنایش تسلط طالبان است، اما این آرامش ظاهر ماجرا بود.

در این منطقه مرزی دیواری قطور و بتنی به بلندی سه متر و حصارهای سیم خاردار بر بالایش، کیلومترها در طول مرز کشیده شده است. کمتر از چند کیلومتر آن‌طرف‌تر از پایانه میلک به پاسگاه‌های مرزی شهرستان زهک می‌رسم. اینجا کم‌کم تصاویری از اتفاقات اخیر افغانستان خودش را در خاک ایران نشان می‌دهد. سه پاسگاه مرزبانی ایران با فواصل نسبتاً طولانی پشت این دیوار مستقرند. مرز دست طالبان است، پناهجویان افغانی نمی‌توانند از مبادی رسمی به ایران ورود کنند. پناهجویان از بیراهه و بیابان به پشت دیوار می‌رسند و با پریدن از آن به‌طور غیرقانونی وارد کشورمان می‌شوند. خوش‌شانس هستند که از مین‌های دو طرف دیوار بی‌گزند رد شده‌اند.

در محل پاسگاه مرزی هلال‌احمر با کمک مرزبانی با ملات سیمان بخشی از محوطه پاسگاه را فرش کرده و اکنون مشغول برپا کردن چادر هستند. افغان‌های هراسناک با ورود غیرقانونی به خاک ایران را سربازان هنگ مرزی از نقاط مختلف این بیابان دستگیر می‌کردند. هر چند دقیقه افغان‌هایی را می‌دیدم که در خودروهای مرزبانی به این پاسگاه می‌رسیدند. چادرهای پذیرای اسکان شبانه مهاجران بود. نان و چای، ماسک و مایع ضد عفونی و غذا اقلامی بود که گروه‌های مردمی و هلال‌احمر در اختیار آن‌ها قرار می‌دادند.

ورود افغان‌ها به این کمپ کوچک در تمام طول شب ادامه داشت. آفتاب فردا که طلوع می‌کرد نیروهای مرزبانی و هلال‌احمر آذوقه و صبحانه به آن‌ها می‌دهند، ولی نگاه نگران آن‌ها به دنبال مسیری است که آن‌ها را نجات دهد.

دقایقی بعد اتوبوس‌های اداره اتباع با هماهنگی مرزبانی از راه می‌رسند. ابتدا به آن‌ها گفته می‌شود به اردوگاه منتقل می‌شوید، ولی نگاه مستأصل آن‌ها نشان می‌دهد که آن‌ها این حرف را باور نکرده‌اند.

پس از چند ساعتی آرامش دوباره برقرار می‌شوند. همه پناهجویان دوباره برگشت داده شده‌اند. این برنامه ساعات آتی بود و آن‌ها از آینده بی‌خبر بودند.

حالا بجز پنجشیر، کم‌کم همه شهرها و منطقه‌ها دست طالبان افتاده و تمام تصویرهای تلخ بیست سال پیش دوباره زنده شدند. مردم افغانستان، موج‌موج در هواپیماها، در ون‌ها یا پای پیاده مجبور به فرار شدند که البته خیلی از آن‌ها هرگز مقصد را ندیدند. در این میان، آمارهای مختلفی از حضور مردم افغانستان در ایران منتشر شد. مثلاً در میانه مردادماه، روزنامه نیویورک‌تایمز نوشت پیش از آغاز دور تازه حملات طالبان، روزانه دویست خودرو از زرنج به سمت مرز ایران حرکت می‌کرد و در ابتدای هفته سوم مردادماه سال جاری این عدد به ۴۵۰ خودرو رسیده است. سازمان ملل هم آماری منتشر کرده که بر اساس آن، هر هفته به‌طور میانگین ۴ هزار آواره افغانستانی از مرز ایران و افغانستان رد می‌شوند و به ایران پناه می‌آورند. این در حالی است که حسن اسفندیار، مدیرکل عملیات و برنامه‌های بشردوستانه هلال‌احمر ایران می‌گوید این آمار به هیچ عنوان صحت ندارد و توضیح می‌دهد: در مرزهای شرقی معمولاً در حالت عادی هم میزان ورودی افراد خارجی (چه قانونی چه غیرقانونی) روزانه بین ۲ تا ۵ هزار نفر است. وقتی‌که طالبان بر افغانستان چیره شد، همان ابتدای کار، گمرکات و مرزها را گرفت. مرز میلک در سیستان و بلوچستان، مرز ماهیرو در خراسان جنوبی و مرز اسلام‌قلعه در خراسان رضوی به‌سرعت در اختیار نیروهای طالبان قرار گرفت تا آن‌ها بتوانند به‌نوعی مانع تردد اتباع افغانی شوند. علیرضا میربهاءالدین، رئیس جمعیت هلال‌احمر استان سیستان و بلوچستان هم می‌گوید: هلال‌احمر آمادگی خود را برای برپایی اردوگاه‌های مرزی اعلام کرده است، اما فعلاً تصمیم مسئولان بر این است که تنها ۲۴ ساعت میزبان افغانستانی‌هایی باشیم که از مرز میلک به ایران پناه می‌آورند.

فرار از طالبان

محمد و همسرش، هر دو فارغ‌التحصیل دانشگاه هرات بودند و چند سالی بود در یک شرکت معتبر ساختمانی در همان شهر کارمند بودند. دختر نوجوان و پسری سه‌ماهه داشتند. خانواده‌ای چهارنفری که امشب در این محوطه مرزی آرام گرفته‌اند. هراس از طالبان وادارشان کرده بود تا خانه و زندگی را رها کنند و از هرات در شمال خودشان را به جنوب غربی افغانستان برسانند و به ایران برسند. دیگر مهاجران هم از راه‌های دور آمده‌اند. مزارشریف، بدخشان، فاریاب و دیگر ولایات شمال و شرق افغانستان. اما اغلب پناهجویان اهل هرات بودند. خبرهای دقیقی از وطن نداشتند. همان‌طور که ما هم بی‌خبر بودیم.

لیلا اما مدام گریه می‌کند. صدای ناله او قطع می‌شود، دو دختر دارد و همراه مادرش از دیوار بتنی پریده است. پایش آسیب‌ دیده، ولی التماس‌هایش برای این است که در ایران بماند. در کنارش می‌نشینم، کودکی‌اش در دوران طالبان بوده و خاطراتش را نمی‌تواند فراموش کند. حالا سرنوشت دخترانش در دست اوست. دوباره التماس می‌کند ما را برنگردانید…

آماده امداد به پناهجویان

علی‌رضا میربهاءالدین، مدیرعامل جمعیت هلال‌احمر سیستان و بلوچستان، از آمادگی کامل این جمعیت برای امداد به پناهجویان افغان می‌گوید: «انبارهای امدادی در سیستان را کامل کرده‌ایم. در زهک، هیرمند، زابل، نیمروز و هامون اقلام امدادی و غذایی شارژ شده است. برای اسکان چند هزار پناهجو چادرهای امدادی را مهیا کرده‌ایم». او ادامه می‌دهد: «ما در دهه ۸۰ هم تجربه‌ای مشابه این تجربه داشته‌ایم. اسکان دادن یا برپا کردن اردوگاه قواعد خودش را دارد.در آن زمان ما با برنامه‌ریزی اسکان دو یا سه ماهه برای مهاجران افغانستانی فراهم کرده بودیم، اما امروز شرایط مرزهای ایران به دلایل سیاسی فرق می‌کند. هم‌اکنون ورود مهاجران افغان به ایران ممنوع است و تنها می‌توانیم به‌واسطه مسئولیت اجتماعی و با رویکرد انسان‌دوستانه، میزبان آن‌ها برای ۲۴ ساعت باشیم و بعد از آن باید این عزیزان به کشور خودشان برگردند». میربهاءالدین ادامه می‌دهد: ما از روز اول اعلام آمادگی کرده‌ایم. پانزدهم مرداد در جلسه رسمی در هیرمند برگزار کردیم و به همه مسئولان گفتیم که به ما اگر دستور برسد، می‌توانیم پذیرای مهاجران و آوارگان افغانستانی باشیم؛ البته اداره امور اتباع شرایط بهتری برای پذیرایی از آوارگان دارد و درنهایت تصمیم نهایی با آن‌ها و فرمانداری است. ما فعلاً بازارچه‌های مرزی و شصت غرفه با سالن‌های بزرگ را برای این موضوع در اختیار داریم.

به گفته او هم‌اکنون، آب‌معدنی، کلوچه، کنسرو و لوازم بهداشتی به آوارگان افغانستانی داده می‌شود.■

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط