بدون دیدگاه

با یزدی در مصر چه گذشت؟

 

 حسین حریری

آشنایی من با آقای دکتر ابراهیم یزدی از پیش از ورود به دانشگاه و در جلسات انجمن اسلامی دانش‌آموزان که در خیابان چراغ برق در نزدیکی توپخانه تشکیل می‌شد، شروع شده است.

پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ که تعدادی از دانشجویان در دانشگاه اعتصاب کرده بودند آقای دکتر یزدی تعدادی ساندویچ گرفته بود و به‌اتفاق به پشت نرده‌های دیوار شرقی دانشگاه می‌رفتیم و آن‌ها را به بچه‌ها می‌دادیم. پس از آن سال‌ها آقای دکتر ابراهیم یزدی به امریکا رفت و من مدت‌ها دیگر ایشان را ندیدم.

در آن‌وقت آقای دکتر یزدی و شهید دکتر چمران در امریکا و آقای قطب‌زاده در فرانسه و آقای دکتر تقی‌زاده در انگلستان، مدیریت دانشجویان مخالف حکومت شاه در ایران را سرپرستی می‌کردند. منتهی آقای دکتر یزدی در امریکا خیلی فعال بود و تعداد بسیاری از بچه‌ها عضو گروه آن‌ها بودند. آقای قطب‌زاده هم در فرانسه فعال بوده و منزلش پایگاه بچه‌های مخالفی که از ایران می‌آمدند بود و هرکس که به فرانسه می‌آمد تا بتواند جایی و کاری پیدا کند دو یا سه هفته در منزل ایشان سکونت می‌کرد. آقای قطب‌زاده وضع مالی‌اش از طرف پدر خوب بود و همه سرمایه و ارثیه را در آنجا خرج کرد و میهمان‌هایی که منزل او بودند تلفن‌های زیادی می‌زدند و هزینه‌های آن برای آقای قطب‌زاده بدهی بالا آورده بود، به همین دلیل در ایران دوستان مقداری دلار تهیه کردند و به من دادند که به فرانسه بروم. تلفنی با مرحوم قطب‌زاده تماس گرفتم و به علت نفوذ سازمان امنیت در آنجا، آدرس یک هتل کوچک در کنار شهر پاریس را به من داد که من در آنجا با او ملاقات کنم و مقداری پول به او دادم و مقداری هم به امریکا برای آقای مهندس حسین موسوی فرستادم.

در همین سفر یا کمی بعد از آن بود که دوستان به من گفتند طی مذاکراتی که آقایان قطب‌زاده و یزدی با مرحوم جمال عبدالناصر داشتند، آن‌ها موافقت کردند که چند نفر از ایرانیان به مصر بروند و آنجا آموزش مبارزات چریکی و مسلحانه ببینند و اگر شما هم آمادگی داری اسمت را بدهیم تا برای شما پاسپورت مصری بفرستند که بروی و برگردی. من اعلام آمادگی کردم و با رسیدن پاسپورت به آنجا رفتم. آنجا، در اطراف یک کمپ نظامی، به ما جا داده بودند. همان‌جا ابتدا یک افسر نظامی مصری کلاس‌های تئوریک و چگونگی فرار از دست مأموران و کار با اسلحه را آموزش داد. در آنجا، ما فقط دوستانی را که در خارج از ایران بودند می‌دیدیم. از نظر امنیتی دوستانی را که از ایران آمده بودند در کلاس‌های مختلف قرار داده بودند تا یکدیگر را نشناسیم. من در آنجا مرحوم ابراهیم یزدی و شهید دکتر چمران و آقای قطب‌زاده را می‌دیدم و بعضی از دوستان دیگر که در خارج بودند ولی با من آشنا نبودند. پس از دوره تئوریک، قرار بود کار چریکی سخت شروع شود که همان افسر استاد آموزشی در یک جلسه به ما اعلام کرد که این یک کار چریکی شروع شود و کسانی که سلامت جسمی یا روحی کامل ندارند بهتر است شرکت نکنند چون ضرر آن بعداً برای گروه بیشتر است و من به علت عدم سلامت چشم دیگر ادامه ندادم و به فرانسه بازگشتم و در آنجا چند روزی به ایتالیا رفتم. در این مدت نامه‌هایی که از خانواده برای من می‌آمد به آدرس یکی از دوستان در فرانسه می‌آمد و آن‌ها برای من به مصر می‌فرستادند و برعکس.

شهید دکتر چمران پس از بازگشت از مصر به لبنان رفته و ضمن مذاکراتی که با مرحوم صدر داشتند در لبنان باقی ماند و به بندر صور رفت و مدیریت یک دبیرستان را به‌عهده گرفت و به آموزش بچه‌ها و سپس آموزش کارهای چریکی پرداخت.

من در سفری که یکی دو سال بعد انجام دادم توسط یک نفر آقای روحانی که در آنجا مقیم بود ایشان را ملاقات کردم و با ایشان به بندر صور رفتیم. جالب اینجاست که درگیری‌های داخل لبنان که آرام شده بود مجدداً شروع شده بود و ایشان به من گفت تا بندر صور برویم خطراتی ممکن است در مسیر باشد و شما نمی‌ترسید؟ گفتم جان من از جان شما که عزیزتر نیست و رفتیم و در بندر صور یکی دو روز بودیم و کارهای ایشان را دیدم و ایشان یک روز گفت به دریای زیبا و آبی آنجا برویم که واقعاً زیبا بود و مرحوم چمران عاشقانه با طبیعت و خدا راز و نیاز می‌کرد پس از یکی دو روز من به ایران بازگشتم.

باید یادآور شوم که مرحوم صدر در لبنان قبلاً ارتباطش با شاه خوب بود و با مذاکراتی که مرحوم چمران و آقای قطب‌زاده با ایشان داشتند از طرفداری شاه دست برداشت و به این دوستان پیوست و امکانات لازم را برای آن‌ها در بندر صور فراهم آورد.

من این دوستان را تا زمان پیرزوی انقلاب اسلامی دیگر ندیدم و آقایان دکتر یزدی و شهید چمران و دکتر تقی‌زاده و قطب‌زاده به ایران بازگشتند.

پس از چندی دکتر تقی‌زاده از جریانات پس از انقلاب خوشش نیامد و به انگلستان بازگشت. شهید چمران هم خیلی راضی نبود. شاید به همین علت با آغاز جنگ با عراق، سرپرستی جنگ‌های چریکی را در جنوب به عهده گرفت، به آنجا رفت و تا زمان شهادت ماند و آقای دکتر ابراهیم یزدی هم پس از اشغال سفارت امریکا و استعفای مرحوم مهدی بازرگان نیز استعفا داد.

آقای دکتر یزدی را بعدها گاه‌وبیگاه در منزلش می‌دیدم. در واقع مدتی خود را در منزل زندانی کرده بود و تلفن را جواب نمی‌داد و به نوشتن خاطرات خود مشغول بود ولی علاقه‌مندی‌اش به ایران باعث می‌شد که در جریانات سیاسی مشارکت کند و در انتخابات آخرین رئیس‌جمهور آقای دکتر روحانی شرکت کرد و برای پیدا شدن روحیه همکاری تلاش می‌کرد.

پاداش خیر و رحمت خدا بر این مرد پاک باد

سوتیتر:

من در مصر مرحوم ابراهیم یزدی و شهید دکتر چمران و آقای قطب‌زاده را می‌دیدم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط