بدون دیدگاه

بازنمایی تاریخ در خاطرات پرویزثابتی

گفت‌وگو با علی مرادی مراغه‌ای

حسین ترکش‌دوز: آیا می‌توان میان تاریخ واقعی و تاریخ بازنمایی‌شده فرقی قائل شد؟ آیا میانِ روایت تاریخ برای نزدیک شدن به واقعیت رخ‌داده و بازسازیِ عناصری از آن در قالب گفتارهایی با هدفِ توجیه گذشته یا برای توجیه موقعیت سیاسی فعلیِ خود، تفاوتِ ممکن و معنی‌داری وجود دارد؟ اگر آری، این تفاوت را در قالب کدام ویژگی‌ها می‌توان بیان کرد؟

برای پاسخ به این پرسش‌ها می‌توان بحث را از تأملات مبنایی و انتزاعی آغاز کرد و نیز می‌توان به جای این قبیل بحث‌ها -که شاید چندان پرطرفدار نباشد- نقطه آغاز بحث را بررسی برخی کارهایِ مشخص در زمینه تاریخ قرار داد. ازجمله این کارها کتابی است با عنوان در دامگه حادثه: بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی که در سال ۱۳۹۰ هجری شمسی با تدوین و پانوشت‌های عرفان قانعی‌فرد در لس‌آنجلس منتشر شد. این کتاب خاطرات پرویز ثابتی رئیس اداره سوم ساواک و از مقامات مؤثر در سیاست‌های امنیتی در دوره پهلوی دوم است. آنچه در پی خواهید خواند پاسخ‌های علی مرادی مراغه‌ای به برخی پرسش‌های ما درباره این کتاب است.

علی مرادی مراغه‌ای در سال ۱۳۴۶ در مراغه به دنیا آمد. در حوزه کتابداری و فلسفه تحصیل کرد و آثار منتشره از او عمدتاً در حوزه تاریخ معاصر است. ازجمله این آثار می‌توان از سال‌های زخمی: تاریخ جنگ‌های روسیه و ایران با تکیه بر منابع دست‌اول تاریخی، ترجمه تاریخ استیلای روسیه بر قفقاز نوشته جان بادللی و انجمن‌های ایالتی و ولایتی دوره مشروطیت (عبور از استبداد مرکزی) یاد کرد.

 

آیا خاطرات پرویز ثابتی در چارچوب یکـی از گـونه‌هـای شــناخته‌شـده تاریخ‌نگاری قرار داد؟

خاطره‌نویسی اگر بدون خودسانسوری و بدون حب و بغض و توأم با صداقت باشد می‌تواند منبعی ارزشمند برای پژوهشگران تاریخ و همچنین یکی از گونه‌های شناخته‌شده تاریخ‌نگاری باشد، چراکه در ایام پختگی و پایان کار نوشته می‌شود و خاطره‌نویس از فراز کوهی از تجربیات به گذشته و حوادث می‌نگرد و در آن، بازیگر پس از پایان بازی برمی‌گردد و به گذشته خود می‌نگرد، پس می‌تواند با جسارت و صداقت نقاط قوت و ضعف خود را برای نسل‌های بعدی نشان دهد و به بلوغ فکری نسل بعدی مدد رساند، اما متأسفانه در جامعه ما کمتر چنین اتفاقی می‌افتد و خاطره‌نویس بیشتر به اثبات حقانیت خود در دوران گذشته و بازیگری‌اش می‌پردازد. در این صورت، خاطره‌نویسی ادامه همان بازی ایام شباب و کوشش برای دفاع و توجیه آن است و متأسفانه خاطرات پرویز ثابتی یکی از نمونه‌های بارز این‌گونه خاطره‌نویسی است.

تمامی رؤسای ساواک مانند تیمور بختیار، حسن پاکروان، نعمت‌الله نصیری و ناصر مقدم همگی مُهر بر دهان مردند یا کشته شدند و دنیایی از اطلاعات را به زیر خاک بردند و به نظر می‌رسید پرویز ثابتی که به‌عنوان فرد دوم ساواک و مدیر امنیت داخلی از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷ بوده پس از ۳۳ سال سکوت، ناگفته‌های بسیاری را بگوید و خلأهای بسیاری را پر کند، اما متأسفانه چنین نشد. درنتیجه، کتاب خاطرات او، ادامه دوران بازیگری اوست. او در زمانی در دهه ۵۰ پس از بازی، در صفحه تلویزیون ظاهر می‌شد و از فتح و پیروزی و قلع‌وقمع خرابکاران سخن می‌گفت و اکنون، کتابِ خاطراتش، ادامه همان نمایش تلویزیونی و بازیگری است.

 محتوای کتاب مزبور با روش‌شناسی خاصی شکل گرفته است؟ ارزیابی روش‌شناختی شما از متن و پانوشت‌های کتاب چیست؟

اتفاقاً ایراد اصلی کتاب در همینجاست و محتوای کتاب بر عنوان توضیحی آن یعنی علل و ریشه‌های انقلاب که بر کتاب نهاده وفادار نمانده و به‌صورت علمی بر پایه هیچ‌کدام از تئوری‌های پدیده انقلاب پیش نمی‌رود. از همه‌چیز سخن رانده می‌شود، اما نخی وجود ندارد که این دانه‌های تسبیح را به هم پیوند دهد و معنی‌دار کند.

نگرش مطلق‌گرایی و سیاه و سفید دیدن در متن کتاب موج می‌زند و دامن پانویس‌ها را هم دربر می‌گیرد! در متن کتاب تمامی مخالفان و مغضوبان حکومت شاه مانند دکتر مصدق یا احزابی چون حزب توده، سازمان فدائیان خلق، مجاهدین خلق، جبهه ملی، نهضت آزادی و انجمن‌های اسلامی همگی سیاه هستند!

متأسفانه، پانوشت‌ها نیز چنین‌اند و تبیین‌کننده و اصلاحگر اشتباهات متن نیستند، درحالی‌که می‌توانستند چالشی باشند؛ یعنی می‌توانستند با تسلط بر تاریخ آن دوره، خاطره‌گو را نقد کند یا در متن کتاب با پرسش‌های سقراط‌گونه، او را به چالش بکشد و پرده از بسیاری از واقعیت‌های پنهان برکشد، اما آقای قانعی‌‌‌‌فرد چنین نکرده است، چراکه یا نمی‌خواسته آقای ثابتی را برنجاند، یا بر تاریخ آن دوره مسلط نبوده و یا با او متفق‌القول بوده.

نمونه‌هایی را ذکر می‌کنم که در حکم نمونه‌ای از خروار است. مثلاً، وقتی آقای ثابتی در خاطراتش می‌گوید بیژن جزنی و یا ۹ زندانی در سال ۱۳۵۴ در زمان انتقال قصد فرار داشتند و کشته شدند، مصاحبه‌کننده می‌توانست از او سؤال کند پس چرا همگی آنان از روبه‌رو تیر خورده بودند؟! چرا همگی آن‌ها کشته شدند و یک نفر زخمی نشد؟! چرا به پاهایشان تیراندازی نشد؟! یا وقتی مصاحبه‌کننده، شکنجه را انکار می‌کند و طفره می‌رود مصاحبه‌کننده از ده‌ها زندانیانی نمی‌پرسد که زیر شکنجه‌های ددمنشانه کشته شده‌اند. مصاحبه‌گر از بهروز دهقانی نام نمی‌برد که پس از تحمل یازده روز شکنجه‌های سبعانه کشته شد. همچنین اشتباهات زیادی در کتاب وجود دارد که البته بخشی از این‌ها طبیعی است، چون آقای ثابتی سنش از هفتاد گذشته و شاید این اشتباهات ناشی از فراموشی باشد، اما آقای قانعی‌فرد باید در پاورقی‌ها آن‌ها را تصحیح می‌کرده که نکرده است. او به جای مدیریت مصاحبه، بیشتر دنباله‌رو آقای ثابتی بوده. اشتباهاتی مانند اینکه: «سیاوش کسرایی»، مدیرکل حزب توده می‌شود! یا به‌عنوان نمونه دیگر، آقای ثابتی می‌گوید: «قهرمانی سرتیپ امین آزاد (فرمانده پادگان تبریز) را کشته بود و به حبس ابد محکوم شده بود». در این یک جمله، پنج اشتباه یا تحریف وجود دارد: اولاً. قهرمانی نیست، صفر قهرمانیان است؛ ثانیاً، امین آزاد سرتیپ نبوده، بلکه سرهنگ بوده؛ ثالثاً؛ امین آزاد نبوده، بلکه معین آزاد بوده؛ رابعاً. فرمانده پادگان تبریز نبوده، بلکه دامپزشک و مسئول ایلخی مراغه بوده؛ و خامساً صفر خان معین آزاد را نکشته، بلکه روس‌ها او را کشته‌اند!

خاطرات ثابتی از لایه‌های ظاهری و درونی حکومت پهلوی چه تصویری ارائه می‌دهد؟ با توجه به اینکه گاه برخلاف تصریحات نویسنده، پیامی متفاوت هم به خواننده انتقال پیدا می‌کند.

در متن کتاب، تمامی مخالفان حکومت شاه اعم از دکتر مصدق و طرفدارانش یا احزاب چپ، همگی سیاهِ سیاه هستند. به نظر آقای ثابتی تمامی مخالفان حکومت پهلوی خائن، مریض، معتاد یا گرفتار مشکلات جنسی بوده‎اند و آدم سالمی در بینشان وجود نداشته!

آقای ثابتی از فساد مالی و اخلاقی اطرافیان شاه، اعضای دولت، درباریان و نمایندگان مجلس می‌گوید. تصویری که آقای ثابتی از لایه‌های ظاهری و درونی حکومت پهلوی ارائه می‌دهد چنین است که اکثر دولت‌ها مانند آموزگار و شریف‌امامی در مقابل مخالفان منفعل عمل می‌کردند و قاطعیت لازم به خرج نمی‌دادند و همچنین مقامات وقت کشور، مسئولیت همه کارها را به عهده شاه حواله می‌کردند، اما در مقابل به نظر ثابتی، راهکارهای خودش، صحیح‌ترین و بهترین نظر و راه‌حل‌هایی بودند که اگر بدان‌ها عمل می‌شد حکومت پهلوی راه زوال و فروپاشی نمی‌پیمود.

ارزیابی شما از تحلیلی که در خاطرات ثابتی از ریشه‌های انقلاب ایران ارائه می‌شود چیست؟ مقصود، ارزیابی متن از حیث سازگاری درونی و ربط منطقی میان مقدمات و نتایج و نیز ارزیابی متن از حیث واقع‌نمایی است.

همچنان که مستحضرید عنوان توضیحیِ کتاب بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی است، اما در کتاب، این عوامل نیامده است. ثابتی نیز تقریباً مثل تمامی سلطنت‌طلبان به تئوری توطئه متوسل شده و امریکا و انگلیس را باعث فروپاشی حکومت پهلوی معرفی می‌کند. او به شکاف ژرفی که بین مردم و حکومت ایجاد شده بود توجهی نمی‌کند. او چشم خود را بر تضادهای درون حکومت و عملکردهای آن می‌بندد: حکومتی که مانند پدرش می‌کوشید در حوزه تکنیکال ایران را مدرن کند، اما در حوزه فراتکنیکال و اندیشه و حکومتداری به مانند دوران محمود غزنوی حکومت کند و در حوزه اندیشه و سیاست، مردم همچنان کرنشگر و مطیع و منقاد باشند؛ اما این تضاد محصول دنیای جدید و محصول اتصال ایران و هر کشور دیگر به تاریخ جهانی است و به همین خاطر است که می‌بینیم پس از انقلاب مشروطیت ایران، کمتر شاهی و قدرتی در ایران در وطن خود با فراغ بال مرده، بلکه همگی چون محمدعلی شاه، احمدشاه، رضاشاه و محمدرضاشاه راهی غربت شده و حتی مشتی از این خاک نیز نصیبشان نگشته!

حواله کردن علل سقوط حکومت پهلوی به بیرون از ایران درواقع مخرج مشترک تمامی سلطنت‌طلبان است. آن‌ها شبیه دیگر حکومت‌های خودکامه، هرگز مانند عقاب ناصرخسرو، متوجه پرِ خودشان در پایِ تیری که آن‌ها را از پای درآورد نمی‌شوند.

تصویری که در خاطرات ثابتی از رژیم پهلوی ارائه می‌شود ظاهراً مختص به این کتاب نیست، بلکه عناصری از آن را در سال‌های اخیر در تبلیغات منتشره در سطح رسانه‌ها هم می‌توان ملاحظه کرد. طرح این تصویر از رژیم پهلوی، مسبوق به کدام زمینه‌های سیاسی و اجتماعی است؟

نگرش ما به گذشته‌مان و تاریخِ پدرانمان باید نگرشی توأم با انتقاد باشد تا بر شانه‌های گذشتگانمان بنشینیم و اشتباهات آن‌ها را تکرار نکنیم تا دیگر تاریخ توالی فاجعه نگردد، اما متأسفانه، کتاب آقای ثابتی مثل صدها نمونه دیگر از این دست، به جای اینکه یک اثر علمی و تاریخی باشد، بیشتر یک کتاب سیاسی و تبلیغاتی برای دفاع از گذشته و توجیه آن است.

در این کتاب‌ها کوشش می‌شود برای نسل جوان امروز که کمتر تاریخ می‌خوانند و آن دوران را نمی‌شناسند، آن دوره را یک مدینه فاضله و اتوپیا نشان دهد. مخصوصاً در وضعیت وخیمِ اقتصادیِ فعلی که تنور بسیار داغ است و هر نانی به‌آسانی می‌چسبد!

در مثل مناقشه نیست و چنین کتاب‌هایی به سخنِ ایاگو، شخصیت مزور در نمایشنامه اتللو می‌ماند که می‌گوید:

«آه ای خدایان دوزخ، هنگامی که اهریمنان سیاه‌ترین گناهان را تدارک می‌بینند، نخست آن را به رنگ‌های آسمانی می‌آرایند، درست همان‌گونه که من اینک می‌کنم!»■

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط