بدون دیدگاه

بسته‌نگار در بستر زمان

لطف‌الله میثمی

وجه مشترک محمد بسته‌نگار با من این است که دوستان شهید و صدیق مشترکی داشته‌ایم که از آن‌ها جدا شده‌ایم که مرگ برای ما آسان‌تر از این جدایی‌هاست.

خوشبختانه نشریه وزین ایران فردا همه سخنرانی‌های نکوداشت محمد بسته‌نگار را منتشر کرد و کار مرا آسان کرد. هویت مشترک دیگر بسته‌نگار و من وفاداری به مصدق و ارزش‌های اوست. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ نهضت مقاومت ملی تشکیل شد و راه آن بزرگوار را ادامه داد. در سال ۳۹ وجه مشترک ما عضویت در جبهه ملی ایران (جبهه دوم) بود که شعار «استقرار حکومت قانون و اجرای قانون اساسی انقلاب مشروطیت و استقلال و آزادی‌های مصرح در آن قانون» را مرام خود کرده بود.

پس از کودتای ۲۸ مرداد سه بزرگوار، آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان و دکتر سحابی، توانستند سه عنصر دین، علم و سیاست را به هم آمیزند که محصول آن انجمن‌های اسلامی مهندسین و پزشکان و دانشجویان بود. در سال ۳۹ نمایندگان تمامی انجمن‌های اسلامی دانشجویان دانشگاه‌های کشور، تهران و کرج و تبریز و مشهد و اصفهان، در منزل مهندس صباغیان جمع شدند و طی انتخاباتی محمد حنیف‌نژاد مسئولیت انجمن‌ها را پذیرفت و هویت جدیدی به من و بسته‌نگار اضافه شد. حنیف‌نژاد معتقد بود انجمن دو رسالت و دو مؤلفه دارد: نخست قرآن‌مداری؛ و دوم احیای احکام اجتماعی قرآن است. در آن فضا در آموزش‌های جاری حوزه علمیه، قرآن درس رسمی نبود و رساله‌های مراجع هم عمدتاً در حوزه احکام فردی و فرعی بود. دو مؤلفه ایجابی که او مطرح کرد انجمن‌های اسلامی را بارور و شکوفا کرد و درستی آن این بود که تا پیروزی انقلاب تداوم یافت. به‌ویژه پس از قیام ملی ۱۵ خرداد روند حرکت اسلامی حوزه‌های علمیه نیز به سمت احکام اجتماعی قرآن بود.

با بسته‌نگار در اعیاد و مراسم عزاداری شرکت می‌کردیم و آشنایی ما بیشتر می‌شد. تا اینکه در ۲۶ اردیبهشت ۴۰ با تشکیل نهضت آزادی بار سیاسی هویت مشترک ما بیشتر شد. بدین معنا که مهندس بازرگان در نطق افتتاحیه به چهار مؤلفه اشاره کرد: ما مسلمانیم، ایرانی هستیم، تابع قانون اساسی و مصدقی هستیم. از اینکه این سه بزرگوار بنیان‌گذار، قدم درراه اصلاح جامعه گذاشته بودند از خوشحالی به خود می‌بالیدیم. در شب ۳۰ تیر ۱۳۴۰ که فردای آن قرار بود تظاهراتی از جانب نهضت آزادی و جبهه ملی انجام شود بسته‌نگار و من حوالی خیابان خیام مشغول پخش تراکت‌های این تظاهرات بودیم. تراکت‌ها را به خانه‌ها می‌انداختیم. از آنجا که چند نوع تراکت بود برای تبادل آن‌ها به مسجدی رفتیم. چون مردم مشغول نماز مغرب و عشا بودند به داخل سرویس بهداشتی رفتیم. پس از تبادل تراکت‌ها وقتی بیرون آمدیم کسی به ما اعتراض کرد چرا شما دونفری به سرویس رفته بودید. شبی پرخاطره بود و فردای آن روز مهندس بازرگان و مهندس حسیبی را دستگیر کردند که زود آزاد شدند.

بچه‌های انجمن اسلامی که وارد نهضت شده بودند عمدتاً با عزت‌الله سحابی نزدیک بودند. بعد از دستگیری‌های سری اول نهضت آزادی در بهمن ۴۱ در دستگیری سری دوم و سوم در منزل آقای صدر حاج سید جوادی، بسته‌نگار هم در سری چهارم دستگیر شد. شب ۳۰ آذر ۴۲ به دلیل فعالیت‌هایی که حول و حوش دادگاه سران نهضت داشتم دستگیر و یکسره به اطلاعات شهربانی، فرمانداری نظامی آن موقع، برده شدم و چهار شبانه‌روز آنجا بودم تا مرا به زندان عادی موقت شهربانی منتقل کردند. چند روزی را آنجا گذراندم که دیدم بسته‌نگار در فلکه زندان قدم می‌زند. محکم به شیشه کوبیدم که متوجه من شد. از طریق افسرنگهبان مرا به اتاق آن‌ها در فلکه بردند. زنده‌یاد رحیم عطایی و عباس رادنیا و آقای سمیعی هم در آن اتاق بودند. شبانه تمام تجربیات بازجویی را نوشتم که به بیرون منتقل شد. به‌سرعت مرا از آن‌ها جدا کردند و به بند عادی بردند که هفت ماه زندان بودم. بسته‌نگار هم دوران زندان خود را طی می‌کرد. پس از آزادی بسته‌نگار از زندان هر از گاهی همدیگر را می‌دیدیم. بسته‌نگار در سال ۴۳ در زندان قصر به هویت جدیدی دست یافته بود و آن اینکه دوازده نفر از اعضای نهضت آزادی ازجمله آیت‌الله طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و مهندس سحابی، دکتر عباس شیبانی، احمد حاج علی بابایی، عباس رادنیا، محمد بسته‌نگار، مصطفی مفیدی، محمدمهدی جعفری و ابوالفضل حکیمی در جمع‌بندی جدید به خط‌مشی مسلحانه رسیده بودند تا رحمی باشند برای مولود جدید در بیرون از زندان که به کمیته دانشجویان نهضت هم ابلاغ شده بود.

بسته‌نگار از آنجا که ویژگی فرهنگی داشت بیشتر در شرکت سهامی انتشار واقع در باب‌همایون سرای صبا کار می‌کرد. من در شهریور ۵۰ بازداشت شدم و طی زندان‌های مختلف به زندان شماره ۳ قصر آمدم. چندی بعد محمد بسته‌نگار و مصطفی مفیدی هم به آنجا منتقل شدند. دوران خوبی داشتیم. بعد از اعتصاب غذا، غذای زندان بهتر شده بود و من و بسته‌نگار موقع صبحانه و نهار و شام روبه‌روی هم می‌نشستیم تا همدیگر را کنترل کنیم.

محمد از آنجا که سریع کتاب‌ها را می‌خواند به من فشار می‌آورد که کتاب‌های مجاهدین را به او بدهم و چون این کتاب‌ها باید از جاسازی درمی‌آمد و مشکلاتی امنیتی داشت نمی‌توانستم مشکل را به او بگویم از من گله می‌کرد. حافظه او در کتاب خواندن خیلی زیاد بود. چیزی نگذشت که به زندان شیراز رفتم و شهریور ۵۲ آزاد شدم. محمد را دومرتبه در شرکت سهامی انتشار یافتم. نکات مهم کتاب‌هایی را که خوانده بود برایم می‌گفت. او عادت داشت هر کتابی را می‌خواند خط‌کشی کند و در کتاب خواندن به فکر دیگران هم بود. مرحوم طالقانی هم از نکات او در کتاب‌های خودشان استفاده می‌کردند. ناگفته نماند در یک ملاقات چهارساعته که با آقای طالقانی داشتم از وضعیت بسته‌نگار در زندان سؤال می‌کردند. من از مطالعات پیگیر او گفتم که تبسمی بر لبانشان نشست. نکاتی که از کتاب‌ها می‌گفت بعدها بسیار مفید افتاد. ضمناً در دیدار شرکت سهامی انتشار آدرس خانه‌اش را به من داد که اگر خواستم مخفی شوم و مشکلی پیش آمد به‌عنوان خانه امن استفاده کنم. چهار ماه بعد که مخفی شدم در همان روزهای اول با دکتر کریم رستگار قدم می‌زدیم که او دستگیر شد و من فرار کردم. رابطه‌ام با سازمان قطع شد. به خانه محمد واقع در تجریش رفتم و برای اولین بار همسرشان طاهره خانم را دیدم. گرچه تعارف کردند اما چون محمد نبود به خانه نرفتم. مدتی سرگردان بودم تا به خانه امن دیگری رفتم و دومرتبه به سازمان وصل شدم. در جریان پیروزی انقلاب روز هشتم آبان ۵۷ از زندان آزاد شدم و روز بعد به منزل آیت‌الله طالقانی رفتم و بسته‌نگار را آنجا دیدم. طی چهار جمعه در جلسات انجمن اسلامی مهندسین با محمد رابطه نزدیکی پیدا کردم.

پس از پیروزی انقلاب عمدتاً با مهندس سحابی و دکتر جعفری بودند. با این حال هیچ‌وقت رابطه‌اش را با کسی قطع نمی‌کرد. او می‌گفت همیشه در زندان با مهندس بازرگان بودم و از او جدا نمی‌شدم. به مهندس بسیار عشق می‌ورزید. در جلسات احیای شریعتی ـ طالقانی و جلسات انجمن اسلامی مهندسین و نشریه ایران فردا فعالیت می‌کرد. منزلش همیشه در اختیار جلسات ماهانه قرآن و جلسات سیاسی بود. او و همسر بردبار و وفادارش از همه با روی گشاده پذیرایی می‌کردند. در اسفند ۷۹ در یکی از جلسات ملی ـ مذهبی که در منزل او برگزار شده بود عده زیادی را دستگیر کردند و به اتهام براندازی به زندان ۵۹ عشرت‌آباد بردند. خانواده‌های این زندانیان متوجه شدند این دستگیری‌ها عمدتاً به ‌این ‌علت است که دولت خاتمی در خرداد ۸۰ رأی نیاورد و رئیس‌جمهور نشود. به همین علت دختر آقای بسته‌نگار به نفع آقای خاتمی تبلیغ می‌کرد. متأسفانه در دادگاه‌های این عزیزان بااینکه اتهام براندازی مطرح نشد و واقعیت هم نداشت اما هیچ‌گاه از آن‌ها اعاده حیثیت نشد. صبح فردای دستگیری‌ها یادم می‌آید به منزل ایشان رفتم و طاهره خانم را مثل کوه استوار یافتم. ایشان گفت دفتر تلفن مرا هم برده‌اند. من با حافظه‌ای که آن روزها داشتم ۱۲۰ شماره تلفن را برای دفتر جدید ایشان احیا کردم. بعد از آزادی آن‌ها از زندان در پی درگذشت دکتر سحابی، بسته‌نگار به من تلفن زد و گفت آقای صدر حاج سید جوادی مایل است هنگام دفن دکتر در امام‌زاده عبدالله سخنرانی کنید. برای من افتخاری بود و این کار را انجام دادم.

در نشریه چشم‌انداز بارها با آقای بسته‌نگار گفت‌وگو داشتیم. یک بار با عنوان «قرائت بازرگان از دموکراسی» و بار دیگر درباره «هدف انبیا؛ خدا و آخرت». مدتی پس از درگذشت مهندس سحابی نشریه ایران فردا دومرتبه فعالیت خود را از سر گرفت و محمد بسیار از این قضیه خوشحال بود. برای من خاطره‌ای را از مهندس بازرگان نقل می‌کرد؛ مهندس بازرگان هنگام خلع ید بعد از ترک انگلیسی‌ها از ایران نگران بود مبادا کارشناسان ایرانی نتوانند پالایشگاه‌ها را راه بیندازند. شب‌هنگام چند بار از اتاق بیرون می‌آمد که مشعل روشن است یا نه. محمد می‌گفت: من هم برای از سر گرفتن نشریه ایران فردا مرتب تلفن می‌زدم ببینم از چاپخانه درآمده یا نه و اینکه مشکلی ایجاد نشده باشد.

هر اتفاقی می‌افتاد محمد را برای بازجویی احضار می‌کردند. در یکی از این بازجویی‌ها در سرویس بهداشتی زمین‌ خورده بود و مریضی دیابت او طولانی شد. این روزها هر هفته سه روز دیالیز می‌کند. بسته‌نگار کتابخانه بزرگی دارد که آدرس کتاب‌ها و حتی صفحه مطالب موردنظرش در آن‌ها را می‌دانست. او از سرمایه‌های تاریخ معاصر ایران است. امید است خاطرات تفصیلی‌اش منتشر شود.

«إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَهُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّهِ الَّتی کُنتُم توعَدونَ» (سوره فصلت: آیه ۳۰)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط