بدون دیدگاه

بنیان‌های نظری حقوق بین‌الملل بشر در پرتو اندیشه‌های کانت

جمال‌الدین شاعری*

 

چکیده

جایگاه کانت در طرح نگرشی متمایز و مؤثر در تاریخ فلسفه و تأثیر آن بر صورت‌بندی اندیشه‌های حقوق بشری معاصر انکارناپذیر است. بررسی افکار وی از لحاظ تأثیر آن‌ها در شکل‌بندی اسناد حقوق بشری رهنمون این مطلب است که او به‌نوبه خود در انگیختن افکار حقوق بشری منتهی به تشکیل اسناد حقوق بشری سهمی درخور داشته و این اسناد به‌شکلی غیرمستقیم تحت تأثیر مفاهیم جهان‌شمول و وظیفهگرایانه اندیشه‌های کانت قرار گرفته‌اند. در این نوشته با امعان ‌نظر در تألیفات کانت و تفحص در یافته‌های مفسران و منتقدان افکار او به تأثیر افکار وی در فرآیند پایه‌ریزی حقوق بشر معاصر می‌پردازیم. نظر به نزدیکی تفکر کانت با تفکر شرق در بسیاری از جوانب، افکار وی می‌تواند به‌عنوان معبر و نقطه اتصالی در گفت‌وگوهای دو تمدن شرق و غرب راهگشا باشد.

 

مقدمه

کانت پس از فلاسفه یونان یکی از بزرگ‌ترین فلاسفه معاصر است که افکار وی تأثیر بسزایی در تفکر فلاسفه و اندیشمندان پس از وی و شکل‌گیری جریان‌های فلسفی، نه‌فقط در فلسفه آکادمیک، بلکه در ساحت‌های دیگر نیز داشته است. انسان و حقوق آن نیز از دید فیلسوف جامع و تیزبینی چون کانت پنهان نماند. وی به کالبدشکافی ذهن و عقل انسان تحت عنوان نقد عقل محض پرداخته و به‌نقد عقل عملی رسیده است که بن‌مایه موضوعات اخلاقی را دربرمی‌گیرد. وی برآن بود تا حقوق بشر را به اخلاق مرتبط سازد و با جهان‌شمول‌کردن بنیان‌های اخلاقی در جهان‌شمول‌کردن بنیان‌های حقوق بشر مساعدت کند و در این راستا توانست نظریه‌ای جامع و ماندگار در سطح انسان فرد که در نقد عقل عملی متجلی است و در سطح انسان جمع که در صلح پایدار برجسته است تقدیم بشریت کند.

اگر واژه‌های پیشینی و پسینی کانت را مسامحتاً به‌گونه‌ای دیگر به‌کار بندیم می‌توان گفت که به‌صورت پیشینی رد پای اندیشه کانت در اسناد بین‌المللی ملحوظ است و حضور وی در دکترین عمومی حقوق بشر کنونی بسیار مشهود، به‌طوری‌که برخی او را یکی از مهم‌ترین مبدعان اندیشه حقوق بشر می‌دانند و این ادعا نظر به تأملات انسان‌شناسانه کانت و دستاوردهای بزرگ وی در این ساحت سخنی گزاف نیست.

کانت در برهه‌ای از تاریخ زیست که جهان شاهد تحولات حقوق بشری هم در ساحت فکر و اندیشه و هم در واقعیت بود؛ تحولاتی که باعث شد کانت محض اندیش را متوجه تعاملات سیاسی بین انسان و حکومت سازد. او از درونی‌ترین اوصاف انسانی ازجمله آزادی و کرامت آغاز کرده و ساختمان فکری خود را در باب اجتماع، قانون و سیاست بر آن اوصاف بنا نهاد. وی با مبنا قرار دادن انسان غایت، سفر فلسفی خود را آغاز و سرانجام به انسان ناابزار و مقدس دست ‌یافت، سپس اخلاق وظیفه‌گرا را پایه‌ریزی کرد تا بتواند قانون و حقوق را که خود تراوش اخلاق است بر آن بنا کند. از نگاه او، قانون مبتنی بر اخلاق انسان غایت، منجر به رشد فرهنگی شده و جامعه را به‌سوی کعبه آمال کانت جمهوریخواه هدایت می‌کند.

کانت دستیابی به حقوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را جز با تأکید بر حقوق فردی میسر نمی‌داند و دستیابی به حقوق جمعی نیز ممکن نیست مگر در سایه حکومت جمهوری، گرچه تحقق این نوع حکومت را بسیار دشوار می‌پندارد. شیواترین تعبیر کانت درباره منزلت حقوق بشر در این عبارت اوست «حقوق انسان‌ها می‌باید هرچند به بهای از دست رفتن قدرت فرمانروایی، محترم و مقدس انگاشته شود. نمی‌توان در اینجا تسلیم شد و راهی میانه برگزید؛ برعکس، هر سیاستی می‌باید در برابر حق به خاک افتد.»(کانت، ۱۳۸۰: ۱۱۶) البته او از انتقادات بزرگانی چون خود در امان نماند و تفکر وظیفه‌گرایانه و ایده فرمالیستی او در معرض نقد فیلسوفانی چون هگل و نیچه قرارگرفت.[۱]

در این نوشته بر آنیم تا از منظر این فیلسوف بشر و اخلاق در مبانی نظری حقوق بشر علی‌العموم و منطق درونی اسناد حقوق بشری علی‌الخصوص، نقبی بزنیم. امید که معرفتی ژرف‌تر از حقوق بین‌الملل بشر به‌دست آوریم. آنچه پیش‌روست از دو صورت به کنکاش می‌پردازد: اول اینکه تأثیر پیشینی کانت بر شکل‌گیری داستان حقوق بشر و بالاخص اسناد حقوق بشری را بررسی می‌کند و دوم و مهم‌تر به تفسیر عناصر حقوق بشری از منظر وی می‌پردازد تا نظریات وی را از لحاظ منطق درونی محک زند و فواید مترتب بر آن‌ها را کشف کند. بررسی دوباره آثار فلاسفه‌ای چون کانت هر از گاه خالی از فایده نیست چراکه ظرفیت بالای آثار وی آبستن قرائت‌های جدیدی است که اذهان و ابزارهای معرفتی هر نسلی، تولد مولود فکری مناسب عصر را برای خود رقم می‌زند.

 

کانت و عصر وی

کانت و تحولات حقوق بشری عصر وی

عصر کانت مصادف با عصر روشنگری، عقل‌گرایی و تدوین اولین اسناد حقوق بشری بود. کانت نیز به‌نوبه خود در این دیالکتیک تاریخی بین این تحولات شرکت داشته است. بدون شک رصد حوادث زمانه، هر اندیشمندی را در ارزیابی صحت‌وسقم پیش‌فرض‌ها و نظریات خود به تکاپو و تأمل وا‌می‌دارد. شاید این حوادث بودند که کانت را به‌سوی مباحث سیاسی و حقوق بشری کشاند؛ فیلسوفی که عموماً سرگرم مسائل بسیار مجرد و محض فلسفی بود.

جنبش روشنگری که در سده هجدهم در اروپا آغاز شد، یکی از سرنوشت‌سازترین رویدادهای تاریخ جهان است. (کانت، ۱۳۸۰: ۱۶) عصر کانت با تحولات بسیار مهمی در سطح بین‌الملل همراه بود که بی‌شک وی را بر آن داشت تا درباره آن‌ها بیندیشد و کتاب صلح پایدار که کتابی در باب حقوق بین‌الملل با بن‌مایه‌های حقوق بشری است نتیجه تأملات وی در آن دوره است. نگاهی اجمالی به برخی رویدادها و تحولات عصر ولی خالی از لطف نیست.

 

 اعلامیه حقوق ویرجینیا و استقلال امریکا

 

در اعلامیه حقوق ویرجینیا، دوازدهم ژوئن ۱۷۷۶، نخستین سند سیاسی در قاره امریکای شمالی، ایده‌های فلسفی ارائه‌شده جان لاک تقریباً انعکاس دقیقی یافت (تاموشات، ۱۳۸۶:۸۷). از زمان پذیرش این متن مهم، بیش از دو قرن این نوع فلسفه ترجیح داده شده است؛ متنی که تقریباً چند روز بعد در چهارم ژولای ۱۷۷۶، در اعلامیه استقلال آمریکا نیز انعکاس یافته است (تاموشات، ۱۳۸۶:۸۷).

 

اعلامیه حقوق مردم و شهروند فرانسه

 

در اعلامیه حقوق مردم و شهروند فرانسه به تاریخ ۲۶ آگوست ۱۷۸۹، حقوق شخصی انسانی به‌عنوان حقوق طبیعی و ‌انتقال‌ناپذیر تأکید شده است. صدای انقلاب فرانسه در سطح گسترده‌ای در اروپا طنین‌انداز شد و پس از سقوط امپراتوری ناپلئونی در سال ۱۸۱۵ جنبش قانون اساسی در همه دولت‌های همسایه آغاز شد (تاموشات، ۱۳۸۶:۸۷).

آگاهی سیاسی کانت پابه‌پای رویدادهای سیاسی زمانه او رشد کرده بود. پیش از وقوع انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹، کانت مقاله‌هایی درباره فلسفه تاریخ نگاشته بود و دیدگاه و روش تفکر او که در این آثار تجسم ‌یافته است باعث شد تا از این انقلاب استقبال کند (Kant, 1991). او انقلاب فرانسه را نشانه واقعیت پیشرفت انسانی و رویدادی فلسفی می‌دانست. «پیمان بال»[پیمان صلح بین پروس و فرانسه] که در ژانویه ۱۷۹۵ به امضا رسید نیز موقعیت عینی و انگیزه نگارش کتاب او درباره صلح پایدار را فراهم آورد (کانت، ۱۳۸۸: ۹).

 

۲-۱-۳ – عصر کانت تبلور حقوق بشر نسل اول[۲]

 

در قرون هجدهم و نوزدهم، مفاهیم حقوق بشری همچون آزادی بیان و عقیده مطرح شدند که امروزه با عنوان حقوق نسل اول دسته‌بندی می‌شوند. اعلامیه حقوق ویرجینیا سال ۱۷۷۶، متضمن موادی درباره انتخابات آزاد، محاکمه با حضور هیئت‌منصفه، احترام به مالکیت و آزادی مطبوعات بود، اما در باب حقوق مربوط به کارکرد رفاه اجتماعی دولت چیزی دربرنداشت. اعلامیه سال ۱۷۸۹ حقوق بشر و شهروند که ناظر برآزادی بشر است، مطالبات گسترده بر دوش دولت نگذاشته است (تاموشات، ۱۳۸۶: ۱۰۵)؛ بنابراین، عصر کانت بیشتر شاهد باروری حقوق ساختاری و اساسی بوده است و هنوز دولت‌ها در رفتار با شهروندانشان تا حد زیادی آزاد بودند و جامعه جهانی اصل حاکمیت را جزو اختیارات دولت‌ها قلمداد می‌کرد.

 

۳– اندیشه کانت و اسناد بین‌المللی حقوق بشر (تأثیر پیشینی)

 

کانت یکی از متفکران مؤثر در شکل‌گیری تفکر بسیاری از اهل فکر بوده و آنان نیز به‌نوبه خود در ساخت فکری جهان اطراف خود نقش داشته‌اند. این تأثیر غیرمستقیم اندیشمندانی چون کانت است، ولی آیا کانت تأثیرمستقیمی هم در صورت‌بندی اسناد حقوق بشری داشته است و به ‌عبارتی، آیا بندها یا قواعدی در اسناد حقوق بشری وجود دارد که صراحتاً از تفکر کانت اقتباس شده باشند؟ آیا کانت کوشیده است نویسندگان و تدوین‌گران این‌گونه اسناد را متنبه کند و آن‌ها را در این مهم مساعدت کند؟

بنیان فلسفی حقوق بشر را باید در ایده‌آلیسم آلمان جست‌وجو کرد. در فلسفه کانت سوژه اخلاقی به‌مثابه عقل عملی ظاهر می‌شود و بدین‌سان سرشتی فراتجربی و متافیزیکی می‌یابد (کانت، ۲۰۱۵) و همین بنیاد متافیزیکی حقوق بشر است که متضمن جهان‌شمولی و کلیت آن است. این کلیت را می‌توان از مهم‌ترین ویژگی‌های فلسفی بیانیه‌های حقوق بشر دانست. از این زاویه می‌توان کانت را مهم‌ترین بنیان‌گذار فلسفه حقوق بشر به‌شمار آورد. تأکیدی که کانت بر سوژه بشری و استلزامات آن (مانند حق ذهنی، غایت بودن انسان‌ها، فردگرایی) دارد در تثبیت و تحکیم مبانی فلسفی بیانیه‌های حقوق بشر در دو سده اخیر نقش ‌انکارناپذیری داشته است؛ البته نمی‌توان کانت را پایه‌گذار مبانی نظری حقوق بشر دانست، چراکه این مبانی تا حدی پیش از کانت تدوین شده بودند، بلکه باید فلسفه کانت و بیانیه حقوق بشر، هر دو را دو بیان از آن چیزی دانست که در فرانسه به روحیه قرن هجدهم مشهور است. به‌عبارت دیگر بیانیه حقوق بشر ۱۷۸۹ (و انقلاب فرانسه) را باید تجلی خارجی و فلسفه کانت (و ایده‌آلیسم آلمانی به‌طور کلی) را تجلی فکری و فلسفی عصر روشنگری دانست. به این ترتیب کانت، هرچند بنیان‌گذار نظریه مدرن حقوق بشر نیست، اما نخستین فیلسوفی است که به تثبیت و تحکیم مبانی آن پرداخت و به‌جرئت می‌توان قرائت کانتی از جهان‌شمولی حقوق بشر (و فلسفه حقوق بشر به‌طور عام) را تا امروز قرائت غالب دانست (بستانی، ۱۳۹۰: ۱۸۵).

صحیح آن است که کانت بنیان‌گذار غیرمستقیم قلمداد شود، چراکه حقوق بشر بیشتر دکترین است تا نظریه منسوب به شخص. کانت در تکامل ایده‌آلیسم نقش داشت و ایده‌آلیسم نیز در تبلور حقوق بشر، بنا بر این نقش کانت بیشتر در ترویج اتمسفری است که به رشد حقوق بشر منجر شد.

 

۴ کانت و عناصر حقوق بشری اندیشه وی (تفسیر پسینی)

 

۴-۱-انسان غایت فی‌نفسه

 

کانت ابتدا تکلیف خود را با انسان روشن می‌کند و او را چه در سطح فرد و چه در سطح اجتماع غایت می‌انگارد (کانت، ۲۰۰۸). کانت از این لحاظ مدیون روسو است. او تأثیرپذیری خود از روسو را چنین روایت می‌کند که به تحول نگرش او از انسان منجر شده است:

«من خود برحسب تمایل طبیعی طالب دانشم؛ تشنه معرفتم و به‌خوبی می‌دانم بی‌تابی و اشتیاق برای بیشتر دانستن چیست و با هر گامی که به‌پیش برداشته می‌شود، چه خرسندی و رضایتی به‌دست می‌آید. روزگاری گمان می‌کردم که شرف آدمی به همین است و به عوام که چیزی نمی‌دانند به دیده خواری می‌نگریستم، روسو مرا به راه راست آورد. اکنون آن احساس کورکورانه برتری در حال زائل شدن است و رفته‌رفته یاد می‌گیرم که انسان‌ها را بزرگ بدارم و محترم بشمارم و خویشتن را از یک کارگر ساده، بسیار پایین‌تر بدانم.»[۳]

از نظر سیاسی، کانت به وضعیت انسانی توجه دارد و بر همین اساس، او به همه انسان‌ها می‌اندیشد و در جست‌وجوی سعادتی برای انسان در جهان بوده است. (ادیانی، ۱۳۸۱: ۴۳۹) به نظر او خرد درمی‌یابد که همه ذات‌های خردمند، همچون خود او غایت فی‌نفسه‌اند، بنابراین یک قلمرو غایت فی‌نفسه متشکل از همه انسان‌ها یا ذات‌های خردمند شکل می‌گیرد که همان جامعه بشری است.[۴] کانت در این‌که تفسیر جدیدی از انسان به‌عنوان ذات خردمند و غایت فی‌نفسه ارائه می‌کند، اصالت و نوآوری خاصی دارد. تلقی جامعه انسانی به‌مثابه «قلمرو و مملکت غایات فی‌نفسه» یکی از بدیع‌ترین اندیشه‌های کانت است.[۵]

 

۴-۲-آزادی

 

دیدگاه کانت از آزادی انسان بسیار بنیادی است. ارتباط معناداری بین ایده آزادی اجتماعی (برون‌انسانی) و ایده آزادی درون‌انسانی وجود دارد، چراکه انسان غایت فی‌نفسه الزاماً بایستی از هر نوع آزادی برخوردار باشد.

کانت آزادی انسان را حقی فطری و همزاد او و به‌عنوان حقی بشری به‎رسمیت می‌شناسد. آزادی به مفهوم کانتی آن تا زمانی که با آزادی هر فرد دیگر بتواند در چارچوب یک قانون عمومی برقرار باشد، تنها حقوق اولیه‌ای است که به هر انسانی به‌دلیل انسان بودنش تعلق دارد.[۶]

در اعلامیه جهانی حقوق بشر (Assembly, 1995) آمده است: «تمام افراد بشر آزاد به دنیا می‌آیند. هر کس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد.» تفسیر چارچوب‌ساز کانتی از آزادی می‌تواند تحقق این بند از اعلامیه مذکور را امکان‌پذیرتر سازد چراکه آزادی کانت محدودیتی را شامل است و به قول وی، محدودیت این آزادی ناظر به بیرون است. خلاصه استدلال کانت در این باب چنین است:

«۱-مردم دارای یک حق ذاتی به آزادی بیرونی هستند.

۲-تنها محدودیت مشروع بر این حق به آزادی بیرونی، حق دیگر به آزادی مشابه است»(اسکروتن، ۱۳۸۳: ۱۷۲).

بنابراین کاملاً هویداست که کانت از طریق معادله فوق‌الذکر در پی ایجاد توازنی بین آزادی فردی و اجتماعی است.

 

۴-۳-تکامل بشریت

 

کانت در شماری از آثارش توجه عمیق خود را به رشد و تکامل بشریت آشکار می‌سازد. به نظر او غایت درونی طبیعت، فرهنگ و پرورش انسان است (کانت، ۱۳۷۷: ۴۰۶) و مقصود وی از این تعبیر عبارت است از توانایی ابنای بشر بر صورت‌بندی و دنبال‌کردن هر غایتی که ممکن است برای خود قرار دهند، اما فرهنگ انسانی بدین معنی تنها در صورتی می‌تواند تکامل و توسعه یابد که از مداخله دیگران که خود آنان نیز بر صورت‌بندی و دنبال‌کردن غایات خود توانایی دارند برکنار باشد. به این ترتیب، بزرگ‌ترین تکامل در فرهنگ بشری یعنی غایت نهایی طبیعت تنها در صورتی می‌تواند تحقق یابد که مردم وظایف کامل خود را در قبال دیگران خدشه‌دار نسازند (اسکروتن، ۱۳۸۳: ۱۶۸). بدین‌سان تکامل بشریت خود تخته‌بند تحقق مفهوم آزادی است.

 

۴-۴-حکومت

در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های دوگانه آن حق تعیین سرنوشت جزو حقوق بنیادین بشر ذکرشده است و اراده و خواست مردم را مبنای اساسی صلاحیت حکومت می‌داند. میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی اشعار می‌دارد «همه مردمان حق تعیین سرنوشت دارند و از طریق این حق، آنان آزادانه وضعیت سیاسی خود را تعیین کرده، آزادانه توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را پی می‌گیرند»؛ بنابراین حکومت نیازی ثانوی نیست، بلکه یکی از عناصر اصلی محقق ساختن غایات انسان فرد و انسان جمع است.

کانت معتقد است که حکومت برحق حکومتی است که برخاسته از اراده عمومی مردم باشد و آزادی اراده انسان فرد در نهایت به آزادی اراده انسان جمع منتهی می‌شود. نکته موردنظر کانت این است که علی‌رغم الزامات اخلاقی، حقوق شخصی مردم خارج از حکومت تضمین‌شده نیست. تنها راهی که برای تحقق حقوق مندرج در حق ذاتی به آزادی بیرونی وجود دارد آن است که مردم اراده خود را بر این قرار دهند که این حقوق را که در نظر عموم شناخته‌ شده است، خدشه‌دار نسازند و حکومت عبارت است از صورت این تضمین متقابل (اسکروتن، ۱۸۳: ۱۸۴). کانت یک جمهوریخواه است و خواهان حکومت بر اساس اصل نمایندگی و دخالت اراده مردم در اداره جامعه است. او در صلح پایدار به این نکته اشاره دارد: «ساختار جمهوری تنها ساختاری است که کاملاً با حقوق انسانی سازگار است»(کانت، ۱۳۸۰: ۹۹)؛ بنابراین دستیابی یک ملت به سطح بالایی از فرهنگ اخلاقی، تنها در چارچوب حکومت سیاسی‌ای خوب ممکن است (کانت، ۱۳۸۰: ۹۹).

 

۴-۵-قانون

 

کانت به‌دنبال رابطه‌ای بین اخلاق درونی و قانون بیرونی است و سعی دارد تا دومی را از اولی استخراج کند و این نیز در سایه مفهومی که وی از آزادی فردی و اجتماعی دارد عملی می‌شودد. او سازوکاری برای این امر مطرح می‌سازد و در مستحکم کردن منطق درونی طرح خود کوشیده است.

به نظر کانت، معیار سنجش آنچه به‌عنوان قانون برای مردم وضع می‌شود، این است که آیا آن مردم هرگز خود چنان قوانینی را بر خویش وضع می‌کردند یا نه؟ قانونی را که مردم حق ندارند درباره خود وضع کنند، پادشاه نیز چنین حقی ندارد؛ زیرا که اعتبار قانون‌گذاری پادشاه ناشی از این است که اراده عموم مردم را بازمی‌تاباند (کانت،۱۳۷۰: ۵۱). به نظر کانت، تنها در این نظام سیاسی است که آزادی با نظم عمومی وحدت و یگانگی پیدا می‌کند. وی قانونی را عادلانه می‌داند که از یک‌سو، تجلی اراده عمومی مردم و از سوی دیگر، قابل نقادی در عرصه عمومی باشد؛ سوم آنکه حکومت باید بر اساس اصول آزادی و خرد متناسب با شأن انسان شکل گیرد.[۷] بر اساس نظریه کانت هرگونه قانون عادلانه باید مبین آرزوهای عموم مردم باشد. دو طرف قرارداد اجتماعی انسان‌هایی اخلاقی‌اند که درباره آنان اصول ما تقدم آزادی و مساوات حاکم است و فقط قانونی که این اصول را نقض نکند به‌عنوان قوانین عادلانه قابل‌پذیرش هستند (کانت،۱۳۸۸: ۱۷۷).

 

۴-۶-جهان‌شمولی و عمومیت

 

در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است که دولت‌های عضو متعهد شده‌اند که احترام جهانی و رعایت واقعی حقوق بشر و آزادی‌های اساسی را با همکاری سازمان ملل متحد تأمین کنند و در پی نیز اشاره دارد که مجمع عمومی سازمان ملل این اعلامیه جهانی حقوق بشر را آرمان مشترکی برای تمام مردم و کلیه ملل اعلام می‌کند.

هویداست که این فراز از اعلامیه بر جهان‌شمول بودن مبادی خود تأکید دارد و کانت با متافیزیکی قلمدادکردن مبادی اخلاق انسانی به‌خوبی از پس این مهم برآمده است، چراکه جهان‌شمول کردن هرگونه اصلی خصوصاً اصول قانونی از رهگذر متافیزیکی کردن آن میسر است. کانت به‌صورت بنیادی به موضوع جهان‌شمولی و کلیت قانون می‌پردازد و معیاری درون انسانی را برای این امر برمی‌گزیند و در نظر وی: «هر زمان مجبور به پذیرش چیزی شد باید از خودش بپرسد که آیا می‌تواند دلیل پذیرش آن یا قانون متعاقب آن را به اصلی کلی و جهان‌شمول تبدیل کند.»(رایس، ۱۳۸۹: ۴۴).

جایگاه فراطبیعی که کانت به اخلاق می‌دهد موجب می‌شود که حق، اصل بالفعل خود را رها شدن از تعینات تجربی حاصل از طبیعت یا تاریخ یافته و بدین ترتیب اساساً حقوق بشر جهان‌شمول باشد. تلقی کانت از حقوق بشر تلقی تکلیف‌گرایانه[۸] است که ادای تکلیف را بدون در نظر آوردن تنوع اوضاع‌واحوال مقوم اخلاقی بودن عمل می‌پندارد. البته نتیجه این نگرش نوعی برداشت انعطاف‌ناپذیر از جهان‌شمولی اصول و بیانیه حقوق بشر است. گویا چنین برداشتی بر تدوین و تفسیر تمام بیانیه‌های حقوق بشر از ۱۷۸۹ تا ۱۹۴۸ حکم‌فرما بوده است (بستانی، ۱۳۸۹: ۱۸۶).

 

۴-۷-نافرمانی مدنی

 

این اصل را در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر می‌توان یافت آنجا که آمده است: «اساساً حقوق انسانی را باید با اجرای قانون حمایت کرد تا بشر به‌عنوان آخرین علاج به قیام برضد ظلم و فشار مجبور نگردد.» این مقدمه متضمن مجوز نافرمانی به‌عنوان آخرین رهیافت در صورت عدم تنظیم قوانین حمایت‌کننده از حیثیت بشر و عدم اجرای آن می‌باشد.[۹]

از حاصل جمع اصل غایت بودن انسان در فلسفه کانت و قانون جهان‌شمول، مبنایی عقلانی و قراردادی برای حقوق بشر ارائه می‌شود. مقتضای این دو اصل تصویر برابری انسان‌ها در حیثیت انسانی است. این اصول اخلاقی کانتی متضمن حق همه انسان‌ها در بهره‌مندی از محترم شمردن حیثیتشان می‌باشد. جلوه سلبی این اصول همانا منع استفاده ابزاری از انسان است… استفاده ابزاری از انسان همانا چیزی جز نادیده‌گرفتن حیثیت انسانی و انکار غایت بودن او نیست؛ بنابراین در حوزه حقوق بشر افراد حق خواهند داشت تا از عملی که غایت بودن آن‌ها را نادیده گرفته و آن‌ها را در حد ابزار تنزل دهد مصون باشند. کانت تلاش ندارد که نافرمانی مدنی را تئوریزه کند، اما روح و درون‌مایه فلسفه او مخالفت غیرخشونت‌آمیز و مسالمت‌جویانه با تصمیمات ناعادلانه دولتی را تجویز می‌کند و الهام‌بخش بسیاری از ایده‌های نافرمانی مدنی معاصر بوده است. (قاسمی، ۱۳۸۹: ۴۹)

کانت هرگز به پیگیری حقوق خود از جانب مردم از طریق شورش رأی نمی‌دهد. به نظر او این امر، بنیاد نظام حقوقی را برمی‌اندازد و به تناقض منجر می‌شود. اگر این اصل عمومی و همگانی شود، هرگز نظم و قانون برقرار نمی‌شود؛ زیرا بدین‌گونه نقض قانون، مجاز شمرده می‌شود. کانت تنها ابزار نگهبان حقوق مردم را آزادی بیان و قلم می‌داند. از این طریق است که باید بر حقوق انسانی پای فشرد و حکومت را ملزم به رعایت آن کرد.[۱۰] کانت حق مقاومت منفی را منحصراٌ از دو طریق مخالفت نمایندگان با برنامه‌های حکومتی که نیازمند تأیید و تصویب آن‌هاست و طرح تسلیم شکایت به قوه قضاییه مستقل را برای مردم قائل شده است (Kant, 1996).[۱۱]

 

۵- نقد افکار کانت

 

با اینکه کانت فیلسوفی نقاد و نظریه‌پرداز نقد بود، ولی از نقد فیلسوفان و اندیشمندان عصر خود و پس از آن در امان نماند. با این حال، نظر به نزدیکی بسیار بین دکترین حقوق بشر و نظریه‌های کانت، مشکلات موجود در فلسفه حقوق بشر چه‌بسا از طریق حل مشکلات موجود در نظریه کانت قابل‌حل باشد و افق‌های جدیدی گشوده شود.

در فلسفه عملی (اخلاق و حقوق) مبنای کانت صرفاً اصل صوری عدم تناقض است؛ بنابراین هنجارهای فلسفه اخلاق از نظر کانت فاقد محتوا بوده و صرفاً باید فرم و شکل آن‌ها با اصل عدم تناقض منطبق باشد. این نکته موردتوجه بسیاری از متفکران پس از کانت بوده است، من‌جمله هگل که معتقد است فلسفه کانت عقل و اندیشه را از هرگونه تعین خارجی و هرگونه نفوذ و سلطه‌ای رها ساخته و استقلالی مطلق بدان بخشیده است. با این حال فلسفه اخلاق کانت به‌خاطر خصلت کاملاً صوری و انتزاعی‌اش نمی‌توانست کمترین کاربردی داشته باشد و قادر به تدوین قوانین عملی نبود. هگل به این نکته اشاره دارد که کانت برای تعین بخشیدن به تکلیف صرفاً به فرم این همانی می‌پردازد، به‌عنوان مثال دفاع از میهن بایسته است نه به‌خاطر محتوایش بلکه بدین خاطر که تکلیف است. هگل معتقد است که با این‌همانی (عدم تناقض)[۱۲] نمی‌توان حتی یک گام به‌پیش برداشت؛ بنابراین از نظر هگل نمی‌توان با تکیه بر اصل عدم تناقض محتوای تکلیف را متعین کرد. همان‌گونه که ارنست بلوخ[۱۳] نیز خاطرنشان می‌سازد که اصل منطقی عدم تناقض که کانت آن را معیار و محک عقل عملی قرار می‌دهد، پشتوانه‌ای استوار برای جهان‌شمولی و ضرورت عقلی اصول اخلاقی فراهم آورده و بدین طریق موجب ایجاد وحدت میان حق و اخلاق می‌شود، اما به این قیمت که هر دو این‌ها (فلسفه حق و فلسفه اخلاق) را نسبت به محتوا بی‌تفاوت و پذیرنده هر محتوایی می‌سازد. نتیجه این تلقی فرمالیستی از حقوق بشر نوعی جهان‌شمولی انعطاف‌ناپذیر است که در تطبیق بر موارد جزئی و شرایط تاریخی دچار مشکل می‌شود. جهان‌شمولی ادعاشده اخلاقی و قانونی کانتی صرفاً در شکل و صورت آن است نه در محتوی؛ بنابراین پذیرنده محتواهای گوناگونی می‌تواند باشد (بستانی، ۱۳۸۹: ۱۸۶).

انتقاد مهم دیگر بر کانت، نحوه تلقی حداقلی او از خود انسان است به‌طوری‌که شاهد تقلیل شأن انسانی نزد او هستیم. در فلسفه کانت هویت و] خود[ بشری به سوژه شناسنده[۱۴] تقلیل پیدا می‌کند. کانت سوژه بشری یا همان کوژیتوی دکارتی[۱۵] را به مفهومی استعلایی در نظر می‌گیرد که از تجربه منزه است و تمام مفاهیم از آن حاصل می‌شوند. به نظر کانت ذات بشری جوهر است و جوهر فراتر از تغییراتی که در زمان صورت می‌پذیرد هسته‌ای ثابت و تغییرناپذیر دارد. این تقلیل انسان به سوژه، نوعی برداشت حداقلی و کم‌مایه از انسان را توصیه می‌کند، انسان کانتی انسانی است غیرفرهنگی و هویت او در جامعه با روابط و تعاملات او با انسان‌های دیگر به‌عنوان عنصر مقوم هویت، موردتوجه کانت نیست. این ویژگی را در بیانیه‌های حقوق بشر نیز می‌توان مشاهده کرد. کارل مارکس به این مشکل در فلسفه حقوق بشر توجه کرده است. به نظر مارکس حقوق بشر چیزی جز حقوق بشر خودخواه جداشده از بشر و از جمع نیست. این حقوق بشر مبتنی بر روابط انسان با انسان نیست، بلکه برعکس بر جداسازی انسان از انسان مبتنی است. در این تلقی انتزاعی، بشر به‌عنوان موجودی جدا از اجتماع، تاریخ و ارزش‌ها موردبحث قرار می‌گیرد و جهان‌شمولی کانتی حقوق بشر مبتنی بر این تصور کلی و انتزاعی از انسان است. تداوم این تصور را می‌توان در مکاتب لیبرالیستی معاصر مشاهده کرد که بر انسان فارغ از تعینات تاریخی و فرهنگی تأکید می‌ورزند (بستانی، ۱۳۹۰: ۱۸۷).

باری، کانت فرمالیست است، یعنی مرتب است، سعی دارد مرتب و ارگانیزه کند. فرمالیستی کانت در تدوین قانون حمال محتواهای گوناگون نیست و خرده‌گیری برخی بر کانت از این منظر جای بسی تأمل است. قاطعیت کانت در راندن محتوی و تمسک به شکل، بسیار مبالغه‌آمیز است، ولی ساز و کار قانون و قانون‌گذاری به‌علت فرمالیستی بودن، تصور کانت را تأیید می‌کند. به نظر، کانت عمیقاً در مفهوم قانون تأمل کرده و درک اخلاقی خود را با آن هماهنگ ساخته است، چراکه به‌درستی می‌دانسته نتیجه‌گیری اخلاقی درونی، قانون‌گذاری بیرونی را در پی خواهد داشت. فرم‌گرایی کانت می‌تواند عامل مهمی جهت سد معبر در برابر حق شرط[۱۶] باشد چراکه روح فلسفه کانت آن‌طور که استنباط می‌شود رخصت تکثر محتوی را نمی‌دهد و محدودیت‌هایی در تعیین محتوا وضع کرده است. از سوی دیگر، بسیاری از مبانی اخلاقی در ادیان ابراهیمی در شرق دارای سرشتی تکلیف‌گرایانه هستند؛ بنابراین از این نقطه‌نظر قرابت خاصی با اخلاق کانتی دارند و پتانسیل گفت‌وگو بین غرب و شرق از این باریکه کانتی قابل توجه است، چراکه علی‌الخصوص در ادیان ابراهیمی مانند اسلام نتیجه‌گرایی اخلاقی یا عقلانیت اخلاقی بیشتر جنبه ثانوی داشته و حکمت خداوند درباره اوامر و نواهی اخلاقی و قانونی وی قابل احاطه و درک کامل از طرف بشر نیست. چه‌بسا تمسک خود کانت نیز به اخلاق تکلیف‌گرا تا حدودی ناشی از اثرات تدین اولیه کانت به مسیحیت و پرورش در یک خانواده مذهبی باشد.

 

۶-نتیجه

 

تفسیر لیبرالیستی و رئالیستی دو تفسیر غالب از منشورهای بین‌المللی در باب حقوق انسان در عصر حاضرند و دولت‌ها عموماً در پی مصالح ملی خود هستند، بنابراین حقوق بشر در آن شکل آرمانی خود تحقق نخواهد یافت، مگر اینکه تفسیرهایی چون تفسیری کانتی رواج یابد. همان‌طور که از اصول حقوق بشری که وی بنا نهاده است برمی‌آید او از طرفی دیگر نزدیک‌ترین فیلسوف به تفکر شرق، چه دینی و چه غیردینی است و از این رهگذر مناسب‌ترین فیلسوف برای تعامل و تقریب افکار حقوق بشری بین شرق و غرب است، چراکه اخلاق شرقی بیشتر مبتنی بر اخلاق وظیفه‌گرایانه است و این همان نقطه مشترک بین تفکر کانتی و تفکر دینی است. چه‌بسا این وظیفه‌گرایانه کانت تأثیرات پرورش وی در خانواده بسیار مذهبی باشد.

انسان غایت و انسان ناابزار، نکته محوری است که کانت به روشنگری در باب آن پرداخت. هرچند اسناد حقوق بشری معاصر به شکلی مقبول به این مفهوم در مفاد خود تکیه کرده‌اند، ولی هنوز حقوق بشر در میدان عمل در چنبره رئالیسم افراطی اسیر است و تنها راه نجات، بازگشت به اندیشه‌های کانتی و افلاطونی است که می‌تواند این ترازو را که به نفع رئالیست ارسطویی چربیده است، به حالت تعادل بازگرداند، بالاخص که ویژگی جهان‌شمول و همچنین فرمالیستی افکار کانت می‌تواند در کاهش حق شرط‌های پیشنهادی کشورها در تدوین معاهدات حقوق بشری نقش به‌سزایی ایفا کند.

نقش مهمی که کانت توانسته در این ساحت ایفا کند مساهمت در رشد شعور حقوق بشری جهانی است. تمرکز کانت بر انسان و حرص وافر وی در تبیین اصولی که بتواند تصوری جدید و متعالی‌تر از انسان، چه در سطح انسان فرد و چه انسان جمع در تاریخ بشر ارائه کند نشان از شعورپروری و اشاعه فرهنگ حقوق بشری وی دارد. اینکه کانت توانسته تصوری جدید از انسان ارائه دهد فارغ از صحت‌وسقم آن، گران‌قدر و حتی تاریخی است. چراکه او توانست اذهان را به‌سوی انسان مقدس جلب کند.

بدون شک کانت فیلسوف مؤثری در پردازش مفهوم انسان و حقوق بشر بوده است. او بنیان‌گذار حقوق بشر یا تنها فیلسوف در این ساحت نبود، بلکه یکی از اندیشمندانی است که در خلق این اتمسفر حقوق بشری نقش بسزایی داشته است. در تدوین اسناد حقوق بشری در تاریخ جهان، نظر به ماهیت اسناد و به‌حکم اینکه سند است، به وی یا هر فیلسوف دیگری به‌صراحت استناد نمی‌شود، بنابراین به کانت نیز تحت عنوان یکی از خالقان فرهنگ حقوق بشری می‌توان استناد کرد. آنچه در برآورد تلاش کانت می‌توان گفت همان کلمه جامعی است که وی در بستر مرگ، در برآورد خود در آخرین لحظه بر زبان راند؛ بدین‌سان دفتری جدید گشود و افق وسیعی در برابر انسان پایان‌ناپذیر گذاشت. او گفت: «خوب» است.

 

* کارشناسی مطالعات اسلامی دانشگاه الجنان لبنان

فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد حقوق بین‌الملل دانشگاه پیام نور تهران

دانش‌آموخته مرحله تخصصی رشته اصول‌الدین گرایش عقیده و فلسفه از دانشگاه فتح اسلامی (شعبه سابقالازهر) در سوریه

jamalshaeri@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع

ادیانی، سید یونس (۱۳۸۱)، بازاندیشی فلسفه کانت، نشر نقش‌جهان.

اسکروتن، راجر (۱۳۸۳)، کانت، ترجمه علی پایا، تهران: طرح نو.

اندیشه روشنگری و فلسفه حقوق بشر http://cultur.blogfa.com/post-486.aspx

بستانی، احمد (۱۳۹۰)، «بنیان‌گذار فلسفه حقوق بشر»، مجله فلسفه غرب، بهمن، شماره ۱۹

«تأملی بر آثار سیاسی کانت» (۱۳۸۰)، نامه مفید، شماره ۲۵، بهار

کریستان تاموشات (۱۳۸۶) حقوق بشر (مبانی نظری، تحولات تاریخی و سازوکارهای اجرایی)، ترجمه حسین شریفی طراز کوهی، نشر میزان.

رایس، هانس (۱۳۸۹)، درآمدی بر اندیشه سیاسی کانت، مجموعه مقالات ترجمه حسین جمالی، انتشارات دانشگاه مازندران.

عبدی، حسن، «بررسی نقش‌های معرفت‌شناختی اصل عدم تناقض در فلسفه ارسطو»، فصلنامه اندیشه دینی، شماره ۳۲.

قاسمی، محمد (۱۳۸۹)، نافرمانی مدنی در پرتو حقوق بین‌الملل بشر، پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته حقوق بین‌الملل دانشکده حقوق دانشگاه پیام نور

کانت، امانوئل (۱۳۸۸) فلسفه حقوق، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، نقش و نگار

کانت، امانوئل (۱۳۸۰)، صلح پایدار، ترجمه محمد صبوری، نشر به باوران

کانت، امانوئل (۱۳۷۷)، نقد قوه حکم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، نشر نی

کتاب کانت و سیاست {مجموعه مقالات (مقاله لئو اشتراوس)}

مجتهدی، کریم (۱۳۸۶)، افکار کانت، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

مفرج، جمال، «نیتشه و حدود النقد الکانطی»، http://www.hekmah.org/portal

 

 

Assembly، T. G. (1995). the Universal Declaration of Human Rights. Retrieved from http://www.maitreyasangha.org/DOCS/2012-The

Imanuel Kant. (2015). Kant: Critique of Practical Reason. (M. Gregor، Trans.). Cambridge University Press.

Kant. (1991). Kant : political writings. (H. B. Nisbet، Trans.). Cambridge University Press.

Kant، I. (1996). Kant: The Metaphysics of Morals. (M. J. Gregor، Trans.). Cambridge University Press.

Kant، I. (2008). Groundwork for the Metaphysics of Morals. Yale University Press.

 

 

 

 

 

[۱]. نگاه کنید به مفرج، جمال، نیتشه و حدود النقد الکانطی http://www.hekmah.org/portal

[۲]. حقوق بشر طبق نظر کارل واساک به سه نسل تقسیم می‌شود: حقوق نسل اول: حقوق مدنی و سیاسی که دربردارنده حقوق مربوط به زندگی و مشارکت سیاسی است؛ حقوق نسل دوم: حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که شامل حقوق مربوط به امرارمعاش می‌شود؛ و حقوق نسل سوم: حقوق جمعی و گروهی که حقوق مربوط به صلح و حقوق پاک‌سازی محیط‌زیست را دربرمی‌گیرد.

[۳]. کتاب کانت و سیاست {مجموعه مقالات (مقاله لئو اشتراوس)}ص ۷۴

[۴]. تأملی بر آثار سیاسی کانت، نامه مفید، شماره ۲۵، بهار ۱۳۸۰ صص ۱۸۳-۲۰۸ یا (کتاب کانت و سیاست {مجموعه مقالات}ص ۱۷)

[۵]. همان، ص ۱۷-۱۸

[۶]. مقاله «اندیشه روشنگری و فلسفه حقوق بشر» http://cultur.blogfa.com/post-486.aspx

[۷]. نگاه کنید به: تأملی بر آثار سیاسی کانت، پیشین، صص ۱۹-۲۰

[۸]. اخلاق تکلیف‌گرا یا وظیفه‌گرا یکی از نظریات عمده در اخلاق هنجاری است که روی ارتباط وظیفه و اخلاقی بودن عمل تاًکید دارد. در نظر افراد معتقد به اخلاق وظیفه‌گرا، عملی اخلاقی خواهد بود که ذاتاً ویژگی اخلاقی داشته باشد، نه آنکه لزوماً نتیجه‌ای اخلاقی داشته باشد.[۱]از این لحاظ این فلسفه ناپیامدگرا است.به باور باورمندان به اخلاق وظیفه‌گرا، چیزی که بد است همیشه بد است حتی اگر نتیجه و پیامد آن خوب باشد.

 

[۹]. تأملی بر آثار سیاسی کانت، پیشین، ص ۲۳

[۱۰] همان

[۱۱]. همان، ص ۲۸

[۱۲]. بر اساس تقریر هستی‌شناختی، اصل عدم تناقض عبارت است از این‌که محال است یک‌چیز در یک ‌زمان و از یک‌ جهت هم وجود داشته باشد و هم وجود نداشته باشد. (حسن عبدی، «بررسی نقش‌های معرفت‌شناختی اصل عدم تناقض در فلسفه ارسطو»، فصلنامه اندیشه دینی، شماره ۳۲)

[۱۳]. فیلسوف مارکسیست آلمانی قرن بیستم

[۱۴]. فقط ذات تنها و جدای از جامعه.

[۱۵]. من می‌توانم در همه‌چیز شک کنم، اما در این واقعیت که شک می‌کنم، نمی‌توانم تردیدی داشته باشم؛ بنابراین شک کردن من امری است یقینی؛ و ازآنجاکه شک، یک نحوه از حالات اندیشه و فکر است، پس واقعیت این است که من می‌اندیشم. چون شک می‌کنم، پس فکر دارم و چون می‌اندیشم، پس کسی هستم که می‌اندیشم. بدین ترتیب یک اصل تردیدناپذیر کشف شد که به‌هیچ‌وجه نمی‌شد در آن تردید کرد. دکارت این اصل را به این صورت بیان کرد: می‌اندیشم، پس هستم. (اصل کوژیتو)

[۱۶]. حق شرط یا تحفظ یا تحدید تعهد در حقوق بین‌الملل به معنای خودداری از اعمال بخشی از مقررات یک معاهده توسط یکی از طرف‌های آن معاهده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط