حمیدرضا عریضی
#بخش_دوم
از شنبهبازاری که غیر از شیر مرغ
و جان آدمیزاد
همهچیز میفروشد…۱
آیتالله علوی بروجردی نوه دختری مرجع صاحبنام شیعه در یک کلیپ این ایده را که اقتصاد اسلامی بهعنوان یک علم وجود دارد زیر سؤال برد. در زمانهای که نهفقط اقتصاد که مفهومی مربوط به علوم انسانی است، بلکه حتی علوم تجربی و علوم محضی چون فیزیک و هندسه از دیدگاه آکادمی علوم اسلامی نیز جنبه علم اسلامی دارند. طرح این اشکال توسط ایشان سخت غریب مینمود و چالشهای جدی ایجاد میکرد. دو روحانی به نامهای خسروپناه و شریفی بهصورت مستقیم آیتالله را به بحث دعوت کردند. هرچند آیتالله علوی آنها را در حدی ندانست که پاسخ آنان را لبیک گوید، اما در کلیپی که او ارائه داده بود چندین بار به نام مارکس۲ اشاره شده بود درواقع او نیز اقتصاد را از منظر سوسیالیستی مینگریست.
مفاهیمی که از قبل توسط محمدباقر صدر در اقتصادنا۳ مطرح شده نیز بر همین پایه استوار بود. هرچند آیتالله سید محمدباقر صدر ادعا داشت که اقتصاد اسلامی مجزا از دو اقتصاد مشهور یعنی اقتصاد سرمایهداری و اقتصاد سوسیالیستی بهصورت راه سوم است، اما هرگز ایدههایی که مربوط به جهان امروز باشد در آنها مطرح نشده بود و چالشهای جهان مدرن در برابر اقتصاد موضوع بحث آن قرار نمیگرفت. این همان موضوعی بود که آیتالله علوی بروجردی به آن توجه کرده بود و آن این بود که احکام اسلامی بیشتر توجیهنامههای آرمانی هستند. درواقع مارکس به این نوع اقتصادها تحت عنوان سوسیالیست تخیلی اشاره و از آنها انتقاد کرده بود.
یکی از مفاهیم اقتصادی که در جهان امروز مطرح است مفهوم بورس است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
مفهوم بورس یک مفهوم کلیدی در اقتصاد سرمایهداری است که در ایران حدود ده سال سابقه دارد، اما شهرت بسیار زیاد آن به دلیل سازوکارهای بورس در سال گذشته و بهخصوص بعد از عرضه سهام دولت در دارا یکم است که با دعوت دولت به ورود مردم به بازار سرمایه شتاب زیادی پیدا کرد. با توجه به این دعوت دولت و سقوط سهام بورس بسیاری این مسئله را مطرح میکنند که دولت مردم را فریب داده است و دعوی کسانی که در بورس وارد شده و خود را مالباخته مینامند از همین دعوت ناشی میشود.
مسئله اساسی این است که این مردم در گذشته به دعوت دولت پاسخ مثبتی نداده بودند دولت روحانی بارها از مردم خواست که به سمت خرید ارز نروند؛ دعوتی که بر مبنای درستی قرار داشت، زیرا اگر همه به این بازار هجوم میبردند ارزش پایه ریال سقوط کرده و در سرنوشت کلی مردم نقش منفی داشت. امانوئل کانت۴ این ایده را مطرح کرده که زندگی خوب برای هر انسان آن است که با قوانین اخلاقی زندگی کند که اگر همه مردم آن قوانین را اختیار کنند، جامعه حاصل جامعه بهتری است.
ناگفته پیداست هجوم مردم برای خرید ارز میتواند سقوط نظام اقتصادی جامعه را به دنبال داشته باشد و به این صورت یک رویکرد اخلاقی نخواهد بود؛ دلیل آن این است که مردم قبل از هر چیز به سود خود میاندیشند و کاری به اینکه آیا دولت به آنان فراخوان عملی داده است ندارند. درواقع بازار بورس بازاری است که بیش از همه مفاهیم نظامهای سرمایهداری در معرض پارانویا یا سوءظن است و به آنگونهای نگاه میشود که در آن افرادی در پی فریب دادن و به جیب زدن ثروت مردم هستند، حتی در آغاز قرن بیستم که بازار بورس رشد زیادی پیدا کرد، این دیدگاه در مردم جمهوری باواریا وجود داشت و آن را توطئه یهودیان میدانستند و هیتلر نیز در شروع جنگ جهانی دوم از این زمینه باور منفی مردم درباره یهودیان بهرهبرداری فوقالعادهای کرد. اقتصاددانانی نظیر بوم باورک،۵ شومپیتر۶ و وبر۷ سعی کردند نشان دهند چنین دیدگاهی نادرست است، اما این باور بهطور عموم در ماهیت ارائه بازار بورس وجود دارد؛ زیرا ممکن است افرادی بتوانند در این بازار مداخله کرده و در آن دستکاریهایی انجام دهند که تقارن اطلاعات در آن را با خطر روبهرو سازد؛ به همین دلیل بازار بورس بیش از هر بازار دیگری در نظام سرمایهداری نیازمند شفافیت است.
در فیلم والاستریت ساخته الیور استون، مایکل داگلاس در نقش فردی که در عالم واقعیت ایوان بوفسکی نام داشت، نقش توطئهگرانه استفاده نادرست از اطلاعات را برای تأثیرگذاری در بازار بورس به نمایش میگذاشت. بازی هنرمندانه مایکل داگلاس جایزه اسکار را نصیب او کرد.
حال بحث اصلی این است که چه کسانی در بازار بورس مداخله میکنند؟
نخست به این ادعا بپردازیم که آیا مردم به دعوت دولت به این بازار پا گذاشتند. در اینجا چند واژه کلیدی راهگشا خواهد بود. نخستین واژه عنوان مالباخته است که این روزها در مورد افرادی که سهام خود را با زیان مواجه میبینند زیاد شنیده میشود. درواقع واژه مالباخته مربوط به پرونده مؤسسات اعتباری ازجمله صبا، فرشتگان و ثامنالحجج است که با کلاهبرداری پول مردم را بهحساب خود واریز کرده و از آن بهرهبرداری کرده و درنهایت با ورود نادرست قوه قضائیه تأمین مالی مردم مالباخته به جای اینکه با مسئولیت مدیران مؤسسات اعتباری باشد از طریق بانک مرکزی ایران جبران شد. این پیشینه در افرادی که به بازار سهام وارد شدند این تصور را ایجاد کرد که آنها نیز از چنین موهبتی بهرهمند خواهند شد، درحالیکه دولت درواقع برای جمعآوری نقدینگی به این مؤسسات اعتباری مجوز فعالیت میداد ولی بالأخره ناگزیر شد به مؤسسهای به نام کاسپین مجوز دهد تا بتواند پرونده مالباختگان را تسویهحساب کند، درحالیکه این مؤسسههای اعتباری فقط باید در محدوده مکان خاص در سطح روستاها و شهرستانهای کوچک فعالیت میکردند، اما دامنه فعالیت خود را به کل کشور گسترش داده و با استفاده از خلأ قانونی کلاهبرداریهای زیادی را انجام داده بودند، جالب این است که پس از آنکه مؤسسه کاسپین برای ایجاد آرامش در جامعه پذیرفت که خسارت مالباختگان را جبران کند آن مؤسسههای اعتباری که این حجم زیاد کلاهبرداری را انجام داده بودند در سایه این تعهد به کار خود ادامه دادند و قوه قضائیه مانع ادامه فعالیت آنها نشد.
باید توجه کرد این پیشینه را در ذهن مردم ایجاد کردند که اگر وارد بازار سرمایه شوند میتوانند مسئولیت تصمیم خود را متوجه دولت کنند که آنها را به این بازار دعوت کرده است و بنابراین باید خسارات آنان جبران شود؛ بنابراین مردم به دعوت دولت وارد این بازار نشدند و اگر آن پیشینه در مؤسسههای اعتباری ایجاد نشده بود مردم مسئولانه نتیجه تصمیمات خود را میپذیرفتند؛ بنابراین اگر امروزه بسیاری سعی میکنند خود را مالباخته تلقی کنند و ورود خود به بازار به دعوت دولت را نوعی لبیک نشان داده و خود را از مسئولیت تصمیمگیری برای ورود به بازار سهام مبرا ساخته و خود را قربانی جلوه دهند، در اصطلاح فرار رو به جلو انجام میدهند. با این حال برخی اعتقاد دارند که چون در صندوقهای دارا یکم و پالایشی یکم دولت سرمایه خویش را عرضه داشته است باید حداقل بازگردانی این دو ETF را بر عهده بگیرد تا حداقل افراد بتوانند پول اولیه خود و سود بدون ریسک را دریافت کنند. نگارنده این سطور با دیدگاهی که به این صورت عرضه میشود بسیار مخالف است، زیرا تصور میکند که ماهیت بازار سرمایه پذیرفتن ریسک موجود در آن است و تحت هیچ سناریویی نباید این ریسک از بازار سرمایه حذف شود، یا بخشی از مردم بدون ریسک در این بازار حضور داشته و بقیه ریسک این بازار را بپذیرند.
ممکن است این سؤال در برابر ما قرار گیرد که کسانی که در بازار بورس خود را مالباخته مینامند و مدعی جبران خسارتهای خود توسط دولت هستنئد، کسانی نیستند که در گذشته در مؤسسههای اعتباری توانستهاند زیان خود را از طریق حکم قضائی جبران کنند، اما باید بدانیم که روانشناسی یادگیری نشان داده است که مشاهده افرادی بهجز خود ما که بابت رفتاری پاداش میگیرند، عیناً برای ما یادگیری دارد.
این مبحث را نخستین بار در روانشناسی یادگیری که به یادگیری مشاهدهای معروف است آلبرت بندورا۸ با پژوهشهای آزمایشی بررسی کرد و درستی آن را نشان داد. بدین ترتیب مشاهده اینکه افرادی با مراجعه به قوه قضائیه طلب جبران خسارات خود را میکنند نشاندهنده افراد دیگری است که در بورس مدعی وضع مشابهی میشوند.
باید توجه کرد به انگیزه سودهای غیرواقعی که این نوع از مؤسسههای اعتباری به افراد میپرداختند، آنها وارد این بازار شده و مسئولیت نتیجه نامناسبی که پیش آمده است متوجه خود آنهاست. عیناً این وضعیت در بازار بورس نیز حاکم است. روانشناس بزرگ توماس زاز۹ نشان داد حمایتهای نادرستی که بعضاً قوه قضائیه از افراد در جامعه به عمل میآورد، سبب میشود افراد آن جامعه نامسئول پرورش یابند. مثال او در مورد زنانی است که به دلیل هورمونهایی که در دوران قاعدگی داشتند مرتکب قتل میشدند و در قوه قضائیه انگلیس آنها را به این دلیل تبرئه میکردند که مسئول اعمال خود نبوده و ترشح نامتعارف هورمونها در دوره قاعدگی، آنها را در موقعیت خشم و پرخاشگری قرار داده است. توماس زاز به این حکم قضائی در دادگاههای انگلیس اعتراض داشت و اعتقاد داشت در هر شرایطی افراد مسئولیت اعمالی را که انجام میدهند، خود بر عهده دارند و این ممکن است در ظاهر حمایت از زنان قلمداد شود، ولی در طولانیمدت سبب نوعی درماندگی آموختهشده در آنها میشود که خود را مسئول اعمال خود ندانند.
افرادی که بدون دانش و آگاهی مورد نیاز وارد بورس میشوند و به خرید سهام بدون آگاهی از دانشها و مهارتهای مورد نیاز دست میزنند نیز باید نتیجه اعمال خود را بپذیرند؛ البته نوع گفتوگوی دولت با مردم گاهاً درست نیست. علیرضا خانی، سردبیر روزنامه اطلاعات، در یک فراز بسیار مهم از این دوگانگی در ارتباط با مردم، حکایت بستن پنجرهها را مطرح کرد. وزیر بهداشت به مردم توصیه میکرد برای مبارزه با ویروس کرونا پنجرهها را باز نگه دارند، از طرف دیگر برای صرفهجویی در سوخت وزیر نفت به مردم توصیه میکرد پنجرهها را ببندند. علیرضا خانی پرسید «چرا از دولت دو صدا درمیآید؟ مردم چه کنند؟ بالاخره باید پنجره را ببندند یا آن را باز نگه دارند؟»
درواقع باید رئیس بورس در جلسات هیئتدولت شرکت کند. در عمل وزارتخانههای مختلف، اهداف متفاوتی دارند و با توجه به اهمیتی که بورس در وضعیت کنونی اقتصاد ایران پیدا کرده است، باید نمایندهای از بورس در جلسات هیئتدولت شرکت کند تا سیاستگذاریهای مناسب و مؤثرتری در بورس صورت گیرد. هرگاه چنین اتفاقی نیفتد، تصمیمگیریهای وزرایی مانند وزارت صمت و وزارت اقتصاد بر بورس تأثیری دارد که در کنترل نتایج زیانبار آن نمیتوان رئیس سازمان بورس را گناهکار دانست؛ بنابراین اگر بتوان برای دولت اشکالی در نظر گرفت، راه ندادن رئیس سازمان بورس در جلسات هیئتدولت است. از آنجا که معاون اول مجلس دولت را کمکار و هم خطاکار میداند، باید از دولت بهطور نسبی این دفاع را به عمل آورد که در بسیاری از این نوع گفتمانها تمامی تقصیرات متوجه دولت در زمانهای میشود که در نتایجی که به دست میآید گناهکار نبوده است.
نعمت احمدی، حقوقدان مشهور در روزنامه آرمان ملی در آخرین روز ماه دی، مینویسد: «با سرمایه مردم در بورس چه کردید؟» و سپس با این جملات که مفهوم غیراقتصادی دارد سعی میکند رئیسجمهور را زیر سؤال ببرد. رئیسجمهور با سوگندی که برابر اصل ۱۲۱ قانون اساسی یاد کرده، باید همه استعداد و صلاحیت خویش را در راه ایفای مسئولیتهایی که بر عهده گرفته به کار گیرد و در حراست از استقلال اقتصادی، در کنار استقلال سیاسی و فرهنگی و حراست از مرزها از هیچ اقدامی دریغ نکند. مردم با تأکید بر این سوگند رئیسجمهور که ضامن استقلال اقتصادی آنان است به توصیه مؤکد ایشان در برنامههای متعدد تلویزیونی توجه کرده و بازار سرمایه را بازاری مطمئن با تأکید رئیسجمهور دانستهاند.
با توجه به اینکه این مفهوم استقلال اقتصادی ربطی به بازار سرمایه ندارد، مفاهیم به صورتی واژگونه در ذهن افراد بازسازی میشود. درواقع، بازار سرمایه کاملاً تحت تأثیر احتمالات است و به هیچ گونه نمیتوان آن را بازاری با اطمینان کامل قلمداد کرد و احتمالات کاملاً بر آن حاکم بوده و کسی که وارد این بازار میشود، باید ریسک از دست دادن سرمایه خود را نیز بپذیرد. اگر چنین پذیرشی وجود نداشته باشد، افراد به قضا و قدر تکیه کرده و از بهدست آوردن آگاهیهای لازم برای عمل مناسب در سازمان بورس برکنار میمانند. اگر به هر دلیلی قیمت کالایی ۱۰۰ درصد یا ۲۰۰ درصد یا بیشتر در یک بازه زمانی کوتاهمدت رشد کند، باید ریسک کاهش قیمت نیز در ذهن افراد در نظر گرفته شود و نه این اطمینان که قطعاً به یک سود مطمئن خواهند رسید و نام آن را اطمینان از سرمایهگذاری بدانیم که به ریاستجمهوری نسبت داده شود. درواقع رئیسجمهور، هنگامیکه از مردم میخواهد که پول خود را در بازار سرمایه ببرند، از آنها میخواهد که بهطور فعال در موقعیت بغرنجی که دولت با آن روبهرو است با پذیرش ریسک مورد نظر عمل کنند و نه اینکه ناآگاهانه دل به دریا بزنند.
هنگامیکه نوسان در بازار سرمایه از حدی بیشتر میشود، نشاندهنده ریسکپذیری بالاست؛ بنابراین افرادی که در این بازار وجود دارند باید به هر دو نوع تحلیل بنیادی و تکنیکال تسلط ویژه داشته باشند. اگر چنین تسلطی را نداشته باشند، در این بازار مواجه با شکستهایی میشوند که از ناآگاهی آنان ناشی شده و باید مسئولیت عمل نادرست خود را بپذیرند. مشکلی که در جامعه ما وجود دارد آن است که دولت آگاهی لازم را برای افراد فراهم نمیکند. این آگاهی باید توسط سازمانهای مردمنهاد یا سازمانهای غیرحکومتی برای اعضای خودشان در نظر گرفته شود.
در دولت باواریا بلافاصله پس از جنگ جهانی اول، کارگرانی که تحت ریاست یک کشیش یک سازمان غیرحکومتی را به وجود آوردند از ماکس وبر دعوت کردند تا برای آنها تحلیلهای مورد نیاز را انجام دهد، تحلیلهایی که بر بینش درست او استوار بود.
بورس نوعی بازی است، اما بورسبازی غیرواقعی است. درواقع این بازی بهصورت یک بازی رولت است. بازی که در آن هم شانس و هم محاسبه، هر دو تأثیرگذار است.
ژوزف شومپیتر در همان آغاز پیدایش بازار بورس در ابتدای قرن بیستم، این مسئله را مطرح کرد که افرادی که در بورس وارد میشوند نباید تصور کنند که در یک بازی پوکر وارد شدهاند؛ بازی که در آن همه عوامل مبتنی بر شانس است و بنابراین منتظر تقدیری بمانند که سرنوشت آنها را رقم میزند. او از همان آغاز با تصور بورسبازی مخالفت کرد. بورسبازی مفهومی است که در ادبیات عامیانه در دولت باواریا و بعد از آن در همه این سالها و حتی در زمان کنونی در جامعه ما بهکرات به کار میرود. حتی عبدالمعبود انصاری، مترجم نامدار کتاب وبر و کتاب پارسونز که در مورد وبر نگاشته شده است، واژه بورسبازی را به کار برده است که نوعی تصور نادرست را در ذهن افراد القا میکند. جامعهشناس ارزشمند جامعه ما، تقی آزاد ارمکی نیز این واژه را از کتاب پارسونز وام گرفته و در مقالهای از خود به کار برده است.
Joseph Schumpeter
Economist
باید بدانیم در بورس با آن تصوری که مردم دارند در آن بازی مبتنی بر شانس وجود ندارد، بلکه در آن شانس و محاسبه، هر دو مورد نیاز است و بنابراین باید افرادی که در این بازار شرکت میکنند به تحلیلهای بنیادی و تکنیکال مجهز شده و مداوماً آن را برای تداوم موفقیت خویش به کار ببرند؛ مانند رولت باز ماهری که صحنه حضور خود در بازی رولت را با محاسبات دقیق به پیروزی منجر میکند. این برای مردم ناآگاه و بیاطلاع که تصور میکنند سرمایهگذاری در بازار بورس مانند سرمایهگذاری در بازار مسکن است، خطرکردن فوقالعاده است زیرا در مورد بازار زمین، آنها میتوانند منتظر بهتر شدن شرایط برای زمین خود بوده و اطمینان در آن بازار بیشتر است.
اگر در بازار بورس شرایط مساعدی برای حضور مردم وجود دارد، ولی به همان میزان که این شرایط مساعدتر میشود، ریسک آن نیز افزایش مییابد. درواقع شومپیتر بعداً برای تحلیل ویژگی کارآفرینان از مفهوم مشابهی استفاده کرد و آن اینکه، افرادی که محاسبات دقیقتری دارند سود بیشتری میبرند و این سود به دلیل ریسک کردن آنهاست.
با این حال نباید عملکردهای غلط دولت در رابطه با بورس را از نظر دور داشت که مهمترین آنها فشار عرضه به بورس و ناهماهنگی وزارت خانههای دولتی با سازمان بورس بود.
در مورد اول آزادسازی سهام عدالت سبب شد که فشار عرضه فراوانی برای سازمان بورس ایجاد شده و ۵۰ میلیون سهامدار به آن سرازیر شوند و این در حالی بود که بازار سرمایه ظرفیت پذیرش اینهمه افراد در خود را بهصورت یکجا نداشت. با توجه به دانش و آگاهی محدود سهامداران گسترده شدن بازار سرمایه تا این حجم از عوامل آسیب رساندن به بازار سرمایه بود.
شیوه آزادسازی سهام عدالت نیز یکی از دلایل نزول بازار بود زیرا در زمان آزادسازی که مشمولان میتوانستند ۳۰ درصد سهام خود را بفروشند، ارزش آن ۳۰ درصد حدود ۳ میلیون تومان بود و بسیاری از مشمولان با جذاب بودن فروش سهام خود را فروخته و این افزایش فشار عرضه بر بازار را ایجاد کرد که تعادل عرضه و تقاضا را برهم زد. با توجه به اینکه در بازار سرمایه مهمترین اصل تعادل عرضه و تقاضاست آسیب وارده به بازار سرمایه تقریباً جبرانناپذیر بود.
از طرف دیگر سرمایهگذاری دولت که به ETF مشهور است هرچند در ابتدا برای خریداران سهام بازدهی مناسبی داشت اما در پایان کار سهامداران مواجه با زیان شدند.
دومین مشکل ناهماهنگی وزارتخانههای اصلی مرتبط با بورس یعنی وزارت صمت و وزارت اقتصاد با بازار سرمایه بود. درواقع این ناهماهنگی به دلیل شنیده نشدن صدای بازار سرمایه در دولت بود به نظر نگارنده این سطور باید نماینده بورس به جلسات هیئتدولت دعوت شود تا صدای او نیز در کنار وزارتخانههای اصلی دولتی شنیده شده و بر تصمیمسازیهای مرتبط با بورس نوعی هماهنگی صورت گیرد. شاید یکی از بدترین تصمیمها اصرار وزیر صمت بر قیمتگذاری دستوری فولاد در بورس کالا بود. درواقع هنگامیکه دولت سهام خود را به بخش خصوصی میفروشد بعد از آن دیگر حق ندارد که برای آن تصمیمهای دولتی بگیرد و با دستورالعملهایی سعی کند دارایی خود را که به فروش رسانده تابع دستورالعملهای خویش سازد.
بیانیه بانک مرکزی که کاهش نرخ پایه دلار را به حساب خود میگذاشت، درصورتیکه هر فرد عامی نیز میدانست که کاهش نرخ پایه دلار نه به دلیل سیاستهای بانک مرکزی بلکه به دلیل انتخاب بایدن است. این موضوع بر بازار سرمایه نیز تأثیر منفی گذاشت. درواقع این گزاره بهکل دروغ بود و آدرس غلط که داستان لویس کارول (آلیس در سرزمین عجایب) را به ذهن متبادر میکرد. هنگامی که آلیس در صدد رفتن به آدرسی است گربه خندانی که آدرس محل مورد نظر را باید به آلیس بدهد از او میپرسد که او چه هدفی در رسیدن به آن آدرس دارد و آلیس میگوید که درواقع هیچ هدفی ندارد. این موقعیت عیناً در برخوردهای بانک مرکزی دیده میشود. اگر این توانایی توسط بانک مرکزی وجود داشت چرا نرخ پایه دلار که در آغاز دولت روحانی اندکی بیش از سه هزار تومان بود اینک به بالای ۲۰ هزار تومان رسیده و تقریباً ۷ برابر شده است و اگر کاهش این نرخ تحت تأثیر اراده بانک مرکزی است و میتواند آن را به نرخ پایه ۱۵ هزارتومان برساند چرا قبل از این چنین کاری نکرده است طبیعی است که کاهش نرخ پایه دلار جذابیت خرید سهام را برای افرادی که در آن قرارداشتند کاهش داد درواقع یک جمله فردی در دولت میتواند تأثیر زیادی بر بازار سرمایه داشته باشد. گفتن این سخنان باید با حزم و احتیاط زیادی صورت گرفته و تابع شرایط و ملاکهایی باشد که تأثیر آن بر بازار سرمایه نخست سنجیده شده و سپس اظهار گردد.
باید توجه کردکه علیرغم ادعای بانک مرکزی که نرخهای ارز در سامانه نیما بیشتر گویای نرخ واقعی ارز میباشند. مقاومت نرخ دلار در سامانه نیما از محدوده هزار تومان کاهش نشان نداد و عرضه و تقاضای واردکنندگان و صادرکنندگان از ثبات بیشتری نسبت به تغییر نرخ دلار در بازارهای هیجانی است که تابع شکلگیری انتخابات در امریکاست و نادرستی ادعای بانک مرکزی را بیش از پیش ثابت میکند. از آنجا که رفتار بانک مرکزی در زمینه خلق پایه پولی تأثیرگذار است باید توجه به نقش مهم دولت در موفقیت بازار بورس داشت و بیش از پیش حضور رئیس سازمان بورس در کابینه دولت را الزامی دانست.
چاپ پول یا سیاستهای انقباضی بانک مرکزی، نرخ بهره در اقتصاد را تعلیق میکند و بدون ابزار تسهیل پولی نمیتوان نرخ بهره را در اقتصاد به سمت هدف حرکت داد؛ بنابراین ادعای بانک مرکزی در مورد کاهش نرخ پایه پولی که به صورت خود به خودی و تحت تأثیر سیاستهای جهانی و انتخابات امریکا شکل گرفته بود بر هیجان موجود در بازار سرمایه تأثیر گذار بوده و سبب سقوط آن به دلیل هیجانات شد.
درواقع باید سیاستهای اقتصادی پایداری در جهت حمایت از بازار بورس و شفافسازی آن وجود داشته باشد تا افراد بتوانند با اطمینان به این بازار وارد شوند. در حال حاضر دو نگرش کاملاً متفاوت در مورد خرید سهام وجود دارد. گروه اول تصور میکنند که اصلاح شاخص سهام همچنان ادامه داشته و رشد گاه به گاه سهام ساختگی و برای کاهش اعتراض نسبت به سقوط سهام است؛ و استدلال آنها به خصوص رشد سهام شاخص ساز با اهرم حقوقی است که این ذهنیت را ایجاد میکند که این رشد تا حدی ساختگی است. در حالی که گروه دوم قیمتها را برای خرید جذاب میدانند و نسبت قیمت به درآمد در کل بازار که از ۲۲ واحد در اواسط مرداد به ۸.۳ واحد رسیده است را دلیل خود ذکر میکنند که کاهش قابل توجه قیمت سهام نشاندهنده این است که اینک موقع خرید سهام است.
با اینحال سیاستهای اقتصادی دولت میتواند بازار سرمایه را شفافتر کرده و ابرهای آن را از آسمان تردید سهام داران پاک کند.
اینکه این دو گروه از سهامداران دیدگاههای یکسانی پیداکنند تا حد زیادی منوط به شفافیت بر بازار سرمایه است که در بخش بعدی که درباره جانشین رئیس سازمان بورس که اینک استعفا داده است مطرح خواهم کرد. درواقع این دو پهنه پذیرش برای کسانی که قیمتها را جذاب و یا غیرجذاب میدانند بر هم انطباق ندارد.
مظفر شریف، روانشناس اجتماعی مشهور، این مسئله را مطرح کرد که هنگامی که افراد در شرف تصمیمگیری هستند و مسائل تأثیرگذار بر تصمیم آنها شفاف مطرح نمیشود پهنای پذیرش آنها کوتاهتر شده و بنابراین افراد در تصمیم گیریهای مربوط به بورس فعال نخواهند بود. برای رفع این مسئله باید سیاستهای پایدار اقتصادی در جهت شفافسازی هرچه بیشتر ایجاد شود.
درواقع مهمترین خصلت بازار سرمایه شفافسازی اقتصادی است و نظامهایی که سعی دارند بخشی از اقتصاد را کدر کرده و از دسترس دید عموم پنهانکنند، نمیتوانند سیاستهای پایدار اقتصادی را که در جهت شفافیت بازار سرمایه است ایجاد کنند.
در جامعه معمولاً سیاستمداران و افراد برجستهای که در سپهر سیاسی به فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی میپردازند، از استعفا به دو شکل استفاده میکنند که اولی شکل منفعل و دومی شکل فعال است.
در شکل منفعل این افراد در مواجه با تقاضاهای اجتماعی و برای روبهرو نشدن با چالشهای پیشرو دست به استعفا میزنند تا بتوانند در گوشه امن از چالشهایی که آن سمت برای آنها ایجاد کرده است خود را دور کنند، اما شکل فعال استعفا، ناگزیرکردن مسئولان به دادن اختیارات بیشتر به آنها است.
نگارنده که حسن قالیباف اصل رئیس سازمان بورس را در نُه ماه تصدی این سمت از نزدیک رصد کرده است، دورانی که سختترین دوران بورس است و همه مردم به صورت عمومی دعوت به بازار سرمایه شدند و سهام عدالت آزاد شده و سهام دولتی ETF نیز به فروش رسیده بود، این وظیفه خطیر را همانگونه که در متن استعفای خویش نوشته به عهده گرفته و بنابراین آماده روبهرو شدن با چالشها بوده است، دولت اینک باید تا جایی که میتواند او را در سمت خود نگهداری کند تا این فرد کار بلد بتواند در چالشهای روبهرو، بازار سرمایه را به اهداف تعیینشده خویش برساند و مهمترین تصمیمی که دولت باید در این راه اتخاذ کند شنیدن صدای بازار سرمایه در جلسات هیئتدولت است، اینک که نقش خطیر و مهمی به بازار سرمایه داده شده است نباید حضور این سازمان که مرتبط با سیاستهای وزارتخانههای دولتی است در جلسات هیئتدولت نادیده گرفته شده و این سازمان به صورت منفعل تحت تأثیر ارادههای آن وزارتخانهها قرار گیرد.
اما اگر دولت تصمیم به پذیرش استعفای او دارد کما اینکه انتخاب جانشین او به جلسات بعدی سپرده شده است، باید برای انتخاب جانشین او تدبیر درستی اندیشیده شود.
این موضوع در ادبیات منابع انسانی به نظام جانشینی درست ارتباط دارد؛ دولت باید از گماردن فردی بر مبنای رابطه در رأس سازمان بورس خودداری کرده و ویژگیهای مهم رییس سازمان بورس را در مد نظر قرار دهد. نگارنده در پژوهشی با روش دلفی از برجستهترین مدیران صنایع در استان اصفهان این ویژگیها را مدنظر قرار داده است.
مهمترین تصوری که همه از رئیس سازمان بورس دارند این است که او مسئول افزایش یا افت قیمت سهام است در حالی که امر این جزء وظایف شناختهشده کسی که مسئولیت سکانداری بازار سرمایه را دارد نیست.
برعکس مسؤلیت رئیس بازار سرمایه آن است که همه کسانی که در این بازار وارد میشوند از نظر اطلاعاتی متقارن بوده و اطلاعات آنها به صورتی منصفانه در فضای بازار سرمایه در جریان باشد و این اطلاعات به صورت نامتقارن نبوده و بهگونهای که بعضی از افراد در این بازار سرمایه اطلاعاتی داشته باشند که بتواند افزایش یا افت قیمت سهام را بیشتر و بهتر از دیگران بر مبنی آن اطلاعات به دست آورند.
هر گونه پیشبینی افزایش یا افت قیمت سهام باید مبتنی بر آگاهی و مهارت سهامدارن و نه چیزی بیش از آن باشد. در این صورت بازار سرمایه شفاف بوده و حضور بازیگران این بازار نوعی تقابل مبتنی بر عدالت خواهد بود؛ بنابراین نباید شکست رئیس سازمان بورس را بهدلیل افت سهام یا افزایش آن دانست.
در عمل هنگامی رئیس سازمان بورس فردی کارآمد است که بتواند شفافیت این بازار را ایجاد کرده و تقارن اطلاعاتی بین بازیگران این بازار را تضمین کند، کاری که حسن قالیباف اصل در دوران کوتاه ریاست بر این بازار به خوبی انجام داد.
شفافیت هنگامی در بالاترین سطح است که فرد انتخابشده فردی شناختهشده در بورس مانند حسن قالیباف اصل باشد که ده سال قبل از سکانداری یازدهم بورس، رئیس بورس تهران بود. به نظر میرسد دولت فردی را انتخاب کند که قبلاً در مشاغل مرتبط با وزارت اقتصاد و یا بانک باشد و دلیل آن در دسترس بودن وزرای اقتصاد و بانک مرکزی در جلسات هیئت دولت است که پیشنهاد آنها در انتخاب رئیس بعدی مؤثر است و یکی از دلایل تأکید بر حضور رئیس سازمان بورس در جلسات هیئت دولت به همین نظام جانشینی باز میگردد.
انتخاب رئیس با مشاغل پیشین در وزارت اقتصاد و یا بانک مرکزی نوسان بازار بورس را به دلیل ناشناخته بودن او برای سهامداران افزایش خواهد داد. این نوع نظام جانشینی قرض گرفتن رئیس سازمان بورس از سازمانهای دیگر است.
ویژگی مهم دیگر که میتوان برای جانشین وی در بازار سرمایه ذکر کرد آن است که او باید این بار راه را به خوبی بشناسد. درواقع یکی از شیوههای تعیین جانشین در سازمانهای کشور، قرض گرفتن از سازمانهای دیگر است.
در عمل میتوان عملکردهای منایع انسانی را در قالب چندین B نمایش داد که عبارت است از:
۱- Building – ساختن یعنی آموزش؛
۲- buying – گزینش، خریدن؛
۳- borrowing – قرض گرفتن، نامزد کردن فردی برای ریاست یک سازمان از سازمانی دیگر؛
۴- bounce – اخراج فرد ناکارآمد.
درواقع برای نظام جانشینی بر ریاست بازار سرمایه هرگز نباید از گزینه borrow استفاده کرد و فردی را از سازمانی دیگر به ریاست آن گماشت، کاری که اکثراً در طول ده سال گذشته بر روی ریاست بر این نهاد انجام شده و به شکست آنها منجر شده است.■
پینوشت:
- «همهچیز میفروشد» شروع شعر صد سال پس از تنهایی ما در مجموعه «کبریت خیس» اثر عباس صفاری است. صفاری در بهمن ۱۳۹۹ از بیماری کرونا در امریکا درگذشت.
- Karl Marx
- اقتصادما
- Immanuel Kant
- Eugen von Böhm-Bawerk
- Joseph Schumpeter
- Karl Emil Maximilian “Max” Weber
- Albert Bandura
- Tomas Szas