بدون دیدگاه

تحلیلی بر فرآیند انتخابات

 

گفت‌وگو با دکتر علی شکوری راد

 

طبقه متوسط از زمان جنبش مشروطه یک طبقه مولد، مبارز و آگاه بود، اما اگر به دوره ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد مراجعه کنیم می‌بینیم این طبقه آگاهانه یا ناآگاهانه در حال نابود شدن بوده است، اما از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۲ و بعد هم انتخابات سال ۹۴ و ۹۶ به نظر می‌آید این طبقه متوسط مولد، مبارز و آگاه جان تازه‌ای گرفت و روند رو به رشد خوبی داشت و عقلانیت زیادی از خود نشان داد. به نظر می‌رسد یکی از عوامل تأثیرگذار بر این روند این است که عملکرد اصولگرایان افراطی و اعضای جبهه پایداری و مانند آن‌ها به حدی نادرست بود که طبقه اصولگرای منطقی با اعتدالیون و اصلاح‌طلبان متحد شدند و ریزش طبقاتی در بین اصولگرایان به وجود آمد و اصلاح‌طلبی را بارور کرد. البته از ابتدای انقلاب ریزش اندکی در بین اصولگراها وجود داشت، اما این ریزش در سال ۹۴ و ۹۶ یک ریزش طبقاتی برگشت‌ناپذیر بود. شما نیز نظرتان را درباره این انتخابات بیان کنید.

  • تقسیم‌بندی سیاسی جامعه ایران را نمی‌توان تحلیل طبقاتی کرد. از همه طبقات اقتصادی در هر دو جناح حضور دارند. تحولات لایه‌های مختلفی دارد که بر هم تأثیر می‌گذارند. اگر عمیق‌تر نگاه کنیم چالش پایه‌ای که در ایران وجود دارد و منجر به جناح‌بندی می‌شود، چالش سیاسی بین حق و تکلیف است. منظور از حق همان حقوق شخصی و اجتماعی افراد است. نیروهایی که ایدئولوژیک‌تر هستند بیشتر به تکلیف، آن هم تکلیف شهروندان در برابر خدا و حکومت، توجه می‌کنند و آن‌هایی که کمتر ایدئولوژیک هستند بیشتر به‌حق؛ یعنی حق شهروندان در جامعه و در مقابل حکومت و به‌بیان‌دیگر تکلیف حکومت نسبت به تأمین حقوق مردم توجه می‌کنند؛ البته این چالش بین حق و تکلیف در ایران مطلق نیست. ما در ایران پیروان مطلق حق و یا مطلق تکلیف نداریم. نیروهای سیاسی ایران درجاتی از حق و تکلیف را توأمان قبول دارند و بسته به میزان پذیرش هریک از این دو لایه‌بندی و طبقه‌بندی می‌شوند. پس از انقلاب و به‌خصوص پس از آغاز جنگ و حوادث سال ۶۰ تکلیف‌انگاری بیشتر بوده ولی پس از دوران اصلاحات هر چه می‌گذرد جامعه به سمتی می‌رود که تکلیف‌انگاری کاهش پیدا می‌کند و حق‌مداری بیشتر نضج می‌گیرد. اصولگرایان بیشتر به تکلیف و اصلاح‌طلبان بیشتر به‌حق توجه می‌کنند. لذا برخی از آن‌ها بر اساس دیدگاه خود اصلاح‌طلبان را متهم می‌کنند که شما در حال سکولاریزه شدن هستید و تکالیف خود را به خاطر حق‌مداری فروگذار می‌کنید.

ریزش‌ها و رویش‌ها در هر دو جناح صورت می‌گیرد، اصلاح‌طلبان متناسب با زمان و سیر تحولات پایه، بیشتر حرکت کرده و جلو آمده‌اند، ولی اصولگرایان اگرچه جابه‌جایی داشته‌اند ولی کمتر بوده و زیاد جلو نیامده‌اند. اصولگرایانی که شتاب حرکتشان بیشتر است نهایتاً به اصلاح‌طلبان ملحق می‌شوند، اما برخی از آن‌ها اصرار دارند به دوران انقلاب با تفسیر یک‌سویه‌ای که از آن دارند برگردند و برای همین مرتب می‌گویند ما بر اساس چارچوب‌های انقلابی عمل می‌کنیم. در حالی که کل جامعه یک حرکت انتقالی به سمت جلو انجام داده است تلاش آن‌ها در جهت برگشت به عقب است. اگر بخواهیم ریزش و رویش را بسنجیم در مجموع حرکت بیشتر از جانب اصولگرایی به سمت پذیرش معیارهای اصلاح‌طلبی است. جامعه  رشد زیادی کرده است و تجربیات سیاسی به‌دست‌آمده تجربیات شگرفی است که مبتنی بر حوادث و رخدادهای متراکم گذشته است.

در ایران انتخابات منشأ تحولات عمده است، لذا هر جناح سیاسی که بخواهد مؤثر باشد باید اکثریت را با خود همراه کند و بزرگ‌تر شود و چون بزرگ می‌شود هویتش ممکن است به‌طور قهری رقیق شود. طیف اصلاح‌طلب این‌طور شده است. طیف مقابل هم همین را ایراد می‌گیرد که چرا برای جلب آرای مردم هویت خود را رقیق می‌کنید. این امر اجتناب‌ناپذیر است. این انتقاداتی که به اصلاح‌طلبان صورت می‌گیرد بعضاً ناوارد نیست اما با انگیزه‌های سیاسی خیلی بزرگ‌نمایی می‌شود. اصولگرایان به ما می‌گویند شما اگر یک قدم در جهت گسترش شمول حرکت کردید و هویت شما رقیق شد یعنی هویت خود را از دست داده‌اید. البته این فقط در جناح اصلاح‌طلب نیست. نمونه‌اش ملاقات  آقای رئیسی با تتلوست. پیشینه این نوع حرکات از زمان آقای احمدی‌نژاد است؛ یعنی این‌ها هم برای افزایش دامنه شمول خود حاضر شدند از برخی جنبه‌های هویتی خود عدول کنند. جناح مقابل ادعا می‌کند اصلاح‌طلبان مجموعه‌ای اقلیت‌اند که اکثریت کسانی که نظام را قبول ندارند جذب می‌کنند. بعد با خود می‌گویند اگر این‌ها این کار را می‌کنند چرا ما نکنیم؟ چقدر به اصلاح‌طلبان فشار آوردند که مرزهای هویتی خود را مشخص کنید، به‌خصوص پس از سال ۸۸. در حالی که اصلاح‌طلبان همواره بر هویت خود تأکید کرده بودند. بیانیه شماره ۱۷ مهندس موسوی در حقیقت  پاسخ به همین فرارها بود. هدف آن‌ها این است که شمول اصلاح‌طلبان کمتر شود تا راحت‌تر بتوانند با آن‌ها برخورد کنند. اگر نتوانستند در برخورد حذفی موفق شوند به خاطر این بود که اصلاح‌طلب‌ها خیلی بزرگ و اکثریت بزرگی شدند و آن‌ها زورشان نرسید.

روحیه اصلاح‌طلبان تکیه بر آرای مردم در قانون اساسی است. این هویت بزرگ‌تر از آن است که بشود جلوی آن ایستاد.

  • بله اما فشار طرف مقابل این بود که اصلاح‌طلب‌ها عده‌ای را از خود طرد کنند نه اینکه بعد بگویند حالا که طرد کردید موردقبولید و سَلَّمنا. نه، می‌خواستند آن‌ها کوچک شده و در انتخابات شکست بخورند. من احساس می‌کنم اصولگرایان دچار یک بن‌بستی شده‌اند. مردم چیزی را می‌خواهند که با اصول آن‌ها سازگاری ندارد؛ بنابراین به این صرافت افتادند که به هر شیوه‌ای قدرت را حفظ کنند. بخش اعظم آن‌ها برای رأی مردم اعتبار قائل نیستند، اما چون نظام جمهوری است و مرحوم امام رأی مردم را ملاک و میزان اعلام کرده‌اند آن‌ها نمی‌توانند به‌راحتی این را ابراز کنند. در این چالش اگر رهبری با آن‌ها بیشتر همراهی می‌کردند نظر حقیقی‌شان را می‌گفتند، اما رهبری در خط امام حرکت می‌کند و میزان را رأی اکثریت مردم می‌داند. برخی از آن‌ها صراحتاً گفته‌اند اگر رهبر بر حضور حداکثری مردم تأکید کنند و مردم به‌صورت گسترده به‌پای صندوق بیایند همیشه ما شکست می‌خوریم.

آقای رسایی و آقای علم‌الهدی گفتند که انتخابات پایه‌های اصولگرایی ما را سست می‌کند.

  • چالشی که در ظاهر پدیدار است چالش اصلاح‌طلبان و اصولگرایان است که اصولگرایان خود را منتسب به رهبری می‌کنند؛ اما چالش بزرگ‌تر این است که در بین اصولگرایان افرادی هستند که به معیارهای انقلاب پایبندند و کسانی هستند که به آن‌ها پایبند نیستند. معیار مهم انقلاب همراهی و رأی مردم است و این همان چیزی است که با ادعای انقلابی‌گری-اصولگرایی آن‌ها نمی‌خواند. به نظر من انتقادات صریح و بعضاً هجمه‌هایی که به دولت روحانی می‌شود منظور اصلی‌اش حفظ نیروهای اصولگرایی است که مسئله‌دار شده‌اند؛ یعنی می‌خواهند چالش درونی اصولگرایی پررنگ نشود. چون ریزش اصولگراها به‌سوی اعتدال‌گرایان و اصلاح‌طلبان است. سال گذشته در افطاری آقای روحانی اصولگرایان هم بودند. آقای باهنر هم بود. سکوت چند وقته وی نشانه همین متمایل شدن به سمت اعتدال و اصلاح است.

□ بله گفتند کسی که آقای روحانی را تضعیف کند به نظام خیانت می‌کند.

  • شروع این ماجرا از زمانی بود که آقای عزیز جعفری فرمانده سپاه شد. وی چون سیاسی نبود به‌صورت برهنه و علنی بیان کرد که دو جناح اصلاح‌طلب و اصولگرا در کشور وجود دارند و ازآنجاکه به‌زعم وی اصولگرایان معیارشان نظام و انقلاب است لذا سپاه برای دفاع از نظام و انقلاب از اصولگرایی حمایت می‌کند و به‌این‌ترتیب ورود رسمی سپاه در جناح‌بندی‌های سیاسی را توجیه کرد. صراحت در بیان این موضع‌گیری جناحی آن‌قدر زیاد بود که حتی کیهان آن را نقد کرد. بعدازآن سردار جعفری ظاهراً حرفش را پس گرفت.

به انتخابات ریاست‌جمهوری بپردازیم. به نظر می‌رسید جناح مقابل تحمل آقای روحانی را برای یک دوره دیگر نداشته باشد ولی مانعی پیش نیامد و ایشان برای بار دوم انتخاب شد.

بله. غافلگیر شدند. آن‌ها فکر می‌کردند با تبلیغ علیه روحانی و ایجاد اجماع در جناح اصولگرا می‌توانند به یک پیروزی تمیز دست پیدا کنند و طومار اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرایان را یک جا بپیچند ولی در این پروژه شکست خوردند.

گویا آقای روحانی معتقد بودند کسی غیر از خودشان کاندید نشوند، آن‌قدر به پیروزی خودشان اعتماد داشتند.

  • در انتخابات خوف و رجاها وجود داشت. آن‌ها می‌توانستند روحانی را به‌راحتی رد صلاحیت کنند، اما ابتدا به نظر می‌رسید خط این باشد که احمدی‌نژاد نیاید، ولی روحانی بیاید و رقیب جدی هم نداشته باشد، لذا دوباره با رأی معمولی انتخاب بشود چراکه پذیرفته بودند که منافع ملی این‌گونه بهتر تأمین می‌شود. تحلیل من این است که عده‌ای بر آن شدند که هدف دیگری را دنبال کرده و در یک انتخابات حتی‌المقدور سالم و تمیز روحانی را پس بزنند. مقام رهبری در انتخابات ارتفاع خود را حفظ کردند و توصیه به افزایش مشارکت و تأکید بر رعایت حق‌الناس در انتخابات کردند. از یک سال پیش از انتخابات، صدا و سیما بر روی مسائلی مانند اشرافی‌گری و فساد دولت کار کرد و پرفشار هم کار کرد. آن‌چنان‌که برخی ناامید بودند که بتوان در بین مردم از روحانی دفاع کرد. یادم هست در جلسه‌ای یکی از اصلاح‌طلبان گفت روحانی که کاری نکرد! یا در جای دیگری وقتی بحث کردیم که باید تماماً از روحانی حمایت کنیم برخی تردید داشتند که بتوان این کار را کرد و می‌گفتند تبلیغات منفی صدا و سیما در باورهای مردم نشسته و نمی‌توان کاری کرد. ما گفتیم خیر. روحانی کارکرده و دفاعمان از ایشان سرافرازانه است. تحلیلمان هم این بود که تا یکی دو ماه مانده به انتخابات، تبلیغات منفی صدا و سیما تمام‌شده و حالا آن‌ها حرفی برای گفتن ندارند و ما می‌توانیم حرف بزنیم؛ مانند یک منحنی سینوسی که این منحنی موج وارونه‌اش روی انتخابات می‌افتد و این کاملاً به نفع ماست که موج و فضا برگردد. همین اتفاق هم افتاد و رأی روحانی شگفتی‌ساز شد. درمجموع یک مؤلفه از استراتژی اصولگرایان این بود که عملکرد روحانی را ناموفق جلوه دهند و تبلیغات منفی کنند و مؤلفه دیگر این بود که به کاندیدای واحد برسند. تا یک سال پیش از انتخابات آقای رئیسی فکرش را هم نمی‌کرد که کاندیدا شود. حتی دو ماه قبل از انتخابات گفت که من در انتخابات شرکت می‌کنم و رأی هم می‌دهم اما کاندیدا نمی‌شوم!

این‌ها برای ردگم‌کنی نبود؟

  • خیر. او را به صحنه آوردند. کسانی که پروژه‌شان رساندن اصولگرایان به کاندیدایی واحد بود با احمدی‌نژاد آن‌طور برخورد کردند. بعد هم جمنا را آوردند تا اصولگرایان به تشکیلات مشترک روی بیاورند و بعد هم همه را پشت سر آقای رئیسی جمع کردند. درباره اینکه قالیباف چقدر رودست خورد یا چقدر از ابتدا در این پروژه مشارکت داشت تردید دارم. ولی فکر می‌کنم همه‌چیز را به او نگفتند، چون درنهایت با دلخوری و کدورت کنار کشید.

فیلم‌هایی هم که برای تبلیغات ساخته شد همه در همین راستا بود؛ مانند ماجرای نیمروز که بگویند برخوردهای دهه ۶۰ کار خوبی بود و در جهت دفاع از مملکت بود.

  • به نظرم خیلی خوب شد که اصلاح‌طلبان وارد این ماجرا نشدند، موضوع این فیلم می‌توانست ناگهان تله شود. اصلاح‌طلبان اگر وارد موضوع می‌شدند با این‌همان‌سازی‌های بی‌ربط تاریخی، به‌راحتی بینشان شکاف می‌افتاد و طرفداران امام و آقای منتظری در مقابل هم قرار می‌گرفتند. به همین دلیل انتشار نوار آقای منتظری می‌توانست به شکاف تبدیل شود، اما قضیه درنهایت خوب جمع شد. در مورد انتخاب آقای روحانی هم تحلیل من این بود که نظام مخالف انتخاب مجدد ایشان نیست و ایشان رأی می‌آورد.

سند ۲۰۳۰ به چه منظور مطرح شد و انتقادات شدید نسبت به آنچه هدفی داشت.

  • آن‌ها از قبل در جریان سند ۲۰۳۰ بودند؛ چراکه همسر آقای رئیسی مسئول بررسی سند تحول آموزش‌وپرورش در کمیسیون شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. این موضوع مستمسکی به دست هواداران آقای رئیسی داد که علیه دولت کار کنند. بحث تتلو هم زمانی بود که به استیصال رسیده بودند. البته تتلو سوژه تبلیغاتی قالیباف بود. برای قالیباف شاید جواب می‌داد و می‌توانست برای او رأی جمع کند، اما برای رئیسی نمی‌توانست. از نظر رویکرد تبلیغاتی کاری درست بود، اما محاسبه آن‌ها غلط بود. تتلو تأثیری در رأی مردم نگذاشت. آن‌ها رأی چندانی از دست ندادند اما حیثیتشان را باختند.

برخی می‌گویند مطرح‌کردن سند ۲۰۳۰ به سود اصلاح‌طلبان شد.

  • تبلیغات تا حدی تأثیر مثبت دارد. از حد که بگذرد تأثیرش منفی می‌شود. چیزی را زیاد تبلیغ کنید و مردم احساس تحمیل بکنند واکنش منفی نشان می‌دهند.

البته شنیدیم در برخی مساجد که روحانی رأی داشت، در شب انتخابات خانمی که تجربه تشکیلاتی داشت می‌آمد و به خاطر سند ۲۰۳۰ رأی‌ها را برمی‌گرداند.

  • این موضوع را نشنیده‌ام و نمی‌دانم چیست؛ اما مردم احساس کردند چیزی دارد بر آن‌ها تحمیل می‌شود لذا واکنش نشان دادند. اصولگرایان در جاهایی که فکرش را نمی‌کردند آراءشان ریزش داشت. شاید ۲۰ سال پیش تبلیغات این‌چنینی درباره ۲۰۳۰ جواب می‌داد ولی شبکه‌های اجتماعی مجازی امروزه حرف اول و آخر را می‌زنند. ضریب نفوذ اینترنت بالا رفته و سرعتش زیاد شده، لذا پیام‌های مجازی تا اعماق روستاها می‌رفت. میزان تسلط سخت‌افزاری اصولگرا در فضاهای مجازی شاید حدود ۶۰ درصد و برای اصلاح‌طلبان حدود ۴۰ درصد است. اصلاح‌طلبان بخش اعظم کارشان داوطلبانه و خلاقانه است، اما اصولگرایان بخش اعظمشان سازمان‌یافته، فرمایشی و با بودجه کار می‌کنند؛ اما تفاوت در این است که پیام‌های اصولگرایان گیرایی ندارد. سومین کارشان هم این بود که تا جایی که می‌توانند اصلاح‌طلبان را زمین‌گیر کنند و علیه‌شان فعالیت کنند. مثلاً بحث حقوق‌های نجومی را پیش کشیدند؛ اما دستاوردش همگرایی در این انتخابات بود.

اصولگرایان معتقد بودند ۱۹ میلیون رأی روستایی برای آن‌هاست اما این‌گونه نشد، چرا؟

  • یکی به علت شبکه‌های اجتماعی بود، دیگری وارونه شدن همان منحنی سینوسی که قبلاً توضیح دادم و دیگری کار بسیار خوبی بود که جهاد کشاورزی کرد. تمام کشاورزها از تعاملی که با آن‌ها شد راضی بودند. جالب است که هیچ‌کس درباره موضوع صحبت نکرده بود و در محاسبه‌ها هم وارد نشده بود. طرح تحول سلامت هم تأثیر زیادی در جلب آرای روستاییان و مردم داشت.

رأی ۱۶ میلیونی را چطور ارزیابی می‌کنید؟ آن‌ها همیشه بین ۴ تا ۶ میلیون هوادار دارند، ولی این ۱۰ الی ۱۲ میلیون نفر چطور اضافه شدند؟

  • به نظرم آن‌ها این رأی را اجمالاً دارند.

در قطب‌بندی نادرست بله. در تیرماه سال ۸۴ هم با دوقطبی شدن، احمدی‌نژاد با ژست تغییر این میزان رأی آورد.

  • میزان افزایش رأی‌دهنده‌ها را هم حساب کنید. تعداد رأی‌دهنده‌ها ۴۰ میلیون نفر شده است. آن زمان با شرکت حدود ۳۰ میلیون نفر ۱۶ میلیون رأی آوردند، با ۴۰ میلیون نفر هم همین میزان رأی آوردند. با اینکه تمام زورشان را زدند، نهادهای مختلفی کار کردند، توزیع پول و امکانات کردند و بخش‌هایی را این‌گونه با خود همگام کردند. دفاع آن‌ها از آقای رئیسی با تردید بود. رأی جاندارشان این میزان نیست و در مجموع این ۱۶ میلیون در مقابل رأی ۲۴ میلیونی آقای روحانی رأی زیادی نیست.

در تداوم مصاحبه قبلی که گفتیم کشور زیر فشار است و نیاز به وفاق کلی داریم، بهتر نیست پروژه گفتمان قانون اساسی را دنبال کنید و تضادها را مطابق قانون اساسی معین کنید؟

  • الآن شرایط فراهم‌تر است. برای نمونه نامزد حزب مؤتلفه به انتخابات آمد، حسابش را هم جدا کرد و تا آخر هم ماند. این خوب است. بعد از سال ۹۲ اصولگراها کمتر توانستند گروه‌های فشار خود را وارد عرصه و کف خیابان‌ها کنند. در جامعه مردم همدیگر را می‌شناسند. می‌دانند که این کتک زده و این کتک خورده است. شرمنده می‌شوند. می‌گویند اختلاف ما در این حد نبود که یکدیگر را کتک بزنیم. شرمندگی برای اصولگرایان باقی مانده است. موسوی و کروبی و رهنورد در حصرند. با فشار سنگین سال ۸۸ اصلاح‌طلبان گفتمان خود را تغییر نداده‌اند. آقای تاج‌زاده و بهزاد نبوی به زندان رفتند و آزاد شدند اما به هر جمعی، حتی در بین اصولگرایان وارد شوند، مورداحترام‌اند. آقای خاتمی درست است که ممنوع‌التصویراست، اما احترامش حتی بین اصولگرایان همچنان محفوظ است. کاری که آقای خاتمی می‌کند چیزی است که امام می‌گوید، فتح دل‌ها که فتح‌الفتوح است.

درباره لیست شورای شهر هم بگویم که در بهترین شرایط می‌توانستیم لیست را ۱۵ درصد بهتر ببندیم. لیست ائتلافی هرگز حداکثری نمی‌شود و پایین‌تر از لیست بالقوه مطلوب است. این ۱۵ درصد را بر اساس اطلاع از شرایط می‌گویم.

وقتی مردم به لیست رأی دادند یعنی تحلیلشان این بود که لیست درست است؟

  • مردم به پیروزی لیست رأی دادند؛ یعنی به نتیجه رأی دادند. انتقادات هم انتقادات توده مردم نیست. بخشی و عمدتاً رسانه‌ای است. عده‌ای به بخشی از لیست اعتراض دارند.

در چهار سال آینده فشارهایی روی دولت است که اجازه نمی‌دهد دولت کار کند. دولت یا باید پای رأی مردم بایستد و کوتاه نیاید و از اجماع مردم استفاده کند یا مصالحه کند که مردم دلسرد می‌شوند و ممکن است بروند سراغ اصولگراها.

  • مردم سمت اصولگرایان نمی‌روند، بلکه ممکن است مشارکتشان کم شود و در آن صورت بله نتیجه‌اش خوب نیست. آقای روحانی مستقل است. حتی زمانی که آقای هاشمی بود ایشان استقلال خود را داشت. از هر طرفی به ایشان فشار بیاید در همان جهت مقاومت می‌کند. ما چهار سال تلاش کردیم با دولت ایشان تعامل کنیم و کمک کنیم نه اینکه به ایشان فشار بیاوریم. حتی در بحث حصر. برعکس طرف مقابل خیلی به ایشان فشار آوردند، ولی نتیجه عکس گرفتند ولی درس نگرفتند. ما از فشارهایی که آن‌ها می‌آورند استفاده می‌کنیم. نگران اینکه ایشان بر اثر فشارها سست شوند نیستیم. ایشان سال‌ها با رهبری کار کرده‌اند و روحیه یکدیگر را می‌شناسند و در مجموع می‌دانند دارد چکار می‌کنند و نیازی نیست ما چیزی بگوییم. اگر جایی کوتاه بیاید می‌فهمیم و درک می‌کنیم مانند حصر. در مجموع چالش‌هایی که به آقای روحانی وارد می‌شود برای حفظ نیروهای اصولگراست.

این فشارها در تشکیل کابینه هم اعمال می‌شود؟

  • حتماً. اصلاً هدف این فشارها این است که آقای روحانی در تشکیل کابینه محافظه‌کار شود و وی هم می‌داند که چنین برنامه‌ای وجود دارد. اگر اصولگرایان می‌توانستند فتیله را پایین بکشند بهره عملی بیشتری می‌بردند اما اولاً انسجام تشکیلاتی برای تصمیم واحد ندارند و ثانیاً ترس دارند که نیروهایشان ریزش کنند.

سناریوی اولیه این بود که روحانی نامزد نشود؟

  • اول اینکه نامزد نشود، دوم رد صلاحیت شود. ما فکر می‌کردیم اول رد می‌شود و بعد حکم حکومتی داده می‌شود اما به هر حال در همان اول تأیید شد.

گویا شورای نگهبان نظرش را به رهبری داده و رهبری ۶ نفر را تأیید کرده‌اند.

  • نشنیده‌ام؛ اما قاعدتاً نظر رهبری را می‌گیرند.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط